غفلت در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غفلت در قرآن - نسخه متنی

ناصر مکارم شيرازي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
غفلت در قرآن
«غفلت» داراي مفهوم وسيع و گسترده اي است كه هرگونه بي خبري از شرايط زمان و مكاني (كه انسان در آن زندگي مي كند) و از واقعيت هاي فعلي و آينده و گذشته خويش و از صفات و اعمال خود و از پيامها و آيات حق و همچنين هشدارهايي كه حوادث تلخ و شيرين زندگي، به انسان ها مي دهد را شامل مي شود.
بي خبري از اين واقعيت هاي نداشتن موضع گيري صحيحي در برابر آنها، خطر بزرگي براي سعادت انسان ها است؛ خطري كه هر لحظه ممكن است، دامان انسان را بگيرد و او را به كام نيستي فرو برد، خطري كه مي تواند زحمات ساليان دراز عمر انسان را در يك لحظه بر باد دهد.
به همين دليل علماي اخلاق، بحث هاي وسيعي درباة «غفلت» و ذُكر و بيدراي (كه نقطة مقابل آن است) در كتاب هاي خود آورده اند و از عواملي كه مي تواند پرده هاي «غفلت» را كنار زند و انسان را از خواب «غفلت» بيدار كند،‌بحث نموده اند.
با اين مقدمه، به قرآن مجيد مراجعه مي كنيم و اهميّتي را كه اين كتاب بزرگ آسماني بر اين امر قايل شده، در آيات زير مورد بررسي قرار مي دهيم:
1. وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثيرا مِنَ الجِنَّ وِ الِانسِ لَهُم قُلُوبٌ لايَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم اَعيُنٌ لايُبصِرُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لايَسمَعوُنَ بِها اُولئِكَ كَالَانعامِ بَل هُم اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الغافِلُونَ. (سورة اعراف، آية 179)
به يقين، گروه بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم، آنها دل ها (عقل ها) يي دارند كه كه با آن (انديشه نمي كنند و) نمي فهمند و چشماني كه با آن نمي بينند و گوشهايي كه با آن نمي شنوند؛ آنها همچون چهارپاينند، بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند، (زيرا با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند!)
2. وَاقتَرِبَ الوَعدُ الحَقُّ فَاِذا هِي شاخِصَةٌ اَبصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيلَنا قَد كُنّا فِي غَفلَةٍ مِن هذا بَل كُنّآ ظالِميِنَ. (سورة انبياء، آية 97)
و وعدة حق (قيامت) نزديك مي شود، در آن هنگام چشم هاي كافران از وحشت، از حركت باز مي ماند، (مي گويند) اي واي! بر ما كه از اين (جريان) در غفلت بوديم؛ بلكه ما ستمكار بوديم!
3. وَ اصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشيِّ يُريدُونَ وَجهَهُ وَ لاتَعدُ عَيناكَ عَنهُم تُريدُ زيِنَةَ الحَيوةِ الدُّنيا وَ لاتُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُِ عَن ذِكرِنا وَ اتَّبِع هَواهُ وَ كان اَمرُهُ فُرُطا. (سورة كهف، آية 28)
با كساني باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مي خوانند، و تنها رضاي او را مي طلبند! و هرگز به خاطر زيورهاي دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم، اطاعت مكن! همان ها كه از هواي نفس پيروي كردند و كارهايشان افراطي است.
4. انَّ الَّذينَ لايَرجُونَ لِقائَنا وَ رَضُوا بِالحَياةِ الدُّنيا وَ اطمَاَنُّوا بِها وَ الَّذيِنَ هُم عَن آياتِنا غافِلُونَ*اُولئِكَ مَأواهُمُ النّارُ بِما كانُوا يَكسِبُونَ. (سورة يونس، آية 7و 8)
آنها كه ايمان به ملاقات ما (و روز رستاخيز) ندارند و به زندگي دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آنها كه از آيات ما غافلند (همة) آنها جايگاهشان آتش است، به خاطر كارهايي كه انجام مي دادند!
5. يَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَياةِ الدُّنيا وَ هُم عَنِ الآخِرَةِ هُم غافِلَون. (سورة روم، آية 7)
آنها فقط ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت (و پايان كار) غافلند!
