در اكثر كتاب هاي منتشره كه پيرامون فرقه ها و مذاهب نوشته شده است، نصيريه را گروهي از غلات شيعه محسوب داشته اند كه به الوهيت ائمه اطهار خصوصاً مولي الموحَدين اعتقاد دارند و در بيان وجه تسميه آنها به نصيريه انتساب آنها به محمد بن نصير نميري را عامل اين نام گذاري دانسته اند.[1] يا به قول دكتر عبد الرحمن بدوي، بعضي آنان را به نصير كه غلام حضرت علي ـ عيله السَلام ـ بود، منسوب مي دانند.[2] هاشم عثمان دانشمند علوي سوري سخنان فوق را رد كرده و مي گويد: در باره اصل اين فرقه سه قول است: 1. اين فرقه منسوب به محمد بن نصير نميري هستند كه اين قول نادرست است؛ زيرا محمد بن نصير متوفي 359 در قرن چهارم است در حالي كه اصطلاح نصيريه 200 سال بعد يعني در اواخر قرن ششم ظهور پيدا كرد، و علاوه بر اين پيروان وي را نميريه گويند، نه نصيريه. 2. منسوب به غلام حضرت علي ـ عيله السَلام ـ به نام نصير مي باشند كه اين قول هم صحيح نيست؛ زيرا اساساً امير المؤمنين غلامي بنام نصير نداشته است. 3. منسوب به كوهي به نام «النصيريه» «Nasarie» مي باشند كه گروهي با عقايد خاص در اطراف اين كوه زندگي مي كردند و از نظر تاريخي بعد از سال 488 وجود داشته اند. كه با توجه به قراين، وجه تسميه اخير مناسب تر به نظر مي رسد:[3] فرقه نصيريه كه افراد آن دوست دارند، علوي خوانده شوند، بنابر آنچه از كتب دانشمندان معاصر علوي بدست مي آيد، تمام عقايدشان همانند عقايد شيعيان اثني عشريه است. شيخ عزيز ابراهيم علوي مي گويد: علويان همان شيعيان اماميه اثني عشري هستند، آنها فرائض را أداء مي كنند، نماز و روزه و حج زير سايه ايمان و اسلام، آنگونه كه شايسته است و خدا در قرآن امر فرموده است و در سنَت مطهره كه از رسول اكرم و ائمه اطهار كه اولين آنها امام علي بن ابيطالب و آخرين آنها محمد بن الحسن الحجه المهدي (عج) است، ثابت شده، بدون هيچ تحريف و تغيير و تبديل به انجام مي رسد و اگر چه منكر برخي از شطحيات غلوّ گونه نمي شويم كه علَت آنها انزواي صد ساله در غار ها و كوه ها و دوري از مدارس و علم و علماء و فقه و حديث نبوي، بعلَت ظلم سلاطين خصوصاً در زمان ملوك و تركهاي عثماني بوده است، اضافه بر اين مخفي كاري هايي كه بعلَت دستور برخي از مشايخ صورت مي گرفته، هم مي باشد،[4] حضرت آيه الله سبحاني مي فرمايد: « علويان مذهب خاصَي ندارند كه بتوان آن را وجه تمايز مذهب اهل بيت دانست، آنها شيعيان امامي و اثني عشري هستند كه رفتار هاي مذهبي آنها طبق مذهب اهل بيت است. كه هميشه در معاملات شرعي و احكام ديني بر آن تكيه دارند و فقط در دومسئله قدري متمايز مي شوند: الف) طريقت جنبلائيه گفته مي شود كه اين طريقت را فردي به نام ابو محمد عبدالله جنبلائي معروف به جنان ايجاد كرد و برخي از علويان اعتقاد دارند، وي يكي از رؤساي بزرگ آنهاست و از دانا ترين متصوفه زمان خود است. او در عراق عجم در سرزميني به نام جنبلاء اقامت داشت و به همين علَت به فارس شهرت يافت و گفته مي شود او به مصر مسافرت كرد و در آنجا حسين بن حمدان خصيبي را ديد، وارد طريقت او شد و با او به جنبلا بر گشت و