بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
شفاعت در قرآن اعتقاد به شفاعت و این كه پیامبران ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و اولیاء و صالحان در روز رستاخیز درباره كسانی كه پیوند ایمانی خود را با خدا قطع ننموده و رابطه معنوی خود را با شفیعان درگاه الهی حفظ كرده اند، وساطت و شفاعت خواهند كرد، دارای آثار ارزنده تربیتی است و كاملاً جنبه سازندگی دارد و سبب می شود كه گروهی از گنهكاران به راه اطاعت باز گردند. این بحث زمینه را برای بررسی آیات شفاعت كاملاً آماده می سازد، از این جهت لازم است كه مجموع آیات شفاعت یك به یك مورد بررسی قرار گیرد، و هدف گیری آیات روشن شود. ماده «شفاعت» در قرآن با تمام مشتقات خود «سی بار» در سوره های مختلف و گوناگون به طور نفی و اثبات وارد شده است، كه این خود حاكی از اهمیت موضوع می باشد. نتیجه گیری صحیح از آیات شفاعت به این بستگی دارد كه تمام آیات شفاعت به دقت مورد بررسی قرار گیرد و از مجموع، نتیجه واحدی كه هدف همه آیات است گرفته شود. 1- تقسیم بندی آیات مربوط به شفاعت. گروه نخست دسته از آیات، شفاعت را به طور مطلق نفی می كند و آن یك آیه بیش نیست آنجا كه می فرماید: «ای افراد با ایمان از آنچه ما روزی شما كردیم، انفاق كنید پیش از آن كه روزی فرا رسد كه در آن داد و ستد و پیوند دوستی و شفاعت وجود ندارد، و افراد كافر ستمگرانند».[1] جمله «ولاشفاعه» مستمسكی است برای كسانی كه می خواهند «شفاعت» را ساخته و پرداخته افكار كاهنان بدانند، ولی با توجه به نكات زیر مفاد آیه روشن می گردد. اولاً: توجه به یك آیه و چشم پوشی از آیات دیگر، نمی تواند مبنای صحیحی برای تفسیر قرآن باشد، زیرا همان طور كه گفته شد مجموع آیات یك موضوع در قرآن، هدف واحدی را تعقیب می كنند و تا مجموع آیات در نظر گرفته نشود هرگز نمی توان مقصود نهائی قرآن را تعیین نمود. مثلاً در همین مورد كه قرآن به حسب ظاهر وجود شفاعت را در روز رستاخیز نفی می كند، بلافاصله در آیه بعدی كه آیه معروف به «آیه الكرسی» است به وجود شفیعانی تصریح می كند كه در اذن خداوند درباره گروهی شفاعت خواهند نمود چنان كه می فرماید: «من ذا الّذی یشفع عنده الاّ باذنه». [2] «كی است كه پیش او شفاعت كند جز به اذن او» ؟ با وجود چنین قرینه پیوسته به آیه، و با وجود قرائن فراوانی كه در آیات دیگر وجود دارد، باید مفاد آیه غیر آن باشد كه در وهله اول به نظر می رسد، یعنی مقصود نفی شفاعت های باطل است نه مطلق شفاعت. ثانیاً: گواه بر این كه مقصود نفی مطلق شفاعت نیست بلكه هدف نفی قسمتی از شفاعت ( شفاعت باطل ) است همان جمله «ولاخلّه» ( دوستی نیست ) می باشد. زیرا ظاهر این جمله این است كه پیوند دوستی همه افراد در روز رستاخیز از هم گسسته می شود، در صورتی كه از آیه دیگر استفاده می شود كه تنها پیوند دوستی افراد كافر از هم گسسته می گردد، اما پیوند دوستی افراد پرهیزكار به شكلی كه در دنیا بوده باقی می ماند چنان كه می فرماید: «اَلاخِّلاءُ یُومُئذٍ بُعضهْم لِبعضٍ عُدوّ الاّ المْتّقَّین». [3] «دوستان در روز بازپسین دشمنان یكدیگرند، مگر افراد پرهزكار ( كه پیوند دوستی آنان باقی می ماند)». هر چند ظاهر استثناء «الا المتقین» این است كه پرهیزكاران دشمن یكدیگر نیستند، ولی پس از دقت استفاده می شود كه نه تنها دشمن یكدیگر نیستند بلكه پیوند دوستی آنان باقی می ماند. زیرا علت از هم گسستن پیوند دوستی گنهكاران و دشمن شدن آنان نسبت به یكدیگر، این است كه دوستی آنان در این جهان مایه گمراهی یكدیگر می گردیده، بر عكس دوستی افراد پرهیز كار نه تنها مایه گمراهی نبوده بلكه مایه راهنمائی و وسیله موفقیت هم دیگر محسوب می شده، با توجه