ساز و كارهاي موفقيت در تبليغ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ساز و كارهاي موفقيت در تبليغ - نسخه متنی

حسن امامي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

  ساز و كارهاي موفقيت درتبليغ
ركن اساسي دين تبليغ است و هدف از بعثت انبياي الهي نيز جز اين نيست.
آيت الله حاج آقاحسن امامي
 
اشاره

نوشته اي كه در پيش رود داريد، متن سخنراني حضرت آيت الله حاج آقا حسن امامي دام ظلّه مي باشد كه در تاريخ (9/4/1379) در مركز آموزش هاي تخصّصي تبليغ حوزه علميه اصفهان خطاب به روحانيان، طلاب و مبلّغان ارجمند ايراد شده است و با اندكي تلخيص و تبويب و ويرايش، محضر مبلّغان گرامي تقديم مي گردد.

اهميت تبليغ
خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «و من احسن قولا من دعا الي الله و عمل صالحا... 1
؛ چه كسي از جهت گفتار بهتر است از كسي كه به سوي خدا دعوت مي كند و عمل صالح انجام مي دهد.... »
ركن اساسي دين تبليغ است و هدف از بعثت انبياي الهي نيز جز اين نيست.
خداوند استعدادهاي فراواني به انسان ها داده است. بعضي از اين استعدادها در موجودات ديگر نيز به صورت محدود وجود دارد امّا در انسان به صورت بي نهايت موجود است. زمينه رشد در انسان ها فراوان بوده و از راه شكوفايي استعدادها كه خود مبتني بر تعليم و تربيت و محيط مساعد و تلاش و كوشش است، مي توان به مراحل عالي رشد و كمال دست يافت.
خداوند متعال پيامبران خودش را يكي پس از ديگري براي همين هدف فرستاده است. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه اول نهج البلاغه مي فرمايد: «و واتر اليهم انبيائه ليستأدوهم ميثاق فطرته و يذكّروهم منسي نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول؛ خداوند متعال پيامبرانش را پي درپي به سوي مردم مي فرستاد تا عهد و پيمان خداوند را كه جِبِلّي آنان بود، بطلبند و به نعمت فراموش شده (توحيد فطري) يادآوريشان كنند و از راه تبليغ با ايشان گفت وگو نمايند و عقل هاي پنهان شده را بيرون آورده بكار اندازند. »
يكي از اهداف فرستادن پيامبران بر اساس اين تعبير علي عليه السلام اين است كه دفينه ها و ذخيره هاي مغزهاي انسان ها را استخراج كنند و استعدادهايشان را شكوفا سازند. و پيامبران الهي چنين كردند.
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در دوران جاهليت اعراب به رسالت مبعوث شد. در دوران جاهليت، مردم از نظر اعتقادي، اخلاقي و علمي بسيار عقب مانده بودند و به بركت وجود پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اين مردم همه چيز پيدا كردند. هم از نظر فكري و هم در بعد تزكيه اخلاقي و نيز در بُعد اقتصادي تقويت شدند. آن ها مردماني منزوي بودند و به بركت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كار به جايي رسيد كه تا قلب اروپا پيش رفتند و آن جا را فتح كردند.

وظيفه عالمان دين
وظيفه تبليغ دين كه بر دوش انبياي الهي نهاده شده بود، بعد از آن ها به علماي ديني واگذار شده است.
وظيفه پيامبران الهي انذار بود. خداوند متعال در اولين فرازهاي وحي به پيامبرش خطاب كرده، مي فرمايد: «يا ايها المدثّر قم فانذر2؛ اي جامه خواب به خود پيچيده! برخيز و انذار كن. » و همين پُست را به ما داده است. آن جا كه مي فرمايد:
«فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم3؛ چرا از هر گروهي از آنان، طايفه اي كوچ نمي كنند تا در دين آگاهي يابند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آن ها را بيم دهند؟»
البته انذار متفرع بر تفقه است. انسان اول بايد خودش از نظر دانش ديني سرشار باشد تا بتواند ديگران را ارشاد و انزار كند. شاعر چه زيبا سروده است:
ذات نايافته از هستي بخش        كي تواند كه شود هستي بخش
تا خود انسان درايت و فقاهت ديني نداشته باشد، نمي تواند ديگران را به دين هدايت كند. فقه در اين جا، فقه به معناي اعم است نه فقه به معناي علم به احكام. فقهي كه صاحب معالم رحمه الله آن را به «الفقه هو العلم بالاحكام عن ادلّتها التفصيليه» تعريف مي كرد در اين جا منظور نيست. فقه به معناي اعم عبارتست از: آگاهي نسبت به تمام معارف ديني، اخلاقي و فروع فقهي. انسان با تسلط كامل بر اين ها مي تواند مردم را از جهالت بيرون آورد.

