رسم الخط قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رسم الخط قرآن - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
رسم الخط قرآن
برخي از كساني كه به ‌آداب و رسوم گذشته سخت پايبندند، تصوركرده‌اند كه رسم‌الخط مصحف به دستور خاص پيامبر(ص) به همين گونه و شكل فعلي تدوين شده است و نويسندگان اوليه دخالتي در نحوه نوشتن كلمات نداشته اند و در پس اين ناهنجاريهاي نوشتاري، سري پنهان و حكمتي نهفته است كه جز خدا، كسي ازآن آگاه نيست.
ابن المبارك از شيخ و استاد خود، عبدالعزيز الدباغ نقل مي كند كه او گفته است: «رسم الخط قرآن سري از اسرار خداوند است و تعيين آن از پيامبر(ص) است آن حضرت دستور داده است كه قرآن را به اين شكل بنويسند و نويسندگان برآن چه از پيامبر(ص) شنيده اند، هيچ نيفزوده اند و از آن هم چيزي نكاسته اند گويد: صحابه وديگران به اندازه سر مويي در رسم الخط مصحف دخالت نداشته اند و آن، صرفا توقيفي و تعيين شده از جانب پيامبر(ص) است اوست كه فرموده به اين شكل تدوين شود، جايي با الف زايد و جايي بدون الف، آن را بنويسند زيرا اين ها اسراري است كه عقل ها بدان راه نمي برد و سري از اسرار خداست كه خاص كتاب عزيزاوست، نه ديگر كتاب هاي آسماني همان گونه كه نظم قرآن معجزه است، رسم الخط آن نيز معجزه مي باشد عقل ها چگونه به سر آوردن الف در «مائة» و حذف آن از «فئة» و اضافه كردن «يا» به «بايد» و «بايكم» و نوشتن آن ها به صورت «باييد» و «باييكم» پي مي برد و يا چگونه مي توان فهميد كه چرا در كلمه «سعوا» در سوره حج با الف نوشته مي شود، ولي همين كلمه در سوره سبا بدون الف «سعو» نوشته مي شود باز چرا كلمه «عتوا» در هرجا كه باشد با اضافه الف و تنها در سوره فرقان، بدون الف و به صورت «عتو» نوشته مي شود؟
و از همين قبيل است سر زيادت الف در «آمنوا» و حذف آن از «باؤ» و «جاؤ» و «تبوؤ» و «فاؤ» در سوره بقره تمام اين هااسرار الهي و اغراض حكمت آميز پيامبر(ص) است كه بر مردم پوشيده مي باشد، زيرا اين ها اسرار باطني است كه جز از طريق موهبت الهي، قابل درك نيست و مانندالفاظ و حروف مقطعه اي است كه در اوايل سور است و داراي اسراري بزرگ ومعاني بسياري است كه بيش تر مردم بدان اسرار پي نمي برند و چيزي از معاني الهي كه بدانها اشاره شده، درك نمي كنند و رسم الخطي كه در قرآن به كار رفته از همين قبيل است».[1]
برخي تلاش كرده اند تا اسرار اين نحو از رسم الخط را كشف كنند لذا با تكلف آشكار اظهار نظرهايي كرده اند مثلا تصور كرده اند كه زيادت الف در «لا ذبحنه» دلالت برآن دارد كه ذبح واقع نشده است و زيادت «يا» در «و السما بنيناها باييد» [2] براي اشاره به تعظيم قدرت الهي است كه به وسيله آن، آسمان را بنا نهاده است و باهيچ قدرت و نيروي ديگر مشابهت ندارد و اين به مقتضاي اين قاعده معروف است كه «زيادة المباني تدل علي زيادة المعاني».[3]
ابوالعباس مراكشي معروف به ابن البنا (متوفاي 721) در كتاب خود «عنوان الدليل في مرسوم التنزيل» به تفصيل در اين زمينه توضيح داده است او تشريح كرده كه وضعيت اين حروف در خط، بر حسب اختلاف و چگونگي معاني كلمات است كه از اسرار و حكمت هاي پنهاني حكايت دارد از جمله اين حكمت ها توجه به عوالم غيب و شهود و مراتب وجود و مقامات است در ذيل گزيده اي از گفته هاي اورا مي آوريم كه نشان دهنده ميزان غلو و مبالغه او درباره رسم الخط مي باشد:
1. اضافه كردن الف در «لا ذبحنه» براي توجه دادن به اين معنا است كه ذبح ازعذابي كه در صدر آيه ذكر شده شديدتر است «لا عذبنه عذابا شديدا اولا اذبحنه».[4]
2. الف در «يرجوا» و «يدعوا» اضافه شده است تا برآن دلالت كند كه فعل به علت در برداشتن ضمير فاعل، از اسم سنگين تر است ازاين رو وقتي فعل را خفيف وسبك به حساب مي آورند، هرچند كه جمع باشد، الف آن حذف مي شود مانند «سعو في اياتنا معاجزين»[5] زيرا سعي در اين جا سعي باطل است و ثبوتي درعالم وجود ندارد.
