شیخ انصاری اسوه زهد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیخ انصاری اسوه زهد - نسخه متنی

حسین نوري همداني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
شيخ انصاري اسوه زهد
تجار بغداد مي دانستند که شيخ انصاري زندگي بسيار زاهدانه اي دارد و زندگي او با عسرت فقر و قناعت همدوش است لذا آن ها مبلغ قابل توجهي از حلال ترين اموال خود را در بين خودشان جمع آوري کرده و آن را در نجف اشرف به محضر شيخ انصاري آوردند و گفتند:
«اين مبلغ از وجوهات شرعيه نيست و از حلال ترين اموال شخصي ما است و اين را به شما مي بخشيم و تقاضا مي کنيم که قبول بفرمائيد تا در اين دوران پيري از عسرت زندگي خود بکاهيد و در اين دوره از عمر در وسعت زندگي کنيد.»
شيخ انصاري قبول نکردند و گفتند که:
من عمري را به فقر گذرانده ام و در تحمّل سختي ها و تلخي هاي زندگي با فقرا همدردي کرده ام و اکنون که اواخر عمر من است آيا حيف نيست که نام خود را از طومار فقرا محو کنم و در آخرت از رسيدن به مقام آن ها باز بمانم؟[1]
شيخ انصاري براي اداي دين خود فرش زير پاي خود را فروخت و از بيت المال استفاده نکرد
شيخ انصاري ـ چنان که از شرح زندگي او استفاده مي شود ـ حتي الامکان از بيت المال استفاده نمي کرد و اشخاصي که به او ارادت داشتند و وضع روحي و زندگي او را مي دانستند گاهي بعنوان هديه و هبه اموالي به او تقديم مي کردند و نيز او از راه بجا آوردن نماز و روزه استيجاري مقداري پول بدست مي آورد و براي ضروريات زندگي خود خرج مي کرد.
يکي از علماي بزرگ مي گويد: يک روز قريب به بيست هزار تومان از وجوه شرعيه به نزد شيخ انصاري آورده بودند و او مشغول تقسيم آن به مستحقّين بود در اين اثنا شخصي به حضور شيخ آمد و چهار تومان از شيخ در برابر گندمي که به او داده بود و طلب داشت مطالبه کرد. شيخ فرمود: چند روز مهلت بده و آن طلبکار قبول کرد و رفت من به شيخ گفتم: اين مقدار اموال در دست شما است چرا طلب آن مرد کاسب را نداديد و از او مهلت خواستيد؟
شيخ در جواب گفت: اين ها مال فقرا است ربطي به من ندارد و من هرگز از آن براي اداي بدهي شخصي خودم استفاده نمي کنم و مي خواهم اين فرش را که زير پاي من است بفروشم و اداي دين خود بکنم و از اين جهت از طلبکار مهلت خواستم.[2]
شيخ انصاري: بعد از اين روزي دو سير و نيم بيشتر گوشت نخريد
رختخواب هاي منزل شيخ انصاري در گوشه اطاق روي هم قرار گرفته بود و بنظر همسر شيخ چادر شبي لازم بود که روي آن ها انداخته شود تا نمايان نباشد و لذا همسر شيخ از شيخ خواهش کرد تا چادر شبي براي پوشانيدن رختخواب هاي خانه خريداري نمايد شيخ به جهت احتياطي که هميشه در خرج کردن بيت المال به کار مي برد به اين پيشنهاد عمل نکرد.
و چون همسر او از نمايان بودن رختخواب ها در گوشه اطاق در برابر کساني که به منزل رفت آمد داشتند ناراحت بود پس از مأيوس شدن از جلب موافقت شيخ در خريد گوشت که روزانه مي خريد صرفه جوئي کرد و به جاي سه سير گوشت که تا آن وقت مي خريد از آن روز تامدّتي دو سير و نيم خريداري کرد و از تفاوتي که از اين راه ذخيره کرده بود چادر شبي خريد و روي رختخواب ها کشيد.
