مباحثه دزد و قاضی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مباحثه دزد و قاضی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
مباحثه دزد و قاضي
دزدي راه بر قاضي ببست و به او گفت: برهنه شو و آنچه از لباس و پول همراه داري به من بده.
قاضي گفت: تو كيستي؟ دزد گفت: من سارق هستم،
قاضي گفت: از خدا نمي‎ترسي؟
دزد گفت: اگر از خدا نمي‎ترسيدم اول ترا مي‎كشتم، سپس اموالت را مي‎بردم.
قاضي گفت: تو حيا نمي‎كني با اينكه پيامبر خدا فرموده است.
اْلحَياءُ مِنَ الْايمان
قاضي: اَسْتَغْفِرُ اللهِ رَبّي وَاَتُوبُ اِليه، چه گناهي كردم كه به دست اين دزد افتادم.
دزد: لا حَوْلِ وَلا قُوَّه اِلّا بِالله من چه تقصيري كرده‎ام كه گرفتار اين روده دراز شدم.
قاضي: چرا دزدي مي‎كني و حال آنكه خداوند جلّت عظمته فرمود:
«رِزْقَكُمْ فِي السَّماءِ وَما تُوعَدوُن»[1] «وَ في السَّماءِ رِزقُكُم و ما تُوعَدونَ»
دزد: اين را هم خداوند فرموده كه: «نَحْنُ قَسَّمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ»[2]
يعني قسمت من اين طور است (بايد از راه دزدي روزي بخورم)
قاضي: حضرت دزد! مرا عفو كن كه بي‎وقت از خانه بيرون آمدم.
دزد: مگر از نجوم خبر نداري؟
قاضي گفت: پيامبر فرمود: هر آنكس كه به منجم اعتقاد كند هر آينه كافر به خدا شده است.
دزد: عجب مرد بي‎اطلاعي هستي، مگر تو قرآن نمي‎خواني كه فرموده است. «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»[3]: يعني، مخلوقات به ستاره هدايت مي‎شوند!
قاضي: اي دزد، به خانه خود برو و مردم را آزار مرسان،‌روزي تو هم مي‎رسد،
دزد: من امشب از قرآن مجيد يك تفال زده‎ام، كه دزدي بكنم، اين آيه آمد:
«لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي»[4]: لذا سعي كردم، تا اينكه تو را براي روزي خود يافتم،
قاضي: بس است، مرا آزاد مده، اي دزد مگر نمي‎داني كه پيامبر خدا فرمود: ((اَلْعُلَماءُ وَرَثَهُ الْاَنْبِياء)): علماء ورثه انبياء هستند (احترامشان بر همه لازم است).
دزد:‌ من هم از پيامبر خدا سفارش دارم كه فرمود: «اَهْلُ الْقُرآنِ اَهْلُ الله»
من اهل قرآن هستم و هفت قرائت را ياد دارم.
دزد همان طوري كه سخن مي‎گفت: يكي يكي لباس‎هاي قاضي را درآورد و تمام پولهايش برداشت و سپس گفت: حال ديگر راه امن است، بفرماييد برويد، في امان الله.[5]

[1] . سوره والذاريات، آيه 22.
[2] . سوره زخرف، آيه 32.
[3] . سوره نحل، آيه 16.
[4] . سوره نجم، آيه 41.
[5] . كشكول طبسي، سيد علينقي طبسي حائري.
/ 1