3. در آيه «كامثال اللؤلؤا المكنون»[6] الف بعد از همزه اضافه شده است تا برسفيدي و جلاي آن نسبت به مرواريد غير مكنون و غير پوشيده دلالت داشته باشد، لذا در آيه «كانهم لؤلؤ» [7] الف اضافه نشده است.
4. الف در «مائة» اضافه شده ولي در «فئة» نيامده است زيرا «مائة» مشتمل بركثرت از نظر دو رتبه آحاد و عشرات است.
5. در آيه «وجي يومئذ بجهنم»[8] الف اضافه شده و به صورت «وجائ يومئذ» نوشته شده تا دليل برآن باشد كه اين مجي و آمدن آشكار است.
6. در «ساوريكم اياتي»[9] واو اضافه شده است تا برآن دلالت كند كه عالم وجود در بالاترين مرتبه وضوح است.
7. در آيه «و السم بنيناها باييد»[10] يا اضافه شده است تا تفاوت آن را با «الايدي» كه جمع «يد» است، نشان دهد زيرا منظور در آيه، يد به معناي دست نيست، بلكه منظور قدرت و قوتي است كه خداوند به وسيله آن آسمان را بناكرده است اين قدرت و قوت براي ثبوت در وجود، سزاوارتر از «الايدي» جمع «يد» است و به همين مناسبت «يا» به آن اضافه شده است.
8. واو از آيه «سندع الزبانية» [11] ساقط شده براي اين كه در آن سرعت فعل واجابت شعله جهنم و شدت عمل مقصود است.
9 واو از «و يدع الا نسان بالشر» [12] حذف شده تا برآن دلالت كند كه انجام كاربد و شر براي انسان آسان است و انسان در انجام شر سرعت به كار مي برد، هم چنان كه در انجام كار خير سستي مي ورزد.
10 در سوره بقره آيه 247 كلمه «بسطة» با سين و در آيه 69 از سوره اعراف باصاد نوشته شده است، زيرا با سين به معناي سعه جزئي و با صاد به معناي سعه كلي است.[13]
دكتر صبحي صالح در اين زمينه مي گويد: «ترديدي نيست كه اين مطالب، غلو ومبالغه اي است درباره تقديس رسم الخط مصحف عثماني و تكلفي است كه ما فوق آن تصور نمي شود، زيرا از منطق دور است كه رسم الخط را امري توقيفي و با دستورپيامبر(ص) بدانيم و يا تصور كنيم كه مشتمل بر اسراري است، همان گونه كه فواتح برخي از سور داراي اسرار است هيچ موردي براي مقايسه رسم الخط با حروف مقطعه اوايل سور كه قرآن بودن آن ها به تواتر ثابت است، وجود ندارد اين هااصطلاحاتي است كه نويسندگان آن زمان منظور كرده اند و عثمان نيز با اين اصطلاحات موافقت كرده است»[14].
