بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
الكتاب: چهارده نور پاك (فارسي) المؤلف: دكتر عقيقى بخشايشي الجزء: 3 الوفاة: معاصر المجموعة: مصادر سيرة النبي والائمة تحقيق: الطبعة: الأولى سنة الطبع: تابستان 1381 المطبعة: بهار الناشر: انتشارات نويد إسلام ردمك: 964-6485-97-9 ملاحظات: ج 3 : 14 نور پاك ، زندگى صديقه طاهره (س) (فارسي) 14 نور پاك (عليهم السلام) 3. زندگى صديقه طاهره (عليهم السلام) اسوه زنان جهان دكتر عقيقى بخشايشى
281 بسم الله الرحمن الرحيم
282 مؤسسهء انتشارات نويد اسلام 14 نور پاك (عليهم السلام) زندگى صديقهء طاهره (ع) ناشر: انتشارات نويد اسلام / حروفچينى و صفحه بندى: متين نگار انتشار: تابستان 1381 / نوبت چاپ: اول ليتوگرافى: اهل بيت (ع) / چاپ: بهار / صحافى: الجواد تيراژ: 2000 نسخه / قيمت: 550 تومان شابك: 9 - 97 - 6485 - 964 كليه حقوق براى ناشر محفوظ است. نشانى: تهران، رو به روى دانشگاه، خيابان 12 فروردين، كوچه نوروز، پلاك 6، انتشارات فراهانى / 6405932 قم، پاساژ قدس، طبقه همكف، پلاك 111، انتشارات نويد اسلام / 7743462 تبريز، سازمان تبليغات اسلامى / 9 - 5272003 مشهد، انتشارات عليزاده / 50332
283 شناسنامهء مبارك حضرت فاطمه (ع) نام مبارك: فاطمه (ع) كنيهء شريف: ام ابيها القاب مبارك: زهراء نام پدر بزرگوار: محمد (ص) نام مبارك مادر: خديجهء كبرى تاريخ ولادت: 20 جمادى الثانى يا 5 بعثت سال شروع امامت: - سن شروع امامت: - مدت امامت: ياور امام معصوم بود مدت عمر مبارك: 18 سال تاريخ شهادت: 3 جمادى الثانيه سنه 11 ه علت شهادت: صدمات وارده / توسط ثانى يا قنفذ محل دفن: مدينه طيبه تعداد فرزندان: 3 پسر و 2 دختر
288 بخش اول ولادت صديقهء طاهره (عليه السلام)
289 بخش اول / ولادت صديقهء طاهره (ع)... آفتاب، از كجا طلوع مى كند، از كجا نور مى افشاند، و پرتو پر تلألؤ خود را، از كجا همچون بارانى از پولكهاى طلايى و ذراتى از گرد نقره و قطراتى از شبنم عطر آگين، فرو مىپاشد؟... اگر بر خاستگاه آفتاب طبيعت، افقهاى سيمابگون پهنهء جهان ما است، آفتاب معنويت و روحانيت، خانه اى ديگر بر خاستگاهى ديگر دارد: خانهء محمد (صلى الله عليه وآله) رسول خدا، پيامبر اسلام، و آخرين پيامبر الهى، خانهء نور و جايگاه آفتاب معنويت است.... اينجا، اين خانهء كوچك وساده، اما در عين حال شكوهمند و پر جلال - كه شكوه و جلال آن، نه در عظمت ساختمان كه در عظمت صاحب آن و عزت ساكنان آنست - خانه اى است كه آفتاب معنويت و روحانيت، در آن تجسم پيدا مى كند و آفتاب طبيعت، اين چراغ پر فروغ منظومهء شمسى، با چشم حسرت بدان مىنگرد.... و دو گستره ء انوار همين آفتاب زرتاب است كه آن اختر تابناك عصمت و طهارت، يعنى فاطمه زهرا (عليه السلام) چشم به جهان مى گشايد، تا چشم جهان را به تماشاى جمال پر جلال خود، خيره سازد.... ... آرى، فاطمه زهرا (عليه السلام) آن اختر تابان عصمت و طهارت، در خاندان نور، در خانهء وحى، در فرودگاه فرشتگان آسمان، در منزلگه جبرئيل، در مشرق رسالت و تقوى چشم به جهان گشود، و جهان اسلام و افق معنويت و روحانيت را با طلوع مسعود وجود مبارك خويش، نورى ديگر و فروغى ديگر بخشيد.... او در خانه اى چشم به جهان گشود كه چشمان پر انتظار جهان انسانيت، در درازاى زمانها، و در فراخناى مكانها، بدان دوخته شده است. خانه اى كه چشم جهان و چشم تاريخ به شعاعهاى پر نور و گرم و گرمى بخش فروغ تربيتهاى آن و روشنايى تعليمات و اشراقات آن، خيره مانده است. خانه اى كه با همهء كوچكى و سادگى اش، مكتب پر عظمت و پر جلال و انسان ساز جهان انسانيت است. خانه اى كه جايگاه و پايگاه يگانه معلم راستين جامعهء انسانيت، در آن قرار داده شده است، خانهء محمد (صلى الله عليه وآله) خانهء پيامبر
291 خانهء معلمى كه خود به مكتب نرفت و خط ننوشت، لكن به غمزه مسأله آموز صد و صدها مدرس شد. آرى، اينجا خانهء پيامبر و تولدگاه ستارهء پر فروغ خاندان رسالت، و سازندهء گهوارهء امامت و سمبل پاكى و عصمت بود... فاطمهء زهرا (عليه السلام) دوران كودكى وصباوت را در اين خانه گذراند، در اين خانه و در مهد تربيت و تحت ارشادهاى مستقيم پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)، يگانه مربى جهان بشرى تربيت يافت و خوشا بر كودكى كه خداوندگار زمين و زمان و آفريدگار هستى و جهان، چنين آموزگارى را براى تربيت و ارشاد او برگزيند و سايهء مهر و عطوفتش را بر سر او بگسترد، آموزگارى بر قلهء رسالت و پيامبرى در اوج آموزگارى و مهر و عطوفت كه خود شايسته ترين پدر جهان و بايسته ترين تربيت دهنده ء افراد بشر و نسلهاى انسان، در گستره ء زمين و زمان است. پدر فاطمه در باره ء پدر بزرگوار و عاليقدر فاطمه " س "، به راستى چه مى توان گفت؟ كه از فرط عظمت و جلال و شكوه و جمال او لب از گفتن و قلم از نوشتن فرو مى ماند. تاريخ جهان در پى شناختن چنين پدرى قد علم كرده و در طول قرنها، نسل در پى نسل، زبان وصفش گشوده اند. ليكن تاريخ هنوز در خم كوچهء اول درمانده و بشريت هنوز بيان نخستين كلام وصف او را به پايان نبرده است. راستى اين است كه بيان خصلتها و خصوصيات پيامبر، و بر زبان آوردن توصيف صفات او، جدا از شناخت قدرت آفريدگار و بيان آن ميسر نيست. از اين رو چه بهتر كه ما نيز به ذكر يكى از كلمات بليغ آسمانى بسنده كنيم، آنجا كه خداوند، خلق و خوى پيامبر و روش زندگى او را، با صفتى شايسته توصيف مى كند، و با اين وصف بىبديل، قدرت بى مانند خويش را بيان مى نمايد. بدين سان كه مى فرمايد: (إنك لعلى خلق عظيم)، يعنى در حقيقت تو بر خلق و خويى نيكو و پر عظمت آراسته هستى. (1) آرى راستى كه او به حق زيبنده ء چنين ستايشى و سزاوار چنين توصيفى بود. و آنجا كه خداوندگار در وصف پدر فاطمهء زهرا چنين سخن مى گويد، مخلوق ناتوان خداوند
1. سوره ء قلم، آيهء 4. 292 چه كلامى مى تواند بر زبان و قلم آورد؟ مادر فاطمهء زهرا وصف پدر بزرگوار بانوى بزرگوار اسلام را، از كلام نورانى الهى برخوانديم و اينك جاى آن است كه از مادر آن حضرت نيز، سخن گوئيم. در باره ء مادر گران مايهء فاطمهء زهرا، آن زن پاكدامنى كه نور چشم پيامبر و گل باغ امامت، در دامن پاكش تربيت يافته است، لحظاتى مكث مى كنيم و تا حدودى كه از عهده برآئيم و در عين حال از مسير بحث فراتر نرويم، دامنهء سخن را گسترش مى دهيم. چون بحثى است كه از توانش بر مىآئيم و جنبه لاهوتى ندارد هنگام سخن گفتن از هر شخصيتى و حتى از هر شخص عادى ديگر، شايسته است كه در باره ء مادرش نيز سخن گوئيم و نقش تربيتى مادرش را نيز بازشناسى كنيم. و اكنون هم كه سخن از بانوى بزرگوار اسلام در ميان است، از اين بازشناسى مادر، و بازگويى نقش سازنده ء او غافل نبايد ماند. اساسا نقش مادر، در تربيت كودك نقشى است حساس و فوق العاده است، چون تأثير آن براى هميشه در روح شفاف و دل آئينه سان كودك باقى مى ماند. به ويژه آن كه آن كودك " دختر " بوده باشد كه به طور طبيعى و غريزى مادر را نمونه و الگوى زندگى خويش قرار مى دهد. امروزه علم ثابت كرده است كه " دختر " همواره بيشترين صفات و بالاترين درصد ويژگيهاى روحى و تربيتى خود را از " مادر " كسب مى كند، و به سخن ديگر، صفات موروثى و اكتسابى هر دخترى، بيش از آنكه از پدر دريافت شده باشد، از طريق مادر به او منتقل مى گردد. به ويژه آنكه آن كودك در كانون خانوادگى گرم و پر صفا و سرشار از مهر و وفا تربيت شده و بار آمده باشد. علم امروز ثابت مى كند كه مادران در تكوين شخصيت كودك سهمى سازنده و نقشى ارزنده دارند. اخلاق، رفتار، افكار، منشها، ديدگاهها، روابط با ديگران، نحوه ء تفكر در مسائل گوناگون، آراء و عقايد، و طرز بيان اين آراء و نظريات، چگونگى سخن گفتن و بيان مطلب، و شكل برخوردهاى مادر با ديگران، در روحيهء كودك اثرى مستقيم و ماندگار و انكار ناپذير دارد. آنچه در باره ء مادر و اهميت نقش او در زندگى كودك بيان كرديم، بى ترديد در باره ء
293 مادر و الا گوهر فاطمهء اطهر نيز مصداق دارد، در باره ء خديجه بانوى بانوان قريش، و خاتون خانهء پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله).... خديجه، بانوى گران مايه اى كه دخترى چون فاطمهء زهرا در دامن مهر مادرانه اش تربيت مى يافت، بانوى با ايمان و با فضيلت و بزرگوار قريش بود. او در يكى از خاندانهاى اصيل و شريف حجاز چشم به جهان گشوده بود. خاندان او از اقوام و الا تبارى بودند كه هميشه از خانهء كعبه و از محور خدا پرستى اقوام و طوايف غير مشرك و غير بت پرست، حمايت و پاسدارى به عمل مى آوردند. در چنين خاندانى و با چنين افكار و عقايد و ديدگاههايى بود كه خديجه تولد يافت، بزرگ شد، كودكى و نوجوانى را پشت سرگذاشت، بزرگتر شد، و به عنوان بانويى صاحب درك و دريافت و شور و شعور، در ميان خاندان خود و ساير نزديكان و آشنايان، شهره گرديد. خديجه در دامن طبيعت بكر و دست نخورده ء حجاز، بزرگ شده بود، كودكى و نوجوانى را در زير آسمان آبى و پر ستاره ء حجاز، در پرتو انوار طلائى رنگ خورشيد گرم وگرمتاب عربستان، در زير آبشار نور اخترانى كه شبها پرنيان آبى رنگ آسمان حجاز را پولك دوزى مى كردند، در كنار چاههاى حفر شده در سينهء زمين جزيرة العرب، كه آبى به زلالى اشك آهوبچگان، در آن مى جوشيد و آتش عطش را در دل كاروانيان و رهسپاران جادههاى خاكى عربستان و در دل ساكنان آن سرزمين پهناور، فرو مى نشانيد و در سايه سار نخلستانهائى كه نخلهاى بلند قامتشان، تجسم معناى سبزى و سبزينهگى و بارآور شهد و شيرينى پر طروات بود، و در يك كلام در دامن طبيعتى پاك و وحشى، اما سرشار از صفا و سادگى و اخلاص، بزرگ و بزرگتر شد.... اين همه صفا و پاكى، در دل و جان خديجه، كه چون آئينه اى پاك و زلال و بى غبار بود، بازتابى پر جلا يافت، وخديجه همچون ديگر بزرگ شدگان دامن طبيعت، صفاى دل و اخلاص درون را از آن طبيعت سرشار، فرادست آورد. بدين گونه زنى كه دلى چون آئينه و انديشهاى چون بارانهاى شفاف و آبشارهاى زلال داشت، با همان صفا و پاكى، به همسرى پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه در آن زمان به " محمد امين " (صلى الله عليه وآله) نام بردار بود - در آمد. و سالى چند پس از آن، با همان زلالى و شفافيت دل و جان و ذهن و انديشه، با دعوت رسالت شوى بزرگوارش، مواجه شد، و بدين سان بخت بلندش با او يارى كرد، تا نخستين زنى
294 - و نخستين انسانى - باشد كه به رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله) ايمان آورد، و تسليم سلم و سلام و سلامت اسلام شود. آرى او، نخستين مخلوق خالق يكتا بود، كه به نداى توحيدى پيامبر اسلام، لبيك گفت و جان و مال و اعتبار خود را، در راه اين اعتقاد و ايمان، تسليم و تقديم داشت. خديجه از لحظه اى كه به آئين محمدى ايمان آورد، و تسليم آخرين دين خدائى شد، تا لحظه اى كه دعوت حق را لبيك گفت، و جان خود را تسليم ملك الموت خدا كرد، در راه ايمان و اعتقاد به اسلام، و در راه همگامى و همراهى و پشتيبانى پيامبر اسلام، دمى از تلاش و تكاپو باز نماند. از لحظهء ايمان آوردن به اسلام، تا لحظهء مرگ، همهء سالها و روزها و دقايق عمر پر ثمر و ارزنده اش را، به عنوان همگام و پشتيبانى خستگى ناپذير، پشت سر رهبر عاليقدر و پيشواى مقدس اسلام، و آخرين پيامبر الهى، پايدارى كرد، و استقامت و جان فشانى و پاك بازى نشان داد. و از اين روى بود كه نه تنها به عنوان همسر پيامبر، بلكه به عنوان هم سنگر پيامبر، نه به عنوان زن خانه، بلكه به عنوان مبارزى سرسخت و كوشا، در تاريخ صدر اول اسلام، و نيز به عنوان نمونهء يك مسلمان و سرمشق يك زن مؤمن، بارها و بارها مورد تأييد و تصديق پيامبر اسلام قرار گرفت. آرى، خديجهء بنت خويلد، در پى آن همه ايثار و فداكارى، و به خاطر آن همه تلاش و تكاپوى خستگى ناپذير، كه در راه اسلام و ايمان خود، نشان داد، چنان عظمت مقام، و ابهت جايگاه، و بلندى رتبه و پايگاهى پيدا كرد، كه او را " سيدة نساء اهل الجنة "، يا سرور بانوان اهل بهشت ناميدند. اوصاف و فضايل خديجه (عليه السلام) اين بانوى بزرگوار و الگوى ممتاز زن مسلمان، در نزد پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) از احترام و محبوبيت خاصى برخوردار بود. رسول گرامى، آن خاتون محترم را بسيار دوست مى داشت، به مهر ودرايت او آگاه بود و از اين رو در كارهاى خود با وى، نه فقط مانند يك همسر، بلكه همچون يك دوست فهيم و دلسوز و صميمى، مشورت مى كرد و به نظرياتى كه خديجه ابراز مى داشت، با ديده ء احترام مى نگريست. از حضرت على (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: " اين جمله را از خود پيامبر (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: بهترين زنان بنى اسرائيل در عصر گذشته، مريم بنت عمران، و بهترين
295 زنان امت، امروز خديجه بنت خويلد است. (1) البته مقام و الا و احترام و شخصيت خديجه (عليه السلام) را نبايد با معيارهاى معمولى سنجيد. چه مقام و احترام آن بزرگوار چنان بالا گرفت كه خداوند تبارك و تعالى به وسيلهء جبرئيل براى او سلام فرستاد و او را به پاداشى عظيم وعده داد كه هيچكس ديگرى، اعم از گذشتگان يا معاصرينش يا از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بدان مقام نرسيده بودند. " بخارى " يكى از محدثين اهل سنت كه يكى از شش " صحيح " عمده و معتبر جهان تسنن از آن اوست، نقل مى كند: " عايشه مى گويد: در باره هيچ زنى به اندازه خديجه حسرت نكشيدم و حسادت نبردم وقتى شنيدم كه پروردگارش او را به بهشت وعده داده است ". (2) اين سخن عايشه، دور از واقعيت نبوده است. چون مى دانيم خديجه نخستين همسرى است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) قبل از آغاز رسالت اختيار كرده و مدتى طولانى، نزديك به 25 سال با وى زندگى كرده است. با اينكه حضرت رسول، پس از وفات خديجه با برخى از زنان ديگر مانند عايشه، صفيه، ام سلمه و... هم وصلت نموده، ولى در تمام مدتى كه همسران ديگرى در خانه داشت، باز از خديجه به شايستگى ياد مى كرد، نام او را با احترام اداء مى نمود و همواره خاطره ء او را گرامى و عزيز مىداشت چنان كه در باره اش مى فرمود: " هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصيب نفرموده است. او روزى كه من نياز به كمك داشتم، به يارى ام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت، روزى به من ايمان آورد كه جهانيان نسبت به من كفر مى ورزيدند و روزى مرا تصديق كرد كه جهانيان تكذيبم مى كردند، و خداوند از او به من اولاد عنايت كرد ". (3) اين سخنان صريح و بى شائبه از زبان مبارك پيامبر گرامى اسلام به خوبى مى رساند كه خديجه از چه موقعيت ممتازى در نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) از چه روحيهء والايى در زندگى و از چه شخصيتى برخوردار بوده است. عايشه مى گويد: " روزى نمى شد كه پيامبر اسلام از خديجه ذكر خيرى به ميان
1. عمده ابن طريق، ص 24. 2. صحيح بخارى، جزء پنجم، باب 30، ص 114. 3. همسران رسول خدا (ص)، ص 18. 296 نياورد. به حدى كه روزى غيرت و تعصب زنانه بر من غالب شد و با همان حال " حسادت " گفتم: آيا او زن سالخورده اى نبود كه خداوند متعال بهتر از او را نصيب تو نه كرده است؟ [منظور عايشه از اين سخن، ابراز وجود و بيان ارزش خودش بوده است، زيرا خود را كه زنى بسيار جوان بود با حضرت خديجه مقايسه كرده و خواسته است امتياز جوانى خود را مطرح كند. اما خودش ادامه مى دهد:] پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به شدت غضبناك شد، به حدى كه موهاى جلوى سر مباركش از شدت غضب تكان خورد و آنگاه آن جملات تحسين آميز را [كه فوقا نقل كرد] درباره ء خديجه بيان فرمود. و باز عايشه مى گويد: " هر وقت در منزل گوسفندى ذبح مى شد، پيامبر اسلام مى فرمودند از گوشت آن براى دوستان خديجه هم بفرستيد. روزى به اين وضع اعتراض كردم، ولى پيامبر فرمودند: من دوستان خديجه را نيز دوست مى دارم ". (1) آنچه ذكر شد فقط مشتى از خروار بود. و اگر نه احاديث بسيار فراوانى در دست داريم كه از طريق دانشمندان اهل سنت هم نقل شده است و همه از اوصاف درخشان و شخصيت ممتاز و احترام فوق العاده ء خديجه سخن مى گويند. از جمله در احاديث فراوان از طريق علماى عامه و خاصه، آمده است كه: " كامل ترين و بهترين زنان از نظر ايمان چهار تن بوده اند كه عبارتند از آسيه دختر مزاحم (همسر فرعون)، مريم دختر عمران (مادر حضرت عيسى مسيح)، خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) ". (2) لذا به خاطر همين اوصاف و فضايل به جهت همين شخصيت و بزرگوارى، همين كاردانى و شايستگى و عطوفت ودرايت و ساير امتيازات فوق العاده ء آن بانوى عزيز بود كه پيامبر اسلام، مادامى كه خديجه كبرى زنده بود، با زن ديگرى ازدواج نكرد و با آن كه در آن زمان، شرايط خاص زمانى و مكانى و سنتهاى قومى، و منطقهاى تعدد زوجات را به صورت امرى كاملا عادى مى نگريست و مردان بسيارى در يك زمان چند همسر در خانه داشتند، و با آن كه قوانين اسلام نيز با تحقق شرائط لازم اين اجازه را در اختيار هر فرد
1. منبر الاسلام و توفيق الاعلم. 2. 297 عادى هم مى گذاشت - چه رسد به پيامبر خدا - باز رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) هرگز در طول حيات خديجه از اين حق خود استفاده نكرد. ولادت فاطمه (عليه السلام) در باره ء تاريخ ولادت فاطمه (عليه السلام)، در ميان مورخين عامه و خاصه، اختلاف نظرهايى وجود دارد. چنان كه براساس آنچه اهل سنت گويند و آنچه شيعه بيان مى كند، در سالهاى سن حضرت فاطمه بالغ بر 10 سال اختلاف ديده مى شود. كلينى، مؤلف عاليقدر كتاب معتبر " كافى " كه يكى از مهم ترين كتابهاى مرجع و اساسى به شمار مى رود، دارد كه ولادت فاطمه زهرا (عليه السلام) پنج سال بعد از بعثت صورت گرفته است. شيخ طوسى، عالم بزرگوار و شيخ علما و دانشمندان شيعه كه " شيخ الطائفه " شهرت يافته است، معتقد است كه ولادت آن حضرت دو سال بعد از بعثت روى داده است. ولى اكثر تواريخ اهل سنت، تاريخ ولادت آن حضرت را پنج سال قبل از بعثت دانسته اند. بدين گونه ملاحظه مى شود كه آن حضرت در هنگام وفات - كه به سال دهم هجرى رخ داد - طبق نظر اكثر علماى شيعه، بيش از 18 سال از عمر شريفش نمى گذشته است. حال آن كه طبق عقيده ء اهل سنت، سالهاى عمر ايشان به 28 سال مى رسد، و بعضى هم سال عمر ايشان را بين اين دو رقم دانسته اند. به هر حال اختلاف در مورد روز و سال ولادت آن حضرت بسيار است، كه بازگويى تمام ارقام و اعداد مزبور، فايده اى در بر ندارد. اما آنچه بيشتر مورد عنايت و توجه مورخين شيعه قرار گرفته، اين است كه ولادت ايشان بعد از بعثت رخ داده است، و اكثرا نيز سال پنجم بعد از بعثت را صحيح دانسته اند، كه امروزه در جهان تشيع همين رقم، بيشتر مورد تأييد و توجه است. اما نكته در اين است كه نويسندگان و محققين اسلامى هر روزى را كه روز ولادت آن حضرت به شمار آورده باشند، همگى به يك مسأله اذعان داشته و آن روز را - حال، هر روزى كه باشد - يك روز بزرگ و پرشكوه و تاريخى دانسته اند كه در آن، با ولادت فاطمه زهرا (عليه السلام) حادثه اى بزرگ در تاريخ اسلام رخ داده است. در اين باره بانو دكتر " بنت الشاطئ " يكى از نويسندگان معاصر مى گويد:
298 " خداوند متعال اراده فرموده بود كه ولادت او، مقارن با حادثه اى بزرگ (در تاريخ قريش) باشد. در آن حادثه، قريش از محمد امين (صلى الله عليه وآله) پدر بزرگوار آن حضرت، درخواست كردند كه در مورد نصب حجر الاسود، در هنگام تجديد بناى كعبه، بين آنان به قضاوت بنشيند و حكم " مناسب و عادلانهاى " صادر كند. در همان روز بود كه ولادت او بشارت داده شد، و آنگاه به خاطر ولادت اين نوزاد، جشن و سرورى برپا شد كه تا آن روز سابقه نداشت كه در مورد يك نوزاد دختر، آن هم در حالى كه سه خواهر قبل از او به دنيا آمده اند و بين آنان هيچ پسرى به عنوان فاصلهء اين دخترها وجود نداشته است، چنين سرور و شادمانى باشكوهى برگزار شود ". (1) در آن روز خجسته اى كه افتخار ولادت فاطمه زهرا " س " را نصيب برده است، ساعاتى قبل از آن ولادت مبارك، خديجه كبرى كسى را نزد زنان قريش و دوستان سابق خود فرستاد تا پيام او را به آنان برساند. پيام اين بود كه: اى زنان قريش، امروز خديجه از شما مى خواهد كه آن كدورتها و كينههاى ديرينه را فراموش كنيد، و در اين موقع حساس كه او در آستانهء به دنيا آوردن فرزندى است، به كمكش بشتابيد و در امور مربوط به وضع حمل يارى اش كنيد. فرستاده ء خديجه به شتاب از خانه بيرون رفت. اما ديرى نگذشته بود كه با دلى دردمند و اندوهگين و چشمانى اشكبار به خانه بازگشت، و گريان و بغض آلود گفت: دريغ از خديجه و دريغ از پيغام صلح و دوستى و مهر و آشتى اش... دريغا كه به هر كجا رفتم و بر خانهء هركس كوفتم و هر كجا كه پيغام شما را باز گفتم، هيچكس را هم نداد و در به رويم نگشود و گوش به سخنم نداد... هىچكدام از آنان، خواهش شما را نپذيرفتند و در عوض پيغام ديگرى در پاسخ پيغام شما دادند. گفتند: به خديجه بگو آن روز كه تو را پند داديم، پند و اندرز ما را نشنيدى و بر خلاف صلاح و مصلحتى كه با تو در ميان گذاشتيم، به دنبال خواست خود رفتى و با يتيم تهيدستى ازدواج كردى و شأن اشرافيت دوستان و معاشرانت را رعايت نكردى... پس ازدواج تو بر ما گران آمد و خشمگينمان كرد. از اين رو، ما هم امروز حاضر نيستيم به خانه ات بيائيم و يارى ات كنيم.
1. الائمه الاثنى عشر، ج 1، ص 69. 299 خديجه وقتى آن جواب رد، و آن پيغامهاى نيشدار و پر از زخم زبان و زهر كلام را شنيد، دانست كه مى بايست از آنان مأيوس شود و از يارى شان چشم پوشى كند. با دلى اندوهگين از آن مردم كينه توز و آلوده به ماديت، اساسا از اين جهان ماده و مردم مادى انديش آن دل برگرفت و با تمام فكر و روح و قلب خويش، متوجه جهان معنويت شد. به سراغ خداى جهان آفرين رفت و با معنويتى كه در دل داشت، درهاى جهان معنى را كوفت و از آنجا يارى طلبيد. خداوند متعال، برترين و بالاترين كمك ها را به عالى ترين صورتى در حق او انجام داد. ديگر هيچگونه احتياجى به كمكهاى آن افراد كينه توز نبود. زيرا خداى مهربان، بارانى از رحمت بى دريغ و كمكهاى غيبى خويش را بر او فرو ريخت، و فرشتگان پاك خود را به يارى اش فرستاد. آرى، خداوند به خديجه كمك كرد تا فاطمه عزيز، يعنى آن اختر فروزان آسمان نبوت، و آن خورشيد هميشه تابان ملك ولايت، در كمال راحت و سلامت، پا به عرصهء جهان نهاد، و با انوار جاويدان ولايت و امامت كه از وجود مقدسش برتابيد، شرق و غرب جهان را روشن ساخت.... (1) در آن لحظات، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دست دعا به سوى آسمان برداشته بود و در حالت انتظار به سر مى برد. و در همان لحظات بود كه ناگهان بشارت رسيد كه اى رسول خدا، اينك از سوى خداوند نوزاد دخترى به خديجه عطا شد كه از چشمانش فروغى آسمانى و از چهره اش نورى الهى مى تابد... رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با دريافت اين بشارت، غرق در شادى و سرور بى مانندى شد و قلب پاكش آرام و اطمينان يافت. از آن طرف، امدادگران الهى، نوزاد را كه لطيف تر از برگ گل، و پاك تر از شبنم و مهتاب بود، با آبى مطهر و مقدس شست و شو دادند و پاك و پاكيزه اش نمودند، و قنداقه اش را كه گويى با نور ستارگان و عطرهاى بهشتى بافته شده بود، بستند و در دامن خديجه جاى دادند. آنگاه آن مادر مهربان، مسرور از آن امداد آسمان و از آن وضع حمل راحت و آسوده، و شادمان از ولادت چنان فرزندى، پستان در دهان نوزاد عزيز و مقدسش نهاد، و از شير خالص خود كه عطيه اى آسمانى براى مادر و فرزندش بود، او را
1. دلائل الامامه ص 8، بانوى نمونهء اسلام ص 37، دخائر العقبى ص 44. 300 سير وسيراب كرد. و از همين رهگذر بود كه آن نوزاد بى مثال، در پرتو الطاف و عطاياى الهى، به خوبى رشد و نمو كرد تا درخت پر بركت باغ نبوت به ثمر نهايى برسد، و گلهاى اين باغ، يعنى نسل پيامبر را، تا روز قيامت در كمال شادابى و عطر افشانى ادامه دهد.... نامهاى فاطمه (عليه السلام) و نامگذارى در اسلام مسأله نام و نامگذارى براى كودكان، يعنى انسانهاى فعال و مديران فردا و مردان و زنان آيندهء اجتماع، از ديدگاه اسلام اهميت خاصى دارد. امروز علوم پيشرفتهء انسانى، بويژه در رشتههاى روانشناسى، به دلايل علمى و عينى فراوان، ثابت كرده است كه شخصيت افراد انسانى، با " نام " هاى آنان ارتباطى شگفت و انكار ناپذير دارد. به سخن ديگر انتخاب نام زيبا و شايسته براى كودك، در تكوين شخصيت و رشد فكرى و ذهنى او، و حتى در چگونگى مسيرى كه در زندگى خود پيش مى گيرد و آينده اش را بر اساس آن طرح ريزى مى كند، تأثير فراوانى دارد. و اين تأثير چنان است كه مى تواند نقشى بسيار ارزنده و سازنده را در سير تكاملى زندگى و آينده را ايفاء كند، و در تربيت صحيح او، اعتماد به نفس، نيروى كار و كوشش و سازندگى در جامعه، قدرت ابتكار و پيشرفت و ترقى او در زمينههاى گوناگون، تأثيرى فراوان داشته باشد. ولى بر عكس، ناز زشت و نامناسب در روحيهء اطفال، نقش منفى و تخريبى دارد، شخصيت او را آسيب پذير، اعتماد به نفسش را زياد، استعدادهاى تربيتى و تعليمى و توانايىهاى هوش و ابتكارش را مختل مى كند و بالاخره مى تواند در انحطاط او تأثير مستقيم داشته باشد، و حتى در مواردى او را به سوى ارتكاب جرم و بزهكارى بكشاند. در آئين پرشكوه اسلام، كه روى دقايق و ظرايف باريك ترين مسائل، به دقت نكته سنجى كرده و نكات حساس را، حتى اگر از نظر همگان مستور و پنهان بوده بيرون كشيده است در مورد انتخاب نام زيبا و خوش آهنگ و با معنى و جهت دار، سفارش و تأكيد فراوان و بليغ صورت گرفته است. اسلام، نه تنها انتخاب نام زيبا و نيكو را بر عهده ء پدر و مادر موكول كرده، بلكه اساسا داشتن نام پسنديده، يكى از حقوق مشروع فرزندان به حساب آمده و براى والدين يك وظيفه شمرده مى شود. تا جايى كه در صورت كوتاهى و قصور والدين، در اداء اين حق مشروع، كودك مى تواند در روز محشر از پدر و مادرش بازخواست كند و به استيفاء حق مشروع خود در اين زمينه برخيزد.
301 اكنون باتوجه به وجود چنين زمينه اى در اسلام، و در پى اين مقدمه، به سراغ نام ها والقاب فاطمه (عليه السلام) بانوى قهرمان و نمونه و الگوى زن در اسلام مى رويم، تا ببينيم اين مسأله در مورد فرزند محبوب و عزيز پيامبر (صلى الله عليه وآله) چه صورتى داشته است؟ در همان نخستين گام، با كمال خرسندى مشاهده مى شود كه نه تنها تمامى اين دقت ها و ريزه كاريها در نام او رعايت شده و انتخاب اين نام مقدس بطور سرسرى و بى مطالعه انجام نگرفته است، بلكه هر كدام از اسامى والقاب آن بانوى بزرگ، علاوه بر معانى زيبا و پسنديده، داراى نكته اى آموزنده و هدفى ارزنده هم بوده است. اين دقت ها و ريزه كاريها، از مضمون روايات و احاديثى كه در تفسير و توضيح اسامى آن بانوى قهرمان آمده، روشن و آشكار است. در اينجا نخست بايد توجه داشت كه لقب و كنيه در ادبيات عرب نقش خاصى دارد. زيرا در واقع، وسيله يا عاملى است كه توصيف و تشخيص خصوصيات اخلاقى و روحى هر فردى را نشان مى دهد و براى پى بردن به اين نكات راجع به افراد گوناگون، در ادبيات عرب، يكى از بهترين راهها، همانا رجوع به لقب و كنيه آنها واستفاده از نكته و نكات نهفته در كنيه ها والقاب است. از همين رو است كه لقب و كنيه در اجتماع، ادبيات و تاريخ عرب با اهميت فراوان و خاصى تلقى گرديده است. نكتهء ديگرى كه در اين مورد قابل دقت و تعمق است، اين كه در آن روزها، مسألهء لقب و كنيه و نام افراد، از اهميت و موقعيت و حساسيت خاصى برخوردار بوده است كه شايد در ديگر مجامع و اجتماعات آن زمان، نظير آن ديده نمى شده است. باتوجه به نكات مزبور، تعمق در نام " فاطمه " و ساير نامها و القابش، ما را با ابعاد مختلف شخصيت زهراى اطهر (عليه السلام) آشنا مى سازد كه جا دارد پيرامون آن دقايقى را به تأمل و دقت بگذرانيم و با يك بررسى كوتاه، به بازنگرى و بازشناسى اسامى و كنيه ها والقاب آن بزرگ بانوى اسلام بپردازيم. زيرا چنان كه گفته شد، از همين زاويه نيز مى توانيم با بخش مهمى از ويژگيها و صفات و خصوصيات روحى آن حضرت آشنا شويم. امام صادق (عليه السلام) اسامى مقدس مادر مطهرش را فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه و زهرا تعيين فرموده است و بيان آن حضرت، به عنوان سندى
302 قطعى در مورد نامهاى فاطمه زهرا (عليه السلام) براى ما باقى مانده است. (1) اكنون پيرامون نكاتى در باره ء بعضى از اين اسامى مقدس، بحث مختصرى را مطرح مى سازيم. 1. فاطمه زهرا (عليه السلام) حتى، يك بررسى كوتاه و گذرا در گستره ء فرهنگ 1400 سالهء اسلام، كافى است تا آشكار سازد كه در اين فرهنگ غنى و پر محتواى آسمانى، نام " فاطمه " از چه منزلت و اعتبار والايى برخوردار است. چرا كه ابعاد فرهنگ اسلامى و فراز و نشيبهاى تاريخ اسلام نشان مى دهد كه همين نام ساده و كوتاه، و در عين حال عميق و غنى، به تنهايى يادآور چه عظمت ها و ارزشهاى اصيل، و تداعى كنندهء چه خاطرات افتخار آميزى از درخشانترين دورههاى مجد و شكوه اسلام، و عفت و عصمت و بزرگى و سازندگى بانوان اسلام بوده، و هست، و از اين پس نيز خواهد بود. اين نام زيبا و پرشكوه را، نخستين بار در بيت رسالت، و بر بلنداى سلالهء پاك پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) يعنى به عنوان دختر قهرمان و با فضيلت رسول نور و هدايت مى بينيم. اگر مى گوئيم " نخستين بار "، بايد توجه داشت كه اين تقدم از لحاظ تاريخى و ترتيب زمانى نيست، بلكه از لحاظ شكوه و عظمت پرتوفشانى بر تاريخ شيعه، و قرار گرفتن در سرسلسلهء خاندان امامت و قلهء جانشينى بر حق پيامبر راستين است، چرا كه ولايت و وصايت و امارت و خلافت واقعى پيامبر (صلى الله عليه وآله) از نقطه اى آغاز شده كه اوج آن در زير قدوم پاك فاطمهء زهرا (عليه السلام) است و ادامه آن نيز در دامن پاك او تربيت يافته و از سرچشمهء زلال فيض بخشى او نيرو گرفته است. لذا صرف نظر از تقدم تاريخى و زمانى، تقدم فاطميت با آن گوهر يك دانه و دردانهء پيامبر (صلى الله عليه وآله) است: جايى كه اين نام مقدس، به عنوان دختر با فضيلت پيامبر از منبع فيض رسالت نور مى گيرد و بر تمام جهان بشريت نور مى افشاند. جايى كه نام او، عنوان دومين معصوم تاريخ بشريت را با خود دارد، گرامى ترين بانوى بانوان جهان است، و از چهار سو به چهار منبع نور و تقدس پيوند مى يابد، از سويى دختر پيامبر و نور چشم و عزيز رسول خداست، از سويى همسر
1. مجلسى، بحار الانوار، ج 1، ص 17. 303 على (عليه السلام) آن مولى الموالى و يگانهء دورانهاست، از سوى ديگر مادر حسنين و مادر امامان و قهرمانان پاكى و عصمت و فضيلت است، و از سوى ديگر، خود او منبع فيض و منشأ فضيلت و داراى شخصيت يگانهء زن مسلمان و نمونه و سرمشق و الگوى زن در اسلام يعنى " فاطمه " (س) است.... آرى، نخستين " فاطمه " از لحاظ نورافشانى و فيض بخشى، كه جز زهراى اطهر (عليه السلام) نيست: يعنى حضرت صديقهء كبرى، يعنى تنها زن معصوم، يعنى تنها دخترى كه در تاريخ بشريت لقب " أم ابيها " به معناى " مام پدرش " از آن اوست، يعنى بانوى والاى تبارى كه تمامى عمر پاك و پر ثمرش را با طهارت و قداست و مجد و عظمت به سر برد و با نهايت افتخار و سربلندى به لقاء الله، به ديدار محبوب و معبود ازلى و ابدى خويش شتافت. بانويى كه در پى خود، جهانى از فضيلت و پاكى و قداست و عظمت و شهامت و شهادت و رهبرى جهان بشرى را به يادگار گذاشت. به گونهاى كه سيرهء زندگى سرشار از ايثار و قهرمانى و آموزندگىاش، و نيز سرگذشت نامههاى شگرف فرزندان معصوم و اخلاف شهيدش، همه و همه، نمونههايى گويا و تكان دهنده و بيدار كننده از اين جهان قداست و فضيلت است، كه به فضل و عنايت الهى، در فصول و بخشهاى آينده ء كتاب مورد بحث و بررسى قرار خواهد گرفت. شرحى درباره ء نام " فاطمه " اكنون كه سير مختصرى در تاريخ اين نام عزيز و زيبا به عمل آورديم، جاى آن است كه به بيان شرحى در باره ء نام نامى آن بانوى نامدار و بزرگوار بپردازيم. محققين و مورخين اسلامى، با استفاده از اقوال محدثين معتبر، در اين باره گفته اند: " فاطمه يعنى بازدارنده يا جدا كننده و جدا شده از شرور و بدىها ". اين تفسيرها و توضيحات، در ضمن احاديث متعدد و معتبر از امام بزرگوار و رئيس مذهب و بنيانگذار مكتب و فقه پربار جعفرى، حضرت صادق (عليه السلام) رسيده است. آن حضرت از جد بزرگوارش رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت مى كند كه روزى خطاب به دختر دلبند خويش فرموده است: دخترم، آيا مى دانى كه از چه رو تو را فاطمه نامگذارى كردم؟ زهراى اطهر (عليه السلام) پرسيد: چرا، پدر عزيزم؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در پاسخ فرمود: خداوند متعال تو را، و شيعيان راستين و دوستداران
304 تو را كه در خط تو گام بر مى دارند، در روز محشر از آتش دوزخ جدا خواهد داشت.... (1) مرحوم شيخ صدوق، آن عالم ربانى و روحانى فقه شناس در دو اثر گرانقدر و ارزندهاش " خصال " و " امالى "، در توضيح نام مبارك " فاطمه " از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است: " بدان جهت او را فاطمه گفتند كه او از شرك و شرور و بديها جدا شده و بريده است، و اگر على (عليه السلام) نبود كفوى " نظير و مانندى " بر او پيدا نمى شد ". (2) 2. مباركه از ديگر نامهاى فاطمه (عليه السلام) يكى هم مباركه است. در شرح و توضيح مختصرى بر معانى اين نام عزيز هم همين قدر مى توان گفت: بركت، رشد و نمو، سعادت، و هر آنچه خير و خوبى است، همه و همه را خداوند متعال در نسل پيامبر اسلام قرار داد، و اين همه را نيز منحصر و مخصوص به وجود مبارك زهراى اطهر و سلالهء پاك و ذريهء او فرمود. آرى خداوند تبارك و تعالى، فاطمه (عليه السلام) را مصداق بارز " كوثر " و خير فراوان و مظهر عطاياى بى پايان خود نسبت به پيامبر اسلام قرار داد. بدين گونه كه توسط دو فرزند برومندش حسن و حسين (عليه السلام) و دو دختر با فضيلت و بزرگوارش زينب و ام كلثوم، نسل پر بركت و ذريهء سعادتمندى را نصيب پيامبر اسلام ساخت كه دائم در تزايد و تصاعد، و در رشد و نمو و فزونى توأم با خير و بركت است. بركتى كه هرگز به پايان نخواهد رسيد تا روزى كه قيامت فرا رسد و محشر برپا گردد. لذا به خاطر همين بركات دائم التزايد در نسل فاطمه (عليه السلام) است كه يكى از نامهاى نامى اش " مباركه "، بيانگر چنين خصوصيت بى همانندى گرديده است. 50 ميليون ذريهء زهرا " س " مى دانيم كه يكى از مسائلى كه دشمنان پيامبر اسلام، از كفار و مشركين و منافقين به عنوان نقطهء ضعفى براى آن حضرت بيان مى كردند، اين بود كه طبق رسوم جاهلى خود مى گفتند چون پيامبر فرزند پسرى ندارد كه نسل او را ادامه دهد، پس پيامبر، فردى أبتر و بدون دنباله و عقب خواهد بود، و نسل و خاندانش منقطع گشته و به زودى فراموش
1. بحار الانوار، ج 10، ص 17. 2. مجلسى، جلاء العيون ج 1، ص 125. 305 خواهد شد - اما خداوند متعال، از طريق وحى پيامبر خود را دلدارى داد و فرمود كه ما به تو كوثرى چون فاطمه (عليه السلام) اعطاء كرده ايم كه نسل تو را تا ابد، ادامه خواهد داد. حال آن كه دشمنان تو، خودشان بى دنباله وابتر هستند. (1) بلى، با اين مقدمهء كوتاه، اكنون جالب است گفته شود كه بركت وجودى فاطمه زهرا (عليه السلام)، از نظر تعداد كمى و كيفى فرزندان و نوادگان و اعقاب و اخلاف آن حضرت، در حدى است كه امروزه هيچ فرد بشرى را از اين لحاظ ياراى مقابله و برابرى با او نيست. آرى امروز، سلالهء پاك زهرا و ادامه دهندگان نسل آن نور چشم پيامبر، از لحاظ كميت در حدى هستند كه برخى از نويسندگان و محققين، به ويژه بيوگرافى نويسان و متخصصان علم انساب معتقدند كه حدود 50 ميليون نفر از نوادگان و ذريهء پاك زهرا (عليه السلام) در اطراف سوريه، هند، پاكستان، افغانستان، ايران، عراق، مصر، مغرب، اندونزى، الجزاير، تونس، ليبى، تركيه، اردن، و اروپا و آمريكا و آفريقا وجود دارند كه همگى به فرزندى زهرا (عليه السلام) مفتخرند و از اينكه با فاصلهء چند نسل چنان مادر بزرگوارى دارند بر خود مىبالند. (2) در اين مورد جا دارد گفته شود كه در برخى منابع و مآخذ آمارى امروز، تعداد سادات را كه با چند نسل فاصله، نسب به زهراى اطهر مى برند، چنين رقم زده اند: ايران 4 ميليون نفر، عراق يك ميليون نفر، مصر 5 ميليون نفر، مغرب اقصى 5 ميليون نفر، يمن و هند و پاكستان حدود 20 ميليون نفر. بايد گفته شود تهيه كنندگان اين مدارك و آمار، در محاسبات خود از كشور مسلمان تركيه غفلت ورزيده اند، حال آن كه بيش از 29 ميليون نفر از علويون منتسب به آن خاندان نيز در اين كشور زندگى مى كنند، هر چند كه از نظر فكرى و تربيتى، بر خلاف خط آن بزرگوار طى طريق مى نمايند. همچنين بجاست اشاره شود كه پاره اى از مناطق غير اسلامى هم به درستى آمارگيرى نشده اند، و اگر نه آمار و ارقام مربوط به سادات جهان و تعداد فرزندان فاطمه " س " بازهم بسيار بيش از اين رقم ميليونى خواهد بود. گذشته از تعداد نفرات و كميت فرزندان زهرا (عليه السلام) بايد توجه داشت كه از نظر كيفيت
1. سوره ء مباركه كوثر: " إنا أعطينا كالكوثر، فصل لربك وانحر، إن شانئك هو الأبتر ". 2. فاطمه الزهراء، من المهد الى اللحد، ص 89. 306 و موقعيت نيز، فرزندان آن حضرت از هر لحاظ واجد اهميت شايان و كيفيت بالاى اجتماعى و نوعا منشأ خيرات و بركات و مشعلداران هدايت و ارشاد در جهان اسلام بوده و هستند. آرى از نخستين فرزندان عاليقدر زهرا " س " يعنى امام حسن و امام حسين (عليه السلام)، تا رهبران حره، فخ، طف و نينوا، تا رهبران نهضتهاى آزادى بخش مناطق اسلامى ديروز و امروز، و همچنين رهبران دينى و مراجع عاليقدر معاصر كنونى كه هر كدام ارشاد گران و هدايت كنندگان افكار عمومى جهان اسلامى بوده و هستند، غالبا از فرزندان و منتسبين آن خاندان بزرگ و پر بركت هستند. و راستى را كه چنين خير و بركتى، با اين كيفيت و كميت بى نظير، غير از فاطمه زهرا (عليه السلام) نصيب هيچ فردى از افراد، واحدى از آحاد بشرى نگرديده است. سخنى ديگرى در باره ء " كوثر " قبلا سخنى به اختصار در باره ء " كوثر " بيان كرديم، و اكنون به نقل سخنى ديگر مى پردازيم. " فخر رازى " يكى از مفسرين بزرگ اسلامى در مورد " كوثر " گفته است: "... قول ديگر اين است كه كوثر، اولاد و فرزندان او هستند. چون اين سوره در مورد تعيير و سرزنش منافقان نازل شده است كه پس از فوت ابراهيم، فرزند پيامبر اسلام به او " ابتر " مى گفتند و هدف آن است كه خداوند تسلى را به او عطا مى كند كه جاودان و هميشگى هستند. نگاهى به صفحهء تاريخ بيفكن، چه تعداد از فرزندان اهل بيت (عليه السلام) كشته شده اند؟ ولى باز جهان پر از اولاد او مى باشد، و چقدر از بزرگان دانشمندان مانند: باقر، صادق، كاظم و رضا، و نفس زكيه از آنان باقى مانده است... ". (1) 3. صديقه: بسيار راستگو ديگر از اسامى مباركى كه فاطمه اطهر بدان موسوم شده است، يكى هم " صديقه " است كه با صيغهء مبالغه، در لغت و فرهنگ عرب معناى " بسيار راستگو " را دارد. آرى اين اسم هم كه از با مسمى ترين اسامى آن حضرت است، يعنى فردى كه هرگز دروغ نگفته است و همواره گفتارش، تصديق كننده ء كردارش مى باشد و هيچ گونه انحراف واعوجاجى از نظر علم و عمل و كردار و پندار در وجودش و در سراسر زندگى اش، راه نيافته باشد.
