قرآن و پلورالیزم نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

قرآن و پلورالیزم - نسخه متنی

مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
قرآن و پلورالیزم
«پلوراليزم ديني» در لغت، به معناي كثرت‌گرايي و مقصود از آن در فلسفه دين، پذيرش حقانيت اديان مختلف است، طرفداران نظريه «كثرت‌گرايي ديني» براي اثبات مدعاي خود،‌ ظواهر برخي از آيات قرآن كريم را مورد استناد قرار داده‌اند تا به اين وسيله نظرية خود را به قرآن تحميل نمايند.[1]
در اين جا به برخي از ادعاهاي آنها، و نقد و تحليل مستندات قرآني پلوراليست‌ها مي‌پردازيم:
1ـ اشتباه اساسي پلوراليست‌ها در استناد كثرت‌گرايي ديني به قرآن از غفلت يا ناديده انگاشتن اصول و روش‌هاي تفسير قرآن سرچشمه مي‌گيرد، و در واقع به اصول علم تفسير توجه نكرده‌اند. كه عبارتند از: 1ـ در نظر گرفتن قرائت صحيح؛ 2ـ توجه به مفاهيم كلمات در زمان نزول؛ 3ـ در نظر گرفتن قواعد ادبيات؛ 4ـ در نظر گرفتن قراين؛ 5ـ مبنا بودن علم و علمي؛ 6ـ در نظر گرفتن انواع دلالت‌ها؛ 7ـ احتراز و دوري جستن از ذكر بطون براي آيات؛ يعني مفسر نبايد بر اساس آراء بشري و استحسانات ذوقي، مطالبي را به عنوان معاني باطني آيات كريمه بيان نمايد چون قلمرو تفسير و حيطه كار مفسر، فهم معاني ظاهري قرآن است.
گوهر و جان نظريه «پلوراليزم» اين نكته است، كه حقيقت دين و اسلام، همان تسليم مي‌باشد؛ ولي اين كه در قالب آيين خاصي مانند؛ يهود يا مسيح و يا اسلام، تحقق پيدا كند، تأثيري در ماهيت آن نمي‌گذارد![2]
دليل اول تكثرگرايان: از منظر كثرت‌گرايان «اسلام» معناي عام (يعني تسليم مطلق به خدا) دارد، كه شامل تمام اديان مي‌شود، رهاورد اين باور آن است كه تمام اديان بر صراط مستقيم هستند، اينان به آيات سوره (بقره، 127)، (آل عمران، 19و85)، (يونس، 84) و... تمسك كرده و تلاش مي‌كنند كه حقانيت اديان متعدد را استنتاج نمايند.
درباره ارزيابي و نقد دليل نخست كثرت‌گرايان تذكر چند نكته ضروري مي‌‌نمايد.
1ـ در اين كه اسلام به معناي تسليم و خضوع است ترديدي نيست، ولي نكته اساسي توجه به معاني استعمالي آن در قرآن كريم است. با تأمل در آياتي كه در آنها واژه اسلام آمده مي‌توان سه معنا را نتيجه گرفت:
أ) تسليم و خضوع در برابر خدا؛ ب)معناي تكويني و به معناي انقياد و تأثر جبري و تكويني موجودات از امر الهي است (مثل سورة آل عمران، آية 83) كه تسليم و اسلام تمامي اهل آسمان‌ها و زمين به معناي انقياد و فرمانبرداري تكويني آنان از امر الهي است، چون تسليم اجباري و از روي كراهت (كرهاً) با معناي خضوع ناسازگار است.[3] ج: چنان كه در (سورة مائده، آية 3) بر شريعت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ واژ‌ة اسلام اطلاق شده است.
تكثر و اختلاف در معاني «اسلام» در قرآن مي‌فهماند كه در تفسير آن نبايد انحصارگرا بود، و در همه آيات، اسلام را به معناي تسليم مطلق يا آيين خاص تفسير كرد؛ بلكه بايد تفسير مطابق اصول و قواعد زماني و تفسيري باشد.[4]
2ـ اسلام امت‌هاي پيشين را تأييد مي‌كند و اين مطابق انحصارگرايي در معناي اسلام است، كه البته در نامگذاري امت‌هاي پيشين به اسلام، ترديدي نيست؛ ولي نكته مهم بقا و استمرار حقانيت آنان با ظهور اسلام است و افزون بر اين آيات فراوان ديگري خلاف آن را اثبات مي‌كنند.
