نکات تبلیغی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نکات تبلیغی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نکات تبلیغی: آفات خطابه


 


خطيب بايد در حدّ خودش دين شناس باشد، موضوعاتي را كه براي مجلس خطابه آماده مي كند، به خوبي بفهمد تا مخاطبان را آن چنان كه شايسته است اقناع كند.
يكي از بهترين شيوه هاي انتقال پيام در تبليغ، بيان مطالب به صورت سخنراني و خطابه است ليكن آسيبها و آفاتي نيز براي آن متصوّر مي باشد.
در اين سطور قصد داريم تا برخي از آفتهاي خطابه را مورد تحليل و بررسي قرار دهيم.
1. عدم آمادگي علمي
هر سخنران، بايد در مورد موضوع سخنراني خويش اطلاعات كاملي داشته باشد تا مخاطبان براساس صلاحيت علمي و اطلاعاتي او، سخنانش را قبول كنند. خطيب بايد در حدّ خودش دين شناس باشد، موضوعاتي را كه براي مجلس خطابه آماده مي كند، به خوبي بفهمد تا مخاطبان را آن چنان كه شايسته است اقناع كند.
در دين اسلام، سخن گفتن از روي علم و بصيرت و لب فرو بستن از بيان نادانسته ها، يكي از حقوق خداوند بر بندگانش شمرده شده است؛ چنان كه امام باقرعليه السلام در پاسخ زراره كه پرسيد: "مَا حَقُّ اللّهِ عَلَي الْعِبادِ؛ حق خداوند بر بندگانش چيست؟" فرمودند: "أنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَيَقِفُوا عِنْدَ مَا لاَ يَعْلَمُونَ؛(1) آن است كه آنچه را كه مي دانند، بگويند و در چيزي كه نمي دانند، توقف نمايند."
زبان در دهان اي خردمند چيست كـليـد در گـنـج صـاحـب هنـر
چو در بسته باشد چه دانـد كسي كه گوهرفروش است يا پيله ور
بدون علم و آگاهي سخن گفتن، گاهي بدين صورت است كه خطيب موضوعي را مورد بحث قرار مي دهد كه در تخصص او نيست و از آن بي اطلاع است. ديگر آنكه در مطلبي بحث كند كه در تخصص او است؛ ولي براي مهيا شدن بايد وقت مطالعه و مراجعه داشته باشد و اگر بخواهد بدون مراجعه سخن بگويد، بدون علم سخن گفته است. خطيبي كه بدون علم و آگاهي، مطالب خود را در كرسي خطابه مورد بحث و بررسي قرار مي دهد، با اين كار:
الف. ارزش كلام و شخصيت خود را كاهش مي دهد.
ب. خود را نزد مخاطب متهم مي سازد. علي عليه السلام فرمودند: "لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ فَتُتَّهَمَ بِإخْبَارِكَ بِمَا تَعْلَمُ؛(2) درباره چيزي كه از آن علم [و اطلاع ] نداري سخن مگوي، چه اين [كار موجب مي شود] كه در هنگام گفتن از روي علم نيز متهم شوي."
ج. دچار لكنت زبان مي شود. از جمله عواملي كه موجب مي شود خطيب نامفهوم سخن بگويد و احياناً دچار لكنت زبان گردد، دو دلي و ترديد در صحت مطلبي است كه مي خواهد بيان نمايد. علي عليه السلام فرمودند: "لاَ تُحَدِّثْ مَا تَخَافُ تَكْذِيبَهُ؛(3) سخني كه مي ترسي مورد تكذيب واقع شود، نگو."
اگر خطيب بخواهد يك سخنراني خوب و قانع كننده براي مخاطبان ارايه كند، بايد چند برابر وقت سخنراني، به جمع آوري مطالب بپردازد.
در سفري كه به زيارت امام رضاعليه السلام داشتيم، در خدمت دوستان به محضر حضرت آية اللّه فلسفي، برادر مرحوم فلسفي، شرفياب شديم. از ايشان درباره خاطراتي كه از برادرشان داشتند، سؤال كرديم. فرمودند: "ايشان در اين اواخر براي هر سخنراني شش ساعت مطالعه مي كردند."
وقتي خطيب به اندازه كافي در خصوص موضوع سخنراني خود مطالعه نكرد و مطالب را آماده ننمود، در هنگام سخنراني دچار مشكلاتي مي شود كه از جمله آنها مي توان به عدم اعتماد به نفس اشاره كرد. "ديل كارنگي" مي گويد: تا آنجا كه مي توانيد مطلب جمع آوري كنيد. براي اين آنها را گرد آوريد كه اعتماد به نفس بيشتري در شما توليد شود." (4)
اشكال ديگري كه خطيب در هنگام سخنراني به آن مبتلا مي شود، آن است كه در حين خطابه، به جهت نبود مطلب كافي شروع به تكرار مطالب مي كند كه اين كار موجب خستگي مخاطب شده، او را نسبت به شنيدن ادامه سخنراني بي رغبت مي كند. به علاوه، اين كار باعث مي شود خطيب از موضوعي به موضوع ديگر برود و به اصطلاح از اين شاخه به آن شاخه بپرد. با اين كار وي پيوندي بين موضوعات بيان شده برقرار نكرده، اعتماد به نفس خود را از دست مي دهد؛ در نتيجه ممكن است عصباني شده و حتي با مشاهده مشكلي كوچك در مجلسي به مخاطبان اهانت كند و ادب خطابه را رعايت ننمايد؛ بنابراين، براي اينكه خطيب به اين آفت خطابه گرفتار نشود، لازم است براي موضوع سخنراني به اندازه كافي مطالب مفيد جمع آوري كند و در هنگام ارائه آنها، نظم و ترتيب را مراعات كند.
