بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
علت شهادت شهيد ثاني شيخ حرّ عاملي در کتاب «امل الامل» علت شهادت شهيد ثاني را اين گونه آورده که: روزي دو نفر براي قضاوت و حل موضوعي که با هم اختلاف داشتند نزد او مي روند و شهيد ثاني ـ قدس سره ـ هم حکم شرعي و فقهي آن را بيان مي نمايد. روشن است که هرگز دو نفر که به نزد قاضي رفته اند هر دو راضي بر نمي گردند. بالاخره يکي حاکم و ديگري محکوم مي شود. در اين جا فردي که قضاوت و حکم شهيد عليه وي تمام شده بود با ناراحتي زياد به سراغ قاضي شهر صيدا مي رود که فردي بسيار متعصب و سياه دل و از قاضيان درباري بود. او در آن جا از شهيد ثاني و نحوه قضاوت وي شکايت مي کند. آن قاضي خود باخته هم مأموري را براي دستگيري شهيد به «جبع» مي فرستد امّا او موفق به دستگيري شهيد نمي شود. از اين سبب نامه اي به سلطام روم «عثماني» مي نويسد و در آن نامه يادآور مي شود که در اين جا مردي شيعي مذهب پيدا شده و از مرام و مکتب تشيع تبليغ مي کند و مردم را گمراه مي کند! سلطان سليم هم مأموري را براي جلب و دستگيري شهيد به زادگاه او، جبع مي فرستد و از وي مي خواهد تا شهيد ثاني را زنده نزد وي ببرد. شهيد ثاني پس از اطلاع از اين موضوع، مدّتي از جبع دور مي شود و مخفيانه زندگي مي کند. او به طور ناشناس به سوي مکه حرکت مي کند امّا مأموران در بين راه به وي دست مي يابند و او را دستگير مي کنند و از وي مي خواهند تا همراه آن ها به استانبول (مرکز حکومت عثماني) برود. شهيد ثاني از مأموران درخواست مي کند اجازه بدهند وي سفر ناتمام خود را به پايان برده، براي آخرين بار خانه خدا را زيارت کند و حجه الوداع خويش را به جاي آورد آن گاه همراه آنان به هر کجا مي گويند برود. مأموران درخواست وي را مي پذيرند، و شهيد، خانه خدا را زيارت مي کند و بعد به سوي استانبول حرکت مي کنند. وقتي به دهکده اي به نام «بايزيد» در نزديکي قسطنطنيه (استانبول) مي رسند. در بين راه پيش از آن که وارد شهر شوند مردي به آنان برخورد مي کند و گويا با مأمور دستگيري شهيد سابقه آشنايي داشته است. او با مأمور دربار شهيد گفتگو مي کند که کيست و چه کاره است و او را به کجا مي برد. آن مأمور هم ماجرا را براي وي بيان مي کند. آن فرد شيطان صفت و ديو سيرت در گوش مأمور زمزمه مي کند که اگر شهيد ثاني را زنده به درگاه سلطان ببرد به موجب کوتاهي و سهل انگاري که نسبت به دستور سلطان داشته است (اجازه دادن به شهيد ثاني براي زيارت خانه خدا) مؤاخذه مي گردد. افزون بر اين او در آن جا دوستان و ياراني دارد که ممکن است در بين راه يا هنگام ورود به شهر وي را شناخته، او را از چنگ وي آزاد کنند، و تازه جان خود مأمور نيز در معرض خطر قرار مي گيرد. بنابر اين بهتر است او را همان جا کشته، سر وي را نزد سلطان ببرد. آن مأمور سنگدل نيز تسليم سخنان شيطاني آن فرد مي شود و دست ناپاک خود را به خون يکي از بهترين و پاک ترين فرزندان اسلام و قرآن آلوده مي سازد. بلي: عشق ز اول سرکش و خوني بود تا گريزد آن که بيروني بود سپس سر مبارک شهيد را از تن جدا کرده، در ظرفي نهاده، روانه درگاه سلطان سليم مي گردد و پيکر مطهر شهيد را همان جا روي خاک در ساحل دريا رها مي نمايد. گفته شده در آن شب گروهي از ترکمن ها که در آن نواحي بودند، مي بينند انواري از آسمان پايين مي آيد و بالا مي رود! پس از جستجو به پيکر بي سر و عرقه در خون شهيد ثاني بر مي خورند و بدون اين که آن را بشناسند و هويت او را تشخيص دهند، آن بدن پاک را همان جا به خاک سپرده، گنبد کوچکي نيز بر مزار او مي سازند. آن مأمور و قاتل جنايتکار نيز وقتي به دربار عثماني مي رسد به جاي پاداش به سبب تخلف از دستور سلطان سليم که به وي سفارش کرده بود شهيد را زنده نزد وي بياورد، بي درنگ به سزاي جنايت بزرگ خود رسيده، اعدام مي گردد. عبدالكريم پاك نيا - خاطرات ماندگار، ص 62