اسوه هاي تبليغ
انبياي الهي كه مأموريت تبليغي داشته اند، براي ما الگو و اسوه هستند. بايد ديد آن ها در مسير تبليغ دين از چه سرمايه هايي استفاده كرده اند تا توانسته اند تحول بوجود آورند. با مطالعه قرآن كريم و شرح دعوت انبياي الهي مي توان رموز موفقيت آنان را كشف كرد.
يوسف عليه السلام در مسير تبليغ
قرار بود كه حضرت يوسف عليه السلام محيط مصر را عوض كرده و ريشه شرك را در اين سرزمين از بن بركند. اين تحول اساسي در جامعه آن روز مصر كار ساده اي نبود. ايجاد تحول بنيادين در آن جامعه نياز به زيركي، فطانت، حسن تدبير و تلاش وافر داشت و حضرت يوسف با ويژگي هاي شخصيتي و حسن تدبير و تلاش و فداكاري خويش توانست اين جامعه شرك آلود را اصلاح كند.

رمزهاي پيروزي يوسف عليه السلام
با مطالعه آيات قرآن كريم مي توان رمزهاي موفقيت حضرت يوسف عليه السلام را در مسير تبليغ دين كشف كرد. او چه كرد تا وقتي كه به مردم مصر فرمود: بگوييد «لا اله الا اللّه»، تمام مردم به او گرايش پيدا كردند و به توحيد روي آوردند؟ اينك رمزهاي موفقيت او را بررسي مي كنيم. باشد كه ما را در مسير تبليغ دين ياري رساند.

1 ـ تقوا زمينه ساز تبليغ
حضرت يوسف عليه السلام چهل سال تلاش كرد تا توانست مردم را هدايت كند. آنچه در اين چهل سال سرمايه كار او بود در درجه اول تقوا بود. آن هم درجه بسيار بالا.
اين كه زمينه براي انحراف به تمام معنا براي يك جوان در عنفوان جواني پيدا شود و او بتواند با نفس خويش مبارزه كند، كار آساني نيست.
البته خداي متعال نيز او را ياري داد. حضرت يوسف در آن شرايط حساس تنها بر خداوند متعال تكيه كرد و در آن لغزشگاه هاي خطرناك نيز خداوند به فريادش رسيد. قرآن كريم شرح ياري خداوند را چنين بيان مي كند:
«و لقد همّت به و همّ بها لولا ان رأي برهان ربه»4 ؛ آن زن قصد او كرد؛ و او نيز ـ اگر برهان پروردگار را نمي ديد ـ قصد وي مي نمود. »
«والا تصرّف عني كيدهنّ اصب اليهن و اكن من الجاهلين»5؛ و اگر مكر و نيرنگ آن ها را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود. »
«و ما ابرّي ء نفسي ان النفس لامّارة بالسوء الا ما رحم ربّي ان ربي غفور رحيم»6؛ من هرگز خودم را تبرئه نمي كنم، كه نفس بسيار به بدي ها امر مي كند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. پروردگارم آمرزنده و مهربان است. »
تا كسي دست به دامن خدا نشود، در اين بحران ها و طوفان ها نمي تواند خودش را حفظ كند. حفظ تقوا در اين موارد بسيار مشكل است و همين قداست و پاكي و عصمت بهترين زمينه سازي براي تبليغ بود كه حضرت يوسف عليه السلام در اين قسمت در حد اعلاي موفقيت بود.
زليخا او را متهم كرد ولي در دراز مدت با ياري خداوند اتهام برطرف شد و زليخا اعتراف كرد كه من مقصّر بودم، و او پاك بود. 7
اگر ما در مسير تبليغ بهترين شيوه هاي تبليغ را با بهترين بيان و سخنراني داشته باشيم ولي تقوا نداشته باشيم، ذره اي نمي توانيم در شنونده اثر داشته باشيم. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
«العالم اذا لم يعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب كما يزل المطر عن الصفا8؛ دانشمند وقتي به علم خويش عمل نكند موعظه او از دل ها همچون باران روي سنگ صاف مي لغزد [و در قلب ها نفوذ ن مي كند] . »
باران كه از آسمان مي آيد، استعدادهاي زمين را شكوفا و بارور كرده، آن را شاداب مي كند، اما هرگاه روي سنگ خارا بريزد، آن را ظاهرا و براي مدت كوتاهي خيس مي كند ولي در آن نفوذ نمي كند و هيچ اثري ندارد.
اگر در باطن مبلّغ تقوا نباشد، موعظه هاي او چون باراني است كه بر روي سنگ خارا مي ريزد و تأثيري در دل مخاطبان او ايجاد نخواهد كرد.
ما افراد زيادي را ديده ايم كه بيان آنچناني نداشته اند ولي تقوايشان موجب شده است كه آن ها كلمه اي بگويند و آن كلمه كار صد منبر را انجام دهد.
  نمميرزا علي آقا شيرازيونه تقوا
مرحوم شهيد مطهّري رحمه الله وقتي با آقاي ميرزا علي آقا شيرازي برخورد مي كند، تحول عجيبي در روح او بوجود مي آيد. بايد ديد اين تحول عظيم از كدام ناحيه حاصل شده است. مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي رحمه الله آدم نطّاق و سخنوري چون سيد جمال الدين اسدآبادي رحمه الله نبود ولي آن حقيقت و تقوا و واقعيت او بود كه روي كلماتش اثر گذاشته و كلمات او در جان ها نفوذ مي كرد.