به این اصل، می توان گفت كه هدف آیه نه تنها بیان دشمن نبودن افراد پرهیزكار نسبت به یكدیگر است بلكه اشاره به بقای پیوند دوستی این گروه نیز می باشد. خلاصه همان طور كه نمی توان ظاهر جمله «ولا خلّه» را گرفت و گفت در روز باز پسین پیوند دوستی تمام افراد اعم از پرهزكار و غیر آنان از هم گسسته می شود زیرا آیه دیگر به بقای برخی از پیوند ها تصریح و یا اشاره می كند، همچنین نمی توان جمله «ولا شفاعه» را گواه بر نفی مطلق شفاعت گرفت زیرا برخی از آیات، شفاعت را تحت شرائطی امضاء و تصحیح می كنند. ثالثاَ: مقصود از انفاق در آیه همان اداء زكات است و در اهمیت این فریضه همین كافی است كه ذیل آیه كسانی را كه از دادن «زكات» خود داری می كنند كافر خوانده، می گوید: «والكافرون هم الظالمون» «افراد كافر ستمگرانند» . همچنان كه در آیه مربوط به فریضه حج چنین می فرماید: «و من كفر فان الله عنیّ عن العالمین» . [4] «هر كس كفر بورزد خداوند از همه جهانیان بی نیاز است». جمله «و من كفر» به جای جمله «ومن لم یحج» قرار گرفته است و علت این كه خداوند مطلب را به جملـه «من كـفر» اداء نمود این است كه روشن سازد كه اداء فریضه حج آن چنان اهمیت دارد كه ترك آن، به منزله كفر به خدا تلقی می گردد.[5] با توجه به این مطلب می توان گفت: آیه ناظر به نفی شفاعت در مورد گروهی است كه اصلاً ایمان نیاورده اند و اگر هم ایمان دارند ایمان آنان آنچنان ضعیف است كه آنها را بر اداء یك چنین فریضه بزرگ اسلامی تحریك نمی كند و به طور مسلم هر دو دسته به حكم آیه از شفاعت محروم خواهند بود. به خواست خداوند در بحثهای آینده ثابت خواهیم نمود كه شفاعت پیامبران و صالحان درباره آن گروهی است كه برای شفاعت قابلیت و استعداد داشته باشند، و پیوند ایمانی خود را با خدا قطع نكرده و ارتباط معنوی آنان با عزیزان درگاه الهی باقی مانده باشد و گروهی كه آیه از آنها نفی شفاعت می كند یا كافر و غیر مومن هستند و یا مسلمانند ولی زكات مال خود را نمی پردازد و این دو گروه شایسته شفاعت نیستند، و این، دلیل بر نفی شفاعت از دیگران نمی گردد. گروه دوم آیاتی است كه شفاعت مورد نظر یهود را نفی می كند زیرا آنان درباره شفاعت عقیده خاصی داشتند كه هم اكنون توضیح داده می شود، آیات مربوط به این قسمت عبارت اند از: «از آن روز بترسید كه كسی به جای كسی مجازات نمی گردد، نه شفاعت پذیرفته می شود، و نه غرامت و بدل قبول می گردد و آنان یاری نمی شوند» .[6] اصولاً ملت یهود خود را ملت برگزیده و رشته جداگانه بافته می اندیشیدند، و گوش همه جهانیان این جمله را از آنان شنیده است كه ما امت برگزیده خدا هستیم. نه تنها آنان بلكه به نقل قرآن، مسیحیان نیز چنین عقیده ای را درباره خود داشتند چنانكه قرآن مجید می فرماید: «و قالت الیهود و النّصاری نحن ابناء الله و احبّاوه». [7] «یهود و نصارا گفتند كه ما فرزندان و دوستان خدا هستیم». آنان نجات در آخرت را از آن كسی می دانستند كه به خاندان اسرائیل منتسب گردد، تو گوئی انتساب به فامیل اسرائیل و یا انتساب به یكی از دو آئین هر چند عملی در كار نباشد، مایه نجات انسانها است تا آنجا كه قرآن از آنان نقل می كند: «و قالوا لن یدخل الجنّه الاّ من كان هوداً او نصاری». [8] «گفتند كه به بهشت جز یهودی یا مسیحی وارد نمی شود». قرآن به طور آشكار با این فكر مبارزه می كند كه انتساب به فامیل اسرائیل و یا انتساب به آئینی در نجات انسان كافی باشد بلكه مایه نجات را ایمان قلبی و تسلیم باطنی و عمل نیك می داند و در بی پایگی انتساب لفظی و فامیلی چنین می فرماید: «این مطلب كه بهشت تنها از یهودیان و مسیحیان ( لفظی و اسمی است) آرزوئی بیش نیست و اگر راست می گویند برای گفتار خود