بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سيماى جهانى شدن اسلامى چكيده على رغم گذشتبيش از يك دهه از زايش و رويش پديده جهانىشدن (Globalization) يا در واقع، جهانىسازى (Globalism) ، هنوز زواياى مختلف آن در هالهاى از ابهام و ترديد قرار دارد كه سؤالهايى را برمىانگيزد; از جمله، جهانىشدن به چه معناست؟ و تاريخ پيدايش اصطلاح جهانىشدن يا جهانىسازى و پيشينه رويكرد و گرايش به آن از چه زمانى است؟ آيا در اسلام، ميل به جهانىشدن وجود دارد؟ در صورت مثبتبودن پاسخ، آيا جهانىشدن اسلام قابل اثبات است؟ و در صورت اثبات آن، مبانى، ويژگيها، ساختار و ابزارهاى جهانىشدن اسلامى چيست؟ البته به بخشى از اين سؤالات، توسط انديشمندان پاسخهايى داده شده است، اما اين پاسخها به علت تنوع و تعدد، ابهامها و اشكالهاى جديدى را به ميان آوردهاند . هدف اين مقاله ارائه پاسخى روشن به پرسشهاى فوق است . براى دستيابى به پاسخ قانعكننده درباره هر يك از پرسشهاى مذكور، فرضيهها زير، مطرح است: 1 ـ خاستگاه واژه جهانىسازى در غرب است، ولى زادگاه پديده جهانىشدن، در اسلام . 2 ـ تنها اسلام از تواناييهاى لازم براى جهانىشدن برخوردار است . براى تعيين درستى يا نادرستى اين فرضيهها، مباحث زير را در مقاله حاضر بررسى مىكنيم: الف) تعريف جهانىشدن و تبيين تاريخ و پيشينه آن . ب) اسلام و ديدگاه آن درباره جهانىشدن و تشريح قابليتها، ساختارها و ويژگيهاى جهانىشدن اسلامى . تعريف جهانى شدن جهانى شدن به چه معناست؟ تاريخ پيدايش آن كدام است؟ و از چه زمانى گرايش به آن، پديد آمده است؟ [1] علىرغم شيوع اصطلاح جهانىشدن يا جهانىسازى، هنوز تعريف جامع و مانعى از آن ارائه نشده است; زيرا اولا، زوايا و ابعاد جهانىشدن دقيقا ملموس و روشن نيست، حتى براى آنانى كه در فرايند آن قرار دارند . ثانيا، اين اصطلاح مفهوم جديدى است و عمرى كمتر از دو دهه دارد . بنابراين، هنوز تحقق نيافته و همچنان دستخوش تحول است . [2] با اين وصف، كوششهايى براى ارائه تعاريفى از جهانىشدن، هر چند ناقص، مبهم و مشكوك صورت گرفته است، از جمله: «جهانىشدن يعنى يكسان شدن و يا مشابه كردن دنيا . اين حادثه به طرق گوناگون چون توسعه ماهوارهها، گسترش رايانهها، افزايش رسانهها، بويژه ازدياد كانالهاى تلويزيونى صورت مىگيرد .» [3] «جهانىشدن، پديدهاى چند بعدى است، از اين رو، اقتصاد، سياست، فرهنگ و ... را در بر مىگيرد و با تحقق آن، مرزهاى ملى از بين رفته و يا كمرنگ مىشود; كشورها نقش گذشته خود را از دست مىدهند و به جاى قوانين داخلى، قوانين بينالمللى بر كشورها حاكم مىگردد .» [4] «جهانىشدن، فرايندى اجتماعى است كه در آن، قيد و بندهاى جغرافيايى، فرهنگى، مذهبى و ... كه بر روابط انسانى سايه افكنده، از بين مىرود . البته اگرچه جهانىشدن يك روند سياسى، فرهنگى و اجتماعى و ... است، اما بيش از همه، روندى اقتصادى است .» [5] اگر به ماهيت نه به صورت جهانىشدن توجه كنيم، مىتوانيم اين پديده را به صور زير تعريف نماييم: «گسترش فرهنگ اروپايى از طريق مهاجرت، استعمار و تقليد فرهنگى به سراسر كره زمين .»[6] «تداوم حركتسرمايهدارى كه پس از پايان جنگ سرد، رؤياى تسلط بر عالم را در سر مىپروراند .»[7] «تلاش براى گسترش جهانى الگوهاى آمريكا . همين نكته، نگرانى و ترس برخى از كشورهاى اروپايى را برانگيخته است .» [8] «تصويرى ترسناك از يك بازار عنانگسيخته و پايان نوسازى به سبك ملى و دينى است كه مىرود تمام شالودههاى سياسى و اجتماعى ملتها و دولتها را از هم بگسلد .»[9] «دخالت در امور داخلى دولتهاى جهان سوم و كنار گذاشتن ممانعت هر گونه قانونى كه مانع تجارت آزاد از سوى شركتهاى چند مليتى است، بدون آن كه ثبات اجتماعى و حاكميت اين دولتها را در نظر بگيرد .» [10] نگارنده بر اين باور است كه جهانىسازى، گوياى طرحى پيچيده براى استعمار جديد جهان است . مىتوان در اين باره، حتى از عبارت فرايندهاى جهانىشدن استفاده كرد كه قرين دهكده الكترونيك جهانى، پيدايش قبيله جهانى، انقلاب اطلاعاتى، فشردگى زمان و مكان، گسترش جهانى و آگاهى مىباشد كه حاصل مفهوم مدرنترى از استعمار دنياست . پيروز مجتهدزاده، واژه «جهانىشدنها» را در اين مورد، به كار مىبرد كه حاوى بار عظيمى از آمريكايى شدن است و در واقع، همان جهانىسازى به دست صاحبان صنعت و سرمايه است كه آمريكا سكوى اصلى پرتاب موشك آن فرض مىشود و در پرتو جهانىشدنها، جهانيان به فرهنگ، مفاهيم، زبان و اخلاق يا بىاخلاقى آمريكايى تن مىدهند .[11] فرايند جهانىشدن را معمولا در چهار حوزه فنى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى مطالعه مىكنند . در حوزه فنى و تكنولوژيك، از جهانى شدن به عنوان وقوع انقلاب صنعتى سوم سخن مىرود . انقلاب صنعتى اول، در قرن هجدهم ميلادى، تحولى در تكنولوژى توليد بود . انقلاب صنعتى دوم، در نيمه دوم قرن نوزدهم، تحولى در تكنولوژى توزيع و ارتباط ايجاد كرد . انقلاب صنعتى سوم، در پايان قرن بيستم، تحولاتى اساسى در حوزه ارتباط، مصرف و اطلاعات به همراه آورد . در حوزه اقتصاد، به تبع تحولات فنى مذكور، تغييرات بىسابقهاى رخ نمود . در جهانىشدن اقتصاد، كنترل دولت ملى بر اقتصاد ملى به نحو فزايندهاى از دست مىرود و عناصر اصلى سياستهاى اقتصادى و مالى ملى، جهانى مىشود . از لحاظ سياسى با ظهور و گسترش اختيارات نهادهاى سياسى جهانى، چون بانك جهانى، تحولات چشمگيرى در حوزه محدود شدن قدرت و حاكميت دولتهاى ملى رخ مىنمايد . به طور