وقتي شيخ چادر شب را در منزل ديد و از نحوه خريد آن اطلاع حاصل کرد با ناراحتي گفت: اي واي تا به حال مقداري از وجوه بيت المال بي جهت مصرف شده است من خيال مي کردم که سه سير گوشت حدّ اقلّي است که ما مي توانيم با آن زندگي کنيم! آن گاه شيخ دستور داد که چادر شب را پس بدهند و بعد از آن روزانه به جاي سه سير گوشت دو سير و نيم خريداري کنند.[3]
شيخ انصاري مالي به ارث نگذاشت و بازماندگانش پول مجلس ترحيم نداشتند
شيخ انصاري که مرجع کل شيعيان جهان بود و طبق آمار آن روز چهل ميليون شيعه از اطراف و اکناف جهان وجوهات خود را به محضر او مي فرستادند از آن وجوهات براي خود به اندازه اي که در پائين ترين حدّ قناعت بتواند زندگي کند بر مي داشت و بقيه را در راه اداره حوزه هاي علميه و مساعدت فقرا خرج مي کرد و هميشه سعي مي کرد که مانند يکي از فقرا زندگي کند.[4]
او از خود مالي به ارث نگذاشت و روزي که از دنيا رفت تمام دارائي او هفده تومان بود و به همين اندازه هم مقروض بود و چون آن مال را براي اداي دين او کنار گذاشتند بازماندگان او مخارج مجلس ترحيم و اقامه عزا براي او را نداشتند تا اين که يک نفر ازمتموّلين آن زمان مخارج اقامه مجالس ختم را بعهده گرفت.[5]
اعتماد السلطنه مي نويسد:
ملّت شيعه اثنا عشريه از اهالي مملکت ايران و گروهي انبوه که در هند و بلاد روسيه و بعضي از ايالات عثمانيه و چند شهر افغانستان و ترکستان و غيرها هستند هر ساله از بابت اوقاف و زکوات و اخماس و سهم امام ـ عليه السلام ـ و امثال ها نزديک دويست هزار تومان به محضر اطهر شيخ انصاري ايصال مي داشتند و او به اندازه يک مستحق مقتصدي نيز در حق خود از آن وجوه تصرف نمي فرمود و همه را در نهايت احتياط تا دينار آخر به دست ارباب استحقاق مي رسانيد.
شيخ اعظم در جميع دوران رياست عام و نيابت امام ـ عليه السلام ـ يک نفر نوکر بيشتر نداشت که آن هم مردي متّقي از سلک ارباب عمائم بود موسوم به حاج ملاّ ـ رحمه الله ـ که همه جا به همين جهت مشهور است.
الغرض اين شخصيت بزرگوار حقيقتاً از اعاجيب اعصار و از نوادر روزگار بود و در علم و عمل و زهد و تقوا و ورع و عبادت و رياضت از طراز اول اولين و آخرين محسوب مي گرديد.[6]
شيخ انصاري به مادرش گفت: براي برادرم منصور هر چه مي خواهي بردار ولي روز قيامت بايد جوابگو باشي
شيخ انصاري برادري داشت به نام شيخ منصور که از علماي جليل القدر بود ولي از جهت وضع زندگي در فقر و تنگدستي شديدي بسر مي برد روزي مادر او به حالش رقّت کرد و از برادر بزرگش يعني: شيخ انصاري که در آن هنگام تنها مرجع شيعه بود گله کرد و گفت:
تو مي داني که برادرت منصور با اين عائله سنگين در شدت فقر بسر مي برد و ماهانه اي که به او مي دهي حوائج زندگي او را کفايت نمي کند در صورتي که اين همه اموال تحت تصرّف تو است و مي تواني به او بيش از ديگران کمک کني.
شيخ با دقّت سخنان مادر را ـ که براي او احترام خاصّي قائل بود ـ گوش فرا داد و بعد از آن کليد اطاقي که در آن وجوه شرعيه بود تحويل مادر داد و خطاب به وي با لحن مؤدّبانه و خاضعانه گفت: مادر بيا اين کليد را بگير و هر چه پول براي منصور مي خواهي بردار به شرط اين که در قبال آن من مسؤوليتي نداشته باشم و وبال آن بر دوش خودت باشد و تو آن را تحمّل کني.
