دستی بر ساق عرش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دستی بر ساق عرش - نسخه متنی

کاظم مقدم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
دستی بر ساق عرش
آورده اند كه مردی از اهل خراسان مال و نعمت بسیار داشت و دوستدار اهل بیت علیهم السلام بود. هر سال به حج شدی و بر خود وظیفه كرده بود كه هر سال هزار دینار به امام صادق علیه السلام رسانیدی . یك سال عیالش گفت : مرا نیز به حج بر تا من نیز حج گزارم و اولاد رسول را ببینم و از مال خود ایشان را تحفه و هدیه ای برم . مرد اجابت كرد و وی را با خود ببرد و آن هزار دینار كه از برای امام می برد، در درجی كه تعلق به عیال او داشت ، نهاد و قفل بزد. چون به مدینه رسید، درج برگرفت و بگشاد، هیچ زر نبود. مرد متحیر فرو ماند. از زن پرسید، گفت : نمی دانم با ما كسی نبود كه به خیانت متهم باشد، زرینه زن در رهن كرد و هزار دینار بستاند و پیش امام برد. امام علیه السلام گفت : این زر باز پس ده كه زر كه در درج بود، ما را احتیاجی آمد، بفرمودیم تا آن را پیش ما آوردند. مرد را بصیرت زیاد شد و آن زر باز داد و دیگر روز به خانه شد، زن را در حالت نزع دید. گفتند: درد دلی به دلش در آمد و بیفتاد. مرد بر بالین وی بنشست تا در گذشت ، چشمش فرو گرفت و دهنش بر هم نهاد و وی را در جامه پوشید و پیش امام علیه السلام برد و خواست تا چون كارش ‍ ساخته شود، حضرت امام علیه السلام بر وی نماز كند. امام برخاست و دوگانه ای بگزارد و گفت : ای مرد! برو به خانه خودت كه عیالت زنده است . مدر به خانه شد، زن را زنده دید. القصه به حج شدند و در طوافگاه صادق علیه السلام را دید كه مردمان گرد وی آمده بودند. زن گفت : این مرد كیست ؟ گفت : آن مولای ما ابو عبدالله الصادق علیه السلام (است). زن گفت : به خدای كه این مرد است كه دست بر ساق عرش زده بود و شفاعت می كرد تا روح مرا به من دادند.
داستان عارفان / کاظم مقدم
/ 1