1. تفسير فخر رازى، ج 32، ص 844 چاپ مطبعه بهيه مصر. 307 و براستى كه فاطمهء اطهر، نمونه و مظهر چنين شخصيتى و مثل روشن واعلاى صديقه بودن است. صدق در گفتار و كردار، يكى از مراحل عاليهء ايمان و صفاى نفس و دل است كه دارندگان چنين خصوصيتى، از امتيازاتى ويژه برخوردارند. به حدى كه صديقين و راستگويان در رديف انبياء و پيامبران الهى توصيف شده اند، و از نظر رتبه و مقام، پشت سر انبياء (عليه السلام) حتى جلوتر از شهيدان و نيكوكاران قرار دارند. تا جايى كه خداوند متعال در قرآن كريم فرمايد: " و من يطع الله ورسوله فأولئك مع الذين أنعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن اولئك رفيقا ". (1) (يعنى: كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كامل كنند، پس آن افراد، خودشان همراه با كسانى هستند كه خداوند نعمتهاى خود را بدانها ارزانى داشته است (و اين متنعم شدگان عبارتند) از پيامبران، صديقان، شهيدان و نيكوكاران، و آنان خودشان چه دوستان و رفيقان خوبى هستند). در تفسير و توضيح اين آيهء شريفه، آيات ديگرى نيز داريم كه ابراهيم و ادريس و مريم را در رديف اين گروه از راستگويان مى شمرد. جايى كه مى فرمايد: " به يادآور ابراهيم را كه او بسيار راستگو و پيامبر بود ". (2) و جاى ديگر: " به يادآور ادريس را كه او بسيار راستگو و پيامبر بود ". (3) و باز در جاى ديگر: " مسيح فرزند مريم پيامبرى است كه قبل از او پيامبرانى نيز آمده اند و مادرش بسيار راستگو بود ". (4) و اينها همه نمايانگر آن است كه صديق بودن خصوصيت و رتبهء والايى است و خداوند متعال در كلام آسمانى اش، اين رتبه را در كنار رتبهء پيامبرى قرار داده و براى آن ارج فراوان قائل شده است. از اينجا به ارزش و اهميت نام " صديقه " كه يكى از نامهاى فاطمه (عليه السلام) است، و نيز به متناسب بودن معناى اين نام با شخصيت آن حضرت، بهتر و بيشتر مى توان پى برد.
1. سوره مباركه نساء، آيه 68. 2. سوره مريم آيه 39. 3. سوره مريم آيه 56. 4. سوره ء مائده آيه 75. 308 4. زهرا (عليه السلام): درخشنده و تابنده رو نام ديگر آن حضرت " زهرا " است. و بزرگان و علماء وفقها و مورخين و محققين ومحدثين مى گويند: بدان جهت او را زهراء گفته اند كه او، گاهى كه در محراب عبادت مى ايستاد، نورى از او بر اهل آسمان مى تابيد، آن چنان كه ستارگان آسمانها، بر ساكنان زمين پرتوافشانى مى كنند. در بحار الأنوار از " امالى " شيخ صدوق، او نيز از ابن عباس، و او نيز از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: " دخترم فاطمه بانوى بانوان جهانيان است و قطعهاى از من است. و نور چشم من و ميوه ء دلم و روح و روان من است. او حوراء النساء است. هنگامى كه در پيشگاه الهى در محراب عبادت خود، مى ايستد، نور و درخشش او بر فرشتگان آسمانها مى تابد، آن چنان كه نور ستارگان بر اهل زمين مى درخشد ". (1) كنيههاى آن حضرت اكنون كه مختصرى پيرامون نامهاى آن حضرت و معانى والاى اسماء مباركش سخن گفتيم، جاى دارد كه از كنيههاى آن بانوى بزرگوار نيز به اختصار ياد كنيم. مهم ترين و معروف ترين اين كنيه ها عبارتند از: 1. ام الحسن: مادر حسن (عليه السلام). 2. ام الحسين: مادر حسين (عليه السلام). 3. ام المحسن: مادر محسن، فرزند گرامى آن بانوى قهرمان، كه در شش ماهگى سقط گرديد، و پيش از تولد از سوى جد بزرگوارش رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نامگذارى شده بود. 4. ام الائمه: مادر امامان و پيشوايان، بدان جهت كه پيشوايان معصوم دين و مذهب و امامان شيعيان جهان، همگى فرزندان او به شمار مى آيند. 5. ام السبطين: مادر سبطين، يعنى دو نواده ء پيامبر اسلام، امام حسن و امام حسين (عليه السلام) كه هر دو سبط پيامبر بوده اند. القاب و عناوين فاطمه (عليه السلام) وقتى در شخصيت چند بعدى و عالى شأن فاطمه زهرا (عليه السلام) دقت مى كنيم در
1. مجلسى، بحار الانوار، ج 10، ص 15. 309 مى يابيم كه چهره ء درخشان آن حضرت از لحاظ القاب و عناوين پر معنى و والايش نيز، يكى از پربارترين شخصيتهاى اسلام است. اين لقب ها كه هر كدام بيانگر قطره اى از درياهاى بيكران عظمت روحى و معنوى و خصوصيات آن حضرت بوده، بسيار فراوان است. و ما در اينجا برخى از آنها را به روايت ابو جعفر قمى و شيخ صدوق رازى، به ترتيب زير نقل مى كنيم: 1. فاطمه البتول 2. عذراء 3. مباركه 4. طاهره 5. زكيه 6. راضيه 7. مرضيه 8. محدثه 9. مريم كبرى 10. صديقه 11. صفيه 12. عابده 13. سيدة نساء العالمين 14. زهراء. دوران رشد و نماى فاطمه (عليه السلام) دوران كودكى فاطمه زهرا (عليه السلام) همزمان با يكى از پرشكوه ترين دورههاى تاريخ اديان، تاريخ انبياء و كل تاريخ بشريت است. چرا كه وقتى آن نور چشم پيامبر و سرور بانوان عالم، چشم به جهان گشود، زمانى بود كه دوران رسالت پدر بزرگوارش تازه آغاز گشته بود، و مى رفت تا جهان را فرو پوشاند و زمان و مكان را در نوردد و تا صبح قيامت پرتو افشانى كند و درست به همين دليل همزمان بودن دوران كودكى فاطمه (عليه السلام) با چنان برههء عظيمى از تاريخ است كه مى بينيم سنين كودكى آن ميوه ء دل پيامبر، با دردها و رنج ها و مرارتهاى بسيار، نيز توأم است. زيرا وى در خانواده اى به دنيا آمده بود كه آقاى خانه از سوى خداوند متعال به آقايى و سرورى تمام جهان بشريت برگزيده و مبعوث شده بود و همين امر موجب گشته بود كه آقاى آن خانه و سرور عالميان مورد حقد و حسد و خشم و كينهء گروهى از نابكارترين و سياه دل ترين مشركين و كفار زمان قرار گيرد. آرى وقتى رسول خدا مورد خشم و كينهء دشمنان قرار داشت، وقتى كه دشمنان، تمامى پيروان و ياران و دوستان او را نيز از آزار و ايذاء در امان نمى گذاشتند، پيداست كه خانواده ء آن بزرگوار نيز از آنهمه رنج و عذاب مصونيت نداشت. و در اين ميان شايد بتوان گفت كه طفل خرد سال پيامبر، به دليل همان طفوليت و حساسيت روحى، سنگينى بار عذاب وايذاء مشركين و كفار را بيش از ديگران بر شانههاى لطيف و شكنندهء خود، احساس مى كرد. با اين همه، آشكار است كه فاطمه (عليه السلام) از همان آغاز طفوليت همزمان با رشد
310 و شكوفايى آئين عالمگير اسلام، ناظر آنهمه تلاش ها و كوششهاى پر ثمر پدر گرامى و فداكارش، و شاهد همراهى ها و ايثارگريهاى مادر رنجديده و وفادارش بوده است. آن طفل خرد سال، با چشم خود مى ديد و با احساس لطيف كودكانهاش در مى يافت كه پدر و مادر بزرگوارش چگونه با آنهمه مشكلات عظيم روبرو مى گردند و با چه اتكاء واتكال بى مانندى به عنايات الهى در برابر مصائب ايستادگى مى كنند؟ و با چه روحيهء پرتوان و قلب سرشار از اميد وشوق و نشاطى در حل معضلات و گرفتاريهاى مسلمانان زجر ديده، با جديت و تلاش گام مىسپرند و در هر گام به شاهد موفقيت نزديك تر مى شوند. در آن دوران، هم پيامبر گرامى و خانوادهء ارجمندش و هم تمامى مسلمين و ياران پيامبر، از هر طرف مورد تهاجم دشمنان مشترك قرار داشتند. مشركين به انواع گوناگون، مسلمانان را آزار مى دادند، شكنجه مى كردند، زير ضربههاى تازيانه مى گرفتند، زخم مى زدند، از خانه و كاشانهء خود مى راندند، در محاصره ء اقتصادى قرار مى دادند و در مجموع جان و مال مسلمانان از سوى دشمنان در امان نبود، و فاطمه (عليه السلام) نيز در اوج آن تلخى ها و مشگلات، با وجود خرد سالى، تمام آن حوادث رنج آميز و مرارتهاى طاقت سوز را مى ديد و لمس مى كرد. آواهاى دردناك و نالههاى سينه سوز مسلمين مستضعف را كه روى صخرههاى سوزان عربستان به اين سوى و آن سوى كشيده مى شدند، با گوش جان مى شنيد. ولى دريغا كه نمى توانست پدر بزرگوار خود و ياران اسلام را يارى دهد، و از آنهمه رنج و تلخى رهايى بخشد. از اين رو، آرام و خاموش، تماشاگر تمام آن صحنههاى دردناك بود و از درد و بى تابى به خود مى پيچيد. او آنهمه ناراحتى ها و شدت فشارها را بر دوش جان پدر، احساس مى كرد، و روح حساس و ظريفش متأثر و متألم مى شد، حال آن كه مجال و توان فرياد كشيدن هم نداشت. همهء دردها را به درون سينه مى ريخت و بغضهاى گلوگيرش را فرو مى خورد و دم بر نمى آورد. فقط گاهى شب ها كه از صداى ناله و ضجهء كودكان گرسنه و آواى درد آلود بيچارگان و مستضعفان، بيدار مى ماند، چشم به ستارههاى آسمان شفاف مدينه مى دوخت، و در عالم كودكى اشك مى ريخت. او در آن سنين طفوليت و شكنندگى، رنج همهء مسلمين و محرومين را مى ديد،
311 و بالاتر از همه رنج پدر بزرگوارش را كه به تنهايى بيش از همه در رنج و شكنجه بود و غير از دردهاى خود، بار غم ديگران را نيز بر دل مى گرفت و بردوش مى كشيد. پدر عاليقدرش را مى ديد كه چگونه يكى از نابكاران حيوان صفت قريش، مشتهاى خود را پر از خاك و خاكروبه و زباله و آلودگى ها كرده و بر سر و صورت نورانى او مى پاشيد و چهرهء زيبا و قامت رعنايش را آلوده مى ساخت. و آنگاه آن دختر خردسال و نازك دل و مهربان، پدر را در آغوش مى كشيد و در حالى كه اشك در چشم و بغضى در گلو داشت، با دستهاى كوچك و ظريفش آن آلودگى ها را شست و شو مى داد و سر و صورت پدر را پاك مى كرد. آرى اين صحنه ها را مى ديد و از شدت تأثر اشك در چشمانش حلقه مى زد و به ياد مادر تازه در گذشته اش، مى افتاد و دلش آتش مى گرفت، اما با اين همه سعى داشت پدر، اين حالت را نبيند تا رنج و دردش افزون تر نشود. ولى پدر، كه همه چيز برايش روشن و آشكار بود، رنج دختر كوچك را مى ديد و با آن لحن آسمانى و صداى زيبا و پر طنينش كه فرشتگان آسمان براى شنيدنش صف مى بستند، دختر خردسال و مهربان را دلدارى مى داد و مى گفت: دخترم! گريه نكن و غمگين مباش. خداوند يار و ياور پدر تو است و سرانجام فتح و پيروى عطا خواهد كرد. بلى، دوران كودكى فاطمه (عليه السلام)، بدين گونه مى گذشت. آن صدمه ها و لطمههاى روحى، دختر خردسال را به تحمل رنج و درد، عادت مى داد و توان و مقاومتش را مى افزود و چون فولاد آبديده اش مى كرد. و از سوى ديگر، دلداريهاى پدر و آن همه اميدهايى كه به لطف و عنايت الهى در دل او مى پرورانيد، باعث مى شد كه نيروى صبر و استقامت و پايدارى اش هرچه بيشتر تحكيم يابد. و از آنجا كه دوران كودكى او همزمان با بحران مشكلات تبليغى پدر بزرگوارش رسول الله (صلى الله عليه وآله) بود، او نيز پا به پاى رشد و شكوفايى اسلام رشد مى كرد و بزرگتر مى شد. اما در جريان اين بزرگتر شدن، چه رنجهاى عظيمى را مى ديد و تحمل مى كرد، فقط خدا مى داند و بس.... در آن زمان پيامبر اسلام از طرف قريش، هر روز با مشكلات جديدى روبرو مى شد. هر روز با مسائل حاد اقتصادى و فكرى تهديد مى گشت و مشركين بر سر راه او، و در ارتباط با دعوت عظيم تاريخ ساز و جهان شمول وى، موانع و مخاطرات تازهاى ايجاد مى كردند. فاطمه (عليه السلام) هنوز كودكى بيش نبود كه گاهى مى ديد دشمنان قسم خورده ء
312 اسلام در تعقيب جدى پدرش هستند و قصد جان عزيزش را دارند. گاهى مى ديد كه در ابراز كينه و دشمنى، دنائت و پستى را به جايى مى رساندند كه وقتى پيامبر مشغول تلاوت قرآن يا سجده بر درگاه الهى بود، شكمباوه وامعاء واحشاء گوسفندى را بر اندام و لباس او مى افكندند، و آنگاه او اشك مى ريخت و با دستان كوچكش آنها را از لباس پدر پاك مى كرد. سپس در حالى كه قلب پر عطوفتش مالامال درد واندوه بود، خود را خسته و كوفته به خانه مى رسانيد و در گوشه اى خلوت، اشك بر دامن مى افشاند تا كسى او را گريان نبيند. روز ديگرى مشاهده مى كرد كه خانواده اش و ياران پدرش، از خانه و كاشانهء خود رانده مى شوند و به اجبار از شهر مكه به شعب ابى طالب (دره اى در بيرون مكه) نقل مكان مى كنند. مسلمانان را مى ديد كه از هر نظر در محدوديت اقتصادى و اجتماعى و فكرى قرار دارند، ولى با صبر و بردبارى بسيار، متحمل اين مشكلات مى شوند و با اتكاء به خداوند و به خاطر هدف متعالى خود همه رنج ها را به جان مىخرند و دم نمى زنند. آرى او مى ديد كه مسلمين رنجديده، سه سال و اندى در آن دره ء محدود و آن تنگناى اقتصادى و اجتماعى اقامت مى كنند، بى آنكه كمترين سستى وفتورى در اصول اعتقادى و ايمان پايدارشان ايجاد شود.... و سخت تر و تلخ تر از همه آن كه هنوز بيش از هفت و هشت بهار از عمر مباركش سپرى نشده بود كه ضربهء بزرگ روحى بر او وارد آمد و مادر مهربان و تنها مونس شبهاى تاريك و درد آلودش را از دست داد... در اينجا بود كه غمى سياه و اندوهى جانكاه، سايهء هولناك خود را بر وجود مبارك فاطمه (عليه السلام) افكند و او را با سختى ها و مرارت ها و ناراحتىهاى روحى، همدم و همراه ساخت.... هجرت به مدينه هجرت پيامبر، به عنوان نقطه عطفى در تاريخ اسلام و تاريخ بشر، با همهء مسائل و مشكلاتى كه داشت انجام پذيرفت. پيامبر به زودى در حومهء مدينه استقرار يافت و مدتى كه از استقرار خود و گروهى از يارانش گذشته بود به مكه پيغام فرستاد كه على (عليه السلام) به مدينه حركت كند و " فاطمه ها " را با خود بياورد. فاطمه ها سه تن بودند: فاطمه بنت اسد مادر على (عليه السلام)، فاطمه دختر زبير بن عبد المطلب دختر عموى پيامبر، و فاطمه زهرا (عليه السلام) دختر رسول الله (صلى الله عليه وآله)....
313 على (عليه السلام) طبق فرمان رسول خدا همراه اين قافلهء بانوان پرده ء عصمت و عفاف، از مكه حركت كرد. مشركين هم كه از ماجرا خبر يافته بودند انتظار چنين ساعتى را مى كشيدند تا با حمله به اين كاروان كوچك ولى عظيم الشأن كينه و عداوت خود را نشان دهند. اين بود كه با كمال وقاحت و بى شرمى، و حتى بر خلاف اصول جوانمردى كه در دوره ء جاهلى مردان عرب بدان پاى بند بودند، عده اى را با سلاح و ابزار جنگى به تعقيب آنها فرستادند. وقتى مشركين رذيلت نهاد و پست نژاد به قافلهء بانوان شرافت و طهارت نزديك شدند، على (عليه السلام) آن شير غرندهء ميدانهاى نبرد كفر و ايمان و پهلوان جنگهاى حق و باطل، آن كه از طنين فريادش لرزه بر اندامها مى افتاد و برق شمشيرش چشم ها را خيره مى كرد، به طرف دشمنان مهاجم برگشت، يك تنه به مقابله با آن نابكاران رفت. شمشير هول انگيزش را كشيد و چنان به سوى آنها هجوم برد كه بيش از چند لحظه تاب مقاومت نياوردند و به زودى عقب نشينى كرده و پا به فرار گذاشتند. بدين گونه على (عليه السلام) با كمال شهامت از ناموس اسلام و مسلمين دفاع كرد و فاطمههاى گرامى را به سلامت از معركه بيرون برد و به مدينه رسانيد. چه كسى مى تواند آن صحنه را پيش خود مجسم سازد احساس كند كه فاطمههاى گرامى در آن لحظهء هولناك چه اضطراب و نگرانى سختى داشته اند؟ و به ويژه چه كسى مى تواند احساس كند كه فاطمه خرد سال وقتى ديده است دشمنان قسم خورده ء پدر ارجمندش، به سلاحهاى آخته و در يك گروه چندين نفره به قصد جان آنها حمله كرده و راه را بر آنان بسته اند و آنها جز يك يك مرد، كسى را همراه ندارند تا از جان و ناموس شان دفاع كند، در چه نگرانى و اضطرابى بسر برده و چه لحظههاى دشوارى را سپرى كرده است؟... به راستى تاريخ در اين گونه موارد چه زبان قاصرى دارد. زيرا تنها مى تواند وقايع و حوادث را ثبت كند و هرگز قادر نيست احساس ها و انديشههايى را كه در حال وقوع آن حوادث بر افراد گذشته است بيان كند.... به هرگونه آن قافله وارد مدينه شد. فاطمه زهرا در منزل ابى ايوب انصارى كه موقتا قرارگاه پدر گرامى اش بود، چشمش به ديدار جمال جميل پدر روشن گرديد و خود را به آغوش پر مهر پدر سپرد و آرامش وسكون خود را باز يافت. ولى خاطره ء آن سفر پر خطر
314 هرگز از يادش نرفت و لحظههاى جانكاهى كه على (عليه السلام) يك تنه در برابر عده اى مشرك مسلح به دفاع و مبارزه ايستاده بود همواره در نظرش مجسم بود. آرى اين خاطره هم روى خاطرات سازنده ء ديگرش انباشته گرديد تا در تكوين شخصيت والاى او نقش خاص خود را ايفاء كند. و مجموعهء اين حوادث و خاطرات و مصائب و رنج ها لازم بود تا از او انسانى كامل و مجرب تلخ و شيرين ديده و تجربه اندوخته بسازد و به جامعهء بشريت و به ويژه اجتماع مسلمين هديه زيادى كند. آرى چنان زن قهرمانى، مى بايست چنان حوادث و مصائبى را پشت سر مى گذاشت تا به آن مقام و الا و شخصيت بى نظير دست يابد، و مادر پيشوايان قهرمان و امامان راستين و رهبران بزرگوار بشريت گردد.... در آستانهء ازدواج سرانجام دوران كودكى با همهء تلخى ها و دشوارىهايش گذشت و دوران نوجوانى فرا رسيد... آرى، اكنون فاطمه (عليه السلام)، با اندوختن آنهمه تجربيات گوناگون، با پشت سر نهادن آن همه فراز و نشيب و با گذاشتن از آنهمه كورههاى سخت و سوزان آزمايشهايى كه وجودش را گداخته و آبديده كرده و استحكام بى نظيرى بخشيده بود مرحلهء ديگرى از زندگى را آغاز مى كرد. او تمام آن مسائل و مشگلات را، در پرتو ايمان و اعتقاد وتوكل به پروردگار عالم، يكى پس از ديگرى طى كرد، از همهء آن مراحل آزمايش سربلند و نيرومند بيرون آمد و از يكايك رنجهاى دوران پر مرارت كودكى خلاص و رهايى يافت و با صبر و بردبارى، با قدرت اراده، و با درايت و تدبير بى مانندش با هر مشكلى برخورد مناسب كرد و براى هر مسأله اى راه حل عقلانى يافت، تا آن كه بالاخره به سن ازدواج و مرحلهء گزينش زندگى جديد و شريك زندگى رسيد.... ازدواج فاطمه وعلى (عليه السلام) پيوند دو نور اكنون فاطمه (عليه السلام) به سن ازدواج رسيده است... او اينك در مرحله اى است كه بايد زندگى مشترك خود را، با مردى كه همهء عمر، شريك غمها و شاديهاى يكديگر باشند آغاز كند و گام به محيط زندگى جديد خويش بگذارد.... ناگفته پيداست كه دخترى چون فاطمه (عليه السلام)، دختر محبوب پيامبر اسلام، در اين سن
315 و سال، چه موقعيتى دارد و در چه شرايطى قرار مى گيرد، چشم جامعهء اسلام به خانهء پيامبر دوخته شده است و همه مى خواهند بدانند كدام مرد خوشبخت است كه سعادت دامادى رسول خدا نصيبش خواهد شد. و بسيارند كسانى كه آرزوى رسيدن به چنين سعادت عظيمى را در دل مىپروراننند. در آن روزها، فاطمه كه نور چشم پيامبر و چشم و چراغ جامعهء اسلامى بود، از هر طرف مورد خواستگارى بزرگان و رؤساى قبايل وصناديد قريش قرار گرفت. افراد ثروتمند و صاحب مقام كه از موقعيتهاى ممتاز و ويژه نيز برخوردار بودند به خواستگارى اش آمدند. ولى فاطمه چشم به كدامين آينده دوخته بود و كدامين چشم انداز دل انگيز را براى زندگى جديدش در نظر داشت؟... آيا او از شريك آينده اش طالب مقام و عنوان بود؟ آيا امتيازات قبايلى مى خواست؟ آيا در فكر ثروت و ماديات خواستگاران بود؟... نه... هيچ كدام. او در زندگى، جز ايمان و پاكى و اعتقاد و صفا و طهارت طالب هيچ چيز ديگر نبود. لكن در ميان تمام آن خواستگاران، چه كسى بود كه واجد اين شرايط باشد؟... بيائيد از چشم انداز ديگرى به مسأله نگاه كنيم، فاطمه (عليه السلام) چهارمين دختر پيامبر اسلام، و نيز كوچك ترين و آخرين فرزند خانواده اى بود كه پسرى براى آن باقى نمانده بود. آن هم در جامعه اى كه ارزش هر پدرى و هر خانواده اى به وجود فرزندان پسر وابسته بود. هركس پسران بيشترى داشت، از اهميت و ارزش و احترام بيشترى هم برخوردار بود و هر كس كه پسر نداشت گويى اعتبار هم نداشت و كسى كه دختر داشت، انگار وصله اى از ننگ و عار به دامن زندگى اش چسبيده بود... در چنان محيطى، با چنان آداب و عادات جاهلى و زشتى اكنون پيامبر اسلام دخترى جوان و دم بخت در خانه داشت كه يكسره تمامى اين آداب و عادات و ارزشهاى غلط را واژگون كرده بود ووجود مباركش، براى زن و دختر، اعتبار و ارزش جديدى آورده بود. آرى فاطمه (عليه السلام) تنها يك دختر نبود، بلكه موجى سرشار از عطر و نور و شكوه بود كه مى بايست نور رسالت محمد (صلى الله عليه وآله) را در طول رشتههاى ممتد قرون و اعصار عبور دهد و در پهنهء زمان و مكان بگستراند و جامعهء بشرى را از آن نور فياض و هستى بخش، روشن و منور سازد.... او دخترى بود كه پدرى همچون رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عاشقانه دوستش مى داشت و به
316 وجودش افتخار مى كرد و در بيان اين رشتههاى پيوند و علاقهء پر شور و ارتباط معنوى و شگرف پدر و فرزند همين بس كه پيامبر به او عنوان " ام ابيها " (مادر پدرش) داده بود و بسيار اوقات، او را با همين عنوان مخاطب مى ساخت و نزد خود فرا مى خواند و با او درد دل مى گفت و دست نوازش بر سرش مى كشيد و سخنانش را با جان و دل مى شنيد و خواستهايش را با شور و علاقه انجام مى داد.... آرى فاطمه چنين دخترى بود و پيداست كه مسألهء ازدواج و تشكيل خانواده ء او، براى پدرى چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله) چقدر مى تواند اهميت داشته باشد و مورد عنيات و دقت قرار گيرد. از اين رو پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) همواره مى انديشيد و سعى داشت كه در مورد ازدواج فاطمه عزيزش، بدون دريافت مصلحت و امر الهى گام بر ندارد، چنين بود كه وقتى آنهمه بزرگان عهد جاهليت وصناديد قريش و سرمايه داران و معارف و مشاهير جزيرة العرب به خواستگارى دخترش آمدند همه را رد كرد و تصميم گيرى در مورد اين امر را موكول به نداى آسمانى و مشورت الهى نمود... و سرانجام نيز با كسب تكليف از پرودگار و با تعيين و ارادهء الهى در اين مورد گام برداشت و فاطمه را به ازدواج سرباز فداكار و سردار ايثارگر و شهسوار اسلام يعنى على بن ابى طالب (عليه السلام) در آورد: شخصيتى كه در تمام جهان بشريت، هيچكس شايسته تر از او براى رسيدن به افتخار دامادى پيامبر و شوهرى فاطمه نبود.... صاحب " طبقات " مىنويسد: " نخست ابو بكر بود كه به عنوان خواستگارى فاطمه به حضور پيامبر شتافت. و در پاسخ اين سخن را شنيد كه من منتظر قضا و امر الهى هستم. ابوبكر چون از آنجا بازگشت، داستان خواستگارى و پاسخ پيامبر را براى دوستش عمر بازگو كرد. عمر گفت پيامبر بدين گونه خواسته است تو را رد كرده باشد. سپس به توصيهء ابوبكر، روزى ديگر عمر به خواستگارى فاطمه رفت. و او نيز همان پاسخ را شنيد كه ابو بكر شنيده بود. پس آنگاه، خاندان على (عليه السلام) در مورد خواستگارى فاطمه با او سخن گفته بدين كار ترغيبش كردند. وعلى (عليه السلام) با يأس و نوميدى گفت: آيا پس از رد درخواست ابو بكر وعمر، با درخواست من موافقت مى شود؟ خاندان على (عليه السلام) مسألهء قرابت و خويشاوندى ميان على و پيامبر (صلى الله عليه وآله) را تذكر دادند و او را دل گرم و اميدوار ساختند. پس على براى خواستگارى به حضور پيامبر اسلام شتافت و با حجب و حيا، درخواست خود را
317 ميان نهاد. و بدين سان پيامبر، درخواست على را پذيرفت، به دو پاسخ مساعد داد و به زودى فاطمه را به عقد نكاح او " كه تقريبا از مال دنيا هيچ چيزى نداشت) در آورد. (1) پاسخ فاطمه زهرا (عليه السلام) به خواستگارى على (عليه السلام) انتخاب همسر يكى از حساس ترين مراحل زندگى هر جوانى اعم از دختر و پسر است. ازدواج، مرحلهء انتخاب سرنوشت يك عمر زندگى مشترك، و پايهء مهم سازندگى تاريخ چندين نسل بالفعل و بالقوه، و نقطهء پايه گذارى آينده اى براى فرزندان و نوادگان و سازندگان تاريخ چندين نسل آينده و نقطهء پايه گذارى آينده اى براى فرزندان و نوادگان و سازندگان جامعهء فردا است. ملاحظه مى شود كه بدين گونه، مسأله ازدواج از صورت يك امر شخصى و خصوصى خارج، و جنبهء اجتماعى و عمومى و تاريخى به خود مى گيرد كه چه بسا در سرنوشت و تاريخ آيندهء ملت يا ملتهايى نقش مهم و تعيين كننده داشته باشد. از اين رو انتخاب همسر شايسته كار دشوارى است و به خصوص براى دختران چندان به سهولت و سادگى امكان پذير نيست. بلكه اين امر مهم، بايد روى اصول و قوانين حساب شده، اساس ثابت ولا يتغيرى كه در طول قرون واعصار حكومت داشته است استوار باشد و در مسير آن حركت كند تا خداى نكرده انحرافى صورت نگيرد. لذا مطمئن ترين اصول در اين مورد، همانا رعايت قوانين الهى و تعاليم جادوانى آسمانى است كه به افراد بشر مىآموزد كه پدر و مادر، در شرايط عادى و عمومى، همواره بيش از فرزندان در اين باره تجربه و آگاهى دارند و با دلسوزى و دقت بيشترى، بدون تأثير احساسات و سادگى امكان پذير نيست. بلكه اين امر مهم، بايد روى اصول و قوانين حساب شده، و اساس ثابت ولا يتغيرى كه در طول قرون واعصار حكومت داشته است استوار باشد و در مسير آن حركت كند تاخداى نكرده انحرافى صورت نگيرد. لذا مطمئن ترين راهها و شيوهها در اين مورد، همانا رعايت قوانين الهى و تعاليم جاودانى آسمانى است كه به افراد بشر مىآموزد كه پدر و مادر، در شرايط عادى و عمومى، همواره بيش از فرزندان در اين باره تجربه و آگاهى دارند و با دلسوزى و دقت بيشترى، بدون
1. طبقات ابن سعد، ج 1 ص 19. 318 تأثير احساسات آنى و زودگذر مى توانند تصميمات شايسته و سازنده بگيرند. بر اين اساس، مشاوره با پدر و مادر و جلب نظر و رضايت آنان، از شرايط اصلى ازدواج دختران قرار مى گيرد و برخى آن را از جملهء فرايض و واجبات به شمار آورده و تخطى از آن را كارى ناروا و در حد اسقاط واجب دانسته اند. با اين همه بايد توجه داشت كه اين اجازه و رضايت هم بايستى جنبهء صحيح و عقلانى و منطقى داشته باشد و اگر از روى نادانى يا دشمنى يا لجاج، مسألهء مخالفت پدر و مادر مطرح شود و يا پدر و مادر از اين قدرت خود سوء استفاده كرده و آن را بدون جهت و دليل عقلانى به كار گيرند و تنها خودخواهى و تمايلات غير منطقى خود را در نظر داشته باشند، چنين حقى از آنان سلب مى گردد. آنچنان كه رضايت و آزادى دختر نيز در انتخاب همسر شايسته و دلخواه، كاملا مورد نظر و توجه شارع مقدس اسلام قرار گرفته و در اين مورد براى دختران مسلمان حقوقى منظور شده است كه نظير آن را با آنهمه وسعت و عمق و توجه در هيچ جاى ديگر نمى توان سراغ گرفت. پيامبر اكرم كه خود پايه گذار و مجرى برنامههاى الهى و پياده كننده ء قوانين آسمانى در روى زمين است، دخترش فاطمه (عليه السلام) را در انتخاب شوهر آزاد گذاشت و بدون اينكه كمترين تحميل و فشارى در اين باره روا دارد، براى آزادى عقيده ء او و رعايت حقوق اسلامى اش كمال احترام را قائل شد تا اين امر، سرمشقى براى جامعه و تاريخ اسلام باشد. نكتهء مهم در اينجا آن بود كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به خوبى مى دانست كه در امر ازدواج فاطمه، نه فقط سرنوشت آينده ء او، بلكه خير و مصلحت جوامع بشرى و نسلهاى آتى اسلام مطرح است. با اينكه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) چند دختر شوهر داده بود، ولى هرگز ديده نشده بود كه اراده و اختيار را از آنان سلب كرده باشد. هنگامى هم كه على بن ابى طالب (عليه السلام) سرباز شجاع و دلاور اسلام براى خواستگارى زهراى مرضيه نزد پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) رفت، پيامبر اسلام فرمودند، تاكنون چند نفر ديگر به خواستگارى آمده اند و من شخصا اين مسأله را با دختر در ميان گذاشته ام، اما او به علامت نارضايى چهره ء خود را برگدانده است. اكنون نيز خواستگارى تو را به اطلاع او مى رسانيم ". پيامبر نزد دخترش زهرا رفت و مطلب را با دختر عزيزش در ميان نهاد، ولى زهرا بر
319 خلاف نوبتهاى پيشين، ديگر چهره ء خود را برنگرداند و با سكوت خود، رضايت خود را فهماند. پيغمبر اكرم تكبير گويان از نزد او بيرون رفت و سكوت او را علامت رضا و خشنودى اعلام داشت. (1) و بدين گونه بود كه فاطمه و على ازدواج كردند. اين ازدواج در واقع پيوند دو نور بود، دو نورى كه در كنار هم، آفتاب تابان امامت را در افق بشريت طالع ساختند و به همه جا روشنى پراكندند.... ازدواج و نقش اساسى آن يكى از ضرورترين و طبيعى ترين نيازهاى افراد بشر، از همان نخستين مرحلهء خلقت انسان، تشكيل خانواده و ازدواج بوده است. زيرا اساس بقاء بشر و تداوم نسل ها، بى ترديد به اين مسأله طبيعى بستگى دارد. لذا مسألهء ازدواج، هم در تمام جوامع بشرى از بدوى ترين تا پيشرفته ترين آنها، مورد توجه بوده و هست، و هم در تمام اديان و مذاهب براى آن اصول و مقرراتى وضع شده است. زيرا بدون وجود قوانين و ضوابط مشخص و لازم الاجراء، نه تنها اساس خانواده ها و بنيان اجتماعات از هم مىپاشد، بلكه زندگى وتوالد وتناسل انسانها نيز صورت حيوانى پيدا مى كند، و اصالت و ارزش انسانى مضمحل و سيماى هويت بشرى مخدوش مى گردد. از اين رو آئين آسمانى اسلام نيز براى اين مسألهء مهم و حياتى، قوانين و مقررات متقن و مستحكمى وضع كرده كه هم ضامن بقاء بشر، و هم واجد شرايط حفظ ارزشها و اصالتهاى انسانى فرد و خانواده و جامعه است. لكن نكتهء مهم در اين ميان آن است كه اسلام اين مسألهء ضرورى و غريزى را، به طبيعى ترين وساده ترين صورت ممكن، مورد توجه قرار داده، و به دور از هرگونه تشريفات و تعهدات سنگين و قيد و بندهاى دست و پاگير، با آن برخورد كرده است. كمترين توجه و دقت در شرايط و ضوابط اساسى ازدواج در اسلام، روشن مى سازد كه اين آئين مقدس آسمانى، در مسألهء ازدواج و تشكيل خانواده نيز، اصل را بر فطرت و نيازهاى فطرى انسان قرار داده، و نكتهء اساسى را در اين دانسته است كه زن و مرد، به
1. نظام حقوق زن در اسلام، ص 58. 320 همان سادگى كه غريزه وطبيعت بشرى اقتضاء مى كند، در امر وصلت و مزاوجت توفيق حاصل كنند و هيچ گونه مانعى از آن گونه موانع كه قبلا در دوران يا در جوامع و اديان و قوانين ديگر وجود داشته و هنوز هم در موارد بسيارى وجود دارد، از امر ازدواج و پيوند طبيعى و مشروع زن و مرد جلوگيرى نكند. بر همين اساس است كه مى بينيم اسلام، به هرچه ساده تر و بدون تشريفات بودن ازدواج تشويق كرده، ووجود تعهدات سنگين و قيد و بندگهاى زائد را باعث يأس و سرخوردگى از ازدواج و ناتوانى و گريز از تشكيل خانواده، و در نتيجه موجب سوق داده شدن جامعه به ارضاء غرايز از طرق نامشروع و اشاعهء فساد و تباهى در اجتماعات بشرى قلمداد كرده است. لازم به گفتن است كه سادگى و دور از تشريفات بودن ازدواج در اسلام، قبل از هر چيز از اين ديدگاه مورد توجه قرار دارد كه اصولا زيربناى مسائل زندگى در اسلام نه بر مبناى ماديات است نه مقام و عنوان شخصى و افتخارات و سوابق خانوادگى نقشى در آن دارند. بلكه تنها معنويات و تقوى و ايمان و عفت و نجابت و وصول به كمالات انسانى است كه اساس زندگى زن و مرد مسلمان و خانوداه ها و جوامع اسلامى را تشكيل مى دهد. لذا وجود تشريفات و تعهدات سنگين در امر ازدواج، نه تنها با ديدگاه اسلام مبنى بر ساده و طبيعى بودن ازدواج منافات دارد، بلكه خود سر منشأ بسيارى از مفاسد و تبهكارى ها نيز مى گردد. زيرا آشكار است كه براى همگان ممكن و ميسر نيست كه تشريفات و تعهدات سنگين را بجاى آورند و انتظارات بى جا و قيد و بندهاى شاق و طاقت فرساى بعضى خانواده ها را عملى سازند. از اين رو چون خود را قادر به ازدواج مشروع و تشكيل خانواده با پيوند مقدس زناشويى نمى بينند، دچار يأس و سرخوردگى شده از اين امر مبارك و مورد احترام سرباز مى زنند و از اين رو هم خودشان به فساد و انحطاط اخلاقى كشانده مى شوند و هم باعث تشويق و گسترش فساد و انحراف در جامعه مى گردند. سير و بررسى كوتاهى در چگونگى ازدواجهاى مسلمين در جوامع صدر اسلام، نشان مى دهد كه مسأله تشكيل خانواده، چه اندازه جنبهء قداست و معنويت داشته و چقدر ساده و طبيعى و زيبا صورت مى گرفته است. به ويژه دقت در كيفيت و جريان ازدواج دختر عاليقدر پيامبر (صلى الله عليه وآله) و تشكيل خانواده مقدسش با على (عليه السلام) اين حقيقت را به وضوح نشان مى دهد و متعالى ترين و زيباترين سرمشق ها را در اين مورد، در اختيار
321 مسلمين كه مى خواهند پيروان راستين آن خاندان عفت و فضيلت و طهارت باشند، قرار مى دهد. مورخين اسلام، همگى نظر داده و در تاريخ ثبت كرده اند كه مراحل ازدواج خجستهء نور چشم رسالت فاطمه زهرا (عليه السلام) با شهسوار اسلام على (عليه السلام) در نهايت سادگى و صفا برگزار شد. بطورى كه در آن زمان كه ازدواج ها عموما صورت ساده و طبيعى داشتند، بازهم ازدواج آن وجود مقدس، از فرط سادگى و بى پيرايگى جنبهء يك الگوى ممتاز و سرمشق چشمگيرى پيدا كرده بود. سادگى و بى تشريفات بودن اين ازدواج به حدى بود كه كابين فاطمه (عليه السلام) و تمام مخارج عقد و ازدواج، از وجهى تأمين شد كه داماد عاليقدر از طريق فروش تنها " زره " خود - به مبلغ چهارصد و هشتاد درهم - به دست آورده بود. جهيزيه ساده و محقر آرى وقتى مراسم خواستگارى انجام شد و صحبت از مخارج عروسى پيش آمد، معلوم شد كه على (عليه السلام) نه صاحب پول و پس انداز است و نه اثاث و وسايل اضافى و بى مصرفى دارد كه به فروش رساند. در نتيجه ناچار شد زره جنگى خود را - كه البته به دليل رشادت فوق العاده و شهامت و قدرت هجوم آورى و پيشدستى بر دشمن، نيازى به زره و تن پوش ندانت - بفروشد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز از مبلغ حاصل از فروش همان يك زره، حتى الأمكان نيازهاى ضرورى زندگى زهرا (عليه السلام) را به صورت زير فراهم ساخت كه امروزه آن را " جهيزيه " مى نامند و همان وسايل و لوازمى است كه هر زن و شوهر جوانى در آغاز زندگى مشترك شان به حد اقلى از آن نياز دارند. اينك صورت ريز وسايلى كه جهيزيه دختر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شامل آن بود: 1. پيراهن زنانه به مبلغ 7 درهم. 2. روسرى بزرگ به مبلغ 4 درهم. 3. قطيفهء سياه خيبرى. 4. يك تخت از نوار ليف خرما. 5. دو رختخواب از پارچه كتانى درشت بافت مصرى كه در يكى ليف خرما و در ديگرى پشم گوسفند قرار داده شده بود. 6. چهار عدد متكا از پوست دباغى طائف.
