اسامة بن زيد - اسامة بن زيد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسامة بن زيد - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید












اسامة بن زيد



اسامه فزند زيد بن الحارثه بود اسامه نيز مثل پدرش مورد علاقه و توجه مخصوص پيامبر بود روزى آن حضرت، از جنگ بدر باز مى گشت در يكى از كوچه هاى مدينه ديد اسامه با گروهى از كودكان سرگزم بازى است، او را در آغوش كشيد و با بوسه هاى گرم مورد نوازش قرار داده فرمود آفرين بر دوستم! اين ابراز علاقه فوق العاده پيامبر نسبت به اسامه زبانزد مسلمانان گرديد و شايد چندين بار موارد مختلف آن تكرار شد به طورى كه او در محيط مدينه به عنوان "دوست، و زاده دوست پيامبر معروف گرديد" از آن جا اسلام مورد علاقه خاص پيامبر بود گاهى درباره بعضى از افراد، در محضر پيامبر شفاعت مى كرد و حضرت شفاعت او را مى پذيرفت. پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) در واپسين روزهاى عمر خود در اين شرايط حساس كه پايتخت اسلام آبستن حوادث بود، دست به اقدام مهمى زد كه در خور همه گونه تأمل و بررسى است او، سپاه اسلام را براى جنگ با نيروهاى امپراتورى دوم كه مستلزم طى مسافت دور و درازى بود، مأمور ساخت، و پرچم جهاد را با دست مقدس خود برافراشت و به دست "اسامه" كه آن روز جوانى نورس بود، سپرد و او را به فرماندهى آن سپاه منصوب نمود و سران مهاجر و انصار را كه ابوبكر عمر و ابو عبيده جراح از جمله آنان بودند، تحت فرماندهى اسامه به سوى شام گيسل داشت و دستور داد به ناحيه ابنى در سرزمين بلقاء شام رهسپار شوند و فرمود به محلى كه پدرت در آنجا كشته شده حركت كن، دشمنان را با قواى خود نابود ساز، من تو را به فرماندهى اين سپاه منصوب نمودم، صبح زود به سوى نيروهاى مستقر در ابنى يورش ببر، آنان را نابود كن، سپاه را به سرعت پيش ران تا اخبار دشمن را زودتر به دست آورى اگر خداوند تو را پيروز ساخت در آن سرزمين كمتر توقف كن همراه خود، راهنمائى ببر، جاسوسان و پيشقراولان را جلوتر بفرست تا اوضاع دشمن را گزارش دهند. امّا همواره لشكريان از فرمان اسامه و پيامبر سرباز مى زدند تا اين كه حركت سپاه صورت نگرفت و پيامبر رحلت فرمودند بعد از اين هم كه سپاه و سران به جوانى اسامه اعتراض داشتند باز وى پيروى نكردند امّا اسامه سرانجام نيكى داشت گرچه او از اول در صف ياران امير مؤمنان (عليه السلام) نبود امّا بعدها به سوى آن حضرت بازگشت و به همين جهت از طرف خاندان پيامبر مورد ستايش قرار گرفت. پيشواى پنجم حضرت باقر فرمودند: اسامه را جز به نيكى ياد نكنيد و حال آنكه چرا اسامه در جنگهاى على (عليه السلام) شركت نمى كرد دليلى واضح داشت در يكى از جنگها او مسلمانى به نام مرداس را كشت و بسيار اندوهگين شد و از آن موقع عهد كرد كه در جنگى شركت نكند گرچه در مورد مرگ مرداس معذور بود. روزى اسامه به على (عليه السلام) پيغام داد كه "سهم مرا از اموال مجاهدان بفرست" او اضافه كرد "من پيوسته طرفدار تو بودم و اگر در كام شير درنده اى بودى، من نيز خود را به تو مى رساندم امير مؤمنان (عليه السلام) در پاسخ او نوشت: اين اموال متعلق به مجاهدان است ولى من در مدينه مالى دارم، هر قدر خواستى از آن بگير، اين قضيه از دو جهت قابل توجه است. اولاً: نشان مى دهد كه اسامه از نظر امير مؤمنان (عليه السلام) تا چه حد احترام و ارزش داشته كه حضرت در خواست او را رد نكرده ثانياً: روشنگر دقت امير مؤمنان (عليه السلام) در اجراى عدالت است. على (عليه السلام) حاضر بود از اموال شخصى خود به وى بدهد ولى هرگز حاضر نبود دينارى از اموال مجاهدان را كه اختصاص به آنان داشت به ديگرى بدهد! چنانچه قبلاً اشاره شد اسامه همبستگى خاصى با خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله) داشت و در مواقع حساس، از حمايت و پشتيبانى خاندان رسالت برخوردار بود. مسعودى مى نويسد ميان اسامه و عمرو، پسر عثمان بن عفان بر سر مالكيت قطعه زمينى اختلاف رخ داد، اين اختلاف نزد معاويه مطرح گرديد تا او در اينباره حكم كند. در اين هنگام عده اى از بنى هاشم و گروهى از بنى اميد حضور داشتند در آغاز جلسه، سخنانى ميان اسامى و عمرو، پسر عثمان بن عفان بر سر مالكيت قطعه زمينى اختلاف رخ داد، اين اختلاف نزد معاويه مطرح گرديد تا او در اينباره حكم كند. در اين هنگام عده اى از بنى هاشم و گروهى از بنى اميد حضور داشتند در آغاز جلسه، سخنانى ميان اسامه و پسر عثمان رد و بدل شد، در اين هنگام مروان بن حكم به عنوان آمادگى براى شهادت به نفع پسر عثمان كنار او نشست امام حسن برخاست و كنار اسامه نشست سعيد بن عاص كنار مروان و حسين بن على (عليه السلام) كنار امام حسن (عليه السلام) سپس عبدالله بن عامر در كنار سعيد عبدالله بن جعفر كنار حسين بن على (عليه السلام) و عبد الرحمن بن حكم در كنار عبدالله بن عغامر، و ابن عباس در كنار عبدالله بن جعفر نشستند معاويه كه وضع را چنين ديد گفت: عجله نكنيد من خود شاهد بودم كه پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) اين رفيق را به اسامه بخشيد. اسامه سخت بيمار بود امام حسين (عليه السلام) براى عيادت او تشريف برد، اسامه اظهار اندوه و تأثر كرد امام از سبب اندوه او پرسيد اسامه پاسخ داد: شصت هزار درهم مقروض هستم و سبب اندوه من همين است حضرت پرداخت آن را تقبل نمود اسامه گفت: مى ترسم مديون از دنيا بروم امم حسين فرمود: از دنيا نمى روى مگر پس از پرداخت آن همينطور هم شد زيرا امام در زمان حيات او قرض وى را پرداخت. او پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) مدتى در (وادى القرى) سكونت داشت، سپس در مدينه اقامت گذيده بود و در همان ايام بود كه در (جرف) چراغ عمرش به خاموشى گرائيد پس از درگذشت او، جسدش را به مدينه انتقال دادند و امام حسين (عليه السلام) بر جنازه او كفن پوشاند و نماز گذازد.





/ 1