عزت در اسارت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عزت در اسارت - نسخه متنی

محمد محمدي اشتهاردي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
عزت در اسارت
عبدالله بن حذافه از یاران دلاور و رسول خدا(ص) از طایفه بنی سهم ، از دودمان قریش بود، وی در یكی از جنگهای مسلمانان با رومیان ، همراه هشتاد نفر از مسلمین ، اسیر سپاه روم شد. روزی این مسلمین اسیر را نزد قیصر، شاه فرمانفرمای روم ، بردند، قیصر به عبدالله (كه عنوان رئیس اسیران مسلمان را داشت) این پیشنهاد را كرد: اگر دین مسیحیت را بپذیری تو را آزاد می كنم . عبدالله ، نپذیرفت ، قیصر دستور داد دیگ بزرگی را آوردند و روغن زیتون در آن ریختند، و آن دیگ را روی آتش نهادند، وقتی كه روغن به جوش آمد، یكی از اسیران مسلمان را در میان آن افكندند كه گوشتهایش از استخوانهایش جدا گردید، پس از این شكنجه سخت ، به عبدالله پیشنهاد دوم را كرد: اگر آئین مسیحیّت را نپذیری تو را نیز دچار این سرنوشت می كنیم . عبدالله ، نپذیرفت ، او را نزدیك دیگ آوردند كه به داخل آن بیفكنند، قطرات اشك از چشمانش سرازیر شد، قیصر دستور داد او را برگرداندند، و به او گفت :((چرا گریه می كنی ، از اسلام برگرد،تا آزادت كنم . عبدالله گفت : گریه ام از ترس مرگ نیست ، بلكه گریه ام از این رو است كه كاش به اندازه موهای بدنم جان داشتم و آنها را در راه دین خدا، فدا می كردم . قیصر از شجاعت و همّت بلند عبدالله ، حیران و شگفت زده شد و پیشنهاد كرد كه اگر دین مسیحیت را بپذیری ، دخترم را همسر تو می كنم ، و نیمی از كشورم را در اختیار تو می گذارم ، عبدالله این پیشنهاد را نیز رد كرد. قیصر گفت: سر مرا ببوس تا تو را آزاد كنم ، عبدالله نپذیرفت ، قیصر گفت : اگر سر مرا ببوسی ، تو و تمام اسیران مسلمان را آزاد خواهم كرد. عبدالله گفت : اكنون كه آزادی دیگران در پیش است ، حاضرم سرت را ببوسم ، او سر قیصر را بوسید و در نتیجه ، خود و همه اسیران ، آزاد شدند.
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي
/ 1