از او احكام تصوف و فلسفه، علوم ستاره شناسي و هيئت و ساير علوم زمان خود را آموخت. خصيبي يكي از مشايخ بزرگ علويين است و جانشين جنبلديي در رياست طريقت شد. محمد أمين غالب الطويل در تاريخ العلويين مي نگارد: روش حسين بن حمدان خصيبي و نمايندگانش در دين، راهنمايي افراد ساير اديان به دين اسلام بود و آنها مثل ساير مردم مسلمان شيعه طبق دستورات معمولي باقي مي ماندند و كساني را كه در آنها شايستگي هاي لازم را مي ديد در طريقت جنبلايي وارد مي كرد. و از اينجا دانسته مي شود كه هدف وي دعوت مردم به مذهب اهل بيت بود، آنگونه كه روشن است و طريقت جنبلائيه چيزي غير از اعتقادات صوفيانه مثل ساير اعتقادات صوفيانه مخفي كه در اكثر فرقه هاي مسلمان است نيست. ب) اعتقاد به باب ديدگاه علويان اين است كه ائمه اوصياء رسول خدايند و از آنجا كه ائمه در بر دارنده علوم اولين و آخرين هستند، پس ناچاراً براي هر كدام بابي است كه علوم از آنها اخذ شود، پس براي هر كدام بابي برگزيدند: 1- الامام علي بن ابيطالب بابه سلمان فارسي 2- الامام حسن المجتبي بابه قيس بن ورقه 3- الامام حسين الشهيد بابه رشيد هجري 4- الامام علي زين العابدين بابه عبدالله الغالب 5- الامام محمد الباقر بابه يحيي بن معمر 6- الامام جعفر الصادق بابه جابر بن يزيد جعفي 7-الامام موسي الكاظم بابه محمد بن ابي زينب 8- الامام علي الرضا بابه مفضل بن عمر 9- الامام محمد الجواد بابه محمد بن مفضل 10-الامام علي الهادي بابه عمر بن فرات 11- الامام حسن بن علي العسكري بابه ابو شعيب محمد بن نصير النميري 12- فليس للامام محمد المهدي باب حضرت آية الله سبحاني در ادامه مي نويسد: علويان به رسالت محمد بن عبدالله ايمان دارند و شكي در امامت پسر عموي پيامبر علي بن ابيطالب و يازده امام از صلب ايشان ندارند، گوينده شهادتين از روي ايمان هستند و اعتقادات شان گواهي به لا اله الا الله، محمَد رسول الله و موالات اهل بيت رسول خداو نماز و روزه و حج و زكات و جهاد در راه خدا و معاد روز قيامت است. كتابشان قرآن و راهي جز شريعت قرآن ندارند. بزرگان ديني دارند كه بوسيله آنان دين را شناخته اند و شعائر ديني خود را بر پا مي دارند. هر سخني كه قرآن بر آن اشاره نكرده رها مي كنند....عصيان رسول را در عمل نمي كنند و كلامش را مخالف نمي نمايند و علم را در اهل بيت منحصر مي دانند، و اعتمادشان به جعفر بن محمد الصادق است. در بحث هاي ديني و تفسير قرآن و فقه و فتوي....عبادت خداي تعالي را مي كنند، و در عبادتش كسي را شريك نمي دانند.[5] شيخ عبد الرحمن الخير يكي از علويان بر جسته مي گويد: اصول دين پنج تاست: توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد با همان تعريف و مبنايي كه شيعه اثني عشري در مورد اين اصول پنج گانه دارند. توحيد يعني: اعتقاد داريم به وجود خداي يگانه كه خالق عالم ديدني و نديدني است. شريكي در ملكش ندارد و موصوف است به صفات كمال و منزه است از صفات نقص. عدل يعني: اعتقاد داريم بر اين كه خداي تعالي عادل است و مبري از ظلم است و از عمل زشت و بيهوده و بشر را به آنچه كه در قدرت و توان