6. سَأَصرِفُ عَن آياتِيَ الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ وَ اِن يَرَوا كُلَّ آيَةٍ لايُؤمِنُوا بِها وَ اَن يَرَوا سَبيلَ الرُّشدِ لايَتَّخِذُوهُ سَبيلاً وَ اِن يَرَوا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلا ذلِكِ بِاَنََّهُم كَذَّبُو بِآياتِنا وَ كانُوا عَنها غافِلينَ. (سورة اعراف، آية 146)
به زودي كساني را كه در روي زمين به ناحق تكبّر مي ورزند، از (ايمان به) آيات خود منصرف مي سازم! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه اي را مي بينند آن را، راه خود انتخاب مي كنند!(همة اينها) به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند!
7. فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِي اليَمِّ بِاَنَّهُم كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنها غافِلينَ. (سورة اعراف، آية 136)
سرانجام از آنها انتقام گرفتيم و آنان را در دريا غرق كرديم، زيرا آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند.
8. فِاِذا رَكِبُوا فِي الفُلكِ دَعَوُا اللهَ مُخلَصينَ لَهُ الدّيِنَ فَلَمّا نَجّاهُم اِلَي البِرِّ اِذاهُم يُشرِكوُنَ. (سورة عنكبوت، آية 65)
هنگامي كه سوار بر كشتي شوند، خدا را با خلاص مي خوانند (و غير او را فراموش مي كنند)؛ اما هنگامي كه خدا آنان را به خشكي رساند و نجات داد، باز مشرك مي شوند!
9. وَ مَن يَعشُ عَن ذِكرِ الرَّحمانِ نُقَيِّض لَهُ شَيطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ. (سورة زخرف، آية 36)
و هر كس از ياد خدا روي گردان شود، شيطان را به سراغ او مي فرستيم؛ پس همواره قرين اوست!
10. اِنَّ الَّذينَ اتَّقُوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذا هُم مًبصِرُونَ. (سورة اعراف، آية 201)
هنگامي كه پرهيزگاران، گرفتار وسوسه هاي شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مي افتند (در پرتو ياد او، راه حق را مي بينند و) ناگهان بينا مي گردند!
11. لَقَد كُنتُ فِي غَفلَةٍ مِن هذا فَكَشفنا عَنكَ غَطآئِكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَديدٌ. (سورة ق، آية 22)
(به او خطاب مي شود) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيزبين است!
12. وَ اَنذِرهُم يَومَ الحَسرَةِ اِذا قُضِيَ الاَمرُ وَ هُم فِي غَفلَةٍ وَ هُم لايُؤمِنُونَ. (سورة مريم، آية 29)
آنان را از روز حسرت (روز رستاخيز كه براي همه ماية تأسف است) بترسان، در آن هنگام كه همه چيز پايان مي يابد و آنها در غفلتند و ايمان نمي آوردند!
تفسير و جمع بندي:
«غفلت» سرچشمة اصلي بدبختي ها
در نخستين آيه، به معرفي گروهي از بدترين افراد انسان پرداخته شده؛‌گروهي كه شايد بدتر از آنان در ميان انسان ها يافت نشود كه دربارة اوصاف آنها مي فرمايد:«ما بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم، آنها دل ها (و عقل هايي) دارند كه با او چيزي درك نمي كنند و چشماني دارند كه با آنها نمي بيند و گوش هايي دارند كه با آن نمي شنوند. آنها همچون چهارپايانند، بلكه بدترند. آنها همان غافلانند؛وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثيرا مِنَ الجِنَّ وِ الِانسِ لَهُم قُلُوبٌ لايَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم اَعيُنٌ لايٌبصِرُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لايَسمَعوُنَ بِها اُولئِكَ كَالَانعامِ بَل هُم اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الغافِلُونَ»[1]
در اين آيه عامل نهايي بدبختي اين گروه دوزخي را «غفلت» شمرده است. غفلتي كه از ترك انديشه و نداشتن چشم باز و گوش شنوا حاصل شده و انسان را به مرحله اي حتي فروتر از چهارپايان سقوط مي دهد. زيرا اگر چهارپايان غافلند، استعداد غفلت زدايي را ندارند، ولي اگر انسان با داشتن منبع آگاهي در غفلت غوطه ور شود، به طور قطع از چهارپايان هم كمترند.
مفهوم آية بالا اين نيست كه خدا گروهي را به اجبار به دوزخ مي فرستد، بلكه همان گونه كه در آيه با صراحت آمده، دوزخي شدن آنان از ناحية خودشان است، چون به آنها عقل داده شده ولي به كار نمي بندند، چشم گوش دارند، اما با آن حقايق را نمي بينند و نمي شنوند.