3ـ كثرت‌گرايان با ناديده انگاشتن آيات بعد و قبل در حقيقت دست به تحريف كلام الهي زده‌اند.[5]
4ـ پلوراليست‌ها براي تأييد نظريه خويش به تحريف كلام و نظر مفسران بزرگ روي آورده‌اند كه در واقع نه تنها اصول و قواعد تفسيري را رعايت نكرده‌اند، بلكه حفظ امانت‌داري را نيز به دست غفلت سپرده‌اند.
دليل دوم: از جمله آياتي كه به آن استناد مي‌كند سورة مائده، آية 48، است كه مي‌فرمايد: «... براي هر يك از شما (امت‌ها) شريعت و راه و روش قرار داده‌ايم. و اگر خدا مي‌خواست شما را يك امت قرار مي‌داد، ولي (خواست) تا شما را در آن چه به شما داده است بيازمايد. پس در كارهاي نيك بر يكديگر سبقت گيريد...»
نقد و بررسي: مفسران در طول چهارده قرن، براي تفسير آيه مذكور تفاسير گوناگوني عرضه داشته‌اند كه وجه اشتراك تمام آنها دلالت نكردن اين آيه بر تأييد اديان ديگر است. علامه طباطبايي _ رحمه الله _ با تحليل بر مسأله نسخ ساير اديان توسط آيين اسلام مي‌گويد: «مقصود از «امة واحده» در آيه مذكور وحدت و يكنواختي استعدادها و بسترهاي پذيرش شرايع در بين انسان‌هاست به اين معنا كه اگر خداوند مي‌خواست، مي‌توانست زمينه‌ها و استعدادهاي انسان‌ها را يكدست و يكنواخت بيافريند تا آنها را از ابتدا تا انتها، تنها قابليت و شايستگي يك شريعت را داشته باشند، و در اين فرض، سخن از تكثر و تكامل شريعت به ميان نمي‌آمد. ولي خداوند چنين نكرد، بستري فراهم آورد تا انسان رو به رشد و تكامل نهد و اين با صرف اختلاف در مناطق جغرافيايي يا زباني و نژادي ميسر نمي‌شود، بلكه راه آن اختلاف به حسب گذشت زمان و بالندگي استعدادهاي آدمي در پذيرش شريعت كامل است تا بدين سان قدم به عرصة امتحان بزرگ الهي بگذارد»[6]
دليل سوم: به ادعاي كثرت‌گرايان؛ قرآن از «صراط مستقيم» به صورت مطلق و نكره سخن مي‌گويد، چنانكه مي‌فرمايد: «..انك علي صراط مستقيم»[7]؛ «... همانا تو بر راهي راست قرار داري». و آيات 4، سورة يس، نحل، 121، فتح 2 و... استناد نمودند. اين به اين معناست كه تمام اديان صراط‌المستقيم هستند.
نقد و بررسي: اين دليل يكي از ضعيف‌ترين ادلة آنهاست، كه داراي كاستي‌هاي زيادي است. اشكال اساسي آن، توجه نكردن آنها به مفهوم «صراط مستقيم» در قرآن است. در حالي كه مقصود از صراط مستقيم حقيقت دين ـ يعني تسليم به امر الهي ـ است؛ چنانكه بعضي از آيات معرفت ربوبي همراه با تعبد و عبادت حق را «صراط مستقيم» معرفي مي‌كند «و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم»[8] و اين كه مرا پرستيد، اين است راه راست».
در برخي ديگر آيات صراط به خود خداوند اضافه شده است.[9] و در برخي ديگر «صراط مستقيم» به معناي هدايت در مقابل ضلالت به كار رفته است.[10]
بنابراين، حقيقت صراط مستقيم همان عبوديت الهي و التزام به دين آسماني است.[11]
افزون بر آنچه گذشت «صراط مستقيم» الهي از زمان نخستين پيامبر همواره با تطور زمان و استعداد پيامبران و امت‌ها رو به تكامل نهاده است.
