خداوند برخي از لذات ها مثل بچه دار شدن را به زنان بخشيده، حالا اگر بنا به هر دليلي، خدا اين لذت را از دختراني كه قادر به ازدواج نيستند بگيرد، در عوض آن چه چيزي را به آن دختران مي دهد؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خداوند برخي از لذات ها مثل بچه دار شدن را به زنان بخشيده، حالا اگر بنا به هر دليلي، خدا اين لذت را از دختراني كه قادر به ازدواج نيستند بگيرد، در عوض آن چه چيزي را به آن دختران مي دهد؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خداوند برخي از لذات ها مثل بچه دار شدن را به زنان بخشيده، حالا اگر بنا به هر دليلي، خدا اين لذت را از دختراني كه قادر به ازدواج نيستند بگيرد، در عوض آن چه چيزي را به آن دختران مي دهد؟


پاسخ :
از قرآن كريم و روايات استفاده مي شود كه سنت الهي بر اين نيست كه خداوند متعال همة لذت ها و يا اكثر آنها و يا لذت هاي خاصي را در اين دنيا براي كسي معين و مهيا فرمايد بطوري كه اگر يكي از آنها را از او گرفت بر او لازم باشد لذت ديگري را جايگزين آن نمايد، بلكه سنت خداوند حكيم در دادن لذت هاي و گرفتن آنها و اساساً ندادن برخي لذت ها در اين دنيا، بر اساس حكمت ها و مصالحي است كه خود مي داند و عقل و علم انسان را بدانجا راه نيست. خداوند متعال مي فرمايد: «و عسي ان تحبوا شيئا و هو شرٌ لكم»[1] يعني: «و بسا چيزي را دوست مي داريد در حالي كه آن براي شما شر است.» اين آيه صراحت دارد بر اينكه اي بسا دلبستگي به امري داريد ولي آن امر براي شما شرارت بار است. بهترين شاهد بر اين ادعاي قرآن نظر كردن درخواستهاي مردم و رسيدن به خواسته هايشان است كه مي بينيم برخي افراد، بعد از مدتي كه از برآورده شدن خواسته اش مي گذرد، آرزو مي کنند كه اي كاش آنچه را كه مي خواسته است محقق نمي شد. افراد بسياري را مي بينيم كه از خداوند فرزند خواسته اند ولي وقتي كه بچه دار شده اند فرزندشان را به دلخواه خويش نيافته اند و يا فرزندشان منحرف شده و يا مثلاً معتاد شده است. هر كس به دليلي از داشتن همچين فرزندي ناراحت است و آ‌رزوي نداشتن آن را دارد، و لو اينكه خودشان در كاستي ها و انحرافات فرزندشان، تقصير كار هم بوده اند. بنابراين، اگر خداوند متعال طبق حكمت و مصلحت خويش امري را از ما دريغ مي دارد، اي بسا از آنروست كه مي داند نسبت به برخي افراد يا قابليتي براي اعطاء و انعام فلان نعمت نيست و يا مشكلاتي در پي آن اعطا و انعام، بوجود خواهد آمد كه براي آنها قابل تحمل نيست. در اينجا ممكن است اشكال بشود كه: خداوند مي تواند قابليت را در آن افراد ايجاد كند و يا مشكلاتي را كه در پي فلان امر (مثلاً بچه دار شدن) ممكن است بوجود آيد از ميان بردارد و فرزندي را اعطاء كند در جواب اين اشكال عرض مي شود كه: اگر قرار باشد خداوند همة خواسته هاي افراد را به اين صورت برآورده سازد و تمام لذت هايي را كه آنان خواستار آن هستند بدين شكل مهيا كند، اين دنيا مي شود بهشت! و اين در حالي است كه خداوند حكيم اين دنيا را محل آزمايش و امتحان و مزرعه اي براي آخرت قرار داده است.
انسان ها در اين دنياي فاني بوسيلة تحمل سختي ها و بلاها و كمبودها و حتي بوسيلة نعمت ها و لذت هايي كه خداوند به آنها مي دهد مورد امتحان قرار مي گيرند و در پي همين امتحان و آزمايش است كه شايستگي و صلاحيت نيل به درجاتي را در بهشت مي يابند، و در اين امتحان الهي، بدون استثناء همگان مورد آزمايش قرار مي گيرند، منتهي موارد امتحان متفاوت و مختلف است. بعضي ها به سختي ها و كمبودها امتحان مي شوند و بعضي ها به خوشي ها و نعمت ها. با توجه به روايتي كه در اصول كافي آمده است مي توان گفت كه همة نعمت هايي كه به انسان ها داده شده و همة لذت هايي كه از او سلب شده است، همگي از موارد امتحان الهي