322 7. پرده ء نازك پشمى. 8. يك قطعه حصير براى مفروش كردن اتاق. 9. يك دستاس (آسياب دستى) كه فاطمه زهرا (عليه السلام) آرد مورد نياز خانواده را به وسيلهء آن با دست مبارك خود آسياب مى كرد. 10. يك طشت مسى. 11. يك مشك كوچك آب. 12. يك كاسه چوپى. 13. يك آفتابه. 14. يك سوى سبز. 15. چند كوزه ء سفالين. 16. يك سفره از پوست. 17. يك عباى بافته شده از پنبه. در تواريخ آمده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) با دست مبارك و بيان مقدس خود، اين جهيزيه را تبرك وتيمن بخشيد و بدين لحاظ همين جهيزيه ساده و محقر را بايد گرانبهاترين و باشكوه ترين جهيزيه عالم بشرى دانست. آرى، هنگامى كه اين وسايل ساده به عنوان جهيزيه عروسى فراهم گرديد، آنها را به حضور پيامبر آوردند. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله)، لحظاتى آن اشياء را با دست مبارك خود زير و رو كرد، و پس از مشاهده ء تمام آنها، با لحن پر شكوه و مقدسش فرمود: بار الها، اين ازدواج را بر اين خانواده كه بيشتر ظروف شان گلين و سفالين است مبارك فرما!... ". (1) چنين بود جزئيات و نوع جهيزيهء دختر بزرگترين و مقدس ترين شخصيت جهان كه خود نيز بزرگترين زن تاريخ و تنها زن معصوم تاريخ بشريت است. جهيزيه اى كه در نوع خود كم نظير و بلكه بى نظير است و به روشنى، عالى ترين درسهاى تاريخ را، به ويژه از ديدگاه پيوند مقدس زناشويى و تشكيل خانواده به ما مىآموزد. توجه به جهيزيه زهراى اطهر علاوه بر هزاران نكته و درسى كه در آن نهفته است، از
1. كتاب " فاطمه زهرا " از استاد توفيق ابو علم، ص 155. 323 اين ديدگاه نيز به ما تعليم مى دهد كه ازدياد جهيزيه و چشم و همچشمى در آن و روز به روز اضافه كردن اجزاء و قيمت آنها، و در واقع نوعى مسابقه گذاشتن در گرانى، و سنگين ساختن تشريفات ازدواج، هيچگونه تضمين براى خوشبختى زوجهاى جوان بوجود نمى آورد. بلكه بر تأثير طبيعى آن، جوانان را از تن دادن به ازدواج گريزان مى سازد و مهمترين عامل در بروز امراض روانى و روحى، و وسيله اى براى نفوذ و اشاعهء فساد و فحشاء و ازدياد امراض گوناگون در سطح جامعه و سقوط و انحطاط اجتماع سالم اسلامى را فراهم مى آورد. شيوه ء ازدواج دختر پيامبر با پيشواى نخستين شيعيان، در واقع يك درس بزرگ عملى و يك مبارزه ء اصولى با افكار غلط و سنتهاى پوسيده ء گذشته و حال است. مبارزه با عادات و آدابى است كه همواره مال و ثروت و تجمل و تشريفات را در نظر مى گيرند، نه اصول اخلاقى و معنوى و فضايل و ملكات انسانى و روحى و آرايشهاى باطنى را. غافل از آن كه اگر معنويت نباشد، هيچ ثروتى قادر به تأمين خوشبختى حتى براى يك روز و يك لحظه هم نخواهد بود. اثاثهء خانهء على (عليه السلام) اكنون كه صورت ريز اشياء و اجناس جهيزيه فاطمه (عليه السلام) را بر شمرديم و دانستيم كه دختر پيامبر و عروس امام اول شيعيان چه اشياء ساده اى را جهيزيهء خود قرار داده است، جاى آن دارد كه سرى هم به خانهء على (عليه السلام) بزنيم. مى خواهيم از موجودى خانهء على و از تمامى اثاثهء زندگى محقرش يك نوع صورت بردارى كنيم تا اولا معلوم شود كه پيشواى اول شيعيان در چگونه خانه اى با چه موجودى و وسايلى زندگى مى كرده، و ثانيا خانه اى كه دختر پيامبر به عنوان عروس مى خواسته است گام در آن بگذارد چه اثاثهاى داشته و وضعيت مالى داماد پيامبر چگونه بوده است؟ مورخين اسلام نوشته اند كه على (عليه السلام) براى روز عروسى اش، فقط همين اثاثهء محقرى را كه ذيلا ذكر مى كنيم به عنوان وسايل خانه و براى رفاه عروس بزرگوار خود تهيه و خريدارى كرده بود: 1. يك چوب لباسى، براى آن كه لباسهاى خودشان و مشك آب شان را از آن آويزان كنند. 2. يك قطعه پوست گوسفند.
324 3. يك عدد متكا. 4. يك ظرف مشك آب. 5. يك عدد غربال آرد بيزى. بلى، اينها هم مجموعهء اثاثه و لوازم خانه اى بود كه توسط على (عليه السلام) به عنوان وسايل زندگى خانواده اش خريدارى شده بود كه قيمت مجموع آنها از چند درهم تجاوز نمى كرد. (1) منزل اجاره اى آن بزرگترين و والاترين عروس و داماد خاندان رسالت و امامت، على و فاطمه (عليه السلام)، از آغاز زندگى زناشويى خود، در يك منزل كوچك اجاره اى زندگى مى كردند. اين منزل واقع در " قبا "، در دروازه ء شهر مدينه، كنار مسجد قبا قرار داشت و متعلق به " حارثه " فرزند لقمان بود. آن دو در آن خانهء محقر، با فقر و تنگدستى دست و پنجه نرم مى كردند، لكن كمترين شكوه و شكايتى نداشتند، چرا كه آنچه در آن زندگى براى آنها مطرح و مهم بود، تنها جنبهء صفا و معنويت زندگى بود كه به حد اكمل از آن برخوردار بودند. در بعضى تواريخ نوشته اند كه: آن نمول در فاصله اى دور از منزل پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) قرار داشت، و تحمل رفت و آمد در اين مسافت دور، براى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) كه هميشه اشتياق ديدار دخترش زهراء و دامادش على (عليه السلام) را داشت، دشوار مى نمود بدين جهت روزى پيامبر به منزل فاطمه تشريف بردند و فرمودند: دخترم، قصد دارم تو را به خانه اى در نزديكى منزل خود منتقل كنم تا ديدار مرتب تو برايم ميسر و آسان باشد. فاطمه (عليه السلام) به پدر بزرگوارش عرض كرد: حارثه چند خانهء ديگر هم دارد. با او مذاكره كنيد شايد منزل ديگرى را در اختيار ما قرار دهد. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود: حارثه آن قدر منزلهايش را براى ما تخليه كرده و مرتبا خودش از ما دور تر شده است كه ديگر از او خجالت مىكشم باز چنين موضوعى را مطرح كنم. هنگامى كه اين خبر به حارثه رسيد، بى درنگ خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شرفياب شد
1. بحار الانوار ج 42، ص 114. 325 و عرض كرد: اى رسول خدا، من و تمام اموالم در اختيار شما هستيم، و اكنون بسيار دوست تر مى داريم كه بر من منت گذاشته فاطمه زهرا (عليه السلام) را به منزل خود منتقل سازيد. و بدينسان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فاطمه زهرا (عليه السلام) را به منزل ديگر حارثه كه در فاصلهء نزديك ترى قرار داشت، منتقل شد. (1) اين خبر با روايات ديگرى هم تأييد مى شود. چه، در تعدادى از كتب حديث و تاريخ ما آمده است كه پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله)، در روز عروسى، فاطمه (عليه السلام) را بر اشتر خويش كه روى آن يك قطيفه قرار داده بودند، سوار كرد و به سلمان دستور داد كه دهنهء جلوى اشتر عروس را بگيرد و پيش ببرد. اين حديث مى رساند كه بين خانهء پيامبر و خانهء داماد كه اكنون عروس جهان اسلام به سوى آن روانه بود، فاصلهء قابل توجهى وجود داشته است كه لازم بوده عروس بزرگوار آن فاصله را در حال سوارى طى كند. و اگر نه فاصلهء چند قدمى راه جنب مسجد، ديگر نيازى به اشتر سوارى نداشت. مگر آن كه اشتر سوارى عروس خانم را جزء رسوم و سنتهاى آن روز به حساب آوريم، كه در اين مورد هم بايد گفت پيامبر بزرگوار اسلام و آن شخصيت بزرگ سنت شكن، عارى از اين گونه مسائل بود، و اجراى چنين سنتهاى بى فايده اى نه تنها برايش مطرح نبود. بلكه او براى شكستن چنين سنتها و رسوم بى فائده برانگيخته شده بود. تلاش در خانه، براى آسايش خانواده فاطمه زهرا (عليه السلام) نمونهء والاى يك زن خانه، يك كد بانوى دلسوز و با تدبير و يك همسر زحمتكش و تلاشگر بود كه زحمت و كوشش سخت و توانفرسايى را براى آسايش خانواده اش تحمل مى كرد. آن بانوى بزرگ در منزل خود شخصا دستاس مى كرد، يا دستهاى تاول زده از همان آرد نان مى پخت، تنور را خودش آماده مى كرد، آب را شخصا از چاه بيرون مى كشيد و خمير نان درست مى كرد، و خلاصه تمام كارهاى سخت خانه را كه در آن زمان به خاطر كمبود وسايل راحتى، از عهده ء يك نفر خارج بود، خود به تنهايى بر عهده داشت و هرگز هم گلايه نمى كرد.
1. طبقات ابن سعد، ج 8 ص 14. 326 روزى على (عليه السلام) كه شاهد آنهمه كار و كوشش، و خستگى و فرسودگى ناشى از كار فاطمه بود، با لحن همدردى و مهربانى گفت: اى زهرا! چنان خودت را به سختى افكنده اى كه دل مرا آزرده مى سازد. خداوند خدمتكاران و نيروهاى بسيارى نصيب مسلمانان ساخته است. اگر خواستى نزد رسول خدا رفته، يكى از آنان را بخواه كه در اختيارت بگذارد تا تو را خدمت كند و كمك و ياورت باشد كه اين اندازه خسته نشوى. فاطمه آن روز به ديدار پدر رفت. وقتى سلام گفت و ساكت نشست، پيامبر كه مى دانست سخنى در دل دارد پرسيد: چه كار دارى، دختر عزيزم؟... فاطمه هرچه كرد تا منظورش را بيان كند نتوانست. لذا جواب داد: آمده ام بر تو سلامى كرده باشم. و آنگاه برخاست، و بيرون آمد. على كه سخت به هيجان آمده و از خستگىهاى ناشى از كار و كوشش فاطمه (عليه السلام) دلگير بود، همراه فاطمه نزد پيامبر رفت، و خود از جانب او مسأله را مطرح كرد. پيامبر چون آن سخن را شنيد بدون لحظه اى درنگ و با لحنى قاطع فرمود: نه به خدا هرگز نمى توانم اسير جنگى را به شما نمى بخشم كه شكم مسلمانان را گرسنه نگه دارم و چيزى نيابم كه به آنان بدهم، آنها را فقط مىفروشم و با پول آن گرسنگان " صفه " را سير مى سازم. بدين گونه على و فاطمه با سپاس كامل و دست خالى بازگشتند. مديريت كانون خانه كانون خانه، هستهء مركزى جامعه و در واقع واحد فعال تشكيل دهنده ء هر جامعه اى است. از اين رو، نقش آن در ترقى و پيشرفت تمامى اجتماعات بشرى نقشى بس حساس و سازنده است. اين يك اصل كلى و انكار ناپذير است كه جامعه از خانه و خانواده تغذيه مى كند و بالندگى مى گيرد. لذا اگر گفته شود كه خانه، دانشكده ء اصلى انسان سازى است و فارغ التحصيلان آن اداره كنندگان جامعهء بزرگ هستند سخنى به گزاف گفته نشده است. اكنون بايد توجه داشت كه در هر خانه اى، نقش زن، يك نقش حساس و سرنوشت ساز و در واقع نقش مديريت و گردانندگى شئون مختلف آن كانون است. يكى از مهم ترين وظايف بانويى كه وارد محيط زندگى خانه مى شود، تلطيف محيط منزل،
327 هماهنگ ساختن مسائل آن، و ادارهء شئون خانه اى است كه پايه و ركن جامعه به حساب مى آيد و كمترين سستى و كوتاهى در انجام اين وظايف، پايههاى جامعه را متزلزل مى كند. فاطمه زهرا (عليه السلام) به اين نقش اساسى، توجه و عنايت خاص داشت و در انجام وظايف مربوط به آن نهايت سعى و كوشش و فداكارى را مبذول مى داشت. تا جايى كه همسر بزرگوارش على (عليه السلام) اين اندازه از فداكارى و جانبازى او را در اين راه، با لحنى شورانگيز مىستايد و شرح تلاش و كوشش و فداكارىهاى همسرش را به يكى از دوستان خود از قبيلهء سعد، اين چنين بازگو مى كند: " آيا نمى خواهى از فاطمه به تو بگويم؟ با اينكه او دختر پيامبر اسلام و از محبوب ترين افراد نسبت به پيامبر اسلام بود، ولى در منزل من آن قدر كوزه بدوش كشيد كه سينه اش صدمه ديد، و آن چنان با دستاس گندم آرد نمود كه دستهايش تاول برداشت، و آن قدر در نظافت و پاكيزگى محيط زندگى، جار و بر منزل كشيد كه رنگ لباسهايش تغيير پيدا كرد و آن قدر زير ديگ ها را با هيزم روشن كرد كه رنگ لباسش دود آلود گشت... ". (1) اين حديث حاكى از نهايت فداكارى و دلسوزى فاطمه (عليه السلام) نسبت به شئون خانه است. با اينكه او امكان آن را داشته است كه از وجود خدمتگزاران و كمك كاران استفاده كند و اين همه خود را به زحمت و تعب دچار نسازد، ولى به خاطر عشق و علاقه به كانون خانواده، در راه تأمين آسايش همسر و فرزندانش، سر از پاى نمى شناخت و خود، عاشقانه بر انجام اين امور قيام مى ورزيد. آرى، او خانه را پايگاه و نهاد اصلى و هستهء مركزى زندگى تشخيص داده بود و براى اعتلاى آن، از جان و دل تلاش مى كرد. تلاشى كه مى تواند و بايد در تمام جوامع بانوان اسلامى، سرمشقى و الا باشد.
1. اين مضمون از پيشگفتار امام موسى صدر بر كتاب سليمان كتانى اقتباس شده، ولى حديثى به اين عبارت ديده نشد. اما مشابه به اين مضمون در احاديث ديگرى آمده است كه محتواى همين معنى و مضمون را مى رساند. 328 بخش دوم F فضايل و سجاياى اخلاقى او
329 بخش دوم / فضايل و سجاياى اخلاقى او... "... بهترين زنان عالم چهار نفرند: مريم دختر عمران (مادر حضرت مسيح) خديجه دختر خويلد (همسر رسول خدا)، آسيه همسر فرعون و فاطمه دختر من "..... (1) اين كلام گهربار، كه به تنهايى باريك دنيا معنى و مفهوم متعالى را به دوش مى كشد، از بيانات حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) است. آرى پيامبر بزرگوار ما، دختر عاليقدرش را يكى از چهار زنى كه بهترين و بزرگترين زنان جهان از نظر اسلام و قرآن و پيامبر بوده اند، ناميده و از اين رو افتخارى را به او ارزانى داشته كه قلم و بيان، از شرح و توصيف آن عاجز است. آن زنى كه از نظر پيامبر اسلام چنين مقامى دارد و با چنين لحن و بيانى تجليل مى شود، چگونه زنى است و از چه اخلاق وامتيازات روحى و ويژگىهاى معنوى برخوردار بوده است؟ گرچه قلم نمى تواند قطره اى از درياى ملكات اخلاقى وحسن سلوك و ويژگىهاى روحى و معنوى آن حضرت را بيان كند، ولى از آنجا كه عاشقان خاندان رسالت به هر حال طالب اطلاعاتى ولو ناقص و نارسا در اين زمينه هستند، و نيز چون كتابى كه درباره ء زندگى و شخصيت فاطمه (عليه السلام) گفتگو مى كند اگر فاقد مطالبى در اين زمينه باشد بسيار ناقص خواهد بود، ناگزير با اتكاء به عنايات الهى و با يارى گرفتن از انفاس قدسى خود آن حضرت، در اين زمينه نيز در حد توان خود مطالبى را به اطلاع مى رسانيم. آرى، چنان كه گفته شد فاطمه زهرا (عليه السلام) يكى از معدود چهرههاى ممتاز زن در تاريخ اديان به شمار مى رود كه از امتيازات برجسته و ويژگىهاى متعالى برخوردارند و جهان بشريت در مقابل عظمت آنها جز تحسين و شگفتى، عكس العملى ندارد. اما لازم به گفتن است كه وجود برخى از فاضيل معنوى وامتيازات روحى و اخلاقى يگانه و بى نظير كه فقط در وجود مقدس زهرا (عليه السلام) مى توان سراغ گرفت، باعث شده كه آن بانوى گرامى را
1. ميانجى سيد ابراهيم، سخنان برگزيده از بزرگان ص 45. 331 از ديگر هم رديفهاى خود ممتاز ساخته و حتى در برابر زنان برجستهء تاريخ اديان، بازهم برجستگى ها و ويژگىهاى ديگرى را به او اختصاص دهد. بدين معنى كه در برخى موارد، فاطمه (عليه السلام) در چنان قلهء بلند و هالهء تابناكى ايستاده است كه ساير زنان بزرگ و با شخصيت تاريخ اديان، كاملا تحت الشعاع وى قرار گرفته اند. علت اين امر نيز روشن است: چرا كه فاطمه (عليه السلام) در مكتب تربيتى محمدى (صلى الله عليه وآله) تولد و تربيت يافته و در كانون گرم و مقدس خانوادگى علوى (عليه السلام) زندگى كرده است، كه هر دو از مفاخر تربيتى بزرگ و بى مانند جهان اولياء و اصفياء و انبياء به شمار مى روند. بلى، ارزش وجودى فاطمه (عليه السلام) را مى توان با در نظر داشتن ارزشها و اصالتهاى محمد " عض و على و حسن و حسين (عليه السلام) و زينب و كلثوم " س " سنجيد كه هر كدام اختران فروزان جهان معنويت و فضيلت علم و عمل و تربيت و تقوى در عالم روحانيت هستند. لكن قبل از هر سخن بايد توجه داشت كه زهراى اطهر، اين امتيازات و خصايص را از معلم بزرگ انسانيت، مربى عالم بشريت، پدر بزرگوار و ارجمندش رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دريافت كرده و با زندگى در كنار مولاى متقيان و پيشواى شيعيان، آن را دنبال كرده است. در راستاى مسائل تربيتى فاطمه زهرا، توجه به يك نكته بسيار جالب و در عين آموزندگى، بسيار روشنگر و راهگشا است. و آن اينكه پدر مهربان و دلسوز فاطمه (عليه السلام) خطاب به دخترش يك جملهء عميق و گهربار بيان داشته كه سراسر زندگى آن بانوى بزرگ را فرا گرفت، و براى هميشه اسوه و الگوى سازنده ء او در زندگى قرار گرفت. و آن جمله اين بود كه حضرت فرمود: " دختر عزيزم فاطمه، خودت در اين دنيا براى خودت كار كن، كه فردا من هيچ كارى براى تو نمى توانم انجام دهم ". (1) اين جملهء عميق و پر معنى نشان مى دهد كه هركس بايد با تلاش و ايمان خودش رابطهء خود و خدايش را در مسير صحيح پيش ببرد، و اگر جز اين باشد، حتى دختر پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) بودن هم در روز قيامت، گره از مشكل انسان باز نمى كند. اصولا تعاليم اسلام جهت تربيت، سازندگى و هدايت هر فرد فرد جامعه تشريع
1. امينى - ابراهيم، بانوى نمونه اسلام، ص 156. 332 گرديده است نه براى اشخاص ويژه و معين. آرى، اين جمله اى است عميق و دقيق كه اگر هر زن و مرد مسلمانى آن را به درستى درك كند و در زندگى به كار گيرد، به سعادت و رستگارى مى رسد. اما تنها يك نفر فاطمه (عليه السلام) مى شود كه تمام اعماق و ابعاد چنين كلام بزرگى را درك كند و آن را با تمام وجود و در همهء ابعادش به كار بندد و فاطمه شود. همين جمله بود كه سراسر افكار و عواطف و انديشه ها و اعمال زهراى اطهر را فرا گرفت و او را نمونه و مثال پدر بزرگوارش ساخت. نمونه اى كه خود مى بايست سرمشق تمامى زنان جهان و اصولا زنان تاريخ بشريت قرار گيرد. اكنون به بيان فرازهايى از اين خود سازىهاى فاطمه در پرتو اين ارشادها و راهنمايىهاى پيغمبرانه مى پردازيم. 1. خداشناسى معرفت " الله " يا به عبارت ديگر خداشناسى، نخستين مرحلهء سازندگى بشر را تشكيل مى دهد. چرا كه نهاد اصلى و عصاره ء فضائل و كمالات بشرى به عرفان و معرفت مبدأ منتهى مى گردد. شناخت خدا، هستهء اوليه و مركز فعاليتهاى بشرى است. مادامى كه اصل خداشناسى در برنامهء زندگى بشر وجود نداشته باشد، ديگر اعمال و تراوشات فكرى و عملى او، از ميزان صحيح و تعادل اصولى و اساسى برخوردار نخواهد بود. زهراى اطهر در خداشناسى كم نظير بود. آثار ومأثر خداشناسى او، در تمام اعمال و افعال و افكارش نمودار و جلوه گر بود. او روز و شب خود را در تكامل نفسى و شناخت خدا، صرف مى كرد و هر لحظه در اين وادى گامهاى تازه ترى بر مى داشت شرارههاى اين معرفت اركان وجود او را فرا گرفته بود و سراسر وجود او در تاب و تب اين معرفت مى سوخت. فرزند دلبندش امام حسن (عليه السلام) در باره ء اين ويژگى درخشان مادر بزرگوارش نقل مى فرمايد: " مادرم شب ها تا صبح مشغول عبادت خدا بود، و بر اثر تكامل روحى و معنوى كه يافته بود، به هنگام راز و نياز با خدا، در دعاهايش اغلب همسايگان را بر خود مقدم مى شمرد و مى فرمود: " الجار ثم الدار " [يعنى نخست همسايه و بعد خانهء خودم] ملاحظه مى شود كه اين
333 منطق، تنها مى تواند منطق تربيت يافتهء چنان مكتب پربارى باشد. زيرا درست بر خلاف اغلب پندارها و كردارهاى مردم مادهگراى جهان امروز است كه معمولا نخست به خويش مى پردازند و همه چيز را براى خود مى خواهند، و بعد اگر وقت يا امكانات اضافى داشتند به ديگران مى رسند، آن هم براى اينكه بتوانند براى خود نيروهاى طرفدار جمع كنند. ولى منطق فاطمه (عليه السلام) بر خلاف آنها از عظمت شگفت انگيز و نوآورى خاص و خيره كننده اى برخوردار است كه تنها مى تواند از مكتب تربيتى محمدى (صلى الله عليه وآله) نشأت گرفته باشد. زيرا چنين منطقى از يك نوع ايثار و بشر دوستى، و از خود گذشتگى عميق و اصيل حكايت دارد كه در مكتبهاى ديگر نشانى از آن يافت نمى شود. 2. نظم و دقت در امور نظم و دقت در كارها، علاوه بر آن كه جزو سفارشهايى است كه از طرف اولياى دين، انجام گرفته است، از يك نوع تعادل روحى و انضباط روانى خاص هم حكايت مى كند. رعايت دقيق نظم و برنامه از ميزان پاى بندى به اصول و اعتقاد قلبى شخص پرده بر مى دارد. در اين رابطه آنچه بطور بسيار فشرده مى توان گفت، اين است كه گذران زندگى فاطمه (عليه السلام) از نظم و دقت در امور و برنامه ريزى دقيق و حساب شده و انضباط خاصى برخوردار بوده است. به دين گونه فاطمه زهرا (عليه السلام) با آنهمه كارها و مسئوليتهاى مختلف، از امور خانه تا مسائل فكرى و فرهنگى و اجتماعى كه (بعدا شمه اى از آنها خواهد آمد) به تمام امورش مى رسيد و هيچ كارى معوق يا ناتمام و انجام نشده باقى نمى ماند. دليلش نيز آن بود كه در زندگى زهرا، كارها بر اساس تقسيم بندى صحيح تنظيم يافته بود كه هر كدام در جاى خود انجام مى گرفت و هيچ كدام مخل و مزاحم ساير برنامه ها نبود. 3. ادب فاطمه (عليه السلام) ادب و نزاكت زهرا (عليه السلام) نخست در امور عبادت پروردگار متبلور مى گردد به حدى كه عبادتهاى او مورد عنايت ارواح عاليه و فرشتگان الهى قرار مى گيرد و بار ديگر در برابر بنده برگزيده خدا و رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) به اين ترتيب كه اعراب جاهلى كه از فرهنگ و تمدن بهره ء كمترى داشتند و بعضى از قبايل آن اساسا از تمدن و فرهنگ ساير ملل كاملا بى خبر مانده و از اين مسائل بويى نبرده بودند، پس از پذيرش اسلام هم مدتها بر همان
334 عبادات و آداب پيشين باقى مانده بودند. بسيارى از آنها هنوز هم آداب و اخلاق معاشرت و روابط اجتماعى را درست انجام نمى دادند، و از اين رو پيامبر عظيم الشأن اسلام را با نام ها و لحنهاى بدوى و جاهلى كه گاهى صورت زننده و حقارت آميز به خود مى گرفت، مورد خطاب قرار مى دادند. سرانجام از جانب خداوند آيهء شريفهء " لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا " (1) نازل شد. يعنى صدا كردن و مخاطب قرار دادن رسول خدا را به آن صورتى انجام ندهيد كه بعضى از شما بعضى ديگر را به آن صورت فرا خوانده و صدا مى كنيد. فاطمه زهرا (عليه السلام) مى گويد: از آن پس من ديگر پدرم را با لفظ " اب " " بابا " خطاب نمى كردم و در عوض همانند ديگران، او را رسول الله مى خواندم. چندين مرتبه كه او را با اين لقب و عنوان فرا خواندم، پدرم جواب نگفت. سپس فرمود: فاطمه جان، اين آيه درباره ء تو و فرزندانت نازل نشده است. تو از من هستى و من از توام. اين آيه درباره ء متكبرين قريش نازل گرديده است. تو، به من همان كلمهء " بابا " بگو، زيرا اين كلمه بهتر و بيشتر قلب مرا زنده و شاداب مى سازد و خدا را خشنود و راضى مى دارد. (2) آرى، اين نمونه اى بود از ادب فاطمه (عليه السلام) كه حتى در برابر پدر مهربان و نزديك ترين كسانش، ذره اى از اصول و رعايت أدب را ناديده نمى گرفت و بدان بى اعتناء نمى ماند. 4. هجرت در راه خدا فاطمه زهرا (عليه السلام) هنوز بسيار كم سن و سال بود كه اقدام به مهاجرت از مكه به مدينه نمود و چنان كه قبلا گفته شد همراه با فاطمههاى ديگر، در كاروانى كوچك و مقدس، به سرپرستى على (عليه السلام) دهها خطر را به جان خريد و آن فاصلهء طولانى بين دو شهر را طى كرد. در واقع بايد گفت كه زهراى اطهر، نخستين زن مقدس از دودمان رسالت و نبوت است كه در راه خدا تن به مهاجرت داد و با آن سن و سال كم و در عين حال نيروى دراكهء قوى و هوش ودرايت سرشار خدادادى اش در راه حفظ دين و معتقدات اسلامى
1. 2. امينى - ابراهيم، بانوى نمونه ص 156. 335 و حراست از آئين پاك و الهى كه پدر بزرگوارش مأمور ابلاغ آن بود از وطن مألوف خويش دل بريد. آرى آن دختر كم سال ولى دريادل و اقيانوس انديشه، از خانه و كاشانه و يار و ديار و فاميل و خاندان و هر آنچه كه در زادگاه انسان محبوب، دوست داشتنى و خاطره انگيز است دل بركند، و در راه هدف والاتر و بزرگترى به مدينه مهاجرت كرد تا بتواند اعتقاد و ايمان و مكتب وآئين را، سالم و در امان و به دور از خطرات مشركين و دشمنان آئين خدا نگهدارى كند. بدينسان چند روز پس از مهاجرت پيامبر، فاطمه نيز به ترتيبى كه قبلا بيان شد راهى مدينه گرديد و به پدر ارجمندش پيوست و در تاريخ هجرت نيز - كه از بزرگترين وقايع تاريخى اسلام و در واقع نقطه عطف بزرگ و سازندهء اسلام است - نام پاك خود را در كنار پدر بزرگوارش و على (عليه السلام) و در رأس ساير نامهاى معروف مهاجرين، جاودانه ساخت. 5. سرمنشأ كمالات و فضايل در سراسر زندگى فاطمه (عليه السلام) آنچه مى بينيم، همه حاكى از كمالات بى نظير، فضايل وامتيازات درخشان و ويژگىهاى برجسته اى است كه در هيچ زن ديگرى و حتى غير از مقام پاك رسالت و خاندان مقدس امامت، در هيچ مردى هم در تاريخ جهان نمى توان سراغ گرفت. اين همه كمالات و فضايل از كجا سرچشمه مى گرفت؟ در اينجا بايد گفت كه علاوه بر قانون علمى وراثت، كه انتقال يافتن برخى از خصوصيات والدين را در فرزندان اثبات مى كند، نكتهء اصلى در اين است كه مربى نخستين و معلم كبير فاطمه (عليه السلام)، يعنى مقام شامخ رسالت، از آغاز كودكى، آن نور چشم و ميوه ء دل خود و سرور بانوان عالم را با سرمنشأ اصلى و فياض كمالات و فضايل آشنا كرده و عطش جان و دل او را، با آب زلال و هستى بخش قرآنى سيراب ساخته بود. آرى، همواره پيامبر بزرگ اسلام دختر عزيزش را به اقيانوس بيكران قرآن و تعمق در آيات عميق و انسان ساز آن دعوت مى كرد و نكتهها و اسرارى از قرآن را به او مى آموخت كه تنها او سعادت و شايستگى آموختن آنها را داشت. پيامبر همواره مى خواست جان او را با نسيمهاى عطرآگين قرآن، معطر سازد. به حدى كه در لحظات واپسين زندگى هم اين توصيه را با تأكيد فراوان به دختر عزيزش مى فرمود. مورخين نوشته اند كه به هنگام رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، فاطمه (عليه السلام) بالاى سر پدر قرار
336 داشت، با چشمان اشكبار آن سيماى ملكوتى را نظاره مى نمود و از شدت ألم و ناراحتى اين شعر را زمزمه مى كرد. وابيض يستسقى الغمام بوجهه * ثمال اليتامى عصمة للأرامل يعنى: سپيده مردى كه از بركت چهره ء تابناكش از ابر، آب مى طلبد، كه فريادرس يتيمان و پناه بيوه زنان بود، اينك از ميان ما رخت بر مى بندد.... ناگهان پيامبر اكرم چشم گشود و خطاب به زهرا (عليه السلام) فرمود: دخترم اين شعر از عمويت ابوطالب است كه در مدح من سروده است. دخترم شعر مخوان، قرآن بخوان: " و ما محمد الا رسول الله قد خلت من قبله الرسل أفأن مات أو قتل أنقلبتم على أعقابكم ". (1) پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) با اين كلمه " ختامه مسك " روش تربيتى دختر خود و ديگر دختران نسلهاى آينده را ترسيم كرد كه سعادت و خوشبختى كامل آنان در قرآن و كلمات الهى نهفته است، نه در اشعار و سرودهاى بشرى، هر چند آن اشعار در مدح و توصيف پيامبر اسلام باشد. بلى، قرآن مى تواند غذاى روحى و فكرى بشر را تأمين كند نه سروده ها و اشعار شاعران، هر چند در سطح عالى و از افراد صالح و شايسته باشد، اشعارى كه خمير مايهء خود را از قرآن مجيد نگرفته باشند از ديدگاه اسلام و رسول گرامى به خواندن نمىارزند. آرى، فاطمه (عليه السلام) چنين پندها و موعظههايى را ديده و شنيده بود، از پدر بزرگوارش درس زندگى گرفته و از سر منشأ لايزال قرآن مجيد سيراب شده و به آن كمالات و فضايل بى نظير و ويژگىهاى درخشان روحى و اخلاقى و معنوى دست يافته بود. آنچه بايد بر اين سخنان افزود اين است كه علاقهء فاطمه به پدرش، بسيار نيرومندتر و مشتعلتر از احساس دخترى نسبت به پدرش بود. او، پدر را عاشقانه دوست مى داشت. چه، اين دختر نيز، همچون پدرش يك دختر عادى نبود. او بنا به فرموده ء شخص پيامبر (صلى الله عليه وآله) " مام پدرش " بود. در غربت و تنهايى پدر، تسلى بخش رنجهايش، در غم واندوه پيامبر، غمگسارش، در جنگ و جهاد، هم رزم و همراهش، در دوران محاصره در شعب ابى طالب، هم زنجير حصارش، ميوه ء دل وعمر پدرش، خردسال ترين طفل پدر
1. 337 و در واقع تنها چراغ عمرش، تنها مادر فرزندان رسول الله، همسر على و مادر فرزندان آن پيشواى بزرگ و سبطين پيامبر بود. آرى تمامى اين ويژگى ها وامتيازات، در تاريخ بشريت از آن زن، يك بانوى بزرگ، يك خاتون مقدس و مبارك يعنى فاطمه بوده است. 6. فاطمه (عليه السلام) در منزل و روش خانه دارى اش از آنجا كه فاطمهء زهرا (عليه السلام) تربيت يافتهء مكتب محمدى (صلى الله عليه وآله) است و تعليم و تربيت را در كلاس وحى الهى آغاز كرده و از آن مدرسهء عالى انسان سازى فارغ التحصيل شده است، تمامى گفتار و كردار و انديشههايش، سازنده و ارزنده و الهى و معنوى است. خاصه آن كه رفتار و كردار او بايد سرمشق تمامى زنان و دختران عالم اسلام باشد. از اين رو، لازم است به نمونههايى از رفتار او در منزل و روش خانه دارى و كدبانوگرى، و انجام وظايف همسرى براى شوهرش و ايفاء نقش مادرى براى فرزندانش اشاره كنيم. او قبل از هر چيز يك خانم خانه دار، و كدبانوى دلسوز و مهربان و بادرايت براى منزلش بود. زيرا وى بهتر از هركس مى دانست كه نهاد اصلى و هستهء مركزى اجتماع در خانه، پى ريزى مى شود. و از خانه است كه جوانان برومند و افراد صالح، يا احيانا فرزندانى ناخلف و ناصالح، تربيت يافته وارد جامعه مى شوند. پس براى اينكه محيط خانه اش را به محيط مهر و صفا و تربيت صحيح و اخلاق متعالى تبديل كند با تمام وجود كوشش مى كرد. نكته اينجاست كه خود او دوران كودكى اش را در خاندان رسالت و تحت تربيت نخستين شخصيت ممتاز جهان اسلام و عالم بشريت سپرى ساخت، و از كانون وحى و الهام و سرچشمهء فضيلت و معنويت آن مكتب الهى، خالص ترين و ارزنده ترين بهرههاى تربيتى را برد. پس بهتر از هركس مى دانست كه نقش خانواده در تربيت فرزندان تا چه اندازه مهم و سازنده است. همچنين وى دوران رشد و سازندگى را در خاندان امامت و ولايت به سر برد كه خود باعث آمد تا عالى ترين نقش را در خانه دارى و تربيت فرزندان صالح و شايسته و بزرگوارى كه پرچم ولايت را به دوش گرفته و چراغ امامت را در عالم بشرى افروخته اند، بر عهده گيرد. روشهايى كه او در خانه دارى، رفتار با همسر عاليقدر و تربيت فرزندانش داشت، همگى در رابطه با عبادت خداوند و ارتباط معنوى با آفريدگار دانا و توانا و در خط اسلام،
