[نظر شيعه درباره جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ چيست؟] نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[نظر شيعه درباره جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ چيست؟] - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
علي ـ عليه السلام ـ در خطبه (66) نهج‌البلاغه، استدلال هر يك از انصار و مهاجرين را دربارة خلافت و جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مورد نقد قرار داده و برخورد آنها را مردود شمرده است، نظر شيعه دربارة جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ چيست؟


پاسخ :

قبل از هر چيز لازم است به چند نكته توجه شود:
اول: انصار مانند مهاجرين، در حمايت همه جانبه از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و نشر و پيشبرد اسلام،‌نقشي اساسي داشتند. خداي متعال در قرآن كريم، ضمن بيان نكته فوق، آنان را مورد ستايش خود قرار مي‌دهد و مي‌فرمايد: پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و كساني كه به نيكي از آنها پيروي كردند،‌خداوند از آنان خشنود است و آنها نيز از او خشنود شدند و باغهايي از بهشت براي آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جاري است، جاودانه در آن خوهند ماند، و اين است پيروزي بزرگ![1]
دوم: پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در روز (28) ماه صفر سال يازدهم هجري قمري رحلت نمود،‌ و در هنگامي كه جنازة آن حضرت در خانه‌اش بود، علي ـ عليه السلام ـ مشغول وظايف شخصي خود در مورد تجهيز او بود (به دنبال غسل و كفن و نماز و دفن آن بدن نازنين بود) ‌و بنا به گفته «جوهري»: (نخستين كسي كه تاريخ سقيفه را نگارش نمود)‌ ابوبكر نيز در آنجا حضور داشته و طبيعتاً شور و هيجاني ميان مسلمانان برقرار بود.[2] اما برخي از بزرگان مهاجر و انصار بجاي آن كه در كنار بدن مطهر آخرين فرستاده خدا، حضرت محمد مصطفي ـ صلي الله عليه و آله ـ باشند، راهي سقيفه شدند، تا سرنوشت خلافت و جانشيني رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ را مشخص كنند!
سوم: «سقيفه بني ساعده» جايگاه و ايواني مسقّف در مدينه است كه مربوط به قبيله بني ساعده بوده و مردمان در مشاورتشان در آن گرد مي‌آمدند.[3]
اين جايگاه به لحاظ حادثه تصميم‌گيري در انتخاب جانشين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در تاريخ اسلام معروف است.
چهارم: بين مهاجرين و انصار، بر سر خلافت و جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مشاجره شد و هر يك از آن دو گروه مدعي شايستگي اين امر بودند و لذا سعي مي‌كردند با ذكر مناقب و فضيلت‌هاي خود، گروه خود را سزاوارتر از ديگري نشان دهند.[4]
در روز سقيفه، نخست سعد بن عباده براي حاضران سخنراني كرد و از طايفه انصار بسيار ستايش نمود و فضايل آنان را برشمرد و خدمات و فداكاري هاي آنان را نسبت به اسلام برشمرد و گفت: تنها انصار شايسته خلافت و جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است. آنگاه انصار از، سعد بن عباده خواستند تا به عنوان خليفه رسول خدا،‌ با او بيعت كنند.
سپس ميان آنها پرسشي مطرح شد، كه: «اگر مهاجرين گفتند ما مهاجر و ياران نخستين و عشيره و اولياي پيامبريم، پس چرا شما انصار با ما در مسأله جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نزاع مي‌كنيد چه خواهيد گفت؟
انصار گفتند: در اين وقت خواهيم گفت: «اميري از ما انصار و اميري از شما مهاجرين، انتخاب شود و ما به غير از اين هرگز رضايت نمي‌دهيم، زيرا در پناه دادن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و مسلمانان و پيروزي اسلام همان عمل را كرديم كه مهاجرين.»[5]
در اين اثنا، ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح آمدند و مردم را از توجه به سعد بن عباده بازداشتند و از حاضرين براي ابوبكر بيعت گرفتند،
در آن جلسه، عمر در پاسخ انصار گفت:‌ دو شمشير در يك غلاف جاي نمي‌گيرد، و مردم عرب از شما اطاعت نمي‌كنند.
در آن محل، هر يك از آن دو گروه (مهاجر و انصار) فضايل وخوبي‌ها و سابقه خود را برشمردند و در نتيجه، مهاجرين بر انصار پيروز شدند، (از اين رو) به درخواست عمر با ابوبكر بيعت كردند....[6]
استدلال قريش در حقانيت خود در جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اين بود كه: آنها شاخه‌اي از درختي هستند كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز شاخه ديگر از آن درخت است.[7]
يكي از به اصطلاح برگ هاي برنده‌اي كه مهاجران و طرفداران ابوبكر مورد استفاده قرار دادند، اين بود كه پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از قريش است و ما از طايفه پيغمبريم.
ابن ابي الحديد در ذيل شرح خطبه (65) مي‌گويد: عمر به انصار گفت: عرب هرگز به امارت و حكومت شما راضي نمي‌شود، زيرا پيغمبر از قبيلة شما نيست، ولي عرب قطعاً از اينكه مردي از فاميل پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ حكومت كند، امتناع نخواهد كرد، كيست كه بتواند با ما در مورد حكومت و ميراث محمدي معارضه كند و حال آن كه ما نزديكان و خويشاوندان او هستيم؟[8]
علي ـ عليه السلام ـ و جريان سقيفه