محسوب مي شود؛ امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: «ما اعطي عبدا من الدنيا الا اعتبارا و ما زوي عنه الا اختبارا»[2] يعني: «هيچ چيزي و نعمتي از دنيا به كسي داده نمي شود مگر براي اينكه از آن عبرت بگيرد (و شاكرانه با آن برخورد كند) و هيچ چيزي از او سلب نمي شود مگر براي آنكه به جهت امتحان و آزمايش او باشد»، بنابراين نسبت به هر نعمت داده شده و هر لذت سلب شده، بايد به چشم امتحان الهي نگريست و به همين دليل نيز نشايد و نبايد كه به نعمت و لذت داده شده اي دل بست و نه نسبت به نعمت سلب شده اي نگران بود، بلكه بايد به فكر آن بود كه هر يك از آن دو به طور يكسان، مي تواند وسيلة امتحان خداوند باشد و بايد با عمل به تكليف الهي و و ظيفة خويش، رضايت حضرت حق تعالي را كسب كرد؛ يعني نسبت به نعمت هاي داده شده شكر الهي را بجا آورد و به نيكي از آنها بهره جست و نسبت به نعمت هاي سلب شده، صبوري و بردباري به خرج داد و فرياد و فغان به آستان حضرت پروردگار نبرد. و البته اين در حالي است كه خداوند منان در آيات بسياري مقام و منزلت صابران را بزرگ شمرده، بطوري كه مي فرمايد: «و الله يحب الصابرين»[3] و نسبت به پاداش آنها مي فرمايد: «انما يوفي الصابرون اجرهم بغير حساب»[4] يعني: «بي ترديد، صابران پاداش خود را بي حساب و به تمام خواهند يافت.» و در روايات نيز جزا و پاداش صابران بزرگ و كثير محسوب شده است كه در يكي از آن روايات امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: «من ابتلي من المومنين ببلاءٍ فصبر عليه كان له مثلُ أَجرِ أَلْفِ شَهيدٍ»[5] يعني: «هر يك از مومنين چنانچه به بلايي گرفتار شود و صبر بورزد مثل پاداش هزار شهيد براي او خواهد بود.»
در پايان، نكته اي كه لازم بذكر است اينكه: آنچه تا بدينجا مطرح شده است به نقمت ها و بلاها و سلب نعمت هايي مربوط مي شود كه به سبب تقصيرات خود انسان ها نيست، اما گاهي گرفتاريهاي متوجه انسان مي شود که نتيجه عمل خودش هست. چرا كه اي بسا به علت نافرماني انسان ها از دستورات الهي، بلاها و نقمت هايي بر آنها نازل شده و نعمت هايي (و من جمله فرزند دار شدن) نيز از آنها سلب مي شود. در روايات و ادعية وارد شده از سوي معصومين ـ عليهم السلام ـ بر اين گونه بلاها و سلب نعمت ها تصريح شده است، فلذا در دعاي شريف كميل اين فقرات خوانده مي شود: «اللهم اغفرلي الذنوب التي تنزل النقم، اللهم اغفرلي الذنوب التي تغيير النعم، اللهم اغفرلي الذنوب التي تنزل البلاء...»
نتيجه اين که: اولا: همه گرفتاري ها و ناخوشي ها (سلب لذت ها) از سوي خداوند نيست تا لازم باشد عوض بدهد. ممکن است نتيجه عمل خود انسان، نقصي در روابط اجتماعي و ... باشد. ثانياً: اگر علت آن امر، خداوند باشد، حتما مصلحتي وجود داشته که ما از وجودش بي خبريم و آن گاه که بر ما معلوم گردد، متوجه مي شويم که لطف خداوند بوده، و لذا از قبيل دفع ضرر بوسيله خداوند مي شود نه سلب منفعت.
ثالثاً: اگر اين گرفتاري از سوي خداوند باشد و در اين راه مؤمن با اخلاص و به خاطر خداوند، صبر نمايد، اجر معنوي و اخروي نصيبش مي شود که مي تواند جبران کننده تمام مشکلات دنيوي اش باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. علامه مجلسي، بحارالانوار، جلد 67، صفحة 196، باب 12، نشر داراحياء التراث العربي.
2. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمة، جلد 2، صفحة 564، نشر دارالحديث.
3. علامه شهيد مطهري، عدل الهي.[1] . بقره/ 216.
[2] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ترجمة فارسي سيد جواد مصطفوي، انتشارات عليمة اسلاميه، ج3، ص360.
[3] . آل عمران/ 146.
[4] . زمر/ 39.
[5] . حر عاملي، وسائل الشيعه، تحقيق موسسة آل البيت ـ عليهم السلام ـ ، ج3، ص255.

   

/ 1