2. عدم تناسب موضوع
گاه اتفاق مي افتد كه خطيب تناسب مطلب با مجلس را رعايت نمي كند و موضوعي را كه براي بحث انتخاب كرده، شايسته مجلس و متناسب با فهم مخاطبان نيست؛ در نتيجه به آنها ستم مي كند.
علم و آگاهي خطيب به موضوع بحث، بدان معني نيست كه او مجاز باشد در هر مجلسي و براي هر مخاطبي، آنچه را كه در آن موضوع آماده كرده و آگاهي دارد، بگويد؛ چرا كه اين كار خلاف بلاغت و موقعيت شناسي است و آسيبي است كه خطيب و خطابه را تهديد مي كند.
مرحوم فلسفي رحمه الله مي گويد: مجلسي را به مناسبت سالگرد يكي از روحانيان بزرگ و عالي قدر تشكيل داده بودند. براي سخنراني در آن مجلس از واعظ تحصيل كرده و لايقي كه مي توانست به خوبي و شايستگي عهده دار مجالس سنگين شود، دعوت شده بود. او موقعي كه منبر رفت، مشاهده كرد چند نفر از روحانيان كه در دل از روش اجتماعي و مشي سياسي آنان ناراحت و متأثر بود، در مجلس حضور دارند. ديدن آن چند نفر احساس واعظ را به شدت تحريك نمود و آن چنان تحت تأثير قرار گرفت كه از مجتهد بزرگوار و فقيه عالي قدري كه مجلس به مناسبت سالگرد او تشكيل يافته بود، غافل شد و تمام توجه وي به عواطف دروني خودش معطوف گرديد و سخن را از مذمت علماي سوء آغاز نمود و در اين باره روايات متعددي خواند و تا پايان مجلس از بحث علماي سوء خارج نشد. نتيجه آن سخنراني نامتناسب و غيربليغ آن شد كه علما و افراد محترمي كه در مجلس حضور داشتند، سخت رنجيده خاطر و متأثر شدند و گمان بردند كه خطيب مجلس اين سخنان را درباره عالم متوفي گفته است؛ از اينرو، وي را ملامت نمودند. (5)
3. شتاب زدگي
يكي ديگر از آفتهاي خطابه، شتاب زدگي در سخنراني است. عجله و شتاب در سخنراني، موجب پيوستن كلمات به يكديگر مي شود كه در نتيجه موضوع مورد بحث براي شنوندگان نامفهوم مي ماند. همچنين جاذبه سخن خطيب در نزد مخاطب از بين مي رود؛ زيرا در اين حال، آهنگ سخن در كلمات رعايت نمي شود. در حالي كه در طي خطابه، كلمات بايد با صراحت به پايان برسند و موارد فصل و وصل مراعات گردد و كلماتي كه آخر آنها شدت ادا و يا نرمي در تلفظ لازم دارند، رعايت شوند؛ ولي عجله و شتاب، تمام كلمات را به هم متصل ساخته و لطافت كلام را از بين مي برد. از طرفي، شنونده نيز بايد مجال شنيدن و فكر كردن داشته باشد؛ از اينروي، خطيب بايد ايستگاهها را در نظر بگيرد و موارد تعجب و استفهام را هم مشخص سازد. و اگر شعر مي خواند، دكلمه وار باشد تا كلمات آهنگين تعبير گردد و در طي كلام، به شنونده مجال تفكر داده شود. (6)
در دين اسلام، سخن گفتن از روي علم و بصيرت و لب فرو بستن از بيان نادانسته ها، يكي از حقوق خداوند بر بندگانش شمرده شده است؛ چنان كه امام باقرعليه السلام در پاسخ زراره كه پرسيد: "مَا حَقُّ اللّهِ عَلَي الْعِبادِ؛ حق خداوند بر بندگانش چيست؟" فرمودند: "أنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَيَقِفُوا عِنْدَ مَا لاَ يَعْلَمُونَ؛آن است كه آنچه را كه مي دانند، بگويند و در چيزي كه نمي دانند، توقف نمايند."
البته خطيب بايد متوجه باشد كه كلمات را هم خيلي با كندي و سنگيني بيان نكند. خود اين عمل موجب ملالت مخاطب مي شود و او را از شنيدن باز مي دارد.
از اموري كه سبب شتاب زدگي در ارائه مطالب مي شود عدم تنظيم آنهاست. خطيب با مرتب و منظم كردن مطالب و دانسته هاي خود، داراي قدرت ابتكار و متانت در سخنراني خواهد شد كه خود موضوعي بسيار اساسي در خطابه است.
