بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
گفتگوي امير و مرد متهم به مستي در شهر بلخ شخصي را به تهمت مستي به نزد امير آوردند تا به او، حد شرعي جاري نمايند، امير به محض آنكه آن مرد را بديد گفت: با اينكه شراب حرام است چرا نوشيدي؟ آن مرد گفت: اي امير قرآن نخواندهاي كه فرموده: «سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ»[1]. خداوندا، اين بهتان بزرگي است. (اشاره به اينكه من شراب ننوشيدهام) امير گفت: من با تو سخن ميگويم و تو قرآن ميخواني البته تفحّص ميكنم تا معلوم شود كه اين بهتان نيست، متهم گفت: امير نبايد بيتدبير باشد و آيه ولاتجسّسوا را فراموش كند، امير گفت: تو را براي مجادله به اينجا نياوردهاند، از اين سخنان منظورت چيست؟ متهم جواب گفت: سكوت در موقع لزوم سخن، گناه است! در اينجا اگر ساكت بمانم شما مرا تازيانه ميزنيد، من با اين سخنان حد را از خودم دفع ميكنم، امير گفت: «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» را بخوان تا بدانم مستي يا هوشيار؟ (چون كه علماء اعلام حد مستي را نامرتب خواندن اين سوره ميدانند) شخص متهم گفت: امير مركب فصاحت را زين نموده و در ميدان بلاغت ميدواند و از همه سورهها تنها اين سوره را اختيار كرده؟ اگر در مستي من شك است در هوشياري شما هيچ ترديدي نيست، شما سوره حمد را بخوان تا من سوره كافرون را بخوانم و اگر تو آن را نداني من نيز ندانم! امير گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» متهم گفت: بسيار خوب، مطلب تمام شد، در همين اول سوره، با اينكه هوشياري، دو اشتباه كردي! يكي آنكه اعوذبالله نگفتي و ديگر آنكه بسم الله را انداختي! امير رو كرد به آن افرادي كه متهم را آورده بودند و گفت: من گمان كردم، شما نزد من مستي را آوردهايد، نميدانستم كه بزرگترين قراء بلخ را حاضر نمودهايد، دست از او برداريد تا هر كجا كه ميخواهد برود، متهم گفت: از حضور امير، بدون جايزه برگشتن عيب است، امير دستور داد تا خلعت لايقي به متهم بدهند، آنگاه متهم جايزه را گرفت و از حضور امير خارج شد.[2]