2 ـ خدمت به مردم
حضرت يوسف عليه السلام ابتدا در زندان انفرادي بود. زليخا دستور داده بود مدتي حضرت يوسف عليه السلام را تحت فشار و شكنجه قرار دهند، شايد از اين راه متنبّه شده و به او گرايش پيدا كند ولي اين فشارها در او اثر نكرد. چون زليخا در باطن علاقه شديدي به يوسف عليه السلام داشت تحمّلش تمام شد و دستور داد حضرت را به زندان عمومي ببرند. حضرت يوسف عليه السلام در زندان عمومي با 1400 نفر هم زنداني بود. آن حضرت در زندان حلاّل مشكلات زندانيان بود. در بيماري پرستارشان بود و عيادتشان مي كرد و در هنگام احتياج، نيازهاي آنان را مرتفع مي كرد و هميشه انيس زندانيان بود و با غمخواري گرد وغبار غم و اندوه زندان را از آنان مي زدود. او براي كساني كه به هيچ جايي دلبستگي نداشتند پناهگاه خوبي بود. خدمات حضرت يوسف عليه السلام موجب جذب زندانيان به سوي او بود. جملات دو زنداني كه از حضرت يوسف عليه السلام تعبير خواب خود مي خواستند، گوياي خدمات او در زندان است.
آن دو زنداني گفتند:
«نبّئنا بتأويله انا نريك من المحسنين9 ؛
ما را از تعبير اين خواب آگاه كن كه تو را از نيكوكاران مي بينيم. » فعل نريك مضارع است؛ يعني، ما پيوسته تو را در حال احسان و خدمت مي بينيم. اين عبارت كاشف از اين است كه حضرت يوسف خدمات مستمري در زندان داشته است.
راز موفقيت يك روحاني اين است كه به مردم خدمت كند.

مبلّغان معصوم در خدمت مردم
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام قطع نظر از شيوه هاي تبليغي شان، خدمات عجيبي به مردم كردند كه اين ها خود زمينه ساز پذيرش دعوت و هدايت مردم و گرايش معنوي به سوي آن ها بود. وقتي امام سجاد عليه السلام را غسل مي دادند، ديدند علاوه بر اين كه هفت موضع سجده او پينه دارد، پشت حضرت نيز پينه بسته است. معناي اين عمل اين است كه همان طور كه بايد در مسير عبادت تلاش وافر داشت، در مسير خدمت به جامعه نيز اين چنين بايد تلاش كرد. در اين صورت است كه تبليغات اثر مي گذارد.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به خانه يك پير زن مي رود و بچه داري مي كند تا پيرزن نان بپزد. اين خدمت علي عليه السلام به آن پيرزن از صد منبر اثرش بيشتر است. اين يك امر طبيعي است كه «الانسان عبيدالاحسان. »

