آیه قرآن دزد را زاهد و عارف كرد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیه قرآن دزد را زاهد و عارف كرد - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
آيه قرآن دزد را زاهد و عارف كرد
فضيل عياض در ابتداي جواني يكي از راهزنان و سارقان و غارتگران و دزدان و بدكاران و هرزه‎گران و عيّاشان مشهور زمان خود بود كه هر كس اسم او را مي‎شنيد، لرزه به اندامش مي‎افتاد كه در آن زمان حتّي سلطان و خليفه‌ وقت هارون الرشيد هم از دست او ناراحت بود و ترس داشت.
روزي از روزها سوار بر اسب آمد كنار نهري ايستاد تا اسبش آب بخورد كه ناگهان چشمش به دختر بسيار زيبائي افتاد كه مشك خود را به دوش گرفته و مي‎خواست كنار نهر بيايد و آب بردارد.
عشق و محبّت آن دختر به قلبش رخنه كرد و چشم از آن دختر برنداشت تا وقتي كه دختر مشك را پُر از آب كرد و راه خود را گرفت و رفت، به نوكران و بادمجان دورقاب چين‎هايش دستور داردتا او را تعقيب كرده و بعد به پدر و مادر دختر خبر دهند كه دختر را شب آماده كرده و خانه را خلوت نموده زيرا فضيل، راغب آن زيبارو شده، نوكران فضيل پس از تعقيب آن دختر، به در خانه‌ ايشان رسيدند و در خانه را زدند و گفته‎هاي فضيل را به آنها ابلاغ نمودند.
تا اين خبر به گوش پدر و مادر دختر رسيد بسيار ناراحت و متوحّش و لرزان گرديدند و چون چاره‎اي نداشتند يك عده از پيران و ريش سفيدان شهر را دعوت كردند و با آنها مشورت نمودند كه چه كنيم؟
آنها گفتند: بيا و دخترت را فداي يك شهر كن، زيرا اگر فضيل به مقصود خود نرسد، همه اين شهر را به غارت برده و همه چيز را به آتش مي‎كشد، پدر و مادر از روي ناچاري دختر را مهيا كرده و خانه را خلوت نمودند.
شب هنگام، فضيل وارد شهر شد و قلّاب و كمند انداخت، از بالاي ديوار پشت بام به روي بامهاي ديگر رفت و تا به خانه‌ دختر رسيد همين كه خواست وارد منزل معشوقه خود گردد، يك وقت صدائي شنيد، خوب كه گوش داد، شنيد صداي قرآن مي‎آيد و يكي قرآن مي‎خواند، توجّه خود را به اين آيه جلب كرد. «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ».
آيا وقت آن نرسيده كه قلوب مؤمنين به ذكر خدا خاضع و خاشع گردد. (ديگر دست از گناه بردارند و به ياد خدا باشند) اين آيه چنان در او اثر كرد كه زندگيش را بيكباره دگرگون ساخت و از نيمه راه برگشت و از ديوار فرود آمد و با كمال اخلاص و صفاي دل گفت: پروردگارا، آري نزديك شده، هنگام خضوع و خشوع و از همانجا جرقه نور خدا دل او را روشن كرد و با خدا رابطه برقرار نمود. انشاء‌ الله كه جرقه‎هاي نور الهي دلهاي ما را نيز روشن و منّور كند.

/ 1