در يكي از مدارس علميّه، بين نگارنده و يكي از برادران اهل تسنّن مناظره زير پيرامون ايمان ابوطالب پدر بزرگوار امام عليـعليه السّلامـ به ميان آمد: برادر سنّي: در كتابهاي اصيل ما، روايات درباره ابوطالبـعليه السّلامـ به اختلاف نقل شده، بعضي او را ستودهاند، . در بعضي از او نكوهش شدهاست. نگارنده: به اتّفاق علماي شيعه، به پيروي از امامان معصومـعليهم السّلامـ كه عترت پيامبر ـصلّي اللّه عليه وآلهـ هستند، ابوطالبـعليه السّلامـ فردي برازنده و مؤمن و پرتلاش در راه اسلام بود. سنّي: اگر چنين بود، پس چرا روايات متعدّدي بيانگر بيايماني ابوطالب است. نگارنده: جرم ابوطالب اين بود، كه پدر امام عليـعليه السّلامـ است، دشمنان كينهتوز امام عليـعليه السّلامـ ، و در رأس آنها معاويه، با دادن هزاران هزار دينار از بيتالمال مسلمانان، به افرادي كه دين به دنيا فروش بودهاند، اين روايات دروغين را جعل كردهاند، حديث سازان پول پرست، بيشرمي را به جايي رساندند كه از ابوهُريره كذّاب نقل كردند كه او گفت: «پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ هنگام رحلت، وصيّت كرد كه دست عليـعليه السّلامـ را قطع كنند».[1] بنابراين، تهمت شرك به ابوطالب، نشأت گرفته از نيرنگ سياسي است. سنّي: در قرآن در آيه 26 سوره انعام، ميخوانيم: و هم ينهون عنه و ينئون عنه...؛ آنها ديگران را از آن باز ميدارند، و خود نيز از آن، دوري ميكنند. منظور از اين آيه (طبق گفته بعضي از مفسرين ما) اين است كه «جمعي از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ دفاع ميكردند، در عين حال، از نظر ايمان، از آن حضرت دوري مينمودند. نگارنده: اولاً: چنانكه خواهيم گفت: معني آيه فوق، آن گونه نيست كه شما معني ميكنيد. و ثانياً: به فرض اينكه همان معني، درست باشد، به چه دليل شامل ابوطالب ـ عليه السّلام ـ نيز ميشود؟! سني: به دليل اينكه: «سفيان ثوري از حبيب بن ابي ثابت روايت ميكند كه ابن عباس ميگفت: «اين آيه، درباره ابوطالب نازل شده، زيرا او مردم را از آزار به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ منع ميكرد، ولي خود از اسلام دوري مينمود.»[2] نگارنده:در جواب شما ناگزيرم، به چند مطلب اشاره كنم: 1. معني آيه، آن گونه كه شما معني كرديد، نيست، بلكه با توجه به قبل و بعد آيه مذكور، كه در مورد كفار عنود است، ظاهر معني آيه چنين ميباشد: آنها (كافران) مردم را از پيروي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نهي ميكردند، و خود از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دوري مينمودند.[3] بنابراين، در اين آيه، دفاع از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مطرح نيست. 2. جمله «ينئون»، به معني دوري است، در صورتي كه ابوطالب هميشه با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بود و از او دوري نميكرد. 3. در مورد روايت سفيان ثوري، كه در آن ابن عباس نسبت داده شده، كه او گفت: آيه مذكور درباره ابوطالب نازل شده است، اين روايت از چند جهت، مخدوش و مردود است: الف: سفيان ثوري، حتي به اعتراف بزرگان اهل تسنن، از دروغپروران و از افراد غيرموثّق است...[4] و از ابن مبارك نقل شده كه سفيان، تدليس ميكرد، يعني با دروغپردازي، حق را ناحق، و ناحق را حق جلوه ميداد.[5] راوي ديگر روايت فوق، «حبيب بن ابي ثابت» است، او نيز مطابق گفته ابوحيّان، تدليس ميكرد.[6] وانگهي روايت فوق، «مرسل» است، يعني، بين حبيب تا ابن عباس، چند نفر از راويان، حذف شدهاند. ب: ابن عباس، از افراد مشهوري است كه به ايمان ابوطالب اعتقاد داشته، بنابراين چگونه، چنين روايتي را نقل كرده است؟! وانگهي چنانكه يادآوري شد، ابن عباس، آيه مورد بحث را چنين معني كرده: «كافران از پيروي مردم از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ منع ميكردند، و خودشان از آن حضرت، دوري مينمودند.» ج: روايت فوق ميگويد: اين آيه تنها در مورد ابوطالب، نازل شده، با اينكه جمله «ينهون» و «ينئون» واژه جمع است. بنابراين، طبق تفسير بعضي، آيه مذكور، شامل عموهاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ميشود، كه ده عمو داشت، ولي سه عموي او كه عبارت از حمزه، عباس و ابوطالب بودند، مؤمن بودند و مشمول آيه فوق نيستند. توضيح بيشتر اينكه: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از مشركان دوري ميكرد، مانند دوري او از ابولهب يكي از عموهايش، ولي در مورد ابوطالب، تا آخر عمر، با او رابطه خصوصي داشت، و سال مرگ او را «عام الحزن» (سال اندوه) ناميد، و در تشييع جنازه ابوطالب، فرمود: «و ابتاه! و احزناه عليك كنت عندك بمنزله العين من الحدقه و الرّوح من الجسد؛[7] واي پدرم! چقدر از مرگ تو غمگين هستم، من در نزد تو همانند چشم در حدقه، و روح در بدن بودم.»[8] آيا براستي ميتوان به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اين نسبت ناروا را داد كه مشركي را اين گونه بستايد، و در مرگ او اظهار اندوه نمايد، با اينكه آيات بيشماري در قرآن بيانگر آن است كه از مشركان، بيزاري بجوئيد!
[1] . شرح نهجالبلاغه ابنابيالحديد، ج 1، ص 358 و 3560. [2] . تفسير ابن كثير، ج2، ص128. [3] . چنانكه ابن عباس، آيه مذكور را اين گونه معني كرده است (الغدير، ج8، ج4، ص115. [4] . ميزان الاعتدال، ص398. [5] . تهذيب التهذيب، ج4، ص115. [6] . همان، ج3، ص179. [7] . تاريخ طبري، به نقل از كتاب ابوطالب، مؤمن قريش. [8] . سخن در اينجا بسيار است و به كتاب الغدير، ج7، و ابوطالب مؤمن قريش، ص303 تا311 مراجعه گردد.