دلیلی بیاورند، بلكه بهشت از آن كسی است كه با سراسر وجود خود تسلیم خدا باشد و عمل نیك انجام دهد، برای چنین فردی در پیشگاه خدا اجر و پاداش هست» . [9] گستاخی آنان به جائی رسیده بود كه با كمال بی شرمی می گفتند: «وقالوا لَن تَمُسّنا النّارْ اِلاّ اَیّاماً مُعدوده قُل اَتّخذتُم عِند اللهِ عُهداً»[10]. «( می گفتند: ) ما جز چند روزی در آتش دوزخ نخواهیم سوخت تو گوئی از خداوند برای این مطلب پیمانی گرفته اند». این دو آیه درباره چنین ملت متكبر و خود خواه سخن می گوید و شفاعت مورد اعتقاد آنان را كه هیچ نوع قید و شرطی برای آن قائل نبودند، نفی می كند. در این صورت، این دو آیه نمی تواند ناظر به شفاعتی باشد كه خود قرآن و آئین اسلام آن را تحت شرائطی تصویب كرده و اعلام داشته است. از این جهت هنگامی كه بزرگان علم تفسیر به شرح این دو آیه می رسند می گویند: این دو آیه مربوط به نفی شفاعتی است كه یهود درباره خود معتقد بودند و می گفتند: پیامبرزاده ایم و در روز رستاخیز به همین جهت مورد شفاعت قرار خواهیم گرفت.[11] گروه سوم آیاتی كه صریحاً می گوید كه روز رستاخیز برای گروه كافر شفیع و شافعی وجود ندارد و یا شفاعت شافعان به حال آنان سودی نمی بخشد مانند: 1. «... افرادی كه روز رستاخیز را در گذشته فراموش كرده بودند به خود آمده می گویند رسولان پرورگار ما آمدند آیا ما شفیعانی داریم كه در حق ما شفاعت كنند یا ما را به دنیا باز گردانند تا این بار غیر آنچه را كه عمل می كردیم عمل كنیم ( آنان باید بدانند كار از كار گذشته ) و ضرر كرده اند و خود را در معرض عذاب قرار داده اند و آنچه را كه بر خدا افترا می بستند ( بتها مقربان درگاه خداوند هستند ) باطل از آب درآمد». [12][1] . سوره بقره، آیه [2] . سوره بقره ، آیه ی 255 . [3] . سوره زخرف، آیه 67. [4] . سوره آل عمران، آیه 97. [5] . كشاف، ج 1، ص 291. [6] . سوره بقره، آیه 48 . [7] . سوره مائده، آیه 18. [8] . سوره بقره، آیه 111 . [9] . سوره بقره ، آیه 111 و 112 . [10] . سوره بقره ، آیه 80 . [11] . كشاف ج 1، ص 215 و مجمع الیان، ج 1، ص 103. [12] . سوره اعراف ، آیه 53 . طلب كنندگان شفاعت در اين آيه، همان منكران روز رستاخيزند و جمله «قد خسروا ...» گواه بر اين است كه براي آنان شافعاني نيست و اگر شفيعاني براي آنان بود هرگز صحيح نبود گفته شود كه «قَد خَسروا اَنفُسُهْم ...». 2- «( هنگامي كه آنان با معبود هاي خود به آتش افتادند، رو به معبودهاي خود كرده مي گويند: ) ما شما را در پرستش، با خداوند جهان، يكسان قرار داديم، ما را گروه مجرمان گمراه كردند براي ما نه شافعي هست و نه دوست مهرباني». [1] 3- «و كُنّا نُكذّبْ بِيومِ الدّينِ حُتّي اَتاَنا اليقينْ فَما تَنفَعْهْم شَفاعُهْ الشّافِعين».[2] «روز رستاخيز را انكار كرديم تا آن كه براي ما يقين آمد، در اين موقع شفاعت شافعان به حال آنان فائده اي نمي بخشد». مفسران مي گويند: مقصود از شافعان در آيه همان شافعان حقيقي هستند نه شافعان پنداري مانند بت، كه گروه بت پرستان آنها را شافعان خويش مي پنداشتند ( چنانكه در آيات مربوط به اين گروه خواهيم گفت ) و علت اين كه شفاعت آنان درباره اين گروه سودي نمي بخشد اين است كه اين افراد بر اثر كفر و انكار روز بازپسين و ارتكاب يك رشته جرائم بزرگ، و ترك فرائض چنانكه در آيات قبل از دو آيه مورد بحث، تصريح شده است[3]، شايسته شفاعت نيستند زيرا كوچكترين ارتباط ايمان با خدا نداشته و پيوند معنوي خود را با شافعـان قـطع كرده اند. اين افراد بر اثر دوري از تقوي و پاكي، هرگز به وسيله شفاعت پاك و طاهر نمي شوند، و بر اثر نداشتن قابليت، شفاعت به حال آنان سودي نمي بخشد و به عبارت ديگر، شفاعت صالحان