پس هر چه هست از ناحية خود آنها است، منتهي خداوند حكم مشروطي دارد و آن اين كه: كساني كه استعدادهاي خدادادي را به كار نگيرند، سرنوشتشان آتش دوزخ است! و حصول اين شرط بستگي به ارادة خود انسان دارد.
در دومين آيه سخن از كافران در آستانة رستاخيز است. در آن هنگام كه وعدة خدا نزديك مي شود، چنان وحشتي سراسر وجودشان را فرا مي گيرد كه چشمانشان از حركت باز مي ايستد و در اين جاست كه فرياد آنها بلند مي شود كه:«اي واي! بر ما، ما از اين صحنه در غفلت بوديم، بلكه ظالم و ستمگر بوديم؛ وَاقتَرِبُ الوَعدُ الحَقُّ فَاِذا هِي شاخِصَةٌ اَبصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيلَنا قَد كُنّا فِي غَفلَةٍ مِن هذا بَل كُنّآ ظالِميِنَ »[2]
به اين تربيت، اين گروه از كافران، عامل اصلي انحراف خويش را «غفلت» معرفي مي كنند، غفلتي آنها را به ظلم كردن به خويشتن و ديگران دعوت نموده و حتي به انبياء الهي و كتب آسماني ظلم و ستم روا داشتند.
آنان اين سخن را زماني مي گويند كه لرزشي، سراسر جهان را فرا مي گيرد و نشانه هاي رستاخيز ظاهر مي شود و پرده هاي «غفلت» در آن شرايط هولناك كنار مي رود، در حالي كه تمام درهاي توبه و بازگشت بسته شده است.[3]
«شاخصه» از ماده «شخوص» بر وزن «خلوص» در اصل به معني خروج از منزل يا از شهري به شهر ديگر است و از آن جا كه انسان به هنگام وحشت شديد، چشم او از حركت باز مي ايستد و به جايي خيره مي شود، به گونه اي از حدقه بيرون مي آيد، به اين حالت «شخوص» گفته شده است.
در سومين آيه، خطاب به پيغمبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ دستور مي دهد كه با چه كساني معاشر و همراه باشد و چه افرادي را از اطرف خويش براند:«با كساني باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مي خوانند و تنها ذات او را مي طلبند، هرگز چشم هاي خود را به خاطر زينت هاي دنيا از آنها بر مگير و از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم، اطاعت مكن؛ همانها كه پيروي هواي نفس كردند و كارهايشان افراطي است؛.[1] . اعراف، /179.
[2] . انبياء، /97.
[3] . در اين كه مرجع ضمير «هي» چيست؟ در ميان مفسران نظرهاي زيادي است؛ ولي بهتر است كه آن را به ابصار بازگردانيم، گويي كه در عبارت تقديم و تأخيري رخ داده است. وَ اصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشيِّ يُريدُونَ وَجهَهُ وَ لاتَعدُ عَيناكَ عَنهُم تَريدُ زيِنَةَ الحَيوةِ الدُّنيا وَ لاتُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُِ عَن ذِكرِنا وَ اتَّبِع هَواهُ وَ كان اَمرُهُ فُرُطاً »[1]
در اين آيه، اوصاف كساني كه شايستة همنشيني پيامبر را در ايمان و عبادت و ذكر پروردگار در هر صبح و شام دارند، برشمرده و از اطاعت (و همنشيني با) كساني كه دل هايشان از ذكر خدا غافل بوده و از هواي نفس پيروي نموده و كارشان به افراط گراييده است، نهي مي فرمايد.
از تعبيرات اين آيه، رابطة هواپرستي و افراط درآن، با «غفلت» استفاده مي شود. آري! غافلان از ياد خدا، هوا پرستند و در راه افراط گام بر مي دارند و اگر در مذمّت «غفلت» چيزي جز اين نباشد، كافي است.
طبق بيان آية فوق كه:«خداوند دل هاي آنها را غافل كرده»، به يقين به خاطر اعمالشان است كه نتيجة آن مجازات الهي، يعني، «غفلت» از ياد خداست.
در چهارمين آيه، دوزخيان را با ذكر چند ويژگي، معرّفي مي كنند:«كساني كه اميد لقاي ما را ندارند (به معاد و رستاخيز معتقد نيستند) و تنها به زندگي دنيا خوشنودند و به آن اطمينان دارند و نيز كساني كه از آيات ما غافلند، جايگاهشان آتش است، به خاطر اعمالي كه انجام مي دادند.
