كیفر استهزاء نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

كیفر استهزاء - نسخه متنی

محمد علي کريمي نيا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
كیفر استهزاء
«مقبل» شاعر، در آغاز شباب، جوانی ظریف و بذله گو بود. روزی در ایام محرم، به جمعی رسید كه سینه زنان، به عزاداری شهید كربلا مشغول بودند و اشعار جانگدازی می‌خواندند. مقبل، از روی استهزاء شعری خواند كه همه عزاداران از مضمون شعر او دل گیر و پریشان شدند. پس از چندی مقبل به عقوبت كردار خویش گرفتار آمد و به مرض جذام دچار گردید، به طوری كه مردم از او بیزار گردیدند. ناچار، وی در گلخن حمامی مقام گرفت و روزگار می‌گذرانید. محرم سال بعد فرا رسید و مقبل در همان گلخن حمام نشسته بود كه ناگاه آواز جمعی از دوستان و شیعیان ابا عبدالله ـ علیه السلام ـ را شنید. پس خودش را از آن گلخن بیرون كشید و پنهانی به طرف آنان آمد. دید باز به قرار سال گذشته، آن گروه عزادار، سینه زنان و گریه كنان این اشعار را می‌خواندند:
روز عزاست امروز جان در بلاست امروز
افغان و شور محشر در كربلاست امروز
در این لحظه، قلب مقبل از دیدن آن منظره حزن انگیز و شنیدن آن شعر سوزناك شكست و حالش دگرگون شد و گریه كنان این اشعار را سرود:
چه كربلاست امروز چه پربلاست امروز
سرحسین مظلوم از تن جداست امروز
پس در همان شب، رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ را در خواب دید كه او را نوازش كرد و دست مرحمت بر سر او كشید و از تقصیرش در گذشت و بیماریش برطرف شد و حضرت او را ملقب به«مقبل» نمود. نامش در اصل«محمد شیخا» بود. از آن زمان بود كه مقبل، شروع به سرودن اشعاری در مصیبت های سیدالشهداء نمود.[1]
[1] . «ابواب الجنه» محمود استعلامی، ص 193.
داستان هاي جوانان/محمدعلي کريمي نيا
/ 1