دليل چهارم: آيه ديگري كه ممكن است كثرت گرايان به آن استناد كنند آيه ذيل است كه مي فرمايد:
«قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلي شَيْ‏ءٍ حَتَّي تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ»[12] «بگو: اين اهل كتاب! شما هيچ آيتي صحيح ندانيد مگر اين‌كه تورات و انجيل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است بر پا داريد ولي آنچه بر تو از سوي پروردگارت نازل شده (نه تنها ماية بيداري آنها نمي‌گردد بلكه) بر طغيان و كفر بسياري از آنها مي‌افزايد. بنابراين از اين قوم كافر، (و مخالفت آنها) غمگين مباش.»[13]
با مطالبي كه در ادامه مي آيد روشن مي گردد كه اين آيه هرگز بر كثرت گرايي دلالت نمي كند.
ابن عباس در شأن نزول اين آيه مي‌فرمايد: جماعتي از يهود نزد پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ آمدند و گفتند: اي پيامبر! آيا اقرار نداري كه تورات از جانب خداست؟ فرمود: اقرار دارم. آنها گفتند ما فقط به تورات ايمان داريم و به كتاب‌هاي ديگر ايمان نداريم از اين جهت رو اين آيه نازل شد كه خداوند پيامر را امر مي‌كند كه يهود را مخاطب سازد كه شما به دين صحيح نيستيد مگر اين‌كه تورات و انجيل و قرآني كه بر همة مسلمانان نازل شده است مورد اقرار و اعتراف قرار دهيد.[14]
در هر دوره از تاريخ بشر يك دين و شريعت الهي وجود داشته و دارد روح و جوهر همة شرايع آسماني يك چيز بوده و آن عبارت است از: توحيد در ساحت عقيده، عمل، عبوديت، معاد و... سرانجام شرايع آسماني با شريعت اسلام پايان پذيرفت.
امّا اين‌كه تورات وانجيل در زمان و عصر خودشان همدوش حق بوده است شك و شبهه‌اي نيست امّا كلام در آن است كه بعد از طلوع اسلام آيا مي‌توان آنها را شريعت كامل و در عرض دين مبين اسلام قرار داد؟ مسلماً جواب منفي است امّا مفسران در آيه فوق چند احتمال را ذكر كرده‌اند.
1. اين آيه اشاره به تورات و انجيل است كه دست نخورده و تحريف نشده باشد و آن كتاب اصيل كه از وحي الهي جوشيده و موارد اصولش در تمام كتب آسماني واحد است عمل به آنها موجب پرورش ايمان است و اين آيه قبل از نسخ تورات و انجيل را شامل مي‌شود[15] در حالي كه قرآن در چند مرتبه به تحريف شدن كتاب‌هاي پيشين اشاره مي‌كند در سورة نساء آية 46، سورة مائده، آية 130، سورة مائده، آية 41 «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعدِ مَواضِعِهِ».
2. در اين آيه شريفه نكته‌ايست لازم است به آن پرداخته شود و آن اين‌كه آدمي در خلال كارهاي خود اين حقيقت را درك مي‌كند كه اگر بخواهد كاري از كارهاي سنگين را انجام دهد لازم است كه به جايگاهي مُسْتَوي كه وي بر آن مسلط باشد تكيه كرد. مثلاً كسي كه چيز سنگيني را به دوش مي‌گيرد و قبلاً پاي خود را در زمين و جائي كه لغزشگاه نباشد قرار مي‌دهد چون مي‌داند اگر جز اين كند از عهده آن برنمي‌آيد.[1] . فصلنامه كتاب نقد، سال يكم، شماره 4، ص133 و334.
[2] - مهدي بازرگان، دين و تمدن، ص 52.
[3] - محمد حسن قدردان قراملكي، مستندات قرآني پلوراليزم، مجله معرفت، شماره 34، سال نهم، شماره دوم، خرداد و تير 1379،‌ص 103.
[4] - ر.ك: همان.
[5] - ر.ك: همان.
[6] - سيدمحمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القران، قم، ج5، ص 253-252، براي آگاهي بيشتر به آيات مورد تمسك پلوراليست‌ها و پاسخ آنها ر.ك: مجله معرفت، همان.