338 يعنى خط كار و پيكار و انقلاب بود. بدين گونه در هر كارى كه انجام مى داد و هر قدمى كه بر مى داشت، قبل از هر چيز خدا را در نظر داشت و مى كوشيد تا تمام اعمال و رفتارش در زندگى فردى و خانوادگى نيز، همچون زندگى اجتماعى اش، در خط اسلام و قرآن باشد. با شوهر خود همانطور رفتار كند كه اسلام دستور مى دهد و فرزندانش را آنگونه بار بياورد كه قرآن مى خواهد. با توجه به اين مسائل است كه سيره نويسان و مورخين اسلامى درباره ء او نوشته اند: " آن قدر آب در مشك بدوش كشيد كه در سينه اش اثر گذاشت و به سلامت او آسيب رسانيد. و آن قدر با آسياب دستى، گندم را دستاس و آرد كرد كه مچ دستش متورم شد و كف دستش تاول زد. و آن قدر خانه را جارو كرد و در نظافت آن كوشيد كه لباسهايش تغيير رنگ پيدا كرد زيرا غالبا غبار گرفته بود، و آن قدر آتش هيزم را در زير ديگ روشن ساخت كه دودههاى سياه، رنگ لباسهايش را تيره كرد ". (1) او همانند پدر ارجمندش، كمترين دلبستگى به مال و منال دنيا و ماديات زندگى نداشت. هرچه به دستش مى رسيد، بى آنكه براى آن اصالت قائل باشد، يا از ديدگاه ارزش ها نگاهش كند و علاقه و دلبستگى نشان دهد، همه را در راه خدا انفاق مى كرد. و چون خود را از هرگونه تعلقات دنيوى آسوده مى ساخت، پاك و پالوده به عبادت و راز و نياز با پروردگار چاره ساز و مسبب اصلى همهء اسباب مى پرداخت. هر چقدر كه علايق خود را از ماديات دنيوى گسسته تر مى كرد، در عوض پيوند خود را با معبود ازلى و ابدى و خداوند جهان آفرين مستحكم تر از روزهاى قبل مى ساخت. فرزند گرامى اش امام حسن مجتبى (عليه السلام) درباره ء كيفيت عبادتهاى پاك و خالصانهء مادرش مى گويد: " شبهاى جمعه مادرم را مى ديدم كه در محراب عبادت خود ايستاده است و مشغول راز و نياز با خدا و اداء فرايض و وظايف بندگى است. مى ديدم كه پيوسته در حال ركوع و سجود و راز و نياز است تا صبح طالع مى شد و مى شنيدم كه مرتبا براى مؤمنين و مؤمنات و همسايگان و آشنايان دعاى خير دارد، و پيوسته از ديگران نام مى برد و هر گز براى خويشتن مسئلتى ندارد. روزى گفتم: مادر، چرا براى خودمان دعا نمى كنى،
1. " الشيعه في الميزان " تأليف استاد محمد جواد مغنيه، ص 213. 339 آنچنان كه براى ديگران دعا مى كنى؟ در پاسخ من مى فرمود: پسرم، نخست همسايه، سپس داخل خانه. آرى دعاى فاطمه (عليه السلام) چنين بود و دعاى فاطمهوار هم بايد چنين باشد، و اگر نه عبادت خداوند هم به خودخواهى و خويشتن خواهى آلوده مى گردد. 7. حلم و اخلاق و دانش فاطمه (عليه السلام) با آن كه عالى ترين مراتب تكامل و برترين تربيت ها و آداب معاشرت و رسوم زندگى الهى را، از پدر ارجمندش فرا گرفته بود، ولى هرگز از فراگيرى علم و دانش و كسب معلومات جديد و افزون بر دامنهء اطلاعاتش فرو نمى نشست. هرگز آن مراحل عالى و بى نظير تربيتى و اخلاقى و علمى را كه داشت كافى نمى دانست و همواره مى خواست براى نزديك تر شدن به خدا و بهتر بجاى آوردن مراتب بندگى بيشتر بياموزد و بالاتر برود. پس از انتقال به خانهء شوهر، آن خانه اى كه خود در واقع پايگاه و دانشگاه علوم اسلامى بود، زهراى اطهر با تمام گرفتاريهاى خانه دارى و شوهردارى و انجام وظايف كدبانوگرى و تربيت فرزندان، بازهم لحظه اى از آموختن و افزايش معلومات اسلامى غفلت نمى كرد. در خانهء شوهر نيز هميشه در جريان مسائل علمى و فكرى بود و فرزندان خود را نيز، با همهء خردسالى شأن به مسجد مى فرستاد تا سخنان معلم عاليقدر اسلام را فراگيرند و در خانه بازگو نمايند، تا هم خودشان نكات علمى اسلامى را آموخته باشند، و هم تازه ترين اطلاعاتى را كه از زبان مبارك پيامبر شنيده ايد به اطلاع مادر بزرگوارشان برسانند. از اين رو زهراى اطهر، همواره در جريان تمامى مسائل قرار داشت و به همين جهت است كه در تاريخ اسلامى، فاطمه (عليه السلام) يكى از بزرگترين و ارزنده ترين حاملين و ناقلين احاديث قدسى و نبوى (صلى الله عليه وآله) به شمار مى رود كه گفتههايش براى مسلمين حجت و معتبرترين سندها است. در اين مورد كتابى ارزنده به نام " مصحف " از گفتههاى آن بانوى بزرگ نزد فرزندانش وجود داشت كه فرزندان گرامى اش هميشه به آن افتخار و اعتراض داشته و دارند. در اين كتاب خطبهء معروف آن حضرت وجود دارد كه در حضور جمعيت فشرده اى از رجال و ناموران اسلامى ايراد شده، و حاوى مسائل و مطالب بسيار گرانقدرى است كه خود
340 نمايانگر قسمتى از آنهمه دانش و اطلاع وسيع اسلامى و احاطهء بى مانند زهراء (عليه السلام) بر مسائل اسلام است. زهراى اطهر با آنهمه مشغله و گرفتارى كه تازه از هر فرصت كوتاه استراحت خود نيز براى افزايش وسعت اطلاعات و معلوماتش استفاده مى كرد، بطور طبيعى ديگر مى بايست هيچگونه وقت و فرصتى براى هيچ كار ديگرى نداشته باشد. حال آن كه چنين نبود و هرگاه دچار كمبود وقت مى شد، از ساعات خواب و استراحت خود مى كاست و باز آن ساعات را در خدمت معنويات به كار مى گرفت. بطورى كه با آنهمه گرفتارى و مشغله، تازه ساعات زيادى را هم براى ملاقات با ديگران وحل مشكلات فكرى و معنوى آنها اختصاص مى داد. او هرگز در پاسخگويى به مسائل شرعى و پرسشهاى معنوى مردم مضايقه نداشت. بلكه آن را نيز يكى از وظايف اصلى و ارشادى خويش مى شمرد و به عنوان دختر پيامبر (صلى الله عليه وآله)، همسر على (عليه السلام)، مادر حسنين (عليه السلام) و در مجموع به عنوان يك بانوى مسلمان دانشمند و صاحب كمالات و فضايل گرانقدر معنوى، برخود فرض مى دانست كه از انجام اين امور هم غفلت نكند. روزى زنى خدمت فاطمه (عليه السلام) رسيد و در مورد نماز و بعضى از مسائل آن كه دچار اشكال شده بود، سؤالى مطرح كرد. فاطمه (عليه السلام) با كمال گشاده رويى پاسخ آن را به طور مشروح و مفصل بيان فرمود. آن زن مسأله دومى را هم مطرح كرد و باز به همان ترتيب پاسخش را شنيد. باز سؤال ديگرى طرح كرد و همينطور سؤالهاى چهارم و پنجم و ششم و هفتم و هشتم و نهم و دهم... و فاطمهء زهرا همه را، با همان گشاده رويى و حلم و شكيبايى، مو به مو پاسخ داد، بى آنكه ذره اى شتاب و بى تابى يا كم حوصلگى و خستگى نشان دهد. آنگاه زن مزبور كه احساس مى كرد بانوى بزرگوار اسلام را به زحمت انداخته شروع به معذرت خواهى كرد و توضيح داد كه اين مسائل مربوط به مادر پير و زمين گيرم است كه خودش قادر به راه رفتن نيست و نتوانسته است خدمت شما برسد لذا مرا مأمور كرده تا پاسخ سؤالهايش را از شما بگيرم و براى او بازگو كنم. در اين لحظه زهراى اطهر، در كمال مهربانى و با لحنى آرام و اطمينان بخش و دلنواز فرمود: چه خوب كردى كه سؤالهاى دينى و مذهبى مادرت را مطرح كردى و اكنون اگر
341 بازهم سؤالى دارى بپرس و هيچ ناراحت مباش و بدان كه همه را پاسخ خواهم داد. (1) اين حديث، علاوه بر آن كه حاكى از مقام حلم و اخلاق و شكيبايى و درايت و مهربانى آن بزرگوار است، خود نشانگر اين معنى است كه بانوى نامور اسلام، از لحاظ علم و دانش و وسعت معلومات در چنان جايگاه بلندى قرار داشته كه مورد مراجعه و پرسش بانوان مسلمان آن روز بوده است. زنان مسلمان، مشكلات و مسائل خود را با او در ميان مى نهاده اند و آن بانوى فاضل و دانشمند در مقام استاد و معلمى دلسوز و مهربان، نه تنها از پاسخگويى به نيازها و سؤالات فكرى و معنوى آن خسته نمى شده، بلكه با حلم و بردبارى و خوشرويى تمام، پاسخهاى لازم را به آنان مى داده و مشكلات شان را حل مى كرده و قانع و راضى به خانه مى فرستاده است. لازم به تذكر است كه در بعضى روايات داريم كه اين امر، يك وظيفهء تعيين شده از جانب پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بود، و آن بزرگوار پاسخگويى به پرسشهاى زنان و امور مربوط به مسائل زنانه را بر عهده ء با كفايت دختر فاضله و صاحب كمال خويش سپرده بود. 8. فاطمه در اجتماع و صحنهء سياست در مورد زندگى و شخصيت والاى فاطمه (عليه السلام) يك نكتهء بسيار مهم و چشمگير آن است كه ملاحظه مى شود آن بانوى صاحب كمالات و فضايل، هرگز در يك نقطه توقف نداشت و به يك مرحله از مراحل كمال، حتى اگر قلهء اوج آن هم زير پايش قرار مى گرفت اكتفاء نمى ورزيد. گرچه عبادت خداوند، پايه و اساس زندگى او بود، اما هرگز اسلام را در بعد عبادى آن خلاصه نمى كرد، بلكه مسائل اجتماعى، عمومى، مبارزاتى و سياسى آن نيز برايش مطرح و با ارزش بود. در يك كلام مى توان گفت كه زهراى اطهر نيز همچون پدر بزرگوار و شوى گرانقدرش، در تمامى عرصه ها و حوزههاى اسلامى أعم از فقهى و علمى و فكرى و سياسى آن حضور فعال و سازنده داشت و نقش رهبرى و هدايت جامعهء اسلامى را، در كنار تمام وظايف ديگرش به عهده مى گرفت و به خوبى از انجام و اجراى آن هم بر مى آمد. آرى، او در زندگى اجتماعى و سياسى خويش، همكار و مددكار پدر ارجمندش رسول خدا بود، و به حدى از رشد فكرى و تربيت اسلامى برخوردار شده بود كه احساس
1. محدث قمى، سفينة البحار، ج 2، ص 275. 342 تعهد و مسئوليت كامل در امور اجتماعى و سياسى مردم را داشت. لذا مى توان گفت كه همين افكار بود كه او را به كمك و يارى پدر و شوهر خويش و ديگر رزمندگان اسلام وامى داشت و به كارهايى كه از او ساخته بود بر مى انگيخت. بلى فاطمه زهرا (عليه السلام) در عرصهء اجتماع و مبارزات سياسى نيز، موجودى فعال و كارساز بود و به انجام امورى همت مى گماشت كه شايد اگر او بدانها نمى پرداخت، ديگرى را توان ياراى پرداختن بدانها نبود. ابن هشام در سيره ء معروف خود مىنويسد: " هنگامى پيامبر (صلى الله عليه وآله) از جنگ احد بر مى گشت، شمشير ذوالفقار خويش را به فاطمه دادند تا خونهاى آن را شست و شو و پاك كند، و هماندم فرمود: دخترم اين شمشير را شست و شو بده، كه خداوند امروز وعده ء خويش را در مورد مؤمنان به انجام رسانده است. سپس سرباز شجاع اسلام على (عليه السلام) نيز شمشيرش را به زهرا سپرد و فرمود: اين شمشير را نيز شست و شو كن و پاك ساز، به خدا كه امروز اين شمشير بود كه (به خواست و مشيت الهى) مرا تصديق كرد و زنده داشت ". (1) روز ديگر، پدر بزرگوار خويش را با صورت خون آلود و آغشته به گرد و غبار مى بيند كه يكى از اراذل و اوباش قريش، هنگام عبور آن حضرت از كوچه، گرد و غبار و سنگ و كلوخ را به صورت آن ماه تابان رسالت پاشيده و پرتاب كرده است. فاطمه وقتى پدر مهربان خويش را در چنين وضعى مى بيند كه در راه خدا مجروح و خونين و آلوده به گرد و غبار گشته است، شتابان خود را به كمك او مى رساند و سر و صورت زيبايش را مى شويد و غبار از چشمانش جارى مى گردد و به خاطر اهانتى كه به وجه الله صورت گرفته متأثر و اندوهناك است. پدر ارجمندش، وقتى تأثر و تألم فاطمه را مى بيند و رنج سوزان او را در مى يابد، به دلدارى اش مى پردازد، به او وعده ء نصرت و پيروزى موعود الهى را مى دهد و مى گويد: دخترم گريه مكن، خداوند يار و ناصر پدر تو است ". (2) فاطمه كه اين صحنه ها را مى بيند و از همان دوران خردسالى و نوجوانى، شاهد مبارزات پدر بزرگوار و ياران وفادارش مى گردد، از همان زمان با مسألهء مبارزه و ارزش جهاد در راه خدا و نيز با ابعاد سياسى و اجتماعى و مبازراتى اسلام آشنا مى شود و رفته
1. سيره ابن هشام، ج 3، ص 106. 2. حياة محمد ورسالته، ص 105. 343 رفته خود را آماده مى سازد تا در كنار عبادت خداوند، مبارزه در راه او را نيز بياموزد و در اين صحنه نيز گام بگذارد. چنين است كه بعدها، و به ويژه پس از رحفت پدر بزرگوارش كه شوهر گرامى اش براى حفظ كيان اسلام امامت و پيشوايى رهروان راستين راه اسلام را به عهده مى گيرد، فاطمه (عليه السلام) نيز قدم در عرصهء اجتماع وسياست مى نهد و دوشادوش شوى گرانقدرش براى كسب حقوق حقهء خاندانش وحفظ اسلام اصيل مبارزاتى را زنده را آغاز مى كند. 9. در آرامگاه شهيدان راه اسلام فاطمه زهرا (عليه السلام) در راه اعلام وفادارى به هدفهاى عاليهء اسلام، و توجه به اهداف پاك رزمندگان صدر اسلام، و تقديس آرمانهاى متعالى و الهى و اسلامى آنان، در هر فرصتى به مزار شهداى گلگون كفن " بدر " و " احد " مى رفت. لحظاتى را در آن آرامگاههاى عطرآگين مىگذرانيد و در خلوت ملكوتى دل و جانش، با دعا و قرائت قرآن، از فداكاريها و رزمندگىهاى آنان در راه اسلام تجليل و تكريم به عمل مى آورد. در اين باره، حديث زير كه مرحوم شيخ طوسى در كتاب ارزنده ء " تهذيب " از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كاملا گويا و روشنگر است: " فاطمه (عليه السلام) هر روز شنبه بر مزار شهداى اسلام حضور مى يافت و بر سر قبر حمزه سيد الشهداء مى آمد و براى او ترحيم و استغفار مى كرد و درود مى فرستاد ". (1) اين عمل زهراى اطهر، علاوه بر جنبههاى عاطفى و خويشاوندى كه نسبت به عموى بزرگوار و ايثارگرش داشت، حاكمى از روح ايمان و فضيلت و حق شناسى او نسبت به جانبازان اسلام و نيز نمايانگر احساس تعهد و مسئوليت مشترك و اجتماعى آن بانوى بزرگ است كه به صورت دعا و ترحيم و حضور در صحنه جلوه گر مى شد و نيز نشان مى داد كه فداكاران اسلام هرگز از ياد نمى روند و همواره مورد تجليل و احترام قرار دارند. 10. فاطمه زهرا (عليه السلام) و آموزش و پرورش " شهيد ثانى " عالم وارسته و فقيه فرزانه كه جان خود را در راه اعتلاى اسلام تقديم احكام
1. جلاء العيون، ج 1 ص 154. 344 اسلام نمود در پيشگفتار كتاب شريف " منية المريد " كه در آداب تعليم و تربيت طلاب و دانشجويان علوم به رشتهء تحرير در آورده است حديثى را از ساحت قدس فاطمه اطهر (عليه السلام) نقل كرده است كه نشانگر مقام روحى آن بزرگ بانو مى باشد. " زنى حضور فاطمه زهرا (عليه السلام) رسيد رسيد و عرض كرد: مادرى دارم كه عليل وضعيف المزاج است و درباره نماز با اشكالاتى مواجه مى شود. مرا نزد شما فرستاد تا پرسشهاى او را با شما مطرح سازم. فاطمه زهرا " س " به پرسش اين زن پاسخ داد ولى اين زن پرسش ديگرى را مطرح ساخت و آن حضرت پاسخ آن را بيان فرمود و همينگونه پرسشهاى متعددى را با آن حضرت در ميان گذاشت كه سرانجام به ده سؤال رسيد و فاطمه زهرا " س " به تمام اين سئوالات، جوابهاى لازم را ايراد فرمود. اين زن به علت تعدد پرسشهاى خويش احساس شرمندگى مى نمود و از بازگو كردن سئوالات بيشتر خجالت مى كشيد. به همين جهت عرض كرد، بيش از اين مزاحم نمى شوم فاطمه زهراى عزيز فرمود، هر سئوالى كه به نظر تو مى آيد بگو و از بازگو كردن آن شرمگين مباش (آن حضرت براى آنكه اين زن را به طرح سئوالاتش ترغيب و تشويق فرمايد از او پرسيد) اگر كسى در مدت يك روز بار گران وسنگينى را به دوش كشد و آن را به بالاى بام خانه و ساختمانى حمل كند و در برابر آن حق الزحمه اى معادل هزار دينار دريافت نمايد آيا با داشتن چنان مزد و پاداش فراوانى تحمل رنج و زحمت و حمل بار گران بر او ناگوار و غير قابل تحمل است؟ عرض كرد، نه فاطمه زهرا " س " فرمود: من هم مزدورى مى كنم و خويشتن را اجير و مزدور خدا قرار داده ام، مزد و اجرت من در ازاء پاسخ به هر سئوالى فزونتر از مجموع مرواريدى است كه ميان آسمان و زمين را پر مى كند پس من شايسته و سزاوارتر از اين بار بر مزدور هستم تا در برابر پاسخ به پرسشهاى تو، احساس رنج و زحمت ننمايم. از پدرم رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم كه مى فرمود: " دانشمندانى كه پيرو مكتب ما هستند آنگاه كه در روز قيامت به پا مىخيزند، آنچنان محشور مى گردند كه به ميزان علوم و دانشها و به مقدار مساعى و كوششهايشان در ارشاد مردم به لباس كرامت و پوشش شكوهمند آراسته گردند. بدين صورت كه بر قامت هريك از اين دانشمندان، هزار حله و پوشاك درخشان، پوشانده مى شود. سپس از جانب پروردگارمان، ندا و فريادى به گوش
345 مردم قيامت مى رسد كه اى مردم اى آن مردمى كه سرپرستى يتيمان آل محمد (صلى الله عليه وآله) را به عهده گرفته ايد، يتيمانى كه پدران روحانى و رهبران دينى خود را از دست داده و سايه راهبرى از سر آنها كوتاه گشته چنين يتيمانى را تحت مراقبت و تعليم خويش قرار دهيد اى علما و رهبران دينى بدانيد كه اين يتيمان شاگردان شماها مى باشند همان شاگردانى كه سرپرستى آنها را به عهده گرفته و آنان را تحت مراقبت خويش قرار مى دهيد. بايد شما اندام وجود و شخصيت آنان را در دنيا با پوشاك گرانقدر علم و دانش بيارائيد تا آنان به نوبه خود به ميزان علوم و معارف خويش، قامت شخصيت روحى ديگران را با چنان جامه نورانى و روشنائى بخش بيارايند. در روز قيامت همين شاگردان كه بايد آنان را (ايتام آل محمد " ص ") ناميد، صد هزار جامه و پوشش نورانى بر اندامشان قرار مى گيرد كه همين شاگردان نيز به نوبه خود بر قامت شاگردان خويش به همان اندازه جامههاى نورانى مى پوشانند. سپس خداوند چنين فرمان مى دهد. (كه بر نورانيت وجود چنين افراد بزرگوار و دانشمند دينى بيفزائيد) و قامت آنان را پيوسته از اين خلعت ها بپوشانيد و برابرها بر آن اضافه كنيد تا آنگاه كه تكميل گردد و از اين جامه ها آنچه از آن دانشمندان و معلمان بود در حد كمال بر اندام آنها پوشانده مى شود و اين افتخار پيش از آنكه جامههاى فاخر و نورانى خود آنها بر قامت آنان پوشانده شود و دو چندانش سازند نصيب آنان مى گردد. بدينسان مقام و مرتبه آنان به كمال لايق خود مى رسد و بر مقام و منزلت شاگردانى كه چنين جامههايى فاخر را بر آن پوشانده است مزيت و برترى مى يابند ". فاطمه زهرا " س " پس از پايان بردن اين سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) به آن زن گفت كه تار و پود اين جامه ها از تمام پديدههايى كه آفتاب بر آنها مى تابد يك ميليون بار با ارزش تر و بهتر است زيرا همه پديدههاى هستى آميخته به ظلمت و تاريكى و دستخوش كدورت و تيرگى هستند. (سخنان فاطمه (عليه السلام) و بيان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) كه فوقا ذكر شد اين حقيقت را براى ما بازگو مى كند كه علماء و دانشمندان و نيز دانشجويان البته دانشمندان و دانشجويانى كه بينش دينى و الهى را دارا هستند در روز قيامت به چنان مرتبتى تعالى مى يابند كه سراپا نورانيت و روشنائى اند و هيچ گونه حاجب و پردهاى تاريك در برابر
346 ديدگاه آنها در رويت حق و حقيقت وجود نخواهد داشت همگى سراپا چشم اند و تمام وجود آنها بصيرت و بينش و روشنى است و ناچيزترين ابهامى در برابر پرتو خيره كننده شخصيت آنها وجود ندارد). (1) 11. بانوى فضيلت و دانش محمد بن جرير بن رستم طبرى در كتاب " دلائل الامامة " نقل كرده است شخصى وارد محضر فاطمه زهرا (عليه السلام) گرديد و عرض كرد اى دختر رسول خدا آيا پيامبر اسلام يادگارى نزد شما دارد كه به عنوان هديه و تحفه عنايت فرمائيد؟ فاطمه زهرا (عليه السلام) به كنيزكى كه در حضورش بود فرمودند آن ابريشينه يا آن جريده را بياور كنيزك به جستجوى آن پرداخت ولى آن را نجست. فاطمه (عليه السلام) بسيار ناراحت شدند فرمودند سعى كن تا آن را پيدا كنى آن از نظر من به منزله حسن و حسين مى باشند كنيزك آن را جستجو نمود و پيدا كرد پارچه اى بود كه در غلاف مخصوص خويش قرار گرفته بود و در آن نوشته بود: " محمد پيامبر اسلام فرمودند: از مؤمنان نيست فردى كه همسايگان از آزار او در امان نباشند فردى كه به خدا و روز رستاخيز ايمان داشته باشد هرگز همسايهء خويش را اذيت نمى كند فردى كه به خدا و روز آخرت ايمان داشته باشد مى بايست سخن خوب به زبان آورد يا سكوت اختيار نمايد. خداوند متعال انسان نيكوكار، بردبار عفيف را دوست مى دارد حياء بخشى از ايمان است و صاحب ايمان در بهشت است فحش و بدگوئى نوعى از بدگوئى است و بدگو در آتش است... ". پيامها و سخنان جاويدان از بانوى بزرگ اسلام و يادگار گرامى و ارزندهء پيامبر عاليقدر، پيام ها و بيانات ارزنده و سخنان و كلمات پر مغزى به جاى مانده كه در متون كهن و كتب و رسالات معتبر و مستند، ضبط و ثبت شده است. كلمات و سخنان و پيامهاى آن حضرت، از چنان عمق و معنايى برخوردار است و با چنان ابعاد وسيعى در گستره ء مسائل گوناگون بيان شده، كه هر كدام مى تواند در زمينههاى مختلف زندگى، هم سازنده و آموزنده، هم تحرك زا
1. منية المريد في آداب المفيد والمستفيد تأليف شهيد ثانى (ره) ص 20. 347 و بيدار كننده، و هم راهنمايى صادق و با ارزش باشد، و تشنگان وادى معرفت و دانش را به سر منزل كمال، هدايت كند. اينك نمونههايى چند از سخنان گهربار آن حضرت را بازگو مى كنيم تا با افكار و تعاليم گرانقدرش بيشتر آشنا گرديم و به نظرگاههاى والاى حضرتش، در زمينههاى گوناگون دينى و مكتبى و عقيدتى و سياسى و اجتماعى و مبارزاتى، بهتر پى ببريم. 1. زمامدار و رهبر اسلامى كيست؟ در آن روزهاى تلخ و غم انگيزى كه پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دختر بزرگوارش با دلى گرفته و سينه اى غم آلود در بستر بيمارى افتاده بود و همان بيمارى نيز عاقبت منجر به وفاتش گرديد، در جهان اسلام تلاطمى برپا بود. زيرا پس از وفات رسول الله (صلى الله عليه وآله) جانشينى مسلم او از على (عليه السلام) سلب گشته و به ديگران واگذار شده بود، بدينسان ابرهاى تيره اى پيدا شده بود كه مى رفت تا آسمان روشن اسلام را تيره و تار سازد. در چنان دوران غم آلودى بود كه روزى، عده اى از زنان مهاجر و انصار به عيادت و احوال پرسى فاطمه (عليه السلام) شتافتند و بر بالينش نشستند و از وضع مزاجى و روحى اش جويا شدند. آن حضرت در پاسخ آنان، ضمن ايراد سخنانى چنين فرمود: " أصبحت والله عائفة لدنياكم ". (1) (من از دنياى شما ناراضى، و از مردان شما آزرده خاطر هستم. پس از آن كه آنها را آزمودم، دورشان انداختم، و پس از بررسى افعال و احوال شان، از آنان ملول و رنجيدهام. واى به حال مردان شما! چرا آنان خلافت را از مركز رسالت و بيت نبوت و محل نزول وحى بيرون بردند؟ و چرا ولايت و زمامدارى امت را، از آن مرد لايق و عالم و آگاه از امور دنيا و دين (حضرت على (عليه السلام)) دور كردند؟ بى ترديد اين عمل، زيان و خسارت روشنى است. آنان چه بدى از ابى الحسن على ديده بودند و چه عيبى در او سراغ داشتند كه چنين كردند؟ آرى، براستى كه آنان از شمشير برنده ء على، از بى اعتنائى اش به مرگ، و از سخت گيرى و قاطعيت او در راه خدا ناراضى و نگران بودند، و به اين علت بود كه او را از زمامدارى امت كنار زدند و دور نگاه داشتند). اين كلمات جذاب و سخنان پر نكته، نمايانگر سوز دل و شعور قلبى و عشق باطنى
1. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 147. 348 فاطمه (عليه السلام)، نسبت به يكى از سرنوشت سازترين مسائل زندگى اجتماعى مسلمانان آن روز و آيندهء اسلام در تمام زمانها و مكانها است. و همچنين حاكى از آن است كه فاطمه زهرا، در مورد مسألهء حساس ولايت و زعامت مسلمين و سپردن حق به اهل آن، تا چه حد اخلاص و سوز دل و فعاليت صميمانه داشته است، كه نمونهء كاملا بارز آن، با بيانى رسا و گويا، در خطبهء غراء آن حضرت، چنان كه شرح آن گذشت، روشن و آشكار است. همانطور كه قبلا هم گفته شد، سراسر زندگى فاطمه (عليه السلام) از اين مقوله، سخنان پربار و پيامهاى روشنگرانه بسيار دارد كه در جاى خود به تفصيل بازگو شده است و نمونههاى ديگرش نيز در موارد لزوم ذكر خواهد شد. 2. دعا و آموزش در سخن زهرا (عليه السلام) مرحوم سيد محسن امين، در كتاب جليل القدر " اعيان الشيعه " دعايى از آن بانوى بزرگ وفاضله وكامله نقل كرده كه مضمونى بس و الا و عالى و عالى و آموزنده دارد. اين دعاى عميق و پر نكته، كه سيد محسن امين آن را از " مهيج الدعوات " روايت كرده، چنين است: " اللهم قنعني بما رزقتني، واسترني وعافنى ابدا ما أبقيتني، واغفر لي وارحمني اذا توفيتني، أللهم لا تعنيني في طلب ما لم تقدر لي و ما قدرته علي فأجعله ميسرا سهلا، اللهم كاف عني والدي وكل من له نعمة علي خير مكافأتك فانك اللهم اشغلنى لما خلقتني له ولا تشغلني بما تكفلت لي به ولا تعذبني وانا استغفرك... ". (1) (خدايا، مرا به آنچه كه روزى ام داده اى، قانع دار! خدايا، عفت مرا محفوظ دار، و عافيت سلامت را نصيب من فرما! خدايا، مرا به هنگام مرگ مشمول رحمت و غفران خاص خويش فرما! خدايا، مرا در جستجوى آنچه برايم مقدر نساخته اى، به تعب در نيفكن و به كوشش وامدار! خدايا، آنچه را كه بر من مقدر ساخته اى، سهل و آسان بدار! خدايا، به پدر و مادر و كسانى كه حقوق بر عهده ء ما دارند كفايت فرما! خدايا، مرا در راه آنچه خلق كرده اى فراغت عنايت فرما، و در آنچه خودت كفيل آن
1. اعيان الشيعه، ج 2، ص 319. 349 گشته اى مشغول مدار! خدايا، مرا كه در راه توبه و بازگشت راه تو هستم معذب مدار! خدايا، نفس مرا در پيش خودم خوار و ذليل فرما، و عظمت خود را بزرگ فرما، و اطاعت از عوامل خشنودى خودت را به من الهام فرما، و اجتناب از آنچه مايهء غضب و نارضايى توست عنايت بدار، اى بخشنده ترين بخشندگان جهان). 3. پرهيز از بخل امام حسين (عليه السلام) سلالهء والاى سخاوت و كرم، و فرزند ايثار و گذشت، و تربيت يافتهء مكتب رسالت و ولايت و امامت و بزرگ شده ء دامان پاك و مقدس صديقهء مباركه، از مادرش زهرا (عليه السلام) نقل مى كند كه پدر گرامى اش خطاب به او فرموده است: " مبادا بخل داشته باشى! بخل آفتى است كه هرگز در فرد كريم و بخشنده پيدا نمى شود. بخل درختى است كه پايه و ريشهء آن از آتش مايه مى گيرد و شاخههايش در دنياست. هر آن كس كه به يكى از شاخههاى آن آويزان گردد، او را به آتش مى كشاند. (1) 4. دعاى نور اين دعا را، سلمان فارسى از بانوى بزرگ، فاطمه زهرا (عليه السلام) نقل كرده است و بر طبق تعريفى كه مرحوم مجلسى مى كند، وى مريضهاى متعددى را در مكه و مدينه، از بركات قدسى اين دعاى پاك و پر بار، استشفاء نموده است. متن دعا چنين است: " بسم الله الرحمن الرحيم. بسم الله النور، بسم الله نور على نور، بسم الله الذي هو مدبر الأمور، بسم الله الذي خلق النور من النور، الحمد لله الذي خلق النور من النور وانزل النور على الطور في كتاب مسطور في رق منشور بقدر مقدور، على نبي محبور، الحمد لله الذي هو بالعز مشهور وعلى السراء والضراء مشكور وصلى الله على سيدنا محمد وآله الطاهرين ". 5. نمونهاى از اشعار فاطمه زهرا (عليه السلام) معروف است كه حضرت زهرا، در هر حالتى صاحب روحيهء قوى و شجاع بود، و در هر وضع روحى كلامى قوى و بيانى غنى بر زبان مباركش جارى مى شد و در تشريح هر
1. سيرة الائمه الاثنى عشر، ج 1، ص 94. 350 حالت و هر وضع و بيان هر مطلبى از كمال فصاحت و بلاغت سود مى جست. آرى توان گفت كه دختر پيامبر (صلى الله عليه وآله) با آن قدرت بيان، بر ملك سخن نيز فرمانروايى داشت، و چنان فصيح و بليغ سخن مى گفت كه چون بر كرسى خطابه جلوس مى كرد، دلها و جانها را از شور و گرماى كلام پر عمق خود به اهتزاز در مى آورد. همان سخنانى كه در حضور گروهى از مهاجرين و انصار ايراد كرد، خود نشانه اى از اين قدرت بيان، حضور ذهن، تسلط بر كلام و نيروى خطابى است كه بدون آمادگى قبلى، آنچنان با قدرت و قوت سخن گفته است. گذشته از اينها، از آن حضرت اشعار فراوانى نيز نقل شده است كه در ادب عرب جايگاه ويژه اى دارد. تعداد اين گونه اشعارى كه به نام آن حضرت وارد شده بسيار زياد است، ولى جالب آن كه از اين گونه اشعار، آنچه بدان حضرت منسوب است، همگى سبكى روشن و خالى از تعقيد و تكلف و بيانى ساده و رسا و كاملا گويايى دارد. گويند: آن حضرت پس از رحلت پدر بزرگوارش، يك روز كه به زيارت مرقد مطهر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رفته بود، ساعتى در آنجا توقف كرد و بسيار گريست و آنگاه، از سوز دل و آتش درون اين ابيات را افشاء كرد: قل للمغيب، تحت اطباق الثرى * ان كنت تسمع صرختي وندائيا صبت علي مصائب * لو انها صبت على الأيام صرن لياليا قد كنت ذات حمى بظل محمد * لا اغتشي ضيما وكان جماليا فاليوم اخشع للذليل واتقي * ضيمي وادفع ظالمي بردائيا فاذا بكت قمرية في ليلها * شجعان على غصن بكيت صباحيا فلأجعلن الحزن بعدك مونسي * ولأجعلن الدمع فيك وشاجيا ماذا على من شم تربة أحمد * ان لا يشم مدى الزمان غواليا (بگو، اى كسى كه رخ در نقاب خاك نهان كشيده اى، اگر ناله و فغان مرا مى شنوى، پس بدان كه آن قدر بر جانم بلا واندوه ريخته است كه اگر بر روزها فرود مى آمدند چون شبهاى تار مى شدند. (آرى، گذشت آن زمان كه در سايهء محمد - كه زيبايى و شكوه زندگى ام بود - از هر تعرضى در امان بودم، و از ستمگران انديشه ام نبود. اما امروز، دردا كه بايد به فرومايه اى كرنش كنم، تا بدين وسيله خويشتن را از ستم
351 دور نگه دارم، و ستمگر چندان به حريم من نزديك شده است كه بايد به گوشهء عبا، او را از خود برانم. (اگر قمريان شب هنگام، بر شاخسارها گريه و نالهء اندوه سر مىدهند، من هر بامداد نيز نالان و گريانم. پس از تو، حزن واندوه چنان در جانم ريخته كه ديگر مايهء زندگى ام شده، و در سوگ تو سرشك غم ديگر زيب و زينت من گرديده است. چه باك، كه سزاوار است آن كس كه عطر مرقد محمد (صلى الله عليه وآله) را تنفس كرده است، ديگر مشك و عنبر نبويد و اينها را به چيزى نيانگارد). على بن عيسى إربلى صاحب كشف الغمه اين چند بيت را نيز به آن بانو نسبت داده است: قد كان بعدك انباء وهنبئة * لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب انا فقدناك فقد الأرض وابلها * و اختل قومك لما غبت وانقلبوا أبدت رجال النامحوى صدورهم * لما قضيت وحالت دونك الترب ضاقت على بلادى بعدها رحبت * وسيم سبطاك خسفا فيه لى نصب فليت قبلك كان الموت صادفنا * قوم تمنوا فأعطوا كلما طلبوا تجهمتنا رجال واستخف بنا * مذغبت غبت عنا فنحن اليوم نغتصب (1) مضمون ترجمه فارسى سه شعر اخيريه به اين ترتيب است: و شهرها و سرزمينها تنگ و تار گرديدند پس از آنكه وسيع و گشاد بودند و فرزندان و نوادگان در رنج و تعب قرار گرفتند اى كاش مرگ قبل از تو با ما رو به رو مى گشت جمعى آن را آرزو كردند و به خواست خود نائل آمدند، جمعى از مردم به ما حمله ور شدند و در حق ما استخفاف به خرج دادند از آن روزى كه تو رخ بركشيدى و امروز ما خود مغصوب قرار داريم.