4. عدم مراعات هماهنگي
از نكات مهمي كه خطيب بايد در هنگام سخنراني آن را مراعات كند تا كلامش هرچه بهتر و بيشتر در مخاطب اثر بگذارد و افراد بيشتري را به خود و سخنانش جذب كند، اصل طبيعي و فطري هماهنگي است كه از فنون مهم سخنوري به شمار مي رود. سخنران بايد به گونه اي حرف بزند كه مطلب مورد بحث با كيفيت صوت، وضع قيافه، صداي خفيف يا شديد، حركات دست و زبان و اندام و... منطبق باشد.
آنجا كه مي خواهد براي اميدواري پاكان و تشويق نيكوكاران از پاداش الهي و رحمت نامحدود خداوند مهربان سخن بگويد، يا آنكه مي خواهد به گناهكاران نادم و تائب، مژده مغفرت و بخشش دهد و آنان را به عفو الهي دلگرم سازد، حتماً بايد با صداي پرمهر، كلمات دلنواز، آهنگي نرم و قيافه اي اميدبخش سخن بگويد. به عبارتي، سخن خطيب به گونه اي بايد باشد كه در مجلس، جوّ رحمت به وجود آيد تا شنوندگان با استماع سخنان او اشك شوق بريزند و با اميدواري به فيض نامحدود الهي مجلس پايان پذيرد. آنجا كه مي خواهد گناهكاران جسور و بي باك را به خود آورد، پرده غفلتشان را بدرد و از روز قيامت و كيفر گناه آگاهشان سازد، با آهنگي نگران كننده اعلان خطر كند.
اگر خطيب هماهنگي را رعايت نكند و مثلاً بشارت رحمت و مژده مغفرت الهي را با آهنگي خشن و قيافه اي تلخ ادا كند، همچنين خشم خداوند و مجازات گناهكار را با آهنگي نرم و قيافه اي شاد القا كند، مخاطبين دچار تضاد روحي مي گردند. نه نيكوكاران و پاك دلان آن طور كه بايد از بشارت او اميدوار مي شوند و نه گناهكاران و آلودگان از هشدار وي آن طور كه بايد احساس خوف و خطر مي نمايند.
رسول اعظم صلي الله عليه وآله و ائمه طاهرين عليهم السلام كه مبلغان رسالات الهي و داعيان الي اللّه بودند، براي آنكه در مردم اثر شايسته بگذارند و تعاليم الهي را هرچه بهتر و بيشتر در آنها نفوذ دهند، اين اصل را در گفتار خويش رعايت مي نمودند. درباره پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله آمده است كه: "كَانَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه وآله إذَا خَطَبَ قَالَ فِي خُطْبَتِهِ أمَّا بَعْدُ فَإذَا ذَكَرَ السَّاعَةَ اشْتَدَّ صَوْتُهُ وَاحْمَرَّتْ وَجَنَتَاهُ؛(7)رسول خداصلي الله عليه وآله موقعي كه خطبه مي خواند، در خطبه اش مي فرمود: اما بعد، و وقتي از قيامت ياد مي كرد، آهنگ صدايش تشديد مي گرديد و چهره مباركش سرخ مي شد."
علي عليه السلام وقتي مردم را به جهاد دعوت مي كرد و آنها در جبهه جنگ حاضر نمي شدند، سخت ناراحت مي شد و خشم دروني خود را در قالب الفاظي تند و آتشين بر زبان مي آورد. در مورد سرپيچي مردم كوفه از جنگ با خوارج فرمودند: "الذَّلِيلُ وَاللّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ وَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ وَأصْبَحْتُ وَلاَ أطْمَعُ فِي نَصْرِكُمْ وَلاَ أُصَدِّقُ قَوْلَكُمْ فَرَّقَ اللّهُ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأبْدَلَكُمْ بِي غَيْرِي وَأبْدَلَنِي بِكُمْ مَنْ هُوَ خَيْرٌ لِي مِنْكُمْ؛(8) به خدا قسم! ذليل آن كسي است كه شما يار و ناصرش باشيد و مغرور آن كسي است كه شما [با خدعه ] اغفالش نماييد [و به راه باطلش سوق دهيد]. صبح نمودم در حالي كه نه به ياري شما طمع دارم و نه گفتار شما را تصديق مي نمايم. خداوند بين من و شماها جدايي افكند و به جاي من ديگري را به شما بدهد و به جاي شماها كساني را كه بهتر از شما هستند به من عنايت فرمايد."
5. تضاد گفتار با عمل
مخاطبان يك خطيب قبل و بعد از سخنراني، خاموش و آرام اما دقيق و زيركانه، رفتار او را مورد بررسي قرار مي دهند. اگر رفتار خطيب را با گفتارش همگون احساس كنند، از عمق جان سخنراني و مواعظ او را دنبال مي كنند؛ ولي اگر كردار خطيب را خلاف اظهاراتش احساس كردند، به سخنان او با تمسخر مي نگرند؛ از اينرو، عامل بودن خطيب به گفته هاي خود، از اهميت بسيار زيادي برخوردار است.