كلى، در فرايند جهانىشدن، ويژگيهاى اصلى دولت ملى (مانند اهميت و نقش مرزها) در معرض زوال قرار مىگيرد . در سطح فرهنگ نيز، بايد از ظهور جامعه مدنى جهانى سخن گفت . جنبشهاى فرهنگى و اجتماعى بينالمللى، جزئى از اين جامعه هستند و به مسائل و موضوعاتى چون رعايتحقوق بشر و آزاديهاى مدنى از جانب دولتهاى ملى نظر دارند كه از حدود توانايى و ديد دولتهاى ملى بسيار فراتر مىروند . [12]بنابراين، علاوه بر اين كه، بر پايه اغلب تعاريف، جهانى شدن يك برنامه طرح شده غربى يا در واقع پروژهاى براى چپاول جهان است، فرايند جهانى شدن در عرصههاى مختلف نيز، منشا غربى دارد و به همين جهت نگرانى جهان سوم در صادق بودن جهانى شدن قابل سرزنش نيست . مطالب بعدى اين مقاله، ترديدها را بيشتر مىزدايد . تاريخچه اصطلاح و رويكرد به جهانىشدن بحث مربوط به تاريخچه جهانىسازى، به دو بخش تقسيم مىگردد: 1 - تاريخچه اصطلاح جهانىشدن; 2 - تاريخچه گرايش و رويكرد به جهانىشدن . 1 - گذشته اصطلاح جهانىشدن قدمت اين واژه به سالهاى پايانى دهه 50 و سالهاى اوليه دهه 60 ميلادى مىرسد . در سال (1959 م . /1328 ش). مجله آكونوميست از كلمه (globalizedqueta سهميه جهانى) استفاده كرد . در سال 1961 فرهنگ وبستر نخستين فرهنگ ارائه داد . يك سال بعد، نشريه spectator مفهوم جهانى را گيجكننده توصيف نمود . در سال 1965 مارشال مك لوهان، نام دهكده جهانى را بر كتاب خود جنگ و صلح در دهكده جهانى گذارد . [13] برخى اصطلاح دهكده جهانى را سرآغازى براى شكلگيرى اصطلاح جهانىشدن مىدانند . با اين وصف، استعمال واژه جهانىشدن و يا مشتقات آن، تا دهه آخر قرن بيستم محدود باقى ماند . از اين رو، جاى تعجب نيست كه تا سال 1994 فهرست كتابهاى موجود در كنگره آمريكا كه در آنها از واژه جهانى يا جهانىشدن استفاده شده، به 34 عنوان محدود باشد، در حالى كه اين عناوين در سال 1998 به بيش از 200 عنوان و در سال 1999 به بيش از 400 عنوان رسيد . اين رشد، گوياى پذيرش و يا مورد توجه قرارگرفتن اصطلاح جهانىشدن، توسط نويسندگان و محققان در سالهاى پايانى سده بيستم است . بنابراين، مىتوان گفت از ويژگيهاى سالهاى پايانى قرن بيستم كاربرد فراگير واژه جهانى شدن (بيشتر در غرب) است . [14] نتيجه اين كه، جهانىشدن تداوم حركت نظام سرمايهدارى و كاپيتاليستى غرب است كه پس از جنگ سرد، از لاك دفاعى خود بيرون آمده و رؤياى تسلط بر عالم را در سر مىپروراند . به همين دليل، با پايان جنگ سرد كه با فروپاشى بلوك شرق همراه بود، سياست و استراتژى جديدى به نام «نظم نوين جهانى» از سوى آمريكا مطرح شد . اين پديده كه با تحولات عظيم در تكنولوژى جديد اينترنت همراه شد، به مقدمهاى براى جهانىسازى تبديل گرديد . [15] 2 - پيشينه گرايش به جهانىشدن رويكرد به مفهوم جهانىشدن، چه در تئورى و چه در عمل، سابقهاى به قدمتبشر دارد; زيرا گرايش به جهانىشدن، نخست در اديان الهى بروز كرد; به گونهاى كه اديان بزرگ الهى چون يهوديت، مسيحيت و اسلام، سوداى جهانىسازى داشتهاند و هر يك از آنها، در صدد بودند كه امتيگانه و حكومت واحد جهانى پديد آورند، البته در اين ميان، جهانىسازى اسلامى، برترين و كاملترين شكل جهانىسازى دينى را مطرح كرده است; زيرا بر اساس آياتى چون: «ان الارض يرثها عبادى الصالحون» مخاطبان در جهانىسازى اسلامى، نه عرب، نه عجم، نه مكى، نه مدنى و نه حتى مسلمانان، بلكه تمام مردمند و معنويت (خدا) و عقلانيت (انسان) دو عنصر اساسى آن است . در كنار اديان الهى، تمدنها، كشورها و مكتبهايى نيز بودهاند كه بر پايه انديشههاى جاهطلبانه، سودجويانه و توسعهخواهانه، ميل به جهانگرايى داشته و حتى كوشيدهاند، در قالب جهانىگشايى به آن جامه عمل بپوشانند .[1] . ر . ك .: P. Hirst and G. Thompson, Globalization in Question, Polity Press, cambridge, 1999. [2] . لسلى اسكلد، تعريف واحدى از جهانىشدن وجود ندارد، ترجمه داوود كيانى، جام جم، 30/7/1380، ص 8 . نيز ر . ك .: U. Beck, What is Globalization?, Blacwell puplishers,? 1999. [3] . بارى آكسفورد، نظام جهانى; سياست و فرهنگ، ترجمه حميرا مشيرزاده، دفتر مطالعات سياسى و بينالمللى، تهران، 1378، ص 34 . [4] . فرهنگ رجايى، پديده جهانىشدن; وضعيتبشرى و تمدن اطلاعاتى، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، آگاه، تهران، 1380، ص 40 . [5] . جان تامليسون، جهانىشدن و فرهنگ، ترجمه محسن حكيمى، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، تهران، 1381، ص 28 . [6] . سليمانايرانزاده، جهانىشدنوتحولات استراتژيكدر مديريتوسازمان، مركزآموزشدولتى، تهران، 1380، ص24 . [7] . مانوئل كاستلز، عصر اطلاعات، ترجمه علىقليان و افشين خاكباز، طرح نو، تهران، 1380، ج 1، ص 130 . [8] . آنتونى گيدنز، جهان رهاشده، ترجمه على اصغر سعيدى و يوسف حاجىعبدالوهاب، نشر علم و ادب، تهران، 1379، ص 6 . [9] . پل سوئيزى و ديگران، جهانىشدن با كدام هدف؟ ، ترجمه ناصر زرافشان، آگاه، تهران، 1381، ص 84 . [10] . سرژ لاتوش، غربىسازى جهان، ترجمه امير رضايى، قصيده، تهران، 1379، ص 110 . [11] . قدير نصيرى، چيستى جهانى شدن; تاملى نظرى در سمت و سرنوشت آهنگ جهانى، فصلنامه مطالعات راهبردى، سال چهارم، ش 3، پاييز 1380، صص 286 - 285 . [12] . كيت نش، جهانىشدن، سياست، قدرت، ترجمه محمدتقى دلفروز، كوير، تهران، 1380، صص 13 - 10 و نيز ر . ك .: M. Waters, Globalization, Routledge, New YorK, 1995. [13] . مالكوم واترز، جهانىشدن، ترجمه اسماعيل مردانى، سازمان مديريت صنعتى، تهران، 1379، ص 10 . [14] . همان . [15] . مرتضىقرهباغيان، گفتگو درباره جهانىشدن، فصلنامهتخصصىاقتصاداسلامى، سال اول، ش 4، زمستان1380، ص9 .