در تفسير روح البيان در ذيل اين آيه، در يك حديث قدسي، چنين مي خوانيم كه خداوند مي فرمايد:«از سه گروه در شگفتم: از كساني كه ايمان به آتش دوزخ دارند و مي دانند در پيش روي آنهاست، چگونه مي خندند و از كساني كه به دنيا دل بسته اند، در حالي كه مي دانند به زودي از آن جدا مي شوند و از كساني كه غافلند و مي دانند (فرشتگان پروردگار) از آنها غافل نيستند، چگونه مشغول لهو و لعب هستند.»
در پنجمين آيه، سخن از افراد ظاهر بيني است كه بر اثر «غفلت» و بي خبري نه تنها اسرار جهان هستي را كه ما را با سراي ديگر پيوند مي دهد، نمي بينند؛ بلكه از زندگي دنيا نيز تنها به ظاهر آن قناعت كردند، قرآن در اين رابطه بيان مي دارد:«اين گروه (كافران)، تنها ظاهري از زندگي دنيا را مي بينند و از آخرت غافلند؛ يَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَياةِ الدُّنيا وَ هُم عَنِ الآخِرَةِ هُم غافِلَون»[2]
اگر غفلت و بي خبري، ساية شوم و سنگين خود را بر قلوب آنها نيفكنده بود، در جاي جاي زندگي دنيا، هم خدا را و هم معاد را مي ديدند. در قرآن مجيد، اسرار آفرينش موجودات و گوشه هايي از نظام جهان مادّه به عنوان نشانه ها و آيات خدا مطرح شده و زندگي انسان در رستاخيز نيز در لابلاي همين زندگي دنيا و حوادثي كه در اطراف ما مي گذرد، نشان داده شده است، منتها فقط افراد بصير و بينا و آنها كه نغمة توحيد و معاد را از درون اين حوادث مي شنوند، به آن واقف مي گردند، نه غافلان كوردل و بي خبر.
در ششمين آيه از خطرناكترين گروه كافران سخن به ميان آمده، كساني كه علاوه بر كفر، آلوده به تكبّر و لجاجت شديد نيز شده اند. در پايان آيه، دليل بدبختي آنها را غفلت از آيات الهي دانسته و مي فرمايد:«به زودي كساني را كه در روي زمين به ناحق تكبّر مي ورزند، از ايمان به آيات خو منصرف سازيم؛(به طوري كه) اگر هر آيه و نشانه اي را ببينند، به آن ايمان نمي آوردند و اگر راه هدايت را ببينند، راه خود را انتخاب نمي كنند و اگر راه گمراهي را ببينند راه خود را انتخاب مي كنند؛ (همة اينها) به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند؛ سَأَصرِفُ عَن آياتِيَ الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ وَ اِن يَرَوا كُلَّ آيَةٍ لايُؤمِنُوا بِها وَ اَن يَرَوا سَبيلَ الرُّشدِ لايَتَّخِذُوهُ سَبيلاً وَ اِن يَرَوا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلا ذلِكِ بِاَنََّهُم كَذَّبُو بِآياتِنا وَ كانُوا عَنهَا غافِلينَ»[3]
نكته اي كه دربارة جمله «ساصرف عن آياتي» ؛ (يه زودي آنها را از آيات خود منصرف مي سازيم) مي توان گفت اين است كه يكي از مجازات طبيعي كساني كه داراي اين صفات و اعمالند، انصراف از آيات الهي است.
در هفتمين آيه، به دنبال آيات قبل از آن كه سخن از لجاجت فرعونيان در برابر آيات الهي و بلاهاي مختلفي است كه به عنوان بيدار باش بر آن قوم نازل شد و به دعاي «موسي بن عمران» برطرف گرديد، مي فرمايد:«(هنگامي كه نه معجزات الهي در آنها اثر گذاشت و نه بلاهاي هشدار دهنده) سر انجام ما از آنها انتقام گرفتيم و آنها را در دريا غرق نموديم؛ زيرا، آنها آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل شدند؛ فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِي اليَمِّ بِاَنَّهُم كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنها غافِلينَ»[4]
همان گونه كه از آيه استفاده مي شود، سرچشمة بدبختي و هلاكت قوم فرعون، تكذيب آيات الهي و «غفلت» بود.