[7] - سورة زخرف، آية 43.
[8] - سورة يس، آية 61.
[9] - سورة شوري، آية 53.
[10] - سورة انعام، آية 39.
[11] - رك: مجلة معرفت، همان.
[12] . سورة مائده، آية 68.
[13] . ترجمه از حضرت آيت‌الله مكارم شيرازي، چاپ مدرسه اميرالمؤمنين.
[14] . مجمع‌البيان، طبرسي، (تهران، انتشارات فراهاني، چ 1، 1360) ج 7، ص 120.
[15] . تبيان، طوسي، مكتبة اعلام الاسلامي، بيروت، ‌چ 1، ج 3، ص 89. اگر اين مطلب را در امور معنوي نيز راه بدهيم نتيجه مي‌گيريم كه بيشتر افعال و كارهاي بزرگ محتاج به پايه و اساسي از معنويات و بنيادي از نفسانيات است در جمله «لستم علي شييء» كنايه‌اي است از اين‌كه اهل كتاب جاي پاي محكمي كه بتوانند به آن تكيه كرده و تورات و انجيل و ساير كتب آسماني را بپا داشته و از انقراض آنها جلوگيري به عمل آورند ندارند و اين اشاره است به اين‌كه دين خدا و فرامين او بار بس سنگيني است كه آدمي به خودي خود از اقامه آن عاجز است مگر اين‌كه براساس ثابت تكيه داشته باشد و گرنه كسي از روي هوي و هوس نفساني نمي‌تواند دين خدا را اقامه كند پس معني آيه اين است: شما با اين‌كه فاقد جايگاهي هستيد كه براي اقامه ديني كه خدا برايتان فرستاد ناگزير از اعتماد بر آن هستيد و در عمل به دستوراتي كه در كتاب‌هاي آسمانيش گوشزد‌تان گرديد مانند: تقوي، توبه، چيزي را كه بر آن تكيه كنيد نداريد و شما سر در راه اطاعت خدا نداريد بلكه سرپيچ از حدود و خداونديد[1] به نظر مي‌رسد مراد از «شيء» در آيه، دين و آئين باشد يعني شما هيچ پايگاه ديني و مذهبي نداريد.[2]
همچنين بايد گفت: كه اقامه تورات و انجيل به معناي حفظ اصول و برپايي احكام، غير منسوخ آن است نه حفظ و عمل به بعضي و ترك بعضي ديگر.[3]
علاوه بر اين، آيات قبل از آن، نزول قرآن را موجب طغيان و كفر يهود مي‌داند و تأكيد مي‌كند كه بخشش گناهان اهل كتاب و ورود آنها به بهشت، تنها از راه گرويدن به اسلام ميسور خواهد بود.[4]
3. اهل كتاب مدّعيند كه تورات و انجيل را قبول دارند اگر در اين ادعا صادقند بايد بشارت‌هاي كتاب‌هاي مقدس درباره قرآن و پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ را بپذيرند و هنگامي كه آن بشارت‌ها را در كتاب قرآن ديدند سرفرود آورند كه كتاب قرآن آخرين كتاب و كامل‌ترين و جامع‌ترين كتاب‌هاي آسماني است.[5]
از طرف ديگر آيات ديگري در قرآن وارد شده است بر استقامت در دين اسلام و عدم گرايش به اديان ديگر است قرآن يهود و نصاري را از گروه ايمان خارج مي‌داند و دستور مي‌دهد كه آنها را دوستان خود مگيريد و هركس از شما آنان را دوست خود بگيرد از آنان خواد بود.[6] (سورة مائده،‌آية 51) (سورة مائده، آية 57) (سورة مائده، آية 54)
دسته ديگري از آيات از تعابيري مانند: «يا ايها الناس...» «يا بني آدم» كه همة انسان‌ها را مخاطب قرار مي‌دهد؛ كه اين اسلام و قرآن است كه انسان را به كمال سعادت مي‌رساند. (بقره، 168) (نساء، 174) (يونس، 108) (اعراف، 135)
و آياتي نيز به حقانيت اسلام و اظهار آن بر ساير اديان دلالت دارد. (توبه، 33) (فتح، 28) (صف، 9)
با اين وجود، يهود نمي‌تواند در اين زمان به دين خود باقي بماند دين يهود و نصاري در عصر خودشان حق بودند استاد مطهري مي‌فرمايد: اگر گفته شود كه مراد از اسلام خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم شدن در درگاه خداست؛ پاسخ اين است كه البتّه اسلام همان تسليم است ولي حقيقت تسليم در هر زمان، شكلي داشته، و در اين زمان، شكل آن، دين گرانمايه‌اي است كه به دست پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ ظهور يافته و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق مي‌گردد و بس. و لازمه تسليم شدن پذيرفتن دستورهاي او است و روشن است همواره به آخرين دستورات خدا بايد عمل كرد و آخرين دستورات او همان چيزي است كه رسول خدا آورده است.[7]
