چهارده نور پاك (الجزء 9) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهارده نور پاك (الجزء 9) - نسخه متنی

عبدالرحيم عقيقي بخشايشي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
الكتاب: چهارده نور پاك (فارسي)
المؤلف: دكتر عقيقى بخشايشي
الجزء: 9
الوفاة: معاصر
المجموعة: مصادر سيرة النبي والائمة
تحقيق:
الطبعة: الأولى
سنة الطبع: تابستان 1381
المطبعة: بهار
الناشر: انتشارات نويد إسلام
ردمك: 964-6485-97-9
ملاحظات: ج 9 : 14 نور پاك ، زندگى امام كاظم (ع) (فارسي)
14 نور پاك (عليهم السلام)
9. زندگى امام كاظم (عليه السلام)
قهرمان اراده و تصميم
دكتر عقيقى بخشايشى

1121
بسم الله الرحمن الرحيم

1122
دفتر نشر نويد اسلام
مؤسسهء انتشارات نويد اسلام
14 نور پاك (عليهم السلام)
زندگى امام كاظم (ع)
ناشر: انتشارات نويد اسلام / حروفچينى و صفحه بندى: متين نگار
انتشار: تابستان 1381 / نوبت چاپ: اول
ليتوگرافى: اهل بيت (ع) / چاپ: بهار / صحافى: الجواد
تيراژ: 2000 نسخه / قيمت: 550 تومان
شابك: 9 - 97 - 6485 - 964
كليه حقوق براى ناشر محفوظ است.
نشانى:
تهران، رو به روى دانشگاه، خيابان 12 فروردين، كوچه نوروز، پلاك 6، انتشارات فراهانى / 6405932
قم، پاساژ قدس، طبقه همكف، پلاك 111، انتشارات نويد اسلام / 7743462
تبريز، سازمان تبليغات اسلامى / 9 - 5272003
مشهد، انتشارات عليزاده / 50332

1123
شناسنامهء مبارك امام كاظم (ع)
نام مبارك: موسى (ع)
كنيهء شريف: ابوالحسن
القاب مبارك: كاظم
نام پدر بزرگوار: جعفر
نام مبارك مادر: حميده
تاريخ ولادت: 7 صفر سنه 128 ه‍
سال شروع امامت: 148 ه‍. ق
سن شروع امامت: 20 سالگى
مدت امامت: 35 سال
مدت عمر مبارك: 55 سال
تاريخ شهادت: 25 ماه رجب سال 183 ه‍
علت شهادت: خرماى زهرآلود / هارون توسط يحيى برمكى سندى
محل دفن: كاظمين
تعداد فرزندان: 18 پسر و 19 دختر

1128
پيشگفتار...
بسمه تعالى
پيشگفتار
ولادت با سعادت و گزينش نام
حكومت اموى آخرين لحظه‌هاى عمر خود را مى گذراند و نفس‌هاى آن به شماره افتاده
بود كه هفتمين ستارهء درخشان برج امامت و نهمين در گرانمايهء عترت و طهارت، در
دودمان پاك و رفيع امام صادق (عليه السلام) ديده بر جهان گشود.
تولد او نويد تازه اى به جهان علم و معنويت بخشيد و نور اميد و سعادت را در دلها روشن
ساخت، محلى كه اين نوزاد در آن پا به جهان نهاد آرامگاه مادر بزرگش " آمنه (س) " مام
گرامى پيامبر اسلامى (عليه السلام) موسوم به " أبواء " است كه هنگام مراجعت از سفر حج امام
صادق (عليه السلام) به وقوع پيوست.
مادرش بانو " حميده " اندلسى است كه در فضيلت و تقوى و شايستگى و لياقت، كم
نظير بود.
تولد اين نوزاد پدر عاليقدرش امام صادق (عليه السلام) را بسيار شادمان و خوشحال ساخت و به
افتخار آن سه روز اطعام، و به مردم عقيقه و وليمه داد.
نامى كه براى اين كودك انتخاب گرديد " موسى " بود كه تا آن روز در خاندان رسالت سابقه
نداشت ولى در متن تاريخ دين، سابقهء ممتدى داشت، چون آن نام تجديد كنندهء و ياد آور
مجاهدتها و تلاش‌ها و بت‌شكنى‌هاى موسى بن عمران (صلى الله عليه وآله) پيامبر اولوالعزم و عاليقدرى
بود كه امتى را از ضلالت و گمراهى نجات بخشيد و در برابر طاغوت عصر خود

1129
ايستادگى و پايدارى نمود تا او را به زانو در آورد.
ميلاد با سعادت آن حضرت به اتفاق اغلب سيره نويسان روز يكشنبه هفتم ماه صفر سال
128 هجرى به وقوع پيوسته است.
او تحت تربيت ها و مراقبت‌هاى خاص پدر، و با نوازش ها و مهربانى‌هاى مادر، مراحل
كمال را پيمود و مدت بيست سال از دوران زندگى پدر عالى مقام خود را دريافت و از
محضر پر فيض و از مكتب آموزنده و فياضش بهره‌ها جست. او هر روز شاهد ازدحام
دانشجويان و طالبان علم و كمال بود كه از هر سوى شهر و ديار و از هر نقطهء كشور وسيع
اسلامى، عازم درك محضر امام صادق (عليه السلام) بودند و مى خواستند در مسائل گوناگون او را
مورد سوال و پرسش قرار دهند تا از علوم و دانش‌هاى او، استفاده ها و بهره‌ها برند و گاهى
در محضر او، مناظره ها و مباحثاتى در زمينهء مسائل توحيدى و كلام و قضا و قدر و امامت
و نبوت... صورت مى گرفت و او ناظر اين گونه جلسات و اين نوع مباحثات و گفتگوها بود.
بيست سال تمام در محضر پدر از كمالات و حكمت‌ها و از علوم و دانش‌هاى سرشار او
بهره ور و خود را براى قبول مسئوليت خطير و سنگين الهى آماده تر مى ساخت.
صفات و مشخصات ظاهرى او
هر چند شخصيت فرد با انديشه و افكار و آراء و اثار او است نه با صورت و سيما و صفات
ظاهرى او (1) ولى به عنوان اينكه نيم رخى از چهرهء ملكوتى آن نوزاد اسلام را به طالبان و
علاقه مندان او نشان دهيم بر روال آنچه سيره نويسان نوشته اند با اندك تغيير لفظى در
زير مى آوريم تا همراه تصوير ذهنى يك تصوير عينى نيز از آن بزرگوار داشته باشيم.
مورخين در اين باره چنين ثبت كرده اند كه او " داراى قامت معقول و اندام مناسب و
زيبائى بود صورتش گندم گون و نورانى، رنگ مويش مشگى و انبوه، چهره اش با صفا و



1. از سخنان معروف رضوان جايگاه مرحوم كاشف الغطاء (رضوان الله تعالى عليه) است
جائى كه مى فرمايد: الأنسان، آرائه وافكاره، لاصورته واعضائه. آئين ما، ص 44 از انتشارات
نسل جوان.
1130
ملكوتى، فاصله دندان ها گشاد و كتف‌هايش باز و گسترده، بدنش لاغر و باريك بود و به
نحوى در هاله اى از ابهت و جلال قرار داشت كه فروغ روحانيت و جلوهء معنويت از سيماى
بهشتى او نمودار و تابان بود ".
تلاوت آيات قرآن او با آن زمزمه‌هاى حزين و آواى دلربا، براى اهل نظر جهانى از لطف و
صفا مى آفريد كه هم لذتبخش بود و هم انسان ساز. هميشه زير لباس خود پارچه اى از
پشم خشن مى پوشيد ولى لباس روئين او گرانبها و فاخر بود. او هميشه توصيه مى كرد كه
لباس تميز و زيبا بپوشيد و قناعت در لباس را روا نمى شمرد و مى فرمود: " جد بزرگوارم
على بن الحسين (عليه السلام) هميشه لباس فاخر مى پوشيد كه گاهى قيمت آن از پانصد درهم هم
بالاتر بود و عباى گرانبهائى داشت كه معمولا به پنجاه دينار ابتياع مى فرمود سپس در
تعقيب توصيه ى خود اين آيه را تلاوت مى فرمود: " قل من حرم زينة الله التى أخرج
لعباده والطيبات من الرزق ". (1)
" بگو كى و كدام آئين، لباس‌هاى زيبا و غذاهاى گوارا و مطبوع را بر مردم حرام
كرده است؟ " (2)
القاب امام
لقب و كنيه در زبان عربى نمايانگر نحوهء پذيرش جامعه و طرز تلقى آن از فرد مى باشد و
هويت شخصى او را در زندگى روشن مى سازد، و تقريبا يك نوع تاريخ و سرگذشت
متحركى است كه از شخص، ثابت مى ماند از اين رو گاهى يك فرد به تناسب شئون و
خدمات و فعاليت‌ها يا خصائص و ويژگى‌هاى خود داراى عناوين والقاب متعددى
مى گردد. از اين رو قهرمان گفتار ما نيز داراى چند لقب افتخار آميز و انسانى مى باشد:
1. ابوالحسن اول:
البته اين سه كنيهء زير نيز در موارد نادر بر او اطلاق مى شد: ابو ابراهيم، ابو على،



1. سوره اعراف، آيه 32.
2. المجالس السنيه، ج 2، ص 523 و ديگر منابع مربوط.
1131
ابو اسماعيل.
اين چهار كنيه نام‌هاى دوم او بودند كه گاهى در مكاتبات و اغلب در كتب حديث اطلاق
شده است كه كنيه ى نخستين، معروف ترين و مشهورترين آنها مى باشد و آن كنيه
خاطرات و مبارزات امام نخستين را در دلها زنده مى سازد و چند تن از پيشوايان معصوم
ما اين كنيه را داشتند كه پس از حضرت على (عليه السلام) امام كاظم (عليه السلام)، امام رضا (عليه السلام)، امام
جواد (عليه السلام) داشته اند، از اين رو محض تشخيص كامل مقصود از ابوالحسن بدون قيد،
على (عليه السلام) و " ابوالحسن الأول " امام موسى (عليه السلام) و " ابوالحسن الثانى " امام رضا (عليه السلام) و " ابوالحسن
الثالث " امام جواد (عليه السلام) است.
2. كاظم (فرو دهنده ى خشم):
امام در مقابل سعه ى صدر و حلم و بردبارى و گذشتى كه داشت اغلب به دشمنان و
بدخواهان و متجاوزين حقوق شخصى و خصوصى خود نيز عفو و گذشت داشت. و گاهى
نه تنها مرتكب قصاص يا انتقام نمى گشت بلكه طرف را مورد عنايت و بذل توجه خاص
خود قرار مى داد.
3. عالم:
آگاه و دانشمند لقبى بود كه در آن عصر مشعشع اسلامى، در بين جمع علما و دانشمندان
متعددى كه حضور داشتند روى وفور علم واحاطه ى كامل او بر علوم و دانش‌هاى عصر،
به آن بزرگوار اختصاص يافته بود.
4. صالح (فرد شايسته):
عنوانى بود كه دوستان و علاقه‌مندان بر اساس شايستگى و لياقت و اطاعت به امام داده
بودند و گاهى اين لقب، علامت، رمز، و استتارى بود كه مى خواستند بيگانگان از راز شيعه
آگاه نگردند.
5. باب الحوائج:
لقبى است كه مردم بغداد، پس از تجربه‌هاى فراوان و امتحان‌هاى مكرر در مواقع

1132
نيازمندى و گرفتارى هنگام توسل به درگاه الهى از احترام وجودى آن بزرگوار بهره ور
شده و به درخواست‌هاى خود به بركت توسل به آن محبوب حضور الهى، نايل آمده
بودند از اينرو او را " باب الحوائج " ناميده اند و اين لقبى است كه پس از رحلت به ايشان
تعلق گرفته است كه در تأييد آن از منابع اهل سنت مطالبى در بخش آراء و گفته‌هاى اين
كتاب آورده شده است كه مطالعه خواهيد فرمود.
6. صابر (پايدار):
استقامت كننده در برابر جور و ظلم‌هائى كه از طرف خلفاى غاصب نسبت به آن شخصيت
عاليقدر صورت مى گرفت. چون خلفاى جور او را با انواع و اقسام ناروائى ها و مظالم اذيت
كردند ولى او با ثبات و استقامت كوچكترين ضعف وفتورى را از خود نشان نداد.
7. امين:
امانت دارى، درستكارى در اداء امانت، به تمام معناى كلمهء آن، در وجود آن بزرگوار
فراهم آمده بود. چون او علاوه بر امانتدارى دنيوى، امين صادق و درستكار واقعى در اداء
رسالت الهى، و انجام تعهدات انسانى و پيشوائى ملت بود به حدى كه در راه أداى امامت،
جان خود را نيز فدا نمود و زندگى را در زندان ها سپرى ساخت تا انسان ها آزاد و سرفراز
زندگى كنند.
امامت و پيشوائى آن حضرت
با آنكه در خاندان امام صادق (عليه السلام)، اسماعيل و عبد الله پسران بزرگ، چشم و چراغ خانواده
شمرده مى شدند، و با اينكه تعدادى از ياران پيشواى ششم ميراث امامت را پيش خود
نصيب خاص اسماعيل فرزند بزرگ امام (عليه السلام) مى دانستند، با اين همه موسى در خاندان
رسالت مقام ويژه‌اى به دست آورده بود كه بسيار درخشان و خيره كننده بود، تا روزى كه
اسماعيل پسر بزرگ پيشواى ششم در قيد حيات بود ياران او بى آنكه در اين باره سخنى
شنيده باشند او را كانديداى پيشوائى و امامت آيندهء خود مىدانستند ولى اسماعيل در
جوانى از دنيا رفت و منتظرين خود را مأيوس و نوميد ساخت و پيشواى ششم بر اين

1133
اصل، خبر مرگ او را علنى ساخت و حتى جنازهء او را به بزرگان و معتمدين قوم، نشان
داد تا ريشه ى اين عقيده موهوم را از اساس بخشكاند و اين پندار را باطل سازد. پس از
مرگ اسمعيل بود كه پيشواى ششم به ياران خود مجال داد كه درباره ى امام آيندهء خود،
سخن به ميان آورند و هر بار كه با تعبيرهاى مختلف سوالى در اين باره به عمل مى آمد
پيشواى عاليقدر ما گاهى با تصريح و گاهى با تلويح وكنايه وايماء و گاهى با تعيين و
تشخيص كامل، آنان را به سوى امام بعدى، يعنى پسر سوم، خود، (موسى) راهنمائى
مى فرمودند كه ما به صورت اختصار، تعدادى از اين نوع تصريحات را از منابع معتبر و
مورد وثوق باز آورديم تا نمونه هائى از آن علائم و نشانه ها و تصريحات را نشان داده باشيم.
تصريحات بر امامت آن بزرگوار
امامت و پيشوائى امت، يك منصب الهى تفويضى است كه دارندهء آن رياست عمومى
دينى و دنيوى مردم را به عهده دارد و آن منصب با تعيين و تصريح هر كدام از پيشوايان
معصوم (عليه السلام) قبلى، به افراد بعدى منتقل مى گردد و هرگز انتخاب و اختيار افراد در آن
دخالتى ندارد و اين امر در مورد كليه ى پيشوايان عاليقدر ما صورت تحقق پذيرفته است
و تعيين امام قبلى در امر امامت، كافى است و اينك در مورد امام هفتم (عليه السلام):
1. مفضل بن عمر جعفى كه يكى از بزرگان و دانشمندان شيعه در عصر امام صادق (عليه السلام)
مى باشد، و پيشواى ششم ما توحيد معروف " مفضل " را به افتخار او املاء فرموده است
مى گويد: " از پيشگاه امام صادق (عليه السلام) درخواست نمودم كه امام و حجت الهى را پس از
خودش تعيين فرمايد. امام در پاسخ فرمودند امام و حجت خدا پس از من فرزندم موسى
است كه وارث من وامير شيعيان است من، تو و ياران تو را به او توصيه مى كنم... ". (1)
2. يزيد فرزند سليط كه يكى از مردان تقوى و دانش و در نقل حديث بسيار امين و راستگو
و مورد وثوق رجال درايت قرار دارد، مى گويد:
" در سفر حج با جمعى از ياران و دوستان خود به محضر امام صادق (عليه السلام) شرفياب گرديديم



1. علامه مجلسى، بحار الانوار ج 11، ص 234.
1134
در ضمن پرسش خود عرض نمودم فدايت گردم شما رهبران پاك و معصوم ما هستيد
ولى مرگ مسألة اى نيست كه كسى را از آن استثنا شده باشد در چنين صورتى جانشين
شما كى خواهد بود؟
امام صادق (عليه السلام) در پاسخ فرمودند: فرزندم موسى وارث و جانشين من هستند. علم،
حكمت، فهم، سخاوت و آشنائى با درخواست ها و حوائج دينى مردم، حسن خلق و
معاشرت نيك... در او جمع است. او يكى از درهاى رحمت الهى است و بالاتر از همه
حقيقتى در او نهفته است كه والاتر از همه اينهاست. فرزند سليط درخواست مى كند پدر
و مادرم فردايت گردد. آن حقيقت چيست؟
امام فرمود: پناه اين امت و اميدگاه مسلمانان از او متولد مى گردد. او پاسدار و نگهدارنده
نور و روشنائى بخش اين امت است نورى كه گفتار او حكم، و سكوت او علم و دانش اوست
كه روشنگر مسائل اختلافى بين مردم مى باشد ". (1)
3. عبد الرحمان بن حجاج چنين تعريف مى كند: " به منزل امام و پيشواى خود حضرت
صادق (عليه السلام) رفته بودم او را در اطاق مخصوصش كه نمازخانه اش بود مشغول عبادت و
اطاعت الهى يافتم و نخواستم آن حال خلوص و حضور را بر هم زنم، او رو به قبله بر روى
سجاده نشسته بود و پسرش موسى كمى عقبتر از او رو به قبله ايستاده بود. امام (عليه السلام) دعا
مى كرد و پسرش موسى آمين مى گفت. اين منظره ى روحانى و ملكوتى، حال ديگرى در
من ايجاد كرد منتظر ماندم تا آنكه امام (عليه السلام) دعاى خود را به پايان برد و تا من سوال خود را
آغاز نمايم پس از فراغت امام (عليه السلام) عرض كردم: " خدا مرا به پاى تو افكند شما بهتر از همه
مى دانيد كه من از همگان بريده و به شما خاندان پيوسته ام و تو مى دانى كه من
خدمتگذار اين خاندانم، دلم مى خواهد دانسته باشم چه كسى بعد از شما شايستگى اين
مقام والاى امامت را دارد و كدام يك از فرزندان جانشين شما هستند؟
امام در پاسخ من چنين فرمود: موسى پسرم اين لباس را پوشيد و بر اندامش موزون و



1. علامه مجلسى، بحار الانوار ج 11، ص 234.
1135
مناسب در آمد من خرسند شدم گفتم: شكر خدا را كه ديگر در اين جهان، به هيچ
مسألة اى نيازمند نيستم ". (1)
4. فيض بن مختار، به حضور امام صادق (عليه السلام) شرفياب گرديد و سخنانى ميان آن دو دربارهء
ابوالحسن امام موسى (عليه السلام) رد و بدل شد در اين هنگام، موسى (عليه السلام) وارد شد امام رو به فيض
نمود و فرمود همين است آقاى شما كه درباره اش سؤال مى نمودى.
فيض مى گويد: بلند شدم و دست و صورت امام را بوسه زدم و خواستار بقا و حيات او
گرديدم به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم آيا مى توانم به كس ديگرى هم اطلاع دهم؟
- بلى مى توانى به خانواده و فرزندان و دوستان مورد اعتماد خود يادآور شوى؟
من در ميان دوستان خود به يونس بن ضبيان جريان را نقل نمودم او در يكى از
ملاقات‌هاى خود حقيقت امر را از خود امام صادق (عليه السلام) سوال نمود. امام فرمود حقيقت
امر همانست كه فيض به شما گفته است يونس شاد و مسرور از محضر امام برگشت ". (2) از
اين حديث شريف موقعيت بحرانى عصر امام (عليه السلام) روشن مى گردد كه تسلط حكام جور، تا
چه پايه بوده است؟ كه امام مكنونات قلبى خود را نمى توانست با كمال صراحت، بر زبان
آورد و مردم را در جريان واقعى امر قرار دهد ناچار به كتمان و رازدارى توصيه مى فرمايد.
5. على بن جعفر برادر امام مى گويد: از پدرم جعفر بن محمد شنيدم كه با جمعى گفتگو
مى كرد و به ياران و خواص شيعه مى فرمود: " در مورد فرزندم موسى به نيكى و خوشى
رفتار نمائيد او بهترين فرزندان من است كه بر جاى من تكيه مى زند او قائم مقام من و
حجت خداى متعال بر عمومى آحاد مردم است ".
6. زرارة بن اعين (3) كه يكى از بزرگان و علماء شيعه در فقه وحديث و كلام مى باشد



1. سيد محسن عاملى، المجالس السنيه ص 275.
2. اصول كافى، ج 17 ص 309.
3. زراره يكى از اعيان و بزرگان شيعه است كه در علم فقه وحديث و كلام، بصيرت و آگاهى
كافى دارد امام به وجود او افتخار كرده است و او را مرجع فتواى مردم قرار داده است. امام صادق
(ع) به فيض بن مختار فرمود: اگر حديثى خواستى از اين مرد نشسته، مسئلت نما و با دست خود
به زراره اشاره فرمودند و باز در حديث ديگرى فرمودند اگر زراره و امثال او نبودند، آثار پدرم از
ميان مردم رخت مى بست. او در سال 150 هجرى به رحمت ايزدى پيوست. دانشمندان
حديث، روايات او را به صورت " صحيح " و " مقبول " پذيرفته اند.
1136
مى گويد: " به محضر امام صادق (عليه السلام) شرفياب گرديدم كه فرزند بزرگوارش موسى هم حضور
داشتند. در وسط منزل نعشى قرار گرفته بود كه روى آن را با لباس پوشانيده بودند. امام
به من دستور دادند كه هر چه زودتر جمعى از ياران، مانند داود رقى وابوبصير وحمرانرا
حاضر سازم من به عنوان دعوت آنان از منزل خارج شدم در بين راه با مفضل بن عمر
روبرو شدم كه به سوى منزل امام با جمعى حركت كردند.
من با سرعت به سراغ افراد مورد درخواست امام (عليه السلام) رفتم و آنان را احضار نمودم تا چشم
امام صادق (عليه السلام) به داود رقى افتاد فرمود پارچه را از روى اسماعيل بردار. او امتثال امر نمود
و لباس را كنار زد ناگاه جسد بى روح و بى حركت اسماعيل پديدار گرديد. امام به او فرمود:
آيا او زنده است يا مرده؟
- آقاجان او مرده است.
امام همگان را به قضاوت و داورى طلبيد و همه را به مرگ او شاهد گرفت و از حضار بر
مرگ او اقرار و اعتراف گرفت.
هدف آن حضرت از اين همه اعتراف و اقرار آن بود كه توهمات برخى از شيعيان را كه به
امامت و پيشوائى اسماعيل، دل بسته بودند باطل سازد و آنان را به حق و حقيقت ارشاد و
توجيه نمايد و روشن سازد كه امام و جانشين بعد از خودش، فرزندش موسى است.
هنگامى كه اسماعيل را غسل دادند و كفن كردند، امام به مفضل بن عمر دستور داد كه
دوباره صورت او را باز كنند و نشان مردم دهند تا همگان بر مرگ او يقين و اطمينان
حاصل نمايند و به عنوان تأكيد مراتب اطمينان مردم، رو به جمع نمود و فرمود: آيا او
زنده است يا مرده؟ همگى لب بر اعتراف و اقرار گشودند كه اسماعيل به رحمت ايزدى
پيوسته است، امام صادق (عليه السلام) دست به دعا برداشت و چنين عرض نمود: بار الها! گواه باش

1137
كه به زودى عده اى از مغرضين و كسانى كه مى خواهند نور الهى را خاموش سازند (اشاره
به فرزندش موسى نمود) در اين باره مردم را به شك و ترديد وا خواهند داشت در صورتى
كه ارادهء الهى بر كامل ساختن نور خود قرار گرفته است. سپس دستور داد او را در قبر قرار
دهند و خاك روى او بريزند. براى آخرين بار خطاب به جمع فرمودند:
آنكه مرده، كفن شده، حنوط شده و در اين لحد مدفون گرديده است، كيست؟
همه حضار با صداى بلند گفتند او اسماعيل است امام صادق گفت: بارالها! گواه باش!
سپس دست فرزندش موسى را گرفت و مى فرمود او حق است و حق با اوست و
سرچشمه حق است تا روزى كه خداوند خودش وارث زمين و آنچه بر روى زمين
است باشد ". (1)
امام صادق (عليه السلام) با اين همه تصريحات و تأكيدات مى خواست دو مطلب را ثابت كند:
يكى: آنكه مسألة امامت و پيشوائى مردم با تعيين الهى است و انتخاب و اختيار مردم در
آن كوچك ترين دخالتى نداشته و ندارد و تعيين الهى در مورد امامان قطعى و
منجز است.
دوم: آنكه بدين وسيله مىخواست: گمان و توهم پاره‌اى از شيعيان را بر طرف سازد كه به
امامت و پيشوائى اسماعيل دل بسته بودند. بدين وسيله امام علنا روشن ساخت كه
اسماعيل در دوران حيات خود امام صادق (عليه السلام) به رحمت ايزدى رفت و در يك زمان واحد
دو امام روانيست و امام به حق و پيشواى راستين پس از او، با تعيين الهى، فرزندش امام
موسى است و اختيار و انتخاب در دست خود او نيست.
عصر زندگى و زمامداران خودسر
بنى عباس پس از آنكه با دستيارى علويان حكومت بنى اميه را ساقط كردند و خود بر
اريكهء حكومت مسلط گرديدند به سوى خود بنى فاطمه برگشتند و با تمام نيرو براى از
بين بردن خاندان رسالت كوشيدند عده اى را گردن زدند و جمعى را زنده به گور ساختند



