محمد بن مسلم
يكى از اصحاب مخصوص
امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) و بنابر رواياتى كه پيش از اين بيان كرديم،
جزء آن چهار نفرى است كه امام صادق(عليه السلام) بهشت را به آنان بشارت داد و آنان
را در جرگه مخبتين و هدايتيافتگان قرار داد.
محمد بن مسلم را بايد
يكى از آگاهترين مردم در زمان خودش به فقه جعفرى دانست. و شخصى كه
براى جويندگان علم و معرفت در كوفه، از استوانههاى علمى و معرفتى به حساب ميآمده است.
محمّد مدت ده سال را
در مدينه به سر برده و به گونهاى شايسته از محضر امام محمد باقر(عليه السلام) كسب
علم و معرفت الهى نموده است. پس از آن از بحر بيكران علم و ايمان جعفري(عليه السلام) سيراب
گشته است.
در روايتى از قول
خودش آمده كه طى اين دوران، سى هزار حديث از حضرت باقر(عليه السلام) و شانزده هزار
حديث از امام صادق(عليه السلام) فرا گرفته است.
به واسطه معرفت و آگاهي
وسيع او در زمينه معارف ديني، و با توجه به بروز محبت و ارادت ويژهى او نسبت به
خاندان نبوت(عليهم السلام)، محمد بن مسلم پيوسته از ناحيه آن بزرگواران مورد تأييد
و وثوق قرار گرفته.
روايت شده كه روزى عبدالله
بن ابى يعفور يكى از راويان مورد اعتماد و جليل القدر، نزد امام صادق(عليه
السلام) آمد و عرض كرد: براى من ممكن نيست كه [براى كسب علم و معرفت] هميشه خدمت
شما برسم، در حالى كه بسيارى از دوستان، نزد من ميآيند و سؤالاتى را ميپرسند كه من پاسخ همه
آنان را
نميدانم. در اين
حال چه بايد بكنم؟
حضرت در جواب او
فرمودند: براى تو [در پرسش سؤالاتت] از محمد بن مسلم چه مانعى دارد؟ به درستى كه
او [علم و معرفت را] از پدرم اخذ كرده، و [از لحاظ علمي] نزد او بزرگوار و آبرومند
بوده است.
محمد بن مسلم، عالمى بيبديل
پيرامون جايگاه والاي
علمى و اخلاقى محمد بن مسلم، همچنين درباره وثوق و اطمينان او، روايات بسيارى وارد
شده، كه در ادامه به دو روايت اشاره خواهيم نمود.
محمد بن مسلم ميگويد زماني، در پشت بام خانه خود خوابيده
بودم كه ناگهان شنيدم كسى در خانه مرا ميزند. از اين رو صدا زدم: كيستي؟ گفت: خداوند
لطفش را شامل حال نمايد.
پس از آن من به كنار
بام رفتم و ديدم كه زنى ايستاده است. هنگامى كه مرا ديد گفت: دختر نوعروس من حامله
بود. زمانى كه درد زايمان او را فرا گرفت، پيش از اين كه بچه را به دنيا بياورد،
به واسطه همان درد از دنيا رفت. در حالى كه هنوز فرزندش در شكم او تكان ميخورد، ما بايد چه كار كنيم؟ و حكم صاحب شريعت
در اين زمينه چيست؟.
به او گفتم: اى زن!
روزى مثل همين مسأله را از امام صادق(عليه السلام) پرسيدند و آن حضرت پاسخ داد: ـ
بايد ـ شكم مرده را بشكافند و فرزند را بيرون بياورند. بنابراين شما هم همين كار
را انجام دهيد.
پس از آن به او گفتم:
اى زن! من مردى هستم كه در گوشهاى دوراز همه زندگى ميكنم، و هركسى مرا نميشناسد، پس بگو كه چه كسى تو را به سوى من
فرستاد؟
زن گفت: من در ابتدا
براى پرسيدن حكم اين مسأله، نزد ابوحنيفه كه صاحب رأى و قياس است، رفتم. و او گفت:
من پيرامون اين مسأله چيزى نميدانم، وليكن نزد محمد بن مسلم برو، و بدان كه او تو را
از حكم اين مسأله آگاه خواهد كرد. و هر وقت كه فتواى اين مسأله را به تو گفت، نزد
من بيا و مرا از آن فتوا باخبر نما.