بابليان، ايرانيان، روميان و ... از همين تمدنها، كشورها و انسانها هستند كه در پى نيل به حكومتبر جهان و واداشتن همگان به پيروى از ارزشهاى خود، بودهاند . [1] پس از اسلام، اغلب از دو مكتب ماركسيسم و كاپيتاليسم به عنوان مدعيان حكومت جهانى نام مىبرند . ماركسيستها با تقسيم تاريخ به كمون اوليه، بردهدارى، فئوداليسم و كاپيتاليسم، مدعيند كه بشر با گذر از اين مراحل چهارگانه، به مرحله نهايى; يعنى كمونيسم وارد مىشود كه يك حكومت جهانى با ويژگيهايى چون مرام اشتراكى، فقدان دولت و نبود مالكيت است، البته آنها قبل از ورود به مرحله آخر تاريخ، يك مرحله انتقالى به نام سوسياليسم را نيز پشتسر مىگذارند . سوسياليسم كمى به كاپيتاليسم و نيز، اندكى به كمونيسم شبيه است; مثلا در سوسياليسم (همانند كاپيتاليسم) دولت و حكومت وجود دارد، ولى برخلاف كاپيتاليسم، حكومت در اختيار همه نيست، بلكه در حاكميت كارگران است . اگرچه شكست كمونيسم در دنياى امروز، به معناى غيرقابل وصول و يا خيالى بودن حكومت جهانى كمونيستى است، ولى سوسياليستها معتقدند كه به علت ريشهدار بودن شعارهاى عدالت و مساوات سوسياليستى در نهاد و فطرت انسان، بشر دوباره به سراغ سوسياليسم و سپس كمونيسم خواهد آمد؟ ! [2] كاپيتاليسم يا سرمايهدارى غرب، يكى ديگر از مدعيان جهانىشدن نيز، در پى جهانگرايى و ايجاد يك حكومت جهانى است .[3] از زمانى كه سرمايهدارى غرب شكل گرفت; يعنى از چهار - پنجسده پيش، تلاش براى تسلط نظام سرمايهدارى بر جهان، آغاز شد . از اواخر قرن 19 بخصوص از اوايل قرن 20، سرمايه در كشورهاى شمال به مرحله اشباع رسيد و انباشتسرمايه، به ركود اقتصادى دامن زد . بنابراين، غرب به صدور سرمايه دست زد، تا از اين طريق، هم به بازارهاى جديد و جوياى سرمايه دستيابد و هم بحرانهاى نهفته در درون خود را به كشورهاى توسعه نيافته، منتقل كند . اين فرايند، موجب رشد دوباره نظام سرمايهدارى شد . نتيجه اين كه جهانىشدن، اولا، ادامه تحولات كلان تاريخ بشر غربى; يعنى تحول انقلاب كشاورزى، انقلاب صنعتى و انقلاب اطلاعاتى است; ثانيا، تداوم حركتسرمايه دارى غرب است، ولى پس از پايان جنگ سرد، تهاجمىتر شده و رؤياى تسلط بر عالم و جهان را بيش از گذشته در سر مىپروراند . [4] به اين دلايل، جهانىشدن پيش از هر تعريف ديگر، به آن معناست كه سياست اقتصادى، امنيت غذايى و غيره بايد در حوزه اختيارات تجار و سرمايهگذاران دولتهاى ثروتمند قرار گيرد و در اين روند، حكومتها، نهادهاى بينالمللى و حتى سازمانهاى بينالمللى نيز اجازه ندارند كه فعاليت و قدرت آنها را به پرسش گيرند . [5] با چنين نگرش و عقيدهاى است كه كروگمن، جهانىشدن را ادغام بيشتر بازارهاى جهانى و مك ايوان، آن را گسترش بينالمللى مناسبات توليد و مبادله سرمايه سالارانه و بازانسون نيز آن را يكپارچگى تجارت با حذف مرزهاى تجارى، سرعت در مبادله تكنولوژى و افزايش عمومى در مصرف جهانى مىداند . در اين صورت، طبيعى خواهد بود كه در راس چنين نظامى، آمريكا قرار گيرد . از اين رو، مالكوم واترز مىگويد: «جهانىشدن نتيجه مستقيم گسترش فرهنگ اروپايى از طريق مهاجرت، استعمار و تقليد فرهنگى به سراسر كره زمين است . اين پديده، به طور ذاتى از طريق فعاليتهاى سياسى و فرهنگى با الگوى توسعه سرمايه دارى همراه است .» [6] روژهگارودى هم در اين باره مىگويد: «جهانىسازى نظامى است كه قدرتمندان را با ادعاى روابط آزاد و آزادى بازار، قادر مىسازد تا اصنافى از ديكتاتوريهاى ضد انسانى را به مستضعفان تحميل نمايند .» [7] رابرتسون در يك جمعبندى كلى، فرايند جهانخواهى كاپيتاليسم و مشخصههاى آن را به اين ترتيب مطرح مىكند: 1 - مرحله بدوى كه در اروپا و در بين سالهاى 1400 م . تا 1750 م . رخ داد . تجزيه كليسا، ظهور جوامع دولت ملت و استعمارهاى ضعيف مشخصه اين مرحله است . 2 ـ مرحله آغازين كه از سال 1750 تا 1850 ادامه داشت و بروز مسائل شهروندى و انعقاد اولين قراردادهاى بينالمللى از نشانههاى آن است . 3 ـ مرحله جهش كه به سالهاى 1850 تا 1925 بر مىگردد . در اين مرحله، بشر شاهد مهاجرتهايى در سطح وسيع و جنگهاى بزرگى چون جنگ جهانى اول است . 4 - مرحله سلطهجويى كه طى سالهاى 1925 تا 1969 با بروز جنگ جهانى دوم، تاسيس جامعه ملل و سازمان ملل متحد، آغاز جنگ سرد و افزايش كشورهاى جهان، جهانىشدن روند سريعترى به خود گرفته است . 5 ـ مرحله فقدان قطعيت كه از سال 1969 به بعد، به سبب فعاليت وسيع رسانههاى گروهى، تشديد جنگ سرد، تلاش براى دستيابى به سلاحهاى مرگبارتر، اعتماد ساكنان اين كره خاكى، نسبتبه روندى كه در جهان طى مىشد، كاهش يافت . 6 ـ مرحله جهانىسازى كه با پايان جنگ سرد در 1991، [8] فروپاشى شوروى سابق، حمله آمريكا به عراق و طرح نظم نوين جهانى (طرح نظام تكقطبى) به رهبرى آمريكا آغاز شد . اين پديده، با تحولات گسترده تكنولوژى در زمينه اينترنت، تاسيس سازمان تجارت جهانى و نيز وحدت پولى يازده كشور اروپايى همراه است . [9] نتيجه آنچه را كه بر شمردهايم، اين است كه تاريخ ابداع واژه جهانىشدن و جهانىسازى و محتواى سرمايهدارى آن به غرب برمىگردد، اما آيا پديده جهانىشدن يا جهانىسازى را كه اسلام مطرح مىسازد، از چنين محتواى دنياگرايانه و انسان مدارانه برخوردار است؟ جهانى شدن اسلامى حاصل مباحث قبلى اين است كه جهانىسازى ريشه در غرب دارد و در غرب متولد شده و بارور گرديده است . اصول و مبانى فكرى و فلسفى آن دقيقا همان اصول و مبانى تفكر غرب است . انديشمندان متعددى نيز بر ارتباط مستقيم بين جهانىسازى و غرب و بر پروژه بودن آن تاكيد دارند . در راس پروژه جهانىسازى آمريكاست، اما آمريكا به دلايل مختلفى از صلاحيت رهبرى جهانىسازى برخوردار نيست . در اين صورت، اين سؤال پيش مىآيد: اگر آمريكا يا مسيحيت دولتى قادر به رهبرى عادلانه جهان نيست، پس چه قدرتى از اين توانايى برخوردار است؟! مكتب جهان شمول اسلام مىتواند جايگزين مناسبى باشد، اما آيا جهانىسازى اسلام، بر اساس تعاليم دينى قابل اثبات است؟! اين جهانىسازى بر چه اصولى استوار است و ويژگيها و ابزارهاى آن كدام است؟! [10] در پاسخ به پرسشهاى ياد شده، مباحث زير را مرور مىكنيم: جهانى شدن در آيات و روايات اسلام جهانى تولد يافت، مسلمانان براى جهانىكردن اسلام بسيار كوشيدند، شيعيان هم، دل به حكومت جهانى حجة بن الحسن عليه السلام سپردهاند . آيات و روايات اسلامى نيز، پروسه جهانىشدن اسلام را مورد تاييد و تاكيد قرار دادهاند: [11] الف) آيات: آياتى از قرآن به مساله جهانىشدن اسلام اشاره دارند، از جمله: «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين او نمكن لهم في الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون» [12] يعنى: ما مىخواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم و حكومتشان را در زمين پابرجا سازيم و به فرعون و هامان و لشگريانشان، آنچه را از آنها (بنى اسرائيل) بيم داشتند، نشان دهيم! [13] اين دو آيه، گرچه به قصه حضرت موسى عليه السلام، فرعون و بنىاسرائيل مربوط است ولى محتوا و مفهوم آيات، منحصر به آن نيست . آنچه در دوره ياد شده اتفاق افتاد، جلوهاى از اراده خداوند براى حاكميتبخشيدن مستضعفين بر مستكبران بود، در حالى كه اراده خدا در اين باره، به طور كامل تحقق نيافته است . پس روزى مىرسد كه خداوند حاكميتخويش بر زمين را از طريق سپردن آن به دست افراد عابد صالح تحقق بخشد . [14] آيه دوم: «قال رب فانظرني الى يوم يبعثون قال فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم» [15] يعنى: (شيطان) گفت: پروردگارا! مرا تا روز رستاخيز مهلت ده (و زنده نگهدار . خداوند) فرمود: تو از مهلتيافتگانى! (اما نه تا روز رستاخيز، بلكه) تا وقت معينى . بر پايه اين آيه، در ادامه عمر دنيا، روزى مىرسد كه شيطان ديگر بر انسان حاكميت ندارد . در واقع، خداوند سبحان با مهلت درخواستى ابليس تا روز قيامت، موافقت نكرد و تا زمان معينى (تا قبل از برپايى قيامت) به او مهلت داد . با پايان يافتن اكميتشيطان بر انسان، جهانىشدن اسلام از سوى بنده صالح خداوند تبارك و تعالى; يعنى حجة بن الحسن عليه السلام آغاز مىگردد . [16] آيه سوم: «هو الذي ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون» [17] يعنى: او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند . امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود: سوگند به خدا، هنوز تفسير اين آيه تحقق نيافته است . راوى پرسيد: فدايتشوم! پس چه زمانى تحقق مىيابد؟ امام فرمود: وقتى با اراده خدا، قائم قيام كند .» [18] بنابراين، جهانىشدن اسلام و تشكيل حكومت واحد جهانى امام زمان (عج) با بهكارگيرى علوم و فنون نوين به انجام مىرسد و تداوم آن با تدبير، تدبر، دانش و بينش ميسر مىشود . آيه چهارم: «و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون» [19] يعنى: در زبور بعداز ذكر (تورات) نوشتيم كه بندگان شايستهام وارث (حكومت) زمين خواهند شد! «يرثها» جنبه جهان شمولى دارد; يعنى همه حاكمان زمين، عباد صالحين خواهند شد .[1] . محسن عبدالحميد، جهانىشدن از منظر اسلامى، ترجمه شاكرلويى، پگاه حوزه، ش 34، 15 دى 1380، ص 9 . [2] . فريدون تفضلى، تاريخ عقايد اقتصادى از افلاطون تا دوره معاصر، نشرنى، تهران، 1372، ص 52 . [3] . ژيل كيل، اراده خدا، يهوديان، مسيحيان در راه تسخير دوباره جهان، ترجمه عباس آگاهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1370، صص 70 - 30 . [4] . ايمانوئل والرشتاين، سياست و فرهنگ در نظام متحول جهانى، ترجمه پيروز ايزدى، نشرنى، تهران، 1377، ص 278 . [5] . حسين دهشيار، جهانى شدن: تكامل فرايند برونبرى ارزشهاى نهادهاى غربى، دو ماهنامه اطلاعات سياسى - اقتصادى، ش 158 - 157 (مهر و آبان 1379) ص 84 . [6] . مهدى آقايى، ضرورت همكارى منطقهاى در فرايند جهانىشدن، پگاه حوزه، ش 46، 17 ارديبهشت 1381، ص 10 . [7] . WWW.globalpolicy.org [8] . آندره فونتن، يكى بدون ديگرى؟ ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، فاخته، تهران، 1379، ص 248 . [9] . آلبرت بقريان، پيامدهاى جهانىشدن: يك رويكرد آمارى، مجله توسعه مديريت، ش 31، آبان 1380، صص16 - 15 . [10] . حسام الدين واعظ، جهانىشدن جهان اسلام و سياستهاى جهانى، منبع: . WWW.corporatewatch.org [11] . فرانسيس فوكوياما، اسلام و جهان مدرن، ترجمه سعيد كوشا، مجله آفتاب، ش 14، فروردين 1381، ص 74 . [12] . قصص/6 - 5 . [13] . ترجمه اين آيه و آيات بعدى از ترجمه فارسى قرآن، اثر آيتاللهناصر مكارمشيرازى اخذ شده است . [14] . جمعى از سخنرانان، گفتمان مهدويت، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1381، ص 32 . [15] . حجر/38 - 36 . [16] . گفتمان مهدويت، پيشين، ص 72 . [17] . توبه/33 . [18] . عبدعلى بن جمعه الحويزى، تفسير نورالثقلين، انتشارات علميه، قم، ج 3، ص 507 . [19] . انبياء/105 .