1. إربلى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 113 چاپ بيروت. 352 بخش سوم F فاطمه (عليه السلام) از ديدگاه قرآن و روايات
353 بخش سوم / فاطمه (ع) از ديدگاه قرآن و روايات... درباره ء بزرگى و عظمت و قداست آن بانوى و الا مقام، سخنان بسيارى گفته و نوشته شده است. اما از همه بالاتر آن كه مهم ترين مظاهر و نشانههاى فضيلت و عظمت او، آن است كه خداوند متعال در قرآن كريم و در تعدادى از آيات، به آن فخر زنان عالم اشاراتى باشكوه و عزت بخش دارد كه خود به تنهايى، عظيم ترين افتخارات را نصيب آن بانوى كار و پيكار و انقلاب و تقدس مى سازد. در اين مورد بايد گفت كه فاطمه (عليه السلام) مصداق بارز و نمونهء تمام و كمال آيات شريفهء مباهله، اهل البيت، مودت در قربى، وفا كننده ء به نذر، و اطعام كننده به يتيم و مسكين و اسير، و بالاتر از همه، مصداق بارز " كوثر " و... نمونههاى بسيار ديگر است. شمول اغلب آيات مزبور، بر آن بانوى بزرگوار، در ميان اهل تحقيق و تفسير اعم از شيعه و اهل سنت مورد اجماع و اتفاق است. و اين خود نشان مى دهد كه هىچكدام از علماى محقق و اهل انصاف، در اين باره هيچگونه شك و ترديدى روا نداشته و تنها دختر با فضيلت و صاحب كمالات پيامبر را شايستهء چنين افتخارى دانسته اند. در اين باره از بزرگان اهل سنت، مسلم و ترمذى در " فصول مهمه " ص 109 و " ذخائر عقبى " ص 25، و احمد و طبرانى و در " مستدرك " ص 150، ابن مردويه در استيعاب ص 111، فاضل متقى در كنز العمال ج 5 ص 96، سير اعلام النبلاء ج 2 ص 97، اسد الغابه ص 351، ابن حجر در " الصواعق المحرقه " ص 85، بيهقى در محاسن و مساوى ج 1 ص 232 و... بسيارى ديگر به موضوع شمول آيات فوق بر آن بانوى بزرگوار اشاره كرده و تفسيرهايى ارائه داده اند كه ما در اينجا به صورت ايجاز و اختصار به تفسير و توضيح چهار آيهء شريفه مى پردازيم و در اين مورد از اسناد و مآخذ معتبر و مورد قبول علماى خاصه و عامه استفاده مى كنيم. 1. آيه مباهله در اين آيه شريفه كه در يكى از لحظات بسيار حساس و تاريخى صدر اسلام نازل شده است و ناظر بر يكى از ماجراهاى بسيار مهم مى باشد، خداوند متعال چنين مى فرمايد:
355 هر آن كس كه با تو محاجه نمايد، بگو كه: بيائيد همگى، فرزندان و زنان و خويشان خود را بخواهيم، سپس مباهله كنيم و لعنت خداوند را بر دروغگويان قرار دهيم... ". آرى وقتى مسأله دعوت نبوى و مقابلهء سران اديان ديگر با آن حضرت بالا گرفت و كار به جايى رسيد كه آنان رسول اكرم را دروغگو قلمداد كردند، با نزول اين آيهء شريفه، مرحلهء يك امتحان سخت و دشوار پيش آمد. قرار شد هر دو طرف با خانواده و فرزندان و خويشاوندان خود در برابر يكديگر صف آرايى كرده و به مباهله پردازند. يعنى هر كدام، لعنت خدا و نفرين و عذاب الهى را براى آن كسى كه در ادعاى خود دروغگو است خواهان شوند. در اينجا فاطمه زهرا (عليه السلام) به تصديق اهل قبله و اجماع و عموم مسلمين ومحدثين عامه و خاصه، حتى خوارج و منافقان، مورد شمول اين آيهء شريفه است. زيرا باتوجه به اينكه در آيهء شريفهء مزبور آمده است كه هريك از شما زنان و بانوان و فرزندان خود را بخواهيد پيامبر اسلام از ميان زنان جز فاطمه (عليه السلام) جگر گوشهء خود، و از فرزندان جز حسن و حسين (عليه السلام) و از خويشاوندان جز على بن ابى طالب (عليه السلام) را كه براى او همانند هارون نسبت به موسى بود، فرد ديگرى را نخواست و فقط با همين گروه اندك، به راه افتاد تا براى مباهله برود و در مقابل صف مخالفين بايستد. در اينجا پيامبر اسلام با جمع اين گروه كوچك و نورانى، در سال دهم هجرى براى مباهله با كشيشان و رؤساى مسيحيت آن روز حركت كرد. از طرفى، گروه مقابل كه متشكل از رؤساى كليساها، اسقفهاى اعظم و رئيس مذهبى ملت نصارى و جمع ديگرى بود، روى هم رفته 14 نفر بودند كه خود را براى مباهله آماده ساخته بودند. اما همين كه اسقف نجران، رئيس آن گروه، چشمش به اين كاروان نور وقدس و جلالت، افتاد، ناگهان درونش منقلب گرديد و با اشاره به ياران خود گفت: اى گروه نصارى! من گروه نورانى و سيماهاى الهى را در حال حركت مى بينم كه اگر دعا كنند كه خداوند كوهها را از محل خود تكان دهد، خداوند دعايشان را مستجاب خواهد كرد. هرگز با چنين گروهى مباهله نكنيد كه به هلاكت خواهيد رسيد و در روى زمين نصرانى باقى
356 نخواهد ماند. (1) گرچه آن مباهله انجام نشد، ولى نزول آيهء شريفه و نوع اين دعوت و خصوصيت انتخاب پيامبر آشكار مى سازد كه رسول بزرگوار، نسبت به دعاى افرادى كه از خانواده اش برگزيده بود و نسبت به آمين گفتن آنها و استجابت دعايشان از طرف خدا اطمينان و اعتماد كامل مى ورزيد. به سخن ديگر پيامبر (صلى الله عليه وآله) يقين داشت كه آنان افراد شايستهء آستان الهى و خدمتگزاران و معتقدين واقعى آئين الهى اسلام بوده و هستند و عالى ترين نمونههاى نشان دادنى اسلام به شمار مى روند كه مى توانند نمايندگى كامل تعاليم عاليهء اسلام را در مواجهه و رويارويى با ملل ديگر و دعوت آنان به اسلام و قرآن، ايفاء كنند. لذا وقتى مى بينيم كه رسول خدا، تنها زنى را كه در اين ماجراى تاريخى همراه مى برد فقط زهراى اطهر است، آن وقت به مقام و مرتبهء او در پيشگاه الهى پى بريم و مىفهميم كه اشاره به " زنان " در آيهء مباهله، همانا فاطمه زهرا بوده است. پس اين ارزش و مقام، و اين وظيفه و تعهد در ابلاغ تعاليم اسلامى، و اين حقانيتى كه آيه شريفهء مباهله از آن فاطمه زهرا دانسته است، با رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از ميان نرفته، بلكه در حكم و قوت خود باقى مانده است. از اين روست كه وظيفه و موقعيت زهرا (عليه السلام) يك وظيفهء ممتاز و يك موقعيت روحى استثنائى است كه به سادگى قابل تفسير و تبين نيست. شايد از همين رو باشد كه " زمخشرى " يكى از علماى اهل سنت، در تفسير بزرگ و معروف " كشاف "، در تفسير آيهء مزبور، به اين حقيقت اعتراف مى كند كه: دلالت آيهء بر فضيلت ياران كساء (عليه السلام) قوى ترين و محكم ترين سندى است كه همگان قبولش دارند. (2) 2. آيهء تطهير و پاكسازى در اين آيهء شريفه آمده است: " خداوند اراده كرده است كه شما اهل بيت را پاك و پاكيزه گرداند و از بدى ها دور سازد ". (3) تحقيقات پر دامنه و دقيقى كه مفسرين ومحدثين و دانشمندان علوم و معارف
1. الفصول المهمة، ص 220. 2. 3. " انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا "، سوره احزاب آيه 33. 357 اسلامى، در كتابهاى مبسوط اعتقادى و ايدئولوژيكى و بر اساس اسناد و مآخذ معتبر انجام داده اند، نشان مى دهد كه هدف و منظور آيهء شريفه از " اهل بيت "، همانا پنج تن ياران كساء از دودمان عترت و رسالت است. يعنى همان پنج اختر تابان، پنج منبع نور و منشأ فيض، كه مركب از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) على بن ابى طالب (عليه السلام) و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) بوده اند ولا غير. نگاهى به مآثر و مآخذ معروف و معتبر از علماى نام آور خاصه وعامه، نكات مهمى را در اين زمينه روشن مى سازد. از جمله: جلال الدين سيوطى در تفسير معروف " الدر المنثور "، در تفسير و توجيه اين آيهء شريفه، بيش از 20 حديث از راههاى مختلف را وارد ساخته است كه اثبات مى كند هدف از اهل بيت، همان پنج بزرگوار است و بس. و نيز " ابن جرير طبرى " بيش از 15 حديث در " انبياء " آورده است كه هدف و مراد آيهء مزبور را از " اهل بيت " به همان پنج تن بزرگوار اختصاص مى دهد، همان افرادى كه تحت كساء و زير پوش خاص و پر فيض و پر بركت رسالت قرار داشتند، و عنوان پر شكوه و جاودانهء " پنج تن " در تاريخ اسلام و تاريخ معنويت بشرى، مخصوص آنها است. در همان روزى كه آن پنج بزرگوار، اجتماع نورانى ياران كساء را تشكيل داده بودند، پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) دست به دعا برداشت و به درگاه خداوند متعال عرض كرد: " خداوندا! اينان اهل بيت من هستند، بدى را از آنان دور ساز و آنان را پاك و پاكيزه بدار! ". البته اين دعا به همان يك روز و همان يك بار محدود نشد، بلكه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) از آن پس بارها اين دعا را تكرار مى فرمود، و اين درخواست پيامبرانه را در برابر خداوند و درگاه بارى تعالى ادامه مى داد. " ام السلمه " (1) يكى از همسران با فضيلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به استناد كتب و تواريخ معتبرى كه مورد توجه عموم علماء و محققين اسلامى قرار دارد، در اين باره مى گويد: اجتماع اين پنج تن نورانى و بزرگوار در خانهء من بود. وقتى آن روز، دعاى رسول خدا را درباره ء اهل بيت رسالت شنيدم، در محضر مقدس پيامبر (صلى الله عليه وآله) عرض كردم كه من هم از اهل بيت هستم آيا دعاى رسول الله (صلى الله عليه وآله) شامل من نيز مى شود؟ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در
1. همسران رسول خدا (ص)، تاليف نگارنده، چاپ 1341 ه. ش. 358 پاسخ من، عباى خود را بر سر ياران كساء كشيد و با لحنى محكم و استوار، كه جاى كمترين تعللى را باقى نمى گذاشت فرمود: اى ام السلمه، البته تو در مسير حق هستى، اما خدا گواه است كه مشمول اهل بيت نيستى. بلى، احاديث و اخبار فراوانى در اين باره، از طريق اهل بيت عصمت و طهارت و رسالت وارد شده است كه از طرفى نشان مى دهد شايستگى اهل بيت بودن تنها به آن بزرگواران اختصاص دارد، و از طرفى هم ساير اعضاء خانواده و وابستگان پيامبر، حتى همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را كه از جمله نزديك ترين افراد به آن حضرت و به عبارتى شريك زندگى اش بوده اند، از شمول اهل بيت بودن به معناى الهى و آسمانى اش كه منظور و مراد آيهء شريفه بوده است، بر كنار مى كند. محدثين بزرگ و نامدارى از برادران اهل سنت نيز، در حد تواتر، رواياتى در اين باره نقل كرده اند كه نمونههايى از آنها، در بخش آتى كتاب حاضر (بخش فاطمه از ديدگاه روايات) ذكر خواهد شد. در اين روايات آمده است كه: پس از نزول آيهء شريفه بر قلب مبارك پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) صبحگاهان كه آن حضرت از خانه بيرون مى آمد، به هنگام عبور از مقابل خانهء فاطمه (عليه السلام) به صداى بلند اهل آن خانه را فرا مى خواند و مى فرمود: " الصلاة! الصلاة! أهل البيت! إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس ويطهركم تطهيرا "... يعنى: نماز نماز!.. خاندان رسالت، خداوند اراده كرده است كه شما را پاك و پاكيزه گرداند و از بدى ها و پليدى ها دور سازد.... اين عمل رسول الله (صلى الله عليه وآله) و تكرار عبارات مزبور از شش ماه الى هشت يا نه ماه (با توجه به اختلاف در روايات) ادامه داشته و در طول اين مدت، همه روزه، به هنگام سحرگاهان، اين عمل و بيان همين كلمات از سوى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) انجام و تكرار مى شده است. عامل تكرار اگر سؤال شود كه براى تكرار اين عمل از سوى پيامبر (صلى الله عليه وآله) چه انگيزه اى وجود داشته واساسا عامل تكرار در اين ميان چه نقشى مى توانسته ايفاء كند، سؤال بى جايى نخواهد بود. آيا براى خاندان عصمت و طهارت و اهل بيت مقدس و منزه و نورانى رسالت، كافى نبود كه يك بار آن خبر آسمانى و وعده ء مقدس الهى را بشنوند و آنگاه به عظمت
359 و تقدس خود و نيز به ارزش و عزتى كه در پيشگاه خداوند متعال دارند، پى ببرند؟ البته براى آن بزرگواران همان يك بار كافى بود. لذا مى توان گفت كه شايد در طول اين مدت، رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) از تكرار اين عمل هدفى بسيار و الا داشته است. بدين معنا كه مى خواسته از طريق عامل تكرار، به گوش همگان برساند كه تنها ساكنان اين خانهء كوچك و محقر، مصداق بارز اهل بيت، و همان كسانى هستند كه خداوند، پاكى و پاكيزگى شان را اراده فرموده است. اينان هدف آيهء آسمانى و كلام الهى بوده، و همان كسانى هستند كه مشمول عنايت خاص الهى قرار گرفته اند و پاكى و طهارت شان، و دورى هميشگى شان از هرگونه بدى و پليدى، در درگاه خداوند متعال تضمين شده است. آرى، چه بسا كه انگيزه ء پيامبر در مورد تكرار چندين ماههء اين عمل و بيان همان كلمات مقدس، چيزى جز اين نبوده است كه به همگان برساند و بفهماند كه نزديك ترين افراد به پيامبر اسلام و محبوب ترين اشخاص در پيشگاه خداوند، زيبنده ترين كسان در ادامهء راه رسول خدا وآئين اسلام كسانى هستند كه خداوند در قرآن كريم از آنان به " اهل بيت " تعبير فرموده است، و اهل بيت نيز همين كسانى هستند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، هر روز شخصا آنها را مخاطب قرار مى دهد و پيام آسمانى خداوند را با آنان در ميان مى گذارد، تا عظمت و ارزش اين بشارت، بيش از پيش براى سايرين نيز معلوم گردد تا مشمولين عنايات و الطاف خاص خداوندى را هرچه بهتر و بيشتر بشناسند و به حقانيت آنها با وضوح بيشترى پى ببرند. ضمير جمع مذكر چرا؟ در اينجا نكته اى هم بايد ذكر شود. و آن اينكه بيان ضمير جمع " عنكم " و " يطهركم "، به جاى " عنكن " و " يطهركن " كه در زبان عرب مخصوص بانوان است، اختصاص اين آيه را به خانواده ء فاطمه و على (عليه السلام) تأكيد مى كند و نشان مى دهد كه آيهء مورد بحث در مورد خاندان رسالت اعم از فاطمه و على و حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده است، نه در باره ء همسران رسول خدا (صلى الله عليه وآله) يا بانوان ديگر. چه، در آن صورت لازم بود كه " ضمير " در اين آيه، به صورت ديگرى غير از اين كه هست، آورده شود و ضمير جمع مذكر مشعر بر
360 كثرت افراد مذكر در آن جمع محدود مى باشد كه على، حسن و حسين بوده اند. 3. مودت خويشاوندان خداوند متعال، در قرآن كريم خطاب به رسول بزرگوارش مى فرمايد: " اى پيامبر، بگو كه در برابر زحمات و مشقات رسالت خداوند و ابلاغ وتبليغ آئين الهى، هيچگونه مزد و پاداشى غير از دوستى ومودت خويشاوندان خود نمى خواهم ". (1) بايد توجه داشت كه دوستى ومودت خويشاوندان، در مورد رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) با آنچه كه در زندگى افراد عادى مطرح است، تفاوت بسيارى دارد. زيرا اين دوستى و مودتى كه مورد نظر مقام شامخ رسالت است و خداوند تبارك و تعالى در قرآن كريم بيان فرموده است، نه يك دوستى ومودت ساده و خشك و خالى، بلكه در واقع همان تداوم برنامهء رسالت الهى است. بنابراين، چنين دوستى و مودت پرشكوهى، از آن نظر مورد درخواست رسول خدا قرار گرفته - و حتى به عنوان تنها اجر و پاداش آنهمه مشكلات و مصائب ناشى از ابلاغ دين و رسالت الهى به شمار آمده است - كه آن خويشاوندان، در سطح بالايى از مقام و منزلت و ارزش قرار دارند، و دوستى ومودت آن خويشاوندان، به تحمل هر رنج و بلايى مىارزد. بلى، آن خويشاوندانى كه دوستى ومودت شان در چنين حدى از اهميت و ارزش قرار دارد، افراد برجسته و ذيصلاحى هستند كه مى توانند راه و پيام رسالت را دنبال كنند و جامعهء بشرى را به همان مقصدى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) داشته است، رهنمون گردند. اكنون اين مسأله قابل بحث و بررسى است كه آيا اين ارزش و صلاحيت و شايستگى، در كدام يك از خويشاوندان و نزديكان وجود دارد؟ آيا هر كسى كه به خاندان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) وابسته و منتسب گرديد، ولو در هر شرايطى و صاحب هر خصوصيت و خصلتى كه باشد، مى تواند مشمول اين بيانات الهى و آسمانى قرار گيرد، و در رديف همان خويشاوندانى كه خداوند از آنها ياد كرده است به شمار آيد، و دوستى و مودتش براى رسول خدا مهم و با ارزش تلقى گردد؟ يا آن كه در اينجا، فقط آن عده ء معدود و برگزيدهاى مورد نظر هستند كه علاوه بر انتساب به خاندان رسول خدا، با جان و دل و از
1. سوره " الشورى "، آيه: 23. 361 عمق ايمان و خلوص و پاكى، همان برنامهء رسالت را تعقيب مى كنند و در همان راه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) گام بر مى سپارند؟ ترديدى وجود ندارد كه اگر اجر و پاداشى به پيامبر تعلق مى گيرد، فقط و فقط به خاطر همان برنامههاى هدايت و رسالت است و پاداش رسالت، بر غير رهروان سالك و شايستهء آن تعلق نمى گيرد. چرا كه اگر چنين امرى صورت مى گرفت، خود يك نوع تضاد و تناقض به وجود مى آورد. لذا پاداش پيامبر (صلى الله عليه وآله) هرگز نمى تواند دوستى خويشاوندانى همچون ابوجهل و ابولهب و امثال آنان باشد. اين معنا چگونه مى تواند وجود داشته باشد در صورتى كه اجر و پاداش به جهت پيمودن راه هدايت وسداد او است كه پيامبر اسلام مأمور ابلاغ آن بوده است دوستى با افراد ضد هدايت، نقض غرض رسالت مى گردد. پس در اينجا، دوستى ومودت آن كسانى مطرح است كه دقيقا در طريق اجراى برنامههاى رسالت و هدايت گام مى زنند و در همه چيز سمبلى از تبلور وجود مقدس پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) هستند، جز اينكه وحى بر آنان نازل نمى شود. از اين ديدگاه است كه دوستداران و علاقمندان حفظ مقام شامخ رسالت و دل سپردگان اهل بيت مطهر (عليه السلام)، اتفاق نظر دارند كه مصداق روشن وبارز " قربى " (خويشاوندان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)) همانا فاطمه و على و حسن و حسين (عليهم السلام) هستند. زيرا آنان بودند كه دقيقا در مسيرهاى علمى و عملى مقام رسالت گام برداشته، و در تداوم راه و پيام رسالت، تبلور وجود مطهر پيامبر گرامى بوده اند. از محدثين اهل سنت و جماعت هم، احمد بحرانى و حاكم بن ابى حاتم، به اين معنى اعتراف كرده اند از ابن عباس نقل كرده اند كه پيامبر بزرگوار اسلام در پاسخ سؤال از اين آيه، در تفسير كلام آسمانى فرموده اند كه: آنان فاطمه، على و فرزندان آنان هستند. محدثين بزرگ ديگرى همچون مقريزى، بغوى، ثعلبى، ابو نعيم، حموينى، و بسيارى ديگر نيز، با عبارات گوناگون كه همگى معناى واحدى را مى رساند، اين حديث را نقل كرده اند و در بيان همهء آنها، دوستى ومودت با اهل بيت (عليه السلام) توصيه و سفارش شده است. حاكم بن ابى حاتم در تفسير اين آيه از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نقل كرده است كه: خداوند
362 متعال من و على را از يك شجره خلق كرده است. من اصل و ريشهء آن (شجره)، على شاخهء آن، فاطمه پيوند آن، و حسن و حسين (عليه السلام) ميوههاى آن، و پيروان آنها برگهاى آن هستند. هركس به شاخه اى از شاخههاى آن چنگ بزند، نجات يافته است. (1) و نيز " طبرانى " از امام حسن مجتبى (عليه السلام) نقل كرده است كه ايشان در خطبه اى كه در مسجد ايراد كردند، چنين فرمودند: " ما، از اهل خانواده اى هستيم كه خداوند دوستى و موالات آنان را واجب كرده و فرموده است: (لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربى...). (2) و امام سجاد زين العابدين (عليه السلام) در شهر شام، در پاسخ شماتت برخى از ستمگران آن ديار فرمودند: آيا آيهء مودت در قربى را نخوانده اى؟ آيا آنان (كه در اين آيه از آنان ياد شده است) جز ما افراد ديگرى هستند؟ شاعر در ارتباط با مسألهء اهل بيت مى گويد: يا أهل بيت رسول الله حبكم * فرض من الله في القرآن أنزله كفاكم من عظيم القدر إنكم * من لم يصل عليكم لا صلاة له يعنى: اى اهل بيت رسالت، دوستى ومودت شما فريضه اى است كه خداوند در قرآن تعيين و نازل كرده است از نظر عظمت قدر و اعتبار كافيست كه دانسته شود كسى كه در انجام نماز بر شما خاندان رسالت، درود و صلوات نفرستد نماز او صحيح و درست نيست ". بدينسان، با آنچه پيرامون آيات مباهله و تطهير ومودت ذكر شد، درمىيابيم كه قربى و خويشاوندان به هر ترتيب و تفسيرى كه گرفته شود، فاطمه زهرا (عليه السلام) يادگار ارزنده پيامبر عاليقدر اسلام، سرآمد كامل، و نمونهء بازر آن خواهد بود. 4. ابرار و نيكان خداوند متعال در جايى از قرآن كريم مى فرمايد: " ابرار و نيكان، كسانى هستند كه به نذر خود وفا مى كنند ". (3) محدثين اتفاق نظر دارند
1. الغدير، ج 7، ص 231 - 236. 2. الشورى آيه 23. 3. " يوفون بالنذر ويخافون يوما كان شره مستطيرا "، انسان، آيهء 7. 363 كه شأن نزول اين آيه، مربوط به سبطين پيامبر، حسن و حسين (عليه السلام) به عنوان دو فرد اهل بيت رسول الله بوده است. در اسناد معتبر آمده است كه: حسن و حسين (عليه السلام) دچار بيمارى شده و در خانه بسترى گرديده بودند. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) از آن دو نور چشم خود عيادت به عمل آوردند و به فاطمه زهرا (عليه السلام) فرمودند: اگر نذر كنيد كه با شفاى حسن و حسين سه روز را روزه بگيريد شفاى آنها زودتر حاصل خواهد شد. فاطمه زهرا (عليه السلام) و ساير افراد اهل بيت رسالت (عليه السلام) امر پيامبر را اطاعت كردند. نذر آنها در پيشگاه خداوند به زودى مورد قبول قرار گرفت و دو بيمار عزيز از بستر بيمارى برخاستند. پس از شفاى آنها، خاندان رسالت شروع به اداى نذر خود كردند. در نخستين روزى كه روزه دار بودند، همين كه موقع افطار فرا رسيد، مسكينى درب خانه را زد و با صداى بلند سلام گفت و اظهار نياز و حاجت كرد. خاندان رسالت، آن مسكين را بر خود مقدم داشتند و آنچه را كه براى افطار آماده كرده بودند، در اختيار او قرار دادند و خود بدون غذا ماندند. سپس با همان حال به روزه ء خود ادامه دادند تا آن كه هنگام غروب روز دوم، فرا رسيد. آن روز هم موقع افطار، يتيمى در زد و سلام گفت و اظهار نياز و حاجت كرد. باز خاندان رسالت، همان عمل را تكرار كرده و غذاى خود را در اختيار آن يتيم گذاشتند و خود بدون غذا ماندند و همچنان به روزه ء خود ادامه دادند. بدين سان سه روز گذشت و خاندان رسالت، نذر خود را به عالى ترين و باشكوه ترين و خالصانه ترين صورت ممكن در درگاه خداوند به جاى آوردند. روز سوم، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كه از اين طرز باشكوه و زيباى اداى نذر اهل بيت خود آگاه شده بودند، بر آنها آفرين ها گفتند و آنان را از زبان وحى، مظهر و نمونهء " ابرار و نيكان " خواندند و آيهء مزبور را به آنان ابلاغ كردند. 5. اطعام طعام در سوره ء انسان در مقام اطعام و ايثار فاطمه زهرا (عليه السلام) و دودمانش آمده است: " و يطعمون الطعام على حبه مسكينا ويتيما واسيرا انما نطعمكم لوجه الله، لانريد منكم جزاء ولاشكورا انآ نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا ". (آنان غذاى خود را با اينكه به آن علاقه و نياز شديد دارند به " مسكين "، " يتيم " و
364 " اسير " مى دهند و مى گويند ما شما را به خاطر خدا اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم ما فقط از پروردگارمان خائفيم در آن روزى كه عبوس و سخت است). (1) اين آيه شريفه در ارتباط با مورد قبلى، استقلالا و در عرصهء ديگرى نازل شده است ولى به يقين در مورد اهل بيت (عليه السلام) مى باشد كه سه شبانه روز خود در گرسنگى به سر بردند و طعام خود را به مسكين، يتيم، و اسير ايثار نمودند. آرى، اين گونه نذر كردن و اين گونه به اداى نذر برخاستن نيز خاص اهل بيت رسول خدا است و تنها آنان هستند كه مى توانند عالى ترين وكامل ترين مظهر و نمونهء ابرار، يعنى نيكان و نيك كرداران و اهل نيكىهاى راستين خالصانه باشند. 6. سوره ء شريفهء كوثر " إنا أعطيناك الكوثر فصل لربك و انحر، ان شانئك هو الأبتر ". (2) (ما به تو " كوثر = خير و بركت " فراوان عطا كرديم پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كنى و بدان دشمن تو قطعا بريده نسل و بى دنباله است). اين سوره ء شريفه به اتفاق اكثر مفسرين پس از درگذشت ابراهيم و به هنگام تولد حضرت زهرا بر پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) نازل شده است. پس به اين ترتيب مى توان گفت كه شناختن اهل بيت پيامبر، كار دشوارى نيست. زيرا آنها، افراد برجسته و شايستهاى هستند كه نشانى ها و علايم خاصى دارند و اين نشانى ها هم در قرآن مجيد، ضمن چند آيهء آسمانى ذكر شده است. با توجه به اين نشانى ها است كه مى توان به سهولت دريافت كه آن كسانى كه شايستگى دست يافتن به چنان منزلتى را دارند، و دوستى ومودت آنان چندان با ارزشى است كه پاداش رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله) به شمار مى رود، غير از فاطمه و على و فرزندان آنها، هيچ كس ديگر نمى تواند باشد. از ديدگاه روايات پس از آن كه مقام شامخ حضرت فاطمه (عليه السلام) را از ديدگاه آيات قرآنى بررسى كرديم
1. سوره ء انسان، آيهء 8 - 9. 2. سوره ء كوثر، آيات سگانه. 365 و به اندازه ء درك و شايستگى و توان خود، با اين مسأله آشنا شديم، اكنون جا دارد كه مقام والاى آن حضرت را از ديدگاه روايات و احاديث نيز بازنگرى كنيم. البته روايات و احاديث فراوانى در بيان عظمت و شموخ مقام معنوى زهراى اطهر، اين يادگار ارزنده ء رسالت، در مآخذ معتبر و كتب اخبار و احاديث وارد گشته است، كه نظر به كثرت و حجم وسيع آنها، حتى به طور فشرده و فهرستوار نيز در اين مختصر نمى توان از تمام آنها ياد كرد. علاقمندان به مطالعه و جستجو در اين زمينه مى توانند به كتابهاى مخصوص و معروف در اين مورد مراجعه كنند. لكن در اينجا، تنها به عنوان تبرك وتيمن، به نقل چهار حديث شريف كه از طريق منابع ومعاجم برادران اهل سنت وارد شده است بسنده مى كنيم، تا ضمن استفاده از اين احاديث، با ديدگاه برخى از بزرگان اهل سنت و جماعت نيز، درباره ء اين بانوى بزرگ و مقدس اسلام آشنا شويم. 1. بانوى بانوان بهشتى بارها اين كلام زيبا از زبان پيامبر عاليقدر اسلام (صلى الله عليه وآله) در مورد زهرا (عليه السلام) شنيده شده است كه خطاب به آن بانوى بزرگ فرموده اند: " أما ترضين أن تكوني سيدة نساء الجنة أو نساء المؤمنين ". (1) يعنى: آيا نمى خواهى كه بانوى بانوان بهشتى يا بانوى بانوان مؤمن باشى؟ آشنايان به دقايق و ظرايف زبان و ادب عرب، مى دانند كه در اينجا، منظور از اين جمله كه ظاهر آن استفهامى است، در حقيقت پرسش و استفهام نيست، بلكه إعلام و اخبار و تأييد است. بدين معنى كه مراد اصلى از عبارت " آيا نمى خواهى باشى " در واقع بيان اين مطلب است كه " آيا مى دانى كه هستى " يا " آيا مى خواهى بدانى كه هستى " يا " آيا دوست ندارى بدانى كه هستى؟ "... لذا در اينجا، پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در واقع به دختر گرامى خود خبر مى دهند كه: آيا مى دانى كه بانوى بانوان بهشتى و سرور بانوان مؤمن هستى؟
1. صحيح بخارى، ج 4 ص 204. 366 2. فاطمه چرا فاطمه ناميده شده است؟ پيامبر بزرگوار اسلام، روزى خطاب به زهراى اطهر (عليه السلام)، نور چشم و ميوه ء دل خود فرمودند: آيا مى دانى چرا فاطمه ناميده شدى؟ على (عليه السلام) هنگام طرح اين موضوع در محضر پيامبر (صلى الله عليه وآله) بود و چون اين مطلب را شنيد، مشتاقانه پرسيد: چرا؟ پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: چون خداوند متعال دخترم فاطمه و نسل او را از آتش دور و جدا قرار داده است. (1) بايد توجه داشت كه يكى از معناهاى بلند و ارجمند كلمه " فاطمه " يعنى بازدارنده، جدا كننده، و جدا شده از شرور و بديها است. بدين لحاظ، معناى بيان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در باره ء جدايى فاطمه (عليه السلام) از آتش، بهتر و روشن تر قابل درك و فهم خواهد بود. 3. چهار بانوى بزرگوار پيامبر اسلام، طبق احاديثى كه در اسناد معتبر ذكر شده است فرموده اند: چهار زن برجسته و با فضيلت در تاريخ بشريت وجود دارند كه عبارتند از مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم و همسر فرعون، خديجه دختر خويلد، و فاطمه دخترم. (2) و در حديثى ديگر نيز وارد شده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) خطاب به دختر دلبند خويش فرمودند: مريم بانوى بانوان جهان خودش بود، و تو بانوى بانوان عالم خويشتن هستى. (3) 4. فاطمه، پاره تن من پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله)، بارها اين كلام را بر زبان مبارك خود آورده اند كه: " فاطمة بضعة مني "، يعنى فاطمه پاره ء تن من است. (4) و در برخى از روايات هست كه پيامبر بر اين كلام افزوده اند كه: هركس او را ناخشنود سازد، مرا ناخشنود ساخته است، و كسى كه مرا ناخشنود سازد خدا را غضبناك ساخته است. و در برخى ديگر از روايات آمده است:
1. ذخائر العقبى، ص 26. 2. استيعاب، ج 2، ص 720. 3. استيعاب، ج 2، ص 750، صحيح بخارى، ج 5، ص 21. 4. صحيح بخارى، ج 5 ص 21. 367 فاطمه پاره ء تن من است، خوشحال مى سازد مرا، آنچه او را خوشحال سازد. علامه امينى پس از نقل جدول تحقيقى و پر بار 59 تن از بزرگان و مشايخ اهل سنت كه با تلاشى ارزنده و پيگير و مراجعه به دهها و صدها كتاب و مرجع جمع آورى شده است، و نشان دهنده ء دقت علمى و وجدان تحقيقى اوست، در اين باره مى افزايد: ما نيز در اينجا همان نظر " ابن كثير " را داريم كه گفتار رسول خدا (صلى الله عليه وآله) گوش ها را پر كرده است كه بارها فرمود: " فاطمه قلب و روح من است، هركس او آزار و اذيت كند مرا آزار و اذيت كرده است. و باز گفتار رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را داريم كه خداوند متعال با ناخشنودى فاطمه، ناخشنود مى گردد و با رضايت و خشنودى او، خشنود مى شود ". اين روايات به طور مطلق و عموم، شامل تمامى انواع خشنودى ها و رضايتهاى صديقه اطهر، حتى در مورد مباحات نيز مى گردد. و اين روايات مى رساند كه خشنودى فاطمه (عليه السلام) در مواردى است كه خشنودى پروردگار عالم در آن مورد بوده است، و نارضايى و غضب او در موردى است كه غضب الهى در آن مورد وجود دارد. رضايت ها و عدم رضايتهاى او جنبهء نفسانى يا رنگ هوى و هوس ندارد. و اين يكى از مصاديق بارز آيهء شريفه تطهير اهل بيت و پاكسازى رجس و خبائث از آن خاندان مطهر است كه تعدادى از ناباوران همچون ابن كثير، منكر آن شده اند.