1. علامه مجلسى، بحار الانوار ج 11، 237.
1138
و دسته‌اى را در پايه‌هاى ساختمان‌ها ودر ميان ديوارها گذاشتند. خانهء امام ششم را
آتش زدند وچند بار خودش را به عراق جلب نمودند بدين ترتيب در اواخر زندگى امام
ششم (عليه السلام) تقيه شديدتر گرديد وآن حضرت چون تحت مراقبت شديد بود جز خواص
شيعه را نمى پذيرفتند، وبالاخره از ناحيه منصور خليفه دوم عباسى مسموم وشهيد
گرديدند.
از اين روى در دوره ى امامت امام هفتم، فشار مخالفين شديدتر وروز افزون تر گرديده بود
وموقعيت امام هفتم در برابر سياست زور و اختناق، به صورت سلبى ومقاومت منفى بود
ودر فكر آماده ساختن زمينه ى حكومت اسلامى بود.
خصيصهء كلى كه از مطالعه تاريخ خلفاى عباسى به دست مى آيد اينكه آنان هر چه در آزار
وشكنجه ى پيشوايان معصوم (عليه السلام) مى كوشيدند وبه شيعيان سخت مى گرفتند روز به روز
شمار پيروان آنان بيشتر وايمانشان محكم تر مى شد وسازمان خلافت در انظار آنان يك
دستگاه پليد ومنفور جلوه گر مى گشت واين مطلب يك عقده ى درونى شده بود كه
پيوسته خلفاء معاصر پيشوايان را رنج مى داد ودر حقيقت آنان را زبون و
بيچاره مى ساخت.
دوران انتقال
خصوصيت ديگر دوران پيشواى هفتم، ترجمه ى علوم ودانش ملل ديگر ونقل آن به
محيط اسلامى وظهور فرقه ها واحزاب جديد سياسى ومذهبى بود، كه طبعا برخوردها و
تضادهائى با افكار وآراء اسلامى پيدا مى كرد وهدف امام وياران او نشان دادن حقايق
اصيل اسلام وارشاد ورهبرى گمراهان وارائه مكتب فكرى واقتصادى وسياسى و
فرهنگى اسلام بود كه در سخنان وبيانات امام كاملا نمودار مى باشد وهدف امام پاك
سازى محيط اسلامى از كفر، الحاد، زندقه، شعوبى گرى و... بود.
يكى از مهمترين عوامل بروز اين فرقه ها وجود خفقان وظلم وجور عباسيان در مورد
دورر نگه داشتن مردم از مكتب غنى وپربار اهل بيت (عليه السلام) بود كه اسلام واقعى وتعاليم

1139
حقيقى وحيات بخش پيش آنان بود. آنان بودند كه مى توانستند به خواسته هاى معنوى
وفكرى مردم جواب مناسب دهند ومواد لازم فكرى آنان را از سرچشمه ى زلال ولايت،
تهيه وآنان را سيراب واشباع نمايند بسته شدن درهاى اهل بيت (عليه السلام) عامل گرايش مردم
به مكاتب پوچ فلسفى آن روز بود. قوت گرفتن عقائد ومذاهب گوناگون در اثر تضعيف
خاندان رسالت صورت مى گرفت.
خلفاء عباسى در مقابل بستن درهاى اهل بيت (عليه السلام) به عنوان پاسخگويى كاذب به
خواسته هاى دينى مردم، درهاى فقيهان وعالم نمايان دربارى را آزاد اعلام مى كردند و
آنان همانند پادشاهان وخلفاى عصر داراى تشكيلات عريض وطويل مى شدند كه
دربانان ونگهبانان به محافظت وكنترل در بهاى آنان مى ايستادند.
يكى از محدثين به نام اسماعيل فرازى گويد: " به منزل مالك بن انس وارد شدم و
درخواست حديث نمودم. او دوازده حديث براى من نقل نمود. سپس خوددارى كرد. باز
مجددا درخواست حديث نمودم او به دربانان سياه پوست كه بالاى سر خود داشت
دستور داد مرا از منزل بيرون كنند! " (1)
ديوار نويسى
اختناق فكرى وجلوگيرى از اظهار رأى وانديشه در عصر خلفاى عباسى به حدى رسيد
كه مردم ناچار به شيوهء جديدى متوسل شدند كه امروز هم معمول ومتداول است وآن
ديوار نويسى وانتخاب ديوار براى اداى آرمان خود به جاى روزنامه ومقاله وبه جاى
كتاب وكتابت بود.
بارها مشاهده مى شد كه شبانه دور از چشم جاسوسان هارون، اشعارى در دل شب بر
ديوارها ثبت شده است كه حاوى اعتراض وانتقاد از روش سياست عمومى هارون است
توجه به مفاد ومحتواى آنان مى رساند كه اغلب اين اعتراض ها وشكايات از طرف " شيعه "
وطرفداران اهل بيت (عليه السلام) مى باشد.



1. شرح الانتقاء، ج 2، ص 22.
1140
ذوالنون مصرى مى گويد: " وارد روستايى شدم ديدم بر ديوار يكى از ساختمان هاى آن،
مكتوب است.
انابن منى، والمشعرين وزمزم * ومكة والبيت العتيق المعظم
وجدى النبى المصطفى وأبى * الذى ولايته فرض، على كل مسلم
وامى البتول المستضاء بنورها * اذا ما عدوناها عديلة مريم
وسبطا رسول الله عمى ووالدى * و اولاده الأطهار تسعة أنجم -... "
من فرزند منى ومشعر وزمزم وفرزند مكه وبيت الله الحرام هستم، نياى بزرگم
مصطفى (صلى الله عليه وآله) وپدرم كسى است كه ولايت او بر همگان واجب ولازم شمرده شده است.
مادرم بتول (س) است كه دنيا با نور درخشان وجود او روشن ودر رديف مريم عذرا قرار
دارد. حسن وحسين دو عمو وپدرانم هستند كه فرزندان نه گانه ى آنان ستارگان درخشان
ولايت وعصمت مى باشند. " تنگى وفشار ظلم وخفقان مرا واداشت كه از فضاى وسيع
جهان باين خانه تنگ پناه آوردم ودرد دلم را براى ديوارهاى آن نوشتم، تو اى خواننده
شعر بدان! مسلمان نيست كسى كه مردم از دست او در امان نباشند.
ذوالنون در پى اين اشعار نغز مى نويسد:
" من پس از خواندن اشعار پى بردم كه او يك فرد علوى است كه از ظلم وجور هارون، فرار
كرده است وبه اين آبادى پناهنده شده است ودرد دل وخواسته خود را به ديوارها ثبت و
نقش نموده است. (1)
تقيه وكتمان عقيده
شيعه در فراز ونشيب تمام اعصار وروزگاران در برابر ظلم وخفقان، ايستادگى ومقاومت
نشان داده ودراه دفاع از آرمان مكتبى، ودر حفظ ونگهدارى سرمايه هاى راستين خود،
يعنى شرف وقرآن، جهاد وكوششى خستگى ناپذيرى نشان داده است هر چند اين



1. مقاتل الطالبيين، ص 411.
1141
مبارزه ومقاومت به محروميت از حقوق طبيعى ومشروع او انجاميده است، وبسيارى از
آنان را پشت ميله هاى زندان وسلول هاى انفرادى توأم با شكنجه وعذاب كشانده است و
در اين راه تنها دلخوشى وسرفرازى آنان در تمامى پهنهء تاريخ سرشار از رنج وتحمل شان
اين بوده است كه هرگز تن به ننگ وعار نداده اند وبه صورت جوانمردانه در نگه دارى از
احكام واقعى اسلام ودفاع از رهبران راستين امت در برابر ظلم وخفقان حكام عصر
ايستادگى مى كنند ولى گاهى به دستور پيشوايان خود وبراى پيشبرد هدف هاى والاتر
مأمور به كتمان عقيده وآرمان خويش مى شدند واز تظاهر به آن امتناع مى ورزيدند واين
موضوع در مورد اغلب شيعيان عصر هارون صورت پذيرفته است: تقيهء على بن يقطين،
كميت بن زياد، معمر بن خلاد، وپيروان اهل بيت (عليه السلام) از اين باب بوده است وتقيه امرى
است كه قرآن وحديث ومنطق عقل به صحت ودرستى آن حكم مى كند وسپرى است
كه از كيد دشمن، محفوظ مى دارد.
استبداد وخودكامگى
خصوصيت ديگرى كه در دوران حكومت خلفاى عباسى حاكم بر سرنوشت مردم بود،
ديكتاتورى فردى واستبداد رأى در تصميمات سياسى، ادارى واجتماعى بود شخص
خليفه با آن فكر تخديرى وآلوده ى خود، تعيين كننده ى مسير حركت اجتماعى و
سياسى مردم بود مجلس شورا يا هيئت تصميم گيرنده اى در كار نبود اگر كسانى طرف
شور انتخاب مى شدند از همان ياران غار وهم پالگان بزم شراب، ومغزهاى آلوده به
فسادى بودند كه الگوها ووجهه نظرهاى خليفه را درست ياد گرفته بودند وهرگز بر خلاف
نقشه ها وتصميمات خليفه، رأى ونظرى از خود نداشتند. خليفهء سايهء خدا وپرتو عنايات
الهى بود ودر مسير گسترش اين سايه!! آنچه ظلم وبيداد وغارت اموال ديگران و
محدود سازى آزادى افراد، وخفقان واستبداد بود مرتكب مى گشتند، مسئوليت آنرا به
گردن " ظل الله " مى نهادند وجاى شگفت نيست كه اين سايه ى گسترده نيز همچون ديگر
غاصبان تاريخ، تاب تحمل وتوان كشش تمامى اين مظالم وتعديات واينهمه فساد و

1142
تباهى را داشت بى آنكه خم به ابرو بياورد ويا اينكه نفسى به اعتراض بگشايد.
امين ريحانى يكى از متخصصين تاريخ دوره عباسى در اين باره مى گويد: " چرخ ادارى
عباسيان حركت وگردش داشت ولى نه بر ستمگران وخونخوران، بلكه بر مردم ناتوان،
بيچاره! آنانكه پرداخت كنندهء ماليت هاى سنگين بودند ودعوت جهاد وكارزار را زودتر از
همه پذيرا بودند ". (1)
ابوالعتاهيه شاعر اجتماعى معاصر هارون در اشعار خود، ترسيم زيبايى از وضع عمومى آن
روزگار را دارد ومى گويد: آيا كسى هست كه سخنان مرا به گوش خليفه برساند وبگويد:
" قيمتهاى رايج بازارگران، كسب وكار اندك، هموم واندوه ها فراوان، ايتام ومساكين در
خانه هاى خالى با صداى بلند، بيچارگى خود را اعلام مى دارند، آنان منتظر احسان و
محبت خليفه هستند گرسنگانى كه صبح وشام آنان، با گرسنگى سپرى مى شود. و
بدن هاى لخت وعريان وبى پوشش آنان، قدرت خريد لباس را ندارند. اينها اخبار و
گزارشاتى است كه از ملت فقير ومحروم كشور، به ساحت خليفه، گزارش مى گردد ". (2)
او سپس هوشدار ودورى از فساد ادارى ونظامى دستگاه خلافت را با اين بيان خود ابراز
مى دارد: " گر نان خشكى را در گوشه اى از مملكت بخورى واطاق تنگ وتاريكى را به
سكونت انتخاب كنى يا گوشه مسجدى را دور از معاشرت مردم، بر گزينى، خيلى بهتر از
ساعاتى است كه در كاخ هاى عالى خلافت! به سر ببرى، خوشا به حال كسى كه شنواى
نصايح وپندهاى نصيحت گوى دلسوز خود " ابوالعتاهيه " بوده باشد ". (3)



1. حياة موسى بن جعفر، ج 2، ص 162.
2. وفسوسا كه اين راه يك طرفه را هرگز بر گشتى نيست!!
3. متن اشعار:
رغيف خبز يابس * تأكله في الزاوية
وغرفة ضيقة نفسك فيها خالية * او مسجد بمعزل عن الورى في ناحية
خير من الساعات في القصور العاليه * فهذه وصية فجرة بحاليه
طوبى لمن يسمعها تلك لعمرى كافيه * فاسمع لصلح مشفق، يدعى العتاهيه
حياة موسى بن جعفر، ج 2، ص 160.
1143
رد مقام وزارت
در اثر استبداد وخود كامگى ونبودن نظام حاكم عادل در تشكيلات خلافت عباسى
پذيرفتن مسئوليت، خالى از اشكال وصعوبت نبود چون مسئوليت واقعى فرد در پذيرش
يك سمت مشخص نبود از اينرو افراد متعهد ومسئول، از قبول مسئوليت ادارى سرباز
مى زدند ونمى خواستند خود را شريك جرم عمل انجام نداده، قرار دهند، هنگامى كه
مأمون عباسى وزير خود فضل بن سهل را كشت پست او را به احمد بن ابى خالد پيشنهاد
نمود. او عذر خواهى كرد كه من وزيرى را نديده ام كه به اين سمت اشتغال ورزد، وسلامت
از عهدهء آن بر آمده باشد ". (1)
عذر او بسيار موجه بود چون اوضاع كشور با ميل واراده ى خليفه مى چرخيد از اينرو وزير
يا مأمور عاليرتبه جز يك وسيلهء اجراى مقاصد بيشتر نبود وبيشتر از يك پيچ معمولى در
مهره ى ماشين مملكت، نقش ديگرى را ايفا نمى كرد وامور كشور بيشتر با احساسات و
عواطف وخشم وترحم زودگذر اداره مى شد نه با منطق وعقل وبر اصول عدالت وتدبير
واقعى، وطبيعى است كه نقش غلامان وكنيزان ونديمان ورامشگران در چنين
دستگاهى بيشتر از دانشمندان ورجال ووزيران وانديشمندان وعالمان بوده است.
امام كاظم (عليه السلام) در دوران امامت خود با چهار تن از زمامداران خودسر وخلفاى عباسى
ستمگر روبرو گرديد كه هر كدام به نوبت خود، در راه جلوگيرى از نفوذ وپيشرفت معنوى
امام (عليه السلام) فعاليت وتلاش داشتند:
1. منصور، 2. مهدى، 3. هادى، 4. هارون الرشيد.
وتفصيل زندگى امام (عليه السلام) باين ترتيب است كه امام بيست سال از عهد پدر بزرگوار را درك
كرد كه پانزده سال آن در عصر حكومت امويان بود وچهارسال ونيم را در دروان عبد الله
سفاح ونه سال وچند ماه را در حكومت منصور دوانيقى با حضور پدر گذراند ورحلت پدر
گرامى در عهد منصور صورت گرفت وپس از رحلت پدر ارجمند سى وپنج سال زندگى



1. طيفور، ص 25.
1144
كرد كه: 10 سال آن را در بقيه حكومت منصور بود.
10 سال ديگر را در عهد مهدى فرزند منصور گذراند. يك سال را هم در دوران فرزند ديگر
منصور به نام " هادى " سپرى ساخت. و 14 سال باقى در حكومت هارون برادر منصور
دوانيقى گذراند. اكنون شمه اى از خصوصيات وويژگى هاى دوران هر كدام از آنان، ترسيم
مى گردد تا موقعيت امام در روبه رويى با قضايا ومشكلات آن روزها، بيشتر روشن گردد و
قسمتى از مجاهدات وتلاش هاى پى گير امام در آن دوران هاى سياه واختناق بار، بازگو
مى گردد:
مهدى عباسى
محمد فرزند منصور در سال فوت پدر، به حكومت رسيد ومدت حكومت او ده سال و
يكماه وپانزده روز بود ودر 42 سالگى مرد وهارون الرشيد بر او نماز گزارد. (1)
پس از جنايات وظلمها وشدت عمل منصور، جهان اسلام با سرور وشادى با خلافت
مهدى روبرو گرديد چون تا حدودى ملايم تر وپرعاطفه تر از پدرش منصور بود او دستور
عمومى صادر نمود كه تمام زندانيان، مورد عفو قرار گيرند واموالى را كه از ديگران توقيف
گرديده بود به صاحبان خود برگردانده شود واموال ودارائى كه از امام صادق (عليه السلام) كه در
زمان منصور ضبط شده بود به امام موسى بن جعفر (عليه السلام) برگشت داده شود چون او از پدر،
اموال فراوانى را به ارث برده بود كه نيازى به اين دارائى هاى ناچيز، نداشت ولى كينه و
عداوت با علويان را همانند پدر در سينه محفوظ مى داشت.
آن سختگيرى وشدت عمل را با پيروان ودوست داران على (عليه السلام) همچنان ادامه مى داد
همچنانكه عياشى ولهو ولعب را با همان روش خلفا ادامه مى داد به حدى كه پسرش
ابراهيم ودخترش عليه را سرآمد نوازندگان بغداد تربيت نمود او در مراسم عروسى
هارون با زبيده پنجاه هزار درهم از اموال مسلمانان را خرج عروسى پسر خود نمود كه يكى
از ولخرجى هاى معروف تاريخ گرديد. يكى از مورخين در اين باره مى نويسد:



1. مروج الذهب، ج 3، ص 319.
1145
" عروسى هارون به ترتيبى بود كه نه پادشاهان عجم ونه امپراطوران روم ونه سلاطين
غرب، همانند آنرا در اسراف كارى ديده بودند ". (1)
نفوذ زن در دستگاه خلافت
تضييقات ديگرى كه حكومت مهدى عباسى داشت واو را از ديگر خلفاى گذشته ممتاز
مى ساخت نفوذ همسرش خيزران در اداره ى امور كشور بود او حكومت وفرمانروايى تام بر
قصر خلافت داشت ودر حل وفصل امور كشور دخالت مؤثرى داشت برخى از انتصابات و
انتخابات به دستور او صورت مى گرفت طبيعى است كه نفوذ زن در تشكيلات خلافت كه
جز هوسرانى ومقاصد اشباع عواطف، هدفى ندارد لطمه هاى جبران ناپذيرى بر اساس
حكومت خواهد داشت.
انتشار رشوه در ميان استانداران مهدى
مهدى به عياشى ولهو ولعب مى پرداخت واز وضع فرمانداران وعمال خود اطلاع كافى
نداشت آنان در حيف وميل وغارت اموال مسلمانان، مسابقه گذاشته بودند به هر ترتيبى
بود ثروت ودارائى مردم را از دست آنان مى گرفتند كه رايج ترين آن رشوه بود اين مسئله
در ميان آنان رواج كامل داشت به خصوص در مناطقى كه از مركز خلافت بيشتر فاصله
داشت مانند مصر وآفريقا. فرماندار مصر كه به نام موسى بن مصعب بود در گرفتن ماليات و
رشوه ودر صادر كردن احكام به حد افراط رسيده بود افرادى كه حاضر به پرداخت رشوه و
ساير درخواست هاى نامشورع حكومت او را نداشتند سرنوشت آنان قبرها يا زندان هاى
تاريك بود با اين وضع وكثافت كارى ها جمعى از روحانى نمايان دين فروش هم در اطراف
خليفه بودند كه او را در هاله اى از تقديس وتنزيه قرار مى دادند واو را مظهر تجلى اراده
الهى معرفى مى كردند وگاهى احاديثى به نفع نفوذ يا گسترش ابعاد حكومتى آنان،
جعل مى كردند كه نمونه هائى از آنها را خطيب بغدادى در جلد ششم تاريخ خود آورده
است.



1. حياة الامام موسى بن جعفر ج 1، ص 440.
1146
دشمنى با خاندان علوى
دشمنى وعداوت با خاندان علوى را مهدى عباسى از پدرش منصور فرا گرفت ودر
سختگيرى وشدت عمل با آنان كوشيد وپاره اى از شاعران ومداحان با توجه به مكنونات
ضمير او، اشعار وسروده هائى از مذمت وقدح علويان به زبان آوردند كه يكى از آنان
" بشار بن برد " منافق معروف به زندقه والحاد بود كه اشعارى در اين باره مى سرود واز
مهدى، صله ها وجوائز سرشارى مى گرفت كه يك قلم آن هفتاد هزار درهم در برابر چهار
خط شعر بود كه ملخص مضمون آن اين است كه دختر با وجود عموى بزرگوار (عباس)
ارث نمى برد وبا وجود مردان، زنان محروم از ارث هستند!! (اشاره به جواز مغصوب شدن
فدك)
هر چند جواب او به وسيله امام موسى بن جعفر (عليه السلام) به صورت مستدل تر ومنطقى تر داده
شد ودر پاسخ امام صراحتا گفته شد كه دخالت مشركين وملحدين در احكام اسلامى
يك نوع دخالت فضول مأبانه است.
" كسانى كه از ترس شمشير گرايشى به اسلام پيدا كرده اند بى آنكه قبلا ايمان آورده باشند،
بهره اى از اسلام ندارند ". ولى تشويق مهدى از اين نوع ياوه گويان وسرايندگان! آنان را
همانند قارچ در گوشه وكنار كشور مى روياند واشعار خود را وسيله تقرب به تشكيلات
منحط عباسى قرار مى داد حكومتى كه به عنوان انتقام از دشمنان على (عليه السلام) روى كار آمده
بود!
اتهام دوستى وحمايت از خاندان علوى كافى بود كه وزيرى را ساقط كند ودشمنى با آنان
وسيله اى بود كه فردى را به وزارت وامارت برساند چنانكه اين امر در مورد يعقوب بن
داوود وزير مقرب ومحبوب مهدى رخ داد كه به اتهام حمايت از يك فرد علوى، مدتى به
زندان افكنده شد.
برخورد مهدى با امام موسى (عليه السلام)
مهدى در اوائل حكومت خود برخورد شديدى با امام موسى (عليه السلام) نداشت تنها يك بار در

1147
مدينه ملاقاتى با امام داشت كه از امام در مورد تحريم خمر از نظر قرآن سوالى نمود وبا
پاسخ قانع كننده ومنطقى او روبرو گرديد به حدى كه نتوانست اعجاب وشگفتى خود را
مخفى نگه دارد وعلم وافر ودانش انبوه او را مورد تأييد وتصديق قرار ندهد. (كه در بخش
تفسير آمده است)
بار دوم به هنگام رد مظالم پدرش منصور با امام (عليه السلام) روبرو گرديد مهدى مى خواست
اموالى را كه از امام صادق (عليه السلام) بوسيله پدرش ضبط گرديده است به امام باز گرداند از امام
پرسيد حدود فدك چيست كه من آنرا نيز بازگردانم؟
امام در پاسخ او حدى را براى فدك تعيين فرمود كه درست با حدود امپراطورى اسلام در
عصر مهدى مطابق بود به اين ترتيب " كه يك سمت آن كوه أحد سمت ديگر عريش مصر
ومرز سوم آن درياى احمر ومرز چهارم آن دومة الجندل بود ".
مهدى با تغير وپريشانى پرسيد: همه ى اينها را كه گفتى حدود فدك است؟
امام - بلى.
مهدى متوجه گرديد كه هدف امام، غصب خلافت وحكومت است كه به زور وعنف از
خاندان رسالت باز ستانده شده ودر پاسخ گفت: اينها را كه فرموديد خيلى زياد وقابل
مطالعه است. (1)
مهدى سخت به خشم آمد واز آن روز فهميد كه فرزندان على (عليه السلام) هنوز حق خود را
فراموش نكرده اند وهنوز در استيفاى حقوق خود، به سر مى برند.
مهدى واستفتاء از امام (عليه السلام)
برخورد سوم با امام (عليه السلام) هنگام توسعه وگسترش بناى مسجد حرام ومسجد نبوى (عليه السلام)
صورت گرفت وداستان آن برخورد، هم چنين است:
" كه در سال 161 ه‍. ق در اثر نياز مردم به توسعه دو مسجد بزرگ اسلامى كه در مكه و
مدينه واقع است مهدى دستور توسعه آن را صادر كرد ولى همسايگان مسجد از فرو



