اسماء الهی در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسماء الهی در قرآن - نسخه متنی

ناصر مكارم شيرازي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
اسماء الهی در قرآن
اشاره
در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي تعبيري به عنوان «اسماء حسني» (نام‌هاي نيك خداوند) ديده مي‌شود كه در قرآن به صورت سر بسته، و در اخبار به طور مشروح آمده است، اين اسماء همگي بيانگر صفات او است، و با توجه به اين كه همه نام‌ها و صفات او نيك است انتخاب اين عنوان بيانگر اين حقيقت است كه اين دسته از نام‌ها داراي اهميت ويژه‌اي است.
اما اين ويژگي از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟ شرح آن را بعد از تفسير آيات و رواياتي كه در اين زمينه وارد شده است بيان خواهيم كرد.
با اين اشاره به سراغ آيات قرآن مي‌رويم و به آن گوش جان فرا مي‌دهيم.
1ـ وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ.[1]
و براي خدا نام‌هاي نيكي است، خدا را به آن بخوانيد، و آنها را كه اسماء خدا را تحريف مي‌كنند رها سازيد.
2ـ قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى.[2]
بگو «الله» را بخوانيد يا «رحمان» را. هر كدام را بخوانيد (همه از يك ذات خبر مي‌دهد و) براي او نام‌هاي نيك است.
3ـ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى.[3]
او خداوندي است كه معبودي جز او نيست براي او نام‌هاي نيك است.
4ـ هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى.[4]
او خداوندي است خالق، و آفريننده بدون سابقه، و صورتگري است (بي‌نظير) و براي او نام‌هاي نيك است.
تفسير و جمع‌بندي نام‌هاي ويژه‌ خداوند
تفسير آيه نخست را در بحث گذشته آورديم، و خلاصه آن اين است كه مردم را از تحريف نام‌هاي خداوند برحذر مي‌دارد، و مي‌فرمايد:
«خداوند نام‌هاي نيكي دارد او را به آن نام‌ها بخوانيد و كساني را كه اسماء خدا را تحريف مي‌كنند رها سازيد.» (همان‌ها كه نام خدا را بر بت‌ها مي‌نهند يا نام‌هاي مخلوقات را بر خدا مي‌دهند، و گرفتار تشبيه و شرك مي‌شوند.) (وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ).
در دومين آيه نيز پس از اشاره به بهانه جوئي‌هاي مشركان كه مي‌گفتند چرا پيامبر اسلام خدا را به نام‌هاي متعدد مخصوصاً رحمن كه در نظر مشركان عرب كم سابقه بود مي‌خواند، با اين كه سخن از توحيد و يگانگي مي‌گويد؟ مي‌فرمايد: «بگو شما او را به نام (الله) يا (رحمن) بخوانيد (هر كدام را بخوانيد تفاوتي نمي‌كند) براي او نام‌هاي متعدد نيكو است» (قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى).
در سومين آيه به دنبال توصيف خداوند به خالقيت و مالكيت و تدبير عالم هستي، و علم و آگاهي از آشكار و نهان، مي‌فرمايد:
«او خداوندي است كه معبودي جز او نيست و براي او نام‌هاي نيكو است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى).
آري او با داشتن اين اسماء و صفات نيكو و بي‌مانند شايسته الوهيت و عبوديت است و جز او كسي شايسته اين امر نيست.
و بالاخره در چهارمين و آخرين آيه، ضمن برشمردن اوصاف فراواني براي خداوند عالم در آيات پيش از آن (بيش از ده وصف) مي‌فرمايد:
«او خداوندي است آفريننده و موزون كننده و صورتگر كه براي او نام‌هاي نيكو است» (هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى).
و به دنبال آن نيز اوصاف مهم ديگري را برمي‌شمرد كه مجموعاً به هيجده صفت بالغ مي‌شود.
