مهیای سفر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مهیای سفر - نسخه متنی

محمد رضا اکبري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
مهیای سفر
زهری گوید: امام سجاد علیه السلام را در شبی تاریك و سرد دیدم كه مقداری آرد بر دوش خود گذارده و حركت می كند. عرض كردم : یا بن رسول اللّه اینها چیست ؟ فرمود: سفری در پیش دارم و برای آن توشه ای را به جای امنی می برم . زهری : این غلام من است و آن را برای شما حمل می كند، اما امام علیه السلام نپذیرفت . زهری : خودم آن را حمل می كنم زیرا من شان شما را بالاتر از این می دانم كه آن را حمل كنید. امام علیه السلام : اما من شان خود را بالاتر از این نمی دانم كه آنچه مرا در سفر نجات می دهد و ورودم را بر كسی كه می خواهم به محضر او باریابم نیكو می گرداند حمل نمایم ، تو را به خدا بگذار كار خود را انجام دهم . زهری از خدمت امام جدا شد به راه خود رفت اما پس از چند روز كه به محضر امام علیه السلام رسید عرض كرد: یابن رسول اللّه ! اثری از سفری كه فرمودی نمی بینم . امام علیه السلام فرمود: بله ای زهری ، آنطور كه گمان كرده ای نیست بلكه آن سفر، سفر مرگ است و من برای آن آماده می شوم . براستی كه آمادگی برای مرگ پرهیز از حرام و بخشش در راه خیر است .
قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليه السلام) / محمد رضا اکبري
/ 1