اين مطلب در مزامير داوود، مزمور (فصل) 37 به اين صورت آمده است: «حليمان وارث زمين خواهند شد .» زبور در اينجا، نه زبور داوود، بلكه به اعتقاد مرحوم طبرسى، مراد مطلق كتاب آسمانى است . از اين رو، برخى از مفسران، آيه ياد شده را اين گونه ترجمه مىكنند: «علاوه بر قرآن در زبور هم گفتيم: بندگان شايستهام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!» [1] آيه پنجم: «وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لا يشركون بي شيئا و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون» [2] يعنى: خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، وعده مىدهد كه قطعا آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد، همانگونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، پابرجا و ريشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مىكند، آنچنان كه تنها مرا مىپرستند و چيزى را شريك من نخواهند ساخت و كسانى كه پس از آن كافر شوند، فاسقند . در واقع، آيه مذكور بر اين مساله دلالت دارد كه خداوند، جهان را با خاندان رسالت و امامتشروع كرد، با آنها نيز به خاتمه مىرساند; يعنى جهان در آغاز در اختيار شايستهترين بندگان خدا بود و در انتها هم در يد قدرت صالحان روى زمين است . [3] احاديث زيادى نيز تصريح دارند كه حكومت الهى آينده روى زمين از سوى فردى از خاندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و فاطمه عليها السلام است و اين خاندان و ولىعصر (عج) كليدهاى حكمت و معدنهاى رحمت الهيند . ب) روايات: برخى از روايات و احاديث اسلامى به تفسير آيات مربوط به جهانىشدن اسلام پرداختهاند . از جمله: روايت اول: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «ان خلفائى و اوصيائى و حجج الله على الخلق بعدى اثنا عشر اولهم اخى و آخرهم ولدى . قيل يا رسول الله صلى الله عليه و آله و من اخوك؟ قال صلى الله عليه و آله على بن ابى طالب7 قيل: فمن ولدك؟ قال: المهدى (عج) يملا الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما و الذى بعثنى بالحق بشيرا و نذيرا لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه ولدى المهدى فينزل روحالله عيسى بن مريم فيصلى خلفه .» [4] يعنى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خلفا و جانشينان من و حجتهاى خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اول آنان برادرم و آخرشان فرزندم . گفته شد: اى رسول خدا! برادرت كيست؟ فرمود: على بن ابيطالب عليه السلام . سوال شد: فرزندت كيست؟ فرمود: مهدى كه زمين را از قسط و عدل پر سازد، همانسان كه از ظلم و جور پر شده . قسم به آن كه مرا به حق به عنوان بشارت دهنده و ترساننده برانگيخت، اگر از عمر دنيا يك روز باقى مانده باشد، خدا آن را چنان طولانى سازد تا فرزندم مهدى خروج كند . (پس از خروج) عيسى پسر مريم پشتسرش به نماز ايستد . [5] روايت دوم: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يخرج من آخر الزمان رجل من ولدى اسمه كاسمى و كنيته ككنيتى يملا الارض عدلا كما ملئت جورا، فذلك المهدى (عج) .» [6] يعنى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در آخرالزمان مردى از فرزندان من قيام كند كه اسم او همانند اسم من و كنيهاش مثل كنيه من است . زمين را از عدل پرسازد، چنان كه از ظلم پر شده است و او مهدى (عج) است . [7] روايتسوم: «قال النبى صلى الله عليه و آله: المهدى منى و هو اجلى الجبهة، اقنى الانف، يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما، يملك سبع سنين .» [8] يعنى: پيامبر فرمود: مهدى از ما (من) است . چهرهاى نورانى دارد و بينىاى خميده . زمين را از قسط و عدل پر سازد، چنان كه از ظلم و جور پر شده است .» [9] روايت چهارم: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله: لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث رجل منى و من اهل بيتى، يواطئ اسمه اسمى .» [10] يعنى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اگر عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداى تعالى آن روز را چنان طولانى كند تا در آن روز مردى از من يا اهل بيتم قيام كند كه اسم او اسم من است . [11] روايت پنجم: «ان عليا عليه السلام سال النبى صلى الله عليه و آله امنا آل محمد المهدى (عج) ام من غيرنا؟ قال رسولالله صلى الله عليه و آله: بل منا يختم الله به كما فتح بنا .» يعنى: على عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: آيا مهدى (عج) از ما آل محمد استيا غير ماست؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بلكه از ماست، خداوند به سبب او ختم كند (كمال بخشد) چنان كه با ما آغاز كرد . [12] اين احاديث پنچگانه بر پنج نكته مهم تاكيد دارند: 1 ـ اسلام در صدد گسترش خود در گستره جهان است; 2 ـگسترش جهانى اسلام از سوى امام زمان عليه السلام تحقق مىيابد; 3 ـ حكومت امام زمان عليه السلام يك حكومت جهانى است; 4 ـجهانىشدن اسلامى بر پايه عدل و قسط قرار دارد; 5 ـ عمر حكومت جهانى امام زمان عليه السلام طولانى است . اسلام و مبانى فكرى و فلسفى جهانىشدن مبانى فكرى و فلسفى تمدن و فرهنگ اسلامى، رهآورد وحى الهى، بعثت انبيا و امامت اولياستكه