درباره افراد، منوط به اذن خدا و رضاي او است و اذن خدا درباره گروهي است كه با او ارتباط داشته باشند و مورد رضايت او قرار گيرند. البته احتمال دارد كه مقصود از شافعان در آيه، شافعان پنداري آنان باشد زيرا سياق آيات مي رساند كه آنان بت پرست بوده و به روز رستاخيز ايمان نداشتند. در هر حال شفاعت درباره اين گروه موثر نمي گردد يا به خاطر نبودن لياقت در مورد شفاعت و يا به علت نبودن شايستگي در شفيع هاي پنداري. در هر صورت نبودن شفيع براي گروه كافر و منكران معاد در روز رستاخيز ( همچنان كه مفاد دو آيه نخست است) و يا سودمند واقع نشدن شفاعت شافعان در حق آنان ( مفاد آيه سوم ) منافاتي با ثبوت شفاعت درباره اهل ايمان ندارد. گروه چهارم آياتي است كه از شفيع بودن بتها انتقاد مي كند. مراجعه به آيات قرآن و تاريخ عرب جاهلي روشن مي سازد كه بت پرستان، بتهاي چوبي و سنگي و فلزي را مي پرستيدند و چنين مي پنداشتند كه با پرستش معبودهاي مصنوعي، مي توانند رضا و توجه آنان را به خود جلب نمايند تا در درگان الهي شفيعان آنان باشند. قرآن مجيد به عناوين گوناگون نه تنها از عبادت و پرستش آنها نهي مي كند، بلكه از شفيع بودن آنان شديداً انتقاد مي نمايد، و توجه مي دهد كه اين معبودهاي ناچيز كه مالك خير و شر خويش نيستند، چگونه مي توانند عذاب الهي را از ديگران دفع كنند. اينك اين دسته از آيات: 1- «( به گروه بت پرست گفته مي شود ) چرا ما شفيعان شما را كه آنها را شريكان «خدا» مي پنداشتيد، نمي بينيم، پيوندهاي شما با آنها قطع شد و آنچه درباره اين بتها تصور مي نموديد ( شريكان خدا مي دانستيد ) باطل گرديد».[4] 2- «موجوداتي را مي پرستند كه ضرر و سودي به آنها نمي رساند، و مي گويند آنها شفيعان ما در پيشگاه خداوند مي باشند بگو آيا خبر از چيزي مي دهيم كه در آسمانها و زمين خدا از آن خبر ندارد، پيراسته است خدا از آنچه براي او شريك قرار مي دهيم».[5] 4- «وُ لَم يُكن لَهم مِن شُركائِهِم شُفعاءُ و كانوا بِشُركائِهِم كافرين».[6] «( روز رستاخيز ) از ميان بتهائي كه مي پرستيدند و شريك خداوند تصور مي كردند، شفيعاني براي آنان نبود ( آنان در آن روز ) معبود بودن آنها را انكار مي نمايند». 5- «اَم اتّخذوا من دون اللهِ شُفعاءَ قُل اَوُلَو كانوا لا يُملِكون شَيئاً و لا يُعقِلون».[7] «بلكه آنان شفيعاني جز خدا اتخاذ نموده اند، بگو با اين كه آنها مالك چيزي نبوده و تعقلي ندارند ( باز آنها را شفيع مي پنداريد )». با توجه به متن اين آيات، و قرائني كه در قبل و بعد آنها است، روشن مي گردد كه هدف همگي انتقاد از شفيع بودن بت ها مي باشد، و مفاد آنها نفي شفاعت به طور مطلق نيست بلكه هدف، انتقاد از شفيع بودن بت ها زيرا اين موجودات ( كه به تعبير قرآن عقل و شعوري ندارند و مالك چيزي نيستند ) چگونه مي توانند از ديگري دفع ضرر كنند. 3- «آيا من جز خدا، خداياني براي خود انتخاب كنم، در صورتي كه هر گاه از طرف خدا ضرري ( كيفر ) متوجه من مي گردد، شفاعت آنان سودي نبخشيده و مرا نجات نمي دهد».[8] گوينده اين سخن طبق نقل مفسران، حبيب نجار است كه به حمايت از رسولان عيسي برخاسته، و از توجه به بتها و اعتقاد به شفاعت آنها انتقاد مي كند. بنابر اين مجموع آيات نفي كننده شفاعت در چهار گروه خلاصه مي گردد. حضرت استاد علامه طباطبائي در مفاد آيه هاي نفي كننده شفاعت بياني دارند، كه خلاصه آن را در اين جا مي آوريم: «اقوام گذشته، اعم از بت پرستها و غير آنها ، معتقد بودند كه زندگي آخرت نيز يك نوع حيات دنيوي است كه قانون اسباب و تأثير و تأثرات مادي و طبيعي، عيناً در آن حكم فرماست، لذا انواع قربانيها و هدايا را بخدايان خود تقديم مي داشتند، تا از گناهان آنها صرف نظر كرده