او نيست مكلف نمي كند و امرش نمي كند مگر آنچه به صلاح اوست و نهي نمي كند مگر از آنچه به ضرر آنهاست و اگرچه بيشتر مردم فساد و صلاح خود را تشخيص نمي دهند. نبوت يعني: اعتقاد داريم خداي تعالي بندگان نيكش را به رسالت بر مي گزيند تا پيام هاي الهي را برسانند بمردم و آنان را به آنچه صلاحشان در آن نهفته است راهنمايي كنند و از آنچه بدبختي دنيا و آخرت است بازشان دارد... اعتقاد داريم به عصمت همه پيامبران از خطا و فراموش كاري و از ارتكاب گناه و اشتباه قبل از برانگيخته شدن و بعد از آن... امامت يعني: اعتقاد داريم امامت مقاميست كه به اقتضاي حكمت الهي براي مصالح بشر بعنوان وزارت انبياء براي نشر دعوت الهي ايجاد شده است و در مورد قيام ائمه بعد از انبياء معتقديم كه ما براي تطبيق احكام دين بين مردم و حفظ شريع از تغيير و تحريف و تفسير هاي اشتباه محتاج ائمه هستيم. و براي همين اقتضاي حكم و لطف الهي اين است كه امام را به نصّ معين نمايد و اين كه امام همه عيناْ مثل پيامبر معصوم باشند تا مؤمنين با اطمينان به اعمال و اقوال او اقتداء كنند. و اعتقاد داريم به اين كه امام بعد از پيامبر ـ صلَي الله عليه و آله ـ امام علي بن ابيصالب و بعد از او پسرانش امام حسن و امام حسين و سپس 9 تن از فرزندان امام حسين كه آخرين آنها مهدي (عج) است. معاد يعني: اعتقاد داريم به اين كه خداي تعالي باز مي گرداند مردم را بعد از مرگ براي محاسبه اعمال و جزاء مي دهد نيكوكار را براي نيكو كاريش و گناهكار را بعلت گناه كاريش و ايمان داريم به آنچه در قرآن است و آنچه حديث پيامبر است از اخبار روز قيامت و نشور و بهشت و جهنم و آتش و عذاب و نعمت و صراط و ميزان و غير از اينها از آنچه كه ثابت شده در كتاب خدا و احاديث صحيح كه از پيامبر رسيده است. امَا فروع دين زيادند كه مهمترين آنها نماز و روزه و زكات و حج و جهاد است. معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1. شام سرزمين خاطره ها، مهدي پيشوايي تهران، سازمان حج و زيارت 1369 2. شيعه در تاريخ، محمد حسين زين عاملي، مشهد، آستان قدس رضوي 1370 3. بحوث في الملل و النحل، ج 8، آية الله شيخ جعفر سبحاني، موسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ . 4. العلويان في الدايرة الضوء، شيخ علي عزيز ابراهيم.[1] . خالق داد عباسي، توضيح الملل، ترجمة ملل و نحل شهرستاني، ص 251؛ مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي انتشارات آستان قدس رضوي، ص444؛ عبدالرحمن بدوي، مقالات الاسلاميين، ج 2، ص 65. [2] . عبدالرحمن بدوي، تاريخ انديشه هاي كلامي در اسلام، ترجمة حسين صابري، انتشارات آستان قدس رضوي، ص 395. [3] . هاشم عثماني، العلويون بين الاسطورة و الحقيقه، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، ص 30، 31، 32. [4] . علي عزيز ابراهيم، العلويون بين الغلو و الفسلفه و التصوف و الشيعه بيروت، موسسه اعلمي المطبوعات، ص 61. [5] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، قم، موسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، چاپ اول، ج 8، ص 409.