در اوايل ظهور اسلام، از جمله عللي كه باعث پيشرفت دين الهي و گرايش مردم به اسلام شد، عمل رسول گرامي اسلام به گفتار خود بود. آن حضرت، هر آنچه از احكام دين را به مردم ابلاغ مي فرمود، خود پيش از ديگران به كار مي بست و به موقع آن را اجرا مي كرد. علي عليه السلام كه خود تربيت يافته آن حضرت بود، مي فرمايد: "أيُّها النَّاس إنِّي وَاللّهِ مَا أحُثُّكُمْ عَلَي طَاعَةٍ إلاَّ وَأسْبِقُكُمْ إلَيْهَا وَلاَ أنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إلاَّ وَأتَنَاهَي قَبْلَكُمْ عَنْهَا؛(9) اي مردم! به خدا قسم [هيچ وقت ] شما را به طاعتي ترغيب ننمودم، مگر آنكه خود قبل از شما به آن سبقت جستم و [هيچ وقت ] شما را از معصيتي نهي ننمودم، مگر آنكه خويشتن را پيش از شما از آن باز داشتم."
اگر خطيب اهل عمل نباشد، تبليغ او كارساز نبوده، به هدف نمي رسد. در تعبيرات روايي، از رسول اكرم صلي الله عليه وآله چنين روايت شده است: "مَثَلُ الَّذِي يُعَلِّمُ الْخَيْرَ وَلاَ يَعْمَلُ بِهِ مَثَلُ السِّرَاجِ يُضِي ءُ لِلنَّاسِ وَيَحْرِقُ نَفْسَهُ؛(10) كسي كه [به مردم ] نيكي بياموزد و خود عمل نكند، مانند چراغي است كه ديگران را روشن مي سازد و خود را مي سوزاند." از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است كه فرمودند: "اَلدَّاعِي بِلاَ عَمَلٍ كَالرَّامِي بِلاَ وَتَرٍ؛(11) عالم بي عمل، همانند تيرانداز بدون كمان است."
اگر خطيب اهل عمل نباشد، خداوند نفوذ كلام او را از بين مي برد و نمي تواند مردم را به سوي حق هدايت كرده، از زشتيها بازشان بدارد. امام صادق عليه السلام فرمودند: "اِنَّ الْعَالِمَ اِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يَزِلَّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا؛(12) همانا هنگامي كه عالم به علم خود عمل نكند، مواعظ او بر قلبها مي لغزد [و در آن نفوذ نمي كند]؛ همان گونه كه آب باران بر سنگ غيرقابل نفوذ مي لغزد."
همچنين رفتار نامطلوب خطيب و ناهماهنگي رفتار و عمل او، موجب بي رغبتي مردم به فراگيري علم دين مي شود و آنها را از اين فريضه الهي دور مي سازد. علي عليه السلام فرمودند: "اِنَّمَا زَهِدَ النَّاسُ فِي طَلَبِ الْعِلْمِ كَثْرَةَ مَا يَرَوْنَ مِنْ قِلَّةِ مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ؛(13)همانا مردم در طلب علم بي رغبت مي شوند، به دليل آنكه فراوان شاهد كمبود عالم با عمل هستند."
مرحوم فلسفي رحمه الله در خصوص آفت تضاد حرف و عمل خطيب و اثرات زيانبار آن مي گويد: "واعظ تحصيل كرده و عالمي بود كه چند سال قبل از دنيا رفت. او را مي شناختم و به اخلاقش واقف بودم. او در منابر چيزهايي را به مردم سفارش مي نمود كه خودش به آنها عمل مي كرد. او در كار بعضي از زنان نادان بسيار حساس بود و سخت رنج مي برد و مكرر در منابر تذكر مي داد. مي گفت: در يكي از روزها كه به طرف مجلس مي رفتم، زني را ديدم كه در نهر اميريه رخت مي شويد. از ديدن آن نارحت شدم. به مجلس آمدم و پس از چند دقيقه توقف، منبر رفتم. جمعيت زيادي بود. در اواخر منبر، احساس دروني ام مرا واداشت پيرامون شستن لباسها در نهر تذكري بدهم. اوّل آن را كه بين راه ديده بودم، به اطلاع حضار رساندم. سپس گفتم: به اينان بگوييد انصاف داشته باشيد، آب مشروب را كثيف نكنيد، پليديها را به خورد مردم ندهيد، سلامتشان را به خطر نيندازيد و لباسهاي چركين را در نهرها نشوييد!
سخنم تمام شد. منبر را ترك گفتم. در راه، عده زيادي با من مصافحه كردند و دست دادند. خيابان فرعي را طي نموده، به اميريه خيابان اصلي رسيدم. عده زيادي از مردان و زنان مستمع نيز آن راه را پيمودند. در خيابان اميريه كنار نهر نشستم تا دستهايم را بشويم. در حالي كه مي شستم، يكي از حاضران مجلس بالاي سرم ايستاد و حرفهاي مرا مانند خود من تكرار كرد و با صداي بلند گفت: انصاف داشته باشيد، دستهاي آلوده خود را در نهر نشوييد، آب مشروب مردم را كثيف نكنيد، پليديها را به خوردشان ندهيد و سلامت آنان را به خطر نيندازيد!