1. عمدة الاخبار في مدينة المختار، ص 316.
1148
ريختن خانه ها ومنازل خود به اين امر مهم امتناع مى ورزيدند. مهدى از فقهاى عصر، در
مورد اجبار آنان به فروختن خانه ها استفتاء نمود آنان همگى جواب منفى دادند واين امر
را غصبى تلقى كردند.
على بن يقطين از علاقمندان وارادتمندان امام (عليه السلام) در مجلس بود اشاره نمود كه حكم
اين مسألة را از امام موسى (عليه السلام) سوال نمايند وحكم واقعى را از او استفتاء نمايند مهدى
به فرماندار مدينه نوشت كه اين مسألة را از امام بپرسد وپاسخ امام را به او گزارش نمايد
امام در پاسخ مسألة فرمودند:
" اگر كعبه در سرزمين مردم بنا شده باشد مردم اولى به بناى خويشتن هستند ونمى توان
از آنان گرفت واگر مردم به حريم كعبه وارد شده باشند وبناى خود را در حريم آن به
وجود آورده باشند، پس كعبه اولى به حريم خويشتن است ". (1)
هنگامى كه اين جواب بدست مهدى عباسى رسيد دستور داد خانه ها را ويران ساختند و
قيمت خانه ها را به صاحبان آنها پرداختند:
پاسخ امام از باب تملك وضبط اموال مردم، به نفع مصالح عمومى نيست كه برخى از فقها
پنداشته اند وبا آن در مورد خيابانها وشوارع عمومى استدلال وتمسك جسته اند بلكه آن
حكم تابع دليل خاص خود است كه تصريح دارد كه مسجد حريم وآستانى دارد كه بايد
رعايت گردد وكسى كه در آن حريم كه مخصوص مسجد است بنائى بسازد ارزش و
قيمتى ندارد علاوه بر آنكه زمين مفتوحة عنوة است وقابل خريد وفروش نيست مگر به
تبع آثار وبناهاى آن.
امام (عليه السلام) در زندان مهدى
خطيب بغدادى در تاريخ خود وجمعى ديگر از محدثين اهل سنت ملاقات چهارم امام را
چنين آورده است:
بار چهارم كه آخرين ديدار وبرخورد امام (عليه السلام) با مهدى صورت گرفت هنگامى بود كه



1. بحار الانوار، ج 4، ص 248.
1149
شهرت امام همه جا را فرا گرفت ودانشمندان ودانشجويان از هر طرف او را كعبه ى آمال
خود قرار دادند وشيعيان وپيروان امام در بلاد وشهرستانها نام او را پر آوازه ساختند و
وجوه واموال شرعى خود را متوجه مركز امامت نمودند اين فعاليت ها وحركت ها، مهدى
را مرعوب وهراسناك ساخت وبر تاج وتخت خود ترسيد وپنداشت كه با ضبط و
بازداشت امام (عليه السلام) مى تواند از پيشرفت ونفوذ وفعاليت ومحبوبيت او به كاهد از اين رو
نامه اى به فرماندار خود در مدينه نوشت كه امام موسى بن جعفر را هر چه زودتر به بغداد
اعزام نمايد. فرماندار مدينه مضمون دستور مركز را به به امام اطلاع داد. حضرت همان
روز آماده ى مسافرت گرديد ودر بين راه به منطقه اى به نام " زباله " رسيد كه جمعى از
شيعيان ودوستداران امام در آن منطقه زندگى مى كردند. يكى از علاقمندان امام، به نام
" ابو خالد " با حزن واندوه فراوان از او استقبال به عمل آورد. امام از علت حزن وناراحتى او
پرسيد: عرض كرد چگونه ناراحت نگردم در صورتى كه مى بينم شما به طرف اين
جنايتكار ستمگر مى رويد كه هيچگونه اطمينانى به بازگشت شما وجود ندارد؟
امام به او تسكين خاطر داد واطلاع داد كه در اين سفر، هيچ نوع خطرى او را تهديد
نمى كند به عنوان امنيت بيشتر موعد معينى وتاريخ مشخصى را تعيين فرمود كه در آن
تاريخ باز به سوى او مراجعه خواهد نمود.
امام به طرف بغداد رهسپار گرديد تا به بغداد رسيد مهدى دستور بازداشت او را صادر
نمود وامام (عليه السلام) را وارد زندان كردند. مهدى پاسى از شب را با كمال راحتى در بستر خود
آرميد ودر دل شب خواب ديد كه امام على بن ابيطالب (عليه السلام) از او عيادت مى كند وبا تأثر و
اندوه فراوان اين آيه را مى خواند:
" فهل عسيتم إن توليتم ان تفسدوا في الأرض، وتقطعوا ارحامكم؟ " (1) مهدى با ترس و
هراس فراوان از خواب پريد ودربان خود " ربيع " را خواست او حاضر شد ومشاهده نمود
كه خليفه آن آيه فوق را تكرار وتلاوت مى كند. به او دستور داد كه امام موسى (عليه السلام) را حاضر



1. سوره محمد آيه 22.
1150
سازد واز زندان بيرون آورد. وقتى كه امام به مجلس او رسيد از او استقبالى به عمل آورد
دست بر گردن او انداخت ودر كنار خود نشاند وبا مهربانى وعطوفت خاص گفت:
ابا الحسن!
من در خواب امير المومنين على بن ابيطالب (عليه السلام) را ديدم كه اين آيه را تلاوت مى فرمايد...
از اين رو آيا به من اطمينان مى دهى كه بر ضد من واولاد من نهضت وشورشى نكرده
باشى؟
امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود من تاكنون چنين كارى نكرده ام ودر شأن من هم نيست.
مهدى گفت راست گفتى. به ربيع دستور داد كه امام را با كمال احترام وتعظيم شبانه
روانه ى مدينه سازد به حدى كه نماز صبح را در بين راه خواندند ودر همان روزى كه به ابو
خالد تعيين فرموده بود به منطقه زباله رسيد ودوستان خود را بيش از حد مسرور ساخت
ودر برابر فرح وسرور آنان فرمود:
" من دوباره به سوى آنان باز خواهم گشت كه آن بار، ديگر مرا نجات وخلاصى نيست ". (1)
مقصود امام اشاره به دوران هارون الرشيد بود كه بعد اتفاق افتاد.
قاضى شريك وسفره ى مهدى خليفه عباسى
شريك بن عبد الله نخعى معاصر مهدى خليفه عباسى به علم وتقوى معروف بود مهدى
علاقه ى وافرى داشت كه او منصب " قضاوت " را بپذيرد ولى شريك براى آنكه خود را از
دستگاه ظلم وستم دور نگه دارد زير بار اين پيشنهاد نمى رفت وباز خليفه علاقه داشت
كه او تعليم وتربيت خصوصى فرزندان خليفه را به عهده بگيرد تا به آنان علم حديث و
فقه بياموزد او اين مسئوليت را نيز قبول نمى كرد وبه همان زندگى آزاد وفقيرانه اى كه
داشت قانع بود. روزى خليفه او را طلبيد وبه او گفت: " بايد امروز يكى از اين سه كار را



1. تاريخ بغداد، ج 13، ص 30 - مرآة الجنان، ج 1، ص 394، چاپ حلب. الفصول المهمه،
ص 214، چاپ نجف - فصل الخطاب، علامه خواجه پارس، ص 382 - احقاق الحق، ج 14،
ص 233 - وفيات الاعيان، ج 4، ص 493 - مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 264.
1151
قبول كنى، يا عهده دار منصب " قضاء " بشوى يا كار تعليم وتربيت فرزندان مرا بپذيرى يا
آنكه امروز با ما باشى وسر سفره ما بنشينى ".
شريك با خود فكرى كرد وگفت حالا كه اجبار واضطرار در كار است البته از اين سه كار،
سومى آسان تر وكم زحمت تر است وپذيرفت خليفه به مدير مطبخ وسرآشپز خود
دستور داد كه امروز لذيذترين غذاها را براى شريك تهيه كن او نيز غذاهاى رنگارنگ و
مطبوع از بهترين مواد غذايى كه متشكل از مغز استخوان - آميخته با نبات وعسل و
زعفران وديگر تركيبات غذائى بود تهيه وبر سر سفره آورد.
شريك كه تا آن روز در عمر خود همچو غذايى نخورده ونديده بود، با اشتهاى كامل خورد
خوانسالار آهسته به گوش خليفه خواند " به خدا قسم كه ديگر اين مرد، روى رستگارى
نخواهد ديد " وهمين طور هم شد.
طولى نكشيد كه ديدند شريك هم عهده دار تعليم فرزندان، وهم منصب قضاوت را
پذيرفت وهم وبرايش از بيت المالل مقررى معين گرديده است.
روزى با متصدى پرداخت حقوق بر سر مسائل مالى، حرفش شد، متصدى به او گفت: " تو
كه گندم به ما نفروخته اى كه اين قدر سماجت به خرج مى دهى؟ "
شريك گفت: چيزى پرارزش تر از گندم را فروخته ام من دين خود را فروخته ام ". (1)
در دوران الهادى
موسى الهادى پسر مهدى پنجمين خليفه عباسى در سال 169 هجرى به سن 24
سالگى به حكومت رسيد ودر سال 170 در عيسى آباد از دنيا رفت ومدت حكومت او يك
سال وشش ماه ادامه داشت. (2) او در قساوت قلب وتندخلقى وسلحشورى وبدبينى به
ديگران در ميان خلفاى عباسى شهرت داشت رفتار او با خاندان علوى وفرزندان فاطمهء
اطهر بهتر از ديگر خلفاى عباسى نبود در روزگار او جمعى از سران وبزرگان علوى نهضت
كردند وبر او شوريدند كه معروف ترين آنان حسين بن على بن الحسن معروف به صاحب



1. مسعودى، مروج الذهب ج 3، ص 320.
2. مسعودى، مروج الذهب ج 3، ص 334.
1152
فخ بود ودر زندان او تعداد زيادى از بنى هاشم بودند كه مورخين تعداد آنان را چهار هزار
نفر نوشته اند. آنان در روز ترويه هشتم ذيحجه در صحراى فخ با سپاه هادى برخورد
نمودند ومغلوب شدند جمعى را اسير وعده اى را كشتند وچند روز جنازه هاى آنان روى
زمين ماند تا پرندگان ودرندگان از گوشت آنان خوردند واز ميان بردند. (1) برخى از شعراى
آن روز، در رثاى آن فاجعه چنين سروده اند:
" من بر حسين وديگر ياران او مى نالم كه آنان را چند روز در روى خاك هاى فخ گذاشتند.
جوانمردان شجاع وبى باكى كه مذلت وعار را از بنى عباس زدوده بودند ومردم به
وسيله ى هدايت نياى بزرگ آنان، به صلاح ورستگارى سوق داده شدند، وآنان حق
بزرگى بر عهدى مردم داشتند ".
افراط در عيش ونوش
موسى الهادى در سنين جوانى به قدرت رسيده بود ودر خوشگذرانى وشهوت رانى ودر
لهو ولعب افراط داشت. بيشترين مخارج او را، شب نشينى ها وانعام وصله به
موسيقيدانان وشعراء ونوازندگان تشكيل مى داد او به يكى از نوازندگان معروف عصر خود
بنام ابراهيم موصلى پنجاه هزار دينار جائزه داد چون او توانسته بود در ضمن سه خط
شعر، خليفه را به طرب ووجد وا دارد وديگر روزى اراده فرموده بود به همان نوازنده سى
هزار دينار مرحمت كند! چون با صداى دلنشينى او را به وجد وسر حال آورده بود. جوائز
وعطايا وبخشش هاى هادى نسبت به شعرا ونوازندگان به حدى شهرت يافته بود كه
يكى از نوازندگان آن روز در اين مورد گفته بود: " اگر هادى مدتى در ميان ما نوازندگان
باشد، ما ديوارهاى ساختمان هاى خود را نيز از طلا ونقره بنا مى كرديم ". (2)
او در ميان خلفاى عباسى نخستين كسى است كه به شرابخوارى علنى پرداخت واين
شيوهء ناپسند در او شيوع پيدا نمود وديگر پادشاهان عباسى از او، پيروى و



1. مروج الذهب، ج 3، ص 336.
2. الأغانى، ج 5، ص 241.
1153
تبعيت نمودند. (1)
فجيع ترين حادثه اى كه در دوران حكومت او در راه مبارزه با خاندان علوى وسركوبى
نهضت هاى راستين مردم رخ داد فاجعه فخ (2) بود كه بنا به تعبير امام جواد (عليه السلام) بعد از
واقعه ى كربلا حادثه اى به عظمت وبزرگى آن در دودمان رسالت رخ نداده است. همان
عملياتى كه بنى اميه نسبت به اهل بيت در كربلاء انجام دادند مشابه آن وبه همان شدت
وحدت را بنى عباس نسبت به فرزندان ونوادگان على (عليه السلام) در بيابان " فخ " مرتكب گرديدند.
بنى عباس نيز همانند امويان اسير گرفتند سرها را به نيزه زدند وبدنها را چند روزى روى
خاك افكندند.
صاحب فخ به هنگام نهضت از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) مشورت به عمل آورد امام او را از
مردم دو رو وفاسق بر حذر داشت وشهادت او را پيش بينى نمود واينكه چنين فرد
شايسته اى را از دست خواهد داد اظهار ناراحتى نمود. (3)
حسين بن على بن حسن قبل از نهضت خود ودر راه آماده ساختن افكار مردم در مسجد
النبى به خطابه پرداخت در ضمن خطبه اى اين چنين گفت: من فرزند رسول خدايم و در
حرم رسول خدا شما را به راه وروش پيامبر اسلام فرا مى خوانم ".
شما آثار پپامبر اسلام را در ميان سنگ ها وكوه ها مى جوئيد، ولى جگر گوشه ها وفرزندان
او را يارى ومدد نمى دهيد؟ (4)
هنوز خطابه ى مهيج ومؤثر او به پايان نرسيده بود كه توده هاى مردم به طرف او حركت
كردند ودست بيعت به سوى او دراز كردند وبر اساس كتاب خدا وسنت پيامبر اسلام و
طبق آرمان مقدس دعوت به " رضا " از آل محمد (عليه السلام) با او بيعت كردند واو هم شرائط بيعت
را پذيرفت وافزود: كه من بر اساس تأمين عدالت اجتماعى، اجراى عدل وداد اسلامى، و



1. الجهشيارى، ص 144.
2. فخ محلى در چند كيلومترى مكه قرار دارد نزديك مسجد تنعيم كه عمره مفرده از آن مسجد
انجام مى پذيرد وهم اكنون در آن محل در خيابان شهيدان معروف مى باشد.
3. سيرة الامام، ج 1، ص 448.
4. مقاتل الطالبيين، ص 484.
1154
پياده نمودن احكام قرآن قيام كرده ام وهدفى جز اصلاح وارشاد ندارم.
حسين بن على (صاحب فخ) پس از گرفتن بيعت به سوى مكه حركت كرد وقريب به
سيصد نفر از ياران واهل بيت خود را نيز همراه داشت در خود مدينه فرماندارى از طرف
خود تعيين نمود تازه به منطقه ى فخ رسيده بودند كه طرف صبح روز هشتم (ترويه) بود
مى خواستند همانجا اردو بزنند تا بقيه نيروها به آنان بپيوندند كه سپاه بنى عباس با
فرماندهى عباس بن محمد، وموسى بن عيسى رسيد ودو طرف با هم برخورد نظامى
پيدا كردند سپاه ظلم وستم به آنان يورش آورد بر آن عده كم حمله كردند وجمعى از آنان
را شهيد وتعدادى را اسير وسرهاى جمعى را به دربار عباسى حمل نمودند (1) در آن واقعه
خود حسين در اثر اصابت تير، كشته شد سپاه بنى عباس كشته هاى خود را دفن كردند
ولى حسين وياران آزاد مرد او را، در همان حال باقى گذاشتند ورفتند.
امام در شهادت علويان
هنگامى كه خبر تأسف بار شهادت حسين وياران او به گوش امام رسيد امام (عليه السلام) بسيار
ناراحت ومتأثر گرديد وفرمود: " انا لله وانا اليه راجعون، مضى والله، مسلما صالحا
صواما قواما آمرا بالمعروف وناهيا عن المنكر ما كان في اهل بيته مثله ". (2)
همگى از خدا هستيم وهمگان به سوى او باز خواهيم گشت. او به رحمت ايزدى پيوست
خوشا به سعادت او كه مسلمان شايسته، روزه دار، شب زنده دار وعامل به وظيفهء امر به
معروف ونهى از منكر بود ودر ميان اهل بيت همانندى نداشت.
سيد بن طاووس در كتاب مهج الدعوات با سند پيوسته ى خود نقل نموده است هنگامى كه
سر حسين بن على بن الحسن صاحب فخ را با جمعى از اسيران جنگى كه عموما از
خاندان علوى بودند به حضور هادى آوردند تا چشمش به اسيران افتاد، اشعارى زمزمه
كرد كه مضمون برخى آنها چنين است:



1. تاريخ طبرى، ج 1، ص 28 تعداد سرها را صد نفر نوشته است.
2. المقاتل، ص 453.
1155
" عموزادگان من! بعد از اين واقعه ديگر شعر نسرائيد بعد از آنكه قافيه ها در بيابانها دفن
گرديد وما از آن افرادى نگشتيم كه ميان ما دادرسان قضاوت كنند بلكه قاضى وداور ما
شمشيرها گرديد، ستمگر ما نبوديم كه به شما ظلم كرده باشيم بلكه اين حكم قضاوت
شمشير بود اشتباه كار از نخست اين بود كه ما بد قاضى انتخاب نموديم ".
او دستور داد كه يكى از اسيران را توبيخ واذيت نمودند، وسپس او را كشتند وبه تدريج با
ديگر اسيران هم همين معامله را انجام داد.
دعبل خزاعى در اشعار معروف " تائيات " خود اشاره اى به اين موضوع دارد جائى كه
مى سرايد:
مدارس آيات خلت من تلاوه ء * و منزل وحى مقفر العرصات
قبور بكوفان، وأخرى بطيبة * و اخرى بفخ، يا لها صلوات
وأخرى بارض الجوزجان، محلها * و قبر بيا خمرى، لدى الغربات
يا خمرى محلى است در 16 فرسخى كوفه كه شهادت امام ابراهيم از سادات علويين در
آنجا صورت گرفته است.
تهديدات هادى
پس از پيروزى ظاهرى دستگاه جبار هادى عباسى وسركوب نهضت فخ او تهديدات خود
را نسبت به بزرگان ورؤساى علويان آغاز نمود وامام موسى بن جعفر (عليه السلام) عامل ومحرك
اين انقلابات معرفى گرديد او در ضمن گفتارهاى خود اظهار كرد: " به خدا قسم نهضت و
خروج حسين با الهام از موسى بن جعفر (عليه السلام) بوده است او در پى اجراى اوامر موسى (عليه السلام)
بوده است چون محبت وعلاقه ى او در دل تمام علويان ريشه دوانيده است ودر ميان
علويان تنها اوست كه صاحب سفارش در ميان اهل بيت مى باشد، خدا مرا هلاك كند اگر
او را به قتل نرسانم!! " (1)



1. بحار الانوار، ج 11، ص 278.
1156
تهديدات هادى به گوش خاندان امام رسيد جمعى از آنان به هراس وبيم افتادند وبراى
حفظ جان امام (عليه السلام) به او توصيه مى كردند كه خود را آشكار نسازد تا از شر آن طاغوت،
محفوظ ودر امان باشد. قهرمان گفتار ما در برابر پيشنهاد آنان تبسمى فرمود وبراى
تسكين خاطر آنان به اشعارى تمثل جست كه مضمون آنها اينست:
" آن گروه تصور كردند كه بر پروردگار خود پيروز خواهند شد. پروردگارى كه پيروزى بخش
پيروزمندان است ".
" فرزدق خيال نمود كه " مربع " را خواهد كشت، ولى سلامت وعمر دراز بر " مربع "
بشارت باد!
عصر هارون رشيد
هارون رشيد برادر هادى وفرزند مهدى در سال 170 در سن 21 سالگى به حكومت
رسيد وحكومت او 23 سال وشش ماه ادامه داشت تا اينكه در 44 سالگى در سناباد
طوس از دنيا رخت بر بست. (1)
هارون ششمين خليفه ى عباسى با قدرت وامكانات بيشترى به حكومت رسيد وشعاع
قدرت ونفوذ او به مناطق محصوره ى اسلامى رسيد به حدى كه از غرور سلطنت وقدرت
به ابرها خطاب مى كرد: " به هر طرف كه بروى وبه هر نقطه كه سايه افكنى ماليات آن به
خزائن من خواهد رسيد ". (2)
در عصر او بغداد عروس دنيا گرديد. امام هفتم كه مسئوليت الهى وپيشوايى حقيقى
شيعيان را داشت وطرفدار اصالت وسلامت احكام دين بود همواره از موضع دين مبين
اسلام سخن مى گفت ونظرهاى استوار ومحكم او برپايه ى حق وعدالت اجتماعى قرار
داشت در اندك مدتى در ميان گروه هاى متعددى از مردم كه از فشار وجور خلافت
دلتنگ وآزرده مى شدند وجود امام را چون نگين انگشتر در ميان مى گرفتند وهر روز در
مكتب فضيلت وتربيتى او گرد مى آمدند واز فضائل ومكارم اخلاقى او



1. مروج الذهب، ج 3، ص 275.
2. صبح الاعشى، ج 3، ص 270.
1157
بهره ها مى جستند.
در چنين شرايطى بود با اينكه هارون محور قدرت وسياست قرار داشت در عين حال
وجود شريف امام وگرويدن مردم پاكدل به او، موجب بيم وهراس هارون مى گشت امام
موسى (عليه السلام) مركز امامت خود را در مدينه منوره قرار داده بود ودر همين شهر مقدس كه از
نخستين روزهاى طلوع اسلام پايگاه نشر توحيد ومعارف اسلام بود امام در كنار مرقد
نياى بزرگش رسول الله (صلى الله عليه وآله) به راهنمايى وارشاد مسلمانان مى پرداخت واين امر موجب
تشويش واضطراب بيش از حد دستگاه خلافت عباسى گرديده بود.
هارون الرشيد هنگامى كه موضع محكم امام را در مدينه احساس كرد نخست با
مقاومت هاى منفى وعدم همكارى امام با دستگاه خلافت سپس در مراحل بعدى با
تعرض وانتقادها واعتراض هاى امام روبرو شد از بيم توسعه روز افزون مخالفت طرفداران
حقيقى مكتب اسلام حضرت را به عراق، مركز حكومت خود جلب نمود وبه صورت
بازداشت وزندان، اعمال وارتباطهاى او را زير نظر مستقيم خود، قرار داد. باز نگرانى و
ترس وبيم خليفه ى عباسى كاستى نگرفت ونامه ها وملاقات ها ورفت وآمدها از
شهرستان ها وقصبات همچنان ادامه داشت تا اينكه هارون به عنوان قطع كامل ارتباط
شيعيان او را به زندان افكند وچند سال در زندان هاى متعدد وگونه گون از پيشواى
عاليقدر نگهدارى به عمل آورد كه در بخش " شهادت " از نظر مى گذرد.
پيشواى هفتم، در همه ى مدتى كه در عراق زير نظر داشت همچنان به عبادت واطاعت
الهى سرگرم بود ولى غافل از سرنوشت شيعيان ورهبرى نهضت فكرى واجتماعى آنان
نبود وهميشه در احقاق حقوق از دست رفته انديشه ونقشه داشت. هارون از صراحت و
شهامت وبى پرده گويى امام (عليه السلام) هراس داشت از آن رو اغلب در محافل خصوصى از او
سوالات مى كرد تا بيشتر مفتضح نگردد روزى در يك محفل خصوصى گفت: اى پسر
پيامبر! در انديشه ام كه باغ فدك را كه مورد ادعاى شما است به شما بازگردانم زيرا مسلم
است كه آن از شما غصب گرديده است لطفا حدود آنرا بيان فرماييد.