محمد بن مسلم در
ادامه ميگويد
كه به آن زن گفتم: خداحافظ تو باشد، برو به سلامت.
فرداى آن روز هنگامي
كه به مسجد رفتم، ديدم كه ابوحنيفه در كنار مسجد نشسته و همان مسأله را ميان
شاگران خود مطرح كرده و از آن ميپرسد، و ميخواهد آنچه را كه من در جواب اين مسأله گفته بودم، به
نام خود اظهار نمايد. در اين هنگام من از گو شهى مسجد سرفهاى كردم. و زمانى كه ابوحنيفه متوجه حضور من
شد، گفت: خداوند تو را رحمت كند! ما را رها كن، تا بتوانيم يك لحظه زندگى كنيم!؟.
روايت دوم را از زبان
زراره پيرامون جايگاه علمى و شخصيتى محمد بن مسلم، نقل ميكنيم كه گفت: زمانى محمد بن مسلم به همراه ابوكريبه
ازدى براى شهادت پيرامون واقعهاى نزد شريك قاضى كوفه آمدند. پس از ورود آنان،
شريك مدت زمانى را به آن دو نگاه كرد و پس از آن كه آثار تقوا و نيكبختي
را در چهره آنان ديد گفت: همانا كه شما از جعفريان و فاطميان هستيد.
پس از اين سخن شريك،
آن دو به گريه افتادند و زمانى كه شريك سبب گريه آنان را پرسيد، پاسخ دادند: گريه
كرديم زيرا تو ما را از شيعيان شمردي، و ما را جزء مردمى (يعنى شيعيان اهل بيت
عليهم السلام) به حساب آوردى كه به سبب مرتبه پايين و كمى ورع ما، راضى نميشوند ما را به عنوان برادران خود بپذيرند.
همچنين ما را به كسي
نسبت دادى (حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها) كه راضى نميشود امثال ما را جزء شيعيان خود به حساب
آورد. و اگر به ما تفضّل نمود و ما را جزء شيعيان خود قبول فرمود، همانا كه بسيار
بر ما منت نهاده و ما را شامل لطف و فضل خود نموده است.
پس از اين سخنان
متواضعانه و خالصانه آن دو، شريك تبسمى كرد و گفت: هرگاه مردى راستين پاى در اين
دنيا بگذارد، حقيقتاً كه بايد مانند شما باشد.
همان گونه كه بيان
شد، محمد بن مسلم يكى از شيعيان راستين و حقيقى اهل بيت(عليهم السلام) بود. و
پيوسته سخنان و رهنمودهاى آنان را سرلوحه زندگى خويش قرار ميداد. و همين امر موجب سعادت و جاودانگى او
شد.
روايت شده، كه محمّد
يكى از متموّلين و بزرگان محترم كوفه به حساب ميرفت. و طى ديدارى كه با حضرت
باقر(عليه السلام) داشت، حضرت طى سفارشى به او ميفرمايند: اى محمد! تواضع كن.
از اين رو، پس از آن
محمّد بن مسلم هميشه زنبيلى پر از خرما برميداشت و ترازو به دست، كنار مسجد مينشست و به فروختن خرما مشغول ميشد.
حتى زمانى كه اقوام و
نزديكان او نزدش جمع شدند و به او گفتند كه اين كار تو باعث فضاحت و بيآبرويى ما شده، او فرمود: مولاى من مرا به
چيزى امر كرده، كه هيچ گاه از آن دست برنميدارم. و هنگامى كه متوجه شدند او براى اين
كار مصمم است، به او پيشنهاد دادند كه در مغازه آردفروشى بنشيند و به آن كار
اشتغال پيدا كند، و براى او سنگ آسيا و شترى مهيا كردند كه گندم و جو را آرد نمايد
و بفروشد، و محمد بن مسلم پذيرفت. و به همين سبب است كه به او طحّان ميگفتند. ( يعنى كسى كه گندم و جو را به صورت
آرد در ميآورد).
در نهايت محمد بن
مسلم، اين يار و شيعه مخلص آستان ولايت و امامت، در سال صد و پنجاه هجرى به ديار
باقى شتافت و از خود نام و نشانى جاويدان بر جاى گذاشت.