علا مه ابن خلدون مي گويد: «برخي از افراد ناآگاه گمان كرده اند كه صحابه صنعت خط را به خوبي و به طور كامل مي دانسته اند و برخي از نوشته هاي آنان كه مخالف قواعد است، از روي حكمت و علتي بوده است اينان در مورد زيادت الف در «لااذبحنه» مي گويند براي توجه به عدم وقوع ذبح است و در زيادت يا در «باييد» معتقدند كه به منظور جلب توجه بر كمال قدرت الهي است و از اين قبيل مطالب كه هيچ اصلي ندارد، جز گفتاري بدون دليل كه قابل توجيه نيست»[15].
عجيب تر آن كه محمدطاهر الكردي، در آستانه قرن پانزدهم هجري، به قهقرابازگشته و درباره رسم الخط مصحف عثماني، به مبالغه و غلوي فاحش دچارگرديده و پس از بيان برخي از ناهنجاري هاي رسم الخط عثماني و تناقضات موجود در آن گفته است: «بر ماست كه بدانيم چرا نويسندگان اوليه مصحف، قواعد صحيح كتابت را رعايت نكرده و چرا در نوشتن مصحف روش واحدي را در پيش نگرفته اند؟
اين سؤالي است كه بايد كساني كه به امر عثمان مصحف را نوشتند، پاسخ گويند اما آنان در خاك آرميده اند و ازاين رو دانشمندان گفته اند: رسم الخط مصحف، سري از اسرار است كه هيچ كس از آن آگاه نيست گويد: گمان سهو و خطا و جهل به اصول كتابت درباره آنان به خود راه ندهيد كه اين خيال باطلي است مااعتقاد قطعي داريم كه صحابه قواعد املا و كتابت را آن گونه كه بايد مي دانسته اند وما بر اين گفته سه دليل استوار داريم:
اول: علامه آلوسي در تفسير خود، به نام روح المعاني مي گويد ظاهرا صحابه رسم الخط را به خوبي مي دانسته و به قواعد كتابت آگاه بوده اند جز اين كه آنان دربرخي از موارد، به عمد و از روي حكمت و فلسفه اي، بر خلاف اين قواعد چيزي نوشته اند.
دوم: آنان با پادشاهان و اميران مكاتبه مي كردند و ناچار بايد كتابت را به خوبي دانسته باشند.
سوم: در عهد عثمان بيش از يك ربع قرن از اشتغال مردم جزيرة العرب به امركتابت و نوشتن گذشته بود آيا معقول است كه صحابه در اين مدت طولاني، كتابت را به درستي فرا نگرفته باشند؟».[16]
گفته علامه ابن خلدون كه «به خيال بافي هاي اين ناآگاهان توجه نكنيد» ما را ازدادن پاسخ به اين قبيل بيهوده گويي ها بي نياز مي كند ابن خطيب در رد اين گونه گمان هاي بي پايه بياني مفصل دارد كه خلاصه اي از آن را نقل مي كنيم:
گويد: جعبري در ضمن سخن خود درباره ناهنجاري هاي مصحف مي گويد: «بزرگ ترين فايده آن، اين است كه مانع اهل كتاب از قرائت مستقيم قرآن است».
ابن خطيب اضافه مي كند: «يكي از بزرگان قرا سخني اين چنين بي اساس مي گويد و با چنين سخني، طرفداران لزوم وجود اغلاط در قرآن را تاييد مي كنند درحالي كه بطلان و بي پايگي اين سخن روشن است و در قرآن آيات بسياري است كه طرف خطاب آن اهل كتابند و آنان را به سوي ايمان مي خواند بنابراين چگونه آنان از تلاوت قرآن منع مي شوند؟!».
او سپس مي گويد: «زشت ترين گفتاري كه ممكن است، انساني با عقل سالم وشناخت صحيح بگويد، گفتار صباغ است كه: «فوائد اين رسم الخط بسيار و اسرار آن متعدد است از جمله عدم امكان تلاوت آن، به جز با تعليم و فراگيري از استاداست شان هر دانش نفيس و با ارزشي آن است كه از دست رس عمومي محفوظ باشد».[1]. مناهل العرفان، ج1، ص 376 ـ 375.
[2]. ذاريات 51: 47.
[3]. مقدمه ابن خلدون، ص 419 مناهل العرفان، ج1، ص 367.