واعظ محترم گفت: من پيش از سخنان گوينده، متوجه نبودم كه شستن دست در آب جاري، يك قسم آلوده كردن آب است و من ناآگاه مرتكب اين تخلف شدم. گفته هاي او مردم را متوجه من نمود و با تبسمي آميخته به استهزاء مرا نگاه مي كردند. آنقدر خجلت زده و شرمنده گرديدم كه برخاستن از كنار نهر و نگاه كردن به مردم، برايم بسي دشوار و سنگين بود. خلاصه برخاستم و رفتم و فردا ناآگاهي خود را براي شنوندگان توضيح دادم." (14)
6. وضعيت نامطلوب خطيب
داشتن وضعيت نامطلوب و ظاهري نامرتب از سوي خطيب، از آفتهايي است كه از جذابيت سخنران مي كاهد. معمولاً برخوردهاي اوليه، اثراتي هميشگي در مخاطبان به جاي مي گذارند؛ بنابر اين، براي ارائه يك سخنراني موفق، داشتن ظاهري آراسته از ضروريات است.
چگونگي وضع ظاهر و پوشاك خطيب، گوياي شخصيت درون او است. بعيد به نظر مي رسد خطيبي كه با ظاهري آشفته و نامرتب در برابر مخاطبين ظاهر مي شود، نظر آنها را به خود جلب كند. حضور شايسته در برابر شنوندگان، از مواردي است كه مي تواند در به وجود آوردن ديد و زمينه مثبت در شنوندگان مؤثر واقع شود.
شيوه لباس پوشيدن، سبك آراستن خود و همچنين محيطي كه خطيب براي خود برمي گزيند، بخشي از پيام است كه او به دنياي پيرامون خود ارسال مي كند. بي گمان، سبك زندگي خطيبي كه با ظاهري مرتب در بين مردم ظاهر مي شود، با زندگي خطيبي كه با موهاي ژوليده، لباس و ظاهري نامرتب در مقابل مردم ظاهر مي شود، متفاوت است. (15)
اگر در اين باره يك قاعده طلايي وجود داشته باشد، آن قاعده اين است كه خطيب چيزي نپوشد كه باعث انحراف مخاطب از پيام يا كاهش تأثير آن باشد. علاوه بر آن، وضعيت مرتب خطيب باعث اعتماد به نفس او شده، وي را آدمي باتشخّص و باوقار نشان مي دهد. پس بهترين كيفيت را براي وضعيت خود انتخاب كنيد! اين مسئله ممكن است نقش بسيار كمي در عملكردها و تواناييهاي واقعي خطيب داشته باشد؛ اما به طور نمادين، ظاهر خطيب ارائه دهنده پيامي بسيار قوي است و بر تصور ديگران در مورد او اثر بسزايي خواهد گذاشت. به عبارت ديگر، وقتي يك سخنران با سر و وضعي نامرتب در مقابل شنوندگان حاضر شود، شنوندگان همان قدر براي سخنراني او ارزش قائل مي شوند كه آن سخنران به لباس خود ارزش داده است. (16)
7. طرح شبهه بدون پاسخ قوي
برخورد خطيب با شبهه اي كه عنوان كرده، به دو صورت است: يا براي آن جوابي قانع كننده و قوي دارد و مخاطب خود را قانع مي كند، يا اينكه آن را بدون پاسخ رها كرده، باعث تحكيم شبهه در ذهن شنونده مي شود.
به طور كلي، خطيب بايد در هنگام سخنراني تا آنجا كه امكان دارد، از طرح شبهات خودداري كند؛ چون سطح معلومات شنوندگان متفاوت است و ممكن است بعضي از صورتهاي ذيل اتفاق افتد:
1. بعضي از شنوندگان ممكن است اصل شبهه را به خوبي فرا گيرند و آن چنان تحت تأثير واقع شوند كه به جواب شبهه توجه ننمايند. يا آن طور كه بايد پاسخ شبهه را مورد دقت قرار ندهند و در نتيجه، شبهه در ضميرشان استقرار يابد و به آن معتقد شوند، يا تا آخر عمر در آن، دو دل و مردد بمانند.
2. ممكن است بعضي از مخاطبان اصل شبهه را به خوبي فرا گيرند؛ ولي به علت پايين بودن سطح فهم، جواب شبهه را به خوبي نفهمند و بر اثر آن، شبهه در ضميرشان جايگير شود.
3. بيان خطيب در مقام پاسخ گويي، وافي و رسا نباشد و نتواند شبهه را آن طور كه بايد، برطرف كند و در نتيجه، شنونده دچار تضاد دروني گردد و عمرش در كشمكش باطني طي شود.
4. پاسخ خطيب، برهاني و مستدل نباشد و نتواند شنونده را قانع نمايد. در اين صورت، لكه شبهه از صفحه خاطر شنونده زدوده نمي شود و براي هميشه يا براي مدتي اسير گمراهي خواهد بود. (17)
اگر در مواردي خطيب مجبور شود شبهه اي را در سخنان خود مطرح كند، بهتر است در آغاز سخن، پاسخ شبهه را به صورت يك بحث اساسي بيان كند و پيرامون آن به قدر كافي توضيح دهد و مطلب را به گونه اي براي مخاطبان روشن كند كه وقتي اصل شبهه طرح مي شود، جواب آن همه شنوندگان را قانع كند.