1158
امام فرمود: نگران نباشيد ما دعوى خود را از آنچه حق است به خداى بزرگ منتقم واگذار
كرديم حل وفصل آن در روز رستاخير صورت مى گيرد. هارون اصرار كرد كه حدود آنرا باز
گو كند. امام فرمود اكنون كه مى خواهى حق خاندان پيامبر را به خودشان بازگردانى من
نقشهء آنرا به شما بازگو مى كنم. امام در ترسيم وبيان حدود فدك طورى اداى مطلب نمود
كه حدود امپراطورى اسلام در عصر هارون را فرا مى گرفت وكاملا مى رساند كه حكومت
بنى عباس غلط واز روى غصب حق واقعى اهل بيت (عليه السلام)، صورت گرفته است.
هارون لحظه اى به فكر فرو رفت ودر دل خود به خشم وغضب آمد اما چيزى نگفت و
جلسه را خاتمه داد ولى آن روز كاملا دريافت كه هنوز فرزندان فاطمه وعلى حقوق خود
را هرگز فراموش نكرده اند. (1)
ثروت ودارايى حكومت هارون
حكومت هارون با بهترين شرائط مالى وامكانات اقتصادى روبرو بود به حدى كه
هيچكدام از پادشاهان وخلفاى گذشته در آن شرائط نبودند وعوامل مهم آن توسعه ى
كشور اسلامى ووقوع فتوحات پى در پى، وپياده كردن كامل مقررات مالى اسلام بود.
مورخين نوشته اند كه درآمد بيت المال در هر سال به چند ميليارد دينار مى رسيد
جهشيارى يكى از سيره نويسان اسلامى درآمد بيت المال را به پانصد ميليون ودويست و
چهل هزار درهم تخمين زده است با توجه به اين كه ارزش دينار ودرهم آنروز خيلى بيشتر
از امروز بوده است چون آنروز يك گوسفند به يك درهم خريدارى مى شد وقيمت يك
شتر كامل 4 درهم وخرما شصت رطل آن به يك درهم وروغن هشت رطل آن به يك
درهم خريد وفروش مى گرديد ومزد معمار استاد كار روزانه يك درهم ونيم بود. بر اين
پايه مى توان درآمد بيت المال را در عهد هارون با واحد پول كنونى عراق به دو ميليارد و
دويست وبيست ميليون نهصد وشصت هزار دينار (2) تخمين زد كه تا آنروز چنين



1. چهارده معصوم، ص 196.
2. مقدمه ابن خلدون، ص 117 - هارون الرشيد، احمد امين، ص 88 - حياة الأمام موسى بن
جعفر، ج 2، ص 29.
1159
درآمدى هرگز سابقه نداشته است.
منابع درآمد مالى
1. خراج ومالياتى كه نقد يا به صورت جنس به اراضى مفتوحه عنوه تعيين شده بود.
2. جزيه يا درآمدهاى سرانه كه به اقليت هاى مذهبى در برابر پناهندگى وحق حمايت از
عمران وآبادى آنان، تعيين گرديده بود وهر سال از آنان دريافت مى گرديد.
3. زكات كه بزرگترين رقم درآمد را تشكيل مى داد كه از مالك هر 20 دينار نيم دينار واز
مالك هر دويست درهم 5 درهم علاوه بر آنها از محصولات كشاورزى ودامدارى نيز با
شرائط خاصى كه در فقه به صورت گسترده بحث شده است گرفته مى شد كه اين قسمت
بزرگترين رقم درآمد حكومت را تشكيل مى داد.
اين درآمدهاى كلان مى بايست در مصارف عمران وآبادى كشور ورفع نيازهاى عمومى و
تأمين عدالت اجتماعى ورفع نيازمندى هاى مستمندان واقعى جامعهء اسلامى، صرف
گردد. ولى اغلب طبق تمايلات شخصى خليفه در راه ارضاى تمايلات شخصى خليفه
صرف مى شد. نوازندگان، شاعران، چاپلوسان، مداحان وحاشيه نشينان سهمى بيشتر از
نيازمندان واقعى را داشتند. به عنوان مثال:
1. شاعرى سه خط شعر در شأن خاندان عباسى سرود وابراهيم موصلى نوازندگى آن را به
عهده گرفت، پس از پايان مراسم، به هر كدام از سراينده ونوازنده، صد هزار درهم عنايت
ملوكانه گرديد. (1)
2. يحيى برمكى نوازنده ديگرى با خواندن اشعار او را به وجد وطرب واداشت در سرحال و
شوق به او گفت: بلند شو وهر چه در قصر هست با خود بردار وببر او گمان كرد كه فرش و
تجملات قصر را مى گويد سپس متوجه گرديد كه كيسه هاى نقره وطلا، در آن آماده شده



1. الاغانى، ج 4، ص 74، چاپ دار الكتب المصريه.
1160
است كه محتوى پنجاه هزار درهم بوده است ". (1)
3. دحمان اشقر يكى ديگر از نوازندگان معروف ترانه اى را در حضور هارون ايراد كرد كه
بسيار مورد توجه او قرار گرفت به حدى كه هارون خواستار تكرار واعاده ى آن گرديد او
چند مرتبه آن را تكرار نمود در پايان نوازنده از خليفه درخواست دو آبادى را نمود كه
محصول آن دو، هر سال به چهل هزار دينار مى رسيد. خليفه كه در حال عيش وعشرت و
وجد وطرب بود پذيرفت وآن دو آبادى را به او صله وانعام فرمود. اطرافيان تذكر دادند كه
اين انعام خيلى بيش از حد است وچنين صله اى روا نيست. خليفه اظهار فرمود: عطاياى
ما ديگر مسترد نمى گردد ولى سعى كنيد آنها را از اشقرى بخريد. درباريان هارون آن دو
آبادى را به قيمت سنگين از نوازندهء دلنواز خريدند ". (2)
درآمد محصولات كشاورزى ملكه مادر
علاوه بر امكانات مالى وثروت بيش از حد هارون كه خود را مالك الرقاب وصاحب اختيار
كامل بيت المال واموال مردم مى دانست خاندان وبستگان ووابستگان محترم! به بركت
وجود ذى جود خليفه، هر كدام به نوبت خود از ثروت ودارائى فراوانى بهره مند بودند كه
در جاى خود در كتب مضبوط است ما فقط به چند نمونه از آن ها اشاره مى كنيم:
1. مادر خليفه به نام " خيزران " كه بانوى اول كشور وزن مقتدر وبا نفوذى بود به حدى كه
در دوران حكومت شوهرش مهدى وفرزندش هادى فرمان فرما وحكمران واقعى او بود
نه خلفا! اندوخته هاى مالى وثروت بى حسابى تدارك ديده بود كه مسعودى مورخ
نامى مى نويسد: " غير از نقد وجواهرات واملاك ومستغلات فراوان تنها محصول غله و
درآمد يك ساله ى او از باغات وزمين هاى زراعتى خود، به مبلغ يكصد وشصت ميلون
درهم تخمين زده مى شد ". (3)



1. الاغانى، ج 6، ص 187.
2. تاريخ الخلفاء، ص 116 - حياة الامام موسى بن جعفر، ج 2، ص 34.
3. مروج الذهب، مسعودى، ج 3، ص 348.
1161
2. محمد بن سليمان يكى از فاميلان محترم واز فرماندهان سپاه روزى با قاضى بصره و
غلامان خاص خود عازم گردش بود شخصى از مستمندان شهر معروف به " رأس النعجه "
جلو مركب او را گرفت وچنين اظهار داشت:
" آيا رواست از درآمد محصولات خود هر روز صد هزار درهم داشته باشيد ولى من به نصف
درهم، هم براى رفع گرسنگى نيازمند باشم ودسترسى به آن پيدا ننمايم؟ اگر معناى
عدالت اين است من به چنين عدالتى كافر هستم ".
غلامان محمد كه تحت تأثير سخنان او قرار گرفته بودند به دستو او صد درهم به او دادند
وعبور كردند ". (1)
عطايا واسرافكاريهاى شهبانو
زبيده بانوى اول كاخ خلافت هارون كه عنوان مادرى وليعهد خليفه را داشت در اسراف و
تبذير بيت المال وخرج تراشى ها در راه ايجاد هنركده هاى زيبا وفنون جميله و
دراماتيك و... دست كم از هارون نداشت. او تحت احساسات وعواطف تنوع طلبى زنانه،
هر روز نقشه اى براى تزيينات كاخ خلافت، مى كشيد ودر امر استخدام درباريان و
خدمت گزاران نظرهايى داشت كه گاهى با بودجه هاى كلان هم تأمين نمى گشت: او يك
بار سيصد هزار درهم در راه خريد غلامى صرف كرد كه تنها امتياز او اين بود كه بهتر ساز و
عود مى زند. (2) او در راه تزيين وآرايش همان غلام ووسائل ساز وچنك او پنجاه هزار دينار
به مصرف رساند ". (3)
او بار ديگر به يك نوازنده بنام " ابن جامع " كه در راه شادمان ساختن شوهر عزيزش سه
بيت شعر ترانه خوانده بود از بابت هر شعر، صد هزار درهم مرحمت فرمود كه مجموعا
سيصد هزار درهم بود ولى از بابت اين كه شوهر از همسر عقب نماند دستور داد سيصد
هزار دينار به او عنايت ملوكانه داشته باشند مبادا دختر ابى فضل بر او غالب وپيروز وبالا



1. مروج الذهب، مسعودى، ج 3، ص 348.
2. سيدات البلاط العباسى، ص 48.
3. بيت الخلفاء والخلعاء.
1162
دست بوده باشد! (1)
او ديگر بار به آموزگار پسرش محمد امين صد هزار درهم داد ولى اگر به خاطر تعليم و
تربيت بود نوش جان معلم باد! كه هنرش بيش از آن ارزش دارد، نه بلكه به خاطر دو بيت
شعرى بود كه در تملق وچاپلوسى شاگردش سروده بود كه به او نويد مى داد او وارث
حكومت وخلافت خواهد گرديد ". (2)
ابن عطايا وعنايات شهبانو وملكه عالى مقام خلافت، در عصرى صورت مى گرفت كه فقر
وفلاكت وگرسنگى به اغلب هموطنان، رنج وشكنجه مى داد واغلب با بيچارگى وناتوانى
به سر مى بردند.
نامه اى از امام به هارون
اطرافيان هارون كه عنوان اهل علمى وروحانيت را يدك مى كشيدند وبا القاب پر
طمطراق مذهبى وعلمى (مفتى - قاضى القضاة) ناميده مى شدند دور هارون را به خاطر
دنيا وگردآورى مال گرفته بودند هدف آنان حمايت وپشتيبانى از ستمگر در سنگر
مذهب وروحانيت بود تا ابعاد حكومت او را وسيعتر وگسترده تر سازند ونفوذ آنرا تا اقشار
مذهبى ومردم عادى وساده لوح كه به زندگى ساده وبسيط قانع هستند، بكشانند. از
اينرو كمتر ديده مى شد كه يكى از آنان محض جلب خشنودى ورضايت خدا هارون را
خشمناك يا متأثر سازد واو را به حقيقت زندگى وآرمان هاى انسانى ومعنوى رهنمون
گردند از اين رو نياز به پند واندرز وموعظه وهشدار نسبت به او بسيار ضرورى ولازم بود
مگر نه اينست كه با ارزش ترين جهادها سخن حقى است كه در پيشگاه ستمگر به زبان
آيد از اينرو امام (عليه السلام) روزى از درون زندان " سندى بن شاهك " در مورد توجه دادن به
عواقب كار ستمگران نامه اى به اين مضمون به هارون نوشت:
" هارون! هر روز ناگوارى كه از من سپرى مى گردد از تو هم همانند آن يك روز به خوشى و



1. سيرة الامام موسى بن جعفر، ج 2، ص 48.
2. الاغانى، ج 6، ص 77.
1163
خرمى به آخر مى رسد. اين كاروان روزها، پشت سر هم سپرى مى شوند تا روزها به پايان
برسد در پايان به روزى خواهيم رسيد كه من وتو در پيشگاه عدل الهى گرد هم خواهيم
آمد ولى تفاوتى كه آن روز با اين ايام دارد اينست كه ستمگران وجنايتكاران خسارت
فاحشى خواهند ديد. خسارتى كه به هيچ نوع ديگر قابل جبران نيست ". (1)
فتوائى از يك دنيا پرست
هارون حرص وولع عجيبى به كنيزكان داشت ودر راه آنان از صرف هر گونه امكانات
مالى، مضايقه نداشت گاهى هزاران تومان در راه به دست آوردن خواسته هاى حيوانى
خود، صرف مى كرد كه تاريخ زندگانى او سر تا سر مشحون از اين قبيل داد وستدها است.
موردى كه اينجا نقل مى گردد از ديگر نظر مطرح است وآن ارتكاب مخالفت ظاهر شرع و
خبرگيرى فتوا از يك روحانى نماى دنيا پرست است كه نظير آن در جهان كم نيست.
او روزى به يكى از كنيزكان پدرش هادى عشق وعلاقه پيدا كرد واز او درخواست نمود
ولى او امتناع ورزيد از آن نظر كه همخوابه ى پدرش بوده است، ودر اسلام از نظر حفظ
احترام پدر ومصالح ديگرى كه اطلاع نداريم همسران پدر بر فرزند حرام است.
هارون شيفتگى وعلاقه شديدى به آن كنيزك پيدا كرده بود به حدى كه نمى توانست از او
بگذرد پى ابى يوسف روحانى دربارى فرستاد واز او در اينباره استفتاء نمود ونظرش را
مورد سوال قرار داد. او بر خلاف قرآن وروش پيامبر اسلام، به نفع خليفه چنين فتوى
صادر فرمود: خليفه اين چنين نيست هر چه زن ادعا كند مورد قبول واقع شود گفتار او
مورد تصديق نيست شايد دروغ مى گويد!! او در اين باره بر خلاف نص اسلام كه مى گويد:
زنان در مورد خودشان، مورد تصديق وگواهى است فتوا داد وخليفه را شادمان ساخت او
يكباره مبلغ صد هزار درهم به ابو يوسف عنايت فرمود! (2)



1. " يا هارون! ما من يوم ضراء انقضى عنى الا انقضى عنك من السراء مثله، حتى نجتمع انا و
انت في دار يخسر فيه المبطلون ". الشيعه في الميزان، ص 238.
2. تاريخ الخلفاء، ص 291.
1164
هارون از اين گونه مصارف باطل وناروا از بيت المال مسلمانان فراوان مرتكب مى شد. به
حدى كه برخى، تعداد كنيزان او را به رقم بسيار درشتى رسانده اند كه امروز مورد قبول
نمى تواند باشد. (1)
ميخوارگى وشرابخوارى خليفه
فردى كه تصدى امور مسلمانان را به عهده مى گيرد الگو ومعيار زندگى اجتماعى و
معنوى مى گردد هارون كه به نام اسلام بر مردم حكومت مى راند در هتك حرمت احكام
اسلام به قدرى تندروى كرد كه نصوص صريح واحكام علنى دين را زير پا نهاد وديگران را
همانند خود آلوده ومبتلا ساخت.
او علنا به ميخوارگى وشرابخوارى مى پرداخت ودر مجالس عمومى ومحافل رسمى به
اين كار تظاهر مى كرد واز نوازندگان وشاعران دربارى، دعوت مى كرد تا سروده هائى در
اين مجالس بخوانند وبه محفل او رونق بخشند روش خليفه در اجتماع آن روز
مسلمانان، تأثير سوء فراوان در طبقات مردم داشت به ترتيبى كه اين امور در اغلب
مجالس ومحافل آنان نيز رواج وشيوع پيدا كرد مردم به تقديس وتطهير آن پرداختند به
حدى كه شاعرى مانند ابونواس شراب را توصيه كرد وگفت مى گويند: خمر حرام است
ولى مى دانيد كه لذت هم در امور حرام است، واز اين قبيل.... (2)
مهمتر از گناه كبيره هارون، دفاعيات وتطهيرهاى برخى از متعصبين وروحانى نمايان
آن روز وامروز است كه تلاش دارند اين كارهاى نامشروع خلفا راپاك وتطهير نمايند و
اظهار مى فرمايند:
كه مشروبخوارى نبوده است بلكه يك نوع نبيذ وآبجو حلال بوده است از اين قبيل
احتمالات كه به نظر مى رسد در برابر آن همه گفته هاى مورخين وادباء بسيار دفاع بى مزه



1. تاريخ هارون الرشيد، ص 85 تعداد آنان را به دو هزار تن رسانيده است!!
2. هارون الرشيد، ج 1، ص 267.
فان قالو الحرام، قل حرام * ولكن اللذات في الحرام
ألا فأسقنى خمرا وقل لى هى الخمر * و لا تسقنى سرا، اذا امكن الجهر
1165
وخشك مى باشد هر چند قلبا مايلم كه انشاء الله بوده اينچنين باشد!
زيارتنامه هارون
زيارت وتقرب به انوار درخشان معصومين (عليه السلام) به عنوان تطهير وتنزيه خويشتن پيشه و
سنت ستمكارانى بوده است كه مى خواستند با اين تشبثات وتوسلات، سلاح هاى خود را
تيز كنند وبا كسب اعتبار ونفوذ از اينراه، خون هاى ناحق بيشترى را جارى سازند واين
سنت تا عصر كنونى به اعتبار خود باقى است. هارون در سفر حج با دبدبه و طمطراق
فراوان يك راست به مسجد پيامبر در مدينه به عنوان نشان دادن تقرب خود نسبت به
رسول خدا در كنار مزار او اظهار مى دارد:
السلام عليك يا رسول الله! سلام بر تو باد اى پيامبر خدا!
السلام عليك يا بن عم! سلام بر تو باد اى پسر عموى من!
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) كه سركوب ساختن ستمگران وخوار وذليل ساختن آنان در
برابر قدرت الهى، هميشه در برنامه ى حركت او قرار داشت پشت سر هارون متوجه قبر
رسول خدا (عليه السلام) گرديد وبه عنوان شكستن غرور ونخوت وانتساب بيجاى او كه حداقل از
مقدسات مذهبى واسلامى را در راه تحكيم حكومت باطل خود نيرو وقدرت نگيرد و
وجهه وآبروى آنها را مايه ى احترام وآبروى خود قرار ندهدنزديك قبر با صداى رسا با
لحن خاص وارادت صادقانه اظهار داشت
السلام عليك يا رسول الله! سلام بر تو باد اى پيامبر خدا!
السلام عليك يا ابه!! سلام بر تو باد اى پدر بزرگوارم!
هارون سلام امام را شنيد ودر قلب خود هدف او را مورد ارزيابى قرار داد واز اين كه هدف
او را دريافته است متغير گرديد وآثار خشم وغضب در سيماى او پديدار گرديد. (1)
مباحثه يك روحانى نماى دربارى
شيخ مفيد با اسناد پيوسته وويژه ى خود در همين سفر حج مباحثه محمد بن حسين



1. ارشاد مفيد، ص 279 - كفاية الطالب، ص 310.
1166
شيبانى را كه يكى از روحانى نمايان دربار هارون وقاضى القضاة او بود چنين نقل مى كند:
او به عنوان اظهار فضل وكشف عقيده ى امامت از پيشواى عاليقدر ما مى پرسد:
سخت در اين مسألة گيج وپريشان شده ام آيا شخص در حال احرام مى تواند روى محل
خود سايه بان برافرازد؟
امام فرمود: در حال اختيار، نه.
قاضى مكث كرد وسپس گفت:
اگر همين مسلمان احرام بسته از محمل پياده شود ودر حاشيه كوچه از زير سايه ى ديوار
بگذرد در اين هنگام چطور؟ امام فرمود: جائز است ومى تواند.
او غش غش خنديد امام بى آن كه از خندهء پر سر وصداى او كه براى متوجه ساختن
هارون بود خود را ببازد، گفت: به چه مى خنديد؟ به احكام دين؟ به روش وسنت رسول
خدا (صلى الله عليه وآله)؟ مگر روش پيامبر اسلام را مطالعه نكرده اى روشى كه به حد تواتر واتقان رسيده
است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در احرام سايبان از سرش برداشته بود اما خود از زير سايه ها
عبور مى كرد. بدان! احكام خدا قياس بردار نيست واين روش درست نيست كه شما
فتواى خود را بر مبناى قياس بگذاريد. يعنى فكر كنيد كه چون افراشتن سايبان براى
محرم در محمل جايز نيست به همين قياس عبور از پاى سايه ها نيز ممنوع است. آنانكه
احكام خود را بر بنياد قياس پايه ريزى مى كنند به بيراهه مى روند. قاضى: لب فرو بست و
هارون به حيرت افتاد. (1)
هارون در مكتب درسى امام (عليه السلام)
در يكى از روزهايى كه امام در بغداد به سر مى برد هارون خواست كه با امام در موضوعاتى
بحث كند او را احضار نمود وسخن خود را چنين آغاز نمود: آيا اين جريان صورت پذير
است كه بر امت اسلام دو خليفه حكومت كند وخراج وماليات به دو مركز تحويل شود؟
امام فرمود: پناه بر خدا! شما به ياوه گويى دشمنان گوش فرا ندهيد تو مى دانى از آن روزى



1. ارشاد مفيد، ص 179.
1167
كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به درود حيات گفت دشمنان ما كوشش مى كنند در ميان ما اختلاف
بياندازند من وتو از يك خون به وجود آمده ايم ما را رشتهء همخونى وخويشاوندى پيوند
مى دهد وپيامبر اسلام فرمود: " ان الرحم اذا مست الرحم تحركت و اضطربت ". آميزش
وتماس دو همخون عامل حركت وانفعال واضطراب است. هارون دستت را به من بده! تا
اضطراب خويشاوندى را احساس كنى. هارون دستش را به امام داد پس از لحظه يى
مشاهده شد كه چشمان هارون غرق اشك شد وامام را به سوى خود كشيد وبه آغوش
برد وگفت: " إجلس يا مولاى فليس عليك بأس ".
بنشين اى سرور وآقاى من! ديگر بر تو مايه نگرانى وهراس وجود ندارد، در كنارش
نشستم. هارون گفت: راست گفتى تو وپدرت هر دو راستگو هستيد هنگامى كه انگشتان
من انگشتان ترا لمس كرد قلب من تپيد واشك در چشمانم لغزيد اكنون مى خواهم
حرفى بزنم از تو از چيزهايى بپرسم كه سالها است در سينه ى من موج مى زند. امام
فرمود: هر چه مى خواهى بپرس تا آن جا كه علم من كفاف مى دهد پاسخ خواهى شنيد.
گفت مى خواهم بدانم: شما فرزندان فاطمه چه كرده ايد كه بر ما برترى وفضيلت يافتيد؟
مگر نه آنست كه نسب ما به عباس عموى پيامبر مى رسد ونسب شما به ابوطالب، عباس
وابوطالب و عبد الله سه برادر بودند اين چيست كه شما خود را به پيامبر نزديكتر از
ما مى بينيد.
امام فرمود: ما از شما به پيامبر نزديكتريم زيرا عبد الله پدر پيامبر وابوطالب جد ما از يك
مادر بدنيا آمدند وعباس از مادر ديگر.
هارون پرسيد: شما چگونه ادعا مى كنيد كه وارث پيامبر هستيد با آن كه مى دانيد تا عمو
زنده است فرزند از پدر ارث نمى برد. پيامبر وقتى از جهان رخت بربست، عمويش زنده بود
ووارث منحصر به فرد ومسلم او بود!
امام با كمال صراحت وروشنى فرمود:
فتواى على بن ابيطالب بر خلاف اين پندار است ومى فرمايد:

1168
" وقتى انسانى از دنيا مى رود وداراى فرزند باشد، تنها پدر ومادر همسر از ميراثش سهمى
معين مى برند واساس ميراثش به فرزندان تعلق دارد به فتواى على (عليه السلام) (با وجود فرزند)
عموها مطلقا در مال متوفى حقى ندارند هارون مى دانى كه فتواى على همان فتواى
پيامبر است وامت اسلام فتواى او را صحيح وصائب مى دانند شما مى توانيد از همين نوح
بن دراج كه او را به قضاوت كوفه وبصره گماشته اى سوال كنى. اوست كه حديث: " اقضاكم
على " (يعنى عادلترين داور ميان شما على است) را از پيامبر وعمر بن خطاب نقل كرده
است وقتى على داورتر از همه ى داوران باشد فتوايش هم جاى بحث وگفتگو نخواهد
بود.
هارون پرسيد:
شما فرزندان على، به كدام جهت به خودتان اجازه مى دهيد كه ملت اسلام، شما را فرزند
پيامبر بدانند در صورتى كه شما فرزندان على وفاطمه هستيد ملاك نسب در سلسله
نسب پدر است نه مادر در صورتى كه پيامبر پدر مادرتان بوده است نه پدر خود شما؟
امام پرسيد:
هارون من از شما سوالى مى كنم كه با صراحت پاسخ آن را بدهيد.
اگر امروز پيامبر اسلام سر از خاك بردارد ودو باره پا به دنيا نهد وزندگى را شروع نمايد واز
تو دخترت را خواستگارى كند آيا او را به دامادى مى پذيرى يا نه؟
هارون: البته البته من به چنين وصلت به عرب وعجم وقريش افتخار ومباهات مى نمايم
كه با فرستاده ى خدا وپيامبر اسلام خويشاوند وفاميل مى گردم.
امام فرمود:
هارون: تو پيامبر را به دامادى مى پذيرى ومباهات هم مى كنى. اما اگر پيامبر كه درود
خدا بر او باد! بدنيا بيايد نه از من، دخترم را خواستگارى خواهد نمود ونه من دخترم را به
او خواهم داد. هارون با تعجب پرسيد چطور؟
امام: براى اينكه من از صلب پيامبر به وجود آمده ام، وتو از صلب او نيستى! وقرآن

1169
مى فرمايد: " حرمت عليكم امهاتكم وبناتكم ": مادران شما ودختران شما با شما
محرمند ازدواج با آنان حرام است ومعلوم است كه منظور از دختر شامل دختر دختران و
دختران پسران هم هست ودختر من دختر خود پيامبر (صلى الله عليه وآله)، محسوب مى شود.
هارون گفت: بر اين گفته ى خود دليلى از قرآن دارى تا سخنان خود را محكم تر و
استدلالى تر نمايى: امام فرمود:
در روز مباهله پيامبر دستور داشت با فرزندان وزنان همدم جانش با نصاراى " نجران "
روبرو شود. وشما مى دانيد جز حسن، حسين، فاطمه وعلى كسى را با خود همراه نبرد و
امت اسلام عموما قبول دارد كه منظور از كلمه (ابنائنا) در آيه مباهله، فقط حسن و
حسين بوده است بنابراين نص صريح قرآن، حسن وحسين فرزندان پيامبر محسوب
شده است. ومقصود از " نسائنا " فاطمه است ومقصود از " انصنا " على بن ابيطالب است.
هارون در پايان چندين بار به صورت ظاهر، به استدلال هاى امام آفرين گفت واظهار
داشت نيازهاى خود را باز گو كند.
امام فرمود: فقط اين را مى خواهم كه آزادم بگذارى تا به مدينه برگردم. هارون پذيرفت. (1)
جبهه گيرى امام (عليه السلام) در برابر حكومت فساد
در برابر آنهمه مظالم وتعديات ودر مقابل آن همه فساد وتباهگرى هاى هارون، موقعيت
وموضع گيرى امام يك موضع گيرى منفى وسلبى بود او با كمال صراحت وقاطعيت
همكارى وتعاون با حكومت او را حرام ودوستان خود را از تأييد برنامه هاى حكومتى او بر
حذر مى داشت مگر در صورتى كه گره گشايى ورفع نيازهاى مسلمانان منوط به وجود
شخصى باشد كه ضرورت وجود او در حل مشكلات مردم مسلمان در تشكيلات خلافت،
احساس گردد آنچنان كه به على بن يقطين وابن بزيع اجازه داده بودند.
او در جلسات درسى وارشادات عمومى ودر رفتار وگفتارهاى خصوصى خود اين
جبهه گيرى را نشان مى داد هر چند كه موقعيت دوستان وهواداران او در شرائطى نبود



