جعدة بن هبيره
"جعدة بن هبيره مخذومى" فقيهى دانشمند، سلحشورى دلير، وناطقى زبردست بود. او در ميان قريش شخصيت بزرگ و ممتازى بشمار مى رفت و از محبوبيت خاصى برخوردار بود. پدر او "هبيرة بن ابى وهب" از قبيله بزرگ و معروف "بنى مخزوم" و مادرش "ام هانى" "خواهر امير مؤمنان (عليه السلام)" از طائفه بزرگ قريش بود. جعده در زمان پيامبر اسلام به دنيا آمد و در شهر مكه پرورش يافت و در روز فتح مكه، همراه مادرش به حضور پيامبر رسيد و بعدها سكونت گزيد. در هر حال جعده از پستان مادر شجاع و دليرى شير خورده و دلاورى را از دودمان مادر به ارث برده بود. او گاهى به انتساب خود به دودمان پيامبر (صلى الله عليه و آله) و دائى بزرگ و با عظمت خود على (عليه السلام) افتخار مى كرد و با زبان شعر چنين مى گفت: "اگر از نسب من بپرسى، پدرم از قبيله بنى مخزوم و مادرم از بهترين قبيله يعنى از بنى هاشم است. كيست كه با داشتن دائى خوب و با فضيلتى مانند حضرت على (عليه السلام) و عقيل بتواند به من فخر بفروشد؟ البته اين علاقه جعده به امير مؤمنان (عليه السلام) يك جانبه نبود بلكه امير مؤمنان (عليه السلام) نيز به وى عنايت خاصى داشت و يكى از دختران خود به نام "ام الحسين" را به وى تزويج كرده بود.
همه جا در كنار حضرت على (عليه السلام)
مورخان مى نويسند هنگامى كه امير مؤمنان (عليه السلام) پس از جنگ جمل وارد كوفه شد، به حضرت پيشنهاد كردند كه در قصر دار الاماره اقامت گزيند، حضرت فرمودند قصر ابلهان را براى من منزل قرار ندهيد، و آنگاه به خانه جعده تشريف فرماشد. و نيز در شب نوزدهم ماه رمضان يعنى شبى كه عبد الرحمن بن ملجم مرادر به فرق امام على (عليه السلام) ضربت وارد كرد، امير مؤمنان (عليه السلام) پيش از عزيمت به مسجد، حالى آشفته داشت و اظهار اضطراب مى كرد ام كلثوم دختر امير مؤمنان (عليه السلام) عرض كرد: دستور بده "جعده" به جاى شما با مردم نماز بخواند، حضرت فرمود: به جعده بگوئيد برود به جاى من نماز بخواند، ولى سپس فرمود: نمى توان از مرگ فرار كرد. مورد ديگرى كه جعده در كنار امير مؤمنان (عليه السلام) قرار گرفته بود، در واپسين روزهاى حيات پر افتخار امير مؤمنان (عليه السلام) و هنگامى بود كه حضرت يكى از ياران نزديك امير مؤمنان (عليه السلام) است مى گويد: على (عليه السلام) هنگام ايراد خطبه در حالى كه لباسى از پشم در تن، كفشى از ليف خرما به پا داشت، بند شمشيرش از ليف خرما بود و آثار سجده در پيشانى حضرت به چشم مى خورد، روى قطعه سنگى كه "جعدة بن هبيرة" نصب كرده بود، قرار گرفت و سخن آغاز كرد. روى همين ارتباطات نزديك بود كه گاهى جعده مسائلى را از امير مؤمنان (عليه السلام) سئوال مى كرد كه ديگران كمتر درباره آن مى انديشيدند، از آن جمله روزى جعده به امير مؤمنان (عليه السلام) عرض كرد: دو نفر براى مرافعه و داورى به حضور شما مى آيند يكى به قدرى به شما علاقه دارد كه شما از جان خود عزيزتر مى داريد و ديگرى بقدرى با شما دشمنى دارد كه اگر بتواند بيدرنگ تو را به قتل مى رساند با اين حال چگونه حق را به دومى مى دهى و به نفع او حكم صادر مى كنى؟ امير مؤمنان (عليه السلام) از اى سئوال سخت بر آشفت و فرمود: اگر امر داورى در ميان مردم، در اختيار من بود ممكن بود به نفع خود داورى كنم، ولى اين امر مربوط به خداست و بندگان هيچ اختيارى در آن ندارد جعده مى گويد: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) مرا از پوشيدن انگشترى طلا، نهى كرد اين تا آن جا كه اطلاع داريم تنها حديثى است كه جعده از پيامبر اسلام نقل كرده است!
جنگ صفين
از همه كوششهاى جعده در يارى امير مؤمنان (عليه السلام) شركت او در جنگ صفين و جانبازى هاى او در اين جنگ بود او يكى از پنج قرشى بود كه در جنگ صفين در ركاب امير مؤمنان (عليه السلام) شمشير مى زدند. از قريش سيزده قبيله در جناح معايه بودند ولى در سپاه امير مؤمنان (عليه السلام) جز پنج نفر از قريش شركت نداشتند. و حال اينكه در پس جريانى "عتبه"، "جعده را به مناظره طلبيد و چون برتافت و هر دو خشمگين به اردوگاه خود بازگشتند، عتبه آماده شد و دو گروه رو در روى هم قرار گرفتند. جعده شخصاً وارد جنگ شد، عتبه در برابر جعده تاب نياورد و سربازان خود را تسليم كرده به سرعت به سوى معاويه فرار كرد. معاويه گفت: جعده تو را رسوا كرد و با اين هزيمت و فرار مقابل او لكه ننگى بردامنت نشست كه هرگز قابل شستشو نيست! عتبه گفت "ديگر هرگز چنين كارى نمى كنم، من حق داشتم فرار كنم، سربازان من در خور ملامت نيستند. چه كنم خدا نخواست ما به جاى آنان پيروز شويم". عتبه مى خواست با اين بهانه ضعف خود را با خواست خدا توجيه كند ولى روشن است كه هرگز چنين بهانه اى، نمى تواند ضعف و شكست او را جبران كند. با اين پيروزى، ارزش و احترام جعده در پيشگاه امير مؤمنان (عليه السلام) افزايش يافت و بيش از بيش محبوبيت پيدا كرد. بارى جعده پس از يك عمر تلاش و كوشش در راه اسلام سر انجام در ايام خلافت معاويه بدرود زندگى گفت و روح پاكش به سوى فردوس برين بال و پر گشود.