368 بخش چهارم F مبارزات سياسى و اجتماعى فاطمه (عليه السلام)
369 بخش چهارم / مبارزات سياسى و اجتماعى فاطمه (ع)... اين شور شاعرانه و شعر حماسى نيست، اين بيان شورانگيز يك دل شيدا و شيفته نيست، اين جولانهاى يك قلم بى تاب نيست؟ بلكه تنها بيان گوشه اى كوچك از اين حقيقت بزرگ است كه فاطمه زهرا (عليه السلام) در تمام حوزههاى فرهنگ اسلامى و عرصههاى دينى و مذهبى و سياسى احكام خدا و قرآن، حضورى همه جانبه و فعال و قهرمانانه دارد. حضورى قاطع و سرنوشت ساز كه در هر گوشه از مكتب و مذهب ما، به عنوان نقطهء عطفى باشكوه، جلوه گرى مى كند و چون خورشيدى بى غروب و هميشه تابان، نور مى افشاند.... آرى، آن دختر عفيف و پاكدامن، آن بانوى معصوم و مظلوم، آن بانوى بانوان بهشتى، آن " مادر پدرش " كه دستى زخم آلود و شانه اى مجروح و لباسى كهنه و رنگ پريده از فرط كار و تلاش در خانه دارد، ولى فزونى شرم و حجب و حيا مانع مى شود كه حتى از پدر خود تقاضاى كمك كند، آن محجوب ترين و عفيف ترين زن عالم بشريت كه تلاش و زحمت در كنج خانهء پدر و سپس در خانهء شوهر و تربيت فرزندان پاك و بزرگوار و دلاور را بر هر چيزى و هر كارى ترجيح مى دهد، آن پرده نشين حرم ستر و عفاف ملكوت كه چشم آفتاب از ديدن سيماى مقدس و نورانى اش محروم است، در جاى ديگر و در هنگام ضرورت وقتى كه مبارزه و جهاد براى حفظ دين و حضانت كيان اسلام لازم مى آيد، ناگهان بى باك تر از هر قهرمان، پيشتازتر از هر سردار، قدم به ميدان مى نهد و پرچم مبارزه را بر دوش مى گيرد و در صحنههاى پيكار دينى و مذهبى و سياسى، فرياد و خروش بر مى دارد و لرزه بر اندام دشمنان مى افكند... ناگهان آن زن پرده نشين عفاف و پاكى، مبدل به قهرمان خستگى ناپذير صحنه ها، و فريادگر بى امان مبارزات الهى در راه حق و حقيقت مى گردد و نام خود را در عرصهء پيكارهاى دينى و سياسى - كه در اسلام راستين هرگز از هم جدا نبوده اند - به اوج و قلهء قدرت و بى باكى مى رساند.... آن زن هميشه مادر، آن كه از زمان طفلى و خردسالى نيز وظيفهء مادرى را بر عهده گرفته و به عنوان " مادر پدرش " نامبردار شده بود، آن دختر مبارز و مجاهد اسلام كه
371 بزرگترين وظيفه اش همانا " كوثر " بودن براى پيامبر و ادامه دادن نسل و شجرهء طيبهء خاندان رسالت و امامت بوده است، هرگز از ديگر مسائل دينى و سياسى اسلام، دمى هم غافل نبود. او در مورد يكى از سرنوشت سازترين و مهمترين مسائل اجتماعى و مكتبى حضور مؤثر داشت، و همين روش كه باعث رسوايى دشمنان مى شد، در واقع قسمتى از همان وظيفهء " كوثر " بودن و به راه درست بردن نسل پاك پيامبر بود كه آن بانوى يگانه، باشكوهمندترين و كوبنده ترين شكلى انجام داد. فاطمه زهرا (عليه السلام) كه در خانهء پدر، بهترين يار و ياور و غمخوار و مددكار پدر بود، پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، در خانهء شوهر بزرگوار و معصوم و بى مانندش نيز همان روش را ادامه داد و با همراهىها و يارىهايى كه به شوى بزرگوار خود رسانيد، در واقع همان مددكارى در مورد مكتب پدر ارجمندش را به صورتى ديگر ادامه داد. زيرا كه همراهى با على (عليه السلام) در واقع همگامى با دين اسلام و مكتب انسان ساز رسول الله (صلى الله عليه وآله) بود، نه چيز ديگر. پس بى جهت نيست كه مى بينيم آن بانوى بى همانند، چه پيش از رحلت و چه پس از رحلت پدر بزرگوارش، هميشه در مورد خلافت و جانشينى پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) انديشه اى قاطع و دقيق و اصولى، نحوهء تفكر و برداشتى مستحكم و بى تزلزل و برخاسته از قرآن و سنت الهى را در پيش مى گرفت و بر همين اساس همواره پافشارى و اصرار داشت كه صدمه اى بر صراط مستقيم دين و مكتب وارد نيايد، و در اين مسير هرگز روش وموضع خود را تغيير نداد و جا عوض نكرد. آن شير زن عرصهء دين وسياست، در زندگى سراسر تلاش و سازندگى و پر ثمرش، همواره سعى و كوشش مجدانه داشت كه مسأله مهم و سرنوشت ساز خلافت را - كه با سهل انگارى ها و عافيت طلبى ها وساده گيرى ها و فريب ها به سوى انحراف مى رفت - به مسير و مجراى اصلى خودش برگرداند، و از انحرافات وكج رويها كه اساس و اركان دين را در خطر قرار مى داد جلوگيرى كند. هر چند كه در اين راه به ظاهر و در چشم ظاهر بينان و كوته نگران توفيق نيافت، ولى انديشه وموضع محكم و قاطع خود را بدون ذره اى ترديد و تزلزل اعلام داشت و تا آخرين لحظهء عمر پر بارش اين موضع را حفظ كرد. و همين موضع گيرى و حفظ آن، تا آخرين لحظه، چنان روشنگر و سازنده بود كه دنبالهء
372 آن در سالهاى بعد توسط فرزندان پاك و سلالهء تابناك او ادامه يافت، و سرانجام مسأله خلافت و ولايت را در صحيح ترين و باشكوه ترين مسير آن يعنى امامت انداخت و پيش برد كه اكنون چهارده قرن است كه اسلام راستين در همان مسير پيش مى رود. لذا آشكار مى شود كه بر خلاف انديشهء ظاهربينان، آن مبارزات خستگى ناپذير نه تنها با عدم توفيق روبرو نشد بلكه در عالم اسلام و جهان حق و حقيقت، عالى ترين پيروزى ها را نيز فرا چنگ آورد. فاطمه زهرا (عليه السلام) پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، تا آخرين لحظاتى كه شوى بزرگوارش على (عليه السلام) بيعت تحميلى با ابو بكر را براى حفظ وحدت مسلمين و دستآوردهاى اسلام قبول نكرده بود، با آن جانشين بر حق پيامبر و امام راستين، همكارى و همفكرى عميق و پردامنه و همه جانبه داشت و به عنوان بهترين يار و ياور و مددكار، در كنار شوهرش ايستاده بود و دوشادوش آن بزرگوار گام برمىداشت. زهراى اطهر معتقد بود كه خلافت و زعامت جهان اسلام، مخصوص و مربوط به لايق ترين و شايسته ترين و سزاوارترين فرد جهان اسلام، يعنى على بن ابى طالب (عليه السلام) است، چرا كه از ميان تمام نامزدها و مدعيان خلافت، تنها او بود كه از همه فاضل تر و عالم تر و داورتر و شجاع و دلاورتر و حاكم تر به حق و عدل و سزاوارتر به ادامهء راه اسلام و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بود... آرى زهراى اطهر، آن بانوى عفيف و مجاهد، آن تلاشگر نستوه و خستگى ناپذير، در مورد اين اعتقاد عميق دينى و مكتبى و سياسى، كوشش داشت كه با مجاهدات و رهبريها و راهنمايىهاى خويش، مردم را به راه صحيح رهنمون شود تا در مورد آن انتخابات ساختگى و بيعت تحميلى و صحنهسازيهاى حسابگرانهء خلافت، تجديد نظر كنند و آن را به لايق ترين فرد آن زمان و مكان و همهء زمانها و مكانها، كه مورد سفارش و تأكيد مقام شامخ رسالت (صلى الله عليه وآله) بود، بسپارند و با حضرت على (عليه السلام) همكارى و همفكرى كنند و از سقوط اسلام در بيراهههاى انحراف و بازگشت به عصر جاهلى جلوگيرى به عمل آورند. فاطمه (عليه السلام) حتى در جلساتى كه در آن شبهاى غم انگيز وتيره و تار مدينه، به كوشش على (عليه السلام) در منزل برخى از مهاجرين و انصار تشكيل مى يافت، فعالانه شركت مى جست و در توضيح و تشريح حقايق و تبيين موضع سياسى اسلام با على (عليه السلام) همكارى و همراهى مى كرد، تا شايد ولايت و سرپرستى امت به دست اهل آن، كه به راستى
373 زيبنده ء خلافت و زعامت باشد، سپرده شود. ولى دريغا كه در آن ايام فريب و جوسازى، با توجه به آنهمه توطئه ها و صحنه سازىهاى حساب شده و از قبل فراهم آمده، شرايطى بوجود آمده بود كه تحت تأثير آن، مردمى كه تهديد يا تطميع و يا تحميق شده بودند و در غفلت و بى خبرى به سر مى بردند، از اين امر حياتى، سرباز زدند. و بدينسان بود كه خلافت اسلامى از مجراى واقعى و طبيعى خود انحراف يافت، و به راهى افتاد كه به سرعت رو به قهقرا رفت، دستآوردهاى اسلام و انقلاب الهى رسول الله (صلى الله عليه وآله) را به دست فراموشى داد و باز جهان اسلام و مسلمين را دچار شرايطى شبيه شرايط دوران جاهلى ساخت. در اينجا بود كه وقتى آن تلاش ها مؤثر واقع نيفتاد، فاطمه (عليه السلام) گام بلند ديگرى در عرصهء مكتبى و سياسى برداشت و آن خطبهء معروف و تاريخى و غراء و مفصل را ايراد كرد. اين خطبه كه جاى جاى اشارههايى دقيق و عميق به اين انحرافات فكرى و سياسى دارد، در همان زمان بسيارى از فطرتهاى نيالوده و جانهاى غبار نگرفته را تكان داد و بيدار كرد، و بدين گونه ضربه اى شديد بر جبههء دشمنان حق و حقيقت وارد آورد. از آنجا كه اين خطبه از اهميت شايان تاريخى و مكتبى برخوردار است، و نيز نشان دهنده ء طرز تفكر ونحوه ء برداشت و شيوهء مبارزهء سياسى وموضع گيرى دلاورانه و هوشيارانهء آن بانوى بىبديل است، ترجمهء آن، عينا نقل و بازگو مى شود.... موضوعات مهم خطبه مطالب عميق و روشنگرى كه در اين خطبه به ايجاز و اختصار مورد توجه و عنايت آن بانوى بزرگ و تربيت يافتهء مقام عالى رسالت قرار گرفته است به ترتيب زير مى باشد: * حمد و ستايش پروردگار عالم. * توحيد استدلالى بر وجود خدا. * مسأله نبوت و لزوم اثبات آن. * بازگويى و بيان دورنمايى از حوادث و مسائل عصر جاهلى. * اقدامات بزرگ و خدمات نجات بخش مقام رسالت. * يادى از قرآن و اهميت و سازندگى آن. * علل و فلسفههاى احكام شريعت.
374 * ورود به بحث مورد نظر براى بيان ديدگاههاى والاى سياسى. * بيان حوادث دوران فترت و رسالت. * كلماتى در باب موقعيت ممتاز على (عليه السلام). * شرح كوتاهى از توطئه ها بر ضد اهل بيت رسالت. * استيضاح رئيس دولت تحميلى وقت. * اقامه دليل و برهان از قرآن مجيد. * تهييج و جلب نظر حاضرين و مجتمعين * شكايت از آن بيدادگريها به پدر بزرگوار. درباره ء سخنان تكان دهنده و كلمات آتشين فاطمه (عليه السلام) آن سخنان عميق و ژرف بينانه و سرشار از بار مكتبى و دينى و طيف وسيع سياسى كه در آن روزهاى تاريك اسلام بر زبان زهراى اطهر (عليه السلام) جارى مى شد و مبارزهايى عميق و پردامنه را بنيان مى نهاد، در كتب و تواريخ متعدد، مطالب و مسائل و نكتههاى پر شورى بيان شده است. از جمله درباره ء يكى از اين موارد، عبد الله بن حسن، با اسناد خود از پدران خويش روايت مى كند: هنگامى كه ابوبكر فاطمه زهرا (عليه السلام) را از حق مسلم خود، در مورد مزرعهء فدك محروم و ممانعت نمود، بانو فاطمه حجاب بر سر افكند و خود را با لباس كامل پوشانيد و با جمعى از زنان قريش و خدمتكاران خويش به سراغ ابوبكر رفت. او هنگامى وارد شد كه ابوبكر با جمعى از انصار و مهاجرين و ديگران نشسته بود. در آن جمع فاطمه (عليه السلام) از پشت همان پوشش و حجاب كامل اسلامى زبان گشود و سخن گفتن آغاز كرد. با كلماتى پر شور و لحنى لرزاننده چنان به حق و حقيقت و از حقايق مسلم سخن راند كه همهء حاضران در مجلس ابوبكر مات و مبهوت ماندند و از آن قوت بيان، و قدرت استدلال، در شگفت شدند. سخنانى كه تا آن روز هرگز سابقه اى نداشت و از كسى شنيده نشده بود: نه از قشر زنان و نه از قشر مردان معمولى و غير معصوم. آرى، به راستى كه قلم ناتوان مى ماند و كاغذ اظهار عجز مى كند از اينكه بتواند قطره اى از درياى محاسن و مناقب و توصيف شخصيت ممتاز و بىبديل فاطمه (عليه السلام) را بيان كند. زبان و قلم ما انسانهاى ضعيف از وصف او عاجز و ناتوان است، و به راستى كه در مورد شخصيت برجسته زهرا (عليه السلام) وآثار گرانبهاى آن حضرت، تنها بايد خداى متعال
375 سخن بگويد و بس كه فرموده است: " إنا أعطيناك الكوثر، فصل لربك وأنحر ان شانئك هو الأبتر ".... زندگانى سراسر افتخار اين بانوى بزرگ جهان، در تمامى شئون زندگى اجتماعى و سياسى و تربيتى، سرمشق و الگوى كمال و عروج انسانى يك زن است. زنى كه در عين عفاف و حجاب، يك مبارز خستگى ناپذير، و يك انقلابى شجاع و بى نظيرى است كه در مقابل ستمگران منحرف، منافقين، سياست بازان نفع پرست، و مخالفين حكومت حقهء اسلام، فرياد و فغان سر مى داد، و در دفاع از مقام ولايت و حقوق از دست رفتهء اهل بيت رسالت (صلى الله عليه وآله) خروش بر مى دارد و چنان بىباكانه پيش مى رود كه حاضر بود براى حق و حقيقت حتى جان خود را نيز ايثار كند همچنان كه اين كار را هم كرد... آرى او بود كه هر حركت و اقدامش، هر كلامش، سكوتش، فريادش و حتى اشك ها و نالههايش، هر كدام به جاى خود يك نوع مبارزه با بديها و پليدى ها و يك نوع حركت خروشان انقلاب و دفاع از اسلام و ادامهء راه رسالت به شمار مى آيد. نگاهى به فرازهاى پرشكوه خطبهء زهرا (عليه السلام) در اينجا، همانطور كه وعده كرديم، بر آن هستيم تا آن خطبهء معروف و تاريخى را عينا به صورت ترجمه شده آن نقل كنيم و دلباختگان خاندان رسالت و دودمان عصمت و شرافت را با فرازهاى گوناگون و سرشار از عمق و معناى آن، آشنا سازيم. اين فرازها عبارتند از: حمد و ستايش پروردگار عالم سپاس خداى را بر نعمتهايى كه ارزانى فرمود، و شكر او را بر حقايق و معارفى كه الهام نمود، و منت مر او را كه بيش از استحقاق بخشيد، از آن نعمتهاى عامى كه بخشيد و آنها را بى سابقه آغاز كرد، و مواهب فراگيرى كه عطا فرمود هم جامع و كامل و هم پياپى و متواتر، نعمتهايى كه شمارهء آنها از حد احصاء و شمارش افزون است و دوام آن از حوصلهء شكر خارج، و درك استمرار آن از ادراك معمولى بيرون است. خداوند متعال به وسيلهء بخشيدن آن، بندگان را به اداء شكر فراخواند، و با افزودن آن ايشان را به حمد و ثناء دعوت كرد و به تحصيل امثال آن فراخواند.
376 پس از حمد و ثناء شهادت مى دهم كه معبودى جز خداى يكتاى بى شريك نيست، و اين كلمه اى است كه اخلاص را تأويل آن ساخته و مدلول و محصول آن را در نهاد فطرت و قلوب افراد به وديعت نهاده، و مفهوم آن را روشنگر فكر و انديشهء بشر نموده است. خدايى را سپاسگزارم كه ديدگان، ياراى ديدنش را ندارند، و زبانها از توصيفش فرو مانند، و اوهام به اوج كيفيت اش پرواز نتواند كرد. همگى موجودات را بى سابقهء شئ ديگر، بيافريد و بى رسم و انگارهاى كه از آن پيروى كنند، پديد آورد. توحيد استدلالى بر وجود خدا همگان را به دست قدرت خود خلعت هستى پوشيده، و به فيض مشيت خود بيافريد، بى آنكه به ايجادشان نيازى داشته باشد، يا در نقشبندى آنها، فايده اى منظور او افتد، بلكه مقصود او از اين آفرينش جز آن نبود كه حكمتش را تحقق بخشد و توان بى پايانش را باز نمايد، و كائنات را از معرفت به اطاعت و عبادت خويش رهبرى كند، و دعوت خود را در پرتو استدلال به آن آيات غالب و پيروز گرداند... سپس در برابر اطاعت خويش، اجر و ثواب قرار داد و بر معصيت خويش، كيفر و عقاب مقرر داشت.... نبوت و لزوم آن گواهى و شهادت مى دهم كه پدرم محمد (صلى الله عليه وآله)، بنده و پيامبر او است. پيش از آن كه او را به رسالت بگمارد، برگزيدش، و پيش از آن كه او را نامزد اين مقام سازد نامش را بر ارواح پيامبران و افواج فرشتگان عرضه كرد، و پيش از آن كه او را به تبليغ دعوت خود برانگيزد، براى اداء اين وظيفه انتخابش كرد، آرى آن هم در آن هنگامى كه خلايق هنوز در حجاب غيب مستور و در پرده ء ظلمات اوهام محصور، و در كتم عدم، مغمور بودند. و اين انتخاب ناشى از علم خدا به مآل و نتايج امور، و احاطهء او به حوادث دهور، و معرفت و شناخت او به زمان و مكان مقرر و مقدور بود. خدا او را برگزيد تا با بعثت او، حكمت و مشيتش را به فرجام رساند، و حكمش را اجراء كند، و ارادهء قاطعش را نفوذ بخشد. پيامبر برگزيده ء خدا، هنگامى به منصب رسالت و نشر دعوت برخاست كه اقوام جهان، پيروان اديان پراكنده، و عاكف و معتكف و ملازم آتشكده ها و پرستندهء بتها و منكر، خدايى بودند كه به حكم فطرت او را مى شناختند....
377 دورنمايى از دوران جاهلى پس آنگاه، خداى تبارك و تعالى به بركت نفس گرم و در پرتو وجود پدرم محمد (صلى الله عليه وآله)، شبستان تاريك انديشه بشر را روشن ساخت، و ابرهاى شبهات را از آفاق قلوب و عقول شان پراكنده ساخت، و غبار الهام را از خصال بصيرت شان بزدود، و او در ميان مردمان به هدايت و رهبرى برخاست، و ايشان را از گمراهى برهانيد، و از كورى دل و جان و نابينايى لجاج و عناد برگرفت، و به جاى آن بدانها بصيرت آموخت و درك و بينايى بخشيد و به دين قويم و محكم رهنمون شد، و به راه راست فراخواندشان. روزهاى رنج و شكنجه و عذاب، ايام تنهايى و بىهمزبانى و بىهمدلى گذشت، آن همه مرارت ها به شيرينى گرائيد و روزگار فتح و پيروزى فرا رسيد و اسلام به جايگاهى كه خدا وعده فرموده بود دست يافت و جامعهء اسلامى صورت تحقق پذيرفت و تلاشهاى جانشكار پيامبر، به نصرتهاى جانبخش و شكوهمندى ظفر نمودن انجاميد، تا آن كه چون عالى ترين و والاترين برنامه ى رسالت و تاريخ اديان الهى به هدف رسيد و راه به مقصود و مراد ازلى و ابدى گشوده شد و كتاب پرشكوه بعثت و رسالت محمد (صلى الله عليه وآله) مرحلهء عروج و اكمال را پيمود و پيمانه سرشار شد و چشم جهانى به مدينهء محمد و مكهء فتح شده و كعبهء خدا دوخته شد، آن زمان مقرر و مقدور سرآمد) تا آن كه خداوند او را از روى رأفت و اختيار و لطف و ايثار به جوار رحمت خويش فرا كشيد، و از سختى ها و مصائب و متاعب دنياى فانى آسوده ساخت، تا محمد (صلى الله عليه وآله) در موكبى خجسته و مبارك از فرشتگان ابرار، و خشنودى پروردگار آمرزگار، و مجاورت ملك جبار، از رنج اين جهان گذران به آسايش جاودان برداشت، و در جوار حق آرميد. صلوات و درود و تحيت و رحمت و بركتهاى خدا بر روان پدرم باد! كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)، و امين وحى و برگزيده و برگزيدهء او از ميان خلق جهان، براى جهانيان بود.... پس آنگاه، چون شور كلام و آلايش به اوج خروش و بيدارگرى رسيده بود، و از عمق جان و دل فرياد و فغان برمىداشت، و از سر درد بر آنچه پس از رحلت پيامبر رخ داده بود دريغ مى خورد، روى به جانب اهل مجلس كرد و با لحنى شورانگيز كه دلها را تكان مى داد گفت: شگفتا! اى بندگان خدا و اى پرچمداران امر و نهى، و اى حاملين دين و وحى او، شمائيد كه امين خداوند نسبت به خودتان و مبلغين او نسبت به امتهاى
378 ديگريد. بنگريد و بينديشيد و آگاه باشيد كه آن زمامدار حقيقى خدا كه هيچ كس سزاوارتر از او نتواند بود، هم اكنون در ميان شما است. و پيش از اين هم با شما عهد قرارى به عمل آمده و بر حسب آن كسى كه بازمانده و دنباله و تتمهاى از نبوت است به سرپرستى شما تعيين گرديده است... بلى، اين كتاب خداست، كتاب ناطق و قرآن صادق، نور فروزان و پرتو رخشان، كه بيان آن بصيرت افزا و رازهايش خالى از ابهام، و ظواهر آن متجلى و آشكار است.... پيروان او مورد رشك مردم جهان شده اند، و تابعين خود را به بهشت رهنمون است، و نيوشيدن سخنانش به نجات و رهايى مىانجامد. به واسطه همين قرآن است كه به حجتهاى نورانى خدا و به فرمانهاى تفسير شده و نواميس در پرده، و بيانهاى روشنگر، و برهانهاى كافى، و فضيلتهاى درخواسته و رخصتهاى داده شده و قوانين مكتوب پروردگار، مى توان دست يافت. نمونه اى از فلسفهء احكام خدا خداوند ايمان را براى تطهير شما از لوث شرك قرارداد، و نماز را براى آن كه از كبرتان وارهاند، و زكات را براى پاك ساختن ارواح و نفوس و افزايش روزى، و روزه را براى تثبيت اخلاص، و حج را براى استحكام بنيان كاخ دين، و دادگرى را براى نزديكى و تأليف دلها، و فرمانبردارى از فرمانهاى ما را موجب نظام و انتظام ملت اسلام، و امامت و پيشوايى ما را براى امنيت از خطر و بلاى تفرقه و پراكندگى، و جهاد را موجب عزت اسلام و ذلت كافران و منافقان، و صبر و شكيب را كمكى براى جلب خيرات، و امر به معروف و نهى از منكر را براى اصلاح حال عموم، و احسان و نيكوكارى نسبت پدر و مادر را سبب جلوگيرى از خشم خدا، و صلهء ارحام را موجب تأخير اجل و طول عمر، و قصاص را براى احترام و پاسدارى حرمت خونها، وفاى به نذر را سبب مشموليت و مطرح شدن آدمى براى آمرزش حق، و كم نفروختن را براى تغيير خوى و عادت كم گذارى از حق ديگران، و نهى از ميخوارگى را براى پاكيزه شدن از آلودگى ها، و دورى از تهمت را مانع لعنت، و ترك دزدى را موجب عفت و خويشتن دارى مقرر فرمود. و براى اخلاص در قبول ربوبيت و پذيرش توحيد محض و محض توحيد، شرك را براى انسان حرام و ناروا ساخت. (پس بايد كه نسبت به خداوند، آن قدر كه شايسته است رعايت نماييد و تقوى پيش گيريد. مبادا كه جز به مسلمانى بميريد) و آيهء شريفهء
379 (و خداى را در آنچه امر فرموده و يا نهى كرده است اطاعت نمائيد كه (در ميان بندگان خدا تنها آگاهان و دانشمندان كه از او هراس دارند ". (1) ورود به اصل بحث هان! اى مردم! آگاه باشيد كه من فاطمه هستم و پدرم محمد (صلى الله عليه وآله) است. دگر باره مى گويم و پيش از اين نيز گفته ام، و آنچه همى گويم نادرست نمى گويم و آنچه كه انجام مى دهم خارج از قاعده و اصول نيست. هم از آن روى كه " شما را پيامبرى از ميان خودتان بيامد كه از رنج تان رنجور مى شد، و در پرورش و ساخت و ساز شما سخت كوش و حريص، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان بود ". (2) پس اگر نسبت او را بنگريد خواهيد يافت كه او پدر من است نه پدر زنان شما، و برادر پسر عم من است نه مردان شما. چه نسبت افتخار آميزى! او رسالت خود را با " انذار " و اعلام خطر آغاز كرد و راه خود را از پرتگاه مشركين بگردانيد. بر سر آنان بكوفت و گلوگاهشان را بفشرد، و با زبان حكمت و موعظت نيكو به راه خداوندشان دعوت كرد. بت ها را درهم فرو ريخت، و سرهاى سركشان را منكوب ساخت، تا آنجا كه جمع شان پراكنده گرديد و پشت به ميدان كردند و گريختند. صبح صادق از زير پرده ء شب بدر آمد، و چهرهء تابان حق نقاب فرو افكند. حقيقت مطلق و حق محض، جلوه گر شد، زمامدار دين در سخن آمد و عربدههاى شياطين در گلو، خاموش شد. خارهاى نفاق از سر راه به يكسو افتاد، و گرههاى كور كفر و شقاق از هم بگشود، تا آنگاه كه همصدا با گروهى تابنده دل و تهى شكم به كلمهء اخلاص لب بگشوديد. در صورتى كه شما خود، در لب گودالى از آتش، مزمزهء هر نوشنده، و طعمهء هر آدمخوار فرصت طلب، و آتشگيرانهء هر شتابنده، و لگدكوب هر رونده بوديد. آب آلوده از گودال جاده ها مىنوشيديد، و قوت از برگ درختان مى گرفتيد. خوارى و پستى بر شما سايه افكنده بود، و بيمناك آن بوديد كه مبادا شما را به چشم زدنى از ميانه بربايند. پس از اينها و در پى همه و همهء اينها (اين ذلت ها و خفتها و خوارىها و گمراهىها و تباهى ها) خداوند متعال اراده فرمود و شما را به دست پدرم محمد (صلى الله عليه وآله) نجات بخشيد
1. " انما يخشى الله من عباده العلماء "، سوره فاطر، آيهء 28. 2. " لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم "، سوره توبه، آيه 128. 380 و راه راست نمود. با آنكه او خود مبتلا به ددان مردمى صورت و گرگ سيرتان عرب و سركشان از اهل كتاب بود، هرگاه و بيگاه كه آتش جنگى مىافروختند (تا شايد آن انوار الهى را خاموش سازند) خداوند متعال، خود، آن آتش را خاموش مى گردانيد. در آن هنگام هنگامه ها و بحبوحهء نامردمى ها و تبهكارى ها، هر دم كه شاخ شيطان از پنهانگاه پليد خود بر مىدميد، و يا هرگاه كه اژدهايى از مشركين دهان مىگشود و آتش مىافكند، پدرم رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، بىدرنگ برادر خود " على " را در كام آن اژدهاى آتشين مىافكند و به مبارزه با آن شاخ شياطين گسيل مىداشت. او نيز (به فرمان پسر عم و برادر و رهبر و مربى خود دلاورانه پيش مىتاخت و آنگاه) مادامى كه با مشت مردانهء خود آن را له و نابود نمىكرد و از آب تيغ بران خود آتش آن را نمىنشانيد، دست بر نمىداشت و آرام و قرار نمىگرفت. چرا كه او فرسوده و رنجبردهاى در راه حق، و سخت كوش در طريق انجام فرمان خدا بود. خويشاوندى نزديك (و از همه نزديكتر) به رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، و سرورى بر اولياء و دوستداران پروردگار بود. همواره دامن كوشش به كمر زده داشت، نصيحت گرى جدى و پندآموزى ساعى بود. در حالى كه شما در آن احوال پر مخاطره در رفاه و عيش غنوده بوديد و در مأمنى بى دغدغه با يكديگر به شوخى و مزاح مىگذرانيد به انتظار آن كه حوادث بد روزگار بر سر ما فرود آيد و گوش خوابانده بوديد كه اخبار از اين گونه دربارهء ما بشنويد. در آن احوال پشت به كارزار مىكرديد و از نبرد (در راه حق و حقيقت، و اصالت و شرافت انسانى) مىگريختيد. پس از رحلت رسول خدا (عليه السلام) اما همين كه خداوند، خانهء جاويدان انبياء و مأواى هميشگى برگزيدگان خويش را براى آخرين پيامبر خود اختيار كرد، به ناگاه دشمنى ونفاق پنهان شما آشكار شد و جامهء دين به كهنگى گرائيد. خشم فرو خورده ء گمراهان به سخن آمد، و گمنام مردمان بى مايه دعوى نبوغ كرد، و ناز پرورده ء تبهكاران صدا در گلو انداخت، و در صحن خانههاى شما به جولان آغاز كرد.... آرى، شيطان سر خود را از سوراخ بدر آورد وشما را به سوى خود آواز داد. دريغا، شيطان ديد كه دعوت او را به چشم قبول مىنگريد و پاسخ مى گوئيد، و در او به نظر عزت و احترام مىنگريد. پس، از شما خواست كه به پاى خيزيد، و ديد كه چه
381 سبك برخاستيد. داغ تان كرد و ديد كه چه آتش مزاجيد (و به دنبال اين وسوسه ها) به غضب، داغ بر شتر ديگران نهاديد و به ستم، مركب خود را در نوبت ديگران به آب برديد. با آنكه از آن عهد و قرار (كه پيامبر خدا با شما كرده بود) چيزى نمى گذشت، و دهانهء زخم سخت گشاده مانده بود، و جسم پاك رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هنوز به خاك نرفته بود، خود را پيش انداختيد و بهانه كرديد كه از بيم بروز فتنه چنين و چنان كرده ايد (آگاه باشيد كه خود در ميان فتنه فرو افتاده ايد و جهنم از هر سو بر كافران ادامه دارد). اما چنين كارها از شما دور و بعيد مى نمود. پس راستى را چه شد كه چنين كرديد؟ و كجا زير وزبر مى شويد؟ در حالى كه قرآن كتاب خدا در برابر شماست: مطالب آن هويدا و احكام آن روشن، و هدايتهاى آن نورانى، و مناهى آن چشمگير، و اوامر آن آشكارا و واضح است. با اين همه آن را پشت سر انداختيد. آيا خواستيد از آن روى بگردانيد؟ و يا آن كه چيزى ديگر را در قبال قرآن يافتيد و حال بر وفق آن حكم مى دهيد؟ " بدانيد كه حكم بر خلاف قرآن، براى ستمكاران نيكو بدلى نيست و هركس كه جز دين اسلام جويد، هرگز از او نخواهند پذيرفت و در آخرت از زيانكاران باشد ". (1) حوادث دوران فترت سپس آن قدر درنگ نكرديد كه اين مركب نا آشنا رام گردد، و افسار دهد و به فرمان آيد. به آتشگيرانهها دميديد و اخگرها را افروخته تر ساختيد و به نداى شيطان گمراه پاسخ اجابت داديد، و انوار فروزان دين را خاموش كرديد، و سنتهاى پيامبر پاك را لگد مال ساختيد. شما به بهانهء گرفتن كف (از سطح شير) خود شير را پنهانى نوشيديد و براى از پاى در آوردن خاندان و فرزندان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، به كمين نشستيد. ما نيز (در برابر اين ستمها) همچون آن كس كه دشنهاى در تن و ناوك و نيزهاى در دل او فرو شده باشد، شكيبايى مىكنيم. آيا ما ارث نداريم؟ اينك آيا بر اين پندار باطل و گمان نادرست هستيد كه ما را از رسول خدا ارثى نيست؟
1. " و من يبتغ غير الأسلام دينا فلن يقبل منه وهو في الأخرة من الخاسرين "، آل عمران 85. 382 " آيا از حكم جاهليت پيروى مى كنيد؟ يا آن كه كيست كه حكمش از حكم خداوند برتر و بالاتر باشد براى آنها كه ايمان و اعتقاد دارند ". آيا شما به راستى از اين موضوع بىخبريد و يا نسبت به حقيقت امر نا آشنا و بيگانه ايد؟... نه. هرگز چنين نيست. بلكه براى شما، اين حقيقت همچون آفتاب فروزان نيمروزى درخشان بر گستره ء آسمان آبى و بدون ابر، روشن و آشكار است. شما همگى به وضوح مى دانيد كه من، فاطمه، دختر محمد (صلى الله عليه وآله) رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و پيامبر خاتم براى تمامى آدم و عالم، دختر پيغمبر اسلام هستم و در اين امر جاى كمترين ترديد و تزلزلى نيست. پس اى گروه مسلمين و پيروان پيامبر آخرين! آيا شما به راستى و از عمق دل و جان خود رضايت مى دهيد كه من در مورد ارث پدرم محروم شوم و در مبارزه براى تحصيل حقوق حقهء خود شكست بخورم و در اين مورد از كسانى كه قصد پايمال كردن ارث پدرى ام را دارند زورگويى ببينم و ستمگرى تحمل كنم؟... هان، اى پسر ابى قحافه! اينك به من پاسخ بده كه آيا در كتاب خدا آمده است كه تو از پدر خود ارث ببرى، اما من من از ارث پدر، بى بهره و محروم بمانم؟... قرآن چه مى گويد؟ [آنگاه زهراى اطهر (عليه السلام) با كلامى همه شور و هيجان و بيانى همه درد و دريغ از زير پاى نهاده شدن احكام قرآن و اسلام، و با صدايى كه مى لرزيد و هشدار مى داد و حتى آن افكار منحط و منحرف را نيز تكان مى داد و در وجودشان آتش در مى افكند، سخنان خود را چنين ادامه داد:] " هيهات اگر بر اين گمان باشى كه طبق احكام كتاب خدا، تو را از پدر ارث هست و مرا از ارث پدر هيچ نصيبى نيست... شگفتا! اگر چنين گمان كنى، چه تهمت ناروايى كه بر خدا بسته اى... آيا شما با قصد و آگاهى و از روى تعمد كتاب خدا را پشت سر انداخته و از آن دست كشيده ايد؟ مگر نه اينست كه خداوند متعال در قرآن فرموده است كه " سليمان از داود ارث برد "؟... و باز مگر در جاى ديگر نفرموده است: " خداوند درباره ء فرزندان تان سفارش مى كند كه هر پسرى را از ارث، همچون دو دختر (پسر را دو برابر دختر) بهره و نصيب باشد "؟... و نيز مگر خدا نمى فرمايد: " دستور داده شده كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالى از خود به جاى نهد، براى والدين و خويشاوندان به نيكويى وصيت نمايد و اين كار، شايستهء پرهيزگاران است "؟...
383 سپس فاطمه (عليه السلام) با لحنى كه اوج گرفته بود و كلامى كه از عمق دل بر مى خاست و فرياد حقانيت سر مى داد، افزود: " آرى، با آن كه كلام خدا بدين وضوح و روشنى همه چيز را روشن ساخته و با آن كه شما نيز از آن آگاه هستيد، حال چه شده است كه پنداشتهايد مرا از مال پدر بهره وارثى نيست؟ آيا خداوند، شما را به آيه اى از قرآن مخصوص كرده و پدرم را كه رسول و فرستاده ء اوست، از حكم آن آيه خارج ساخته و مشمول آن نگردانيده است؟... و يا آن كه مى گوئيد اهل دو مذهب جداگانه از يكديگر، ارث نمى برند، پس آيا من و پدرم يك مذهب نداريم؟ و اهل يك دين وآئين نيستيم؟... و يا آن كه آيا شما، خود را از پدرم محمد (صلى الله عليه وآله) و از پسر عمويم على (عليه السلام) نسبت به احكام خاص و عام قرآن آگاه تر مى دانيد؟... و آنگاه فاطمه (عليه السلام) از ته دل خروش برداشت: " هيهات، اى ره گم كردگان وادى غفلت! حال كه چنين است و چنين مىپنداريد، پس بگيريد آن را (ارث پدرى مرا) همچون مركبى مهار كنيد و بر آن جهاز بر نهيد و از آن خويشتن سازيد... مرا از اين ستم و بيداد باكى نيست. اما تو نيز اين را بدان كه به راستى روز محشرى هم هست و سرانجام فراخواهد رسيد و با تو رو در رو خواهم گرديد. و در آن روز، خود در مى يا بى كه خداوند چه خوش داورى است، و محمد (صلى الله عليه وآله) چه نيكو مدعى و دادخواهى، و روز رستاخيز چه نيكو ميعادگاهى. " در آن زمان است كه تباهكاران زيان كنند، ولى ديگر پشيمانى سودتان نبخشد. و هر خبرى را قرارگاهى است، و به زودى خواهيد دانست آن كس را كه عذاب رسوا كننده فرو گيرد و شكنجهء پاينده و پايدار بر اندرونش ريزد ". (آيه كريمه). [پس آنگاه، فاطمه (عليه السلام) به گوشهء چشم در گروه انصار، كه در آن جمع حضور داشتند، نگريست و پرندهء تيز بال كلام آتش آلودش را در آن فضاى تيره و تار چنين پرواز داد:] " اى گروه جوانمردان! و اى بازوان تواناى ملت، و اى عهده داران حضانت اسلام، اين گونه ناديده گرفتن و به هيچ انگاشتن حق مسلم من از سوى شما چه معنى و مفهومى دارد؟... و اين تغافل در دادخواهى از من چيست و چرا از شما سر مى زند؟... مگر پدرم رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بارها با شما و با همگان نفرمود كه: " حق هركس را در رعايت فرزندانش ملحوظ داريد "؟... پس با چه شتابى كلام پيامبر را فرو گذاشتيد و چه زود از راه به بيراهه رفتيد، و چنين شديد، و با چه عجله اى از فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دست كشيديد و در اين
384 هنگامهء بيدادگرى و ستمكارى به حال خود رهايش كرديد، با آن كه شما را توانايى آن هست كه مرا در اين كار يارى دهيد، و به احقاق حق من قد علم كنيد، و در به دست آوردن حق مسلمى كه در طلبش سخت مىكوشيم يار و ياورم گرديد. " شايد فكر مى كنيد كه ديگر محمد (صلى الله عليه وآله) مرده است (و چون او خود در اين جهان خاكى وجود ندارد دفاع از حقوق اهل بيت و فرزند او نيز موضوع و موردى ندارد و در جايى حساب نخواهد شد. واى كه اگر چنين انديشه اى داريد، بدا بر حال شما. آرى رحلت پدرم از اين دنياى دون دنيا داران (كه پدرم كمترين دلبستگى و علاقه اى بدان نداشت) به راستى كه فاجعه اى سخت و سهمگين بود: فاجعه اى كه بر همه جا غبار غم باشيد، فقدانى كه جايش هرگز پر نمى شود، و شكافى كه ديگر هرگز جبران نخواهد شد. با غيبت او، پهنهء گيتى در لجهء سياهى فرو نشست، و در مصيبت وفات او اختران آسمان نقاب كسوف بر چهره كشيدند. اميدها در نوميدى نابود شد و كوهها از هم فرو ريختند. حريم ها از ميان رفت و حرمت ها تباه شد.... آرى، فقدان او همان بلاى بزرگ و آن مصيبت عظمى بود كه بر ما فرود آمد، همان كه هيچ فاجعه اى به پايهء آن نمى رسد. ليكن پيش از اين، قرآن خدا جل شأنه، آن را به صراحت ياد كرده و به روشنى پيش بينى نموده وشما نيز آيات مربوط به آن را، چون ساير آيات قرآن مجيد، در ايوان خانههايتان شب ها و روزها، به الحان مختلف و با روشهاى گونه گون تلاوت و خوانندگى، بارها و بارها قرائت مى كرديد. پيش از او، انبياء ديگر و پيمبران پيشين نيز با واقعيت آن (مرگ) روبرو شده و در برابرش تسليم گرديده بودند. چرا كه مرگ، حقيقتى روشن، واقعيتى گريز ناپذير، سرنوشتى محتوم و حكمى است قاطع. " و محمد جز پيامبرى نيست كه پيش از وى نيز پيامبران آمده اند و در گذشته اند، پس اگر بميرد و يا كشته شود، آيا (از راه خدا و از دين وآئين الهى) باز پس مى گرديد؟ و هر كس كه باز پس گردد، هرگز خداوند را زيانى نرساند (كه او از شما بى نياز است و اين شما هستيد كه همگى به دو نيازمند و محتاجيد) و ليكن سپاسگزاران (و مؤمنان و ادامه دهندگان راه حق) را، خداوند متعال پاداش خواهد داد " (آيه كريمه).