اين اموالي که نزد من است حقوق فقيران و مستمندان است و بين آنان بطور مساوي تقسيم مي شود همه تنگدستان در اين بابت يکسانند و بسان دانه هاي شانه هيچ کدام بر ديگري برتري ندارند.
مادرم! اگر جوابي براي فرداي قيامت در قبال اين مبلغ اضافي که براي منصور بر مي داري، داري هر چه مي خواهي انجام بده ولي بدان که حسابي در پيش است پس دقيق و سخت و هولناک و بدون کمترين مسامحه.
مادر شيخ که عنصر تقوا و فضيلت و خدا ترسي بود وقتي اين جملات را شنيد از خوف خداوند لرزه بر اندامش افتاد و از گفته خويش توبه کرد و در حالي که کليد را به فرزند تقديم مي کرد از او پوزش طلبيد.[7]
شيخ انصاري حداکثر کار من، کار خرکچي هاي کاشان است
شيخ انصاري آن مردي که مرجع کلّ شيعه بود آن روزي که از دنيا رفت با آن ساعتي که به صورت يک طلبه فقير دزفولي وارد نجف شد فرقي نکرد وقتي که خانه او را نگاه مي کردند مي ديدند مثل فقيرترين مردم زندگي مي کند يک نفر به ايشان مي گويد: آقا! خيلي هنر مي کنيد که اين همه وجوه بدست شما مي رسد هيچ تصرّفي در آن ها نمي کنيد مي فرمايد:
چه هنري کرده ام؟
مي گويد:
چه هنري از اين بالاتر؟!
مي فرمايد:
«حدّاکثر کار من کار خرکچي هاي کاشان است که مي روند تا اصفهان و بر مي گردند، مردم به آن ها پول مي دهند که بروند از اصفهان کالا بخرند و بياورند به کاشان آيا ديده ايد که آن ها به مال مردم خيانت کنند؟ آن ها امين هستند اين مسأله امر مهمي نيست بلکه بنظر شما مهم آمده است.
اين جا است که مي بينيم مرجعيت يک ذرّه نمي تواند روح اين مرد بزرگ را تحت تأثير خودش قرار بدهد.»[8]
او مي فرمود:
من يک نفر فقير هستم بايد مانند يک تن از فقرا زندگي کنم.[9]
بايد توجه داشت که شيخ مرتضي انصاري که از لحاظ مقام شامخ علمي و کمالات معنوي در سطح بسيار بالائي است که ميرزا حبيب الله رشتي که خود يکي از اساطين علم و شاگرد مبرّز شيخ انصاري است درباره استاد خود مي گويد:
هو تالي العصمه علماً و عملاً.[10]
يعني مقام شيخ در علم و عمل تالي تلو مقام عصمت است؛ از شيخ انصاري از اول بلوغ تا آخر عمر نوافل شبانه روزي و قرائت يک جزء از قرآن و نماز جعفر طيار و زيارت جامعه و زيارت عاشورا هر روز ترک نشد.[11] و ما با توفيق خداوند در ابعاد ديگر از شخصيت شيخ انصاري بحث خواهيم کرد.

[1] . زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص 111.
[2] . زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص 113 ـ 114.
[3] . مرگي در نور، ص 59 و زندگي آخوند خراساني، ص 58.
[4] . زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص 110.
[5] . زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص 86 ـ 87.
[6] . المآثر، و الاثار، ص 137.
[7] . المکاسب، ج1، ص25ـ26، مقدمه و تصحيح و تعليق کلانتر.
[8] . سيره نبوي، ص 29 ـ 30.
[9] . زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص 86.
[10] . بدائع الافکار، ص 457.
[11] . زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص 90.
آيت الله نوري همداني - اسلام مجسم، ص 527
/ 1