1. سيرة الائمة الاثنى عشر، ج 2، ص 342 به نقل از صدوق.
1170
كه مبارزه ى علنى وجهاد عمومى، صورت پذيرد وهمگان در برانداختن حكومت فاسد و
پليد او، بسيج گردند.
امام (عليه السلام) در يكى از بيانات خود (آنچنان كه گذشت) به صفوان يكى از علاقمندان خود
دستور مى دهد: (1) " هر آنكس بقاء ودوام اين حكومت فاسد را دوست داشته باشد او از
اعوان وانصار ستمگران خواهد بود... ".
ودر يكى از بيانات خود به زياد بن ابى سلمه از ياران خود چنين مى فرمايد: " زياد! اگر از قله
كوه مرتفع به دره بيافتم وتكه تكه گردم بر من بهتر از اين است كه از دستگاه جور وستم،
منصبى را بپذيرم يا شاغل پستى از طرف آن دستگاه گردم يا اينكه با يكى از وابستگان
ستم، رفت وآمدى داشته وقدم روى بساط آنان بگذارم مگر براى باز كردن گره مشكل
فردى مؤمن يا باز نمودن گرفتارى او يا قضاى دين وبدهكارى او ". (2)
برخورد منفى امام (عليه السلام) با حكومت فاسد هارون از آن نظر است كه پذيرفتن برخى از
عمليات آن، صحه گذاشتن و قبول نمودن مسئوليت جنايات و ظلمها و خون ريزى‌هاى
ناحق وتعديات و اجحافات گوناگونى است كه حكومت جور مرتكب آنها شده است و يك
نوع همكارى مستقيم در ويران ساختن اساس اسلام و فرو ريختن پايه‌هاى عدالت و از
بين بردن شالوده‌هاى آئين پاك الهى و محو آثار و شعائر نبوى (صلى الله عليه وآله) است استثنائى كه
امام قائل شده است و اجازه اى هم كه داده است فقط به افراد واجد شرائط لازم، در مورد
قضاى حوائج مسلمانان، و نجات آنان از زير يوغ ظلم و ستم وحل مشكلات آنان در
تشكيلات جور و ستم بوده است تا حقوق آنان پايمال و تضييع نگردد به اين ترتيب
مى توان گفت كه اين مورد هم، استثناء از ورود نيست بلكه خود استيفاى حق و پس
گرفتن خواسته‌هاى مسلمانان است كه خود موضوعيت دارد به هر ترتيبى امكان داشته
باشد بايد از ايادى و چنگال ستمگران نجات داده شود كه گاهى با كشتن و گاهى با كشته



1. متن كامل در بخش فضائل و مكارم اخلاقى امام (ع) گذشت لطفا مراجعه گردد.
2. مكاسب محرمة شيخ انصارى، ص 48، تنقيح المقال مامقانى، ج 1، ص 453.
1171
گشتن و گاهى از راه حل‌هاى سياسى و فكرى و ديگر وقت با راه حل‌هاى مسالمت آميز...
آن چه ضرورت و اولويت دارد حق است و تأمين و به دست آوردن آن، چنان كه در مورد
على بن يقطين اين اجازه صادر شده است ولى آن چه كه اساس كار و هسته‌ء اصلى را
تشكيل مىدهد مبارزه و از بين بردن حكومت ظلم و ستم است.

1172
بخش اول
فضايل اخلاقى و معنوى امام (عليه السلام)

1173
بخش اول / فضايل اخلاقى و معنوى امام (ع)...
سرچشمه فضيلت
پيشوايان معصوم (عليه السلام) هر كدام به نوبت خود منبع فضائل و مناقب و آموزگاران واقعى
فضيلت و شرف و اصول انسانيت هستند، آنان پايه گذاران تمدن واقعى و پىافكنان اصول
معاشرت و روابط صحيح و سالم اجتماعى مىباشند. همگان از يك نور سرچشمه
گرفته‌اند و در يك مكتب تربيتى الهى، پرورش يافته اند و رو به يك سو و يك هدف گام
مىسپرند و غايت زندگى آنان تحكيم مبانى انسانى و تشييد اصول الهى و آسمانى است
پس ذكر فضيلت ويژه به هر كدام از پيشوايان معصوم (عليه السلام) به معنى سلب آن از ديگران
نيست بلكه به مقتضاى عصر و به اقتضاى شرائط تبليغ و امر به معروف و آمادگى روحى
مردم هر دوره، باعث ظهور فضائل و مناقب بيشتر ويژه گرديده است كه در دوران‌هاى
ديگر آن ويژگى ها وجود نداشته است. به عنوان نمونه مى توان به شجاعت على (عليه السلام) و
فرزندان ارجمندش، امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) اشاره نمود، آنان عصر پيامبر اسلام
را درك كردند و با كفار و مشركين و دشمنان ومارقين وقاسطين و ناكثين روبرو گشتند و
برخورد آنان با شمشير و صحنه‌هاى جنگ و ستيز بيشتر بوده است: از آن رو ظهور و
شجاعت و صلابت و روح سلحشورى و جهاد در آنان بيشتر از ديگر فضائل معنوى به ثبت
رسيده است تا ديگر پيشوايان معصوم (عليه السلام). از اين رو صفات و فضائلى كه اكنون در اين
بخش مى آوريم در ديگر پيشوايان هم وجود داشته است چه ظاهر شده باشد يا نه.
علم و دانش او
خاندان عصمت و طهارت از پايه گذاران علوم و دانش‌هاى حقيقى به شمار مى آيند كه با
روشنگرى ها و راهنمايى‌هاى خود كه از روى علم و حكمت و جهان بينى عميق معنوى و

1175
فكرى بوده است تاريكى‌ها و اوهام را زائل ساخته‌اند و اجتماع را به سوى حقيقت و
واقعيت و درستى‌ها و مفاهيم اصيل معارف بشرى رهنمون گشته‌اند.
يادگارهاى علمى و فكرى امام موسى بن جعفر (عليه السلام) كه در محتويات كتاب‌هاى حديث و
فقه و كلام و تفسير ثبت گرديده است يكى از بهترين و غنى‌ترين ميراث ها و ذخائر علمى
و عملى است كه اصول زندگى و روش‌هاى تربيتى و معارف ماوراء طبيعى را با محكم‌ترين
و استوارترين بيان‌ها، در اختيار پويندگان آن معارف، قرار داده و اسرار آفرينش را با
عالى ترين بيانات خود، توضيح مىدهد كه امروز علم با آن همه پيشرفت و ترقى فراتر از آن
گام ننهاده است.
صدر المتألهين در شرح و تفسير حديث شريف عقل كه امام (عليه السلام) به يكى از ياران خود به نام
" هشام بن حكم " القاء فرموده است، چنين مىنويسد: " اين حديث عقل، در برگيرندهء
بزرگ‌ترين مشخصات و ويژگى‌هاى عقل است كه در محتويات خود معارف عاليه‌اى از
قرآن مجيد را دارد. اين حديث شريف محتوى معارف پر ارج الهى است كه همانند آن را
در چندين مجلد از كتاب‌هاى عرفاء و دانشمندان صاحب نظر، نمىتوان پيدا نمود.
جامعيت حديث از آن نظر است كه اشاراتى به علم ماوراء طبيعت، فلكيات، روان شناسى،
اخلاق، سياست مدنى، تربيت و... دارد و از نظر مواعظ و پند و اندرز و توجيه به نشأه
آخرت، سرشار و غنى است ". (1)
رهبر فكرى و معنوى
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) بعد از رحلت پدر عاليقدرش اداره كنندهء فكرى و علمى دانشگاه
وسيع و بزرگى بود كه از پدر به ميراث باقى مانده بود. دانشگاهى كه همواره در حال توسعه
و گسترش، و در برگيرنده هزاران دانشجو و استاد و طالب علم بود.



1. صدر المتالهين: يكى از مفاخر فلاسفه و دانشمندان عصر اخير است كه در فلسفه و حكمت
و كلام كم نظير است. كتاب اسفار و شرح اصول كافى و الشواهد الربوبيه و تفسير كامل آيات
قرآن از آثار اوست و مهمتر از آن، پايه گذارى يك مكتب فلسفى و فكرى است كه هنوز هم
پيروان فراوان دارد. او در سال 1050 در سفر حج در بصره به رحمت ايزدى پيوست.
1176
گروه‌هاى متعددى از متكلمين وفقها، و فلاسفه ومحدثين و مفسرين و رياضيين و
مورخين و رجاليين و ادبا و شعرا و ديگر طبقات مختلف علمى اكنون متوجه مقام علمى
الهى امام موسى بن جعفر (عليه السلام) گرديده اند و از كمالات و فضائل و دانش بى پايان او
استفاضه مىنمايند و گرد شمع وجود او را فرا گرفته‌اند تا مبانى مكتب فكرى و علمى
اسلامى را غنى تر و پربارتر سازند و نور درخشان اسلامى را روشن تر و تابان تر نمايند.
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) دانشمندترين و با فضيلت‌ترين مردم عصر خود در علم و دانش
بود و دانش او همانند انبيا و رجال الهى از منبع پر فيض الهام و كرامت الهى سرچشمه
گرفته بود و در مكتب تربيتى خاندان رسالت و طهارت تكميل و پربار گرديده بود. امام
صادق (عليه السلام) در تصديق دانش و تأييد آگاهى‌هاى علمى او مى فرمايد:
" فرزندم موسى به حدى آمادگى علمى دارد كه اگر از تمام محتويات قرآن پرسش نمائى با
دانش و علم كافى كه دارد به تو پاسخ قانع كننده اى خواهد داد او كانون حكمت، فهم،
معرفت و انديشه است ". در وسعت و تبحر علمى او كافى است كه در نظر آوريم كه
دانشمندان ومحدثين در فنون مختلف اسلامى از وى حقائقى را نقل كرده اند كه كتابها و
دفاتر خود را با آنها پر ساخته اند به حدى كه با لقب " عالم " شهرت يافته است.
دانشمند عصر
عصر امام، از نقطه نظر علم و دانش يكى از درخشان ترين اعصار اسلامى بوده است، دانش
و هنرهاى ظريف در دنياى اسلام آغاز گشته بود. در يك چنين عصر مشعشع كه ديوان ها
و كتاب‌هاى دانشمندان ايران، يونان و هند به زبان تازى ترجمه مى شد و فلسفه و ادبيات
و ديگر شاخه‌هاى علوم آن در اوج اعتلاى خود بود پيشواى هفتم ما را در محافل علمى
دانشمندان و مجامع بحث و گفتگو و مناظره عالم و دانشمند مى ناميدند تا آنجا كه در
شمار القاب آن حضرت در آمده بود و اين موضوع خود مى رساند كه وجهه ى علمى وتبرز
فكرى او در ميان ناباوران امامت نيز، پذيرفته شده بود.

1177
گفتار شيخ مفيد
او كه يكى از پيشگامان علم حديث و فقه و تاريخ در قرن چهارم هجرى مى باشد كه در
كتاب " إرشاد " خود مى نويسد: " روايات متعدد و فراوانى در زمينه‌هاى مختلف علمى از
وجود امام ابوالحسن روايت گرديده است كه نشان مى دهد او فقيه ترين و دانشمندترين
فرد از مردم عصر خود بوده است ". (1)
مرحوم سيد محسن جبل عاملى كه يكى از علماى مبرز و مجاهد قرن اخير است و
فداكارى‌هاى اجتماعى و علمى او هنوز در قلوب مسلمانان جا دارد، در كتاب خود شبيه
كلام شيخ را دارد و مى گويد: " علما و دانشمندان دفاتر و كتاب‌هاى خود را با دانش ها و
علوم امام هفتم پر ساخته اند ". (2)
مناظره و گفتگو با ابوحنيفه
هنوز كودك نابالغ است و قدم به رشد و كمال لازم، نگذاشته است ولى تحصيلات خود را
در مكتب وحى و الهام الهى تكميل كرده است كه با ابوحنيفه رئيس فقهى حنفيان
گفتگو مى كند و او را مجاب مى سازد و قدرت علمى و فقهى خود را با كامل ترين صورت
نشان مى دهد.
سيره نويسان اسلامى مناظرهء زير را از دوران كودكى و طفوليت او يادداشت كرده اند كه
ابوحنيفه پيشواى فقه حنفى گويد: " در سفر حج به قصد ديدار و مناظره با امام صادق (عليه السلام)
در پاره اى از مسائل اختلافى، عازم مدينه گشتم و وارد منزل امام صادق (عليه السلام) شدم. در
دهليز منزل منتظر اجازه ى ملاقات نشسته بودم كه ناگاه كودكى بيرون آمد كه هنوز به
مرحله ى بلوغ نرسيده بود از او پرسيدم اگر فرد غريبى نيازمند رفع حاجت باشد چه كار
بايد انجام دهد؟
كودك با فطانت و هوشيارى خاص با توجه به نحوه ى سوال با اشاره به فروع واجب و
مستحب و حتى مكروه مسألة اين چنين پاسخ داد و مرا شرمنده ساخت: او پشت



1. ارشاد مفيد، ص 277.
2. اعيان الشيعه، ج 4، ص 84.
1178
ديوارها متوارى مى گردد و از ديدگاه تماشاگران و سرآبها و چشمه‌ها اجتناب مىورزد و از
محل افتادن ميوه‌ها و آستانه‌هاى منازل و شوارع و مساجد پرهيز مىكند و رو به قبله و
پشت به سوى آن نمىكند و لباس خود را از آلودگى حفظ مىكند هر كارى كه خواست
انجام مىدهد. (1)
هنگامى كه او جواب سوال خود را با توجه به فروع واجب و مستحب و مكروه مسألة، با
عبارت ساده و كوتاه از او شنيد خود را آمادهء طرح سؤال ديگرى نمود و آن اينكه منشاء
معصيت از كيست؟ او نگاه كنجكاوانه و نافذ خود را به سوى ابى حنيفه افكند و فرمود
بنشين تا پاسخ تو را بگويم ابوحنيفه سراپا گوش شد و با دقت به سخنان او گوش فرا داد و
گفت: " معصيت يا بايد از آفريده يا آفريدگار او و يا هر دو با هم سر زند: اگر آن از طرف خود
آفريدگار باشد او عادل تر و با انصاف تر از آنست كه خود سرچشمه معصيت باشد و گناه
عمل خود را به آفريده ى خود نسبت دهد و او را در برابر عمل خويشتن، مجازات و
مؤاخذه نمايد.
در صورتى كه از هر دو سر زند در اين فرض آفريدگار است كه نيرومندترين شريك ها را
تشكيل مى دهد و شريك نيرومند سزاوارتر است كه تحمل مجازات را از بنده ى ضعيف و
ناتوان خود تحمل كند يا او را عفو نمايد و اگر معصيت تنها از بنده باشد و حقيقت هم
اينست پس اگر از او بگذرد با كرم و احسان خويش رفتار نموده است و اگر مجازات و كيفر
دهد در اثر گناه و عمل خويشتن سزاوار آن بوده است.
ابوحنيفه با استماع اين استدلال متين از آن كودك نابالغ، قانع و متعجب گرديد و راه
خويش را پيش گرفت بى آنكه به ملاقات امام صادق (عليه السلام) رسيده باشد و با خود مى گفت
نوادگان خاندان رسالت، علم را يكى از ديگرى به ارث برده اند و همگان عالم و



1. تحف العقول، ص 302، عين عبارت فشرده اينست: يتوارى خلف الجدار، ويتوقى اعين
الجار وشطوط الانهار ومساقط الثمار وافنية الدور والطرق النفاذه والمساجد ولا يستقبل
القبلة ولايستدبرها ويرفع ثوبه ويضع بعد ذلك حيث يشاء.
1179
آگاه هستند ". (1)
ابوبصير يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام) در مورد گفتگوى امام (عليه السلام) با لغت پارسى مى گويد:
در محضر مقدس پيشواى هفتم نشسته بودم و افتخار حضور داشتم مردى از خراسان
شرفياب گرديد و خواست با زبان عربى با امام گفتگو كند. امام پاسخ او را با زبان فارسى
سره داد. مرد خراسانى حيرت زده و با تعجب پرسيد اى پسر پيامبر! من با اين دشوارى با
شما به عربى سخن گفتم چون فكر مى كردم پيشواى من جز با اين لغت با لغت ديگرى
آشنايى ندارد و اكنون مىبينم شما فارسى را شيواتر از من أدا مىكنيد. امام فرمود:
شگفتا! اگر اين چنين باشد كه شما هم ندانيد و من هم... پس فرق و امتياز من با شما چه
خواهد بود؟ (2)
درست است امروز با وسائل كنونى فرا گرفتن يك زبان خارجى به افراد مستعد، چندان
مشكل نيست ولى با توجه به اوضاع آن روز كه روابط و امكانات، محدود بود و فراگيرى
يك لغت بيگانه چندان ضرورت و لزوم هم نداشته و انگيزه‌اى هم بر چنين عملى نبود
توجيه منطقى علم و آگاهى امام (عليه السلام) را جز از راه مخصوص علم پيشوايان معصوم (عليه السلام) كه
در كلاس الهام و وحى دوره ديده باشند، چاره ى ديگرى نيست كه در بخش " تربيت
يافتگان " نمونه‌هايى از دانش و آگاهى امام (عليه السلام) به نظر گرامى خواننده عزيز، خواهد رسيد.
عبادت و زهد او
عبادت هر فرد در محدوده ى معرفت و شناسائى او از پروردگار عالم، اندازه گيرى مى گردد.
محال است فردى بدون معرفت كافى و لازم نسبت به پروردگار خود، عبادت و ستايش
شايسته اى را انجام دهد از اينرو آنان كه شناسائى كامل از مبدء غيبى دارند و مراحل
ايمان و عقيده را طى كرده اند عبادت و ستايش يكى از لذت بخش ترين مراحل زندگى
آنان را تشكيل مى دهد و لذتى بالاتر از آن حالت را ندارند.
امام هفتم (عليه السلام) در دودمان قدس و تقوى و در بيت رفيع زهد و عبادت، پرورش يافته بود



1. سيرة الائمة الأثنى عشر، ج 2، ص 310.
2. المجالس السنيه ج 2، ص 524.
1180
كه ايمان به خدا و عشق و علاقه به فضائل معنوى و خصائص انسانى از تمام در و ديوار و
جوانب زندگى آن مى باريد و همگان شيفته و دلباختهء عبادت و ستايش پروردگار
خود بودند.
در كودكى
هنوز كودك خردسالى است كه در عادات و اطوار كودكى به سر مى برد، صفوان جمال يكى
از دوستداران امام صادق (عليه السلام) وارد محضر امام مى گردد و از پيشواى آينده سوال مى كند
امام مى فرمايد: " صاحب اين منصب كسى خواهد بود كه لهو و لعب در زندگى او راه ندارد ".
در اين هنگام كودك خردسالى كه در دست خود بره گوسفندى را گرفته و با خود همراه
دارد و با همان اطوار كودكانه با عشق و علاقه‌اى كه خود به عبادت و سجده دارد به آن
حيوان بىزبان اصرار مى ورزد و سر او را پايين مى آورد كه بر آفريدگار خود سجده كند! پدر
مهربان دست او را فرا مى گيرد و به آغوش خود مى كشد و او را به سينه ى خود مى چسباند
و مى فرمايد: عزيز دل من! تو همان فردى هستى كه لهو و لعب در برنامهء زندگى تو راه
ندارد ". (1)
زيباترين ساعات زندگى امام (عليه السلام) به هنگام خلوت با آفريدگار خود سپرى مى گشت، و لذت
بخش ترين اوقات عمر او را نماز و انجام فرائض الهى و مستحبات تشكيل مى داد. به
هنگام عبادت او با تمام وجود و با تمام احساسات و مشاعر و عواطف خود، متوجه كمال
مطلق و معبود بىهمتا مىگشت و قطرهء وجود خود را به اقيانوس بيكرانهء هستى
بخش جهان، وصل مى داد. در اين پيوند قلبى، قطرات اشك شوق بى اختيار از چشمان او
بر صورت مى نشست و آرام آرام بر زمين مىغلتيد و مىافتاد و اضطراب و لرزه اندام او را
فرا مىگرفت و ناله‌هاى جان سوز سر مىداد و گريه‌هاى طولانى.
امام (عليه السلام) پس از انجام فرائض و واجبات به نوافل و مستحبات مىپرداخت، نافلهء شب را
تا وقت اداء فريضهء صبح، ادامه مىداد، سپس تا طلوع آفتاب به تعقيبات و ادعيه و اذكار



1. المجالس السنيه سيد محسن جبل عاملى ج 2، ص 523.
1181
مى پرداخت، و سپس سر بر سجده مى گذاشت و مدت‌هاى طولانى، در حال سجده و
نيايش باقى مىماند. گاهى تا هنگام زوال و وقت ظهر به اين حالت روحانى ادامه مى داد.
محدثين نقل نموده اند كه بارها در شبها در مدينه داخل مسجد نبوى (صلى الله عليه وآله) مى گرديد و
پس از انجام فرائض سر بر سجده مى گذاشت و با صداى حزين واندوه فراوان، توأم با
اشك چشم اخلاص وشوق، اين كلمات از او شنيده مى شد:
" عظم الذنب من عبدك، فليحسن العفو من عندك، يا اهل التقوى و يا اهل المغفرة! "
او اين كلمات را با خضوع و خشوع كامل توأم با ناله و سوز مخصوص تا پاسى از شب بر
زبان جارى مى ساخت و در وادى شوق وصال محبوب خود، گام مى سپرد. (1)
سپاس براى فراغت
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) هنگامى كه به دستور ستمگر عصر و طاغوت وقت، هارون رشيد
به جرم حق گوئى و دفاع از حقيقت، دستگير و روانهء زندان شد، به خاطر فراغت و
دستيابى به فرصت بيشتر براى عبادت و سپاس پروردگار سجده ى طولانى به جا مى آورد
و در حال سجده اين چنين عرضه مى داشت:
" بار الها! من بارها از درگاه تو مسئلت مى داشتم كه براى عبادت، فراغتى به من عنايت
فرمائى تا به اطاعت و فرمان تو قيام ورزم از اينكه اكنون درخواست مرا اجابت فرموده اى
در برابر چنين توفيقى سپاسگزارم ". (2)
در بيشترين اوقات دعاى آن حضرت با اين كلمات آغاز مى گرديد: " اللهم انى اسئلك
الراحة عند الموت، والمغفرة بعد الموت، والعفو عند الحساب ". (3) بار خدايا! من به
هنگام مرگ آسايش و راحتى، و پس از مرگ غفران و آمرزش، به هنگام بررسى حساب،
عفو و گذشت از درگاه تو مسئلت مى دارم! "



1. وفيات الاعيان، ج 4، ص 293.
2. ابن شهر آشوب، المناقب ج 2، ص 379.
3. شيخ مفيد، ارشاد مفيد ص 277.
1182
سفرهاى حج آن بزرگوار
مسافرت‌هاى حج آن بزرگوار كه معمولا 24 تا 25 روز طول مىكشيد به صورت پياده
انجام مىپذيرفت با آن كه وسائل سوار شدن از هر نظر فراهم بود چون سوارى‌ها و
اسب‌هاى راهوار پيش روى آن حضرت كشانده مىشد و اين خود مىرساند كه علاقه و
اخلاص آن بزرگوار به مظاهر توحيد و عبادت تا چه حدى بوده است.
امام، چهار بار به صورت خانوادگى به بيت الله الحرام رهسپار شدند و در آن سفرهاى
خانوادگى على بن جعفر برادر ارجمندش نيز حضور داشت و ملتزم ركاب امام و مفتخر به
امتثال او امر او بود و چندين بار هم تنها و بدون عائله و خانواده، به سفر حج رفتند. روش
مسافرت‌هاى آن حضرت به اين ترتيب بود كه معمولا از معاشرت و اختلاط با مردم كه
موجب تضييع فرصت گرانبها مىگردد احتراز مىورزيد فقط و فقط به عبادت و سازندگى
نفس، و تصفيه خويشتن و تفكر در عظمت خالق مىپرداخت و در اين سير و سلوك و
انديشه ها بود كه از خود بى خود مى گشت و راه تقرب و وصال بيشتر را مى جستند كه
عاليترين و لذت بخش ترين حالات يك فرد با ايمان و مخلص است. داستان ملاقات او با
شقيق بلخى كه در بخش آراء و گفته‌هاى ديگران آمده است گوياى اين حالت سير و سفر
روحانى است. وى در پايان ملاقات خود طبق دريافت‌هاى خود اعتراف نمود كه: " موسى
بن جعفر يكى از اوتاد وابدال روزگار مى باشد ". (1)
امام در يكى از دعاهاى حج خود مى گويد: " انت شربى اذا ظمئت من الماء، وقوتى اذا
اردت طعاما الهى! وسيدى! مالى سواك فلا تعدمنيها ". خدايا! همه چيز و همه زندگى
من تو هستى و جز تو خواسته و پناه ديگرى ندارم.
تلاوت و انس با قرآن
او عاشق قرآن وفانى در اجراى احكام و محتويات آن بود و لحظه‌اى از اين امر غفلت