خاطره تبليغي
در اولين سفر تبليغ ـ كه خداوند توفيق تبليغ داده بود ـ چون از منبر رفتن در شهر خجالت مي كشيدم به يكي از روستاهاي اطراف اصفهان رفتم تا راحت تر بتوانم صحبت كنم. مرد سابقه داري آن جا بوده و فوت شده بود. آن ها كسي را نداشتند. وقتي به آن جا رفتم، در محل دو دستگي بود. يك عده مي خواستند مرا به اين مسجد ببرند و عده اي ديگر خواهان رفتن من به مسجد ديگر بودند. انتخاب هر يك از اين دو اسباب دردسر و زحمت مي شد. چون محيط كوچك بود و بخاطر رقابت هايي كه وجود داشت، غائله اي بوجود مي آمد. گفتم روزها به اين مسجد و شب ها به آن مسجد مي آيم. اين تدبير سبب شد مردم يك محله روزها به مسجد محلّه ديگر بيايند و شب ها بالعكس ميزبان افراد محله ديگر باشند. چند روزي كه از ماه مبارك رمضان گذشته بود و در بين اهالي هماهنگي و انسجام ايجاد شد، تصميم گرفتم به حمام محل بروم. حمام را قرق كردند تا به حمام برويم. وقتي داخل حمام رفتم از بوي عفونت خزينه امكان رفتن به داخل آن نبود و آب آن يقينا مضاف بود. از وسط حمام برگشتم و لباس هايم را پوشيدم و برگشتم. شب منبر رفتم و به اهالي گفتم: شما چطوري حمام مي رويد؟ وضع حمامتان بسيار ناهنجار است. پيشنهاد مي كنم يك حمام مناسب بسازيم. پيرمردي زمين حمام را داد و كار را شروع كرديم.
روز آخر ماه رمضان ديوارهاي حمام تا زير سقف رسيده بود. روز عيد فطر مقداري پول به عنوان دستمزد براي بنده جمع كرده بودند و به من دادند. من همان جا معمار و مسؤول كار ساختمان حمام را خواستم و پول را به او دادم و گفتم: به اندازه اين پول چند روزي بخاطر ثواب براي من كار كن. وقتي مردم ديدند كه هرچه به من داده بودند براي كار حمام دادم، آن ها نيز به اين كار خير بيشتر تشويق شدند. وقتي مي خواستم از آن روستا بيرون بيايم، يكي از حاجي هاي روستا پانصد تومان كه آن وقت ارزش زيادي داشت، داخل پاكت گذاشت و به من داد تا براي خودم باشد و آن را خرج حمام نكنم. امّا همين كه به اصفهان آمدم، قبل از رفتن به خانه به كوره آجرپزي رفتم و با آن پول آجر خريداري كرده و به روستاي محل تبليغ فرستادم. بعد از 35 سال هنوز اثر آن كار تبليغي در آن روستا هست؛ يعني، يك كار مثبت بيش از 30 روز سخنراني در ماه رمضان اثر داشته است.