و يا در احتياجات، آنها را كمك كنند، و يا آنها را وسيله شفاعت خود قرار مي دادند و يا فداء و بدلي براي جرايم خود تهيه مي كردند. و يا از اشخاص و اسلحه استمداد مي جستند، تا آنجا كه انواع زينت آلات و اسلحه را با مردگان خود دفن مي كردند، به اين خيال كه در آخرت از آن استفاده كرده و يا به وسيله آن، از خود دفاع كنند، گاهي كار به اينجا مي رسيد كه بعضي از كنيزان را براي مأنوس شدن ميت و يا بعضي از شجاعان زميني را براي كمك وي، همران او دفن مي نمودند امروز هم در موزه ها در ميان آثار مختلف زميني، عتيقه هاي فراواني يافت مي شود كه از آن دوران است. در ميان ملل مختلف اسلامي نيز عقايد گوناگوني شبيه اين عقايد ديده مي شود كه بعنوان توارث از آن زمان باقيمانده ، و چه بسا در طي دورانهاي مختلف رنگهاي تازه اي به خود گرفته است با اين كه قرآن تمام اين آراء سست و عقايد غلط را باطل شمرده و صريحاً اعلام كرده است كه: «والامر يومئدٍ لله». [9] «در آن روز حكم و فرمان براي خداست». و نيز فرمود: «وُرأوْ العُذابُ و تَقَطَّعُت بِهِمْ الاسبابْ».[10] «عذاب را مي بينند و اسباب بر آنها قطع خواهد شد». «مسلماً فرد، فرد بسوي ما آمديد، همانطور كه بار اول شما را آفريديم و آنچه به شما داده بوديم پشت سر انداختيد و شفيعانتان را كه خيال مي كرديد شريك در ( شفاعت يا خلقت ) شما هستند با شما نمي بينيم، رابطه ميان شما قطع شد و آنچه را خيال مي كرديد بر باد رفت».[11] «در آنجا ( قيامت ) هر كس آنچه را پيش فرستاده آزمايش مي كند و به سوي خداوند، مولاي حقيقي خود بازگشت داده مي شوند، و آنچه افتراء مي بستند از آنها گم و نابود مي شود».[12] و مانند اين آيـات كه خداونـد در طـي آنـها بيـان كرده است كـه عـالـم آخرت از اين اسباب دنيوي خالي و از ارتباطات طبيعي بر كنار است، روي اين اصل تمام آن عقايد و اوهام بطور اجمال باطل مي شود. [13] قرآن در اين آيات به طور اجمال مطلب را بيان كرده است ولي در آيات ديگر تفصيلاً به بيان مطلب پرداخته و يك يك آن عقايد را ابطال نموده و مي فرمايد: «از روزي بپرهيزيد كه كسي را، جاي كسي نمي گيرند، و از او شفاعت پذيرفته نمي شود، و غرامتي از آن گرفته نشده و هرگز كمك كرده نمي شوند».[14] «يُوم لابُيع فيه ولا خُلّه وُ لا شفاعهْ».[15] «روزي كه نه خريد و فروش در آن است و نه دوستي و نا شفاعت». «يُومُ لا يْغني مُوليً عُن مُوليً شيئاً».[16] «روزي كه ابداً دوستي به درد دوست ديگر نمي خورد». «يُوم تُولّون مْدُبِرين ما لَكم مِن اللهِ مِن عاصمٍ».[17] «روزي كه ( به هرسو) فرار مي كنيد و هيچ پناهي از (عذاب ) خدا نيست». «ما لكم لا تَناصَرونُ بُل هْم اليُومُ مْستسلِمْون».[18] «چرا از يكديگر ياري نمي جوئيد؟ ولي امروز آنها كاملاً تسليم اند». «چيز هائي را غير از خدا مي پرستند كه نه به آنها ضرر مي زند ( كه از زيان آن بترسند ) و نه به آنها منفعت مي رساند ( كه توقع نفع آنرا داشته باشند ) و مي گويند اينها شفيعان ما در نزد خدا هستند، بگو: آيا شما مي خواهيد خدا را از چيزي كه در تمام زمين و آسمانها علم به آن ندارد با خبر سازيد خدا از شرك آنها منزه و بالاتر است».[19] «ما لِلظّالمين من حميمٍ و لا شفيعٍ يْطّاعْ».[20] «براي ستمكاران خويشاوندي كه بدرد آنها بخورد و شفاعت كننده اي كه شفاعتش قبول شود نخواهد بود». «فما لُنا مِن شافِعينْ ولا صَديقٍ حميم».[21] «براي ما ( گمراهان ) هيچ شفاعت كننده و دوستي مهربان نيست». وامثال اين آيات كه وقوع شفاعت مورد تخيل مردم آن زمان و تأثيراسباب و وسائط را در قيامت نفي مي كند[22]. ولي با اين همه نفي و انكار، اسلام عقيده به شفاعت را، بسان برخي ديگر از عقايد پيشينيان اصلاح نموده در عين اين كه اين گونه اعتقادات را به باد انتقاد گرفته، و نظام اخروي را غير از نظام اين جهان دانسته است اما اصل وجود شفاعت را انكار نكرده و آن را اصالتاً حق خدا دانسته و براي اولياء وي تحت شرايطي كه مهم آنها، اذن الهي است، ثابت دانسته است.[1] . سوره شعراء ، آيه 101 _ 98 . [2] . سوره مدثر، آيه هاي 48 _ 46. [3] . << ما سُلُككم في سُقرٍ ، قالو ا لم نَكْ مِنُ المصلينُ، وُ لم نَكْ نُطعمْ المِسكينُ و كُنا نَخُوضُ مُعُ الخائِضِينُ >> سوره مدثر، آيه 45 _ 42. << چه چيز شما را وارد دوزخ ساخت، مي گويند: نماز نمي گزارديم، مستمندان را اطعام نمي كرديم، و در باطل فرو مي رفتيم>>. [4] . سوره انعام ، آيه ي 94. [5] . سوره يونس ، آيه ي 18. [6] . سوره روم ، آيه ي 13 . [7] . سوره روم ، آيه ي 13 . [8] . سوره يس ، آيه ي 23 . [9] . سوره انفطار ، آيه ي 19 . [10] . سوره بقره ، آيه ي 166 . [11] . سوره انعام، آيه ي 94 . [12] . سوره يونس ، آيه ي 30 . [13] . منظور اين نيست كه در آخرت علل بكلي از اثر مي افتند و هيچگونه تأثير و تاثري ندارند بلكه منظور اين است كه اين اسبابي كه در عالم دنيا وجود دارند، در آنجا از كار افتاده و بدرد نمي خورد و اين ترتيباتي كه مردم دنيا براي رسيدن بمنافع و فرار از مجازاتها مي دهند در نجا كوچك ترين اثري ندارد و بعبارت ديگر نظام در آنجا نظام ديگري غير از نظام دنيوي است. [14] . سوره بقره، آيه ي 48 . [15] . سوره بقره، آيه ي 254 . [16] . سوره دخان، آيه ي 33 . [17] . سوره مومن، آيه ي 33 . [18] . سوره صافات، آيه ي 25 و 26 . [19] . سوره يونس، آيه ي 18 . [20] . سوره مومن، آيه ي 18 . [21] . سوره شعراء، آيه ي 100 و 101 . [22] . الميزان، ج 1، ص 156 و 157 . در اين موقع ميان آيات نافي و مثبت كوچكترين اختلافي وجود ندارد زيرا ناقي ناظر بر رد عقايد بت پرستان و اقوامي مشابه آنها است ولي آيات مثبت شفاعت، ناظر به شفاعت صحيح است كه مبتكر آن قرآن و شارح آن احاديث اسلامي است. گروه پنجم در اين بخش به آياتي بر مي خوريم كه شفاعت را مختص خدا مي داند و مي گويد : جزا دهنده و شفيعي نيست و شفاعت همگي مربوط به او است، آيات اين قسمت عبارتند از: 1- «با اين قرآن كساني را كه اميد دارند به سوي پروردگار خود باز گردند، بيم بده، و نصيحت كن زيرا براي آنان جز خدا حامي و شفيعي نيست شايد آنان پرهيزكار گردند».[1] 2- «با كساني كه دين خود را بازيچه خود قرار داده، و زندگي دنيا، آنان را فريفته است مجالست مكن، آنان را تذكر بده تا مبادا هر شخصي تسليم نتيجه اعمال خود شود در حالي كه براي او جز خدا حامي و شفيعي نيست».[2] 3- «خداوند كه آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آنها قرار داد در شش دوره آفريد، سپس بر عرش قدرت مسلط گرديد، براي شما جز خداوند حامي و شفيعي نيست چرا متذكر نمي شويد»؟[3] 4- «قل لله الشَّفاعه جميعاً له ملك السماوات و الارض ثمّ اليه ترجعون».[4] «بگو: شفاعت همگي مال خدا است و او مالك آسمانها و زمين است سپس به سوي او باز مي گرديد». اين گروه از آيات به روشني مي رسانند كه شفاعت از آن خدا است و همه اش در دست او است و كسي حق شفاعت ندارد. افراد غير وارد در مسائل مذهبي، با ملاحظه آيه اخير «قل لله اشَّفاعه جميعاً» «بگوكه شفاعت از آن خدا است» قدري درباره شفاعت ترديد كرده و مي گويند با وجود چنين انحصاري چگونه مي توان گفت در روز رستاخيز غير از خداوند شفيعاني نيز داريم. پاسخ اين گفتار روشن است زيرا گذشته از تحقيقي كه پيرامون آيات شفاعت و چگونگي دلالت آنها به عمل خواهيم آورد، ما قبل آيه گواه بر اين است كه هدف آيه كوبيدن پندار بت پرستان است كه بتها را شفيعان خود مي دانستند، قرآن مجيد