از مجموع اين آيات به خوبي استفاده مي‌شود كه اسماء حسني اشاره به صفات جمال و جلال ويژه حق است كه هر كدام از كمال مخصوص يا نفي نقصي حكايت مي‌كند، و تنها يك نامگذاري ساده و معمولي نيست، اين اسماء و صفات در آيات مختلف قرآن منعكس است و روي آنها مخصوصاً تكيه شده.
اكنون به سراغ اين موضوع برويم كه «اسماء حسني» كدام است؟ آيا تعداد خاصي دارد؟، و اگر چنين است تعداد آن چه قدر است؟
توضيحات :
1ـ حقيقت اسماء حسني چيست؟
اسماء حسني همان گونه كه گفتيم به معني نام‌هاي نيكو است و مسلماً همه نام‌هاي خداوند نيكو است و به اين ترتيب همه نام‌هاي الهي را شامل مي‌شود، و چنانچه در شأن نزول آيه 110 سوره‌ي اسراء (دومين آيه مورد بحث) آمده اين آيه زماني نازل شد كه مشركان از پيامبر شنيدند كه مي‌گويد: يا اَللهُ يا رَحمانُ! آنها به طعنه گفتند او ما را از پرستش دو معبود نهي مي‌كند ولي خودش معبود ديگري را مي‌خواند!... در اين هنگام آيه نازل شد و پندار تعدد را رد كرد (و فرمود اينها اسماء حسناي خداوند و نام‌هاي نيكوي مختلفي است كه همه اشاره به ذات واحد حق مي‌كند).[5]
به اين ترتيب همه‌ي اينها تعبيرات مختلفي است كه از كمالات بي‌انتهاي آن ذات واحد حكايت دارد و به گفته‌ي شاعر:
عِباراتُنا شَتّي وَ حُسنُكَ واحِدٌ وَ كُلٌّ اِلي ذاكَ الجَمالِ يُشيرُ
«تعبيرات ما مختلف است ولي حسن تو يكي بيش نيست.»
«و همه به آن جمال واحد بي‌مثال اشاره مي‌كنند»!
از تعبيراتي كه در آيات قرآن آمده بر مي‌آيد كه همه نام‌هاي او جزء اسماء حسني است:
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها (نخستين آيه مورد بحث).
دليل آن هم روشن است، زيرا نام‌هاي خداوند يا از كمال ذات او خبر مي‌دهد (مانند عالم و قادر) يا از عدم وجود هر گونه نقص در آن ذات بي‌مثال (مانند قدّوس) و يا حاكي از افعال او ا ست كه فيض وجود را از جهات مختلف منعكس مي‌كند (مانند رحمان و رحيم و خالق مدبر و رازق).
تعبير آيات فوق كه دليل بر حصر است نشان مي‌دهد كه اسماءِ حسني مخصوص خداوند است، اين به خاطر آن است كه اسماءِ او حاكي از كمالات او است، و مي‌دانيم واجب الوجود عين كمال و كمال مطلق است، بنابراين كمال حقيقي از آن او است و غير او هر چه هست ممكن الوجود است و سر تا پا نياز و فقر!
در اينجا اين سئوال پيش مي‌آيد كه در روايات ـ همان گونه كه در بحث آينده اشاره خواهد شد ـ عدد معيني براي اسماءِ حسني ذكر شده، اين نشان مي‌دهد كه اسماءِ حسني توصيفي براي همه نام‌هاي خداوند نيست، بلكه تنها به قسمتي از اين نام‌ها اشاره مي‌كند.
در پاسخ اين سئوال مي‌توان گفت: ذكر تعداد معيني از صفات و اسماءِ ممكن است به خاطر اهميت آنها باشد، نه دليل بر انحصار، اضافه بر اين در بحث‌هاي آينده نيز خواهد آمد كه بسياري از اسماءِ الهي شكل شاخه‌هاي اصلي را دارند، و بقيه از آنها منشعب مي‌شود، مثلاً «رازق» (روزي بخش) شاخه‌اي از صفت «رب» (مالك و مدبر) مي‌باشد، همچنين اوصافي مانند «محيي» (زنده كننده) و «مميت» (ميراننده) نيز همين گونه است.