1. تفصيل داستان مزبور در كتاب‌هاى: اخبار الدول، ص 112 - مختار صفوة الصفوة، ص 153
احقاق الحق، ج 12 و ديگر منابع تاريخى وحديثى آمده است، مراجعه گردد.
1183
نداشت قرآن را با صداى خوش و لحن زيبا و آواز دلربا و آهنگ روحانى و معنوى به
صورت بريده، بريده تلاوت مى فرمود. جذبه‌هاى صداى او، رهگذران ومستمعين را از راه
باز مىداشت و تحت تأثير خاص خود قرار مىداد گاهى آنان را به گريه و ناله مىافكند. در
اثر ممارست دائم با قرآن و عبادت‌ها و مناجات‌هائى كه داشت مردم مدينه در ميان خود
او را به " زين المتهجدين " يعنى زينت شب زنده داران و عبادت كنندگان لقب داده بودند و
با آن لقب ميان مردم شهرت يافته بود. (1)
عنايت خاص امام به تلاوت و ممارست قرآن و آيات نورانى الهى از يك حقيقت بزرگ
پرده بر مى دارد و آن اين كه قرآن از ديدگاه اهل بيت (عليه السلام) در مقام عظمت و اهميت
والاترى قرار دارد كه ما هنوز به آن حقيقت نرسيده ايم آنان بهتر از همگان مى دانند كه
قرآن چه تأثير شگرف و فوق العاده اى در زندگى روحى و اجتماعى مردم مى تواند داشته
باشد. اگر محتويات و احكام آن در ميان مردم پياده گردد چه زندگى سعادت بخش و با
صفائى در ميان آنان حكم فرما خواهد بود.
مردان حديث و روايت به اتفاق آراء اعتراف كرده اند كه قهرمان گفتار ما در پرهيز كارى و
پرستش حق و عبادت شبانه روزى خداوند عالم، و در عنايت و توجه به قرآن در عصر خود
بى همتا و بى نظير بود و كمتر شبى در عمر پر بركتش، سپرى مى گرديد كه سر بر بالين
استراحت و اسايش بنهد و آسوده و غافل در بستر استراحت بيارامد و از عبادت و نيايش و
از قرائت و تلاوت آيات، غفلت و كوتاهى داشته باشد.
تفقد از مخلوق
در برنامه‌هاى عبادت و بندگى امام (عليه السلام) عبادت ويژه اى هم گنجانده شده بود كه محض
خشنودى خدا، و جلب رضايت و رفاه مخلوق صورت مى گرفت كه از نظر اهميت كمتر از
سجده‌هاى طولانى آن بزرگوار نبود و آن تفقد از مستمندان و رسيدگى به وضع
درماندگان، در دل شب ها بود بى آنكه خود آنان متوجه عامل اين تفقدها گردند. شيخ مفيد



1. المجالس السنيه، ج 2، ص 527 - ارشاد مفيد، ص 260.
1184
در اين باره مى نويسد: " او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدينه، تفقد و دل جوئى به
عمل مى آورد و در زنبيل مخصوص پول و مواد غذائى به منازل و كلبه‌هاى آنان حمل
مى كرد، و به ترتيبى در اختيار آنان قرار مى داد كه گاهى خودشان هم نمى دانستند كه اين
كمك ها از كدام شخص و از كدام ناحيه، صورت گرفته است؟ " (1)
تواضع و فروتنى
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) بر مرد سياه چهره و بد منظرى گذر كرد و بر وى سلام نمود و
كنارش نشست مدتى با او سخن گفت سپس آمادگى خود را در قضاى حوائج او اعلام
فرمود. بعضى كه ناظر جريان بودند عرض كردند يابن رسول الله! آيا با چنين شخصى
مى نشينى و از حوائج او سوال مى كنى؟ حضرت در جواب فرمود:
" اين مرد سياه چهره بنده ايست از بندگان خدا و برادرى است از برادران، به حكم كتاب
خدا، همسايه اى است با ما در بلاد خدا، حضرت آدم بهترين پدران، آئين اسلام والاترين
اديان ما و او را به هم ربط داده است ". (2)
در راه امر به معروف
روش تبليغ و راه و رسم امر به معروف و نهى از منكر امام (عليه السلام) شيوه ى مخصوصى داشت
كه امكان نداشت نفس گرم و مسيحائى او بر قلب مستعدى دميده گردد و او از گناه خود بر
نگردد. داستان زير مى تواند نمونه بارزى از اين مقوله به شمار آيد.
" بشربن حارث حافى " از هل مرو بود، مدتى از عمرش را به گناهكارى و شهوات غير
مشروع گذراند روزى حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) از كوچه اى كه خانه ى بشر در آن بود،



1. ارشاد مفيد، ص 277.
2. روى عن موسى بن جعفر (ع) انه مربرجل من اهل السواد رميم المنظر فسلم عليه ونزل عنده
وحادثه طويلا ثم عرض نفسه في القيام بحاجة ان عرضت له. فقيل يا بن رسول الله! أتنزل الى
هذه ثم تسأله عن حوائجه وهو اليك أحوج.
فقال (ع): عبد من عبيدالله وأخ في كتاب الله وجار في بلادالله يجمعنا واياه خير الأباء آدم و
أفضل الأديان، الأسلام.
1185
عبور مى فرمود، موقعى كه به درب خانه ى بشر رسيد اتفاقا در باز شد و يكى از كنيزكان
بشر از خانه بيرون آمد كنيز حضرت را شناخت و آن حضرت هم مى دانست كه اين خانه
بشر است. از كنيز سوال فرمود: آقاى تو آزاد است يا بنده؟ پاسخ داد: آزاد است. فرمود:
چنين مى نمايد كه گفتى، زيرا اگر بنده بود به شرائط بندگى عمل مى كرد و از آقاى خود
اطاعت مى نمود.
حضرت اين سخن را فرمود و راه خود را در پيش گرفت. كنيز به خانه برگشت و گفته ى
امام را براى بشر بازگو كرد. سخن حضرت در نهاد وجود او طوفانى برپا كرد و سخت
منقلبش نمود با عجله ى تمام از جا برخاست و با پاى برهنه از خانه بيرون دويد و خود را
به آن امام رساند و اعتذار نمود با دست مبارك او توبه كرد و گناهان خود را ترك گفت و راه
و رسم اطاعت و بندگى را پيش گرفت. چون موقعى كه به حضور امام شرفياب شد و توبه
كرد پا برهنه بود به احترام حفظ لحظه ى سعادت بخش، تا پايان عمر كفش نپوشيد و
هميشه با پاى برهنه راه مى رفت، لذا معروف شد به بشر حافى: يعنى پابرهنه. (1)
چون امام و رسم تبليغ را مى دانست كه با چه زبانى با فرد آلوده، سخن گويد بشرى كه
چندين سال با گناه و ناپاكى آلوده بود با يك جملهء كوتاه او را متنبه ساخت و چنان
منقلب نمود كه از گذشته ى خود استغفار نمود و باقيماندهء عمر خود را با پاكى و
درستكارى سپرى ساخت و يكى از مردان نامى و معروف تاريخ گرديد به حدى كه خطيب
بغدادى در تاريخ خود از يكى از علماى آن عصر به نام ابراهيم حربى نقل مى كند كه او
گويد: " شهر بغداد عاقل تر و متين‌تر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئى كه در هر
موى او عقل و تدبيرى، نهفته است ". (2)
آزاد ساختن غلام
خريدن غلام و آزاد ساختن آن، يكى از برنامه‌هاى عبادى امام (عليه السلام) بوده است به حدى كه



1. تتمة المنتهى، ص 329 نقل از آية الكرسى استاد خطيب نامى شادروان آقاى فلسفى، ص
191.
2. تاريخ بغداد، ج 7، ص 73.
1186
در مدت عمر خود بيش از هزار نفر را خريدارى و در راه خدا و جلب رضايت و خشنودى او
آزاد ساخته است ". (1)
بذل و كرم آن بزرگوار
يكى از مشخص ترين صفات بارز پيشواى هفتم ما سخاوت و بذل وجود و كرم اوست كه
در راه خدا مبذول مى داشت. خاندان عصمت و طهارت به مال و ثروت و اندوخته‌هاى
مادى از آن ديدگاه عنايت دارند كه وسيله‌اى است مى توان با آن، رضايت و خشنودى
پروردگار را با سد جوع گرسنگان، و رفع نياز مستمندان و ايجاد سرور در قالب يتيمان يا
تأمين رفاه عمومى مسلمانان و... جلب نمود و افرادى را در زندگى به نوائى رساند و گرنه
خود امكانات مالى از ديدگاه آنان، اصالت نداشت و معمولا تراكم يا فراوانى آن فرد را از
زندگى حقيقى و واقعيت حيات باز مى دارد و انسان را به صورت خدمتگزار و ابزار بى
اراده ى خود در مى آورد كه به طور يقين هدف خلقت آن نبوده است، بر اين اساس است
كه سيره نويسان بى طرف، اتفاق نظر دارند كه امام موسى بن جعفر (عليه السلام) يكى از چهره‌هاى
معروف سخاوت و كرم عصر خود بود و امكانات مالى خود را كه محصول دسترنج خود بود
كه از راه كشاورزى و زراعت عايد او مى شد در اختيار نيازمندان و بيچارگان واقعى اجتماع
قرار مى داد. به ترتيبى كه بخشش ها و كرامت‌هاى آن بزرگوار در اعماق دل‌هاى مردم
ريشه دوانده بود كه در مدينه به صورت ضرب المثلى شيوع داشت، گاهى در گفتگوها به
همديگر مى گفتند: " تعجب از كسى است كه كيسه ى بذل و بخشش موسى بن جعفر به او
رسيده باشد ولى باز هم اظهار فقر و تنگ دستى بنمايد ". (2)
او سعى و كوشش داشت كارى را كه براى خدا انجام مى دهد بيرون از دائرهء ديد مردم باشد
و جز خداوند متعال كسى از آن آگاهى و اطلاع نداشته باشد.
بهترين فرصت براى انجام چنين نيت، را شبها را انتخاب كرده بود. او عطايا و كمك‌هاى



1. حياة الامام موسى بن جعفر به نقل از كتاب الدر النظيم في مناقب الائمه مخطوط در
كتابخانه آيت الله حكيم در نجف.
2. عمدة الطالب، ص 185.
1187
خود را در دل شب به منازل مستمندان مى رساند بى آنكه خود صاحب منازل اطلاع پيدا
كند در منازل آنان قرار مى داد هدفش اين بود كه مبادا آبروى ارزشمند مستمندان در
برابر كالاهاى كم ارزش و پست مادى باز ستانده شود يا اينكه كسى جز پروردگار عالم از راز
چنين عملى آگاه گردد او با عطايا و بخشش‌هاى شبانه ى خود خانواده هائى را از فقر و
هلاكت نجات داد. به حدى كه مرحوم شيخ مفيد در ارشاد مى نويسد: " امام موسى بن
جعفر (عليه السلام) سخى ترين فرد عصر خود بود ". (1) ومرحوم سيد محسن جبل عاملى (اعلى الله
مقامه) در اين باره نقل مى كند:
" سخاوت و كرم و بذل و بخشش امام (عليه السلام) زبانزد خاص و عام بود و از اين جهت شهرتى به
سزا داشت او در دل شب از مستمندان و فقراى مدينه تفقد به عمل مى آورد و در زنبيل
مخصوص پول و نقدينه و مواد غذائى به منازل آنان حمل مى كرد بى آنكه مستمندان
توجه و آگاهى پيدا نمايند كه اين عطايا از كدام ناحيه است؟ " شخصى بنام محمد بن
عبد الله بكرى براى وصول مطالبات خود به مدينه آمد ولى از بدهكاران چيزى به دستش
نيامد. در بين راه با امام روبرو گشت و جريان را به امام عرض نمود امام به خدمتگزار خود
دستور داد به منزل برگردد و كيسه‌اى محتوى سيصد دينار را بياورد و به او بدهد تا دست
خالى به وطن بر نگردد.
او در پايان نقل خود مى افزايد: معمولا عطاياى امام بين دويست تا سيصد دينار بود كه
آن روز مبلغ قابل توجهى به شمار مى آمد از اين رو كيسه‌هاى عطا و بخشش امام در ميان
مردم معروف و مشهور بود ". (2)
استاد سيد باقر قرشى داستان زير را از تاريخ خطيب بغداد نقل مى كند:
" امام روزى با اطرافيان و خدمتگزاران خود براى سركشى به مزارع خود به صحرا مى رفت
در بين راه در محلى به استراحت پرداختند. سردى هواى مدينه در حدى بود كه نياز به



1. ارشاد، ص 227 چاپ دار الكتاب الاسلاميه.
2. المجالس السنيه، ج 2، ص 527.
1188
آتش احساس مى شد، همگى نشسته بودند، ناگاه غلام زنگى كه در دست خود ظرف
حلوائى داشت به سراغ خدمتگزاران امام آمد و پرسيد آقا و سيد شما كجا است؟ آنان با
اشاره امام را به او نشان دادند. باز پرسيد كنيه ى او چيست؟
گفتند: ابوالحسن.
غلام به سوى امام آمد و حلوائى كه در دست داشت جلو امام گذاشت تا ميل كند. امام آن
را پذيرفت و به خدمت گزاران خود تحويل داد، او كه سردى هوا را احساس مى كرد. به
طرف بيابان رفت و قدرى هيزم جمع كرد و به پيشگاه امام آورد و عرض كرد اين هيزمها
هم تقديم است. امام از خدمتگزاران خواست آتش فراهم آوردند تا هيزم را روشن كنند و
دستور داد نام آن برده و مشخصات مالك او را ثبت كنند و محفوظ نگه دارند.
امام (عليه السلام) چند روزى در مزرعه ى خود اقامت گزيد سپس عازم بيت الله الحرام گرديد تا حج
عمره بجا آورد. پس از فراغت از اعمال عمره به يكى از دوستان خود به نام " صاعد " دستور
داد كه از مالك و صاحب غلام جويا گردند و جستجو كنند اگر در مكه هست به امام اطلاع
بدهند تا شخصا به سراغ او رود و نكتهء اين دستور آن بود كه فرمود:
" چون من به او احتياج دارم بهتر است من به سوى او روم چون من نيازمند او هستم ".
صاعد به جستجوى او پرداخت و اطلاع پيدا كرد كه خوشبخانه يكى از دوستداران و
شيعيان اهل بيت (عليه السلام) است او پس از آشنائى از علت آمدن او جويا گرديد او نمى خواست
كه قدوم امام را به اطلاع او برساند ولى در اثر كنجكاوى و دقت او در پرس و جو از تشريف
فرمائى امام هم آگاهى يافت و با اشتياق به ديدار امام شتافت و از ملاقات امام بسيار
خوشحال و مسرور گرديد. امام در ضمن صحبت خود فرمود:
آيا علاقمند هستى كه غلامت را بفروشى؟ عرض كرد: غلام و هر چه ملك و دارائى دارم
مال شما است.
امام (عليه السلام) فرمود: من با ملك و دارايى شما كارى ندارم مال خودتان باشد، اگر غلام را
بفروشى من خريدارم. آن مرد اصرار داشت كه امام غلام را بى پول به صورت هديه بپذيرد

1189
ولى امام امتناع مى ورزيد، تا آنكه او را با ملكى كه در آن كار مى كرد به هزار دينار خريد و
برده را در راه خدا آزاد ساخت وملك را در اختيار او گذاشت تا وسيله ى معيشت وى باشد.
امام با اين عمل خواست كه در برابر احسان وخدمت آن برده، احسان و نيكى متقابل
داشته باشد. به بركت اين عطاى خاص امام خداوند متعال وسعتى در كار او فراهم آورد كه
فرزندان او گردانندگان چرخ اقتصادى بازار مكه گرديدند ". (1)
ابن صباغ مالكى در مورد كرم و سخاوت آن بزرگوار مى نويسد: " موسى بن جعفر (عليه السلام)
عابدترين و داناترين و سخى‌ترين و پاك نفس ترين مردم عصر خود بود او پول و مواد
غذائى و ديگر نيازمندى‌هاى ضرورى را به خانه‌هاى مستمندان مدينه حمل مىكرد بى
آنكه آنان اطلاع پيدا نمايند اين احسان‌ها و كمك‌ها از كدام ناحيه است و تا روز رحلت آن
بزرگوار كسى از اين راز آگاهى نداشت ". (2)
احسان به دشمن
احسان و نيكى كردن به دوستان كار سهل و آسانى است چون در آنان اميد عوض يا حس
إشباع حب ذات و خود دوستى نهفته است و بالأخره او دوست و همكار محسوب
مى گردد. ولى كمال كرم و سخاء در آنست كه انسان دوست و دشمن را در موقع نياز، برابر
به حساب آورد و تنها خدا را مقصد و مقصود خود قرار دهد. اين برنامه در زندگى امام (صلى الله عليه وآله)
بارها اتفاق افتاده است كه تنها به نقل داستان زير بسنده مى كنيم: " در شهر مدينه مردى
گمنام و فرومايه‌اى به سر مى برد كه با امام (عليه السلام) عداوت شديد و كينهء قلبى ديرينه داشت.
حكومت وقت و ايادى او نيز او را تحريك و از عمليات او پشتيبانى مى نمود و او را وا
مى داشت هر كينه اى كه در دل دارد در حق خاندان پيامبر و نوادگان على (عليه السلام) روا دارد اين
مرد اصرار مى ورزيد كه كينه ى ديرينه و زهرآگين خود را منحصرا بر دامان موسى بن
جعفر (عليه السلام) سرشناس ترين فرد خاندان علوى بريزد.



1. حياة الامام موسى بن جعفر، ج 1، ص 150 به نقل از تاريخ خطيب بغداد.
2. الفصول المهمه، ابن صباغ مالكى، ص 219.
1190
كار تعدى و بيدادگرى اين فرومايه به جائى رسيد كه چند تن از ياران پيشواى هفتم
اجازت طلبيدند كه با ريختن خون او، دفتر اين حكايت ننگين را بشويند. آنان اصرار
داشتند امام اجازت دهند تا با يك ضرب شمشير كار اين فاجر خبيث را براى هميشه
بسازند و خود را از آزار زبان و طعن او راحت سازند.
امام هر گاه كه اين درخواست را از ياران خود مى شنيد با لحن پرخاش آميزى آنان را از
اين كار باز مى داشت و مى فرمود: " من خود او را تنبيه خواهم نمود ".
روزى بى آنكه كسى را امام همراه خود بردارد بر قاطر، " مركب اختصاصى " خود نشست و
به سراغ آن مرد رفت و از وضع او اطلاع گرفت. به عرض رساندند او در حومهء مدينه در
كشتزار خود مشغول كشاورزى است امام به سوى مزرعه ى او رفت، و بدون رعايت آئين
كشت و كار قاطر سوارى خود را از ميان گندمها عبور داد.
آن مرد كه از دور اين سوار بزرگوار را شناخته بود فرياد كشيد: چه مى كنى؟ كجا مى آئى؟
امام (عليه السلام) بى آنكه به اين فريادها پاسخ گويد همچنان پيش مىرفت تا به در كومهء او
رسيد و در آنجا از مركب خود پياده شد و بر دشمن كينه توز و نادان خود سلام كرد و با
خنده و خوشرويى فرمود:
- خوب حالا بگو از اين بى احتياطى من مزرعه ى شما چقدر خسارت ديد؟
مردك كه هنوز اخمهايش باز نشده بود گفت: صد سكه طلا.
- بگو ببينم از اين مزرعه چقدر اميد سود و بهره‌دارى؟
مرد با لحن تلخ و تندى گفت: من كه غيب نمىدانم.
- فرمود: من هم از غيب سوال نكردم.
مرد فكرى كرد و گفت: دويست سكه طلا.
در اين هنگام امام كيسه اى از جيب خود بيرون كشيد و در دامان آن مرد سرازير كرد كه
محتواى سيصد سكه ى طلا بود.
امام فرمود: اين بهره اى كه اميدوار بودى از مزرعه ات بدست آورى مى بينى كه مزرعهء تو

1191
هنوز همچنان باقى است و من اميدوارم كه خداوند متعال اميد تو را از اين مزرعه باز آورد.
آن مرد كه در برابر اين كرم و بخشش و در مقابل اين ماجرا، متحير و بهت زده مانده بود از
جا برخاست و با انكسار و مذلت خود را به پاى آن بزرگوار افكند و ديگر از شرم نتوانست
سر بردارد و در چشم امام (عليه السلام) بنگرد.
عصر آن روز كه ياران امام (عليه السلام) آن مرد را در مسجد پيامبر در مدينه ديدند كه دربارهء امام
مى گفت: الله أعلم حيث يجعل رسالته: " خداوند آگاه و دانا است كه پيشوائى را به چه كسى
واگذارد ". (1)
اينها نمونه هائى چند از عطايا و بخشش‌هاى امام (عليه السلام) بود كه بيان گرديده است و
هميشه مى فرمود:
" يكى از عوامل مغفرت و بخشش الهى، اطعام غذا در راه خدا است ".
اين قبيل نمونه ها و الگوها را جز در مكتب انسان ساز اهل بيت (عليه السلام) جاى ديگرى نمى توان
سراغ گرفت، مكتبى كه پيشروان آن، هستى و امكانات خود را در راه خدا و آسايش
بندگان او قرار مى دهند و خود را فانى و محو بقاء و دوام تعاليم آن مى نمايند و نظير آن را
در ديگر مكاتب مادى هرگز نمى توان جستجو كرد بويژه در عصر كنونى كه چرخ‌هاى
زندگى مردم بر اساس ماديات متقابل و گام به گام و اقتصاد بهره‌ورى مى چرخد، و اصول
انسانى را زير چرخ‌هاى بىرحم ماده پرستى محو و لگدمال مىسازد و همه را طالب مال و
منال و جوياگر كسب قدرت و إقتدار از راه ماده و ماديات مىنمايد، و كمتر به معنويات و
عواطف عاليه و اصول فضائل پرداخته مىشود و اصولا عواطف و احساسات دست نخورده
و سالمى باقى نگذاشته است تا سرچشمه و زايندهء اين ثمرات بوده باشد، و اگر باز
نمونه‌هائى پيدا شود، آن هم در ميان پيروان و دوستداران اين مكتب پر فضيلت، مىتوان
جستجو كرد كه مورد گواه و تصديق ديگران نيز مىباشد.



1. حياة الامام موسى بن جعفر، ص 150.
1192
عطوفت به هم نوع
امام (عليه السلام) قلبى مهربان و احساسات سوزان نسبت به مردم و هم نوعان خود داشت، و سعى
در اداء حوائج و نيازهاى توده‌ها و رفع ظلم و نياز از ديگران را داشت هيچ فردى، خانهء او
را قصد نمىكرد مگر آنكه با دست پر و با قلب آرام و خشنود از حضور او باز مىگشت. امام
به صحابى وفادار خود على بن يقطين از آن نظر اجازهء دخول به دستگاه خلافت را داد كه
بتواند رفع ظلمى از مظلومان و بيچارگان بنمايد و از رواياتى كه در آن بزرگوار در اين باره
صادر شده است، استفاده مىگردد كه كفارهء حضور در تشكيلات دولتى، خدمت به هم
نوعان و برادران دينى و رفع ظلم از آنها است وعلى بن يقطين با اين رمز و الگوئى كه امام
داده بود، بيچارگان و ستمديدگان فراوانى را از ظلم و تعدى نجات داد.
يكى از افرادى كه مورد حمايت و عنايت امام قرار گرفت درمانده اى از مردم سرزمين
" رى " بود كه اموال و بدهى‌هاى فراوانى به يكى از زمامدارن رى داشت ولى توانائى
پرداخت آن را نداشت و دائم در انديشهء نجات و خلاصى از اين گرفتارى بود ولى چاره اى
پيدا نمى كرد تا به فكرش رسيد كه به محضر امام برسد و از آن بزرگوار استمداد جويد. به
مدينه مسافرت كرد و شرفياب محضر امام گرديد و گرفتارى خود را با امام بازگو نمود. امام
در حل مشكل او نامه اى به اين عبارت به حاكم رى نوشت:
" آگاه باش! در تحت عرش الهى سايه اى وجود دارد در آن افرادى آرامش پيدا مى كنند كه
نسبت به برادران ايمانى خود خير و نيكى انجام داده باشند يا گرهى از مشكلات آنان را
بگشايند يا سرور و شادى به قلب او وارد سازند، حامل نامه هم برادر تو است سلام و
رحمت الهى بر شما باد! ". (1)
او نامه را گرفت و پس از انجام فريضه ى حج، به وطن برگشت وقتى به شهر خود رسيد
شبانه به سراغ فرماندار رفت، در را كوبيد و خدمتگزار آمد.



