خداوند در ازل مى داند كه برخى از بندگانش معصيت كار و گرفتار عذاب خواهند شد، آيا خداوند كه رحمن و رحيم است و نمى خواهد كسى دچار عذاب شود، قادر نيست آن شخص را از ابتدا خلق نكند و يا شخص را صالح بيافريند تا دچار عذاب نشود؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خداوند در ازل مى داند كه برخى از بندگانش معصيت كار و گرفتار عذاب خواهند شد، آيا خداوند كه رحمن و رحيم است و نمى خواهد كسى دچار عذاب شود، قادر نيست آن شخص را از ابتدا خلق نكند و يا شخص را صالح بيافريند تا دچار عذاب نشود؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خداوند در ازل مى داند كه برخى از بندگانش معصيت كار و گرفتار عذاب خواهند شد، آيا خداوند كه رحمن و رحيم است و نمى خواهد كسى دچار عذاب شود، قادر نيست آن شخص را از ابتدا خلق نكند و يا شخص را صالح بيافريند تا دچار عذاب نشود؟


پاسخ :
براى روشن شدن جواب، آن را در دو بخش بيان مى كنيم:
الف) آيا حذف كافر از مجموعه عالم هستى و عدم خلقت آن ممكن است يا نه؟
ب) كفر كافر و در نهايت عذاب او از كجا ناشى مى شود؟
بخش اوّل:
اولا: نظام حاكم بر جهان، نظام عليت و معلوليت است و هر پديده اى براساس علّتى خاص اتفاق مى افتد و تمام اجزاء اين عالم كه از علل و معاليل يا اسباب و مسبّبات تشكيل شده است، به صورت يك مجموعه منظم با يك ديگر در ارتباط اند[1] و اگرچه در نگاه اول اين مجموعه قابل تفكيك و تجزيه به نظر مى رسد، ولى اگر به دقت عقلى به آن بنگريم، اجزاء آن چنان به يك ديگر گره خورده و با هم در ارتباط اند كه تفكيك آن ها ممكن نيست. شهيد مطهرى در اين باره چنين مى گويد: «هيچ حادثه اى در جهان، منفرد و مستقل از ساير حوادث نيست، همه قسمت هاى جهان با يك ديگر متصل و مرتبط است. اين اتصال و ارتباط همه اجزاء جهان را شامل مى شود و يك پيوستگى عمومى و همه جانبه را به وجود مى آورد، اصل وابستگى اشياء به يك ديگر و به عبارتى «اصل وحدت واقعى جهان» اصلى است كه حكمت الهى تكيه فراوان بر ان دارد، اصل وابستگى اشياء در حكمت الهى مفهوم جدى ترى پيدا مى كند و آن مفهوم «تجزيه ناپذير جهان است.»[2]
بنابراين از وجود كافر كشف مى كنيم كه علّت تامه او موجود بوده، كه با وجود اين علّت تامه تحقق معلول ضرورى است و تخلّف معلول از علّت اش محال است، پس اين طور نبوده كه كافر، هم ممكن بوده موجود بشود و هم موجود نشود و بدون هيچ علّتى، جانب وجودش ترجيح پيدا كرده باشد، بلكه با وجود علّت تامه اش جايى براى عدم كافر باقى نمى ماند.
البته ضرورى بودن وجود كافر در اين نظام به معناى تحديد قدرت خداوند نيست، چون قدرت هميشه بر ممكن تعلّق مى گيرد[3] و حال آن كه وجود نداشتن كافر با وجود علّت تامه اش، امتناع ذاتى دارد و به اجتماع نقيضين منتهى مى شود، يعنى با وجود علّت تامه، وجود معلول ضرورى است، حال اگر معلول موجود نشود لازم مى آيد كه معلول هم موجود بشود و هم موجود نشود و اين اجتماع دو امر متناقض است و عقلا محال است.
با وجود اين ممكن است كسى بگويد خداوند مى توانست با از بين بردن تمام عللى كه به ايجاد كافر منتهى مى شود، جهانى عارى از كفر بيافريند.