3 ـ تثبيت عِلميت
يكي از رازهاي موفقيت حضرت يوسف عليه السلام بعد از مسأله تقوا و خدمات اجتماعي اين بود كه علميت خودش را تثبيت كرد. اين كه مردم احساس كنند كه گوينده از روي علم صحبت مي كند، امر بسيار مهمي است. قرآن كريم ماجراي گفت وگوي دو زنداني و حضرت يوسف عليه السلام را چنين بيان مي كند:
«نبّئنا بتأويله انا نريك من المحسنين* قال لايأتيكما طعام ترزقانه الا نبّأتكما بتأويله قبل أن يأتيكما ذلكما مما علّمني ربّي... 10 ؛ ما را از تعبير اين خواب آگاه كن كه تو را از نيكوكاران مي بينيم. [يوسف عليه السلام [گفت: پيش از آن كه جيره غذايي شما فرا رسد، شما را از تعبير خوابتان آگاه خواهم ساخت، اين از دانشي است كه پروردگارم به من آموخته است.... »
فرمود خدا اين علم را به من داده است. اين جا علميت خودش را ثابت كرد و نتيجه را آن جا گرفت كه عزيز مصر خواب عجيبي ديد و كاهنان، علما، رياضيين و... نتوانستند آن را تعبير كنند و گفتند: «اضغاث احلام و ما نحن بتأويل الاحلم بعلمين 11 »؛ خواب هاي پريشان و پراكنده اي است و ما از تعبير اين گونه خواب ها آگاه نيستيم. »
آن ها بر اثر جهالتشان مي گفتند خواب پريشان است. ولي يكي از دو رفيق زنداني يوسف در دربار، ساقي بود. او گفت: در زنداني كسي بود كه علم داشت. او به سراغ حضرت يوسف آمد و گفت: «يوسف ايها الصديق افتنا في سبع بقرات سمان يأكلهن سبع عجاف و سبع سنبلت خضر و اخر يا بست 12 »؛ يوسف، اي مرد بسيار راستگو! درباره اين خواب اظهار نظر كن كه هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر مي خورند و هفت خوشه تر و هفت خوشه خشكيده... . »
يوسف عليه السلام خواب را چنين تعبير كرد كه: هفت سال قحطي مي شود و هفت سال سبز سالي. در هفت سال قحطي تمام ذخيره هاي هفت سال سبز سالي را مردم مي خورند.
عزيز مصر براي جبران گذشته و سختي هايي كه بر يوسف عليه السلام وارد كرده بودند، از يوسف خواست كاري را در دربار بپذيرد. فرمود: «اجعلني علي خزائن الارض اني حفيظ عليم»13 ؛ مرا سرپرست خزاين سرزمين (مصر) قرار ده، كه نگهدارنده و آگاهم.
او با عبارت «حفيظٌ عليم» دو چيز را اثبات كرد. يكي امانت خود و ديگر علم خويش را.
يكي از رموز موفقيت شما مبلّغان عزيز نيز همين است كه مردم احساس كنند از سرچشمه پرفيضي بهره مي گيرند. اگر توانستيد مايه هاي قوي علمي كسب كنيد موفق خواهيد بود.

يوسف؛ مبلّغ خدمتگزار
وقتي يوسف عليه السلام وزير كشاورزي شد، گفت: امسال رود نيل طغيان مي كند و شما كشاورزان نمي توانيد تمام زمين هايتان را زير كشت ببريد، پس اگر دلتان خواست زمين هايتان را به دولت واگذار كنيد تا دولت آن زمين ها را زير كشت ببرد و 50 درصد درآمد آن مال كشاورز، 30 درصد از آن صاحبان زمين و 20 درصد هم مال دولت باشد.
مردم زمين ها را به يوسف عليه السلام دادند، بعد از برداشت محصول، حضرت دستور داد 20 درصد سهميه دولت را با خوشه ها انبار كنند تا بماند. تا هفت سال كشاورزي را به عهده گرفت و گندم ها را در سيلوها ذخيره كرد. سال هشتم قحطي شد. در سال اول قحطي مردم مقداري ذخيره كرده بودند و بعضي هم گندم احتكار كرده بودند. حضرت دستور داد انبار گندم را به روي مردم باز كردند و با اين تدبير نرخ پائين آمد و احتكار كنندگان راه به جايي نبردند. همان سال اول گندم هاي مردم تمام شد. سال دوم مردم پول آوردند و گندم خريدند. سال سوم چون پول نداشتند، خانه هاي خود را به حضرت يوسف واگذار كردند و گندم گرفتند. در طول هفت سال قحطي تمام مايملك مردم از خانه، فرش، ظرف، سرمايه، باغ و ملك، تمام اين ها به حضرت يوسف واگذار شد. به اين صورت كه قباله ها را مي آوردند و به يوسف عليه السلام مي دادند و گندم مي گرفتند.
پس از هفت سال قحطي دوباره رود نيل طغيان كرد. مردم براي كشت هيچ نداشتند. از زمان وزارت حضرت يوسف چهارده سال مي گذشت. مردم را جمع كرد و گفت: «امسال سالي است كه بايد زراعت كنيد. گفتند: چيزي نداريم. نه زمين، نه خانه و نه باغ. همه اش مال دولت است.
حضرت پرسيد: آيا من در طول اين چهارده سال به شما احسان كردم؟ گفتند: اگر تو نبودي از قحطي مرده بوديم. گفت: تمام آنچه را كه به دولت واگذار كرديد، به شما بخشيدم. هركس بيايد قباله هايش را بگيرد و برود. پس از چهارده سال خدمت خالصانه گفت: قولوا لا اله الاّ اللّه. »
مردمي كه از او خدمت خالصانه، پاكي، امانت و علم ديده بودند، تسليم شدند. راه موفقيت در تبليغ اين است.