عقل و فطرت اصيل انسانى بر آن مهر تاييد مىزند . اين مبانى، اركان تمدن اسلامى را در چهار قرن گذشته ساختهوتداوم آن، نويددهنده جهانىشدن تمدناسلامى است . برخى از مهمترين مبانى عبارتند از: فطرتگرايى توحيد، نخستين شرط تشرف انسان به اسلام و لازمه ورود به جامعه جهانى اسلام است . ازاينرو، قرآن با تعابيرى چون «لآ اله الا الله» [13] ، «لا اله الا هو» [14] ، «لا اله الا انا» [15] و ... اهتمام ويژه خود را بر اين اصل ابراز كرده است . يكتاپرستى، نقطه اشتراك همه انسانهايى است كه در جامعه جهانى اسلام مشاركت مىورزند و آن، فراگيرترين عامل همگرايى اجتماعى انسانها به شمار مىرود . به همين دليل، خداوند مىفرمايد: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون» [16] يعنى: پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده; دگرگونى در آفرينش الهى نيست، اين است آيين استوار ولى اكثر مردم نمىدانند . عاقبتجويى عاقبتجويى، يعنى فرجامخواهى و آخرتگرايى كه در انديشه دينى و اسلامى اعتقاد به معاد، خوانده مىشود . تاكيد اسلام بر معاد، به منظور تاسيس يك نظام جهانى است تا در كنار اعتقاد به مبدا، سرنوشتساز بودن نقش اين باور (اعتقاد به معاد) در جهتگيرى زندگى فردى، جمعى و جهانى هويدا گردد; زيرا چنين اعتقادى، رفتار اجتماعى را متاثر مىسازد و آن را تحت كنترل در مىآورد . قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: «ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون» [17] يعنى: آيا چنين پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريدهايم و هرگز به سوى ما باز نمىگرديد؟» كرامت انسانى خداوند انسان را گرامى داشته است [18] . از نظر دين، انسان موجودى هم مادى و هم معنوى است . از اين رو، برنامه جهانى شدن تمدن اسلامى با برنامه جهانىشدن غربى كه در پى سلطه بر انسان مىباشد، از بنيان متفاوت است; زيرا اسلام در پى ارج نهادن به انسانهاست و تنها، به استقلال آگاهانه و آزادانه او از پيام دين مىانديشد و هرگز در صدد تحميل عقيده بر او نيست . با توجه به اين سه اصل، برنامههاى جهانى اسلام عبارتند از: 1 ـ كرامت و برترى انسانها بر مدار عقيده و ايمان، نه نژاد و خون و ... . 2 ـ نفى سلطهگرى و سلطهپذيرى بر اساس قاعده نفىسبيل; 3 ـ طرح و اجراى اصول و حقوق مشترك براى همه انسانها، اعم از كافر و مسلمان . ساختار نظام جهانى اسلام تحقق ايده جهانىشدن اسلام و قوام آن بر پايه مبانى فكرى و فلسفى، منوط به اركان و ساختارى مناسب است كه برخى از آنها عبارتند از: حاكميتخداوند سبحان حاكميتبر جهان هستى، تنها از آن خداست . در واقع، اراده الهى بر سراسر گيتى حاكم و ادامه هستى به مدد و فيض او وابسته است . به بيان ديگر، جهان و تمامى اركان و عناصرش در يد قدرت نامحدود الهى قرار دارد و هموست كه انسان را بر رنوشتخويش حاكم كرده و اداره جامعه بشرى را به وى سپرده است; يعنى اين كه خداوند سبحان، حاكميتخويش در تدبير جامعه را به انسان واگذاشت كه آن نيز، تجلى اراده خداست . در حقيقت، حاكميتخدا بر روى زمين به دست رهبر برگزيده الهى صورت مىگيرد كه خود او نيز، از سوى امتبه جايگاه و منصب رهبرى دستيافته است . در چنين نظامى، عقلانيت، معنويت و عدالت، جامعه را به جهانى در مسير كمال تبديل مىكند . امامت و رهبرى مهمترين ويژگى امامت و رهبرى در ساختار نظام جهانى اسلام، برگزيده خداوند بودن است . مولاى متقيان، على بن ابى طالب عليه السلام در اين باره فرمود: «و خلف فيكم ما خلفت الانبياء فى اممها، اذلم يتركوهم هملا، بغير طريق واضح، و لا علم قائم .» [19] يعنى: او نيز چون پيامبران امتهاى ديرين براى شما ميراثى گذاشت; زيرا ايشان امتخود را وانگذاردند، مگر به رهنمون راهى روشن و نشانهايى معين . [20][1] . گفتمان مهدويت، پيشين، صص 37 و 104 . [2] . نور/55 . [3] . گفتمان مهدويت، پيشين، ص 38 . [4] . محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، دار المعرفة، بيروت، 1403 ق . ، ج 47، ص 71 . [5] . يحيى بن الحسن الحلى، العمدة، مؤسسة الامام الصادق، قم، 1412 ق . ، ص 433 . [6] . گفتمان مهدويت، پيشين، ص 90 . [7] . يحيى بن الحسن الحلى، پيشين، ص 434 . [8] . گفتمان مهدويت، پيشين، ص 91 . [9] . همان، ص 92 . [10] . سبط ابن جوزى، تذكرة خواص الامه، مؤسسة اهل البيت عليهم السلام، لبنان، 1406 ق . ، ص 377 . [11] . گفتمان مهدويت، پيشين، ص 89 . [12] . همان، ص 78 . [13] . مؤمنون/115 . [14] . اسراء/71 . [15] . نحل/2 . [16] . روم/30 . [17] . صافات/34 . [18] . بقره/163: «و لقد كرمنا بنى ءادم» . [19] . ترجمه اين عبارت نهج البلاغه و عبارتهاى ديگر، از ترجمه محمدمهدى فولادوند انتخاب شده است . [20] . نهج البلاغه، خطبهاول .