[4]. نمل27: 21.
[5]. سبا34: 5.
[6]. واقعه56: 23.
[7]. طور52: 24.
[8]. فجر89: 23.
[9]. انبيا21: 37.
[10]. ذاريات 51: 47
[11]. علق96: 18.
[12]. اسرا17: 11.
[13]. ر ك: البرهان، ج1، ص 430 ـ 380.
[14]. مباحث في علوم القرآن، ص 277.
[15]. مقدمه ابن خلدون، باب 5، ص 419 و باب 6، ص 438.
[16]. محمد طاهر الكردي، تاريخ الخط العربي، ص 102 ـ 101.








ابن خطيب در جواب اين گفتار مي گويد: «وامصيبتا! آيا قرآن نيز همانند لگاريتم، طلسم، رمل، اسطرلاب، نجوم و علومي از اين قبيل است كه تصور مي كنند نفاست آن ها در اسراري است كه در آن ها نهفته و جز با كوشش و تلاش بسيار و پس ازگذشت زماني دراز نتوان بدان دست يافت؟
خداوند مي گويد: «ولقد يسرنا القرآن للذكر»[1] ولي شما مي گوييد كه قرآن از دست رس مردم به دور باشد! بسي تصوري باطل و سخني بي پايه و ساختگي است ! آيا مصحف براي خواندن نوشته شده است و يا براي اين كه رمز و طلسم باشد و تنها قرا بتوانند آن را بخوانند و به هركس كه به آنان پول مي دهد و خود را در اختيارشان قرار دهد بياموزند و كساني را كه مال و موقعيتي ندارند از آموختن آن محروم كنند؟».
ابن خطيب اضافه مي كند كه بسياري از اهل علم و ادب را ديده و خودشنيده است كه به علت آشنا نبودن به اين رسم الخط عجيب و غريب و عدم شناخت اسلوب هاي قرائت، آن گونه كه رسيده است، قرآن را به غلط قرائت وتلاوت مي كنند[2].
با توجه به آن چه گذشت، ابن خطيب معتقد است كه بايد رسم الخط مصحف تصحيح شود و با خطي كه همه مردم به خواندن آن قادر باشند، نوشته شود همه دانش مندان معاصر بر همين عقيده اند و همه محققان، تبديل رسم الخط قديم را به رسم الخط كنوني جايز مي دانند زيرا رسم الخط پيشين با دستور پيامبر(ص) نبوده، بلكه روش نويسندگان آن روز بوده يا كتابت در مراحل بدوي بوده و از دقت لازم برخوردار نبوده است اما امروز با پيش رفت روش هاي كتابت و تكميل آن كه خواندن را براي همگان آسان كرده است، چاره اي جز تغيير رسم الخط گذشته به رسم الخط كنوني كه همه بدان آشنا هستند و قرآن را در دست رس عامه مردم قرار مي دهد، نيست اين امر موجب تحقق بخشيدن به منظوري است كه قرآن براي آن نازل شده وآن هدايت و راه نمايي همگان براي هميشه است.
