اُوَيـْس قـَرَنـى
اُوَيـْس قـَرَنـى ، صـُهيل يَمَن و آفتاب قَرَن از خِيار تابعين و از
حواريّين اميرالمؤمنين امام على عـليـه السـّلام و يـكـى از زُهـّاد
ثـَمـانـيـه (1) بـلكـه افـضـل ايشان است و آخرى از آن صد نفر است كه در صِفّين با
حضرت على عليه السّلام بـيـعـت كـردنـد بـه بـذل مـهـجـه شـان در ركـاب
مـبـارك او و پـيـوسـتـه در خـدمـت آن جناب قـتـال كـرد تـا شـهـيـد شـد. و نـقـل
شـده كـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عليه و آله و سلّم به اصحاب خود فرمود كه بشارت
باد شما را به مـردى از امـّت مـن كـه او را اويـس گـويـنـد هـمـانـا او مـانـنـد
ربـيـعـه و مـُضَر را شفاعت مى كـنـد. (2) و نـيز روايت شده كه حضرت پيغمبر صلى
اللّه عليه و آله و سلّم شهادت داد از براى او به بهشت و هم روايت شده كه فرمود:
تَفُوحُ رَو ائِحُ الْجَنَّةِ مِنْ قِبَل الْقَرَنِ و اشَوقاهُ اِلَيكَ يا
اُوَيْسَ الْقَرَنِ؛
يـعـنـى مـى وزد بـوهـاى بـهـشـت از جـانب قَرَن پس اظهار شوق مى فرمود به
اويس قَرَن و فرمود:
هركه او را ملاقات كرد از جانب من به او سلام برساند.(3)
بـدان كـه مـوحـديـن عـرفاء، اُوَيْس را فراوان ستوده اند و او را سيد
التّابعين گويند، و گـويـنـد كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم او را نفس
الرحمن و خيرالتابعين ياد كرده و گاهى كه از طرف يمن استشمام نمودى فرمودى اِنّى
لاََنْشَقُ رُوحَ الرَّحْمِنٍ مِنْ طَرَفِ الْيَمَن .(4)
گويند: اويس شتربانى همى كرد و از اجرت آن ، مادر را نفقه مى داد، وقتى از
مادر اجازت طـلبيد كه به مدينه به زيارت حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم
مشرّف شود مـادرش گـفـت كـه رخـصـت مـى دهم به شرط آنكه زياده از نيم روز توقف
نكنى . اويس به مدينه سفر كرد چون به خانه حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و
سلّم آمد از قضا، آن حضرت در خانه نبود لا جَرَم اويس از پس يك دو ساعت پيغمبر صلى
اللّه عليه و آله و سلّم را نـديـده بـه يـمـن مـراجـعت كرد. چون حضرت رسول صلى
اللّه عليه و آله و سلّم مراجعت كـرد، فـرمـود: ايـن نـورِ كـيست كه در اين خانه
مى نگرم ؟ گفتند: شتربانى كه اويس نام داشـت در ايـن سـراى آمـد و باز شتافت ،
فرمود:
در خانه ما اين نور را به هديه گذاشت و برفت .(5)
و از كـتـاب (تـذكـرة الا وليـاء) نـقـل اسـت كـه خـرقـه رسول خداى صلى
اللّه عليه و آله و سلّم را بر حسب فرمان اميرالمؤ منين على عليه السّلام و عمر،
در ايام خلافت عمر، به اويس آوردند و او را تشريف كردند؛ عمر نگريست كه اويس از
جـامه عريان است الاّ آنكه گليم شترى برخود ساتر ساخته ، عمر او را بستود و اظهار
زهد كرد و گفت : كيست كه اين خلافت را از من به يك قرص نان خريدارى كند؟ اويس گفت
: آن كـس را كـه عـقـل بـاشـد بدين بيع و شراء سر در نياورد و اگر تو راست مى
گوئى بگذار و برو تا هر كه خواهد برگيرد! گفت : مرا دعا كن ؛ اويس گفت : من از پس
هر نماز، مؤ منين و مؤ منات را دعا گويم اگر تو با ايمان باشى دعاى من ترا در يابد
والاّ من دعاى خويش ضايع نكنم !(6)
گويند : اويس بعضى از شبها را مى گفت : امشب شب ركوع است و به يك ركوع شب
را به صـُبـح مى آورد و شبى را مى گفت : امشب شب سجود است و به يك سجود شب را به
نهايت مـى كـرد! گـفـتـنـد: اى اويـس ايـن چـه زحـمـت اسـت كـه بـر خـود مـى بينى
؟ گفت : كاش از ازل تا ابد يك شب بودى و من به يك سجده به پاى بردمى !(7)
1ـ
زُهّاد ثَمانية : ربيع بن حشيم و هرم بن حيان و اويس قرنى و عابدبن عبد قـيـس و
ابـو مـسـلم خـولانى و مسروق بن الاجذع و حسن بن ابى الحسن و اسود بن يزيد مى
باشند. چهار نفر اول از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السّلام و از زهّاد و اتقيا
بودند و چهار ديگر باطل بودند.(شيخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
2ـ
(ميزان الاعتدال ) 1/449 .
3ـ
(بحارالانوار) 42/155 .
4ـ
(مجالس المؤ منين ) 1/280، (تذكرة الا ولياء) ص 17 .
5ـ
(مجالس المؤ منين ) 1/283.
6ـ
(تذكرة الاولياء) ص 21 ـ 22 .
7ـ
(تذكرة الاولياء) ص 24، انتشارات بهزاد.
منبع : منتهي
الآمال ،شيخ عباس قمى