نمازعجيب يک دختر بچه
کانون گفتگوي قرآني از مخاطبان
خود درخواست کرده بود تا (شيرينترين نمازي که
خوانديد براي ما بنويسيد). يک دختر يازده
ساله يک نامه نوشت، که ستاد اقامه نماز، شيرينترين
نمازي که خواندم اين است.
در اين نامه چنين نوشته بود:
در اتوبوس در حال حرکتي نشسته بودم که
يک مرتبه ديدم خورشيد در حال غروب کردن است، يادم آمد
نماز نخواندم، به بابايم گفتم نماز نخواندم، گفت: خوب بايد
بخواني، حالا که اينجا توي جاده و بيابان است.
گفتم برويم به راننده
بگوييم نگهدارد؟ اما پدرم گفت: راننده بخاطر يک دختر بچه نگه
نميدارد، گفتم التماسش ميکنيم، گفت: نگه نميدارد
دخترم،
گفتم تو به او بگو، گفت: گفتم نگه نميدارد،
بنشين. حالا بعداً قضا ميکني.
دخترک که ديد هنوز خورشيد غروب
نکرده است رو به پدرش کرد و گفت: بابا خواهش ميکنم.
پدرم عصباني شد، دختر گفت: که پدرجان
ميشود امروز اجازه بدهيد من تصميم بگيرم؟
دخترک زيپ ساک را باز کرد، يک
شيشه آب درآورد، زيرِ صندلي اتوبوس هم يک سطل بود، آن سطل
را هم بيرون آورد، شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت.
قرآن يک آيه دارد که ميگويد
کساني که براي خدا حرکت کنند مهرش را در دلها ميگذاريم
به شرطي که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمايي کند،
شيرينکاري کند، واقعا دلش براي نماز بسوزد، و براي
پز دادن نماز نخواند.
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا»
مريم/96 يعني کسي که ايمان دارد، م«وَعَمِلُوا
الصَّالِحَاتِ» کارهايش هم صالح است، کسي که ايمان دارد، کارش
هم شايسته است، «سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ»
يعني مودت، مودتش را در دلها ميگذاريم. شاگرد شوفر نگاه
کرد ديد دختر وسط اتوبوس نشسته و مشغول وضو گرفتن است. گفت: دختر چه
ميکني؟ گفتم: آقا من وضو ميگيرم ولي سعي
ميکنم آب به اتوبوس نچکد، ميخواهم روي صندلي نشسته نماز
بخوانم. شاگرد شوفر کمي به او نگاه کرد و چيزي به او نگفت.
به راننده گفت: عباس آقا( راننده)، اين
دختر بچه را نگاه کن که مشغول وضو گرفتن است! راننده هم همينطور که جاده را
ميديد در آينه هم دختر را ميديد، هي جاده
را ميديد، آينه را ميديد، جاده را ميديد،
آينه را ميديد، مهر دختر در دل راننده هم نشست، گفت: دختر
عزيزم ميخواهي نماز بخواني؟ من ميايستم،
ماشين را کشيد کنار و گفت: نماز بخوان آقاجان، آفرين.
نماز عجيب يک دختر
دختر ميگفت وقتي اتوبوس
ايستاد من پياده شدم و شروع کردم: الله اکبر، يک مرتبه
اتوبوسيها نگاه کردند.يکي گفت من هم نخواندم، من هم نخواندم،
... يکي گفت ببين چه دختر با همتي، چه غيرتي،
چه همتي، چه ارادهاي، چه صلابتي، آفرين، همين دختر
روز قيامت حجت است، خواهند گفت اين دختر اراده کرد ماشين
ايستاد، ميگفت يکي يکي آنهايي هم
که نخوانده بودند ايستادند، دخترک گفت: يک مرتبه ديدم پشت سرم
يک مشت دارند نماز ميخوانند.
و اين داستان شيرينترين
نماز او بود که تاثيري زيادي روي ديگران
گذاشت.
هر حرکت زيبا و قشنگي
الگويي براي ديگران است و سن و سال افراد هم هيچ
تاثيري در کار خوب و نيکو ندارد. شما نيز در هر سن و
سالي که هستيد مي توانيد الگويي براي
اطرافيانتان باشيد.
منبع :
پايگاه نو گلان