1. إعلم أن للله تحت عرشه ظلا لا يسكنه الا من أسدى الى أخيه معروفا او نفس عنه كربة، أو
دخل على قلبه سرورا، وهذا أخوك والسلام ".
1193
- تو كيستى؟
- من پيام آور امام صابر هستم.
او پيش فرماندار رفت و جريان را به اطلاع او رساند. او با خوشحالى پابرهنه به استقبال او
شتافت و دست به گردن او نمود و بوسه بر سر و چشم او زد. با اشتياق و علاقهء فراوان از
احوال امام (عليه السلام) پرسش مىكرد. وى نامهء امام را به او تفويض نمود. او نامه را روى چشم
خود گذاشت و به احترام آن بلند شد نامه را مطالعه نمود. خواست تمام اموال و لباس‌ها و
دارائى او را آوردند و ميان خود و او تقسيم نمود و قيمت اموال غير منقول را نيز پرداخت
و مرتب مىگفت برادرم آيا تو را خوشحال ساختم؟ بلى به خدا خيلى بيش از حد مسرورم
نمودى، سپس پروندهء حساب او را در آورد و روى حساب او قلم گرفت و ذمهء او را از تمام
مطالبات برى ساخت و او را با خوشحالى و شادمانى مرخص نمود. مرد گرفتار به عنوان
اداى برخى از حقوق برادرى او عازم بيت الله الحرام گرديد تا در موسم شركت كند و او را
دعا كند و امام را در جريان كار خود قرار دهد. وقتى امام از اوضاع او آگاه شد بسيار
خوشحال گرديد. آن مرد پرسيد آيا اين واقعه شما را نيز خوشحال نمود.
- امام فرمود:
به خدا قسم مرا شادمان ساخت وامير المؤمنان را شاد ساخت، جدم رسول خدا را
شادمان ساخت و خدا را نيز خشنود ساخت ". (1)
دعاى آن بزرگوار
دعاهاى متعددى در كتاب‌هاى مربوطه از آن بزرگوار نقل گرديده است كه هر كدام
محتوى مفاهيم بلند و تعاليم ارزنده معنوى است كه در اين كتاب به عنوان تبرك دعائى
را كه در مورد حرز و نگهدارى از آفات و شرور با خداى خود مناجات مى نموده است
مى آوريم.
" توكلت على الحى الذى لايموت، وتحصنت بذى العزة والجبروت، واستعنت بذى



1. حياة الامام موسى بن جعفر، ص 161.
1194
الكبرياء والملكوت، مولاى استسلمت اليك فلا تسلمنى، وتوكلت عليك فلا تخذلنى،
والتجأت الى ظلك البسيط فلا تطر حنى، انت الطلب واليك المهرب، تعلم ما أخفى و
ما أعلن وتعلم خائنة ألأعين وما تخفى الصدور، فأمسك عنى اللهم ايدى الظالمين، من
الجن والأنس اجمعين واشفنى وعافنى يا ارحم الراحمين! " (1)
به درگاه زندهء جاويدان كه هرگز نمىميرد توكل آوردم، و به صاحب عزت و جبروت تحصن
هستم و از صاحب كبرياء و ملكوت يارى جستم مولايم من به تو تسليم شدم تو مرا تسليم
و خوار مگردان به تو توكل جستم پس مرا خوار و ذليل مگردان به سايهء گستردهء تو
پناهنده شده ام پس مرا دور نيافكن، تو مقصود و مطلوب هستى و فرار و گريز به سوى تو
است تو آشكار و نهان مرا مى دانى و اشارات چشمها را مى دانى و آنچه را كه سينه ها در
خود دارند پس خدايا! دستان ستمگران اعم از إنس و جن را از من نگهدار! به من شفا
عنايت فرما و عافيت نصيب نما اى مهربانترين مهربانان!
كار و كوشش امام (عليه السلام)
اسلام آئين كار و كوشش و تلاش و فعاليت است. تأكيد اسلام بر فعاليت و كوشش،
فوق العاده و بيرون از حد متعارف است. به حدى كه تأمين پاره اى از كارها و ضروريات
زندگى را بر هر فرد مسلمان به صورت واجب عينى تعيين كرده است و برخى از آنها را به
صورت واجب كفايى است كه با قيام برخى از عهدهء ديگران ساقط مى گردد. از اينرو
پيشوايان معصوم ما كه راهنمايان و مشعلداران اجتماع هستند هر كدام در عهد خود با
كارهاى معمولى آن عصر سر و كار داشته اند. كشاورزى و زراعت كه حرفهء معمول آن روز
بوده است مورد علاقه و عمل آن بزرگواران بوده است. آنان به امور زراعت و كشاورزى
مى پرداختند و معاش خود را از آن راه، تأمين مى ساختند. امام موسى بن جعفر (عليه السلام) هم
زراعت و كشاورزى داشت و خود شخصا به امور آن مباشرت مى ورزيد. يكى از دوستان و
شاگردان امام (عليه السلام) به نام حسن فرزند على ابن ابى حمزه گويد: " موسى بن جعفر (عليه السلام) را در



1. مهج الدعوات، ص 373.
1195
مزرعهء خود ملاقات كردم و مشاهده نمودم كه در مزرعه مشغول تلاش و فعاليت است به
حدى كه از شدت گرما، عرق تا قدم‌هاى مبارك او رسيده است.
گفتم: فدايت گردم كارگران و افرادتان كجا هستند كه شما خودتان اين چنين مشغول كار
شده‌ايد؟ امام فرمودند: بزرگوارتر از من و پدرم با دست خودشان در زراعت و كشاورزى كار
و تلاش داشتند.
عرض كردم آنان كيانند؟ فرمود: جدم رسول خدا (صلى الله عليه وآله) وامير المؤمنين و پدران ارجمندم
همگى خودشان به امور كشاورزى و زراعت مى پرداختند. كشاورزى از كارهاى پيامبران و
فرستادگان شايسته الهى و مردان خدا است ". (1)



1. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 53.
1196
بخش دوم
F
آراء ديگران دربارهء امام (عليه السلام)

1197
بخش دوم / آراء ديگران دربارهء امام (ع)...
پيشوايان عاليقدر ما از نظر كمال عقل و رشد فكرى و موقعيت اجتماعى در حد بسيار
ممتازى قرار داشتند كه هيچ نوع مقايسه و مشابهتى با ديگر افراد جامعه نداشتند. آنان از
دوران كودكى مراتب نبوغ ذاتى و فروغ عقلى و شايستگى درك الهامات غيبى را در ضمن
گفتار و كردار و معاشرت با ديگران، به منصهء ظهور رسانده اند و اين موضوعى است كه
ادعاى محض نيست بلكه شواهد تاريخى و قرائنى كه گاهى از مخالفين و بد خواهان آنان
نيز سر زده است مى تواند مؤيد و گواه صدق گفتار ما بوده باشد. به عنوان آنكه فضيلت
آنست كه ديگران اعتراف نمايند نه خود مدعى و اهل خانه، طبق معمول آراء و نظريات
چند تن از دانشمندان اهل سنت اعم از رجال علم و درايت يا رجال سياست و اجتماعى را
در مورد معرفى شخصيت آن بزرگوار از منابع معتبر خودشان، مى آوريم.
خواننده گرامى به اين نكته هم توجه دارد كه آنان هر كدام از ديدگاه خاص و از زاويه ويژهء
خود، شخصيت امام (عليه السلام) را مورد توجه قرار داده اند و نظريه آنان هرگز نمى تواند به صورت
جامع و شمولى، نمايانگر و معرف شخصيت جامع الأطراف آن بزرگواران باشد. اينك به
نقل نظريات چند تن إكتفا مى گردد:
1. گفتار هارون الرشيد هارون كه از سرسخت ترين دشمنان و بدخواهان امام موسى بن
جعفر (عليه السلام) بود به مناقب و فضائل آن بزرگوار اعتراف و اقرار نموده است و فضيلت واقعى
آنست كه دشمن بر آن اعتراف كند و داستان اين اظهار حقيقت آنست كه مأمون
روايت مى كند: همراه پدرم به مكه مسافرت كردم برادرانم نيز در آن سفر ملتزم ركاب پدر
بودند به مدينه رسيديم. پدرم در دارالأمارة نزول اجلال كرد. او عادت داشت كه عطاياى
قريش را در روز نزول خود تقسيم كند. سپرده بود كه قريشى ها هر كدام نام پدران خود را
در آستانهء در، به فضل بن ربيع باز بگويند و سلسله اسلاف خود را بشمارند تا جائزه و سهم
خود را دريافت دارند. از قريشى ها چهار نفرى بيشتر نيامده بودند كه دم در فضل در آمد و
گفت:

1199
مردى تشريف آورده كه مى گويد: من موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن
على بن ابيطالبم. پدرم تا اين نام را شنيد سخت يكه خود و گفت: بگو داخل تشريف
بياورند و بعد به حاجب خود گفت: ابوالحسن را به مسند من راهنمائى كنيد.
و آن وقت به عقب برگشت و نگاهى به من و برادرانم افكند و گفت: خود را مؤدب و متين
نگاه داريد. در اين هنگام مردى باريك اندام و بلند بالا از در درآمد خواست تواضع كند و
دم در بنشيند كه ديديم پدرم فرياد كشيد: لا والله إلا على بساطى. ممكن نيست حتما
بايد بر مسند من بنشينى.
او را بر مسند خويش نشاند پيشانى او را كه اثر سجده‌هاى بسيار در آن وجود داشت غرق
بوسه ساخت به مهربانى از او و فرزندانش پرسيد و در يك ساعت جز با او با كس ديگرى
سخن نگفت. وقتى اين شخصيت خواست برخيزد پدرم به پشت سرش برگشت و گفت:
بدويد اين آقا عموى شما است. ركابش را بگيريد و بر مركب سوارش كنيد و تا در خانه او را
مشايعت كنيد، هنگامى كه من و برادرانم داشتيم او را سوار مى كرديم به من نگاهى كرد و
خم شد و در گوشم به آرامى گفت: نوبت به تو خواهد رسيد در آن وقت با فرزندان من
مهربان باش! من تا آن وقت او را نشناخته بودم در خود علاقهء شديدى احساس كردم كه
او را بشناسم و بدانم كه كيست؟ و شخصيتش چيست؟
شب هنگام در خلوت از پدرم پرسيدم: اين مرد كه امروز اين همه از تو حرمت و محبت
ديد چه كسى بود؟ اين چه كسى بود كه تو او را بر مسند خود بالاى دست خويش نشانده
بودى؟ پدرم هارون گفت: " هذا امام الناس وحجة الله على خلقه " او پيشواى حقيقى
مردم و حجت خداوند در ميان آنان است. از حيرت به تعجب افتادم. گفتم: پدر مگر مقام
پيشوائى ويژهء تو نيست؟ مگر تو پيشواى مردم و حجت خدا بر خلق نيستى؟ پدرم با
اندكى مهربانى و محبت گفت: اين عموى تو كه امروز او را ديدى از همه كس به مقام
امامت و پيشوايى سزاوارتر است و من او را از همه مردم شايسته تر مى شناسم با اين همه
اگر ببينم كوچك ترين جنبشى بر ضد من آغاز كند با يك ضربه شمشير سرش را از
پيكرش جدا مى سازم و اگر چشم خود من هم باشد آن را از حدقه بيرون مى آورم! چون

1200
حكومت و رياست عقيم و نازا است وسياست پدر و مادر نمى شناسد! (1)
2. نظريه ابن الساعى مؤلف كتاب " مختصر اخبار الخلفاء " او مى نويسد: " امام كاظم (عليه السلام)
صاحب شأن و منزلت ارجمند و داراى افتخار بس بلندى است. او صاحب تهجدهاى
بسيار، و شب زنده دارى‌هاى طولانى است، وى ساعى وجدى در امر عبادت و پر تلاش در
امور اطاعت در شبها، و احسان كننده و روزه دارنده در روزها از كثرت حلم و بردبارى و عفو
و گذشت او را كاظم " فرو برنده خشم " ناميدند. وى با احسان و نيكى به دشمنان و
بدخواهان خود پاداش مى داد! و در اثر كثرت عبادت و نيايش به درگاه پروردگار " عبد
صالح " و بندهء شايسته الهى موسوم گرديد. در عراق و نواحى آن با عنوان " باب الحوائج "
معروف و مشهور است. چون افرادى به بركت واسطه قرار دادن وجود او ميان خدا و
درخواست‌هاى خويشتن، به آرزوى خود نائل آمده اند، عقول و انديشه‌ها از درك كرامات
او به حيرت و تعجب واداشته شده اند. پيداست كه او در پيشگاه الهى مقام خاص و
منزلت فراوانى دارد ". (2)
3. گفتار نويسندهء مرآة الجنان عبد الله بن اسعد يافعى در اين باره مى گويد:
" امام موسى بن جعفر فرد شايسته عابد و بخشنده، بردبار و بزرگوار و عظيم الشأن بود او
در اعتقاد شيعيان يكى از پيشوايان دوازده گانه مى باشد در اثر عبادت و تلاش خستگى
ناپذير او در اطاعت خدا او را بندهء شايسته خدا مى گفتند. او سخاوتمند و بلند نظر بود
هنگامى كه از فردى به او اذيت و ناراحتى مى رسيد به جاى معارضه با مثل، به او پول
مى داد و احسان مى نمود ". (3)
4. نظر ابن جوزى او در كتاب " صفوة الصفوة " در اين باره مى نويسد: " موسى بن جعفر " عبد
صالح " و بنده ى شايسته الهى ناميده مى شد. او بردبار و حليم و بزرگوار بود هنگامى كه از
فردى به او اذيت مى رسيد در مقابل آن با فرستادن مال به او احسان مى نمود ". (4)
5. ابوحاتم نويسنده " تهذيب التهذيب " در اين باره مى نويسد: " موسى بن جعفر، مورد وثوق



1. ينابيع المودة، ج 3، ص 32 - چهارده معصوم، ص 202.
2. مختصر اخبار الدول، ص 39 - حياة موسى بن جعفر، ص 169.
3. مرآة الجنان، ج 1، ص 394.
4. مختار صفوة الصفوة، ص 152.
1201
و راستگو و يكى از پيشوايان مسلمانان جهان مى باشد ". (1)
6. قرمانى مؤلف اخبار الدول گويد: " موسى بن جعفر امام بزرگوار و بى نظير است او حجت
الهى است كه شب را تا صبح زنده دار بود و روز را تا شب روزه دار، در اثر عفو و گذشتى كه
داشت " كاظم " ناميده شد او معروف به " باب الحوائج " است. چون هرگز فردى كه در قضاى
نياز خود به وسيله ى او توسل جسته است مأيوس و نا‌اميد نگرديده است ". (2)
7. گفتار مؤلف ميزان الاعتدال او در اين باره مى نويسد: " او يكى از بهترين فلاسفه و حكماء
و يكى از عبادت كنندگان پرهيزكار و با تقوى است. او در بغداد زيارت گاه معروفى دارد ". (3)
8. گفتار بشراوى شافعى او مى نويسد: " امام هفتم شيعيان موسى بن جعفر يكى از
سخاوتمندان بزرگوار مى باشد. پدرش امام جعفر او را بيش از حد دوست مى داشت به
امام گفته شد چرا اين قدر او را دوست دارى؟ " امام پاسخ داد: " من دوست داشتم غير از او
فرزندى نداشتم تا در محبت و علاقهء من به او ديگران شركت نمى جستند ". (4) او در
بخش ديگرى از كتاب خود مى افزايد: " روزى امام وارد بر هارون رشيد شد. هارون پرسيد
شما چرا خودتان را به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نزديك تر از ديگران خيال مى كنيد؟ امام فرمود: اگر
رسول خدا زنده بودند و دختر تو را از شما خواستگارى مى نمودند آيا مى پذيرفتى؟
هارون - سبحان الله! من با اين وصلت در ميان عرب و عجم افتخار مى كردم.
امام ولى پيامبر از خاندان من نمى تواند خواستگارى به عمل آورد و من حق ندارم دخترم
را به او تزويج نمايم چون پدر بزرگ ما است ولى پدر شما نيست.
پرسيد: شما چرا به جاى آنكه به على (عليه السلام) خودتان را نسبت دهيد به پيامبر اسلام نسبت
مى دهيد در حالى كه فرزند خود را به پدر نسبت مى دهد نه مادر.
امام پناه بر خدا! آيا قرآن را نخوانده اى جائى كه مى فرمايد: " و من ذريته داود و سليمان و
ايوب ويوسف و موسى وهارون وكذالك نجزى المحسنين وزكريا ويحيى وعيسى والياس "



1. تهذيب التهذيب، ج 10، ص 34.
2. اخبار الدول، ص 112.
3. ميزان الاعتدال، ج 3، ص 209.
4. شيخ عبد الله بن محمد بن على بشراوى شافعى اهل مصر در كتاب " الأتحاف بحب
الأشراف "، ص 54 (طه مصر) به نقل از احقاق الحق، ج 12، ص 308.
1202
خداوند عيسى را از ذريه ى انبياء به شمار مى آورد. در صورتى كه او پدرى نداشته است و
ما هم بوسيله مادر به ذريهء انبياء پيوسته ايم و خداوند متعال در آيه مباهله حسن و
حسين را پسران پيامبر اسلام معرفى فرموده است، جائى كه مى فرمايد: " قل تعالواندع
ابنائنا وأبنائكم ونساءنا ونسائكم وانفسنا و انفسكم... ". بگو: بيائيد پسران و زنان ما و
خودتان را بياوريم و خدا را بخواهيم...
در جريان مباهله، پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) جز على (عليه السلام) و فاطمه وحسن و حسين فرد ديگرى را
نخواست. پس در منطق قرآن حسن و حسين پسران و فرزندان پيامبر اسلام هستند و ما
نوادگان آنان.... (1)
9. خير الدين زركلى دمشقى اديب و شرح حال نويس معروف در كتاب " الأعلام " مى نويسد:
" موسى بن جعفر (عليه السلام) كنيهء او، ابوالحسن هفتيمن پيشوا از ائمه دوازده گانه اماميه است. او
يكى از سادات بنى هاشم مى باشد او عابدترين مردم عصر خود و يكى از دانشمندان پر
فيض وجود اسلامى بود ". (2)
10. دكتر زكى مبارك در كتاب " شرح زهر الاداب " مى گويد: " موسى بن جعفر يكى از سادات
بزرگوار بنى هاشم و پيشواى پيشرو در علم و ايمان بود ". (3)
11. ابن صباغ على بن محمد مالكى در كتاب " الفصول المهمه " مى گويد: " مناقب و كرامات
روشن و فضائل و صفات درخشان او گواهى مى دهند كه او به عاليترين اوج شرف نائل
آمده است و به بلندترين مزاياى آن رسيده است. قله‌هاى شامخ سيادت و بزرگوارى در
برابر او خوار و پست گرديده و زير پاى او قرار گرفته اند. او در ميان غنائم و اندوخته‌هاى
مجد و عظمت فرمان رانده است و از برگزيده‌هاى آنها اختيار نموده است. (4)
12. محمد أمين غالب در كتاب " تاريخ العلويين " مى گويد: " علويان از شخصيت بزرگوارى
پيروى مى كردند كه در علم و تقوى شهرت به سزائى داشت به حدى كه مردم او را " بنده ى
شايسته " مى ناميدند و به عنوان تشبيه به موسى بن عمران كه در قرآن ذكرش رفته است
به او مرد صالح نيز لقب مى دادند او مرد كريم و بزرگوار و در سخاوت و بخشش معروف



1. احقاق الحق، ج 12، ص 309.
2. الاعلام، ج 3، ص 108.
3. شرح زهر الاداب، ج 1، ص 132.
4. الفصول المهمه، ص 232، چاپ اعلمى.
1203
بود ". (1)
13. ابن حجر هيثمى در كتاب " الصواعق المحرقه " گويد: " موسى كاظم از نظر علم و فضيلت
و كمال وارث شايسته ى پدر بود به علت گذشت و عفو او " كاظم " ناميده شد در بين مردم
عراق معروف به " باب الحوائج عند الله " است او عابدترين، داناترين و سخى‌ترين مردم
عصر خود بود ". (2)
14. شبلنجى در كتاب " نور الابصار " مى گويد: " نياكانى از اهل علم گفته اند كه امام كاظم
پيشواى جليل القدر و حجت دانا است كه شب را تا صبح به عبادت و روز را به روزهء
پروردگار مشغول بود به علت عفو و بخشش او " كاظم " ناميده شد و در ميان مردم عراق به
" باب الحوائج " شهرت دارد. (3)
15. خطيب بغدادى در كتاب " تاريخ بغداد " مى گويد: " امام موسى سخاوتمند و بزرگوار بود
هنگامى كه از كسى اذيت و ناراحتى به او مى رسيد كيسه ى طلا به او مى فرستاد كه
معمولا محتوى هزار دينار بود او كيسه‌هاى بخشش خود را دويست، سيصد، چهارصد
دينار، ترتيب مى داد و در ميان مستمندان مدينه، تقسيم مى نمود. معروف بود كه
كيسه‌هاى بخشش موسى بن جعفر فرد را غنى و بى نياز مى سازد ". (4)
16. دكتر محمد يوسف موسى در كتاب " الفقه الاسلامى " مى نويسد: " مى توانيم يادآور شويم
كه نخستن فردى كه در فقه كتاب نوشت: امام موسى بن جعفر بود كه در سال 183 در
زندان درگذشت. كتاب او به نام " الحلال والحرام " در پاسخ مسائلى بود كه مورد سوال قرار
گرفته بودند ". (5)
17. دكتر عبد الجبار جو مردى در كتاب " هارون الرشيد " درباره ى امام گويد: " امام موسى
فرزند جعفر فرزند محمد فرزند على فرزند حسين فرزند على بن ابيطالب سرگذشت توأم
با زهد و تقوى و كرم و پارسائى دارد. او را كاظم لقب دادند چون فرو برنده خشم و



1. تاريخ العلويين، ص 148.
2. الصواعق المحرقه، ص 131.
3. نور الابصار، ص 135.
4. تاريخ بغداد، ج 13، ص 27 - 28.
5. الفقه الاسلامى مدخل الدراسة نظام المعاملات فيه، ص 160.
1204
غضب بود ". (1)
18. ابن اسعد يافعى در كتاب " روض الرياحين " از شقيق بلخى نقل مى كند كه در سال 149
به عنوان سفر حج بيرون آمدم و به " قادسيه " رسيدم به جمع كاروان حجاج پيوستم. من
كثرت مردم و زينت و پوشش آنان را تماشا مى كردم. ناگاه چشمم به جوان خوش صورتى
افتاد كه از روى لباس‌هاى خود، لباس پشمى پوشيده بود و نعلين در پاى خود داشت و
دور تر از مردم تنها به سر مى برد. من پيش خود تصور مى كردم او يكى از صوفيان است كه
مى خواهد در بين راه سربار مردم گردد و احتياجات خود را به عهدهء ديگران بيافكند، با
خود گفتم به طرف او مى روم و مورد مذمت و توبيخش قرار مى دهم. با اين نيت به سوى
او رهسپار شدم تا نزد او رسيدم مرا با نام صريح من، مورد خطاب قرار داد و فرمود:
" إجتنبوا كثيرا من الظن إن بعض الظن إثم " (2) از سوء ظن به ديگران بپرهيزيد كه برخى از
گمانها گناه و معصيت است. مرا تنها گذاشت و رفت. با خود گفتم اين يك واقعه ى
خطيرى است او از قلب من خبر داد و نام مرا صريحا ذكر نمود. حتما او يكى از بندگان
شايسته ى الهى است به او خواهم پيوست و درخواست خواهم نمود كه از تقصير من
بگذرد و مرا حلال نمايد. من با شتاب و عجله پشت سر او عازم شدم هر چه سعى كردم
نتوانستم به او برسم او از ديدگان من غائب و ناپيدا شد تا اينكه كاروان حركت كرد. به
" واقصه " رسيديم در آن محل چشمم به آن جوان افتاد كه مشغول نماز است. ولى با
كيفيت مخصوص نماز مى گذارد، اعضاى بدن او مضطرب، اشك از چشمانش جارى
است. با خود گفتم اين همان خواسته ى قلبى من است كه به او رسيدم نشستم و صبر
كردم تا او از نماز فراغت حاصل كند. تا نماز تمام گرديد رو به من نمود و خطاب به من اين
آيه را تلاوت نمود: " انى لغفار لمن تاب وآمن و عمل صالحا " من بخشنده و پوشندهء
گناهان توبه كنندگان و آنهايى كه ايمان آورده‌اند و كار نيك انجام مى دهند مى باشم. و
اين آيه را قرائت نمود مرا تنها گذاشت و رفت. من با خود مى انديشيدم كه او ناچار يكى از
اوتاد وابدال الهى است كه دو بار از ضمير من خبر داد بى آنكه سخنى به زبان آورم.



