كنیزك و قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

كنیزك و قرآن - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
كنيزك و قرآن
مردي كنيزكي عرب زبان بخريد و به خانه ببرد،‌ شب فرا رسيد و كنيزك بخفت، بامدادان كنيزك از خواب بيدار و به خواجه گفت:
«يا مولائي علّمني اُم القرآن» خواجه گفت: اي كنيزك بر تو چه افتاد كه شب هنگام اعجمي به خوابيدي و بامداد زبان‎آور برخاستي؟ كنيزك گفت: هنگامي كه خوابيدم در رؤيا ديدم كه دنيا آتش گرفته است، در ميان آتش راهي باريك به مانند بند كفش ديدم، سؤال كردم اين راه چيست؟
پاسخ شنيدم كه اين راه بهشت است كه هر كس بتواند اين راه را طي كند داخل بهشت خواهد شد. در آن هنگام حضرت موسي (ع) را با جهودان ديدم، موسي (ع) رو به قوم خود نمود و گفت: «سُواءهً لَكُمْ انّالم آمَرْكُمْ اَنْ تتهَوّدوا».
اي قوم! واي بر شما، من به شما امر نكردم كه يهودي بمانيد، ديدم قوم موسي از راست و چپ همه در آتش بيفتادند و موسي به تنهايي راه را طي نمود و داخل بهشت گرديد، آنگاه عيسي را با مسيحيان ديدم كه آن حضرت به قوم خود گفت:
«سواءهً لَكمْ انالَمْ آمَرَكُمْ اَنْ تَنَصّروا».
اي قوم من به شما نگفتم در نصرانيّت باقي بمانيد ديدم كه قوم عيسي همگي در آتش افتادند و عيسي به تنهايي آن راه را طي كرد و به داخل بهشت گرديد.
پس از عيسي حضرت خاتم النبيّن محمّد مصطفي (ص) را همراه مسلمانان ديدم كه از آن راه عبور مي‎كرد در حالي كه نور آن حضرت عالم را روشن نموده بود، آن حضرت خطاب به همراهان خود فرمودند:
«اَنا آمَرْتُكُمْ اَنْ تُؤمِنوا وَقَدْ آمَنْتُمْ، فلاتَخافوا و لاتَحْزَنوا وَ اَبْشَروا بِالْجَنَّهِ الّتي كُنْتُمْ تُوعدون»: من به شما امر كردم تا ايمان بياوريد و ايمان آورديد، پس نترسيد و غمگين نباشيد و شاد باشيد به بهشتي كه وعده داده شده‎ايد.
كنيزك به صحبت خود ادامه داد و گفت: من به اتّفاق دو زن ديگر در پشت درب بهشت مانده بوديم، در حالي كه درب بهشت بسته بود، از خالق عالم به خازنان بهشت خطاب شد كه از زنان بپرسيد كه آيا سوره امّ‎القرآن (سوره حمد) را مي‎دانند يا نه، اگر مي‎دانند بخوانند تا داخل بهشت شوند، آن دو زن گفتند: مي‎دانيم،‌ سوره حمد خواندند و داخل بهشت شدند، من تنها ماندم كه ام القرآن نمي‎دانستم، خازنان بهشت به من گفتند: اي زن چرا سوره ام القرآن نداني كه وارد بهشت شوي، گفت: مشتاق آموختن و ياد گرفتن ام القرآنم.
آنگاه خازنان بهشت سوره ام القرآن به من آموختند و من آن سوره را بخواندم و وارد بهشت گرديدم.[1]

[1] . روايات گهربار، دكتر بهروز ثروتيان.
/ 1