بسيار بعيد است كه اسماءِ حسني داراي مفهوم خاصي در شرع (به اصطلاح حقيقة شرعيه) باشد، بلكه همان معني لغوي (نام‌هاي نيكو) را بيان مي‌كند كه شامل تمام نام‌ها و اوصاف خدا است.
اين كه قرآن مجيد مي‌گويد «خدا داراي اسماءِ حسني است او را به اين نام‌ها بخوانيد» در حقيقت اشاره به ترك الحاد و تحريف اين اسماءِ است به گونه‌اي كه نام‌هاي خدا را بر بت‌ها نهند، يا اشاره به پرهيز از نام‌هايي است كه مفهوم آن با نقائص آميخته، و ويژه مخلوقات است، يا اين كه منظور اشاره به اين است كه تعدد نام‌ها هيچ گونه منافاتي با وحدت ذات پاك او ندارد، چرا كه تعدد نام‌ها ناشي از اختلاف زاويه ديد ما نسبت به آن كمال مطلق است، گاه از دريچه آگاهي او بر همه چيز نگاه مي‌كنيم و مي‌گوييم «عالم» است، و گاه از دريچه توانايي او بر هر كار و مي‌گوييم «قادر» است.
به هر حال همه قرائن نشان مي‌دهد كه تمام اسماء خدا اسماءِ حسني است، هر چند بخشي از آن داراي اهميت ويژه و خاصي است.
2ـ عدد اسماء الحسني و تفسير آنها
در روايات متعددي كه از طرق اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ و اهل سنت رسيده، تعداد اسماء حسني نود و نه شمرده شده است. از جمله در روايت معروفي از پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ مي‌خوانيم كه فرمود: اِنَّ لِّهِ تِسْعَةٌُ و تِسعينَ اسماُ ـ مِاةً الاّ واحداً ـ مَنْ اَحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ، اِنَّه وَترٌ يُحِبُّ الوَتْرَ: «خداوند نود و نه اسم ـ يكصد الا يك اسم ـ دارد، هر كس آنها را شمارش كند وارد بهشت مي‌شود، خداوند «فرد» است و «فرد» را دوست دارد.»[6]
در روايت ديگري در توحيد صدوق همين معني (با تفاوت مختصري از علي ـ عليه السّلام ـ از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نقل شده است، پس در شرح آن مي‌فرمايد: وَهِيَ اللهُ الأله، الواحِدُ، الاَحَدُ، الصَّمَدُ، الأَوَّلُ، الآخِرُ، السَّميعُ، القَديرُ، القاهِرُ، العَلِيُّ، الاَعلي، اَلباقي، اَلبَديعُ، الباريءُ، اَلاَكرَمُ، الظّاهِرُ، اَلباطِنُ، اَلحَيُّ، اَلحَكيمُ، اَلعَليمُ، اَلحَليمُ، اَلحَفيظُ، اَلحَقُّ، اَلحَسيبُ، اَلحَميدُ، اَلحَفِيُّ، اَلرَّبُ، اَلرَّحمانُ، اَلرَّحيمُ، الذّارِيءُ، اَلرّزِاقُ، اَلرَقيبُ، اَلرَّئُوفُ، اَلرّائي، السَّلامُ، اَلمُؤمِنُ، اَلمُهيمِنُ، اَلعَزَيزُ، اَلجَبّارُ، اَلمُتَكَبِّرُ، اَلسَّيِدُ، اَلسُّبُّوحُ، الشَّهيدُ، الصّادِقُ، اَلصَانِعُ، اَلطّاهِرُ، اَلعَدلُ، اَلعَفُوُّ، اَلْغَفُورُ، اَلغَنِيُّ، الغِياثُ، اَلفاطِرُ، اَلفَردُ، اَلفَتّاحُ، اَلفالِقُ، اَلقَديمُ، اَلمَلِكُ، اَلقُدُّوسُ، اَلقَوِيُّ، اَلغَريبُ، اَلقَيُّومُ، اَلقابِضُ، اَلباسِطُ، قاضِيُ الحاجاتِ، اَلمَجيدُ، اَلمَولي، اَلمَنّانُ، اَلمُحيطُ، اَلمُبينُ، اَلمُقيتُ، اَلمُصَوِّرُ، اَلكَريمُ، اَلكبيرُ، اَلكافِيُ، كاشِفُ الضُّرِّ، اَلوِترُ، اَلنُّورُ، اَلوَهّابُ، اَلنّاصِرُ، الواسِعُ، اَلوَدُودُ، اَلهادِي، الوقي، الوكيل، اَلوارِثُ، اَلبَّرُّ، اَلباعِثُ، اَلتَّوابُ، اَلجَليلُ، اَلجَوادُ، اَلخَبيرُ، اَلخالِقُ، خَيرُ النّاصِرِينَ، اَلدّيانُ، اَلشَّكُورُ، اَلعَظيمُ، اَللًَّطيفُ، اَلشّافي.[7][1] . اعراف / 180.
[2] . اسراء / 110.
[3] . طه / 8.
[4] . حشر / 24.
[5] . مرات العقول، ج2، ص30.
[6] . اين روايت در «در المنثور» از صحيح بخاري و مسلم و مسند احمد و سنن ترمذي و كتب متعدد معروف ديگري نقل شده است (جلد 3، صفحه 147).
[7] . توحيد صدوق، صفحه 194 باب اسماء الله تعالي حديث 8 توجه به اين نكته لازم است كه نام‌هايي كه در حديث فوق آمده يكصد نام است و از آنجا كه الله كه جامع همه اين صفات است به حساب نيامده، مجموع اسماء حسني 99 قسم شمرده شده بعضي نيز گفته‌اند الرائي نسخه بدل الرئوف است. نكته مهمي كه توجه به آن در اينجا لازم است اين كه منظور از احصاء و شمارش اسماء حسني تنها به اين معني نيست كه هر كس اين نود و نه اسم را بر زبان جاري سازد بدون گفتگو وارد بهشت مي‌شود، بلكه منظور اين است به محتواي اين اسماء ايمان و معرفت داشته باشد، خدا را به اين اوصاف بشناسد، و علاوه بر معرفت، متخلق به اين اوصاف الهي نيز گردد، يعني شعاعي از علم و قدرت و رحمت و رأفت الهي و غير اين صفات در وجود او پرتو افكن گردد، چرا كه لازمه ايمان به اين اوصاف كماليّه چنين بازتاب و تخلّقي است.
در روايت ديگري كه در توحيد صدوق از امام علي ابن موسي الرضا از پدرانش از علي ـ عليه السّلام ـ نقل شده، مي‌فرمايد: قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ لله عزوجل تسعة و تسعون اسماً من دعا الله بها استجاب له، و من احصاها دخل الجنة: «خداوند نود و نه اسم دارد كه هر كس خدا را به آن بخواند دعاي او را مستجاب مي‌كند، و هر كس آنها را شمارش كند داخل بهشت مي‌شود.»
مرحوم صدوق بعد از ذكر اين روايت مي‌گويد: «منظور از احصا كردن همان احاطه به آنها و آگاهي از معاني اين اسماء است و معني احصا تنها شمارش آنها نيست.»[1]
البته در بعضي از روايات عدد اسماء الهي بيش از اين ذكر شده، و حتي در بعضي از دعاها مانند دعاي جوشن كبير عدد نا‌هاي مقدس او به يكهزار بالغ شده است، و منافاتي ميان اين روايات نيست، زيرا همان گونه كه اشاره كرديم عدد نود و نه به اسماء و صفاتي اشاره مي‌كند كه ويژگي و اهميت بيشتري دارد.