385 استمداد از مهاجرين و انصار پس اى پسران برومند " قيله " (1) آيا به راستى دلتان رضا مى دهد كه مرا در مورد ارثيهء پدرم چنين بكوبند و خرد كنند و از حق خود محروم و بى نصيب سازند؟... در حالى كه شما چشم در چشم من داريد و صداى مرا مىشنويد، گردهم جمع مى شويد و انجمن و اجتماع تشكيل مى دهيد و فرياد داد خواهى مرا به گوش خود مىشنويد و از حال و كار من آگاه هستيد. براى يارى دادن به من، شما را عده و نفرات فراوان و ساز و برگ كافى است، سلاح و سپر و تجهيزات پيكارتان در راه حق به اندازه ء كافى هست، و در چنين شرايطى فرياد دادخواهى و التماس حق طلبى من به گوش تان مى رسد ولى پاسخم نمى دهيد. نالهء استغاثه ام را مىشنويد و با اين حال به فريادم نمى رسيد و دادم را نمىستانيد.... اى كسانى كه به رزمندگى و جنگ آورى معروف، و به خير و صلاح مشهوريد، شما همان گروه دلاوران منتخب و برگزيده ايد كه با قبايل گمراه عرب كارزارها، و با ددمنشان و بدصفتان پست و بدطينت، نبردها كرده و سرفراز از ميدان بيرون آمده ايد. در آن روزهاى پر شور، ما همه چنان با يكديگر همراه و همدل و يك جهت بوديم كه تا شما به كارى اقدام نمى كرديد ما نيز اقدامى در آن مورد نمى كرديم، وشما نيز چنان بوديد كه همواره به خواست و دستور ما گردن مى نهاديد. بدينسان بود كه در آن ايام فرخنده، كارها چنان باشكوه پيش رفت و رفت، تا آنكه به وجود ما، آسياى اسلام به گردش در آمد و شير در پستان مام روزگار آماده گرديد. نعره ء شرك، در گلو خفه شد و فوران گناه و فساد بيارميد. آتش كفر سرد و افسرده گشت و دعوت به هرج و مرج و بى نظمى متوقف ماند، و آنگاه دين وآئين الهى نظام و انتظام پذيرفت.... هان! پس چشم بگشائيد و باز به خود آئيد. اكنون شما را چه شده است كه پس از آن احوال، باز به سرگردانى دچار آمده ايد، و پس از آن همه آشكارى و هويدايى دگر باره به پنهان كارى روى آورده ايد؟ شما را چه شده است كه پس از آن همه كوشش و تلاش كارساز و پر ثمر، اكنون ديگر بار به عقب باز پس گرائيده ايد؟ و بالأخره از چيست كه پس
1. " قيله " نام مادر بزرگ افتخارآميز دو طايفهء نيرومند " اوس " و " خزرج " در مدينه بود، و حضرت فاطمه (ع) براى تحريك احساسات و شور و هيجان انصار، آنها را با اين نام خوانده و مخاطب قرار داده و افتخارات گذشته آنها را ياد آورى فرموده است. 386 از آن ايمان و عقيدت، اينك بار ديگر به شرك و بى دينى گرويده ايد؟ " چرا با آن كسانى كه پيمانههاى خويش بشكستند و در بيرون راندن پيامبر (صلى الله عليه وآله) (از شهر و ديار خود) پافشارى كردند، پيكار نمى كنيد؟ اينها در آغاز از خود شما شروع كرده اند، آيا از ايشان مى هراسيد؟ با آن كه سزاوارتر آن است كه از خداوند قادر متعال در هراس باشيد، البته در صورتى كه واقعا (و از روى حقيقت و صداقت) ايمان آورده ايد "، (آيه شريفه). تحذير و هشدار به پايمال كنندگان حق اهل بيت (عليه السلام) [آنگاه زهراى اطهر، با كلامى كه شور مى آفريد و آتش در دلها و جانها مى افكند، زبان به هشدار گمراهان گشود و بىراهه رفتگان را از ادامهء اين راه نادرست بر حذر داشت:] " پس اكنون آگاه باشيد كه در مسير ناحق لغزيده ايد. شما را مى بينم كه بى وقفه گام در راه پستى و انحطاط نهاديد، و آن كسى را كه بايد قبض و بسط امور جامعه را در دست گيرد و به رتق وفتق كارها و مسائل طبق آئين خدا بپردازد، از زعامت و منصبى كه حق مسلم اوست دور ساخته ايد. مى بينم كه با آسايش و آرامش طلبى خلوت گزيده ايد، و پس از آن همه تنگى ها كه در معيشت داشتيد، اكنون به راحت و گشايش افتاده ايد و به آسايش طلبى و راحت جويى فرو غلتيدهايد. مى بينم از آنچه كه در درون خود ذخيره كرده بوديد تهى شده ايد و آنچه را كه به گوارايى خورده بوديد بازگردانده ايد. " چه باك اگر شما، و هر آن كس كه در روى زمين زندگى مى كند، همگى كافر شوند و از خدا و مسير حق روى بگردانند، كه خداوند بى نياز و ستوده است ". (آيه كريمه). آگاه باشيد، كه من آنچه گفتم با توجه كامل و آگاهى شامل به تمام سست عنصرها و رسوايىهايى است كه شما را فرا گرفته، و با در نظر داشتن نيرنگ ها و فريب كارىهايى است كه دلهايتان احساس مى كند اما اينها كه گفتم، جوش درون و رازهايى بود كه در سينهء خود داشتم، زهرى از دردهاى دل آزرده ام بود كه بيرون ريختم، وبراهينى بود كه ارائه داشتم.... ليكن اكنون كه با اين همه رازگشايى و برهان نمايى، بازهم كارى از پيش نمى رود، بگيريد اين شتر مغضوب را و از پشت آن سوارى ببريد. اما بدانيد كه اين مركب را پشت مجروح، و پاى فرسوده است. آن را ننگى است كه تا ابد بر دامن شما خواهد نشست. بر آن داغ خشم و غضب پروردگار و ننگ جاويد خورده است و از پى خود آتشى دارد كه در دلها زبانه خواهد كشيد. شگفتا! آيا در پيش چشم خداوند دست به چنين
387 اعمالى آلوده ايد؟ اما بدانيد كه " به زودى ستمكاران در خواهند يافت كه يك جا زير وزبر شده اند ". " آيه شريفه ". و من فاطمه، دختر همان كسى هستم كه بر شما اعلام خطر مى نمود و از عذابتان مى ترسانيد. من نيز روياروى خود، عذابى سنگين و عقابى سهمگين براى شما احساس مى كنم. حال هرچه خواهيد بكنيد، ما هم آنچه كه بايد انجام دهيم، انجام خواهيم داد. پس شما منتظر باشيد، كه ما نيز در انتظار (حق و روشن شدن حقيقت) هستيم. (1) بازتاب خطبه فاطمه زهرا (عليه السلام) در آن روز پرشور تاريخى كه فاطمه زهرا (عليه السلام) خطابهء شورانگيز و مهيج خود را ايراد كرد، جمع كثيرى از گروههاى مهاجرين و انصار در مجلس مزبور حضور داشتند و آن كلمات گرم و آتشين را كه از دلى پاك و سينه اى آتش گرفته بر مى خاست و بر زبانى شورآفرين و حركت بخش جارى مى شد، همه آن را مى شنيدند. گروهى از آنان كه اغفال يا تحت تأثير يا تهديد شده بودند و به هر حال با حكومت حاضر و زعامت موجود همراهى نشان مى دادند، البته سكوت كرده و لب بسته بودند. اما گروهى ديگر كه هنوز از حقيقت چندان فاصله نگرفته يا اصولا دل در گرو محبت اهل بيت داشتند و حق را به زهراى اطهر و خاندان عصمت و طهارت مى دادند نيز، متأسفانه در آن جو مسموم حاكم بر محيط، چاره اى نمى ديدند جز آن كه در ظاهر سكوت كنند و در اعماق وجودشان حق را به فاطمه (عليه السلام) بدهند و در دل بسوزند و بسازند و دم برنياورند. اما هرچه بود و نبود، واقعيت اين بود كه خطابهء پر شور و هيجان انگيز دختر عاليقدر پيامبر (صلى الله عليه وآله) در ميان انبوه افراد حاضر و سپس در ميان تمام افراد ديگر - اعم از اينكه احساساتى پاك و دلى صاف و عواطفى صادق داشتند، يا آن كه با انديشه ها و افكارى اغفال شده در جوسازىهاى مسموم آن روز به اين سخنان گرم و گرمى بخش گوش فرا مى دادند - بازتاب گسترده و عكس العمل وسيع و شايان توجهى داشت. چرا كه زهراى اطهر (عليه السلام) در آن روز و در ميان امواج افكار و احساسات گوناگون و متضاد، با كمال شجاعت ذاتى و با آن تربيت متعالى و برگرفته از مكتب الهى رسول الله، با چنان منطق قوى و
1. در ترجمهء اين خطبه از نوشتهء روان و سليس آقاى صدر بلاغى و نيز از نثر دقيق آقاى على اكبر صادقى استفاده شده است. 388 كوبنده اى از حق خود و خاندانش دفاع كرد و با چنان استدلال محكمى سخنان حق خود را بيان داشت و به پايان برد كه همگى را تكان داد و هيچ كس نتوانست در مقابل آن بى تفاوت بماند. آرى او با بيان گرم خود، وجدانهاى خفتهء بسيارى را بيدار كرد و مسير بسيارى از انديشه ها را دگرگون ساخت و افكار عمومى را به نفع آرمان و هدف مقدس خويش جلب نمود. او هم توانست راه صحيحى را كه ادامهء واقعى و راستين راه پدر بزرگوارش بود به مردم نشان دهد و زواياى آن را روشن سازد، و هم افكار عمومى فريب خورده يا وحشت زده را با مسائل پشت پرده ء سياست، آشنا سازد و براى همگان روشن كند كه چگونه مصالح اسلام مى رود تا قربانى منافع شخصى و مطامع عده اى از فرصت طلبان گردد او سند بسيار مهم و ارزنده را به سينهء تاريخ سپرد كه بازگو كننده ء حقايق و واقعيات موجود، بود. در واقع خطابهء پرشور و بيدار كننده ء زهراى اطهر، حجت و سند محكم و ترديد ناپذيرى است كه در سينهء تاريخ، جاودانه ثبت شده است و مظلوميت خاندان رسالت را - كه به خاطر حفظ وحدت مسلمين، و نگهبانى از دست آوردهاى انقلاب الهى رسول الله (صلى الله عليه وآله) و احترام به كيان اسلام حاضر شدند ايثارگرانه تن به قبول آن بدهند - به اثبات مى رساند. اين خطابهء تاريخى، نه تنها سياستگران و حكومت طلبان آن روز را هدف قرار داده بود، بلكه ضربهء هشدار دهنده اى است كه تمامى وجدانهاى آگاه و انديشههاى بيدار جوامع را در تمام زمان ها و مكانها، و نيز تمامى حكومت ورزان وسياست شناسان اسلامى را در تمامى طول تاريخ به قضاء و دادرسى فرا مى خواند، و بهترين حجت و روشن ترين سند را در اختيار ملتهاى مسلمان قرار مى دهد، تا همواره محك و معيارى در دست داشته باشند كه از طريق آن، حق و باطل شناخته شود. در خطابهء مزبور، گذشته از شمول عمومى كه بر كليات مفاهيم اسلامى دارد، حضرت فاطمه يا بهترين و رساترين بيان از مسائل اساسى دين همچون نماز، روزه، حج، زكات، عدالت، حكومت، امامت، جهاد، سخن مى گويد. مسائلى مانند صبر و شكيبائى و تحمل شدايد در راه دين، امر به معروف، نهى از منكر، صلهء رحم، تعهد و مسئوليت، تضييع نكردن حقوق ديگران، پرهيز از تهمت، اجتناب از مى خوارگى، حرمت شرك به خداوند، ارزش و اهميت نيكى و احسان در حق پدر و مادر، به جاى آوردن قصاص براى برقرارى عدالت و مساوات قانونى و دهها مسأله ديگر را به عنوان
389 اصول و پايههاى تعاليم ارزنده ء اسلام نام مى برد و از حكمت و فلسفهء هريك تجليل و تكريم شايسته اى به عمل مى آورد. و اينها همه نمايانگر گوشه اى از عظمت روح آن بزرگوار است. چه، تبيين و روشنگرى اين مسائل، خود حاكى از وقوف بارز و احاطهء كامل آن بانوى بزرگ نسبت به مسائل كلى و اساسى اسلام است، و نشان مى دهد كه اعتراضات و انتقادات گويندهء اين سخنان، طرح يك سلسله مسائل شخصى و خصوصى نيست، بلكه يك انتقاد اساسى و اصولى است كه بر مبناى احساسات شخصى استوار نبوده، و پايگاه محكم الهى و قرآنى، و زيربناى اصولى و عقيدتى داشته و تنها هدف او بيان مصالح اسلام و مصلحت مسلمين بوده است. آرى اين خطابهء غراء و كوبنده نمايانگر اين حقيقت ارزنده است كه در مصالح عمومى مردم نه تنها سكوت وانزوا و مصالحه و مسامحه روا نيست، بلكه فرياد اعتراض سر دادن، و زبان به روشنگرى و انتقاد گشودن و مردم را بيدار و آگاه كردن، خود يكى از واجبات و فرايض مسلمين به شمار مى رود، و به ويژه افراد ذيصلاح و شايسته وظيفه دارند كه نسبت به انجام اين فريضه قيام و اقدام كنند. بدينسان آشكار است كه هدف زهراى اطهر (عليه السلام)، از بيان اين خطابهء پرشور و تاريخى، تنها به دست آوردن قطعه زمينى به مساحت چند كيلومتر - يعنى همان زمين معروف و تاريخى فدك - نبوده و نيست، بلكه هدف اصلى دختر پيامبر، محكوم ساختن شخص متجاوز و متعدى در هر لباس و در هر پست و مقامى است كه باشد، و اصولا محكوم و رسوا ساختن روح تجاوز و نفس تعدى و ظلم و ستم بوده است. ايراد چنان خطابهء تكان دهنده اى و بى نظيرى، آن هم در مسجد مدينه و كانون بزرگ اجتماعات مسلمين آن روز، خود نشانگر اين مسألهء عميق و دقيق است كه استيضاح رئيس دولت و حكومت، بيان ضعف ها و لغزش ها و احيانا بيان مظالم و ستمگرى ها، و انتقاد از روش سياسى و حكومتى غير صحيح او ديگر اركان دولت، يكى از وظايف آحاد ملت است و مسلمانان هرگز نبايد چشم و گوش بسته و بدون تحقيق و مطالعه و بررسى، مطيع و فرمانبردار هر حاكم بى صلاحيت و مطيع هر تصميم ناصحيح كه از سوى حكومت ناشايسته صورت مى گيرد باشند، هر چند كه آن تصميمات در ظاهر موافق اسلام هم باشند و در چهارچوب قوانين اسلامى جاى داده شده باشند. بلى، در اسلام هرگز چنين عذرها و بهانههايى پذيرفته نيست، و آنچه مطرح است تنها قدم
390 نهادن در راه خدا و پيش رفتن در مسير اسلام وخدمت به مصالح جامعهء اسلامى و عموم مسلمين است. فاطمه (عليه السلام) با ايراد چنان خطابهء تكان دهنده اى در چنان موقعيت و شرايط زمانى خاصى، به تمامى نسلهاى آيندهء اسلام آموخت كه سخت حق را بايد به هر صورت، بيان كرد، هر چند در مقابل امير يا رئيس دولت يا سلطان جائر يا پيشواى ظاهرى مسلمانان باشد، كه خود را در مقام خلافت از پيامبر يا نيابت از امام معصوم (عليه السلام) داده است. بلى كلمهء حق هر چند غالبا تلخ و جانكاه است، ولى عزيزتر و شيرين تر از هر عزيز و شيرين ديگر، و اصيل تر از هر اصل شناخته شده و محكم تر از هرگونه پشتوانهء اجتماع است. صداقت گفتار در خطبهء حضرت زهرا (عليه السلام) اينك بحث در اين است: وقتى همه مى دانيم كه در صداقت گفتار و حقانيت فاطمهء زهرا جاى هيچگونه ترديدى نيست، و با آن كه اكنون ديگر مشخصا اثبات شده است كه در واقعيت محتواى خطبه و بر حق بودن حقوقى كه در آن مطالبه شده محلى براى بحث و مجادله وجود ندارد و همگان بر آن اعتراف دارند، پس چه علتى داشت كه درخواستهاى بر حق آن حضرت مورد توجه قرار نگرفت؟ چه شد كه مسائل مطرح شده در آن خطابهء پر شور و تكان دهنده از طرف گردانندگان امور و بازيگران پشت پرده ء سياست آن روز عملى نگرديد؟ از چه روى بود كه براى احقاق حق آن حضرت اقدامى صورت نگرفت؟ و چرا نفس گرم و كلام حق زهرا (عليه السلام) در دل سرد حكومت مداران و انديشهء راكد و منجمد سردمداران آن روز اثر نكرد و آن حق مسلم، همچنان پرداخت نشده و پايمال گشته باقى ماند و در اختيار صاحب اصلى اش قرار داده نشد؟ اينها مسائل دقيق و باريكى است كه در طول قرون گذشته و در گستره ء فرهنگ و تاريخ اسلامى، مورد بحثهاى شورانگيزى و روشنگرى قرار گرفته، و مطالب پر نكته اى درباره ء ابعاد گوناگونش يا استناد به اسناد و مدارك مختلف و معتبر بيان شده است. و جالب آن كه نه تنها علماء و محققين شيعه، بلكه بزرگان و دانشمندان برادران اهل سنت نيز در اين مورد مسائل و مطالب بسيار جالب وتأمل انگيزى را مطرح ساخته اند. در اين رابطه، يكى از پاسخهاى قابل توجهى كه به پرسشهاى طرح شده در فوق داده شده است، پاسخى است كه يكى از برادران اهل سنت و معتزلى آن را طرح
391 و بيان كرده است. اين محقق ارزنده و اهل انصاف " ابن ابى الحديد "، عالم معتبر و شارح معروف نهج البلاغه است كه در قسمتى از شرح مبسوط خود چنين مىنويسد: " به على بن فارقى، استاد مدرسه عربيه بغداد گفتم: آيا فاطمه در ادعاى خود صادق و راستگو بود يا نه؟ وى گفت: آرى، او صادق بود. گفتم: پس با آن كه او در ادعاى خود (راجع به ارث پدرى بودن فدك و حق تملك و صاحب خود در مورد آن) صادق بود، چرا فدك به او داده نشد؟ استاد، در پاسخ اين سؤال لبخندى زد و مطلبى را گفت كه جواب كاملا صحيحى بود. وى گفت: اگر آن روز فدك به او داده مى شد (يعنى به درستى ادعاى آن حضرت، صحه گذاشته مى شد و مورد تأييد قرار مى گرفت) فرادى آن روز هم بر مى گشت و خلافت و حكومت را براى شوهرش مطالبه مى كرد و خليفهء وقت را از مقام خلافت معزول مى ساخت. و چون قبلا (با صحه گذاشته شدن بر ادعايش در مورد فدك) راستگو و صادق شناخته شده بود، ديگر ممكن نبود عذرى برايش آورده شود ". (1) ملاحظه مى شود كه در پشت پرده ء سياست آن روز، چه بازيهاى رندانهاى صورت مىگرفته و چگونه براى پايمال كردن يك حق مسلم، به پايمال كردن حق مسلم ديگرى اقدام مى كرده اند و براى جلوگيرى از خلافت و حكومت على (عليه السلام)، ارث پدرى و ملك و مال همسرش فاطمه (عليه السلام) را پايمال مى ساختند و براى اين مقاصد دنيوى، حتى حاضر مى شدند وصيت و سفارش رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نيز ناديده بگيرند.! حجت نسل ها براى مبارزات طولانى هر چند در خطبهء تاريخى و پرشكوه فاطمه (عليه السلام) بيشتر دقت مى كنيم، و بيشتر متوجه ابعاد گوناگون آن مى شويم، و طيف وسيع مسائل دينى و مذهبى و سياسى و اجتماعى و تاريخى و ايدئولوژيكى را كه در آن گسترده است، بهتر و بيشتر مىشناسيم. براى نمونه مى توان گفت: علاوه بر حقايق روشن و مفاهيم عالى و عميقى كه هر گوشه از خطبهء مزبور مشتمل بر دهها مورد از فرهنگ شيعه نيز، خطبهء فاطمه (عليه السلام) جاى ويژه و ارزش خاصى دارد. چرا كه وجود همين خطبه در تاريخ اسلام، حجت و سند محكمى بوده كه فرزندان فاطمه (عليه السلام) در طول تاريخ مبارزات خود بدان تمسك جسته،
1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 284. 392 و براى اثبات حقوق مسلم و پايمال شده ء اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله)، و براى بيان ظلم و ستمى كه بر خاندان رسالت و امامت روا داشته شده است، همواره به خطبهء مزبور استناد كرده اند. يكى از اين فرزندان مبارز و مجاهد فاطمه (عليه السلام) كه در اين باره گامهاى بلندى برداشته " زيد بن على بن الحسين (عليه السلام) " پيشواى زيديه است كه در اين زمينه مى گويد: " من مشايخ آل ابيطالب (عليه السلام) را ديدم كه اين خطابه را از پدران خويش روايت مى كردند و به پسران خود تعليم مى دادند... ". (1) خطابهء ديگر لازم به يادآورى است كه در كتب و متون تاريخى و اسلامى، خطابهء ديگرى هم از فاطمه زهرا (عليه السلام) وارد شده است كه آن را خطاب به گروهى از بانوان كه به عيادت و ملاقات ايشان آمده بودند ايراد فرمودند. آن خطابه نيز با وضوح و روشنى مى رساند كه زهراى اطهر (عليه السلام) تا دم واپسين در اعتراض خود نسبت به پايمال شدن حقوق خود و خاندانش باقى بوده، و در هر فرصتى براى بيان آن، زبان گويا و كلام رساى خود را به كار مى برده و حقيقت را فاش و مخالفان حقيقت را رسوا مى ساخته است. لذا بر خلاف ادعاى بعضى نويسندگان خلافت زده، كه رضايت آن حضرت را با قلم مستجير خود، در برابر خشم خدا، خريدارى كرده اند، هيچگونه خشنودى و رضايتى در كار نبوده است. زيرا اگر جز اين بود، در آن روزى كه حضرت در بستر بيمارى آخرين روزها و ساعات عمر پر بار و مباركش را مىگذرانيد، و در ساعتى كه عده اى از بانوان مسلمان به ديدار و عيادت آن بيمار طاهره و مخدره بزرگوار آمده بودند، ديگر زبان به شكايت و اعتراض نمى گشود و بار ديگر از ظلمى كه بر خاندانش رفته و حقى كه از آنها پايمال شده بود، سخنى نمى گفت. آرى بدينسان ملاحظه مى شود كه آن بانوى بزرگوار و قهرمان پر تلاش و خستگى ناپذير، دمى نيز از مبارزه با ناحق و ناروا باز نايستاده و تا آخرين روزهاى عمر و حتى تا آخرين نفس نيز در اين راه با دشمنان حق مبارزه كرد. چنان كه شهريار، شاعر معاصر مى گويد:
1. بلاغات النساء، تأليف احمد بن ابى طاهر (204 - 280 هجرى). 393 بانوى شير دل، دلير شجاع * كه نمود از حقوق خويش دفاع گرچه زن بود، ليك مردانه * از قيام آتش عظيم افروخت شعله اى بركشيد، از دل خويش * كه سيه خرمن ستم را سوخت درس احقاق حق و دفع ستم * به جهان و جهانيان آموخت مردم خفته را از خواب انگيخت * آبروى ستمگران را ريخت دفاع " ام سلمه " از حضرت فاطمه (عليه السلام) نكتهء ديگرى كه در اينجا لازم به تذكر است كه آن خطابهء پرشور زهراء (عليه السلام) و مطالبه حقوق حقه اش از غاصبين، در ميان وابستگان خاندان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و همسران و اقوام آن حضرت نيز تأثير گسترده اى داشت، منتهى در آن جو مسموم حاكم، كسى را ياراى دم زدن نبود. ليكن از ميان اين افراد، يكى از همسران با فضيلت پيامبر عاليقدر اسلام (صلى الله عليه وآله) به نام " ام السلمه " بدون هيچ بيم و هراس و ملاحظه كارى گام به ميدان نهاد، و در راه دفاع و حمايت از حقوق اهل بيت به پاخاست. وى تمامى گفتههاى مستدل و بر حق زهراى اطهر را تأييد كرد و آنچه را كه وى مطالبه كرده بود، حق مسلم و انكار ناپذير اهل بيت عصمت و طهارت دانست و خواستار ايفاء اين حق گرديد. آن بانوى با فضيلت به عنوان اعتراض به اين حق كشى آشكار دست به اقداماتى زد و از هرگونه تلاشى كه برايش ممكن و ميسر بود، خوددارى نورزيد. از جمله آن كه طبق مقررات حكومتى آن زمان، براى وى نيز از طرف تشكيلات حكومت عطيه اى در نظر گرفته شده بود، اما آن بانوى فاضله، يك سال تمام، از قبول و دريافت آن عطيه امتناع كرد تا بدين وسيله اعتراض خود را نسبت به ظلمى كه بر اهل بيت روا داشته شده بود، به گوش همگان برساند. (1)
1. دلايل الامامة ابن جرير، ص 39. 394 بخش پنجم F فرزندان معصوم (عليه السلام) و يادى از مادر عزيز
395 بخش پنجم / فرزندان معصوم (ع) و يادى از مادر عزيز... مادر... مادر... چه واژه ء پرشكوه و چه كلمهء دلنوازى است... چه نام زيبا و پر جاذبه و شور آفرينى است... چه عنوان گرم و حرارت بخش و شرار انگيزى است... به درخشندگى آفتاب، به بخشندگى باران، به پرتوفشانى ماه و اختران، به عظمت كوهها، به عمق درياها، به سرسبزى و بارآورى باغ ها و گلستانها، به رازآلودى انبوه جنگل ها، به لطافت شبنم و به زيبايى مهتاب و به عطرناكى گلهاى وحشى در دشتهاى دور دست و باران زده است.... مادر، مظهر عشق است، معناى عشق است، نخستين و آخرين درس مكتب عشق است، اصلا خود عشق است كه يك قصه بيش نيست، ولى از هر زبانى كه بشنوى تازه و نامكرر است.... از نخستين روز خلقت بشر تا امروز، در هر كجاى دنيا، در ميان هر قوم و نژادى از سفيد و سياه و زرد و سرخ، در ميان هر ملتى با هر آئين و مذهب و با هر زبان و آداب و رسومى، وقتى نام مادر برده مى شود، كوچك و بزرگ و دختر و پسر، سرشار از شور و حرارت و مهر و الفت مى شوند، دلهايشان گرم مى گردد و قلب شان پر تپش تر مى زند.... دوستت دارم، مادر!... اين جمله اى است كه در ميان تمام اقوام و ملل جهان، هر كودك كه تازه زبان مى گشايد، واژههاى آن را در زبان مادرى اش مىآموزد و سخن گفتن به زبان خويش را با آن آغاز مى كند... و آنگاه، تا واپسين روزهاى زندگى، حتى زمانى كه خود پدر يا مادرى شده و فرزندان و حتى نوادگانى دارد، باز وقتى اين جمله در جانش و يادش تكرار مى شود، اشك شوق در چشمانش حلقه مى زند و قلبش گرم و سرشار از مهر مى گردد... چه جاى انسان، كه حتى حيوانات و جانوران نيز از عشق مادر سرشارند. از شير ژيان
397 و پلنگ غران و ببر درنده، تا كبوترهاى سپيد بال، از مارهاى زهرآلود تا زنبورهاى شهد آفرين، همه و همه در پرتو مهر مادر زندگى و رشد مى كنند و وجودشان لبريز از مهر و عشق مادر است.... آرى، عشق و علاقه به مادر و پدر، نه آموختنى است و نه آموزاندنى، بلكه امرى است قلبى و فطرى، كه از آغاز تولد دست تواناى آفريدگار جهان، در عمق جهان و نهاد فرزندان به وديعت نهاده است. هر فرزندى پدر و مادر خود را دوست مى دارد و با محبت و علاقه به آنان و در پرتو مهر و الفت پايان ناپذير نسبت به آنان، رشد و نما مى كند. اما علاقه و محبت در ميان برخى از پدر و مادرها با فرزندانشان، از اين حد طبيعى و فطرى نيز در مى گذرد و جنبهء استثنائى و فوق العاده پيدا مى كند. در اين گونه موارد، عشق و علاقه در ميان فرزند و پدر و مادرش به مرحله اى بالاتر از عشق و شيفتگى مى رسد و جنبهء تقديس و تعظيم و تكريمى پيدا مى كند كه پس از خدا و انبياء و اولياء خدا، هيچكس ديگر شايستهء آن نيست. جنبهء تقديس و تكريمى كه مى گويد اگر خدا بهشت را آفريد و پيامبر و امامان راههاى رسيدن به بهشت را نشان دادند، مادران نيز بر فراز بهشت ايستاده اند و كليد درهاى آن را در دست خود دارند... آرى، آنجا كه عشق و علاقهء فرزند نسبت به مادر و پدر جنبهء استثنائى و فوق العاده پيدا مى كند، آنجا كه اين علاقه از امتياز و ويژگى شگرفى برخوردار مى شود، ديگر زبان از گفتن ووصف كردن عظمت آن ناتوان مى گردد.... و علاقه و محبت فوق العاده، و ارتباط قلبى و معنوى بين فرزندان معصوم فاطمه زهرا (عليه السلام) با مادر بزرگوار و مقدس شان را بايد از اين نوع عشق و علاقهء ويژه و ممتاز شمرد و در بالاترين قلههاى اين قبيل عشق و الفت ها و مهر و محبت ها قرار داد.... اكنون در اين بخش كوتاه، پاى صحبت دلنواز فرزندان فاطمه (عليه السلام) مىنشينيم، كه به ياد مادر بزرگوارشان، و در راه تجليل و تعظيم مقام شامخ او، خاطرههاى شيرين و آموزنده و سازندهاى دارند كه از هر نظر قابل توجه و دقت و مايهء آموزش و عبرت است... در اينجا بايد به ياد داشته باشيم كه اصولا فاطمه زهرا (عليه السلام) بانوى قهرمان و رزمندهء پرتوان و خستگى ناپذير اسلام، بر اثر عظمت روحى و مقام شامخ عصمت و طهارت، كه وجود او را " كوثر " و خير كثير قرار داده است، از يك جاذبيت خاص روحى و معنوى
398 برخوردار است. به گونه اى كه نه تنها فرزندان پاك و معصومش، بلكه افكار و عواطف ديگران و حتى اجانب و بيگانگان را نيز به خود جلب كرده است. البته ناگفته پيداست كه در اين ميان، فرزندان فاطمه (عليه السلام) نسبت به مادر مقدس و بزگروارشان، از عشق و سوز ويژه و اخلاص قلبى خاصى برخوردار هستند، و در اين زمينه، سخنان و گفتارهايى دارند كه با ياد پرشكوه آن مادر عزيز بر زبان پاك شان جارى شده است و اكنون بازگويى آنها، مى تواند تا حدودى - هر چند اندك، ولى پر بركت و آموزنده - پرده از عظمت شخصيت زهرا (عليه السلام) بردار و ما را با ابعاد و جوانب شخصيت ممتاز آن بانوى قهرمان، بيشتر آشنا سازد. لازم به ذكر اين نكته است كه: در اين بخش، هدف ما از فرزندان زهرا، تعرض به آن دسته از خلفاء و زمامداران و حكومت ورزان مناطق اسلامى نيست، كه از نام پاك زهراء استفاده كرده و به كشور گشايى و توسعهء قلمرو حكومتهاى خويش پرداخته و احيانا خونريزىهاى بى مورد و سوء استفادههاى ناروا نيز كرده اند. و يا في المثل به نام " فاطمه "، سلسله حكومتهاى " فاطميون " و غيره را تشكيل داده اند، و دانشكدهها و مجامع " الزهراء " و " الأزهر " را به ياد و نام او تأسيس و نامگذارى كرده اند. بلكه هدف ما، آن فرزندان جسمى و روحى فاطمه (عليه السلام) و پيشوايان معصوم و امامان راستين هستند كه منطقه حكومت آنان مرزها و حدود سياسى و جغرافيايى ندارد، بلكه در هر نقطهء دنيا، بر دلها و قلوب و عواطف مؤمنان خالص و انسانهاى آگاه و پاكدل، حكومت ابدى دارند. هدف ما آن فرزندان فاطمه (عليه السلام) هستند كه همواره در زندگى پر ثمر خود سعى داشتند - و در اين سعى نيز موفق بودند - كه گام بر جاى پاى مادر عزيز بگذارند و روش او را الگو و سرمشق زندگى خويش قرار دهند و هميشه هم قرار داده اند، و از اين لحاظ، خود نيز سرمشق و الگوى ميليونها انسان مؤمن در طول زمانها بوده اند و تا ابد نيز خواهند بود... بلى، اين فرزندان بزرگوار و گرامى فاطمه (عليه السلام) بودند كه هميشه در فرصت ها و مناسباتهاى گوناگون، زبان به تعظيم و تقديس ووصف عظمت مادر عزيز گشوده اند، و علاقهء شديد و احترام قلبى عميق خود را نسبت به ساحت ارجمند مادرشان ابراز و بيان داشته اند، و مهر و علاقهء او را همواره بر تمامى شئون زندگى خويش پرتو افكن ساخته اند.
399 آن فرزندان ارجمند، هميشه به ياد پرشكوه مادر، و در مسير تجديد خاطره ها و آموزشهاى زندگى رنج آلود و آموزندهء مادر عزيزشان بوده اند و در اين زمينه كلمات و بيانات گهربار و روشنگر فراوانى دارند كه در كتب و مدارك و مآخذ معتبر، ضبط و ثبت گشته و به سينهء تاريخ سپرده شده است. اكنون بى مناسبت نيست كه در راه تداوم و پى گيرى اين علاقه ها، آنچه در توان داريم، از لابلاى تواريخ و احاديث و مقاتل فرا دست آوريم و همچون در دانههاى درخشان و مرواريدهاى تابان، به پويندگان راه زهراى اطهر هديه سازيم.... امام حسن مجتبى (عليه السلام) و ياد مادر حضرت امام حسن (عليه السلام) دومين امام و پيشواى معصوم شيعيان و نخستين فرزند او علاقه و محبت شورانگيز و عشق وافرى نسبت به مادر عزيزش فاطمه زهرا داشت. اين علاقه و محبت و ابعاد و نشانههاى آن را، در موارد متعددى از زندگى آن حضرت مى توان نشان داد، كه مهم ترين آنها اسناد و مكاتباتى است كه در ميان وى با معاويه يا استانداران و عمال و كارگزاران حكومتى او رد و بدل شده است. در اين اسناد و نامهها، از زبان و قلم امام حسن (عليه السلام) بارها به وجود مادرى مانند زهراى اطهر استناد و افتخار شده، و امام معصوم، وجود مبارك چنان مادر مقدسى را، دليل حقانيت راه و مرام خويش شمرده و درستى و استوارى آن را اثبات نموده است. مرحوم سيد محسن جبل عاملى، در " اعيان الشيعه " به برخى از اين نامه ها اشاره كرده است. امام در يكى از اين نامه ها به صورت فشرده و مختصر به " زياد بن ابيه "، فرماندار غاصب معاويهء غاصب مىنويسد: " از حسن، فرزند فاطمه، به زياد فرزند سميه! بدان كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند: فرزند متعلق به فراش و رختخواب پاك زناشويى است و نصيب زناكار (بجاى فرزند) سنگ است! والسلام ". اين نامه از يك حقيقت تاريخى پرده برمىدارد و براى پژوهندگان حقيقت، به ويژه مورخين حقيقت جو، سندى محكم ومسلم است. و آن اينكه مسألهء روابط نامشروع سميه، زن عبيدالله را افشاء مى سازد كه با ابوسفيان، آن منافق دغل باز و حيله باز، روابط زشت و نادرستى داشته است.
400 نامهء مزبور، پس از اهانت ها و جسارت ها و گستاخىهاى بيشرمانه، و هرزه داريىها و ياوهگويىهاى مكررى كه از سوى " زياد " نسبت به ساحت مقدس و شامخ امام حسن (عليه السلام) روا داشته شده بود، نگاشته شده و حقيقت ذات و نهاد آن هرزه گوى هتاك را فاش ساخته و به تاريخ سپرده است. علاوه بر اين اسناد و مكاتبات، امام حسن (عليه السلام) بارها در مقام محاجه با معاويه، به اصالت نسب و پاكى گوهر، و طهارت و قداست مادر بزرگوار خويش استناد كرده است. و اين امر حاكى از عمق نفوذ عظمت مادر، و تأثير عميق مقام شامخ آن وجود گرامى، در قلب و روح فرزند دلبندش امام حسن مجتبى (عليه السلام) است. دامنهء اين نفوذ و تأثير تا بدانجا گسترده بود كه امام بزرگوار، نه تنها در تمام طول زندگى پاك و پر ثمرش، همواره به ياد مادر بود و از بزرگى ها و قداست و عصمت او ياد مى كرد و حقايق ارزنده اى را در اين باب در اختيار عاشقان اهل بيت قرار مى داد، بلكه حتى به هنگام شهادت و در آخرين لحظات زندگى نيز ياد و نام مادر و بازگويى خاطرات و محبتهاى او بر لبهايش جارى بود.... امام حسين (عليه السلام) و ياد مادر عزيز حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) سرور آزادگان و قافله سالار كاروان جاويد شهداء حق و حقيقت، دومين فرزند او نيز، همچون برادر بزرگوارش قلبى مالامال از عشق و مهر مادر داشت. علاقهء وافر و محبت بيكران آن حضرت، نسبت به ساحت قدس مادر بزرگوارش، يكى از شورانگيزترين فصلهاى كتاب عشق مادر و فرزندى است. خود آن حضرت، بارها و بارها، اين عشق و علاقه بيكران و اين پيوند قلبى و اخلاص شايان را، در طى سخنان گهربار و پيامها و اتمام حجتهاى شورانگيز و تاريخى و تاريخ ساز خويش بيان داشته و در اين مورد، فصلى درخشان در تاريخ اسلام براى شيفتگان حقايق و معارف اسلامى به جاى نهاده است. يكى از بهترين نمونه ها و نشانههاى اين علاقهء عميق امام حسين (عليه السلام) نسبت به مادر گرامى اش، تجديد خاطره و تجليل نام و ياد آن مادر يگانه در جريان انتخاب نام براى فرزندان دخترى اش جلوه گر مى شود. زيرا مى بينيم كه آن حضرت، چند تن از دختران خويش را، به ياد مادر عزيزش، " فاطمه " نامگذارى كرده است كه با صفتهايى چون
401 كبرى و صغرى تشخيص داده مى شدند. اين امر، خود حاكى از علاقهء مفرط و شدت مهر و محبت او امام حسين (عليه السلام) نسبت به مادر عزيزش بوده است. شدت عشق و علاقهء سبطين پيامبر (صلى الله عليه وآله)، امام حسن و امام حسين (عليه السلام) نسبت به مادر مقدس شان، به راستى كه از حد توصيف بيرون است. وجود آن مادر بزرگوار، براى آنان همه چيز بود، و در پرتو مهر او شادى ها عميق تر و گسترده تر، و غمها واندوه ها كم رنگ تر و قابل تحمل تر مى شدند. چنان كه غم سنگين رحلت جد بزرگوارشان، رسول حق و رحمت را، هر چند كه بسيار عميق و دلشكن و طاقت فرسا بود، باز هم در سايهء وجود چنان مادر بى همتايى، كمتر احساس مى كردند و تاب و توان تحمل چنان غمى را در كنار مادر خود به دست مى آوردند. زيرا آن دو فرزند دلبند، در هر حادثه و پيشامدى، بيشتر به دامن مهر مادر پناه برده، و بيشتر با او انس و الفت گرفته و دل خوش گشته بودند، و پيوند معنوى و قلبى شان هر روز محكم تر و ناگسستنى تر شده بود... تا وقتى كه آن حادثهء لرزاننده و دلسوز پيش آمد.... آرى، شدت انس و علاقه و اخلاص آنان نسبت به مادر، در آن روز تلخ و سياه، در آن روز بغض و اشك، در روز غم آلود از دست دادن مادر عزيز، به اوج خود رسيد، هنگامى كه حالت احتضار مادر را احساس كردند، با وجود آنهمه صبر و بردبارى و آن همه متانت و شكيبايى، باز نتوانستند آرام بگيرند و در آرامش بمانند. باز نتوانستند از بى تابى خوددارى كنند و خود را روى پيكر عطرآگين و در حال احتضار مادر بيفكنند و با سخنان گرم و پر شور، با گفتار مهرآميز و با صداى بغض آلود، مورد خطاب قرارش ندهند و شور و بى تابى واندوه و درد دل و سوز درون خود را بيان نكنند.... در آن لحظات تلخ و غم آلود، تنها كوشش و فعاليت " اسماء " دختر عميس بود كه توانست آنان را از مادر جدا كند و به سراغ پدر گرامى شان على (عليه السلام) گسيل دارد، كه تفصيل آن در كتابهاى مقتل به صورتى مؤثر و پرسوز آمده است. (1) و از آن پس بود كه همواره نام و ياد فاطمه زهرا (عليه السلام) بر زبان حسنين (عليه السلام) جارى و در دلهايشان پايدار بود....
