خسته شدن از زندگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسته شدن از زندگی - نسخه متنی

علي قائمي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
خسته شدن از زندگي
درباره علل و منشأ خستگي و ملال از زندگي، از مسائل و زمينه هاي متعددي بايد نام ببريم که اهم آن ها به قرار زير است:
1. حوادث زندگي: حوادث تلخ و پي آمد هاي ناگوار زندگي خود مي تواند از علل پيدايش ملالت ها باشد. بسياري از افراد ملولند از آن بابت که همه زندگي شان با شکست همراه بوده است. به هر جا که پا گذاشته اند نکبت و بدبختي وجود داشته است. براي آن ها که ناتواني و ضعفي دارند و ساخته و پرورده نيستند حوادث ناگوار تلخي مي آفريند و زندگي را بر انسان تيره و طاقت فرسا مي سازد آنچنان که آدمي قادر به کنترل خود نيست.
2. احساس گناه: گاهي انسان به خاطر گناهي را که مرتکب شده نافرماني و عصياني را که انجام داده است، عملکرد ناروا و غلطي که داشته است دچار احساس ملال است. ناراحت است که چرا خداوند را از خود ناراضي کرده و يا فلان گناه کبيره اي را در رابطه با ديگران مرتکب شده است.
3. درد درون: زماني احساس ملالت ناشي از وجود دردهاي جانکاه است که در درون انسان است و او نمي تواند آن را به زبان آورد. دچار غم و رنج است ولي بيان آن موجب رسوائي و عقوبت است. افکار مخرب از هر سو بر او احاطه کرده اند و فکر و ذهن او را در غل و زنجير نهادند.
4. عجزها: جوان به مناسبت شور و نشاطي که دارد خواستار آن است خودي نشان دهد و مسائل دشواري را حل کند، عجز و ناتواني او از اين امر خود سبب اين امر مي شود. مي خواهد در مسابقات شرکت کند ولي ترس از آن دارد که چيزي نصيبش نشود، مي خواهد برنامه اي را تمام کند ولي در موقعيتي است که قادر به آن نيست.
5. نوميد و محروميت: آن ها که در موقعيت نااميد کننده اي هستند و راه پيشرفت را برخود مسدود مي بينند، آنها که در فکر حل مسائل لا ينحلي هستند و اين امر زجرشان مي دهد دچار ملالتند، حال اگر در اين حالت براي شان محروميتي پديد آيد ملالت شان افزون تر خواهد شد.
6. تخيلات ناروا: نوجوانان و جوانان خواب و خيال آشفته اي دارند، تصوير ديگري از دنيا را در ذهن خود مجسم کرده اند و به هنگامي که امري خلاف آن را مي بينند ملول مي شوند. يا مي دانيم که مفهوم مرگ و فنا تمام افکار و عقايد آنان را تحت الشعاع قرار مي دهد. دل به ملالت مي دهند که با اين حساب کار و تلاشم را چه فايده اي است.
7. کمبود عاطفي: نوجوان و جواني که به پدر و مادر و يا مربي و يا هر کسي ديگر دلبسته است و انتظار لطف دارد به هنگامي که با بي توجهي هاي آن ها مواجه مي شود از خود بي خود گشته و دل به ملالت مي دهد. هم چنين احساس اين امر که اطرافيان او افرادي خشن و بي محبت هستند براي او زجر دهنده است.
8. پر توقعي: گاهي علت ملالت پرتوقعي است. جهان بيني آن ها بگونه اي است که انتظار دارند همگان سر به اطاعت او بسپارند و زندگي را بر وفق مراد او بسازند. ديدن وضع خلاف و حتي بي توجهي به شخصيت او سب افزايش ملال و کدورت است.
9. خود كم بيني: گاهي نوجوان و جوان در موقعيتي است که نمي تواند ابراز وجود کند. در هر طريقي که بخواهد قدم بردارد راه آن را بر خود بسته مي بيند. در موقعيتي است که راه پيش و پس ندارد. از هر سو احساس محروميت مي کند، گمان دارد ديگران او را به حساب نمي آورند و جز نکبت آفريني کاري ندارند و اين امر خود سبب ملال آن هاست.
10. ضعف مذهب: و بالاخره ضعف زمينه مذهبي و عدم اتکال به خدا و سرسپردگي به او نيز عدم توکل به او و خوشبيني به عنايتش بدان صورت که احساس کند که همه امورش به سوي او بر مي گردد خود در اين امر مؤثر است. ضعف مذهبي خود سبب ضعف بنيه روحي است و انسان بر اثر آن نمي تواند خود را در اين جهان وجود سرپا نگه دارد.