راه ديگر تقويت شنوندگان در نقطه آسيب پذيري آنهاست. و بهترين راه رسيدن به اين منظور، حمله ضعيف به باورها و عقايد آنها است. در معرض نقد قرار گرفتن قبلي، به شكل حمله رقيق به باورهاي شنوندگان، پديده ماهرانه اي است كه توسط ويليام مك گواير و همكارانش كشف شده و به اسم "اثر تلقيحي" نامگذاري گرديده است. مك گواير مي گويد: اگر شخصي قبلاً در معرض پيامي مختصر قرار بگيرد كه بعد بتواند آن را رد كند، در قبال پيام كامل بعدي و مشابه، مصونيت پيدا مي كند. درست همان طور كه مقدار كمي ويروس تضعيف شده، شخص را در مقابل حمله كامل بعدي ويروس مصونيت مي بخشد.
در آزمايش "ويليام مك گواير" و "ديميتري پاپا جورجيس"، گروهي از مردم به اظهار عقايد خود مبادرت ورزيدند. آنگاه اين عقايد در معرض انتقادي خفيف قرار گرفت و سپس اين حمله رد شد. اين مردم آنگاه در معرض استدلالي محكم عليه عقايد اوليه خود قرار گرفتند. اعضاي اين گروه تمايل كم تري براي تغيير عقايد خود نشان دادند تا اعضاي گروه گواه كه عقايدشان قبلاً در معرض حمله اي خفيف قرار نگرفته بود. در واقع، اينها عليه تغيير عقيده تلقيح شده، نسبتاً مصونيت پيدا كرده بودند. (18)
طرح شبهه در سخنراني از طرف خطيب و عدم ارايه پاسخ قوي و مستدل، از جمله عواملي است كه جاذبه خطابه را كاهش مي دهد.
8. عوام فريبي
مراد از عوام فريبي استفاده خطيب از خواب غفلت، جهالت و ناداني مخاطب به نفع پيامي است كه مي خواهد براي او ارائه دهد. (19)
اينكه خطيب در بيان سخنان و مطالب خود، از ايمان و اعتقادي كه شنوندگان از طريق جهالت و ناداني، و از يك سلسله خرافات به دست آورده اند، جهت جذب مخاطبان استفاده كرده، آن را تثبيت و يا امضا بكند، آفتي است كه به شدت از آن نهي شده است. شهيد مطهري رحمه الله در خصوص استفاده نكردن از جهالت مردم مي گويد: در كلام امير المؤمنين علي عليه السلام در خصوص پيامبرصلي الله عليه وآله نقل است كه آن حضرت "طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ اَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَأحْمَي مَوَاسِمَهُ" بعد ذيلش مي فرمايد: "يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ اِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَآذَانٍ صُمٍّ وَاَلْسِنَةٍ بُكْمٍ." (20) پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله ابزار و وسايلي كه به كار مي برد، يك جا قدرت و يك جا مرهم به كار مي برد يك جا با خشونت و صلابت رفتار مي كرد، يك جا با نرمي؛ ولي مواردش را مي شناخت و بعد اين طور تعبير مي كند: در همه جا از اين وسايل كه استفاده مي كرد، در جهت بيداري و وآگاهي مردم استفاده مي كرد. شمشير را جايي مي زد كه مردم را بيدار كند، نه به خواب كند. اخلاق را در جايي به كار مي برد كه سبب آگاهي و بيداري مي شد. شمشير را در جايي به كار مي برد كه دل كوري را بينا مي كرد، گوش كري را شنوا مي كرد، چشم كوري را باز مي كرد، زبان گنگي را گويا مي كرد؛ يعني تمام وسايلي كه پيغمبر به كار مي برد، در جهت بيداري مردم بود." (21)
در تاريخ نقل شده است كه وقتي فرزند پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله به نام ابراهيم از ماريه قبطيه از دنيا رفت، همان روز خورشيد گرفت. مردم مدينه، زن و مرد يك زبان شدند كه خورشيد به خاطر حزني كه عارض پيغمبرصلي الله عليه وآله شده است گرفت؛ اما پيامبر از اين قضيه و پيش آمد كه نقطه ضعف مردم بود، براي تثبيت موقعيت خود استفاده نكرد. آن حضرت مردم را آگاه كرد و علم و معرفت آنها را نسبت به اين مسئله بالا برد.
خطيبي كه مطالب خود را با دليل و برهان آماده كرده، پيام خود را با منطق به مخاطبانش ابلاغ مي كند، نيازي به استفاده از جهالت مردم ندارد.
9. عوام زدگي
آفت ديگري كه خطابه و خطيب را مورد تهديد قرار مي دهد و به تعبير شهيد مطهري آفتي است كه جامعه روحانيت را فلج كرده و از پا درآورده است، عوام زدگي مي باشد.
