حجاج بن عمرو بن غزيه مازنى
"اى گروه انصار! آيا مى خواهيد روز قيامت، به پروردگار خود بگوئيم: پروردگارا! ما از بزرگان و راهبران خود پيروى كرديم و آنان ما را گمراه ساختند؟! جمله هاى بالا از سخنان حجاج بن عمرو است كه در جنگ صفين با چنين جملاتى مردم را براى يارى على (عليه السلام) تشويق مى كرد و معاويه را عامل گمراهى و بدبختى مردم معرفى مى نمود. او مى خواست بگويد: مردم! براى آنكه ما جزء اين گونه گمراهان نباشيم، بايد با معاويه مبارزه كنيم و اجازه ندهيم عده اى را به دنبال خود كشيده آنان را بدبخت و گمراه سازد. حجاج بن عمرو از طايفه "بنى مازن" و بنى نجار و از ياران پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) بود. او در جريان محاصره خانه عثمان به وسيله مسلمانان انقلابى ضربه سختى به مروان وارد نمود به طوريكه مروان از هوش رفت و غلامش ابو(حفصه) پيكر بى هوش او را از صحنه زد و خورد بيرون برد. در اين هنگام زيد بن ثابت انصارى گروه انصار را مخاطب قرار داده گفت: گروه انصار! شما خدا و پيامبر را يارى كرديد، اينك خليفه پيامبر را يارى كنيد. سهل بن حنيف گفت: زيد! عثمان تو را از خرماى مدينه سير كرده است! زيد گفت، اين پيرمرد را نكشيد و او را رها كنيد تا بميرد زيرا اجل او نزديك شده است. در اين هنگام حجاج بن غزيه صدا كرد به خدا سوگند اگر از عمر او بيش از فاصله بين ظاهر و عصر باقى نمانده باشد با ريختن خون او به پيشگاه خدا تقرب خواهيد جست. امير مؤمنان (عليه السلام) نامه به وسيله حجاج بن عمرو به معاويه فرستاد او هنگامى به شام رسيد كه معاويه در مسجد دمشق براى مردم شام سخنرانى ميكرد، حجاج وارد مسجد شد و نامه را به وى تسليم كرد، معاويه نامه را خواهد و سخت ناراحت شد ولى مضمون آن را فاش نكرد در اين هنگام حجاج به پا خواست و با توجه به اين كه معاويه، على (عليه السلام) را متهم به قتل عثمان مى كرد، خطاب به مردم چنين گفت: اهل شام چگونگى كشته شدن عثمان براى كسانى كه آن روز شاهد حادثه بودند مسئله مشكلى است كه نمى توانند درباره آن داورى كنند بنا بر اين كسانى كه آن روز خود در متن جريان نبودند و حادثه را از اين و آن شنيدند چگونه مى توانند درباره آن داورى كنند؟! گزارش دهندگان اين حادثه مانند كوران و شنوندگان آن مانند كرانند، نه آنان خود اين حادثه را به چشم خود ديده اند و نه اينان حقيقت مطلب را شنيده اند گروهى به عثمان اعتراض كربده او را كشتند و گروهى ديگر به او خيانت كرده او را يارى نكردند (معاويه و طرفداران او) اين گروه غايبان را متهم ساخته شاهدان قضيه را تكذيب مى نمايند. پس از عثمان، مسلمانان بر فراز منبر پيامبر، با على (عليه السلام) بيعت عمومى كردند و پيروى از او بر همه مسلمانان فرض و لازم گرديد اينك هر كس با اين بيعت مخالفت كند خواهى نخوناهى با ذلت و خوارى به آن گردن خواهد نهاد. شما مردم شام سه چيز را باسه چيز مقايسه كنيد و آنگاه درباره خود داورى نمائيد:
1 _ شام كجا و مجاز كجا؟ آيا هرگز شام از نظر فضيلت به پايه حجاز مى رسد؟
2 _ معاويه كجا و على (عليه السلام) كجا؟ آيا هرگز معاويه شايستگى برابرى با على را دارد؟!
3 _ شما مردم شام كجا و مهاجران و انصار تابعان كجا؟ آيا هرگز شما مردم شام به پايه مهاجران و انصار كه پيروان على (عليه السلام) هستند مى رسيد؟!
آرى من بودم، اينك اگر سخنان آن روز مرا نشنيده اى، آن را تكرار كنم! بگو _ روز محاصره خانه عثمان "زيد بن ثابت" با عثمان در خانه بود، زيد از خانه بيرون آمد و گفت: در گروه انصار! خدا را براى بار دوم يارى كنيد (يعنى همچنانكه ديروز پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) را يارى كرديد، امروز نيز عثمان را يارى كنيد) من گفتم: "زيد! ما نمى خواهيم روز رستاخيز، مثل گروهى از كفار، بگوئيم: پروردگارا! ما از بزرگان و رهبران خود پيروى كرديم و آنان ما را گمراه ساختند؟! معاويه از اين سخنان ناراحت شد و گفت: "برگرد نزد على و بگو: پيك من به دنبال تو خواهد آمد". هنگام كشته شدن محمد بن بكر والى امير مؤمنان (عليه السلام) در مصر "حجاج بن عمرو" در مصر بود و او بود كه به كوفه آمد و كشته شدن محمد را به امير مؤمنان (عليه السلام) گزارش داد. او در جنگ جمل در سپاه امير مؤمنان (عليه السلام) شركت داشت و با خواندن اشعار حماسى، سربازان را به جنگ با معاويه تحريك ميكرد. متأسفانه از شرح حال حجاج، بيش از اين به دست نياورديم و تاريخ وفات او را نيز در كتب تاريخ نيافتيم، امّا همين اندازه كه از شرح حال او آورديم، دور نماى عظمت و فضيلت او را به خوبى نشان مى دهد و ما را از تعقيب بقيه شرح حال و زندگى او بى نياز مى سازد.