در نتيجه آيه، هيچ دلالتي بر حقانيت دين يهود و مسيحيت و اسلام در يك زمان ندارد و حق در هر زماني يكي بيش نيست و آيه‌هاي ديگر قرآن نشان مي‌دهد كه تمام اديان و مردمان جهان موظفند از دين مبين اسلام پيروي كنند، مانند: «أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»[8] اين قرآن بر من وحي شده است تا شما و هركس را كه پيام قرآن به او برسد به آن بيم دهم، «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»[9] همانا دين نزد خداوند، اسلام است. «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْ‏آخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»[10] هر كسي غير از اسلام ديني بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود.
[1] . تفسير الميزان، علامه طباطبائي، بنياد فكري علامه، چ 3، 1366، قم، ج 6، ص 107.
[2] . تفسير راهنما، آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، انتشارات دفتر تبليغات، چ 1، قم 1374، ج 4،‌ص 495.
[3] . قرآن و پلوراليزم، محمد حسن قدردان قراملكي، (انديشه جوان، چ 1، 1380، تهران) ص 188.
[4] . سورة مائده، آية 65.
[5] . تفسير نمونه، آيت‌الله مكارم شيرازي، دارالكتب الاسلاميه، چ 11، 1368، ج 5، ذيل آيه فوق.
[6] . فصلنامه كتاب نقد و نظر، ش 4، عبدالحسين خسروپناه، ص 260، قم، پاييز 76.
[7] .عدل الهي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 300.
[8] . سورة انعام، آية 19.
[9] . سورة آل‌عمران،‌آية 19.
[10] . سورة آل‌عمران،‌آية 85.اگر اين مطلب را در امور معنوي نيز راه بدهيم نتيجه مي‌گيريم كه بيشتر افعال و كارهاي بزرگ محتاج به پايه و اساسي از معنويات و بنيادي از نفسانيات است در جمله «لستم علي شييء» كنايه‌اي است از اين‌كه اهل كتاب جاي پاي محكمي كه بتوانند به آن تكيه كرده و تورات و انجيل و ساير كتب آسماني را بپا داشته و از انقراض آنها جلوگيري به عمل آورند ندارند و اين اشاره است به اين‌كه دين خدا و فرامين او بار بس سنگيني است كه آدمي به خودي خود از اقامه آن عاجز است مگر اين‌كه براساس ثابت تكيه داشته باشد و گرنه كسي از روي هوي و هوس نفساني نمي‌تواند دين خدا را اقامه كند پس معني آيه اين است: شما با اين‌كه فاقد جايگاهي هستيد كه براي اقامه ديني كه خدا برايتان فرستاد ناگزير از اعتماد بر آن هستيد و در عمل به دستوراتي كه در كتاب‌هاي آسمانيش گوشزد‌تان گرديد مانند: تقوي، توبه، چيزي را كه بر آن تكيه كنيد نداريد و شما سر در راه اطاعت خدا نداريد بلكه سرپيچ از حدود و خداونديد[1] به نظر مي‌رسد مراد از «شيء» در آيه، دين و آئين باشد يعني شما هيچ پايگاه ديني و مذهبي نداريد.[2]
همچنين بايد گفت: كه اقامه تورات و انجيل به معناي حفظ اصول و برپايي احكام، غير منسوخ آن است نه حفظ و عمل به بعضي و ترك بعضي ديگر.[3]
علاوه بر اين، آيات قبل از آن، نزول قرآن را موجب طغيان و كفر يهود مي‌داند و تأكيد مي‌كند كه بخشش گناهان اهل كتاب و ورود آنها به بهشت، تنها از راه گرويدن به اسلام ميسور خواهد بود.[4]