به علاوه، امامت و رهبرى از ويژگيهاى ديگرى برخوردار است، از جمله: مركز وحدت و يكپارچگى، زعامت معنوى و سياسى، اساس و پايه فعاليتبشريت، هسته مركزى نظم اجتماعى، مشروعيتبيعت مردم، اسوه فردى و جمعى . همچنين، رهبرى و امامت در نظام جهانى اسلام، محور و قطب ايدئولوژيك به شمار مىرود . همانگونه كه على عليه السلام فرمود: «اما والله لقد تقمصها ابن ابى قحافة و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى، ينحدر عنى السيل، و لا يرقى الى الطير .» [1] يعنى: آگاه باشيد . به خدا سوگند كه فلانى (ابابكر) خلافت را چون جامهاى بر تن كرد و قطعا مىداند كه جايگاه من نسبتبه حكومت اسلامى همچون محور است در رابطه با آسياب . امت واحده انسانها در نظام جهانى اسلام، در دوران بلوغ و شكوفايى عقلى و معنوى قرار دارند و به مرحله والاى تعالى رسيدهاند و بالفعل از ارزشهاى واقعى انسانى برخوردارند . جامعه جهانى اسلامى، جامعهاى همگون و متكامل است و در آن، استعدادها و ارزشهاى انسانى شكوفا مىگردد . نيازهاى اساسى فطرى برآورده مىشود، از همه ابزارها براى تحقق صلح و عدالتبهرهبردارى مىشود . به اين دلايل است كه خداوند در قرآن مىفرمايد: «و ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاتقون» [2] يعنى: و اين امتشما، امت واحدى است و من پروردگار شما هستم پس، از مخالفت فرمان من بپرهيزيد . قانون واحد حديث ثقلين، گوياى آن است كه راز دستيابى به سعادت دنيوى و اخروى، پيروى و اقتدا به قانون خوب (كتاب الله) و مجرى خوب (اهل بيتى) است . اگرچه، جامعه بشرى از نقصان قانون رنجبرده است، ولى رنج فقدان مجريان صالح، همواره، جانكاهتر بوده است . در تهيه قانونى كه در جامعه جهانى اسلام حاكميت مىيابد، عقل كه قادر به ترسيم حدود و تعيين همه جانبه مسائل انسان نيست، دخالتى ندارد . اين قانون، قانون شرع است كه از سوى خداوند آگاه به همه نيازهاى انسانى، نازل شده است . از اين رو، همه جانبه است و كاملا با فطرت انسانها سازگارى دارد . در دوره تحقق حكومت جهانى اسلام، قانون اسلام يا در حقيقت، سيستم حقوقى اسلام به طور كامل اجرا مىشود، كه همه در برابر آن يكسانند و براى هر شخصى به اندازه توان و استعدادش، حقوق و وظايفى تعيين شده است . ويژگيهاى جهانىشدن اسلام ويژگيهاى نظام جهانى اسلام يا مختصات جهانى شدن اسلامى، با هيچ نظام ديگرى قابل مقايسه نيست . در اين نظام، جهانى بر پايه معنويت، عقلانيت، انسانيت، عدالت، امنيت و ... شكل مىگيرد و از اين رو، جامعهاى است كامل و متعالى . اينك برخى از اين ويژگيها را مرور مىكنيم: عدالت عدالت در نظام جهانى اسلام، فراگير، گسترده و عميق است . جهانىشدن اسلامى، به تاريخ سراسر ظلم و جور جهان پايان مىدهد، به ريشهكنى ستمها و تبعيضها از جامعه بشرى مىپردازد و در يك نظام اجتماعى، بر پايه مساوات و برابرى رفتار مىكند . احاديث زيادى به اين موضوع پرداختهاند مانند: ابوسعيد خدرى (از محدثين اهل سنت) از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مىكند: «ابشركم بالمهدى يملا الارض قسطا كما ملئت جورا و ظلما يرضى عنه سكان السماء و الارض يقسم المال صحاحا . فقال رجل ما معنى صحاحا؟ قال: بالسويه بين الناس و يملا قلوب امة محمد غنى و يسعهم عدله ...» [3] يعنى: شما را به ظهور مهدى عليه السلام بشارت مىدهم كه زمين را پر از عدالت مىكند، همانگونه كه از جور و ستم پر شده است، ساكنان آسمانها و زمين از او راضى مىشوند و اموال و ثروتها را به طور صحيح تقسيم مىكند . شخصى پرسيد: معناى تقسيم صحيح ثروت چيست؟ فرمود: به طور مساوى در ميان مردم (سپس فرمود:) و دلهاى پيروان محمد را از بىنيازى پر مىكند و عدالتش همه را فرا مىگيرد . على عقبه از پدرش چنين نقل مىكند: «اذا قام القائم، حكم بالعدل وارتفع الجور فى ايامه و امنتبه السبل و اخرجت الارض بركاتها و رد كل حق الى اهله ... و لا يجد الرجل منكم يومئذ موضعا لصدقة و لا لبرة لشمول الغنى جميع المؤمنين .» [4] يعنى: هنگامى كه قائم قيام كند، بر اساس عدالتحكم مىكند و ظلم و جور در دوران او برچيده مىشود و راهها در پرتو وجودش امن و امان مىگردد و زمين بركاتش را خارج مىسازد و هر حقى به صاحبش مىرسد ... و كسى موردى را براى انفاق و صدقه و كمك مالى نمىيابد; زيرا همه مؤمنان، بىنياز و غنى خواهند شد . و در روايتى ديگر آمده است: «يملا الله به الارض عدلا و قسطا بعد ما ملئت ظلما و جورا .» يعنى: خداوند به وسيله او (حضرتمهدى (عج)) زمين را پر از عدل و داد مىكند، پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد .» [5] پيشرفت دانش در دوره حكومت جهانى امام عصر (عج) به آخرين درجه تكامل خود مىرسد . به بيان ديگر، در اين دوران، هم توسعه علمى و هم توسعه اقتصادى به صورت همه جانبه اتفاق مىافتد . از اين رو، تمام علوم براى دستيابى به حداكثر پيشرفت و توليدات به كار مىافتد . احاديثى بر اين موضوع اشاره دارند، از جمله: امام صادق عليه السلام فرمود: «العلم سبعة و عشرون حرفا فجمع ما جاءت به الرسل حرفان، فلم يعرف الناس حتى اليوم غير الحرفين، فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة و العشرين حرفا .» [6] يعنى: علم و دانش بيست و هفتحرف (شعبه) است . تمام آنچه پيامبران الهى براى مردم آوردهاند، دو حرف بيش نبود و مردم تاكنون جز آن دو حرف را نشناختهاند، اما هنگامى كه قائم ما قيام كند بيست و پنجحرف (شعبه) ديگر را آشكار و در ميان مردم منتشر مىسازد (و اين دو حرف موجود را هم به آن ضميمه مىكند تا بيست و هفتحرف، كامل و منتشر شود). «انه يبلغ سلطانه المشرق و المغرب و تظهر له الكنوز و لا يبقى فى الارض خراب الا يعمره .» يعنى: حكومت او، شرق و غرب جهان را فراخواهد گرفت و گنجينههاى زمين براى او ظاهر مىشود و در سراسر جهان جاى ويرانى باقى نخواهد ماند مگر اين كه آن را آباد خواهد ساخت . [7] امام باقر عليه السلام نيز فرمود: «اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و كملتبها احلامهم .» يعنى: هنگامى كه قائم ما قيام كند دستش را بر سر بندگان گذارد تا خردهاى آنان را گرد آورد و رشدشان را تكميل گرداند . [8] معنويت معنويت در