در اين زمينه، قاضي محمد بن الطيب ابوبكر باقلاني (متوفاي 403) در كتاب «الانتصار» مي گويد: «خداوند شكل و نحوه خاصي از كتابت و نوشتن را بر مردم واجب نكرده است براي نوشتن قرآن و نويسندگان مصاحف، رسم الخط خاصي معين نشده كه موظف باشند بر طبق آن قرآن را ثبت كنند و از غير آن بپرهيزند، زيراوجوب اين موضوع منوط به وجود مدرك شرعي است و در نصوص كتاب به اين موضوع اشاره اي نشده است كه بايد كتابت، ثبت و ضبط قرآن به طريقه اي خاص وبا خطي معين انجام گيرد و از آن تجاوز نشود هم چنين در سنت چنين مطلبي وجودندارد و اجماع امت نيز اين امر را واجب نشمرده، و قياسات شرعي نيز بر چنين موضوعي دلالت ندارد بلكه سنت، دال برآن است كه قرآن را مي توان به هر شكلي كه آسان تر باشد نوشت، زيرا پيامبر(ص) فقط به كتابت قرآن امر كرد و هيچ طريقه خاص و رسم الخط معيني را براي نوشتن آن معين نكرد و هيچ كس را از كتابت آن نهي نفرمود از همين رو خطوط مصحف ها مختلف است و هر گروهي با روشي كه بين خود آنان مصطلح و متداول بوده است، قرآن را نوشته اند برخي بر طبق تلفظكتابت مي نموده و برخي زياد و كم مي كردند، زيرا مي دانستند كه رسم الخط هرگونه باشد اصطلاحي بيش نيست و بر مردم پوشيده نمي باشد ازاين رو مي توان خ ط آن رابا حروف كوفي و خط اوليه نوشت، لام را به صورت كاف و الف ها را كج نگاشت، ومي توان آن را به شكلي ديگر، حتي با خط و روش قديم و يا با خط جديد و يا روشي ميانه، كتابت كرد اگر خطوط مصحف ها و بسياري از حروف آن با يك ديگر تفاوت دارند و شكل و صورت آن ها يك نواخت نيست، از اين جهت است كه مردم با آن هاموافقند، و در اين منعي نمي بينند كه هر كس و هر گروه بر طبق روشي كه بين خودشان متداول است، آن را كتابت كنند هر روشي كه آسان تر و مشهورتر است، مورد قبول مردم قرار مي گيرد اين هيچ اشكالي هم ندارد، براي اين كه طريقه اي مخصوص و خط معيني براي كتابت قرآن معين نشده است آن چه معين شده است قرائت صحيح است و وسيله قرائت به هر نحوي مي تواند باشد زيرا خط به منزله علامت و نشانه و رسمي است كه معرف كلمه است و هر علامت و رسمي كه بتواند اين منظور را ادا كند، به كار بردن آن بلامانع است.
خلاصه هر كس مدعي است كه براي كتابت قرآن بايد رسم الخط معيني را به كاربرد، ناگزير از اقامه دليل است، و اين دليل كجاست؟».
مطلبي كه در بالا نقل شد، خلاصه اي است از گفته قاضي ابوبكر باقلاني كه شيخ ‌عبدالعظيم زرقاني آن را در مناهل العرفان آورده است زرقاني پس از نقل خلاصه گفته باقلاني، به گفته هاي او جواب داده است اما سستي جواب هاي او درمقابل تحقيق محكم و استوار باقلاني به خوبي آشكار است [3]ازاين روست كه دكتر صبحي صالح در دنباله گفته باقلاني مي گويد:
«عقيده قاضي ابوبكر در اين زمينه، قابل قبول است او دلايلي محكم و نظري دورانديش دارد عواطف و احساسات خود را درباره بزرگ داشت پيشينيان، بر دليل و برهان، مقدم نشمرده و ميان آن دو خلط نكرده است آنان كه رسم الخط قرآن راتوقيفي و هميشگي مي دانند، گرفتار احساسات خود هستند و عواطف و مذاق شخصي خود را در اين امر دخالت داده اند در حالي كه عواطف و ذوق هاي شخصي نسبي است، و نبايد آن ها را در امور ديني دخالت داد، چه حقايق شرعي ازذوق و عاطفه استنباط نمي شود» [4].
اينك در جدول زير، رسم الخط كلمات به شكل قديم با رسم الخط معاصرمقايسه مي شود در اين جدول كلماتي مانند «الرحمن» و «العلمين» و «الصرط» كه الف آن ها حذف شده و تعداد آن ها در مصحف عثماني زياد است، آورده نشده است بايد توجه داشت كه حذف الف از اين كلمات بر وفق خط كهن كوفي است كه از خط سرياني باز گرفته شده هم چنين كلماتي كه در آن ها به جاي الف، واوو يا نوشته شده است مانند «صلوة» و «زكوة» و «تورية» به علت كثرت و تكرار زيادآن ها در قرآن در اين جدول نيامده است از كلمات مكرر، فقط يك كلمه به عنوان نمونه كه در اولين آيه آمده آورده شده است اين قبيل كلمات كه در آيات و سوره هاي ديگر نيز تكرار شده با علامت «ك» مشخص شده است.