شهيد مطهري درباره اين آفت مي فرمايد: "روحانيت ما در اثر آفت عوام زدگي، نمي تواند چنان كه بايد پيشرو باشد و از جلو قافله حركت كند و به معني صحيح كلمه هادي قافله باشد. مجبور است در عقب قافله حركت كند. روحانيت عوام زده ما چاره اي ندارد از اينكه آنگاه كه مسئله اي اجتماعي مي خواهد عنوان كند، به دنبال مسائل سطحي و غير اصولي برود و از مسائل اصولي صرف نظر كند و يا طوري نسبت به اين مسائل اظهار نظر كند كه با كمال تأسف علامت تأخّر و منسوخيت اسلام به شمار رود و وسيله به دست دشمنان اسلام بدهد. روحانيت عوام زده ما چاره اي ندارد از اينكه همواره سكوت را بر منطق، سكوت را بر تحرك، نفي را بر اثبات ترجيح دهد؛ زيرا موافق طبيعت عوام است. حكومت عوام منشأ رواج فراوان ريا و مجادله و تظاهر و كتمان حقايق و آرايش قيافه و پرداختن به هيكل و شيوع عناوين و القاب بالا بلند در جامعه روحانيت مي باشد." (22)
امام صادق عليه السلام خطاب به يكي از اصحاب خود فرمودند: "هرگز همرنگ جماعت نباش كه بگويي من تابع مردم هستم و من هم يكي از مردم." (23)
يكي از عوامل عوام زدگي آن است كه خطابه و منبر رفتن نوعي كار و كسب محسوب شود. در اين صورت، از آنجا كه از اين فعالّيت، بهره اقتصادي مورد نظر است، خطيب و منبري مطالبي را ارائه مي كند كه مورد درخواست و رضايت مخاطب و به عبارتي باب ميل و طبع مشتري واقع شود كه در اين حال هيچگاه سخنانش از حصار و قالب عوامانه خارج نمي گردد. و اين درست برعكس رويه پيامبران است؛ همانطور كه در قران نقل شده است كه آنان در قبال انجام رسالت و وظايف خويش به دنبال بهره مادي و اجرت نبودند.
به قول مولوي:
هر نبي مي گفت با قوم از صفا مـن نـخـواهم مـزد پيغـام از شمـا
گر ترازو را طمع بودي به مال راست كي گفتي ترازو وصف حال
گـر طمـع در آينه برخاستـي در نفـاق آن آينـه چـون مـاستـي
10. تقليد كوركورانه در سخنراني
آفت ديگري كه بعضي از خطبا به آن گرفتار مي شوند، تقليد در سخنراني و به اصطلاح، كليشه اي سخن گفتن است. مراد از تقليد، رفتار حاصل از سرمشق گيري از رفتار فرد ديگري مي باشد. در اين پديده، رفتار شخص به واسطه رفتار مرجع تغيير مي كند. به عبارت ديگر، شخص با مشاهده يك مدل مي تواند رفتار مشابه آن را در خود ايجاد كند. (24) چنانچه اين تقليد بدون پشتوانه بينشي و فاقد قدرت تشخيص صواب از ناصواب باشد، مردود است؛ چيزي كه قرآن از آن به شدت نكوهش مي كند كه چرا بدون علم و بصيرت، كوركورانه از ديگران و گذشتگان تقليد مي كنند. (25)
گاهي بعضي از سخنوران، بر اثر مجذوب شدن به شخصيت سخنوران ديگر، تلاش مي كنند همانند آنها سخن بگويند. حتي در لحن كلام و صدا نيز از آنان تقليد مي كنند. غافل از اينكه خطيبي كه در جاده تقليد از ديگران قدم مي زند، هيچ گاه به خلاقيت و ابتكار در سخن نخواهد رسيد و سخنانش تا جذابيت فاصله اي بسيار خواهد داشت.
يكي از عوامل جذاب بودن سخنان سخنوران نامي، در اين است كه آنها خودشان هستند و از ديگران تقليد نمي كنند.
11. اضطراب
اضطراب باعث مي شود كه خطيب در استفاده از كلماتي كه مايل است آنها را در سخن خود به كار برد، دچار مشكل شود؛ در نتيجه، ميزان به كارگيري كلمات نامناسب افزايش يافته، به دنبال آن تلاش براي تصحيح سخن و روشن كردن آن فزوني يابد.
12. كم رويي
در برخي مواقع، كم رويي خطيب سبب كم گويي مي شود. در چنين حالتي، سخنران توانايي ابراز پيام به صورت مستقيم و روشن ندارد، در نتيجه، سعي دارد به صورت غير مستقيم ديدگاه خود را مطرح كند. غير مستقيم شدن سخن باعث مي شود كه يك جمله سهل و آسان به جملات مبهم و توأم با ترديد تبديل شود، در نتيجه، خطيب را به كم گويي مبتلا كند.
13. نداشتن فكر و ديدگاه روشن
گاهي روشن نبودن فكر و ديدگاهي كه خطيب در مقام بيان آن است، سبب طولاني شدن سخن مي شود. وقتي خطيب به دانش و ديدگاهي در خصوص موضوعي دست يافته، اما هنوز به صورت كامل براي خود حلاجي نكرده است، به جهت نداشتن فكر روشن و عدم توانايي در توضيح و تبيين موضوع، به درازگويي و اطاله كلام مي افتد.
14. فراموش كردن هدف
فراموش كردن هدف سخنراني و گفتگو نيز از ديگر آفات خطابه است. وقتي خطيب هدف خود از بيان مطالب را فراموش كند، دچار حاشيه گويي شده، به مقصد نخواهد رسيد.