3. اهل كتاب مدّعيند كه تورات و انجيل را قبول دارند اگر در اين ادعا صادقند بايد بشارت‌هاي كتاب‌هاي مقدس درباره قرآن و پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ را بپذيرند و هنگامي كه آن بشارت‌ها را در كتاب قرآن ديدند سرفرود آورند كه كتاب قرآن آخرين كتاب و كامل‌ترين و جامع‌ترين كتاب‌هاي آسماني است.[5]
از طرف ديگر آيات ديگري در قرآن وارد شده است بر استقامت در دين اسلام و عدم گرايش به اديان ديگر است قرآن يهود و نصاري را از گروه ايمان خارج مي‌داند و دستور مي‌دهد كه آنها را دوستان خود مگيريد و هركس از شما آنان را دوست خود بگيرد از آنان خواد بود.[6] (سورة مائده،‌آية 51) (سورة مائده، آية 57) (سورة مائده، آية 54)
دسته ديگري از آيات از تعابيري مانند: «يا ايها الناس...» «يا بني آدم» كه همة انسان‌ها را مخاطب قرار مي‌دهد؛ كه اين اسلام و قرآن است كه انسان را به كمال سعادت مي‌رساند. (بقره، 168) (نساء، 174) (يونس، 108) (اعراف، 135)
و آياتي نيز به حقانيت اسلام و اظهار آن بر ساير اديان دلالت دارد. (توبه، 33) (فتح، 28) (صف، 9)
با اين وجود، يهود نمي‌تواند در اين زمان به دين خود باقي بماند دين يهود و نصاري در عصر خودشان حق بودند استاد مطهري مي‌فرمايد: اگر گفته شود كه مراد از اسلام خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم شدن در درگاه خداست؛ پاسخ اين است كه البتّه اسلام همان تسليم است ولي حقيقت تسليم در هر زمان، شكلي داشته، و در اين زمان، شكل آن، دين گرانمايه‌اي است كه به دست پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ ظهور يافته و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق مي‌گردد و بس. و لازمه تسليم شدن پذيرفتن دستورهاي او است و روشن است همواره به آخرين دستورات خدا بايد عمل كرد و آخرين دستورات او همان چيزي است كه رسول خدا آورده است.[7]
در نتيجه آيه، هيچ دلالتي بر حقانيت دين يهود و مسيحيت و اسلام در يك زمان ندارد و حق در هر زماني يكي بيش نيست و آيه‌هاي ديگر قرآن نشان مي‌دهد كه تمام اديان و مردمان جهان موظفند از دين مبين اسلام پيروي كنند، مانند: «أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»[8] اين قرآن بر من وحي شده است تا شما و هركس را كه پيام قرآن به او برسد به آن بيم دهم، «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»[9] همانا دين نزد خداوند، اسلام است. «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْ‏آخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»[10] هر كسي غير از اسلام ديني بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود.
[1] . تفسير الميزان، علامه طباطبائي، بنياد فكري علامه، چ 3، 1366، قم، ج 6، ص 107.
[2] . تفسير راهنما، آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، انتشارات دفتر تبليغات، چ 1، قم 1374، ج 4،‌ص 495.
[3] . قرآن و پلوراليزم، محمد حسن قدردان قراملكي، (انديشه جوان، چ 1، 1380، تهران) ص 188.
[4] . سورة مائده، آية 65.
[5] . تفسير نمونه، آيت‌الله مكارم شيرازي، دارالكتب الاسلاميه، چ 11، 1368، ج 5، ذيل آيه فوق.
[6] . فصلنامه كتاب نقد و نظر، ش 4، عبدالحسين خسروپناه، ص 260، قم، پاييز 76.
[7] .عدل الهي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 300.
[8] . سورة انعام، آية 19.
[9] . سورة آل‌عمران،‌آية 19.
[10] . سورة آل‌عمران،‌آية 85.
مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه
/ 1