سوره /آيه ـ املا قديم ـ املا معاصر.
بقره /33 ـ يادم[5] يا آدم.
بقره /40 ـ اسرايل «ك» اسرائيل.
بقره /71 ـ الئن «ك» [6] الا ن.
بقره /87 ـ عيسي ابن مريم ـ عيسي بن مريم.
بقره /90 ـ بئس ما «ك» ـ بئسما.
بقره /164 ـ اليل «ك» ـ الليل.
بقره /186 ـ الداع «ك» ـ الداعي.
بقره /226 ـ فاو ـ فاؤا.
بقره /240 ـ في ما «ك» ـ فيما.
بقره /275 ـ الربوا «ك» ـ الربا.
بقره /282 تسئموا [7] تساموا.
آل عمران /35 امرات «ك» ـ امراة.
آل عمران /75 الامين[8] الاميين.
آل عمران /79 ربنين ـ ربانيين.
آل عمران /144افاين «ك» ـ افان.
آل عمران /153تلون [9] تلوون.
نسا/16 الذان ـ اللذان.
نسا/23 ـ التي «ك» ـ اللاتي.
نسا/25 فمن ما «ك» ـ فمما.
نسا/78 فمال هؤلا «ك» ـ فمالهؤلا.
مائده /18 ابنؤا ـ ابنا.
مائده /29 جزؤا «ك» ـ جزا.
مائده /31 سؤة ـ سواة.
انعام /5 انبؤا «ك» ـ انبا.
انعام /34 نباي ـ نبا.
انعام /52 بالغدوة ـ بالغداة.
انعام /94 شركؤا «ك» ـ شركا.
انعام /115كلمت «ك» ـ كلمة.
انعام /144اما «ك» ـ ام ما.
اعراف /6 فلنسئلن[10] فلنسالن.
اعراف /20 ماوري[11] ماووري.
اعراف /56 رحمت «ك» ـ رحمة.
اعراف /69 ـ بصطة[12] بسطة.
اعراف /127 ـ نستحي ـ نستحيي.
انفال /38 ـ سنت ـ سنة.
توبه /47 ولا اوضعوا ـ ولاوضعوا.
يونس /15 تلقاي ـ تلقا.
يونس /34 يبدؤا ـ يبدا.
يونس /35 امن ـ ام من.
هود/87 بقيت ـ بقية.
هود/87 مانشؤا ـ مانشا.
هود/97 وملايه ـ وملاه (وملئه).
يوسف /25 لدا ـ لدي.
يوسف /87 تايئسوا[13] تياسوا.
يوسف /87 يايئس [14] يياس.
يوسف /101 ولي ي ـ وليي.
يوسف /110 استيئس [15] استياس.
رعد/39 يمحوا ـ يمحو.
ابراهيم /9 نبؤا ـ نبا.
ابراهيم /21 الضعفوا ـ الضعفا.
حجر/95 ـ المستهزين ـ المستهزئين.
نحل /43 ـ فسئلوا[16] فسالوا.
نحل /48 ـ يتفيؤا ـ يتفيا.
نحل /86 ـ را «ك» ـ رآي.
نحل /90 ـ وايتاي ـ وايتا.
اسرا/11 ـ يدع «ك» ـ يدعو.
كهف /23 ـ لشائ ـ لشي.
كهف /38 ـ لكنا ـ لكن.
كهف /48 ـ الن ـ ان لن.
كهف /63 ـ اريت ـ ارايت.
كهف /77 ـ لتخذت ـ لاتخذت.
كهف /110 ـ يرجوا «ك» ـ يرجو.
مريم /28 ـ ياخت ـ يا اخت.
مريم /44 ـ يابت ـ يا ابت.
مريم /46 ـ يابرهيم ـ يا ابراهيم.
طه /18 ـ اتوكؤا ـ اتوكا.
طه /94 ـ يبنؤم ـ يا ابن ام.
طه /119 ـ لا تظمؤا ـ لاتظما.
طه /121 ـ سؤتهما[17] سؤاتهما.