مرحوم صدوق شرح مفصلي در كتاب توحيد در تفسير اين نام‌هاي نود و نه گانه ذكر كرده است كه طالبان مي‌تونند مراجعه كنند.[2]
اما همانگونه كه گفتيم تعبير روايات در اين باره يكسان نيست.
بار ديگر يادآور مي‌شويم كه قسمتي از اين اوصاف از قبيل اوصاف كماليه ذاتيه خداوند است (صفات جمال) و قسمتي از قبيل اوصافي است كه هرگونه نقص را از ذات مقدسش دور مي‌شمرد (اوصاف جلال) و قسمت زيادي از آن صفاتي است كه از ناحيه افعال او مشتق شده (صفات فعل).
در ضمن تعدادي از اين صفات از نظر معني با يكديگر قريب الافق است، هر چند تفاوت‌هاي ظريف و دقيق غالباً در ميان آنها پيدا مي‌شود.
4ـ اسم اعظم الهي كدام است؟
به تناسب بحثي كه در زمنيه اسماء حسني داشتيم مناسب است سخني هم از اسم اعظم بگوئيم.
در روايات زيادي روي مسأله «اسم اعظم خدا» تكيه شده، و از آنها استفاده مي‌شود كه اگر كسي خدا را به اسم اعظمش بخواند دعاي او مستجاب مي‌گردد، و هر چه از خدا بخواهد به او مي‌دهد، و لذا در ذيل بعضي از اين روايات آمده است «وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَقد سَئَلَ اَللهَ باسمِهِ الاَعظَمَ الَّذي اِذا سُئِلَ بِه اَعطاهُ وَ اِذ ادُعِي بِه اَجابَ: «قسم به كسي كه جانم به دست او است، او خدا را به اسم اعظمش خواند، همان اسمي كه اگر خدا را به آن بخوانند عطا مي‌كند و اگر دعا به آن كنند اجابت مي‌نمايد.»[3]
و تعبيرات ديگري از اين قبيل. و نيز در روايات آمده كه «آصف ابن برخيا» وزير «سليمان» كه تخت «بلقيس» را از سرزمين يمن به نزد سليمان در شام حاضر كرد اسم اعظم مي‌دانست[4] و همچنين «بلعم باعورا» دانشمند و زاهد بني‌اسرائيل كه مستجاب الدعوه بود از اسم اعظم آگاه بود.[5]
مرحوم علامه مجلسي در بحار الانوار روايات زيادي درباره اسم اعظم و اين كه كدام يك از نام‌هاي خدا است؟ نقل مي‌كند كه ذكر همه آنها به درازا مي‌كشد، از جمله در روايتي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ آمده است: «اسم الله الاعظم در سوره حمد پراكنده است».
و نيز در بعضي از روايات مي‌خوانيم: «بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم خدا از سياهي چشم به سفيدي آن نزديك‌تر است».
در روايات ديگري نام‌هاي مقدس ديگري از نام‌هاي خداوند و اسماءِ حسني و آيات قرآن ذكر شده كه هر يك از ديگري پر معني‌تر مي‌باشد (براي اطلاع از آنها مي‌توانيد به جلد 93 بحارالانوار مراجعه فرمائيد).[6]
ولي سخن در اينجا است كه آيا اسم اعظم يك كلمه يا يك جمله يا آيه‌اي از آيات قرآن مجيد است، و اين همه تأثير و قدرت در الفاظ و حروف آن نهفته شده، بي‌آنكه هيچ قيد و شرطي داشته باشد؟
يا اين كه اثر از آن اين الفاظ است به ضميمه حالات و شرائطي در گوينده از نظر تقوا و پاكي و حضور قلب و توجه خاص به خدا و قطع اميد از غير او و توكل كامل بر ذات پاك او.