ممكن است «غفلت» سرچشمة تكذيب باشد؛ بنابراين ريشة اصلي، همان «غفلت و بي خبري» بوده است و يا اين كه بعضي از آيات را تكذيب كردند و بعضي را به فراموشي و «غفلت» سپردند كه در اين صورت هر كدام، عامل مستقلي محسوب مي شوند.
در هشتمين آيه گرچه از واژة «غفلت» سخن به ميان نيامده؛ ولي محتواي، آن مفهوم «غفلت» را مي رساند. اين آيه، دربارة مشركان عصر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه گرفتار غفلت شديدي بودند و گاه از خواب غفلت بيدار مي شدند و به توحيد روي مي آوردند و گاه به كلي در منجلاب شرك غرق مي گشتند، مي فرمايد:«هنگامي كه بر كشتي سوار مي شوند (و با طوفان هاي شديد و گرداب هاي وحشتناك و امواج كوه پيكر دريا روبرو مي گردند) خدا را با اخلاص مي خوانند (و بتها را به فراموشي مي سپارند)؛ اما هنگامي كه خدا آنها را نجات مي دهد و به خشكي مي رساند، باز مشرك مي شوند؛ فِاِذا رَكِبُوا فِي الفُلكِ دَعَوُا اللهَ مُخلَصينَ لَهُ الدّيِنَ فَلَمّا نَجّاهُم اِلَي البِرِّ اِذاهُم يُشرِكُونَ».[5]
آري! طوفان حوادث خطرناك، پرده هاي «غفلت» و بي خبري را كنار مي زند و چشم عقل را بينا و روشن مي سازد. گروهي اين بيداري را مغتنم شمرده و به اصلاح خطاهاي خويش مي پردازند؛ ولي گروه بيشتري، تنها در همان لحظات بيدارند، اما بعد از پايان حادثه، دوباره پرده هاي «غفلت» بر عقل و قلب آنها كشيده شده و به همان راه سابق باز مي گردند.
در نهمين آيه، به صورت يك حكم كلي و عمومي كه در بارة همة اقوام و افراد صادق است مي فرمايد:«هر كس از ياد خدا روي گردان شود (و غافل گردد)، شيطان را به سراغ او مي فرستيم تا همواره با او قرين باشد؛ وَ مَن يَعْشُ عَن ذِكرِ الرَّحمانِ نُقَيِّض لَهُ شَيطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ»[6]
آري! توجه به خدا به مقتضاي «انّ الّذين قالوا ربُّنا الله ثمّ استقاموا تَتَنَزَّلُ عليهمُ الملائكة...» سبب همنشيني با فرشتگان مي گردد؛ حال آن كه «غفلت» و بي خبري از ياد او، شياطين را قرين انسان مي سازد. شياطيني كه بر گردة او سوار مي شوند و به هر راهي كه خواستند، مي برند. اين كه مي فرمايد:«ما شيطاني را به سراغ او مي فرستيم تا قرين او باشد»، در واقع به اين معني است كه عمل او؛ يعيني؛«غفلت» و بي خبري در روي گرداني از خداوند رحمان، چنين اثري را به دنبال دارد و به تعبير ديگر، اين مجازاتي است كه در دنيا دامنگير اين افراد مي شود.
با توجه به اين كه «يعش» از مادة «عشو»(بر وزن نشر) به معني: ضعيف و كم نور شدن چشم است ؛ آن چنان كه گويي پرده اي بر آن افتاده كه مفهوم آن، چيزي جز «غفلت» و بي توجهي و اعراض نيست.
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در حديثي فرموده اند:«اذا أراد الله بِعَبدٍ شرّاً قيِّضَ له شيطاناً قَبْلَ مَوتِهِ بِسَنَةٍ، فلا يَري حسناً اِلّا قَبَّحَهُ عندهُ حتّي لايعملُ به، و لايري قبيحاً اِلّا حَسَنَهُ حتّي يعملُ بِهِ؛ هنگامي كه خداوند شرّ بنده اي را (به خاطر «غفلت» و بي خبري از خدا) بخواهد، شيطاني را يك سال قبل از مرگ او مي فرستد (كه همه چيز را در نظر او دگرگون مي سازد) آن گاه هيچ كار خوبي را نمي بيند، مگر اين كه آن كار در نظرش، زشت جلوه مي كند و آن را رها مي سازد و هيچ كار بدي را نمي بيند، مگر اين كه آن كار در نظرش، زيبا جلوه مي كند و آن را انجام مي دهد»[7]
در دهمين آيه، سخن از پرهيزگاراني است كه هر گاه به خاطر غفلتي مختصر، امواج وسوسه هاي شيطان، آنها را احاطه كند، پرده هاي «غفلت» را با ياد خدا، مي درند. آن گاه طوفان فرو نشيند و پرده ها كنار رود و چشمشان بينا شود، خداوند در اين رابطه مي فرمايد:«پرهيزگاران هنگامي كه، گرفتار وسوسه هاي شيطان شوند، به ياد (خدا) مي افتند بينا مي گردند؛ اِنَّ الَّذينَ اتَّقُوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذا هُم مُبصِرُونَ»[8]
اين تعبير نشان مي دهد كه ياد خدا، چشم قلب انسان را بيدار مي كند؛ در حالي كه «غفلت» از ياد او، راه را براي نفوذ شياطين در دل انسان همواره مي سازد.
