بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مگر تمام ائمه به زن گرفتن سفارش نميكردند و اين قدر توصيه و... دربارة ازدواج ندارند؟ پس چرا حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ زن نگرفت؟
پاسخ :
پرسش درباره علت ازدواج نكردن حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ است؛ در حالي كه توصيههاي فراواني از ائمه طاهرين ـ عليه السّلام ـ نسبت به ازدواج رسيده است. همين پرسش را ميتوان درباره حضرت يحيي ـ عليه السّلام ـ نيز مطرح كرد كه قرآن مجيد از ايشان با صفت قصور ياد ميكند ( آل عمران، آية39)؛ يعني كسي كه از زنان دوري ميكند. علامه طباطبايي نيز تصريح ميكند كه حضرت يحيي ـ عليه السّلام ـ هرگز ازدواج نكرد.[1] ميدانيم كه ازدواج به خودي خود امر واجبي نيست و خداوند به خاطر مصالحي كه براي حفظ زندگي فردي و اجتماعي بشر لازم است آن را تشريع نموده است؛ ولي همين مستحب در مواردي براي برخي افراد خاص واجب ميشود، مثل كساني كه اگر ازدواج نكنند دچار گناه ميشوند. و به هر حال اگر كسي ازدواج نكند و در ضمن خود را نيز از گناه حفظ كند مرتكب عمل حرام و خلاف شرع نشده است؛ اما از آن جا كه ازدواج عامل تكامل انساني است، شهيد مطهري به صراحت ازدواج نکردن را نقصي در كمالات اين دو پيامبر به شمار ميآورد، البته نه آن كه نسبت به ساير مردمان عادي ناقص باشند؛ بلكه اين دو، نسبت به ساير پيامبراني كه همة خصوصيات اينها را داشته و ازدواج هم كرده باشند، مقام كمتري دارند، چرا؟؛ زيرا (به نظر شهيد مطهري) نقشي كه ازدواج در كمال انساني دارد جانشينپذير نيست.[2] مرحوم فيض كاشاني در المحجةالبيضاء پاسخ ديگري دادهاند. ايشان پس از برشمردن فوايد ازدواج، يكي از آفات آن را نيز بازداشتن انسان از عبادت معرفي ميكنند؛ زيرا ممكن است ازدواج، باعث غفلت انسان شده و يا كسب و كار براي خانواده باعث جمع آوري مال و دنيا دوستي بشود، وي سپس ميگويد: پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين توانايي را داشتند كه هم ازدواج کنند و هم از عبادت الهي غافل نشوند و اين به خاطر علوّ درجه حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ ميباشد و كسي هم قابل مقايسه با ايشان نيست؛ ولي حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ احتياط كردند و براي آن كه دچار غفلت نشوند ازدواج را ترك كردند و يا شايد براي ايشان كسب روزي حلال و تأمين زندگي يك خانواده ممكن نبوده است و لذا اقدام به ازدواج نكردهاند و يا اين كه شايد حال معنوي ايشان به گونهاي بوده كه ازدواج مانع عبادت ايشان بوده است. وي در پايان اضافه ميكند كه به هر حال، بايد رفتار انبياء را به بهترين وجه آن توجيه كنيم.[3] در نهج البلاغه خطبة 160 نيز عبارتي آمده است كه به نوعي مؤيد سخن فوق ميباشد: امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در توصيف حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: «...لم تكن له زوجة تفتنه و لا ولد يحزنه...»؛ يعني عيسي ـ عليه السّلام ـ نه همسري داشت كه او را فريفتةخود سازد و نه فرزندي كه باعث حزن و اندوه او شود. احتمال ديگري به ذهن ميرسد كه با ذكر دو نكته بيان مي شود: 1. حضرت عيسي و يحيي ـ عليهما السّلام ـ هر دو،همزمان با هم و در يك منطقه بودهاند؛ يعني در شرايط فرهنگي و اجتماعي واحدي ميزيستهاند. 2. خداوند براي هر قومي پيامبري از ميان خودشان ميفرستد؛[4] يعني پيامبر هر قومي بر اساس شرايط فرهنگي و اجتماعي جامعه خود مبعوث شده و برنامهاي مناسب با آن محيط براي هدايت و مبارزه با انحرافات آنها دارد. بر اساس اين دو نكته شايد بتوان چنين نتيجهگيري كرد كه انحرافات جامعه بنياسرائيل در زمان اين پيامبر به گونهاي بوده است كه يكي از راههاي مبارزه با آن فرهنگ، ترويج زندگي زاهدانه و دنياگريزي بوده است تا گرايش افراطي مردم به شهوات مهار شود. چنان كه توصيفاتي كه حضرت امير ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه از حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ آوردهاند شاهد اين است كه حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ بسيار زندگي زاهدانهاي داشتهاند[5] و شايد همين عامل باعث شده است كه اين دو پيامبر در آن زمان از تشكيل خانواده سرباز زدهاند. و ناگفته نماند كه ايشان بنياسرائيل را دعوت به ترك ازدواج نميكردند و اين را يك امر ارزش تلقي نميكردند؛ بلكه مربوط به احوال شخصي ايشان بوده است، چنان كه ائمه ما نيز اعمالي خاص خود را داشته و بر ديگران لازم نبوده و نيست. احتمال ديگري كه ميتوان ذكر كرد اين است كه با توجه به خلقت خاص حضرت عيسي و نيز عمر كوتاه ايشان در دنياي مادي که بيش از 31 سال نبوده و سپس غايب شدهاند، حكمت خداوندي چنين اقتضاء ميكرده است كه ايشان تشكيل خانواده ندهند و گويا ساير اوليايي كه از ديدها مخفي هستند مثل حضرت خضر و حضرت حجة بن الحسن (عج) نيز ازدواج نكردهاند. البته اين نكته نيازمند تحقيق بيشتر است. به هر حال به نظر مي رسد با توجه به مجرد بودن حضرت يحيي ـ عليه السّلام ـ احتمال اول قويتر باشد و نيز تأكيد ميشود كه در منابع مختلف دسترسي، پاسخ روشني را به جز آنچه ذكر شد نيافتيم.[1] . طباطبايي، سيدمحمد حسين، تفسير الميزان، قم، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1371، چاپ پنجم، ج 14، ص 28. [2] . مطهري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، انتشارات الزهراء، 1366، چاپ هفتم، ص 254. [3] . فيض كاشاني، ملامحسن، محمد بن مرتضي، المحجةالبيضاء في تهذيب الاحياء، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بيتا، چاپ دوم، ج 3، ص 79. [4] . ر.ك: بقره/ 129 و 151؛ آل عمران/ 164؛ مؤمنون/ 32؛ جمعه/ 2. [5] . ر.ك: نهج البلاغه، تصحيح دكتر صبحي صالح، خطبه 160.