1. علامه مجلسى، جلاء العيون، ج 1، ص 219، كشف الغمه اربلى، و ديگران. 402 يكى از پرشورترين يادآورىهاى امام حسين (عليه السلام) از مادر عزيزش، در لحظهء بسيار حساس و سرنوشت ساز ايام حركت به سوى كربلا است. در آن هنگام كه لحظات مى رفتند تا عظيم ترين حادثه تاريخ خونبار اسلام را در تداوم توقف ناپذير خويش ثبت كنند، امام حسين (عليه السلام) با شكيبايى و متانتى كه از چنان بزرگمرد جاودانه اى سزاوار و شايسته است، با تعبيرى بسيار زيبا و باشكوه از مادر عزيز ياد مى كند و با زيباترين و شايسته ترين كلمات، طهارت و عصمت و عظمت مادر خويش را بيان مى دارد. آنجا كه مى فرمايد: " إلا ان الدعي ابن الدعي قد ركزني بين اثنين، بين الذلة والسلة، هيهات مني الذلة يأبى الله ذلك لناورسوله والمؤمنون وحجور طابت وطهرت ". (1) (عبيدالله بن زياد، مرا بين دو امر، مخير ساخته است (كه يكى از آن دو را انتخاب كنيم) يا تن به شمشير دهم و كشته شوم، يا ذلت و زبونى را اختيار كنم و با او بيعت نمايم. ولى هرگز دامن ما به ذلت آلوده نخواهد شد. زيرا دامنهاى پاكى كه مرا تربيت كرده، همواره از پذيرش ذلت اباء و اجتناب دارد. من در دامن صديقهء اطهر بار آمده ام، و از پستان فضيلت و شرف شير نوشيده ام، خانهء كوچك ما، كانون فضيلت و شخصيت بوده و هرگز زبونى و خوارى به آن راه پيدا نكرده است. من در دامنهايى تربيت شده ام كه عمرى با آزادگى و عزت و سربلندى زندگى كرده اند. آنان هرگز رضايت نمى دهند كه من زير بار ذلت و پستى، و قبول بيعت از فردى فرومايه همچون يزيد بروم...). آرى، حتى در آن بحبوحهء مرگ و زندگى، در لحظاتى كه امام مى دانست تا لحظات تاريخى شهادت سرخ خويش و ياران و عزيزان خانواده اش فاصلهء چندانى ندارد، باز به ياد مادر عزيز بود و افتخار مى كرد كه در چنان دامن پاكى تربيت يافته است.... امام سجاد (عليه السلام) و ياد مادر امام زين العابدين و فخر الساجدين (عليه السلام) كه مادر بزرگوارش را از نزديك نديده اما پرتو وجود او را در تمام ابعاد زندگى خاندان جليلش به عيان دريافته و احساس كرده بود، و مى دانست كه خود نيز از فروغ تربيت و شخصيت و قداست مادر عزيز بهره ها برده و نورها گرفته است، علاقه شديد و پرشورى در مورد شناخت هرچه بهتر و دقيق تر و
1. محدث قمى، نفس المهموم، ص 149. 403 وسيع تر مادرش زهرا (عليه السلام) داشت. همواره در جستجوى آن بود كه دقايق و جزئيات بيشترى از زندگى مادر محبوبش را بداند تا آن را به عنوان بهترين نمونه و الگو براى بانوان و دوشيزگان مسلمان معرفى كند، و روش زندگى و تربيت آن بانوى بى مانند را سرلوحهء مكتب تربيتى زن در جامعهء اسلامى قرار دهد، و همگان را به آموزش و انجام آن روشهاى و الا تشويق و ترغيب نمايد. از اين رو همواره در پى كشف اين دقايق، به سراغ كسانى مى رفت كه مادرش زهراى اطهر (عليه السلام) را از نزديك ديده، و با اخبار و گزارشهاى زندگى پر ثمرش انس گرفته و بر جزئيات آن واقف بودند. امام سجاد (عليه السلام) روزى پاى صحبت اسماء دختر عميس، كه مدتى خدمتگزار خاندان رسالت بود و سعادت ديدار و همنشينى زهراى اطهر (عليه السلام) نصيبش شده بود، نشست. در آن روز، آن بانوى مؤمنه با شور و اشتياقى وافر، داستانى را اين چنين توصيف كرد: " روزى خدمت مادر بزرگ شما زهرا (عليه السلام) نشسته بودم كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از در در آمد و وارد منزل شد. زهرا (عليه السلام) مادر گرامى شما، گردن بندى از طلا بر سينه داشت كه على (عليه السلام) آن را به تازگى از راه درآمد شخصى خويش براى همسرش خريدارى كرده و به آن سرور بانوان عالم هديه كردند. " پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)، با توجه به شرايط زندگى آن روز، كه قدرت مسلمين رو به افزايش و زندگى شان رو به وسعت و راحت بود و دوران سختى ها و مرارت ها به پايان مى رسيد، از مشاهده ء آن گردن بند بر سينهء دختر گرامى خويش خوشحال شدند. ولى با اين حال، بازهم دختر خود را مورد خطاب قرار داده و فرمودند: دخترم، مبادا گفتارها و شعارهاى مردم كه با لحنى تجليل آميز مى گويند " فاطمه دختر رسول الله است "، تو را مغرور سازد و تحت تأثير اين غرور واقع شوى و پوشش ستمگران و طاغوت ها و جباران را بر تن كنى!.... " رسول خدا (صلى الله عليه وآله) همين يك جمله را فرمودند و لحظاتى بعد، خانه را ترك گفتند و بيرون رفتند. به محض خروج ايشان، فاطمه زهرا (عليه السلام) فورا گردن بند را بيرون آورد و از خود دور ساخت و ديگر هرگز آن را به كار نبرد. بلكه خيلى زود آن گردن بند را فروخت و با پول آن غلامى را از صاحبش خريد و در راه خدا آزادش كرد. اين خبر به گوش رسول
404 خدا (صلى الله عليه وآله) رسيد و باعث خرسندى فراوان حضرتش گرديد. چنان كه دخترش را بسيار دعا كرد و از اين عمل خير، ابراز رضايت فراوان فرمود و حتى با الفاظى همچون " چنين دخترى را قربان بروم " از دختر عزيز خويش ذكر خير فرمود. (1) امام باقر (عليه السلام) و ياد مادر از عشق و علاقهء پنجمين پيشواى معصوم شيعيان، امام باقر (عليه السلام) نسبت به مادر عزيز و بزرگوارش، داستانها و اخبار و روايات بسيار نقل شده، كه در آنها تجليل آن حضرت از مادر محبوب، و تجديد خاطره و بيان فضائل و مكارم والاى فاطمه زهرا (عليه السلام) همواره تكرار و تأكيد شده است. در بيان شدت اين علاقه، ذكر يك نمونه را، به عنوان مشتى از خروار و ذرهاى از بسيار، كافى مى دانيم: در حديث آمده است كه امام باقر (عليه السلام) هرگاه كه گرفتار تب شديد مى گرديد و در بستر بيمارى مى افتاد، آب خنك طلب مى كرد. وقتى آب به دستش مى رسيد و جرعهاى چند از آن مى نوشيد، لحظه اى از نوشيدن باز مى ماند و سپس با صداى بسيار بلند، به حدى كه در بيرون خانه نيز شنيده شود، از ته دل مادرش زهرا (عليه السلام) را صدا مى كرد و مى فرمود: مادرم، فاطمه، اى دختر رسول الله (صلى الله عليه وآله)! و بدين گونه در آن لحظات سوز تب، نوعى تشفى دل و مرهم غم و تسكين خاطر مى جست، و جان و روح خود را با نام زيباى محبوب و معشوق و مادر عزيز خود، عطرآگين مى ساخت. (2) امام صادق (عليه السلام) و ياد مادر امام صادق (عليه السلام) پيشوا و رئيس مذهب، و آغازگر و پايه گذار مكتب و فقه پربار جعفرى، گفته ها و نوشته ها و نظرات و بيانات عميق و فراوانى در مورد مادر عزيزش زهراى اطهر (عليه السلام) دارد، كه هر يك بيانگر اخلاص و اعتقاد آن حضرت نسبت به مادر خود، و سرشار از هدايت و ارشاد براى مسلمين به ويژه بانوان مسلمان است. از ميان همهء آن
1. جلاء العيون، ج 1، ص 135، به نقل از صحيفهء الرضا. 2. محدث قمى، سفينة البحار، ج 2، ص 374. 405 گفته ها و بيانات پر بار، تنها به ذكر دو مورد، آن هم به عنوان نمونه و براى تبرك وتيمن، اكتفا مى كنيم: در احاديث معتبر از طريق عامه و خاصه، وارد شده است كه امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيهء شريفهء " مرج البحرين يلتقيان " (1) فرمودند: منظور از آن دو دريا، جدم على (عليه السلام) و مادرم فاطمه (عليه السلام) هستند، كه دو درياى عميق و ژرف اند، كه هرگز به ديگرى ستم و تعدى روا نمى دارند. و منظور از " بينهما برزخ لا يبغيان " (دنبالهء آيهء شريفه) آن است كه در ميان آن دو دريا، واسطهء العقدى وجود دارد كه آن هم وجود مبارك و مقدس رسول الله (صلى الله عليه وآله) است. و مراد از " يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان " (دنبالهء همان آيه) كه مىگويد لؤلؤ و مرجان از آن دو دريا بيرون مى آيد، حسن و حسين (عليه السلام) هستند كه هر دو، لؤلؤ و مرجان امت راستين اسلام به شمار مى روند و از آن دو درياى ژرف و عميق حاصل آمده و جهان اسلام را پر تلألؤ كرده اند ". (2) در حديث ديگرى كه در كتاب پر ارج و گران سنگ " وسايل الشيعه " مندرج و مضبوط است، از " سكونى " نقل شده است كه مى گويد: " به محضر امام صادق (عليه السلام) با حالت غم واندوه وارد شدم. امام با مشاهده ء حالت من فرمودند: علت حزن و اندوهت چيست و چرا چنين گرفته و غمناك هستى؟ عرض كردم: آخر دخترى نصيبم شده است. امام فرمود: برايش چه نامى انتخاب كردى؟ عرض كردم: فاطمه. آنگاه امام آه عميقى از ته دل كشيد و سه بار اين نام را به ياد مادرش تكرار نمود و سپس به من فرمود: پس حال كه چنين نامى بر دخترت نهاده اى، مبادا هرگز او را مورد شتم و سب و ضرب قرار دهى. نام او نامى عزيز و محترم است، تو نيز همواره احترام نامش را داشته باش ". (3) امام موسى بن جعفر (عليه السلام) و ياد مادر امام موسى بن جعفر (عليه السلام) هفتمين اختر تابناك آسمان ولايت و امامت، و قهرمان مبارزه و
1. سوره الرحمن، آيه 19. 2. علامه مجلسى، جلاء العيون، ج 1، ص 141. 3. وسايل الشيعه، ج 7، ص 73. 406 مقاومت و متحمل عمرى زندان و شكنجه و ايذاء در راه آئين و مذهب حق و حقيقت، نسبت به مادرش زهرا (عليه السلام) علاقه اى پرشور و عاشقانه، و ارادتى شديد و خالصانه داشت. امام معصوم (عليه السلام) همواره از مادر محبوبش، و فداكاريها و مبارزات و ايثارگريها و مظلوميت او ياد مى كرد، و به ويژه مسألهء فدك - كه در مورد آن يكى از سياه ترين صفحات تاريخ صدر اسلام توسط غاصبين حقوق اهل بيت به وجود آمد - هميشه مورد نظر و طرف توجه امام بود، كه با يادآورى و تشريح و تحليل ابعاد آن، حقايق مسلمى را در باره ء حقانيت خاندان رسالت فاش و بيان مى فرمود. داستانى كه ذيلا نقل مى شود، گوشه اى از علاقهء شديد و ارتباط قلبى و معنوى امام را با مادر محبوبش نشان مى دهد، و همچنين آشكار مى سازد كه حقوق پايمال شده ء زهراى اطهر (عليه السلام) همواره مورد نظر و توجه فرزندان گرامى اش قرار داشته، و آن بزرگواران پيوسته در صدد باز پس گرفتن استيفاء حقوق مادر محبوب خويش بوده اند. مقدمة بايد بگوئيم كه: مهدى عباسى خليفهء جائر و ظالم زمان امامت موسى بن جعفر (عليه السلام) در اوايل حكومت غاصبانهء خويش، برخورد شديدى با امام معصوم (عليه السلام) نداشت. تنها يك بار در مدينه ملاقاتى با امام داشت كه طى آن، از محضر امام در مورد تحريم خمر و مسكرات كه معمولا در دربار خلفاى عباسى مصرف مى شد - سؤالى مطرح ساخت. در آن ديدار، خليفهء نابكار، چنان پاسخ عميق و دقيق و عالمانه و قانع كننده اى از امام دريافت داشت كه با وجود قلب سياه و انديشهء تباه خود، بازهم نتوانست اعجاب و شگفتى خود را مخفى نگه دارد، و علم وافر و عميق و دانش عظيم و دقيق امام را مورد تأييد و تصديق قرار ندهد. بار دوم، ملاقات مهدى عباسى و امام معصوم (عليه السلام)، هنگامى صورت گرفت كه ظاهرا مهدى در صدد رد مظالم پدرش منصور بر آمده بود. يعنى ظاهرا مى خواست اموالى را كه توسط منصور، از امام صادق (عليه السلام) ضبط و تصرف شده بود، به فرزند بزرگوارش امام موسى بن جعفر (عليه السلام) برگرداند. لذا در آن ملاقات از امام پرسيد: حدود فدكى كه از مادرتان فاطمه غصب شده چقدر و چگونه است و حد و مرز آن چيست؟ حدود آن را برايم مشخص كنيد تا به شما بازش گردانم. امام در پاسخ مهدى، حد و مرزى را براى فدك تعيين كرد كه درست با وسعت
407 امپراطورى اسلام در عهد خلافت مهدى مطابقت مى كرد. به اين ترتيب كه امام فرمود: پس تو مى خواهى حد و مرز فدك را بدانى؟ گوش كن تا برايت بگويم.... يك سمت آن كوه احد، سمت ديگرش، عريش مصر، مرز سوم آن، درياى احمر، و مرز چهارمش، دومة الجندل بود.... مهدى در پى بيانات امام، با تغير و پريشانى گفت: آيا همهء اينها كه گفتى حدود فدك است؟ امام فرمود: آرى، همهء اين سرزمين ها از مناطقى است كه با لشكركشى و جنگ باز ستانده نشده است. مهدى از آن روز كينه و دشمنى امام را بر دل گرفت و در صدد نابودى آن حضرت برآمد، زيرا خطر را بالاى سر خود احساس كرد. او در آن روز متوجه شد كه هدف امام، فقط بيان حدود فدك خالى و باز پس گرفتن آن نيست، بلكه مراد و منظور اصلى بازستاندن حكومت و خلافت است كه به زور و عنف از خاندان رسالت گرفته شده و چيزى جز غصب حقوق اهل بيت نبوده است. او فهميد كه هنوز فرزندان على (عليه السلام) و زهراء (عليه السلام)، حق خود را فراموش نكرده اند و با تمام قوا در صدد استيفاء آن هستند، لذا تنها فدك را نمى خواهند، بلكه مى خواهند حكومت ظلم و جور و فساد را از بيخ و بن براندازند. آنگاه مهدى در پاسخ امام گفت: اينها كه گفتى خيلى زياد است ". (1) و البته چنان كه معلوم است، هرگز حقوق اهل بيت عصمت و طهارت را باز پس نداد، سهل است، كه از آن پس با تمام قوا در صدد ايذاء و آزار و نابودى امام برآمد و اين هدف شوم را تا سرحد شهادت امام برزگوار نيز دنبال كرد. امام رضا (عليه السلام) و مادرش زهراء امام رضا، ثامن الائمه (عليه السلام) نيز همچون ديگر فرزندان زهراى اطهر (عليه السلام) و سلالهء پاك
1. كافى، ج 1، سيرة الائمة ص 123. 408 پيامبر (صلى الله عليه وآله)، علاقهء شورانگيز و احترام خاص و اخلاص آميزى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (عليه السلام) داشت. همواره و در هر فرصتى، از آن بانوى بانوان بهشتى، تجليل و تكريم به عمل مى آورد و با اعزاز و افتخار نام عزيزش را بر زبان جارى مى ساخت. شدت اين شور و علاقه به حدى بود كه مخالفان و بدخواهان نيز به وسعت آن پى برده بودند و سعى داشتند كه از اين راه با امام وارد مذاكره و گفتگو شوند و بدين ترتيب براى نيل به مقاصد خود، رضايت و خشنودى امام را جلب كنند و دل امام را با خود نرم سازند. روزى امام رضا (عليه السلام) با فرزند دلبندش جواد الأئمه نشسته بود و مأمون عباسى نيز در محضر آن دو بزرگوار حضور داشت. آن روز امام (عليه السلام) حديثى را در مدح مادرش فاطمه زهرا (عليه السلام) بازگو فرمود. مأمون نيز با شنيدن حديث، به سخن آمد و گفت: پدرم رشيد از پدرش مهدى، او هم از منصور، او هم از پدرش، واو هم از جدش " ابن عباس " روايت كرده است كه روزى ابن عباس خطاب به معاويه گفت: آيا مى دانى كه چرا فاطمه (عليه السلام)، فاطمه نامگزارى شده است؟ معاويه گفت: نمى دانم. ابن عباس گفت: بدان جهت به او فاطمه گفتند كه او و پيروانش از آتش دوزخ دور و محفوظ نگه داشته شده اند او گفت: اين سخن را من از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيدم ". (1) توضيح اين سخن نيز در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: آنان كسانى هستند كه بتوانند با ايمان و توحيد و اخلاص به ملاقات پروردگار خود بشتابند و شيعه بودن و پيروى از فاطمه (عليه السلام) را عملا به اثبات رسانند، نه آن كه فقط به زبان و در ظاهر خود را پيروان فاطمه بنامند. داستانى جالب و واقعى از حرم امام رضا (عليه السلام) دوست عزيز و صديق كه از فضلا و طلاب گرامى حوزه علميه قم و مؤمنى مخلص و مورد وثوق است، داستانى واقعى از زندگى خود را بدين شرح بازگو مى كرد: مدتها بود كه گرفتار يك مشكل عاطفى و يك بيمارى روحى و روانى شديد بودم، و دلبستگى خاص و بيمارگونهاى به فردى بسته بودم كه اعتنائى به من نداشت واساسا
1. فاطمة من المهد الى للحد. 409 تناسبى هم بين ما نبود. اين مسأله مرا به شدت رنج مى داد، و عذاب آن زندگى ام را مختل ساخته بود. به هر درى مى زدم و به هر وسيله اى متوسل مى شدم چاره ساز و مؤثر نمى افتاد و دردم همچنان ادامه داشت. سرانجام روزى متوسل بر عتبه مقدسه ثامن الأئمه (عليه السلام) شدم و تصميم گرفتم علاج درد و چارهء كار را توسط امام بزرگوار و معصوم از خداوند متعال مسئلت كنم. تابستان چند سال پيش بود كه با اين هدف به مشهد مقدس مشرف شدم و از حسن تصادف، لحظه اى كه وارد صحن بزرگ امام رضا (عليه السلام) مى شدم، با چهره ء نورانى و جذاب عارف سالك و عالم ربانى حضرت استاد علامه طباطبائى (رحمه الله) صاحب تفسير گرانقدر الميزان روبرو شدم كه عازم زيارت حرم امام بود. اين برخورد را تلقى به خير كردم و به حضور آن پير فرزانه شتافتم. سلام عرض كردم و دامنش را گرفته، از او طرز دعا و آداب مسئلت را در خواست نمودم. از شدت ناراحتى روحى و آشفتگى روانى جلوى حركت آن بزرگمرد را گرفتم و عرض كردم: استاد بزرگوار، تقاضا دارم دعا به من بياموزيد كه بر اثر آن، از اين حرم كه محل قبولى و پذيرش دعاهاست دست خالى برنگردم و حاجتم را از خداوند منان دريافت دارم، و اگر نه شما را ترك نخواهم كرد. استاد عارف با آن روح ژرف بين و حقيقت نگر خويش نگاهى به چهره و حالت من افكند و راز روح آشفته ام را دريافت. دردم را به خوبى تشخيص داد و علاج آن را به زيبايى معرفى كرد. در جوابم جمله اى فرمود كه از شنيدنش سراسر وجودم را رعشه و لرزه فرا گرفت. دعايى كه به من آموخت چنين بود: فرزند، وقتى وارد حرم مطهر مى شوى و به فيض زيارت امام رضا (عليه السلام) نائل مى گردى، يكى از مؤثرترين و پرشورترين دعاها اين است كه حضرت را به مادرش زهرا (عليه السلام) قسم بدهى كه حاجت تو را از خداوند متعال بخواهد. چون حضرت به مادرش زهرا، علاقه فراوان و ارادات خاص و پرشورى دارد، و سوگند دادن به مادر محبوبش، سخت مؤثر خواهد افتاد. بعد استاد بزرگوار ادامه داد: من هم تو را كمك و يارى مى دهم و برايت دعا مى كنم تا انشاءالله دعاى دو جانبهء ما كارساز شود.
410 استاد اين را كه گفت به سوى حرم حركت كرد. من نيز با درسى كه از استاد فرا گرفته بودم وارد حرم مطهر شدم. دوست عزيز ما ادامه مى داد و بر گفتهء خود از صميم قلب عقيده داشت كه: آن روز طبق نسخهء طبيب معالج و ماهرم رفتار كردم و روش درمان او را مو به مو به اجراء گذاشتم... بر اثر همين عمل و با اجراى همان نسخهء واحده، درد مزمن و چندين ساله و عذاب آورم معالجه شد، و من با استفاده از مهر و علاقه مادر و فرزندى زهرا (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) شفا و نجات يافتم و از آن زمان به بعد، خاطره ء لذت بخش آن شفاى عاجل براى هميشه در قلب و خاطرم باقى مانده است ". تاكنون هزاران هزار نفر، با قلبى دردمند وارد حرم مطهر امام رضا (عليه السلام) شده، و چارهء مشكل و علاج درد و حاجت زندگى خود را، توسط آن حضرت از خداوند متعال استدعا كرده و به خواست خود نيز رسيده اند. و اكنون به جرأت مى توان گفت كه شايد بيشتر آن افراد كسانى بوده اند كه از همين روش استفاده كرده و حضرت را به مادر محبوبش سوگند داده اند. امام جواد (عليه السلام) و ياد مادر امام جواد (عليه السلام)، فرزند برومند پدرى بزرگوار چون امام رضا (عليه السلام) است و در مكتب تربيتى او پرورش يافته، و طبيعى است كه عشق و علاقه به مادر عزيز را نيز از چنان پدرى آموخته و به ارث برده باشد. آرى شور شفيقانه و مهر خالصانهء امام جواد (عليه السلام) نسبت به مادرش نيز، همواره شعلههاى سركش داشته و ورد زبانها بوده است. در بيان اين شور و عشق و گرماى مهر و عاطفت، گرچه سخن بسيار گفته شده، اما براى نمونه كافى است به حديث كوتاهى كه صاحب سفينهء البحار نقل كرده است توجه و اكتفاء كنيم. در آن حديث آمده است: " امام جواد هر روز، موقع زوال روشنايى آفتاب، به مسجد نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) در مدينه مى آمد و صلوات و درود بر پيامبر اسلام مى فرستاد و مشام جان خويش را از ياد جد برزگوارش معطر مى ساخت. سپس به سراغ خانهء مادرش فاطمه زهرا (عليه السلام) كه در همان نزديكى قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله) است مى رفت. با سرى پرشور و قلبى پر تپش، و در نهايت ادب و احترام، ابتدا كفش ها را
411 از پا در مى آورد و آنگاه با جان و دلى سرشار از شور و اشتياق، وارد آن خانهء كوچك و پر نور مى شد و در آنجا نماز و دعا مى خواند و دقايقى طولانى، در حالت شور و جذبهء روحانى بسر مى برد. براى درك شدت اين مهر و علاقه بايد دانست كه هرگز ديده نشد، حتى براى يك بار، كه امام به مسجد نبى (صلى الله عليه وآله) برود ولى سراغ مادرش را نگيرد، و يا بدون راز و نياز با روح قدسى آن بزرگوار به خانهء خود برگردد. و باز براى پيگيرى و بيان گوشهء ديگرى از اين علاقه و ارادت امام نسبت به مادر عزيزش، كافى است كه داستان ازدواج آن حضرت را در نظر گرفته، به جوانب آن توجه كنيم: در بررسى چگونگى ازدواج امام جواد (عليه السلام) بيش از پيش متوجه مى شويم كه وى چه احترام و فضيلتى براى مادرش قائل بوده و چگونه برترى و والايى مادر عزيز را، از هر جهت در نظر داشته است. مى دانيم كه امام جواد (عليه السلام)، داماد خليفهء وقت مأمون عباسى شده بود. لذا در وصلت او با " ام الفضل " دختر خليفه، كه از خاندانى مرفه و پر تجمل بود، انتظار مى رفت كه هزاران درهم و دينار از طرف پدر عروس در آن محفل عروسى خرج شود، و طبق آنگونه مراسم، مهريه وكابين نيز به تناسب ثروت و امكانات پدر عروس، بسيار چشمگير باشد وقوس تصاعدى طى كند و با ارقام درشت رقم زده شود. ولى امام جواد (عليه السلام) به خاطر علاقه و احترام و فضيلت فراوانى كه براى مادرش قائل بود، حاضر نشد مهريهء همسرش بيش از پانصد درهم - كه همان مهريهء مادرش زهرا (عليه السلام) بود - تعيين گردد. چون او هرگز حاضر نبود مهريهء همسرش از مهريهء مادر ارجمندش زهرا (عليه السلام) فزونى گيرد و يك نوع برترى و فزونى تلقى گردد. امام هادى (عليه السلام) و ياد مادر امام هادى (عليه السلام)، دهمين اختر تابان آسمان ولايت و امامت و پيشواى راستين جهان اسلام نيز علاقه و ارادت خاصى نسبت به ساحت مقدس مادرش زهرا (عليه السلام) داشت. امام معصوم (عليه السلام)، اين علاقه و ارادت را، بارها و بارها ضمن گفتگوها و مباحثاتى كه با ملحدين وزنادقه و ديگر گروههاى مخالف مكتب اهل بيت داشته، با زيباترين بيان و رساترين كلام اظهار كرده و همواره به وجود مادر گرامى اش و خاندان اهل بيت (عليه السلام)
412 افتخار نموده است. در ميان دعاها و تعليمات عاليهء آن بزرگوار، جامع تر و گوياتر از " زيارت جامعه " را، كه از تعليمات زيبا و عميق آن حضرت است پيدا نكرديم. امام معصوم (عليه السلام) ارادت و علاقهء خاص خويش را نسبت به مادرش زهرا (عليه السلام) و اهل بيت مطهر، و خاندان پاك رسالت و مهبط نزول وحى، در همان زيارت جامعه بارها ابراز داشته وطى همين دعاى باشكوه فرموده است: " سلام و درود بر شما باد، اى خاندان نبوت و رسالت. سلام و درود بر شما باد، اى مراكز رفت و آمد فرشتگان آسمانى و اى محل نزول وحى الهى. سلام و درود بر شما باد، اى پيشوايان ملل و عناصر نيكوكار و سياستمداران پاك و تدبير ورزان امور مردم. سلام و درود بر شما باد، اى كليدهاى ايمان و امناء رحمان و عصاره ء پيامبران. سلام و درود بر شما باد، اى مراكز معرفت و شناخت خدا، و معادن حكمت الهى و رازداران اسرار بزرگ. سلام و درود بر شما باد، اى حاملان كتاب خدا، و اوصياء پيامبر، و ذريه نسل رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، و رحمت و بركات الهى بر شما باد ". امام حسن عسكرى (عليه السلام) و ياد مادر امام حسن عسكرى (عليه السلام) يازدهمين پيشواى راستين جهان اسلام همواره قلبى سرشار از ياد و مهر مادر داشت و در هر فرصتى عشق و علاقهء خود را نسبت به آن بزرگوار بيان مى فرمود. ابن شهر آشوب، صاحب " مناقب " در كتاب خود از " ابى هاشم " و او از امام حسن عسكرى (عليه السلام) نقل مى كند " كه روزى خطاب به حاضران فرمودند: آيا مى دانيد كه مادرم فاطمه (عليه السلام) چرا " زهراء " (يعنى درخشنده رو) ناميده شدند؟ حاضران عرض كردند: چه بهتر كه خودتان بفرمائيد. امام در توضيح آن نام زيبا فرمودند: چون صورت مادرم در روز همانند خورشيد، و هنگام غروب همچون ماه و در دل شب ها چونان ستارگان آسمان بر جدم على (عليه السلام) پرتو افكن و تابان بود، از اين جهت او را زهراء و درخشنده رو ناميدند ". (1) = + * * * + =
1. علامه مجلسى، جلاء العيون، ج 1، ص 28. 413 امام زمان " عج " و مادرش زهرا (عليه السلام) از علامهء بزرگوار، سيد محمدباقر، فرزند آيت الله سيد محمد هندى متوفى 1329 ه. ق نقل شده است: شب عيد غدير، در عالم خواب و رؤيا، امام زمان " عج " را ديدم كه بسيار غمگين و گرفته و اندوهناك بودند. به محضر مباركشان عرض كردم: اى فرزند رسول الله فدايتان گردم، چرا در چنين شب عزيز و مباركى، شما اين چنين گرفته و اندوهناك هستيد؟ در پاسخ فرمودند: حزن واندوه مادرم زهراء (عليه السلام) را به ياد مى آورم كه در آن زندگى محدود و كوتاه خود، چه آلام و مصائب شگفت و جانفرسايى را متحمل گرديد. و از يادآورى آنهمه رنج واندوه، غمگين مى شوم. آيت الله، در پى دريافت اين پاسخ جانسوز، از خواب بيدار شد، و بلافاصله قلم برگرفت تا شور و احساس عجيبى را كه پس از آن خواب دلنواز پيدا كرده بود، در قالب شعرى عارفانه و مخلصانه بريزد. لذا همان شب اشعارى به مناسبت حال سرود كه مطلع آنها چنين است: لا ترانى اتخذت لا وعلاها * بعد بيت الأحزان، بيت سرور يعنى: هرگز مرا نخواهيد ديد، كه بعد از آن همه آلام و اندوهها كه در بيت الاحزان ديده ام، خانهء سرور و شادى داشته باشم. (1) در اينجا براى آگاهى خوانندگان علاقمند، ذكر اين نكته ضرورى است كه در ارتباط با فرزندان حضرت فاطمه زهرا (عليه السلام) مطالب و مسائل فراوانى در اخبار و احاديث و تاريخ و فرهنگ اسلامى وارد شده كه بررسى آنها فرصت و مجال بسيار گسترده اى لازم دارد. از طرف ديگر، چون توسط همين نگارنده، مجلدات تفصيلى " زندگى نامهء پيشوايان " در دست انتشار است، شرح مبسوطى درباره ء فرزندان زهراى اطهر (عليه السلام) گردآورى و نگاشته شده است، لذا از شرح تفصيلى مطالب مربوط به فرزندان زهرا (عليه السلام) در اين كتاب خوددارى كرديم و اكنون خواننده ء علاقمند را كه خواهان مطالب مشروح در اين باره هستند، به مطالعهء آن دو جلد دعوت مى كنيم.
1. وفاة الصديقة الزهراء (ع)، عبد الرزاق المقرم ص 97 چاپ نجف. 414 رحلت جانسوز سرانجام، زمان سرآمد و فرشته مرگ، با ادب و احترام بر درگاه خانهء فاطمه (عليه السلام) ايستاد تا او را به ملكوت اعلى و به جوار رحمت حق ببرد.... آرى، فاطمهء زهرا (عليه السلام)، آن يكتا زن قهرمان و بانوى كار و پيكار و انقلاب وسياست و زندگى، و آن الگوى طهارت و عصمت و عفت و ايمان و تقواى الهى، و در يك كلام آن يادگار ارزنده و عزيز پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) پس از تحمل آن همه رنج و دشوارى و مشاهدهء آن همهء ستم و ناروايى از سوى برخى از امت ناصالح و بىفوا و جفا كار پدرش، مدتى بسيار اندك پس از رحلت پدر عاليقدرش در جهان خاكى باقى ماند، و خيلى زود به دنبال ضايعه و فاجعهء وفات پدر، خود نيز دنياى فانى را وداع گفت... او به لقاء پروردگار خويش شتافت و از اين جهان تنگ و بى مقدار رفت و انبوهى از دردها وآلام قلبى را با خود برد، و اين در حقيقت رسيدن به آرزوى ديرينه اش بود. به ويژه آن كه او همواره مى خواست با پدر و همراه او باشد، و اكنون اين خواست نيز بر آورده مى شد. عائشه مى گويد: پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در مرض رحلت بود كه روزى فاطمه (عليه السلام) وارد محضرش گرديد. راه رفتن او همانند راه رفتن پدرش بود. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بر او مرحبا گفت و در سمت راست خود نشانيدش. آنگاه چيزى را آهسته و سرپوشيده به گوشش فرو خواند كه زهراء با شنيدن آن گريه سرداد. و سپس پيامبر مطلب ديگرى را در گوشش گفت كه زهرا شادمان و مسرور گرديد. به او گفتم: راز اين گريه و اين خنده، با اين سرعت و چنين پى در پى و بلا فاصله چه بود؟ فاطمه گفت: من نمى توانم راز پيامبر را فاش كنم. وقتى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به سراى باقى شتافت، باز از فاطمه درباره ء راز آن گريه و خنده پرسيدم در پاسخ گفت: پدرم در آن لحظه به من فرمودند: " جبرئيل هر سال يك بار قرآن را به من نشان مى داد، ولى امسال دوبار آن را بر من عرضه كرد. يقين پيدا كردم كه اجل من به پايان رسيده است و امسال از دنيا خواهم رفت ". و من با شنيدن اين سخن گريه سردادم. و پدرم باز فرمود: " و تو نخستين كسى هستى (از اهل بيت من) كه به من ملحق مى شوى آيا نمى خواهى كه سرور زنان اين امت باشى؟ ". و من از شنيدن اين
415 سخن مسرور و خوشحال شدم و خنديدم. (1) اين آرزوى قلبى فاطمه (عليه السلام) خيلى زود بر آورده شد و آن بانوى بانوان بهشتى، خيلى زود (به قولى هفتاد و پنج روز پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله)) دعوت حق را لبيك گفت و به لقاء محبوب و معبود خود پيوست. اما آنچه در رحلت فاطمه (عليه السلام) دردناك و جانگداز است، رحلت او در عنفوان جوانى، و چگونگى رحلتش در پى سقط جنين و آسيب ديدن پهلوى مباركش، و نيز نوع به خاك سپرده شدن اوست كه در غربت و تنهايى، در شبى سياه و دور از انظار و در حالتى صورت گرفت كه خيل دوستدارانش حتى نتوانستند اشكى بر مزارش بيفشانند.... تشييع كنندگان فاطمه (عليه السلام) در دل شب فاطمه زهرا (عليه السلام) كه پيش از رحلت، مدتى را با پهلوى شكسته و تن رنجور و تب آلود بر بستر افتاده و با درد و رنج دست و پنجه نرم كرده بود، طبق وصيت خويش، شبانه و دور از انظار معاندان بد دل و كينه توز دفن گرديد. در تشييع او جز شوهر بزرگوارش على (عليه السلام) و فرزندان دلبندش حسن و حسين (عليه السلام) وعمار، مقداد، عقيل، زبير، سلمان و تنى چند از بنى هاشم، كس ديگرى حضور نداشت. اين نوع تشييع، كه در سكوت و خاموشى و در واقع به طور پنهانى صورت گرفت و در جهان اسلام سابقه نداشت، حاكى از مظالم و تعدياتى بود كه در همان مدت كوتاه پس از رحلت رسول خدا، از سوى جاه طلبان و منفعت پرستان بر بنى هاشم اعمال گرديده بود. همين تشييع بى سر و صدا و مظلومانهء فاطمه (عليه السلام) خود سمبل و مرز اين مظالم و تعديات بود و نشان مى داد كه ستمگرى و جفا كارى با خاندان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، تا جايى رسيده است كه دختر محبوب او را نيز مى بايست در سكوت وانزوا به خاك سپرد، تا مبادا از سوى معاندان، تعرض و تعدى تازه اى صورت گيرد.... درد دل على (عليه السلام) با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) على (عليه السلام)، به هنگام دفن همسر عزيزش، با قلبى شكسته و دلى دردمند، آهى پرسوز از سينه بركشيد و با اين كلمات جانسوز رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را مورد خطاب قرار داد: " درود بر تو اى رسول خدا، از من و از دخترت كه در جوار تو فرود آمده و چنين زود به
1. روضة الواعظين فتآل نيشابورى، متوفى 508، ص 181. 416 تو پيوسته است. اى رسول خدا، شكيبايى من از مفارقت و جدايى برگزيدهء تو پايان گرفت، و طاقت و توان من از رحلت او، از دست رفت. ولى براى من، پس از ديدن مفارقت و جدايى تو و سختى مصيبت واندوه مرگ تو، شكيبايى بر اين مصيبت هم جا دارد، در حالى كه من سر تو را بر لحد آرامگاهت نهادم و بين گردن و سينه ام جان از تنت خارج گرديد (و بر چنان مصيبتى شكيبايى ورزيدم). ما همگى مملوك خدا هستيم و به سوى او باز خواهيم گشت. " اينك، همانا اين امانت (فاطمه زهرا) (عليه السلام) پس گرفته شد و گروگان دريافت گرديد. ولى بعد از اين همواره در اندوه بسر خواهم برد و شبهايم به بيدارى سپرى خواهد شد، تا آنكه خداوند براى من هم، سرايى را كه تو در آن اقامت گزيده اى اختيار نمايد. و به همين زودى دخترت، در مورد اجتماع و اتحاد امت تو در ستم به آن مظلومه، به تو خبر خواهد داد. " پس، تمام سرگذشت را از او سؤال كن و چگونگى رفتار آنان را با ما بپرس. اين همه ستمگرى از آنان بر ما وارد شد، در حالى كه از رحلت تو دير زمانى نگذشته و ياد تو از خاطره ها محو نگرديده بود. " بر هر دو شما درود باد، درود وداع كننده اى گريان و محزون، نه درود خشمگينى رنجيده و دلتنگ. پس اگر برگردم و بروم نه از بى علاقگى است، و اگر بمانم نه از بدگمانى است به آنكه كه خداوند به شكيبايان و بردباران وعده داده است ". (1) گفتار مسعودى درباره ء رحلت فاطمه (عليه السلام) مسعودى، صاحب " مروج الذهب " مىنويسد: وفات حضرت فاطمه (عليه السلام) در سال 11 هجرت بود، وعلى (عليه السلام) در اندوه فراق او، اين اشعار را زمزمه مى كرد: لكل اجتماع من خليلين فرقة * وكل الذي دون الفراق قليل وان افتقادي فاطما بعد احمد * دليل على ان لا يدوم خليل (2) (پيوند هر دو دوست جدائى دارد آنكه فراق و جدائى نداشته است بسيار نادر است از دست دادن فاطمه پس از درگذشت دوست و برادرم " احمد " بهترين دليلى است كه دوستى پايدار نخواهد ماند). باز از آن حضرت نقل شده است:
1. نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 663، كلام 193. 2. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 297. 417 نفسى على زفراتها محبوسة * يا ليتنا خرجت مع الزفرات لاخير بعدك في الحياة، وإنما * أبكى مخافة أن تطول حياتى (1) گفتار بخارى محمد اسماعيل بخارى، در صحيح خود در اين باره روايت مى كند: " زهرا (عليه السلام) در ارتباط با ضبط اموال و غصب فدكش از طرف ابوبكر، با او قهر بود، و هرگز با او سخن نگفت تا وفات كرد. رحلت او شش ماه بعد از وفات پدرش بود و همسرش على (عليه السلام)، شبانه او را دفن كرد و بر او نماز گزارد و به ابوبكر خبر نداد. وعلى (عليه السلام) مادام كه فاطمه حيات و زندگى داشت، با ابو بكر بيعت و مصالحه نكرد ". (2)
1. عزيزم اين سفر تو چه سرد بود و سنگين * كه تا برون شدى از در نه پيكى و نه پيامى سلام مى كنم اى نازنين به سنگ مزارت * تو را چه شده كه جوابى نمى دهى به سلامم؟ " شهريار " 2. بخارى، جزء پنجم باب مغازى، ص 159، چاپ مكه. 418 منابع ومأخذ... v منابع ومأخذ 1. اسرار البلاغة / عبد القادر جرجانى. 2. اصول كافى / ثقة الإسلام كلينى. 3. اعيان الشيعه / آية الله سيد محسن امين عاملى. 4. الإسلام والشيعه / استاد محمود شهابى خراسانى. 5. الغدير / علامه شيخ عبد الحسين امينى نجفى. 6. الفصول المهمه / سيد شرف الدين جبل عاملى. 7. الميزان في تفسير القرآن / علامه طباطبايى. 8. امام جعفر صادق (ع) پيشوا ورئيس مذهب / عقيقى بخشايشى. 9. امام موسى بن جعفر (ع) قهرمان اراده و تصميم / عقيقى بخشايشى. 10. بانوى نمونهء اسلام / استاد ابراهيم امينى. 11. بحارالأنوار / محمدباقر مجلسى (ره). 12. بلاغات النساء / احمد بن ابى طاهر. 13. تاريخ بغداد / خطيب بغدادى. 14. تذكرة الخواص / ابن جوزى. 15. جلاء العيون / مجلسى. 16. حياة محمد و رسالته / منيز بعلبكى. 17. دلائل الإمامة / جزرى. 18. روضة الواعظين / ابن فتال نيشابورى. 19. سخن برگزيده از برگزيدگان / سيد رسول محلاتى. 20. سروش (مجله) جمعى از نويسندگان وزارت ارشاد. 21. سفينة البحار / شيخ عباس محدث قمى. 22. سنن ابن داود / ابن داود. 23. سيرة ابن هشام / محمد بن هشام. 24. سيرة الأئمة الاثنى عشر / شريف سيد محمد باقر قرشى.
419 25. شخصيات قلقه / استاد عبد الرحمان بدوى. 26. شرح نهج البلاغه / محمد عبده وابن ابى الحديد معتزلى. 27. صحيح ابن داود / ابن داود. 28. صحيح بخارى / بخارى. 29. صحيح ترمذى / ترمذى. 30. صحيح مسلم / مسلم. 31. طبقات ابن سعد (تاريخ) / ابن سعد. 32. فاطمه - فاطمه است / دكتر شريعتى. 33. فاطمهء زهراء / استاد توفيق علم. 34. فاطمة الزهراء (ع) من المهد الى اللحد / سيد محمد كاظم قزوينى. 35. فاطمة الزهراء وتر في غمد / سليمان كتانى لبنانى. 36. فرهنگ معين / دكتر محمد معين. 37. كافى / ابن اثير. 38. كشف الغمه / اربلى. 39. مجمع البيان / طبرسى. 40. مروج الذهب / مسعودى. 41. مستدرك / حاكم. 42. مكتب اسلام (مجله) / جمعى از نويسندگان. 43. مناقب / ابن شهر آشوب. 44. منبر الإسلام (مجله) / مقاله توفيق علم. 45. منية المريد في آداب المفيد والمستفيد / زين الدين شهيد ثانى. 46. نظام حقوق زن در اسلام / استاد شهيد مطهرى. 47. نفس المهموم / محدث قمى. 48. نهج البلاغه / ترجمهء فيض اسلام. 49. وسائل الشيعه / شيخ حر عاملى. 50. وفاة الصديقة الطاهره / عبد الرزاق المقرم.