«طائف» به معني طواف كننده است و منظور از آن ـ همان گونه كه جمعي از مفسران بزرگ گفته اندـ همان وسوسه هايي است كه از ناحية شيطان صادر مي شود و گويي اطراف قلب طواف مي كند تا راهي براي نفوذ در كعبة دل پيدا كند و آن را به بتخانه اي مبدل سازد كه اين نفوذ تنها در حال «غفلت» انسان از ياد خداست، زيرا، به محض اين كه انسان به ياد خدا بيفتد، آن وسوسه ها و خطورات از قلب دور مي شود و نور رحمت حق بر آن متجلي مي گردد.[1] . كهف، /28.
[2] . روم، /7.
[3] . اعراف، /146.
[4] . اعراف، /136.
[5] . عنكبوت، /65.
[6] . زخرف،/36.
[7] . روح البيان، جلد 8، صفحه 369.
[8] . اعراف، /201.در يازدهمين آيه، از غافلاني سخن به ميان آمده است كه تا پايان عمر در عالم بي خبري و «غفلت» به سر مي برند، اما در هنگام سكرات موت به آنان خطاب مي شود:«گفته مي شود تو از اين موضوع غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملا بينا شده است،»(در واقع حادثة تازه اي رخ نداده، فقط چشم تو بينا شده است و پرده هاي «غفلت» كنار رفته و حقايق را، آن چنان كه هست مي بيني، «لَقَد كُنتُ فِي غَفلَةٍ مِن هذا فَكَشفنا عَنكَ غَطآئِكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَديدٌ»[1]
در دوازدهمين و آخرين آيه، پيرامون روز قيامت و شرح حال غافلان، در آن روز پر حسرت و اندوه مي فرمايد:« آنان را از روز حسرت بترسان، روزي كه همه چيز پايان يافته در حالي كه آنها در غفلتند و ايمان نمي آورند؛ وَ اَنذِرهُم يَومَ الحَسرَةِ اِذا قُضِيَ الاَمرُ وَ هُم فِي غَفلَةٍ وَ هُم لايُؤمِنُونَ»[2]
يكي از نامهاي روز قيامت يوم الحسرة است، زيرا، غافلان و بي خبران از خواب غفلت بيدار شده و همة اعمال خود را مي بينند. نامة اعمال و پروندة جنايات آنها از يك سو، فرشتگان گواه بر اعمال، از سوي ديگر و از مه دردناكتر، گواهي تك تك اعضاء بدن، حتي پوست تنشان نسبت به اعمالشان، آتش ندامت و پشيماني را بر سر تا پاي وجودشان مستولي مي گرداند، اما آنان راهي جز سوختن و ساختن در پيش ندارند، چون پرونده ها بسته شده و بازگشت به دنيا براي جبران غير ممكن است. از اين جهت، حسرت و اندوه، تمام وجود آنها را فرا مي گيرد مخصوصا هنگامي كه فرشتگان الهي آنها را ملامت و سرزنش كرده و به آنها مي گويند:«اينها همه نتيجة غفلت شماست»
نتيجه
از آيات بالا چنين مي توان نتيجه گرفت: خطري كه به وسيلة «غفلت» و بي خبري از «ياد خدا»و مسايل سرنوشت ساز زندگي، متوجّه سعادت انسان مي شود، بيش از آن است كه غالباً تصور مي كنيم. «غفلت» همة اركان سعادت ما را ويران مي سازد و مانند آتش سوزان، خرمن زندگي را مي سوزاند و تمام امكانات و استعدادهاي خداداد را برباد مي دهد.
[1] . ق،/22.
[2] . مريم، /39.
آيت الله مکارم شيرازي- اخلاق در قرآن, ج2, ص 321
/ 1