آن روز سوره حمد را خوب تلاوت نكردی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آن روز سوره حمد را خوب تلاوت نكردی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
آن روز سوره حمد را خوب تلاوت نكردي
گويند حاجي ملا احمد نراقي را فرزندي بود كه علاقه به او داشت و او مريض شد به نحوي كه حاجي مأيوس شد و بي اختيار از خانه ديوانه‎وار بيرون آمد.
در ميان كوچه‎هاي كاشان راه مي‎رفت، ناگاه درويشي پيدا شد و به حاجي سلام كرد و عرض كرد: چرا پريشاني؟ حاجي فرمود: فرزندم مريض است و مأيوس گشته‎ام.
درويش گفت: اين كه مطلب سهلي است. پس عصاي نيزه‎دار خود را بر زمين زد و سوره حمد را بدون قرائت و شرايط خواند و نفسي دميد و گفت: حاجي، برو كه پسر تو شفا يافت.
حاجي تعجب كرد و احتمال صدق داده به خانه مراجعت نمود، ديد كه فرزندش عرق كرده و صحّت يافته است، حاجي بسيار در تعجب شد و در عقب درويش كسي را فرستاد و جميع شوارع و خيابانهاي كاشان را گشتند و درويش را نيافتند، پس از هفت هشت ماه حاجي يك روز در كوچه درويش را ديد به او گفت: اي درويش، تو مردي هستي كه در طريقت قدم مي‎زني و صاحب نفَس هستي و ليكن آن روز سوره حمد را خوب تلاوت نكردي و قرائت تو صحيح نبود، البته در تعليم و تعلّم احكام شرعيه ساعي باش.
درويش گفت: اكنون كه حمد ما تو را پسنديده نيامد آن را پس مي‎خوانم پس، عصا را بر زمين نصب كرد و دوباره سوره حمد را تلاوت كرد و نفَسي زد و گفت: برو.
حاجي به خانه آمد، ديد همان پسرش مريض شده و به همان مرض وفات يافت[1].

[1] - قصص العلماء: ص 131.
/ 1