[مراد از كلام و تكلم الهي چيست؟] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[مراد از كلام و تكلم الهي چيست؟] - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
صحبت كردن حضرت موسي ـ عليه‎ السلام ـ با خدا چگونه بوده و درختي كه ذكر شده با موسي ـ عليه‎ السلام ـ سخن گفت چگونه بوده است؟


پاسخ :

ما اين سؤال شما را به صورت عام تري مطرح مي كنيم كه حقيقت وحي چيست؟ و مراد از كلام و تكلم الهي چيست؟ چون تكلم خداوند با حضرت موسي ـ عليه‎ السلام ـ چيزي جز به غير وحي نبوده است. و اين اختصاص به حضرت موسي ـ عليه‎ السلام ـ ندارد بلكه همة پيامبران را نيز در بر مي گيرد. دانشمندان علم لغت براي واژة‌ «وحي»كاربردهاي متعددي مانند: نوشته، پيام، الهام، سرعت و كلام پنهان بيان كرده اند.[1] اما همانگونه كه اين فارسي و بعضي ديگر از لغويان گفته اند معناي اوليه وحي انتقال پنهاني مطلب است و اين معنا در تمام كاربردهاي آن لحاظ شده است.[2] مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه مي فرمايد: در ادبيات ديني در اسلام، چنين مقرر شده است كه وحي جز بر تكلم خدا با پيامبرانش اطلاق نشود.[3] كلام در لغت عبارت است از اصواتي پي در پي كه در بردارندة معنا و مفهومي است.[4] اگر چه «كلام الهي» در لغت به معناي اصوات و حروف پي در پي و حامل معنا و مفهومي براي مخاطب است. ولي معناي كلام منحصر به همين نمي شود بلكه مي توان گفت: «كلام» عبارت است از ابراز و اظهار افكار و منّوياني كه در باطن وجود دارند به هر وسيله اي كه ممكن باشد.[5] كلام خدا بر هر نحوي باشد چنين است يعني حامل و در بردارنده معنا و مقصود الهي و كاشف از غيب و نهان، اگر خدا، با حضرت موسي تكلم، «نساء: 144، اعراف: 143» مي كند به همين معناست. يعني سخن او با آن بزرگان كاشف از حقايق و معارفي است. كه در پشت پردة غيبت مستور بودند و باز مي بينيم كه وحي الهي هم همين معنا را مي رساند. يعني چيزي كه نهان را آشكار كرده و حقايق و معارف الهي را براي پيامبران و مردم كشف مي كند. در مورد كلام الهي و كيفيت آن نظريات گوناگوني مطرح است. كه اهم آنها عبارتند از:
الف: كلام لفظي: عده اي از اماميه[6] و نيز معتزله قائل به لفظ بودن كلام خدا هستند. و مي گويند كلام الهي اصوات و حروف قائم به هوا يا اجسام مي باشد» يعني در واقع كلام كيفيتي براي هوا است و معمولاً حروف در اثر تموج هوا ايجاد مي شوند و كلمات و عبادات از آنها بوجود مي آيند. و اين كلمات و رموز و علائم نشانه هاي از معارف و حقايق موجود در لوح محفوظ هستند و خدا بوسيلة اين حروف و عبارات مقاصد خود را به پيامبران مي فهماند.[7]
نقد و بررسي: با توجه به آنچه كه در معناي وحي گفته شد چنين معنايي براي وحي بعيد بنظر مي رسد، زيرا طبق اين معني يكي از اموري كه در معناي وحي اخذ شده يعني «پنهان بودن آن» ناديده انگاشته شده است. چرا كه معنايي همچون ايجاد صوت در هوا يا اجسام ديگر با پنهان بودن آن منافات دارد، و ثانياً‌ اين معني با سريع بودن كه از ديگر اموري است كه در معناي «وحي» اخذ شده است سازگاري ندارد ثالثاً: اگر چنين باشد بايد ديگران هم بتوانند كلام الهي را استماع كنند و مسئله لياقت و شايستگي براي رسالت مطرح نباشد و «حاصل آنكه اگر تكلم خدا بوسيلة همين اصوات و حروف و تركيبات كلامي معمولي و متعارف انسانها باشد و در مورد وحي هم همين اصوات و حروف به گوش پيامبر برسد. طبيعتاً بايد افرادي ديگر كه به هنگام وحي حضور دارند نيز آنها را بشنوند و به وحي الهي آشنا گردند. در حالي كه به شهادت تاريخ چنين نبوده است. خانوادة پيامبر و بسياري از اصحاب به هنگام وحي حضور داشتند و حتي دگرگوني و تغيير حال آن حضرت و آثار و علائم وحي را مشاهده مي نمودند اما نه نوشتة وحي را مشاهده مي كردند و نه سخنان او را مي شنيدند.»[8]
ب: كلام نفسي: اشاعره مي گويند: كلام خداوند در واقع «كلام نفس» است ولي بخاطر سست و ضعيف بودن اين قول از ذكر آن خودداري مي كنيم.