جواب اين است كه چنين چيزى ممكن نيست، زيرا چنان كه گفته شد، ممكن نيست جزئى از اجزاء عالم از مرتبه وجودى خود حذف شود، بلكه جهان طورى آفريده شده كه يا بايستى همه اجزايش با هم موجود باشند و يا همه معدوم باشند و تفكيك يك جزء از ديگر اجزاء ممكن نيست. در ادامه به توضيح بيشرت از لسان علامه طباطبايى مى پردازيم: «عالم خلقت با همه وسعتى كه در آن هست تمامى اجزايش به يك ديگر مربوط است و مانند يك زنجير اولش بسته و مربوط به آفرينش مى باشد، به طورى كه ايجاد جزئى از آن مستلزم ايجاد همه آن است و اصلاح جزئى از آن مستلزم اصلاح همه آن است. اگر معصيتى نبود قهراً انجام خواسته مولى امرى ضرورى و اجبارى مى شد و امرى مولى معنى نداشت و در چنين صورتى اطاعت هم مصداق نخواهد داشت و وقتى اطاعت و معصيتى نبود، مدح و ذم و ثواب و عقاب و وعد و وعيد و انذار و بشارتى هم نخواهد بود. در اين صورت شريعت و نبوتى هم نبود پس اجتماع و مدنيستى نيز نخواهد بود، پس نبودن يك چيز مستلزم نبودن جميع اجزاء عالم است.»[4] پس وجود معصيت و كفر در كنار طاعت و ايمان و هم چنين وجود تمام امور متضاد، لازمه جدا نشدنى اين عالم ماده است.
ثانياً: خداوندى كه جز كمال محض نيست، آفرينش و رحمت رسانيدن به مخلوقات لازمه صفات ذات او است. خدا رحمن و فياض است و رحمانيت و فياضيت او محدوديت بردار نيست و اگر چيزى امكان هستى يافتن داشته باشد، خداوند فيض هستى را از وى دريغ نمى دارد، چرا كه دريغ داشتن نقص است و با كمال مطلق بودن خدا سازگار نيست.[5] شاهد اين گفتار، آياتى از قرآن كريم است از جمله: «وَ مَا كَانَ عَطَـآءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا;[6] و عطاى پروردگارت هرگز از كسى منع نشده است.» و «الرحمن;[7] خداوند رحمن است» پس رحمت واسعه الهى شامل تمام بندگانش مى شود يعنى به تمام آن ها افاضه وجود مى كند تا راه كمال و سعادت را در پيش گيرند.
قسم ديگرى از رحمت خداوند، رحمت خاصى است كه شامل بندگان مؤمن و صالح مى شود، انسان هايى كه لياقت و شايستگى رسيدن به درجات عالى كمال را دارند،[8] و خداوند به خاطر عده اى كه راه كفر را در پيش مى گيرند، رحمت خود را از اين بندگان مقرب درگاه خود كه به سعادت اخروى قائل خواهند آمد، دريع نمى كند، چون همان طور كه گفته شد خلق نكردن جزئى از عالم ماده، مساوى با خلق نكردن كلّ آن است. خداوند متعال مى فرمايد: «كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَـمَةِ;[9] (خداوند) رحمت و بخشش را بر خود ختم كرده، همه شما را به طور قطع در روز قيامت جمع خواهد كرد.» پس مقتضاى رحمت الهى اين است كه موجوداتى كه استحقاق افاضه وجود و رسيدن به ثواب و منزلت اخروى را دارند، بيافريند و به آنان رحمت افاضه نمايد.
آرى وقتى يك معلّمى كه نسبت به تمام دانش آموزان مهربان است و دوست دارد كه همگى به درجات بالايى از علم و دانش برسند و بستر تعليم و تربيت را براى همگى آماده نموده، ن ها را مورد امتحان قرار مى دهد تا آن هايى كه لايق رسيدن به مراتب بالايى هستند، انتخاب شوند، اگرچه عده اى از دانش آموزان از رسيدن به درجات بالا باز مى مانند، ولى باعث نمى شود كه معلّم حق ديگر دانش آموزان را ناديده گرفته و هيچ امتحانى برگزار نكند. و اگر بخواهد همه دانش آموزان را بدون امتحان وارد مرحله بالاترى كند، اين همه ظلم و نابرابرى است.
پس روشن است كه هدف از خلقت تمام انسان ها، رشد و تكامل و سعادت اخروى است، ولى عده اى راه كفر را در پيش مى گيرند و به اختيار خود، رحمت و فيض الهى را در مسير ناصواب قرار داده و خود را دچار عذاب الهى نموده اند.