وظيفه امروز ما
امروز كفر با تمام تجهيزات بسيج شده است. در روزنامه ها نوشته بودند كه 100 كشور دنيا با هم هماهنگ شده اند تا براي استقبال از دموكراسي مجلسي تشكيل دهند، اين كار معنا دارد. معنايش اين است كه دنيا دست به دست هم مي دهد تا ريشه دين كنده شود.
در چنين شرايطي يك دل خوشي وجود دارد و آن اين كه آن ها به مو مي رسانند ولي خدا نمي گذارد كه پاره شود.
خداوند حفظ مي كند. ولي بايد متذكّر اين نكته نيز بود كه اين مطلب از ما اسقاط تكليف نمي كند. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد اگر فكر مي كنيد كه يك روزي از قدرت خودمان استفاده مي كنيم و ريشه دشمنان را مي كنيم، اين را از گوشتان بيرون كنيد. دشمنان انبيا بايد آزاد باشند تا خدا آن ها را آزمايش كند. انبياي الهي همه دشمن داشتند. قرآن كريم مي فرمايد: «و كذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الانس و الجن يوحي بعضهم الي بعض زخرف القول غرورا» 14 ؛ اين چنين در برابر هر پيامبري، دشمني از شياطين انس و جن قرار داديم؛ آن ها به طور سرّي (و در گوشي) سخنان فريبنده و بي اساس (براي اغفال مردم) به يكديگر مي گفتند. »
نمونه كمك دادن شيطان هاي جني و انسي به يكديگر در جريان هجرت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اتّفاق افتاد. در جريان هجرت، كفّار مكّه با هم نشستند تا طرح قتل پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را بريزند. شيطان در شكل پيرمرد نجّاري ظاهر شد و گفت: اگر مي خواهيد او را بكشيد راهش اين است.
به عبارت «زخرف القول» در آيه فوق توجّه كنيد. زخرف يعني طلا و زخرف القول يعني قول طلايي.
وقتي مي خواهند بگويند جمله اي خيلي زيبا و فريبنده است، مي گويند زخرف القول است. دشمنان وقتي مي خواهند مردم را فريب دهند، از زخرف القول استفاده مي كنند و بهترين قلم ها و بيان ها را استخدام كرده به جان جامعه مي اندازند و مردم را فريب مي دهند.
الان قلم ها و بيان هاي قوي و فريبنده اي استخدام شده است و در روزنامه ها و از طريق تريبون ها با بيانات شيوا مردم را مي فريبند.
دانشگاه جايي است كه با سوادهاي جامعه غربال شده و نخبگان آن ها به آن وارد شده اند. جوانان خوش فكر در دانشگاه هستند. امروز دشمن در دانشگاه لانه كرده است؛ يعني؛ روي قشر جوان غربال شده جامعه سرمايه گذاري كرده است. آن ها با زخرف القول جلو آمده اند و وظيفه ما بسيار سنگين است. گرچه قدرت و گروهمان كم باشد، در صورتي كه تلاش كنيم، خداوند كمكمان خواهد كرد «كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله» ما نبايد مأيوس شويم بلكه بايد دست به دامان ولي عصر شويم و زير بناهاي تبليغي را فراهم كرده، دردهاي جامعه را بفهميم، بيماري هاي عقيدتي و اخلاقي را ارزيابي كنيم، علاج ها را كاملاً در نظر بگيريم و با صبر و استقامت در مقابل اين طوفان خطرناك مقاومت كنيم «اِنْ تنصروا الله ينصركم و يثبّت اقدامكم»
انبياي الهي رنج كشيدند. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «ما اوذي نبي مثل ما اوذيت» آن ها راحتي را براي خودشان حرام كردند. ما نيز بايد خواب را بر خودمان حرام كنيم و بي وقفه كار كنيم. انشاء الله خداوند به همه ما توفيق دهد تا از حريم دين دفاع و دل امام زمان عليه السلام را خوشحال كنيم.


پي نوشت:

1) فصلت/33.
2) مدثر/ 1 و 2.
3) توبه/ 112.
4) يوسف/24.
5) همان/ 33.
6) همان/53.
7) همان/ 51.
8) الحياة، ج 1، ص 113.
9) يوسف/36.
10) يوسف/ 36 و 37.
11) همان/ 44.
12) همان/46.
13) همان/ 55.
14) انعام/112.

منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 9  

/ 1