- طرق درمان
در طريق نجات نوجوانان و جوانان از بيماري هاي ملالت مي توان از راه و روش هاي گوناگوني استفاده کرد که اهم آن ها به قرار زير است:
1. معاشرت نيکو: انسان ملول را نبايد به خود واگذار کرد بدان اميد که خود بخود به حال مي آيد. ملال بيش از آن که يک درد فردي باشد يک رنج اجتماعي است. بايد از طريق اجتماع درمان شود و از راه هاي آن، معاشرت و بيرون کشيدن او از تنهائي و انزواست. باب معاشرت را بايد به روي او گشود و دوستان و معاشران جديدي را بايد در سر راه او قرار داد.
2. القاآت: تذکرات و القاء به او که حال خود را بايد عوض کند ديد و جهان بيني خود را بايد تغيير دهد، در اصلاح او موثر است. بايد به او القاء کرد که ضروري است امروزه روش و طرز سلوک خود را تغيير دهد و خوشبختي خود را تأمين کند و در راه اين القاء بايد وقت صرف کرد و ساعاتي از عمر را بدان اختصاص داد.
3. ايجاد زمينه براي موفقيت: از طرق مهم و سازنده ايجاد زمينه براي موفقيت است و بايد کاري کرد که او در جريان امور باشد. بايد ميدان براي او فراهم ديد تا در آن خود را نشان دهد. در مسابقه اي آسان شرکت کند تا در آن موفقيت به دست آورد و مزه پيروزي را بچشد. و بديهي است که در برابر هر پيروزي به تحسين و تشويق او خواهيم پرداخت.
4. ابراز مهر: دلجوئي از او، محبت به او بگونه اي که بتواند حرف خود را بزند، مطلب خود را با ما در ميان نهد، نظريات خود را در آنجا بازگو کند خود در اين امر موثر است. فرد ملول بايد احساس کند کسي هست که او را دوست دارد و براي او در نزد خود جائي در نظر گرفته است.
5. تغيير محيط: از طرق درمان، ايجاد تغيير محيط است. محيط کار و زندگي فردي اين چنين را به خصوص اگر در مراحل حادي از نظر ملالت باشد عوض مي کنند. او را به جائي ديگر کوچ مي دهند و از اين راه احساس خستگي او را از او مي زدايند و او را به زندگي دلگرم مي سازند.
6. ايجاد تنوع در زندگي: از ديگر راهها ايجاد تنوع در زندگي است. تنوع، خستگي و ملالت را از بين مي برد و بر نيروي فرد و نشاط باطني او مي افزايد. بسياري از ملالت ها بدان خاطر است که فرد زندگي را نوعي تکرار مکررات مي داند. هر روز همان برنامه و همان کار و اين امر براي افراد که تيزهوش ولي راکدند وجود دارد.
7. بازي و گردش: از راه هاي مهم و موثر اين است که پدر و مادر و يا مربيان و معاشران ذوق به گردش و تفريح را در او بر انگيزانند، او را با خود به گردشگاهي ببرند، پيک نيکي ترتيب دهند، ساعاتي او را گرم بازي و تفريح سازند. بگذارند که او هم در ميان جمع ساعاتي را بجهد، بگويد، بخندد تا بالاخره هواي آن از سرش بيفتد.
8. کار و اشتغال: يک کار سازنده و مثبت و اشتغالي مفيد، خود سبب رفع ملامت است و نگراني ها را از بين مي برد. بايد براي او کاري معين کرد، مثلا براي خود نجاري کند، چيزي ببافد، به کاري سرگرم شود تا دردهاي متعدد خود را فراموش کند و احساس سرور و خرسندي کند و وارد حيات جمع شود.
9. تقويت مذهبي: آموزش و مذهب و انتقال تعاليم مذهبي و آگاه کردن او از اسرار زندگي خود در اين امر مؤثر است معنويت و رابطه با خدا براي انسان يک سنگر است و زمينه را براي آرامش و تکامل افراد فراهم مي سازد، درماندگي و کوته انديشي ها را از بين مي برد.
10. واداشتن به تلقين: اگر جوان فرصتي پيدا کند و حاضر شود با خود بنشيند و کلاه خود را قاضي کند، به تفکر درباره امور و تدبر در آن بپردازد بسياري از حقايق براي او آشکار خواهد شد. در سايه آن، خواهد توانست به تلقين خويش بپردازد و روحيه خود را بسازد و تقويت کند آن چنان که برخود مسلط باشد و درد و مشکلش را دريابد و درمان کند.
علي قائمي- خانواده و مسائل نوجوان و جوان، ص154
/ 1