بخش دوم:
كه علت كفر كافران چيست؟ آيا از ابتدا كافر آفريده شده و هيچ راهى جز انتخاب اين راه نداشته اند، يا در ابتدا انسانى عارى از هر صفت آفريده شده و با سوء اختيار خود اين راه را انتخاب كرده اند؟ جواب اين است كه نه علم ازلى خداوند و نه خلق كردن او چنين اقتضايى دارد كه انسان به كفر كشيده شود و هرگز خداوند كسى را كافر خلق نمى كند، بلكه انسان را به بهترين و نيكوترين وجه آفريده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنسَـنَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيم;[10] ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريده ايم.»
علاوه بر اين خداوند تمامى اسباب هدايت و رسيدن به كمال را فرا روى انسان قرار داده تا راه سعادت خويش را هموار سازد و خود را به مقام خليفة اللهى نزديك سازد: «إِنَّا هَدَيْنَـهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا;[11] ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد و خواه ناسپاس.» ولى برخى انسان ها با سوء اختيار، مسير ضلالت را انتخاب كرده و با بودن راه، چاه را بر مى گزينند و به جاى اين كه سر به آستان حضرت حق بسپارند، تن به ولايت شيطان و هواى نفس مى دهند.
آن چه از طريق حكمت به اثبات رسيده اين است كه عقاب و عذاب انسان در آخرت از لوازم و نتايج اعمال و افعال زشت او در دنيا است كه به صورت ملكات مذموم و ناپسند تجسّم پيدا مى كنند،[12] چنان كه امام صادق(ع) مى فرمايند: «انّما هى اعمالكم تُرَدُّ اليكم;[13] در حقيقت همان اعمال شماست كه به سوى شما برگردانده مى شوند.» و به قول شاعر:
گر ز خارى خسته اى خود كِشته اى *** ور حرير قز درى خود رسته اى
بنابراين صحيح نيست كه گفته شود چرا خداوند كافر را خلق كرده است، بلكه حق اين است كه بگوييم: چرا برخى انسان ها با وجود علم و برخوردارى از هدايت الهى، راه جهنم و كفر را اختيار نموده اند. علامه طباطبايى در اين باره مى فرمايد: نبايد اشكال كرد و گفت چرا خداى متعال كافر را آفريده؟ او كافر نيافريده، او هر كه را آفريده فرض اولى و ذاتيش اين بوده كه به سعادت و انسانيت نائل آيد... حال اگر عده اى به اختيار خود، خود را از سعادت محروم كردند، آيا اين محروميت را بايد به خدا نسبت داد؟... حاشا... زيرا گفتيم كه علت تامه كفر، عوامل و اسباب خارجيه زيادى است كه دست به دست هم داده و در آخر اختيار خود كافر هم به آن ضميمه شده و كفر را بوجود آورده است.»[14]
در پايان ذكر اين نكته ضرورى است كه علم ازلى خداوند به آن چه كه بعداً اتفاق خواهد افتاد به معناى مجبور كردن انسان ها نيست، بلكه به اين معنا است كه خداوند در ازل علم دارد كه انسان ها با اختيار خود چه راهى را انتخاب خواهند كرد.[1]. فلسفتنا، محمدباقر صدر، دارالكتاب الاسلامى، ص 251 و الألهيات، جعفر سبحانى، مركز جهانى علوم اسلامى، ج 1، ص 57.
[2]. مجموعه آثار، مرتضى مطهرى، صدرا، ج 1، ص 132.
[3]. كشف المراد، علامه حلّى، جامعه مدرسين، ص 283 و الأليهات، همان، ص 140.
[4]. تفسير الميزان، علامه طباطبايى، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، ج 8، ص 38.
[5]. ر.ك به الميزان، همان، ج 13، ص 75 و نهاية الحكمة، علامه طباطبايى، جامعه مدرسين، ص 326.
[6]. اسراء، 20.
[7]. الرحمن، 1.
[8]. ر.ك به الميزان، همان، ج 7، ص 25.
[9]. انعام، 12.
[10]. تين، 4.
[11]. انسان، 3.
[12]. الحكمة المتعاليه، ملاصدرا، داراحياء التراث العربى، ج 7، ص 81ـ83.
[13]. بحارالانوار، علامه مجلسى، داراحياء التراث العربى، ج 3، ص 90.
[14]. الميزان، همان، ج 8، ص 47.

   

/ 1