شش هزار ختم قرآن در قبر نمود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شش هزار ختم قرآن در قبر نمود - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
شش هزار ختم قرآن در قبر نمود
سيّده نفيسه دختر حسن بن زيد كه پسر امام حسن مجتبي (ع) است در سنه‌145 در مكه متولد شد و در مدينه نشو و نما كرد، روزها پيوسته روزه مي‎گرفت و شبها را به عبادت بسر مي‎برد، او ثروتمند بود و از ثروت خويش به زمين‎گيران و مريض‎ها و عموم احسان مي‎كرد، سي مرتبه نيز به حج مشرف شده كه اكثر آن با پاي پياده بود.
زينب دختر برادر نفيسه گفت: چهل سال تمام عمه‎ام را خدمت كردم و در اين مدّت نديدم شبي بخوابد و يا روزي افطار كند، پيوسته شبها را به قيام و روزها را به روزه مي‎گذراند، به او گفتم: با خود مدارا نمي‎‎كني، جواب داد: چگونه با نفسم رفق و مدارا كنم، با اينكه در جلو عقباتي دارم كه از آنها نمي‎گذرند مگر مردمان رستگار.
جناب نفيسه از شوهر خود (اسحاق) دو فرزند داشت يكي به نام قاسم و ديگر ام‎كلثوم، سالي با شوهرش به زيارت حضرت ابراهيم خليل مشرّف شد، در مراجعت به مصر تشريف آورد، و در منزلي سكني گزيد، در همسايگي آنها دختر يهودي نابينائي بود، يك روز به آب وضوي نفيسه تبرّك جست، در همان حين چشمش روشن شد،‌ و بعد از آن يهوديان بسياري اسلام آوردند و اهل مصر در حق آن مخدرّه بسيار عقيده پيدا كردند، از نفيسه خواهش كردند در مصر توقّف كند، او نيز در مصر توقّف نمود، تا اينكه در همانجا از دنيا رفت.
آن مخدره قبري به دست خويش براي خود كنده بود و پيوسته در آن قبر داخل مي‎شد، نماز مي‎خواند و قرآن تلاوت مي‎كرد، و 6 هزار ختم قرآن در آن قبر نمود تا اينكه در ماه رمضان سنه 208 از دنيا رفت و هنگام احتضار روزه بود، اطرافيان او را امر به افطار كردند فرمود: واعجبا، سي سال است كه از خداوند متعال مسئلت مي‎كنم با حالت روزه از دنيا بروم و اكنون كه روزه هستم افطار كنم؟!
شروع كرد به خواندن سوره انعام و همين كه رسيد به آيه مباركه «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ‌‌» از دنيا رفت.
نقل شده كه بعد از وفات نفيسه شوهرش اسحاق مؤتمن پسر حضرت صادق (ع) خواست بدن او را به مدينه معظمه منتقل كند و در بقيع دفن نمايد، اهل مصر اجتماع نمودند و درخواست كردند كه آن مخدّره را در مصر بگذارند براي تبرّك و تيمّن، و حتّي مال بسياري بذل كردند، امّا اسحاق راضي نشد، تا آنكه در خواب پيغمبر (ص) را ديد كه فرمود:
درباره نفيسه با اهل مصر معارضه مكن چرا كه به واسطه بركت او بر‌ آنها رحمت نازل مي‎شود.
/ 1