بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آسيب شناسي تدبر در قرآن «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلي قُلُوبٍ أَقْفالُها».[1] شناخت آفتها و موانعِ تدبر[2] نقش مهمي در بكارگيري روشها و كليدهاي مناسب فهم قرآن خواهد داشت. بررسي تاريخ تفسير و جريانات فكري مختلف در آن، ما را با مجاري انحراف و بدعت آشنا كرده، با پختگي و استواري در حوزه فهم قرآن، قدم خواهيم زد؛ اين نكته مهم را در بيان معصومين ـ عليهم السّلام ـ ملاحظه ميكنيم: «إِعْلَمُوا عِلْماً يَقيناً أنَّكُمْ... لَنْ تَمَسَّكُوا بِميثاقِ الكِتابِ حَتّي تَعْرِفُوا الَّذي نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوا الكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّي تَعْرِفُوا الَّذي حَرَّفَهُ فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمْ البِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأيْتُمُ الفِرْيَهَ عَلَي اللهِ وَ التَّحْريفَ، وَ رَأيْتُمْ كَيْفَ يَهْوي مَنْ يَهْوي وَ لا يَجْهَلَنَّكُمُ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ».[3] امام حسن ـ عليه السّلام ـ (به علمِ يقيني بدانيد كه قطعاً شما... هرگز عهد و ميثاق كتاب را با قدرت به دست نخواهيد گرفت تا آنكه بشناسيد كسي را كه ميثاق ـ كتاب ـ را به كناري انداخته است و هرگز كتاب را به حقيقت تلاوت نخواهيد نمود تا آنكه بشناسيد كسي را كه قرآن را تحريف مينمايد پس هر گاه آن را شناختيد، بدعتها و تكلف ـ در فهمِ قرآن ـ را خواهيد شناخت و افتراء بر خدا و تحريف را ـ با چشم بصيرت ـ خواهيد ديد، و خواهيد ديد چگونه سقوط ميكند آنكه ـ بايد ـ سقوط كند و مبادا شما را كساني كه علم ندارند به جهالت افكنند). نظير همين بيان را از اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه مشاهده ميكنيم: «وَاعْلَمُوا أنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتّي تَعْرِفُوا الَّذي تَرَكَهُ وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِميثاقِ الكِتابِ حَتّي تَعْرِفُوا الذَّي نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسّكُوا بِهِ حَتّي تَعْرِفُوا الَّذي نَبَذَهُ».[4] ميبينيم كه آفت شناسي را حضرت در تمام حوزههاي دين به ضرورت مطرح مينمايد كه به عنوان مقدمهاي جدي و ضروري بايد به آن عنايت شود؛ در ادامه، هر دو حديث، راه چاره خروج از بدعتها و تحريفها را مطرح مينمايد كه رجوع به اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ميباشند: «فَالتَمِسُوا ذلِكَ مِنْ عِنْدِ أهْلِهِ فَإِنَّهُمْ عَيْشُ العِلْمِ وَ مَوْتُ الجَهْلِ هُمُ الَّذينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ وَ ظاهِرُهُمْ عَنْ باطِنِهِمْ، لا يُخالِفُونَ الدينَ وَ لا يَخْتَلِفُونَ فيهِ فَهُوَ بَيْنَهُمْ شاهدٌ صادِقٌ وَ صامِتٌ ناطِقٌ!».[5] (پس آن را از نزد اهلش درخواست نماييد چرا كه ـ موجب ـ رونق علم و مرگِ جهل ميباشند، آنان كساني هستند كه حكمشان از علمشان و سكوتشان از منطقشان و ظاهرشان از باطنشان خبر ميدهد، ـ هرگز ـ با دين حق مخالفت نميكنند و ـ هرگز ـ در امر دين اختلاف ـ نظر ـ پيدا نميكنند پس او ـ قرآن ـ در ميانشان شاهدي صادق و صامتي ناطق ميباشد!). مقايسه ديدگاههايِ اهل بيت، نسبت به صفات خدا، جبر و اختيار و غيره در حوزه معارف، و ديگر مسائل در حوزه احكامِ فردي و اجتماعي و اخلاق، با انديشهها و نظرات ديگران نشان دهنده ثبات فكري اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و تزلزل فكري و تغير دائمي آن در نظرگاه ديگران ميباشد؛ توجه به تغيير و تحولات بينش اعتقادي اهل سنت از تجسم و تشبيه تا اشعريگري تا زمان حاضر و همچنين نظرهاي بسيار نوساندار معتزله در اين باب، و توجه به ثبات فكري معرفتي در نهج البلاغه، مطلب را بخوبي جلوهگر مينمايد كه بتدريج علماي اهل سنت نظرشان به بينش نهج البلاغه نزديك ميشود و هر چه بيشتر، برداشتهاي سلفِ خويش را تخطئه نموده، به كناري مينهند. اين آفتها، هم در حوزه كليدهاي علمي و شيوهها و هم در حوزه كليدهاي روحي مطرح ميباشند و عوامل نفساني و خارجي، هر دو، در اين انحراف دخالت دارند كه تبيين آنها رساله جداگانهاي را ميطلبد،[6] ليكن همينجا اشاره كنيم كه مانع عمده و محوري، آلودگي دل ميباشد كه حجابهايي گوناگون را در برابر فهم قرآن پديد ميآورد: «بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ».[7] «وَ جَعَلْنا عَلي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّهً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً...».[8] «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ؟! أَمْ عَلي قُلُوبٍ أَقْفالُها؟!».[9] اين حجابها از «ظلم به نفس» پديد ميآيد[10] كه در واقع، حقيقتِ ستم به خويش و ديگران ميباشد، «ظلمِ به نفس» نيز از «تجاوزِ به حدود الهي»[11] ناشي ميشود كه عدم قناعت به حقوقِ خويش و زياده طلبي را حكايت ميكند؛ چرا كه، هر كسي از انسانها با توجه به حد وجودي خويش و حدود خانوادگي و اجتماعياش، از حقوقي بهرهمند است و در مقابل نيز، حقوقي بر عهده دارد؛ زياده طلبي از حقِ الهي خويش، مرزها را به هم ريخته، آشفتگي و بحران و بينظمي و فساد را در درون و برون انسان و در فرد و جامعه، پديد ميآورد و تعادلِ سيستم دروني و اجتماعي را از ميان ميبرد كه معنايش، اختلال سيستم ادراكي روح و شكل گيري حجابها و زنگارها ميباشد كه مجاري فهم و درك قلبي را مسدود مينمايند: «وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّهٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ».[12] اين جريان زياده طلبي از «هواپرستي و آرزوهاي طول و دراز» منشأ ميگيرد كه پيروي از هواي نفس، مانع از حق ميگردد و دومي، آخرت و عاقبت را از يادِ انسان ميبرد و در ادامه، سخت دلي و قساوت پيشگي را پديد ميآورد كه محروميّت از هدايت قرآن، كمترين نتيجه آن، و فسق و فجور و پردهدري، بستر طبيعي آن خواهد بود: «أيُّهَا النّاسُ إِنَّ أخْوَفَ ما أخافُ عَلَيْكُمْ إِثْنانٍ: إتِّباعُ الهَوي وَ طُولُ الأمَلِ، فأمّا اتِّباعُ الهَوي فَيَصُّدُ عَنِ الحَقِّ، وَأمّا طُولُ الأمَلِ فَيُنْسِيِ الاخِرَهَ».[13] «وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ».[14] «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجاباً مَسْتُوراً».[15] اين جريان هواپرستي و آرزوهاي تخيلي بيحد و حساب، زياده طلبي، تجاوز به حدود و ظلم و عدم تعادل، طبعاًَ عدم أداي حقوقِ بر عهده را در ضمن خويش به همراه ميآورد؛ از اين رو، ظلم به خويش و ديگران، هم كفر به حق را به جاي ايمان به حق نتيجه ميدهد و هم كفر به نعمت، بجاي شكر آن را باعث ميشود و از اين جاست كه افزايش در هدايت و يا محروميت از آن با غلظت و شدت براساس «شكر و كفر» مقرر ميگردد: «وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ».[16] «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ».[17] «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ».[18] (و ـ ياد آوريد ـ زماني را كه پروردگارتان با غلظت و شدت قسم ياد نمود كه بيشك اگر شكر نماييد، به يقين شما را فزوني خواهم بخشيد و اگر كفر ورزيد قطعاً عذاب و شكنجه من شديد است). با اين توجه است كه قرآن براي مؤمن طالبِ حق و معترف به ذنوب و ظلمهاي خويش، مايه بهبودي و بهرهمندي است و براي حق پوشان و كافران به نعمت و متلبسين به ظلم، منشأ خسارت و تباهي است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَساراً».[19] «ايمان به قدر خويش وعشق به خدا و آخرت، طلب حق و شكر نعمت، و اعتراف به ذنوب و مرضِ خويش از پَسِ آگاهي و هشدار»[20] و «تضرع و دل شكستگي، و تذكر به حقائق و حقوق، و توبه و رجوع بسوي حق از پَسِ بلاء و مصيبت»[21] ظلمتها و حجابهايِ دل را دريده، قفلها را شكسته، چشم دل را بينايِ حقيقت و گوشِ جان را شنوا و پذيراي سخن حق ميگرداند.