براي ابطال اين انديشه مي گويد: «لله الشَّفاعه جميعاً» «شفاعت از آن خدا است و بس، نه از آن بتها». و هر گز آيه ناظر به شفاعت ديگر شفيعان مانند پيامبران و اولياع و صلحي نيست، در اين باره كافي است ما قبل آيه را ملاحظه بفرمائيد، اينك متن آيه ما قبل: «ام اتَّخذوا من دون الله شفعاء قل اولو كانوا لا يملكون شيئاً و لايعقلون». [5] «يا اين كه غير از خدا شفيعاني براي خود گرفته اند بگو هر چند آنها مالك چيزي نباشند و مطلبي درك نكنند». آنگـاه در آيـه بعدي مي فرمايد: «قل لله الشفاعه جميعاً...» «بـگـو شفـاعت از آن خـدا است ...». با ملاحظه ما قبل آيه روشن مي شود كه نفي و اثبات در دو آيه، مربوط به خدا و بتها است كه اين حق را از بتها سلب كرده و براي خدا ثبت مي كند و هرگز آيه ناظر به ديگر شافعان نيست كه در آيات قرآن پذيرفته شدن شفاعت آنان قطعي اعلام گرديده است. گروه ششم در اين گروه به آياتي بر مي خوريم كه با صراحت هر چه كاملتر، شفاعت غير خدا را در محكمه الهي به عنوان يك اصل مسلم پذيرفته و غير قابل رد مي داند، هر چند آن را از نظر شفيع و شخصي كه مورد شفاعت قرار مي گيرد، محدود و مشروط معرفي مي كند. از نظر شفيع شرائطي دارد كه شرط مهم آن اين است كه شفاعت بايد به اذن خدا باشد و بدون اذن او هيچ گاه اثري نخواهد داشت. از نظر مورد شفاعت نيز شرائطي دارد كه به طور اجمال اين است كه شخصي كه مورد شفاعت قرار مي گيرد بايد جلب رضايت خدا را بنمايد، در اين گروه از آيات، نام و خصوصيات شافعان مكتوم مانده و بيان نگرديده و تنها به ذكر صفات و شرائط پذيرفته شدن شفاعت آنها اكتفا شده است. اينك متن آيات اين گروه: 1- «مُن ذَاالّذي يُشْفَعْ عنده الا بِاِذنهِ».[6] «كيست كه بدون اذن او شفاعت كند». ظاهر آيه اين است كه هيچ كس بدون اذن او شفاعت نخواهد كرد، ولي تلويحاً مي رساند كه در روز بازپسين شفيعان هستند كه به اذن او شفاعت مي كنند. 2- «ما مِن شَفيعٍ الاّ مِن بُعدِ اِذنهِ».[7] «شفيعي نيست مگر بعد از اذن او». برخي اين آيه را مربوط به شفاعت مورد بحث مي دانند ولي در آينده خواهيم گفت ممكن است اين آيه مربوط به شفاعت اصطلاحي نباشد. 3- «لا يُملكونُ الشَّفاعهُ الاّ مُن اَتّخَذَ عِندُ الرحمانِ عهداً».[8] «( هيچ يك از معبودهاي آنان) مالك شفاعت نمي گردد مگر آنكه با خدا عهدي داشته باشد». يعني تنها گروهي مي توانند شفاعت نمايند كه خداوند به آنها قول شفاعت داده و با خدا چنين عهدي داشته باشند، و خدا از ميان معبودهاي باطل آنان، تنها به آن گروه وعده شفاعت داده كه به وحدانيت خدا و يگانگي معبود گواهي دهند چنانكه توضيح آن در ششمين آيه اين بخش خواهد آمد. 4- «يُومئذٍ لا تَنفَعْ الشفاعه الاّ من اَذِنُ لَه الرحمانْ و رُضِيُ له قَولاً». [9] «در روز رستاخيز شفاعت كسي درباره كسي مفيد واقع نمي شود مگر شفاعت كسي كه خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضي گردد ( سخني نگويد كه خشم خدا را بر انگيزد )». 5- «وُلا تَنفعْ الشَفاعُه عِندهْ اِلاّ لِمُن اَذِنُ لَهْ».[10] «شفاعت كسي سودي نمي بخشد مگر شفاعت آن كس كه خدا به او اذن دهد». 6- «كساني كه جز خدا مورد پرستش واقع مي شوند ( مانند بتها و ملائكه و مسيح ) هرگز مالك شفاعت نمي شوند، مگر آن گروه كه به حق گواهي دهند و از صميم دل به آن عالم باشند».