بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
هدف از خلقت و زندگي چيست از آن جا که معرفت به راحتي ممكن نيست و زندگي در تمام مراحل عبادي با سختي توأم است آيا نعوذ بالله خداوند قصد آزار بندگان را دارد؟
پاسخ :
در جهانبينيها و مكاتب مختلف اهداف گوناگوني براي زندگي معرفي ميشود. در جهان بيني الهي به افقهائي ماوراي جهان مادي اشاره ميشود كه رسيدن به آنها هدف از خلقت انسان، خواهد بود. همه مكاتب رسيدن به سعادت را هدف ميدانند امّا اين سعادت كدام است و چگونه ميتوان به آن رسيد؟ اسلام زندگي بشر را منحصر به جهان مادي نميداند در نتيجه حيات دنيا را آرمان نهائي و چگونگي لذتهاي آنرا، كيفيت سعادتمندي بشر نميشناسد ضمن اينكه اعمال آدمي همه به يك اندازه، ارجمند و قيمتي نيستند و بعضي ارج و قيمت بيشتري دارند. قرآن مجيد از نقطه اوج هدف اصلي زندگي كه ديگر نقطهاي بالاتر از آن براي انسان قابل تصور نيست و آخرين پله ترقي و رشد انسان است، به فوز (كاميابي) فلاح (رستگاري) و سعادت (خوشبختي) ياد كرده است. «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً»[1] هر كس خداوند و رسولش را اطاعت كند به كاميابي بزرگي دست يافته است، «أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[2] مؤمنان واقعي برخوردار از هدايتي از سوي خداوندگارشان هستند و آنها رستگارانند.«وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها»[3] امّا كساني كه خوشبخت شدند در بهشت جاودان خواهند بود. امّا اين كاميابي و فلاح و سعادت چيست؟ قرآن كريم مصداق اين كمال نهائي را قرب به خداوند ميداند كه همه كمالات روحي و جسمي مقدمة رسيدن به آن است و بالاترين، نابترين، گستردهترين، باارزشترين و پايدارترين لذات است. براي رسيدن به اين كمال، انسان لازم است هم در بعد نظري كوشش كند و هم در بعد عملي. در بعد نظري تحصيل علم و آگاهي عقلاني و صحيح به معارف بايد به نحو شايسته صورت گيرد و در بعد عملي با اطاعت فرامين الهي ميتوان يك به يك پلههاي ترقي بشر را تا ملاقات عاليترين محبوب هستي فراهم آورد البته همه اينها وقتي ارزشمند است كه با اختيار انجام پذيرد. پس هدف زندگي از نظر اسلام، رسيدن به مقام «قرب الهي» است كه جامع ميان كمال نظري و عملي انسان است. و البته كمالات نظري و به عبارت ديگر معرفت و نيز كمالات عملي و عبادي كارهاي سادهاي نيست و نبايد هم ساده باشد چرا كه بهشت، پاداش سخت كوشي بندگان است؛ به قول شهيد آيت الله بهشتي: بهشت را به بها ميدهند نه به بهانه. وصال حق تعالي كه بالاترين كمال و در عين حال ارجمندترين پاداش ميباشد مسلماً بايد به كساني داده شود كه تلاش بيشتري داشتهاند و به عبارت بهتر، شايستگي و لياقت افزونتري يافتهاند. و امّا اگر كسي با اختيار خويش، راه انحراف و كفر و دوري از خدا را برگزيد عواقب سوء اين انتخاب بد را بايد تحمل كند و همه بديها و سختيها و عذابها، ثمره و نتيجه طبيعي اعمال سوء ماست (دقت شود) شبيه به اينكه كسي علي رغم آگاهي به بازتاب و نتيجة كار، سرش را محكم به ديوار بكوبد مسلماً درد بسيار شديدي خواهد داشت و اين درد نتيجه طبيعي كار غلط اوست نه اينكه از جانب ديگران جريمه و يا تنبيه شده باشد و درد بكشد. گناه و نافرماني خدا، آسيبي است كه انسان به خود ميزند و نتيجه طبيعي آن، عذاب و درد است و سختيهائي كه از آنها ياد كردهايد نوعاً ثمره مستقيم كارهاي اختياري انسان است. مشکلات مسير حرکت تکاملي انسان غير قابل انكار است ولي خداي متعال راههاي متعددي براي جبران اين كاستيها ارائه فرموده است، از جمله هادياني فرستاده است تا مسيرهاي خطرناك و پرتگاههايي كه ميتواند موجبات هلاكت آدمي را فراهم آورد، به او نشان دهند و از شقاوت و سقوط باز دارند و به نيكيها و سعادت راهنمائي و بشارت دهند «إِنَّا أنزلناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً»[4] و بسياري آيات گوياي اين است كه انبياء الهي آمدهاند تا آدمي را از اين سختيها و خطرات نجات بخشند و نيز مربياني كه در هر عصر و زمان بايد باشند كه از آنها به امام ياد ميشود و هر زماني را امامي است به قول امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ براي نعمت هدايت اگر شب و روز به شكرانه آن خون گريه كنيم جا دارد. و نيز راه ديگر، توبه است كه اگر صحيح و كامل باشد بركات فراواني را براي انسان فراهم ميآورد يعني با همه كاستيها و نقصها، كافي است آدمي واقعاً پشيمان شود و عذر بخواهد و تمام سعي خود را بنمايد كه ديگر چنين نكند. بنده همان به، كه ز تقصير خويش عذر به درگاه خداي آورد. ورنه سزاوار خداوندياش كس نتواند كه بجاي آورد. از همه اينها گذشته رحمت الهي چنان است كه انسان در بدترين شرائط و مراتب زشتي، باز اميدش را به درياي بيكرانه رحمت از دست نميدهد و آنطوري كه در بعضي روايات ذكر شده گوئي حضرتش همواره چشم انتظار بازگشت بندگان گريز پايي است كه نادانسته به جاي پناه بردن به او، راه را گم كرده و از او دور شدهاند. پس بندگي خالصانه هر چند سخت است امّا در ازاي آن، چنان پاداشي ميدهند كه چيزي به اندازه آن ذي قيمت نميتوان يافت و اگر چه ما با اعمال زشت و پليديمان از او دوريم ولي با تمام وجود، گرماي محبتش را احساس ميكنيم چرا كه همواره در انتظار بازگشت ماست و اگر چه عاجزيم و ناقص، ولي دل به الطاف و توفيقات او داريم و او نيست كه در پي آزار ماست بلكه ما خود براي خويشتن آزار و ظلم ميآفرينيم (ظلمت نفسي[5]) و اوست كه راه را براي كاهش اين آزارها فراهم ميكند و مرهم همة آزارها و مصيبتها، ياد او نام او و عمل به فرامين اوست. معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1. جعفري، محمد تقي، فلسفه و هدف زندگي، انتشارات صدر، تهران. 2. مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، ج 3 ـ 1، انتشارات مؤسسه امام خميني، قم.[1] . احزاب/ 71. [2] . بقره/ 5. [3] . هود/ 108. [4] . بقره/ 119؛ فاطر/ 24. [5] . دعاي كميل.