پس از پايان اين جريان، علي ـ عليه السلام ـ از افرادي كه در آن مجمع (سقيفه نبي ساعده) ‌حضور داشتند، استدلال هاي طرفين را پرسيد و استدلال‌هاي هر دو طرف را مورد انتقاد قرار داد و رد نمود، سخنان آن حضرت همان است كه سيدرضي آن را در خطبه (66) آورده است:
علي ـ عليه السلام ـ پرسيد: انصار چه گفتند؟ پاسخ دادند: حكمفرايي از ما و زمامداري از شما باشد علي ـ عليه السلام ـ فرمود: چرا بر رد نظريه آنها به سفارش‌هاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة‌ آنها استدلال نكرديد؟ كه فرمود: «با نيكان انصار، نيكي كنيد و از بدان آنان درگذريد» پرسيدند، اين سخن چگونه، دليل مي‌شود ( بر عدم شايستگي آنان براي خلافت)؟
فرمود: اگر بنا بود كه حكومت از آنِ آنان باشد سفارش پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة آنان معنا نداشت، (اينكه به ديگران دربارة آنان سفارش شده است، دليل است كه حكومت، با غير آنان است).
آن وقت فرمود: قريش چه مي‌گفتند؟ پاسخ دادند: استدلال قريش اين بود كه آنها شاخه‌اي از درختي هستند كه پيغمبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز شاخه ديگر از آن درخت است. حضرت فرمود: با انتساب خود به شجرة وجود پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ براي صلاحيت خود استدلال كردند، اما ميوه‌ آن را ضايع ساختند، يعني اگر آنها به منزلة شاخه‌اي از آن شجره هستند، اهل بيت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ميوة آن شاخه‌اند.[9]
و شبيه اين مضمون، از ابن عباس به ابوبكر آمده است كه مي‌گويد: «و اما اينكه مي‌گويي ما درخت پيامبريم، شما همسايگان آن درختيد، ما شاخه‌هاي آن مي‌باشيم، غايت و هدف از درخت ميوه آن است. مي‌توان گفت: اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ هم ميوه درخت مكتب اسلام بود و هم ميوه ممتاز قبيله بزرگ قريش هيچ كس در شايستگي اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ در اينكه از عالي‌ترين محصول مكتب اسلام بود نمي‌تواند ترديدي داشته باشد.»[10]
خلافت ديدگاه شيعه:
به نظر شيعه، خلافت و جانشيني پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ همچون نبوت، امريست الهي، لذا انتخاب و انتصاب و معرفي خليفه، تنها از سوي خداوند صورت مي‌گيرد، و به وسيله رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به مردم ابلاغ مي‌شود.
از ديدگاه شيعه، مقام تشريع و دريافت و ابلاغ وحي از آن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است و وظيفه خليفه مسلمين جانشين رسول خدا، تبيين و اجراي دستورات الهي، مي‌باشد.
شيعيان اعتقاد دارند كه پس از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ جانشين بحق آن حضرت دوازده نفرند كه همه از قريش و از جانب خداوند منصوص و منصوب مي‌باشند، اول آنها اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ و آخر آنها حضرت مهدي(عج) است، و مقام خلافت آنان، ثابت و محفوظ است، هر چند مردمان با آنها بيعت نكنند، چنان كه در مورد انبياي الهي نيز بدين گونه است.[11]
نتيجه آن که:
از سخن علي ـ عليه السلام ـ استفاده مي‌شود كه: با سفارش پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ درباره انصار، دلالت دارد به اينكه آنان جانشين آن حضرت نيستند، زيرا عرفاً وقتي گفته مي‌شود، در حق كسي وصيت كرد، لازمة آن اين است كه از شأن و جايگاه پايين‌تري برخوردار است. و لذا به رئيس دربارة مرؤوس سفارش و وصيت مي‌كنند نه برعكس.[12]
احتجاج مهاجرين در برابر انصار، به قرابت و خويشاوندي آنان با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بود، و علي ـ عليه السلام ـ نيز همان احتجاج را نسبت به مهاجرين با منطقي روشن بيان نمود، زيرا اگر قرابت و خويشاوندي با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ عامل شايستگي در امامت و زمامداري باشد، قرابت و خويشاوندي علي ـ عليه السلام ـ بسيار نزدكتر بوده و او مانند ميوه‌اي كه محصول درخت پيامبر است، هم از جهت معني و هم از بعد طبيعي شايسته‌تر از هر كسي به مدعاي آنان (امامت و خلافت) بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شرح نهج‌البلاغه، ميرزا آقا، ج 4، ص 82.
2ـ سيري در نهج‌البلاغه، مطهري، ص 152.
3ـ تفسير نهج‌البلاغه، محمدتقي جعفري، ج 11، ص 10.[1] . توبه/100.
[2] . جعفري، محمد تقي، ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ هفتم، 1376، ج11، خطبه 67، ص 109.
[3] . حسيني، سيد مصطفي، معارف و معاريف، ج6، ص279.
[4] . هاشمي خويي، سيد حبيب‌ الله، منهاج البرائة في شرح نهج‌البلاغه، تهران، مكتبة الاسلاميه، الطبعة الرابعة، 1405 قمري، ج5، خطبه 66، ص82.
[5] . جعفري، محمد تقي، همان، ج11، خطبه 67، ص104.
[6] . قزويني، ملا صالح، شرح نهج‌البلاغه، تصحيح سيد ابراهيم ميانجي، تهران، چاپ اسلاميه، 1380 قمري، ج1، خطبه66، ص 215.
[7] . مطهري، مرتضي، سيري در نهج‌البلاغه، تهران، صدرا، چاپ دوم، 1354، ص152.
[8] . همان.‌
[9]. همان، ص154.
[10]. جعفري، محمدتقي، همان، ج11. ص1.
[11]. حسيني، سيد مصطفي، همان، ج 5، ص166.
[12]. مدرس وحيد، احمد (ميرزا آقا)، شرح نهج‌البلاغه، ج4. ص82، خطبه 66.

/ 1