[11] جمله «وُلا يُمًلِكْ الّذينُ يُدًعْونُ من دونه الشفاعه» حاكي است كه تمام معبودهاي جهان اعم از فرشته و انسان و ... ، مالك شفاعت نمي باشند و توانائي بر آن كار ندارند. جمله «اِلاّ مِن شَهِدُ بالحُقِّ» گروهي را استثنا مي كند و آنها كساني هستند كه به «حق» كه همان توحيد و يگانگي خدا است گواهي دهند، و معترف باشند كه خداوند جهان يكي است مانند فرشتگان و پيامبراني مانند مسيح كه معبود گروهي مي باشند اما خود بر بندگي خويش و وحدانيت معبود حقيقي گواهي مي دهند. در اين صورت يكي از شرائط پذيرفته شدن شفاعت اين است كه شفيع بر يگانگي خدا گواهي دهد. هرگاه گواهي به توحيد خدا، شرط پذيرفته شدن شفاعت شفيع باشد، قطعاً مورد شفاعت نيز بايد داري چنين شرطي باشد. دقت در اين آيات ما را به نكات زير رهبري مي كند: 1- گروهي كه در روز رستاخيز به طور قطع و يقين تحت شرائطي شفاعت خواهند نمود در اين آيات از نام و نشان آنان گفتگوئي به ميان نيامده است. 2- يكي از شرائط نفوذ شفاهت، اذن الهي است چنانكه لفظ «الا باذنه» و مانند آن بر اين گواهي مي دهند. 3- به يگانگي خدا گواهي دهد چنانكه از جمله «الاّ من شهد بالاحقّ» بر مي آيد.[12] 4- در خواست شفاعت آميخـتـه به سخني كـه خشم خدا را بر مي انگـيزد نباشـد چنانكه مي فرمـايد: «وُرُضيُ لَهْ قَولاً» و شايد مقصود اين است كه درباره افرادي درخواست شفاعت نكند كه هر گز شايستگي شفاعت را ندارند. 5- پيمان شفاعت با خداوند داشته باشند چنانكه جمله «الاّ من اتخذ عند الرّحمان عهداً» اين حقيقت را مي رساند. گروه هفتم در اين بخش آياتي را مي خوانيم كه نه تنها به طور كلي از وجود شافعاني خبر مي دهد كه درباره بندگان گنه كار شفاعت مي كنند بلكه انگشت روي نام و مشخصات آنها گذارده و معين مي كند مانند: «گويند: خداوند از فرشتگان فرزنداني براي خود انتخاب كرده است ( چنين نيست ) بلكه آنان بندگان گرامي خدا هستند، هرگز بر فرمان او سبقت نمي گيرند و به آن عمل مي كنند، خداوند از پيش آنها و پشت سر آنها آگاه است، و درباره كساني شفاعت مي كنند كه مورد پسند خدا باشند».[13] «چقدر فرشتگاني در آسمانها هستند كه شفاعت آنان درباره افراد سودي نمي بخشد مگر آن كه خدا به هر كسي بخواهد اذن دهد و به شفاعت او راضي گردد».[14] در اين آيه فرشتگان آسمانها شفيعان معرفي شده اند كه به اذن خداوند مي توانند شفاعت كنند. «حاملان عرش و كساني كه در اطراف آن قرار دارند، خدا را تسبيح مي گويند و به او ايمان مي آورند و درباره افراد با ايمان طلب آمرزش مي كنند».[15] اين آيه با صراحت كاملتر مي گويد كه حاملان عرش الهي و كساني كه دور آن قرار دارند در حق افراد با ايمان طلب آمرزش مي كنند از آنجا كه زمان طلب مغفرت محدود نيست و به حكم اين كه براي استغفار، ظرف و زماني معين نكرده است شامل روز رستاخيز نيز مي گردد. يكي از معاني شفاعت، دعاي شفيع در حق شخص مورد شفاعت است كه با او ارتباط معنوي دارند، از اين جهت حاملان عرش و آنها كه در اطراف آن قرار دارند ، با طلب آمرزش خود درباره افراد با ايمان به اذن الهي شفاعت مي كنند. با توجه به توضيحات بالا، اين آيه يكي از دلائل شفاعت محدود خواهد بود. [1] . سوره انعام، آيه ي 51 . [2] . سوره انعام، آيه ي 70 . [3] . سوره سجده ، آيه ي 4 . [4] . سوره زمر، آيه ي 44 . [5] . سوره زمر، آيه ي 43 . [6] . سوره بقره ، آيه ي 255 . [7] . سوره يونس ، آيه ي 3 . [8] . سوره مريم ، آيه ي 87، مقصود از لايملكون همان معبودهاي باطل است كه در آيه ي 81 همين سوره ( و اتَّخذوا منْ دون الله الههً ) وادر شده است. [9] . سوره طه ، آيه ي 109 . [10] . سوره سبا ، آيه ي 23 . [11] . سوره زخرف ، آيه ي 86 . . . ضمير متصل ( يدعون ) حذف شده است و تقدير كلام چنين است: ( يدعونهم ) . [12] . مقصود از حق ، يا اعتقاد به وجود خدا و يا گواهي به صفات او است كه مهم آنها مسئله توحيد و يكتائي است. [13] . سوره انبياء ، آيه هاي 28 _ 26 . [14] . سوره نجم ، آيه ي 26 . [15] . سوره غافر ، آيه ي 7 . آيت الله جعفر سبحاني- با تلخيص از منشور جاويد، ج 8 ، ص 28