غلام سعادتمند - غلام سعادتمند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غلام سعادتمند - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید












غلام سعادتمند





الطاف فراوان
ائمه(عليهم السلام) تنها در حيطه شاگردانشان محدود نبوده، و در حقيقت تمام شؤونات
زندگى آنان اعم از فردي، اجتماعى و خانوادگى را شامل مي‌شده، و حتى نسبت به غلامان
و كنيزان نيز بسيار مشاهده مي‌شده. از اين رو در پايان اين قسمت، قصد داريم داستان
حكمت‌انگيز يكى از غلامان امام صادق(عليه السلام) را نقل كنيم، كه توانسته بود در
جوار منبعى كامل از علم و حكمت، به خوبى معرفت‌ آموزى نمايد.



روايت شده كه حضرت
امام صادق(عليه السلام) غلامى داشت، و هرگاه به مسجد تشريف مي‌برد و از مركب پياده
مي‌شد، آن غلام ابصار مركب را مي‌گرفت و همان جا منتظر مي‌ماند تا حضرت بازگردد.



در يكى از روزها كه
غلام كنار مسجد ايستاده بود، چند مسافر از خراسان براى ديدار امام صادق(عليه
السلام) به آن‌جا آمدند و يكى از آنان پس از اين كه فهميد او غلام حضرت صادق(عليه
السلام) است، نزديكش رفت و گفت: اى غلام! آيا دوست دارى كه از مولاى خود امام
صادق(عليه السلام) بخواهى مرا جاى تو، و تو را جاى من بگذارد و تو آزاد شوى و صاحب
تمام دارايي‌هاى فراوان من در خراسان گردي، و در عوض من غلام او شوم؟



غلام كه از اين
پيشنهاد خوشحال شده بود، گفت: قبول است، حتماً‌ اين را از مولاى خود درخواست خواهم
نمود. پس از آن وارد مسجد شد و خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيد و به ايشان عرض
كرد: فدايت شوم! شما از خدمات من نسبت به خود آگاه هستيد،‌ و مي‌دانيد كه چه مدت
زيادى را در خدمت شما بوده‌ام. با اين حال، اگر زمانى حضرت حق‌تعالى فرصت خير و
خوبى را پيش روى من قرار دهد، آيا شما از آن ممانعت خواهيد نمود؟. حضرت در جواب او
فرمودند: من از آن براى تو دريغ نمي‌كنم، اما تو را از غير خودم منع مي‌كنم.



پس از آن غلام، قصّه
آن مرد خراسانى را براى حضرت حكايت نمود و ايشان به او فرمودند: اگر تو ديگر براي
خدمت به ما ميل و رغبتى نداري، و آن مرد به خدمت ما مايل شده است، من او را قبول
مي‌كنم و تو را به جاى او خواهم فرستاد.



پس از رضايت
امام(عليه السلام) غلام خداحافظى كرد و شادمان به سوى مرد خراسانى به راه افتاد
ولى هنوز چند قدمى نرفته بود كه حضرت مجدداً او را صدا زد و فرمود: به جهت خدمات
طولانى كه نزد من داشتي، مي‌خواهم تو را نصيحتى نمايم، آن وقت در هر تصميمى كه
خواستى بگيري، اختيار با تو است.



اما آن نصيحت اين است
كه، هنگامى كه روز قيامت فرا رسد، حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) به نور خداوند
متصل خواهد بود، و اميرالمؤمنين(عليه السلام) به پيامبر(صلى الله عليه وآله) وصل
خواهد بود، و ائمه(عليهم السلام) به اميرالمؤمنين(عليه السلام) وصل خواهند بود، و
شيعيان ما به ما اتصال خواهند داشت. پس از آن داخل مي‌شوند در جايى كه ما داخل شده‌ايم
و وارد مي‌شوند در جايى كه ما وارد شده‌ايم.



آن غلام زيرك و پرورش
يافته در مكتب اهل بيت(عليهم السلام) بلافاصله پس از شنيدن اين سخنان امام
صادق(عليه السلام) متوجه جايگاه والاى خود شد و عرض كرد: من از خدمت شما هيچ جايي
نخواهم رفت، و آخرت خود را به جاى دنيا برمي‌گزينم.



سپس از مسجد بيرون
رفت و مرد خراسانى را از تصميم خود آگاه نمود.








/ 1