حكومت جهانى آخر الزمان (عج) در حد اعلاست . در روايتى آمده است: «رجال لاينامون الليل لهم دوى في صلاتهم كدوى النحل يبيتون قياما على اطرافهم .» [9] يعنى: مردانى كه شبها نمىخوابند، در نمازشان چنان اهتمام و تضرعى دارند كه انگار زنبوران عسل در كندو وزوز مىكنند، شب را با نگهبانى دادن پيرامون خود به صبح مىرسانند . امنيت در يك حكومت ايدهآل، امنيتشرط توسعه و لازمه پرداختن به معنويت است . درحديثمىخوانيم: «حتى تمشى المراة بين العراق الى الشام لاتضع قدميها على النبات و على راسها زينتها لا يهيجها سبع و لا تخافه .» يعنى: راهها امن مىشود چندان كه زن از عراق تا شام برود و پاى خود را جز بر روى گياه نگذارد . جواهراتش را بر سرش بگذارد، هيچ درندهاى او را به هيجان و ترس نيفكند و او نيز از هيچ درندهاى نترسد .[10] رضايت «يرضى بخلافته السماوات و الارض; يحبه اهل السماوات و الارض .» [11] حكومت جهانى اسلام، حكومتى است كه آسمان و زمين، هر دو اظهار رضايت و خشنودى مىكنند و عرشيانوفرشيان، آنرا دوست دارند، حكومتىكه نتيجه و بركات آن براىهمه، حتى مردگان، فرجوگشايش است . اطاعت اطاعت از امام زمان (عج) در حكومت جهانىاش، خالص و كامل است . در حديث آمده است: «و يقونه بانفسهم فى الحروب و يكونه ما يريد منهم .» [12] يعنى: با جانشان امام را در جنگها يارى مىكنند و هر دستورى به آنها بدهد، انجامش مىدهند . ابزارهاى جهانى شدن اسلامى نظام جهانى اسلام، براى تحقق خويش، نخستبه اصل دعوت و هدايت عمومى و در صورت مواجهه با انسانهاى لجوج به جهاد فى سبيل الله متكى است: 1 ـ اصل دعوت و هدايت قرآن در اين باره مىفرمايد: «ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا» [13] يعنى: ما تو را جز براى بشارت و بيم دادن همه مردم نفرستاديم . نيز اضافه مىكند: «قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا» [14] يعنى: بگو: اى مردم من فرستاده خدا به سوى شما هستم . همچنين، پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله رسالتخود را دعوت و هدايت تمامى مردم دانست و فرمود: «... فانى رسول الله الى الناس كافة لانذر من كان حيا و يحق القول على الكافرين .» [15] يعنى: من پيامبر خدا براى تمامى بشريت هستم . وظيفه دارم زندهها را انذار و هشدار دهم و فرمان عذاب بر كافران مسلم گردد . دعوت و هدايت اسلامى بر پايه صلح و دوستى قرار دارد; زيرا همانگونه كه راغب اصفهانى در مفردات مىنويسد: «الصلح تختص بازالة النقار بين الناس .» يعنى: صلح به زدودن كدورت از ميان مردم اختصاص دارد و به زدودن آن كمك مىكند . خداوند سبحان هم به پيامبر دستور مىدهد كه چنانچه دشمن تو از در مسالمت وارد شد، تو نيز با آن موافقت كن: «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها» .[16] يعنى: اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآى .[1] . نهج البلاغه، خطبه سوم . [2] . مؤمنون/52 . [3] . الشبلنجى، نورالابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار، الدار العالميه، بيروت، 1405 ق . ، ص 200 . [4] . لطفالله الصافى الگلپايگانى، منتخب الاثر، منشورات مكتبة الصدر، قم، 1372، ص 170 . [5] . فضل بن حسن طبرسى، اعلام الورى، دار المعرفة، بيروت، ص 98 . [6] . محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 52، ص 336 . [7] . محمد بن على الصبان، اسعاف الراغبين، بيروت، 1398 ق . ، صص 141 - 140 . [8] . محمدباقر مجلسى، پيشين، ص 328 . [9] . همان، ص 307 . [10] . لطفالله الصافى الگلپايگانى، همان، ص 474 . [11] . محمد محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، دارالحديث، قم، 1416 ق . ، ص 187 . [12] . همان . [13] . سبا/28 . [14] . اعراف/158 . [15] . على احمدى ميانجى، مكاتيب الرسول، دارالمهاجر، بيروت، ص 90 . [16] انفال/61 .
2 ـ اصل جهاد و دفاع اگر دعوت اسلامى مؤثر نيفتاد و انسانهاى لجوج به مقابله با اسلام برخاستند و يا كسانىكهدعوترا پذيرفتند، با خطر مواجه شوند، آنگاه اسلام بر جهاد و يا دفاع تاكيد مىورزد . به آياتى در اين باره توجه كنيد: 1 ـ «يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم و ماواهم جهنم و بئس المصير» [1] يعنى: اى پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سختبگير! جايگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتى دارند! 2 ـ «و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين» [2] يعنى: و در راه خدا، با كسانى كه با شما مىجنگند، نبرد كنيد! و از حد تجاوز نكنيد، كه خدا تعدى كنندگان را دوست نمىدارد! 3 - «و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم و الفتنة اشد من القتل و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتى يقاتلوكم فيه فان قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاءالكافرين» [3] يعنى: و آنها را (بتپرستانى كه از هيچ گونه جنايتى ابا ندارند) هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آنجا كه شما را بيرون كردند (از مكه) آنها را بيرون كنيد! و فتنه (و بتپرستى) از كشتار هم بدتر است و با آنها، در نزد مسجدالحرام (در منطقه حرم) جنگ نكنيد! مگر اين كه در آنجا با شما بجنگند . پس اگر (در آنجا) با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد; چنين است جزاى كافران! [1] . توبه/73 . [2] . بقره/19 . [3] . بقره/191 . مرتضى شيرودى- مجله رواق انديشه، ش26