برخي از سخنوران، با اينكه اشخاصي تحصيل كرده و عالم هستند و مطالبشان صحيح و قابل استفاده است، متأسفانه با كم ترين مناسبت از موضوع بحث خارج مي شوند، هدف را گم مي كنند و با مطالب متفرق كلامشان به درازا مي كشد كه اين امر براي مخاطبين ملال آور است.
امام صادق عليه السلام فرمودند: "ثَلاثَةٌ فِيهِنَّ الْبَلاغَةُ التَّقَرُّبُ مِنْ مَعْنَي الْبُغْيَةِ وَالتَّبُعُّدُ مِنْ حَشْوِ الْكَلامِ وَالدَّلالَةُ بِالْقَلِيلِ عَلي الْكَثِيرِ؛(26) سه چيز است كه بلاغت [كلام] در آنهاست: [اوّل] نزديك بودن [سخن ]. به هدف و [دوم ] دور بودن [كلام گوينده ] از حشو و زوايد و [سوم] دلالت [و راهنمايي ] كردن شنونده با عبارتي كم، به معاني زياد."
--------------------------------------------------------------------------------
1) الكافي، ابي جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكليني الرازي، تهران، دار الكتب الاسلامية، الطبعة الرابعة، 1365، ج 1، ص 43، ح 7.
2) عيون الحكم والمواعظ، ص 530.
3) همان، ص 520.
4) ناطقين زبردست و روش نفوذ آنها در مردم، ديل كارنگي، ترجمه ضياء عالم زاده، بي نا، بي تا، بي جا، ص 26.
5) گفتار فلسفي، (سخن و سخنوري)، محمد تقي فلسفي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اوّل، 1378، ص 165 - 166.
6) اصول و مبادي سخنوري، محمد باقر شريعتي سبزواري، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ دوم، پاييز 1376، ص 76.
7) الامالي، الشيخ الطوسي، قم، دار الثقافة للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة الاولي، 1414، ص 337، ح 26، المجلس الثاني عشر.
8) بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانية، 1403، ج 74، ص 338، ح 26.
9) نهج البلاغه، خطبه 175.
10) جامع احاديث الشيعة، السيد البروجردي، قم، منشورات مدينة العلم آية اللّه خويي، 1407، ج 14، ص 422، ح 2986.
11) الخصال، الشيخ الصدوق، قم، منشورات جامعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم، 1403، ص 621.
12) الكافي، ج 1، ص 44، ح 3.
13) عيون الحكم والمواعظ، ص 177.
14) گفتار فلسفي، ص 60 - 62.
15) مهارتهاي ارتباطي، رابرت بولتون، ترجمه منصوره شاه ولي، تهران، انتشارات دانشگاه شيراز، چاپ اوّل، 1380، ص 135؛ روانشناسي روابط انساني، (مهارتهاي مردمي)، رابرت بولتون، ترجمه حميدرضا سهرابي با همكاري افسانه حيات روشنايي، تهران، انتشارات رشد، چاپ اوّل، 1381، ص 132.
16) آيين سخنراني، ص 203.
17) گفتار فلسفي، ص 314.
18) روان شناسي اجتماعي، اليورت ارونسون، ترجمه حسين شكركن، تهران، انتشارات رشد، چاپ چهارم، 1381، ص 91 - 92؛ عصر تبليغات، (استفاده و سوء استفاده روزمره از اقناع)، آنتوني پراتكانيس، ترجمه دكتر كاووس سيد امامي، محمد صادق عباسي، تهران، سروش، چاپ دوم، 1380، ص 249.
19) كاري كه فرعون و مشركان از اين راه بر مردم تبليغ مي كردند. ر. ك: يونس/ 79 و زخرف/ 53.
20) نهج البلاغه، خطبه 108. "پيامبرصلي الله عليه وآله طبيبي است كه براي درمان بيماران، سيّار است. مرهمهاي [شفابخش ] او آماده و ابزار داغ كردن زخمها را گداخته است. اين [طبابت ] را براي اموري كه نياز شود مثل [شفاي ] قلبهاي كور و گوشهاي ناشنوا و زبانهاي لال، قرار داده است."
21) سيري در سيره نبوي، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، چاپ ششم، 1368، ص 134.
22) ده گفتار، مرتضي مطهري، تهران، صدرا، چاپ پنجم، 1368، ص 290 - 300.
23) لا تَكُونَنَّ اِمَّعَةً تَقُولَ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَاَنَا كَواحِدٍ مِنَ النَّاسِ." (معاني الاخبار، الشيخ الصدوق، قم، مؤسسة انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، بي تا، ص 266، ح 1.)
24) ر.ك: روان شناسي همرنگي با جماعت (نظريه ها و كاربردها)، حميد لطفي، تهران، بي تا، چاپ اوّل، 1381، ص 91 - 92.
25) ر.ك: بقره/170. "وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ"؛ "و هنگامي كه به آنها (كافران) گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است، پيروي كنيد. مي گويند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروي مي نماييم. آيا اگر پدران آنها، چيزي نمي فهميدند و هدايت نيافتند [باز از آنها پيروي خواهند كرد]؟!
26) تحف العقول، ابن شعبة الحراني، قم، مؤسسة النشر الاسلامي لجماعة المدرسين، الطبعة الثانية، 1363، ص 317.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره100
 

/ 1