ج: ديدگاه اماميه : ديدگاه اكثر اماميه: تكلم خدا با بعضي از بندگانش نه به معناي كلام نفسي است «آنگونه كه اشاعره گفتند»‌ و نه به معناي كلام لفظي بدان سان كه معتزله و عده اي از امامين قائلند» بلكه تكلم خدا با پيامبرانش از طريق علم حضوري و القاي در قلب محقق مي شود زيرا خداي تعالي جسم نيست تا كلام او همانند كلام آدميان باشد. «كلام الهي مانند كلام آدميان نيست، تا صوتي در حنجره ايجاد گشته، در حالي كه بر مخارج حروف تكيه كرده، از دهان خارج شود و دلالت هاي آن بر معنا اعتباري و وضعي باشد. چرا كه شأن خداي تعالي اجل و منزّه تر از آن است. كه با دستگاههاي جسماني تجهيز شود، با اين كه با دعاوي وهمي و اعتباري كمالي پيدا كند. در حالي كه مي دانيم «ليس كمثله شي»، اما خداي متعال در آية شريفه «و هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز از راه وحي يا فراسوي حجابي يا فرستاده اي بفرستد»[9] و به حقيقت تكليم را براي شأن و فعل خود اثبات كرده است، اگر چه به معناي عادي و معمول تكلم آن گونه كه بين افراد جريان دارد از آن نفي شده است. پس صحيح است كه كلام الهي آن تعريف اعتباري و معهود بين مردم را ندارد ولي خواص و آثار آن را دارد. يعني كلام الهي عبارت است از آنچه كه معناي مقصود الهي را براي پيامبر كشف مي كند».[10] مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه مي گويند: منظور از اين كه خدا با موسي سخن گفت: اين است كه خداوند اتصال و ارتباط خاصي بين مخاطبش و عالم غيب ايجاد كرده به طوري كه آن حضرت با مشاهدة بعضي از آفريده هاي الهي، به معناي مقصود خواند پي مي برده، و به آن منتقل مي شد بلكه ممكن است اين پي بودن و انتقال به معنا همزمان باشد با وجود اصواتي كه خودش آنها را در خارج يا در گوش يا در غير آن ايجاد مي كرده است.[11]
در جاي ديگر مي گويند: آية شريفه «فلها آتاها نودي من شاطي الوادي الايمن في البقعة المباركه من الشجره «قصص به» بدون شك دلالت دارد بر اين كه شجره به وجهي مبدأ نداء و تكليم بود ولي بايد توجه داشت كه اين كلام، كلام الهي بود، قائم به شجره نبود، مانند سخنان ما كه قائم به وجود ماست. پس در واقع درخت حجابي بود كه خداي تعالي از وراي آن با موسي تكلم كرد. البته اين احتجاب الهي نيز چنان بود كه لايق ساحت قدس او بود. «هو علي كل شيء محيط»[12]
در جاي ديگر در وجه جمع بين دو آيه شريفه و از جانب راست طور او را نداد داديم در حالي كه با وي راز گفتيم او را به خود نزديك ساختيم. كه مضمون آن اين است كه خداي تعالي بدون واسطه با حضرت موسي «ـ عليه‎ السلام ـ » تلكم كرد و آيه شريفه و چون موسي آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را همراه بود آتشي را از دور در كنار طور مشاهده كرد.[13]
مي گويند: «بله چنين است و لكن نبوت حجاب يا فرستاده در مقام تكليم منافاتي با تحقق تكليم بوسيلة وحي ندارد. بنابراين وحي هم مانند ساير افعال الهي بدون واسطه نيست و فقط امر دائر مدار توجه و التفات في طبي است كه كلام را از خدا تلقي مي كند پس اگر به آن واسطه و حامل كلام الهي «فرشته» توجه شود و آن واسطه بين آن حضرت و خدا حجاب باشد. و اين جا كلام الهي همان رسالت فرشته است كه براي پيامبر آورده است. اما اگر آن حضرت التفاتش فقط به خدا بود. در اين صورت آن وحي از جانب خدا خواهد بود. و صحيح است بگوئيم: خدا با او تكلم كرده است. زيرا او توجهي به واسطه نداشت، شاهد بر اين مدعاي ما هم آيه شريفه «فاستمع لما يوحي»[14] آمده است.[15] همين نداي از كوه طور را وحي خوانده است. ولي در جاي ديگر مي فرمايد: بواسطة حجاب بوده است و مي فرمايد: «فلما اتاها نودي من شاطي الوادي الايمن في البقعة المباركه من الشجره ان يا موسي اني انا الله رب العالمين»[16] در هر حال ممكن است همزمان با نزول وحي، صدايي در درخت، يا چيز ديگري بوجود آيد و نقل شده كه «مفسران مي گويند درخت عنابي بوده است.»[17]
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ :
«أعبدالله كانك تراهُ و ان لم تكُنْ تُراهُ فانّه يراكَ؛ خدا را عبادت كن چنانكه «گويي» او را مي بيني پس اگر تو او را نمي بيني همانا او تو را مي بيند.»
«بحارالانوار، ج74، مكارم الاخلاق، ص 459.»
[1] . فيروز آبادي، القاموس المحيط، بيروت، دارالاحياء و التراث العربي، ج4، ص 579.
[2] . احمد بن فارس، معجم منابيس اللغة، لبنان، الدارالاسلام، ج6، ص 93.
[3] . سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، قم، انتشارات اسلامي، ج12، ص 292.
[4] . مصباح المنير، محمد بن علي الفيمومي، قم، دارا=الهجره، ص 539.
[5] . حسن المصطفوي، التحقيق في كلمات قرآن كريم، ج10، ص 108 ـ 107، تهران، وزارت ارشاد.
[6] . علامه حلي، نهايه المرام في علم الكلام، تهران مؤسسة امام صادق، ج 1، ص 585/560، براي آگاهي بيشتر.
[7] . علامه حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، صيدا، ص 178.
[8] . ابراهيم اميني، مقالات فارسي، شمارة‌59، ص 19.
[9] . شوري 51.
[10] . سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان ج2، ص 315-314.
[11] . همان، ج8، ص 245ـ244.
[12] . همان،‌ج16، ص 139-138.
[13] . قصص 20.
[14] . طه 13-12.
[15] . همان، ج 14، ص 139ـ138.
[16] . قصص 30.
[17] . تفسير نمونه، استاد مكارم شيرازي، همكاري جمعي از دانشمندان، ج13، ص 169.

/ 1