يا اين كه اسم اعظم اصولاً از مقوله لفظ نيست، و اگر پاي الفاظ به ميان آمده اشاره به حقايق و محتواي اين الفاظ است، و به تعبير ديگر مفاهيم اين الفاظ بايد در جان انسان پياده شود و او متخلق به معني آن گردد، و به مرحله‌اي از كمال برسد كه دعاي او مستجاب و حتي تصرف او در موجودات تكويني به فرمان خدا نافذ گردد.
از اين سه احتمال، احتمال اول بسيار بعيد به نظر مي‌رسد كه حروف و الفاظ بدون تكيه بر محتوا و بدون توجه به اوصاف و حالات گوينده چنان اثري داشته باشد هر چند در افسانه‌هايي كه به نظم و نثر در بعضي از كتب آمده چنين منعكس است كه حتي اهريمن مي‌توانست با در اختيار گرفتن اسم اعظم تكيه بر جاي سليمان زند و كارهاي او را انجام دهد!!
اين گونه برداشت از اسم اعظم بسيار از روح تعليمات اسلام دور است، به علاوه همان داستان «بلعم باعورا» كه نشان مي‌دهد بعد از انحراف از مسير پاكي و تقوا اسم اعظم را از دست داد، گواه بر اين است كه اين نام رابطه نزديكي با اوصاف و حالات گوينده دارد. بنابراين حق مطلب يكي از دو تفسير اخير است و يا هر دو توأم با هم.
مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان بعد از اشاره به مسأله اسم اعظم چنين مي‌گويد: نام‌هاي خداوندي عموماً، و اسم اعظمش خصوصاً، هر چند در عالم هستي و وسائط و اسباب نزول فيض در اين جهان مؤثر است، ولي تأثير آن مربوط به حقايق اين اسماءِ است نه خود الفاظي كه دلالت بر آن مي‌كند و نه به معاني متصوره در ذهن.[7] اين سخن نيز تأكيدي است بر آنچه در بالا گفته شد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه در روايات مختلف اين باب تعبيرات مختلفي درباره اسم اعظم ديده مي‌شود و هر كدام اسم اعظم را در چيزي خلاصه مي‌كند:
بعضي «بسم الله»... را به اسم اعظم از همه چيز نزديك‌تر مي‌شمرد.
بعضي گفتن يكصد مرتبه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِالله العَلِيِّ العَظيمِ بعد از نماز صبح را چنين مي‌شمرد.
در بعضي ديگر سوره «حمد» و «قل هو الله» و «آية الكرسي» و «انا انزلناه» اسم اعظم شمرده شده.
و در بعضي ديگر شش آيه آخر سوره‌ي حشر.
و بالاخره در بعضي ديگر آيه‌ي «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ ـ تا ـ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ»[8] و غير اين تعبيرات.[9]
اين تفاوت ممكن است به خاطر تعدد اسم اعظم، يا تفاوت خواسته‌ها باشد، ولي در عين حال آنچه مهم است پاكي دل و خلوص نيت و توجه به خدا و قطع اميد از غير او و تخلق به اين اوصاف است كه روح اسم اعظم را تشكيل مي‌دهد.
[1] . همان مدرك، صفحه 195، حديث 9.
[2] . رك: توحيد صدوق، ص195 ـ 217.
[3] . بحارالانوار، ج93، صفحه‌ي 225.
[4] . سفينة البحار، جلد 1، ص23 و بحارالانوار، ج14، ص113.
[5] . بحارالانوار، ج13، ص377.
[6] . بحارالانوار، ج93، باب الاسم الاعظم، صفحه 223 تا 232.
[7] . الميزان، جلد 8، ص372.
[8] . آل عمران / 26 و 27.
[9] . بحارالانوار، جلد 93، صفحه 223 تا 225.
آيت الله مكارم شيرازي- با تلخيص از پيام قرآن، ج4، ص41
/ 1