طه /130 ـ اناي ـ آنا.
انبيا/37 ـ ساوريكم «ك» ـ ساريكم.
مؤمنون /24 الملؤا «ك» ـ الملا.
مؤمنون /44 كل ما ـ كلما.
نور/8 ـ ويدرؤا ـ و يدرا.
نور/13 ـ جاو «ك» ـ جاؤا.
نور/43 ـ عن من ـ عمن.
فرقان /21 ـ وعتو ـ عتوا.
فرقان /38 ـ وثمودا «ك» ـ وثمود.
فرقان /49 ـ لنحي [18] لنحيي.
شعرا/92 ـ اين ما ـ اينما.
شعرا/94 ـ الغاون «ك» ـ الغاوون.
نمل /21 ـ لااذبحنه ـ لاذبحنه.
نمل /64 ـ يبدؤا «ك» ـ يبدا.
نمل /92 ـ اتلوا ـ اتلو.
قصص /3 ـ نتلوا ـ نتلو.
قصص /4 ـ يستحي ي «ك ـ يستحيي.
قصص /9 ـ قرت ـ قرة.
روم /13 ـ شفعؤا ـ شفعا.
روم /16 ـ لقاي ـ لقا.
روم /24 ـ فيحي ي ـ فيحيي.
روم /30 ـ فطرت ـ فطرة.
روم /39 ـ ليربوا «ك ـ ليربو.
احزاب /37 لكي لا ـ لكيلا.
سبا/5 ـ سعو ـ سعوا.
غافر/15 التلاق ـ التلاقي.
غافر/32 التناد ـ التنادي.
فصلت /29 ـ الذين[19] اللذين.
شوري /30 ـ ويعفوا «ك» ـ و يعفو.
شوري /32 ـ الجوار ـ الجواري.
شوري /51 ـ وراي ـ ورا.
دخان /43 ـ شجرت ـ شجرة.
الذاريات /47 ـ باييد ـ بايد.
مجادله /9 ـ معصيت ـ معصية.
ممتحنه /4 ـ برؤا[20] برا.
تحريم /11 ـ امرات ـ امراة.
تحريم /12 ـ بكلمت [21] بكلمات.
القلم /6 ـ باييكم ـ بايكم.
تكوير/8 ـ المؤدة[22] الموؤدة.
انشقاق /11 ـ يدعوا ـ يدعو.
غاشيه /22 ـ بمصيطر[23] بمسيطر.
فجر/4 ـ يسر ـ يسري.
فجر/23 ـ وجائ ـ وجي.
قريش /2 ـ ايلفهم[24] ايلافهم.[1]. «همانا قرآن را سهل و آسان نموديم تا يادآور همگان باشد» قمر54: 17.
[2]. الفرقان، ص 86 ـ 63.
[3]. ر ك: مناهل العرفان، ج1، ص 378 ـ 373.
[4]. مباحث في علوم القرآن، ص 279.
[5]. تنها يك همزه بر روي الف ترسيم شده.
[6]. يك همزه در جلوي لام ترسيم شده
[7]. همزه بر روي ميم ترسيم شده.
[8]. تنها يك يا كوچك بالاي يا ترسيم شده.
[9]. يك واو كوچك بالاي واو م شده.
[10]. يك همزه بالاي سين ترسيم شده
[11]. يك واو كوچك بالاي واو ترسيم شده
[12]. سين كوچكي روي صاد ترسيم شده.
[13]. همزه اي بالاي يا ترسيم شده.
[14]. همزه اي بالاي يا ترسيم شده.
[15]. همزه اي بالاي يا ترسيم شده.
[16]. همزه اي پيش از لام ترسيم شده.
[17]. الف كوچكي بالاي همزه ترسيم شده.
[18]. يا كوچكي بالاي يا ترسيم شده.
[19]. تثنيه موصول است.
[20]. الف كوچك بالاي همزه.
[21]. الف كوچك بالاي ميم.
[22]. واو كوچك بعد از همزه.
[23]. سين كوچك زير صاد.
[24]. يك يا كوفي كوچك و منفصل بعد از همزه.
/ 1