1. هارون الرشيد ج 1، ص 177.
2. سوره حجرات، آيه 12.
1205
هنگامى كه به " منى " رسيديم باز با او بر سر چاه منى به همديگر رسيديم او بالاى سر چاه
ايستاده بود و در دست خود، دلوى داشت مى خواست از چاه آب بردارد دلو از دستش به
چاه افتاد و من تماشا مى كردم كه ديدم نگاهى به سوى آسمان افكند و گفت: " انت ربى
اذا ظمئت الى الماء، وقوتى اذا أردت الطعاما، اللهم انت تعلم يا الهى وسيدى مالى
سواها فلا تعد منى إياها ". خدايا تو همه چيز من هستى، آب و غذا و همهء خواست من
هستى جز آن دلو، وسيله ديگرى نيست. شفيق مى گويد: آب چاه آمد به حدى كه
دسترسى به آب به آسانى صورت مى گرفت. او دلو را پر از آب ساخت و شروع به وضو نمود
و چهار ركعت نماز گزارد. باز به سوى او رفتم و سلام كردم و جواب شنيدم و درخواست
نمودم از باقى مانده ى آب به من هم عنايت كند: فرمود خداوند متعال نعمت‌هاى ظاهرى
و باطنى را بر ما تكميل نموده است. حسن ظن خود را به ما تكميل نما از آب بر من
عنايت كردند و خوردم. گمان بردم شكر و حلوا است، من در عمر خود گواراتر و شيرين‌تر
از آن آب نخورده بودم. پس از خوردن آب از غذا هم سير شدم سپس او را ديگر نديدم تا
اينكه به " مكه " رسيديم او را در يكى از شب ها، نصف شب در كنار زمزم ديدم كه با كمال
حضوع و خشوع و با اشك چشم و گريه، مشغول نماز است تا صبح به عبادت و تمجيد
پرداخت و وقتى فجر صادق از شفق زد نماز صبح خواند و در جايگاه نماز مشغول تسبيح
گرديد سپس به طواف بيت پرداخت و نماز طواف گزارد و از كعبه بيرون آمد. من پشت سر
او افتادم ناگاه ديدم كه بر خلاف آنچه در راه ديده بودم و خدمتگذاران و اطرافيان دور او را
گرفتند و تعظيم و تكريم مى نمايند. سلام مى دهند از يكى از نزديكان او پرسيدم كه اين
بزرگوار كى باشد؟ در پاسخ گفت: او موسى فرزند جعفر فرزند محمد فرزند على فرزند
حسين فرزند على بن ابيطالب رضوان الله عليهم اجمعين مى باشد با خود گفتم اين همه
عجائب و شگفتى‌ها جز از اين بزرگوار و جز از اين اين خاندان از ديگرى زيبنده و روا
نيست ". (1)



1. روض الرياحين، ص 58، احقاق الحق ج 2، ص 315، تذكره سبط ابن جوزى ص 375،
چاپ نجف، الفصول المهمه ص 333، چاپ اعلمى نجف.
1206
بخش سوم
F
تربيت يافتگان مكتب تربيتى امام (عليه السلام)

1207
بخش سوم / فضايل اخلاقى و معنوى امام (ع)...
تربيت شاگردان نمونه
تربيت شاگردان فاضل و دانشمند و پارسا يكى ديگر از آثار علمى درخشان آن بزرگوار
است. با اينكه پس از پدر بزرگوارش در اثر حاكميت خفقان، و مقاومت و پايدارى
سرسخت امام، اغلب در زندان‌ها و سلول‌هاى انفرادى به سر برده است در عين حال
شاگردان فراوان و رجال علمى و فقهى متعددى در مكتب تربيتى او فارغ التحصيل
شده‌اند و احاديث و راهنمائى‌هاى فراوانى كه از آن حضرت در ابواب فقهى نقل شده است
كه بهترين دليل تبرز علمى و تشخص فضل و معنويت او مى باشد. با اينكه صدها نفر از
محضر پر فيض آن حضرت تلمذ و كسب علم و دانش نموده اند و اخبار و احاديث و
دريافت‌هاى خود را نقل كرده اند ولى در ميان اصحاب حديث، و راويان اخبار، هيجده نفر
به صدق و امانت معروف گرديده اند كه در صدق و راستگويى و اطمينان گفتارى جاى
آنان، گفتگو نيست و منقولات آنان مهر صحت و اعتبار را خورده است و به تعبير اهل فن
" اصحاب اجماع " هستند و همگان بر درستى روايات آنان اعتراف نموده اند كه شش تن از
آنان از ياران و شاگردان امام باقر و شش نفر از ياران و شاگردان امام صادق (عليه السلام) و شش تن
ديگر از ياران و خواص شاگردان امام موسى بن جعفر (عليه السلام) بوده اند كه عبارتند از:
1. يونس بن عبد الرحمان.
2. صفوان بن يحيى فروشنده شاپورى.
3. محمد بن ابى عمير.
4. عبد الله بن مغيرة.
5. حسين بن محبوب السراد.
6. احمد بن ابى نصر بزنطى.

1209
علاوه بر اينها ما شرح حال چند تن ديگر از دهها نفر شاگرد مبرز را كه در زندگى او نكته اى
اخلاقى و تربيتى به چشم مى خورد مى آوريم و تفصيل آن را به كتابهاى اختصاصى
حوالت مىدهيم.
در شرح حال يونس بن عبد الرحمان نوشته اند كه او سلمان عصر خود بوده است و سى
رساله در زمينه‌هاى مختلف اسلامى نوشته است و روزگار خود را با تأليف كتاب مىگذراند
مگر آنكه مشغول نماز يا زيارت يا ملاقات برادران ايمانى خود باشد. (1)
ابن ابى عمير كه از اصحاب امام موسى و امام رضا (عليه السلام) نيز بوده است و از هر دو بزرگوار
روايت كرده است و دريافت‌هاى خود را در زمينه‌هاى مختلف نقل نموده است.
جاحظ درباره او گويد:
" او موثق ترين شخص ميان عامه و خاصه و يكى از زاهدترين فرد روزگار خود بوده است.
فضل بن شاذان گويد:
وارد عراق شدم گفتگويى را شنيدم كه مردى رفيق خود را مورد عتاب قرار داده بود و
مىگفت: كمتر به عبادت بپرداز و به زندگى و زن و بچهء خود هم برس! مىترسم در اثر
سجده‌هاى طولانى چشمت آسيب ببيند. او در جواب گفت:
اگر چشم در اثر كثرت سجده آسيب پذير بود در برابر آنهمه سجده‌هاى طولانى چشمان
ابن ابى عمير كور مى گشت در صورتى كه چنين نبود.
او نيز به علت تقرب و نزديكى به امام از شر هارون، ستمگر عصر خود دور نماند او را نيز به
حبس افكندند تا از ياران و خواص ديگر امام كسب اطلاع نمايند و اسرار امام را از او
دريابند ولى او با جوانمردى كامل با آن همه شكنجه و آزار امتناع ورزيد و سرى را فاش
نساخت و در پايان با پرداخت يكصد و بيست هزار درهم آزاد گرديد او هنگام دستگيرى
نوشته‌هاى خود را از بيم لورفتن، در زير خاك دفن كرده بود پس از آزادى به سراغ نوشته
هايش رفت قسمتى از آنها در اثر رطوبت از بين رفته بودند از اين رو در پاره‌اى از احاديث،



1. در مورد شرح حال و بيوگرافى ايشان به رجال كشى، الكنى والألقاب، اتقان المقال و...
مراجعه شود.
1210
هنگام نقل تنها به متن حديث مى پرداخت يا چند نفرى را حذف مى كرد چون دسترسى
به سلسله سند نداشت و از كمال وثوق و اطمينانى كه راويان به گفته‌هاى او دارند احاديث
مرسل (حديثى كه راوى يا راويانى در سلسله سند آن حذف يا سقط شده باشد و مستقيم
از معصوم نقل گردد) او را همانند مسند (حديثى كه با سند پيوسته، به معصوم (عليه السلام) برسد)
پذيرفته اند و معروف است كه مراسيل ابن ابى عمير همانند مسانيد مى باشد. علاوه بر شش
تن از اصحاب اجماع دهها تن از شاگردان مبرز ديگرى در مكتب تربيتى او پرورش يافتند
كه از نمونه‌هاى بارز آن:
معمر بن خلاد، عبد الرحمان بن بجلى، على بن جعفر، اسحاق بن عمار صيرفى، اسماعيل
بن موسى بن جعفر (عليه السلام)، حسين بن على بن خصال، داود رقى، عبد السلام بن صالح
حصروى، اسماعيل بن مهران، موسى بن بكير، وصفوان بن يحيى " جمال (شتردار)
مى باشد كه در مورد شخص اخير داستان آموزنده اى از پيشواى عاليقدر نقل شده است
كه به جهت آموزندگى اجتماعى آن در اين قسمت نقل مى گردد و مى توان آن را نمونه اى از
درس ها و آموزش‌هاى امام (عليه السلام) به حساب آورد.
تصميم ناگهانى صفوان
وقتى به هارون الرشيد خبر دادند كه صفوان (كاروان چى) كاروان شتران را يك جا فروخته
است و بنابراين براى حمل خيمه و خرگاه خليفه در سفر حج فكر ديگرى بايد كرد هارون
سخت در شگفت ماند و در انديشه فرو رفت چون فروختن تمام كاروان شتر آن هم در
موسم حج و پس از قرارداد بستن با خليفه يك امر عادى و معمولى نيست، بعيد نيست
فروختن شتران با موضوع قرارداد او بستگى داشته باشد. صفوان را طلبيد و به او گفت:
شنيده ام شترهايت را فروخته اى؟
- بلى يا أمير المؤمنين!
- چرا؟
- براى اينكه پير و از كار مانده شده ام خودم كه از عهده بر نمى آيم بچه ها هم درست به فكر
نيستند ديدم بهتر است كه بفروشم و راحت گردم.

1211
- راستش را بگو چرا فروختى؟
- " همين كه عرض كردم و به اطلاع عالى رساندم ".
- اما من مى دانم چرا فروختى؟ حتما موسى بن جعفر از قرار بستن ها آگاه شده و تو را از
اين كار منع كرده است او به تو دستور داده است شتران را بفروشى علت تصميم ناگهانى
تو همين است و بس! ".
هارون آن گاه با لحنى خشونت آميز و آهنگى خشم آلود گفت:
" صفوان! اگر سوابق و دوستى‌هاى قديم تو نبود سرت را از روى تنه ات بر مى داشتم ".
هارون خوب حدس زده بود صفوان هر چند از نزديكان دستگاه خلافت! به شمار مى رفت
و سوابق ممتدى در دستگاه خليفه خصوصا با شخص هارون در ارتباط با حمل و نقل او
داشت اما او از اخلاص كيشان و پيروان و شيعيان اهل بيت (عليه السلام) بود.
صفوان پس از آن كه پيمان حمل و نقل اسباب و اثاثيه سفر حج را با خليفه بسته بود
روزى با امام موسى بن جعفر (عليه السلام) برخورد كرد امام به او فرمود: " صفوان! همه چيز تو خوب
است جز يك چيز ".
- يابن رسول الله آن چيز كدام است؟
- اينكه شترانت را به اين مرد كرايه داده اى!؟
يابن رسول الله من براى سفر حرامى كرايه نداده ام. هارون عازم حج است براى سفر حج
كرايه داده ام به علاوه خودم نخواهم رفت بعضى از كسان و غلامان خود را همراه
خواهم فرستاد ".
- صفوان! يك چيز از تو سوال مى كنم.
- بفرمائيد يابن رسول الله.
- تو شتران خود را به او كرايه داده اى كه آخر كار، كرايه بگيرى او شتران تو را خواهد برد و تو
هم اجرت مقرر را از او طلبكار خواهى شد. اين طور نيست؟
- چرا يابن رسول الله.
- " آيا آن وقت تو دوست ندارى كه هارون لااقل اين قدر زنده و سالم بماند كه طلب تو

1212
را بپردازد.
- چرا يابن رسول الله!
- هر كس به هر عنوان دوست داشته باشد ستمگران باقى بمانند او جزء ستمگران
محسوب مى گردد و در عذاب الهى به سر خواهد برد.
بعد از اين جريان بود كه صفوان آن شاگرد برجسته ى امام (عليه السلام) تصميم گرفت يك جا
كاروان شتر را بفروشد هر چند اين كار به قيمت جانش تمام گردد! (1)
رعايت حقوق برادران اسلامى
" شعيب فرزند يعقوب عقرقوفى پسر خواهر ابى بصير معروف، كه يكى از شاگردان و ياران
مورد اعتماد ووثوق امام هفتم (عليه السلام) به شمار مى آمد مى گويد: روزى مردى شرفياب محضر
امام (عليه السلام) گشت و در پيشگاه او زانوى ادب زد تا كسب فيض و فضيلت نمايد. امام رو به او
كرد و فرمود: ديروز فلان محل ميان تو و برادر دينى تو (فلانكس) مشاجره اى اتفاق
افتاده است كه همديگر را فحش و ناسزا گفته ايد. بدان! اين عمل از دين من و نياكانم
نيست و به هيچ فردى، اجازه ى چنين عملى را نداده ايم، شما هر دو بوسيله مرگ از
همديگر جدا خواهيد شد و همين سفر مرگ دامن گير برادر دينى تو نيز خواهد گشت و
در اين صورت از عملى كه از تو سر زده است پشيمان و نادم خواهى گشت. زيرا كه شما هر
دو مرتكب قطع رحم و پيوند برادرى شده ايد خداوند متعال عمرهاى شما را كوتاه
نموده است ". (2)
عبد الله بن حبيب بجلى يكى ديگر از شاگردان و اصحاب امام هفتم و هشتم به شمار
مى آيد كه راويان حديث و سيره نويسان بر وثاقت و مورد اعتماد بودن او اتفاق كلمه



1. سفينة البحار، ج 2، ماده ظلم - داستان راستان، ج 2، ص 25 متن عبارت عربى امام (ع)
چنين است: " يا صفوان! كل شيئى منكم حسن جميل، الا شيئا واحدا. فقال: جعلت فداك اى
شيئى هو؟ قال اكرائك جما لك لهارون الرشيد. فقال: والله ما أكريته أشرا ولا بطرا ولا لصيداو
لهو لكنى أكريته لطريق مكه ولا اتولاها بنفسى وانما أبعث معها غلمانى فقال لى: يا صفوان
ألست تحب بقاءهم الى ان يخرج كراك منهم؟ قلت نعم، يابن رسول الله، قال: فمن أحب بقائهم
فهو منهم ومن كان منهم فقد ورد النار.
2. رجال كشى، ص 277.
1213
دارند، كشى در كتاب رجال خود گويد: او روزى به امام ابوالحسن عرض كرد آيا شما از من
راضى و خشنود نيستيد؟
امام فرمود: به خدا قسم! خداوند و رسول خدا نيز از شما راضى و خشنود هستند (1) على بن
ابراهيم يكى ديگر از رجال نويسان و درايه شناسان اسلامى مى گويد: عبد الله بن جندب
را در عرفه مشاهده كردم كه بهترين موقف عرفه اى بود كه ديده بودم او دستهاى خود را
به سوى آسمان برداشته بود و اشك چشمان او از صورت او غلتيده و به زمين مى افتاد و
دعا مى كرد. پس از مراجعت از عرفه به او گفتم خوش به حال تو كه بهترين حال را داشتى
و در پاسخ گفت: به خدا جز به نفع برادران دينى دعاى ديگرى نداشتم چون پيشوايم امام
موسى فرموده است هر فردى كه پشت سر برادر مؤمن خود دعا كند از عرش الهى ندا
داده مى شود كه در مقابل هر كدام از خواسته‌هايى كه به نفع برادر دينى انجام داده اى
چند برابر آن، در حق تو پذيرفته مى شود. نمى دانم دعاهاى من مستجاب گرديده است يا
نه "؟ (2)
على بن يقطين
او در سال 124 هجرى در كوفه متولد گرديد و در همان شهر، نشو و نما و پرورش يافت و
به تحصيل علم و ادب پرداخت پدرش يكى از ارادت ورزان امام صادق (عليه السلام) بود. او در اواخر
حكومت اموى در اثر مظالم و تعديات آنان مجبور به ترك وطن شد و در مدينه رحل
اقامت افكند ولى با آغاز حكومت عباسيان از حجاز به عراق برگشت و در كوفه اقامه گزيد و
به حكومت عباسيان پيوست و با سفاح و منصور و مهدى همكارى نزديك داشت و
منصب مهمى پيدا نمود كه از آن منصب به نفع خود و دوستداران اهل بيت (عليه السلام)
استفاده‌ها و بهره‌گيريها نمود. بارها دوستى و شيعه بودن او به تشكيلات عباسى سعايت
شد ولى او با تدبير وسياست خاصى كه داشت با لطف الهى از اين سعايت ها سالم جان
به در برد. على فرزندش جانشين پدر گرديد همان روابط پدر را حفظ نمود و به مقام
وزارت و مشاورت هارون رسيد و با دستور و راهنمائى‌هايى كه از طرف امام داشت در مورد



1. رجال كشى، ص 368.
2. الروضه، ج 1، ص 162.
1214
شيعيان از هيچ نوع كمكى، مضايقه نداشت او هر سال چند نفر را از طرف خود به نيابت
حج مى فرستاد يكى از مورخين مى نويسد در يك سال شمردم صد و پنجاه نفر از طرف او
به حج رفتند و به هر كدام كمتر از هفتصد و بيشتر از ده هزار درهم مخارج راه نمى داد و
اين هزينه ها علاوه بر كمكهاى نقدى و مالى بود كه در اختيار پيشواى هفتم قرار مى داد
كه به مصرف نيازمندان شيعه برساند گاهى مبلغ آن به سيصد هزار درهم هم مى رسيد او
با هزينه ى شخصى خود وسيله ى ازدواج چند نفر از فرزندان امام را فراهم ساخت كه يكى
از آنان امام رضا (عليه السلام) بود كه ده هزار دينار به عنوان مهر همسرش، تقديم نمود و سه هزار
دينار به عنوان وليمه و مهمانى عروسى او پرداخت كرد و خدمات مالى و انسانى فراوانى،
در حق شيعيان داشت كه جاى تفصيل آن نيست. (1)
درخواست استعفاء
او كه در عهد مهدى عباسى و هادى، در قسمت‌هاى مختلف حكومت عباسى، اشتغال
داشت در عهد هارون به مقام وزارت رسيد و طرف شور هارون قرار گرفت. روزى از امام
موسى بن جعفر (عليه السلام) درخواست نمود كه اگر صلاح مى داند او از مقام خودش استعفاء دهد
و از تشكيلات عباسى كناره گيرى نمايد. امام (عليه السلام) با در نظر گرفتن شخصيت ممتاز و
موقعيت آن روز شيعيان، و با توجه به مصالح شخصى خود على فرمود: " اين كار را نكن!
خدمات و همكارى‌هاى شما با شيعيان بسيار مغتنم است و اميد بيشترى مى رود كه
خداوند به بركت شما گرفتارى را نجات دهد يا آتش اختلافى را فرونشاند، درست است
وجود تو در آن بساط يك نوع سيئه و گناه است ولى گناهى است كه كفاره ى آن خدمت به
برادران دينى است. اگر شما يك مورد را به من تعهد بسپارى و قول بدهى من سه چيز را
در حق تو تضمين مىنمايم. تو فقط متعهد گردى كه گرفتارى‌هاى درماندگان و گرفتاران
دوستان ما را حل كنى و با احترام و تكريم با آنان رفتار نمائى من متعهد مى گردم و از
خداوند متعال مسئلت مى نمايم:
1. هرگز سقف زندان، بر تو سايه نيافكند.



1. فهرست ابن نديم، ص 328 - رجال كشى ص 270.
1215
2. فقر و مسكنت و بيچارگى، به سراغ تو نيايد.
3. شكنجه و ناراحتى و شمشير دين هرگز به فرق تو نرسد.
تو كاملا آگاه باش! هر فردى كه مؤمنى را شادمان و خشنود سازد نخست خدا را راضى
ساخته است در مرتبه دوم پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) را خوشحال ساخته است و در نهايت ما اهل
بيت را مسرور نموده است. (1)
ابن يقطين هنگامى كه امام به عراق آمد مجددا ناراحتى‌هاى روحى خود را با امام در
ميان گذاشت و مجددا از پيشگاه ارجمندش مسئلت نمود كه استعفاى او را بپيذيرد و
اجازهء ترك شغل دهد. امام فرمود: على! خداوند متعال را در دستگاه‌هاى ظلم و ستم،
اولياء و دوستانى هست كه خداوند به وسيله ى آنان، از دوستان خود، حمايت و دفاع
مى نمايد و تو از آن افراد هستى.
نجات از توطئه
امام هفتم در اثر لياقت و تقوى و ايمان قلبى على بن يقطين علاقه خاصى به او داشت و
هميشه سلامت و آسوده‌گى او را مد نظر قرار مى داد و بارها در حق او دعا نموده بود به
حدى كه روز عيد قربان هم او را فراموش نكرد و در حق او دعا نمود به بركت دعاى آن
بنده صالح و شايسته خدا، او در آن پست حساس و پرخطر خود، بارها از توطئه و خطر
نجات پيدا كرد كه دو مورد آن را بازگو مى كنيم:
1. خلعت خليفه:
هارون در موارد گوناگون او را مورد عنايت و محبت خود قرار مى داد و لباس و اشياء
گرانبها هديه مى داد روزى به عنوان انعام لباس بسيار فاخر و زربافى كه مخصوص خلفاء و
رجال بود به او هديه كرد و دربارهء نگهدارى و محافظت آن توصيه و تأكيد خاص نمود. او
لباس را با مبلغى پول به پيشگاه امام فرستاد امام لباس را برگرداند و به او توصيه نمود كه
آن را محفوظ داشته باشد. روزى به آن احتياج شديد پيدا مى كند.
على بن يقطين پس از دريافت نامه و سفارش امام، آن لباس را در صندوق جا داد و مهر



1. مكاسب شيخ مرتضى انصارى باب مكاسب محرمه.
1216
نمود. مدتى از اين جريان گذشت خدمتگزارى كه در جريان اهداى لباس بود و او لباس را
به حضور امام برده بود مورد غضب و خشم على بن يقطين قرار گرفت او به عنوان انتقام از
ارباب خود به خليفه شكايت كرد و جريان لباس را در اختيار او گذاشت و از روابط خاص او
با امام هفتم سخنها گفت به حدى كه هارون را بر خشم و غضب و ناراحتى واداشت.
هارون به على بن يقطين متغير گرديد و او را مورد غضب وقهر خود قرار داد. همان وقت،
لباس مخصوص اهدائى خود را از او درخواست نمود.
على بن يقطين گفت: بهتر است برخى از خدمتگزاران خود را مأمور سازى تا آن لباس را
از صندوق مخصوصى كه در خانه قرار دارد بياورد؟
هارون دستور داد تا با نشانى كه على داده است به منزل او برود، وخلعت خليفه را بياورد.
خدمتگزاران هارون با نشانى خاص و كليدى كه گرفته بودند به سراغ منزل على رفتند و
آن لباس را در بستهء مخصوص به حضور خليفه آوردند هارون مشاهده كرد كه همان
لباس در جايگاه خاص با همان كيفيت نخستين، و نپوشيده آماده است خود شرمنده و
متأثر گشت و قسم خورد ديگر حرف‌هاى سخن چينان را دربارهء او باور نكند و از وزير
مشاور خود معذرت بطلبد و جائزه‌اى هم به او داد و دستور داد هزار تازيانه، به غلام سخن
چين بنوازند.
ميان دو كس جنگ چون آتش است * سخن چين بدبخت، هيزم كش است
پانصد تازيانه به بدن عريان او نواختند او در زير همان تازيانه ها جان سپرد.
على بن يقطين خوشحال و شادمان از حضور هارون بيرون آمد و در دل خود از عنايت
امام هفتم (عليه السلام) بسيار سپاسگزار و خرسند بود.
2. وضوء:
" از سوى امام هفتم (عليه السلام) دستور داشت كه در تشكيلات خلافت، وضوى خود را همانند
اهل تسنن انجام دهد تا روزى كه خود امام دستور ثانوى صادر نمايند.
او طبق فرمودهء امام رفتار مى كرد اطرافيان و جاسوسان خلافت، در مورد تشيع و روابط او
با امام هفتم مطالبى به اطلاع هارون رساندند و مخصوصا بر اين نكته تكيه داشتند او

1217
اموال فراوانى در اختيار امام قرار مى نهد، و با روش او عبادت و وضوء مىگيرد.
هارون خواست گفته‌هاى مردم را امتحان كند و خودش به صدق گفتار آنان واقف گردد.
در يكى از روزها به هنگام وضو گرفتن وزير خود، از پنجرهء قصر خود ناظر و تماشاگر
وضوى او گرديد و بر خلاف سعايت ها و بدگوئى‌هاى بدخواهان، مشاهده كرد او طبق فقه
اهل سنت وضوء مى گيرد. هارون نتوانست خوددارى كند از پنجرهء قصر خود صدا زد:
ديگر هرگز گفته‌هاى ديگران را در حق تو باور نمى كنم! ". (1)
3. ابن بزيع:
يكى ديگر از اعيان و رجال بزرگ شيعه و از شاگردان مبرز و از روايتگران احاديث اهل بيت
مى باشد. نامش محمد بن اسماعيل يكى از علاقمندان اهل بيت است كه هم از امام هفتم
و هم از پيشواى هشتم كسب فيض و علم نموده است و طبق امر امام، در تشكيلات و
دستگاه بنى عباس هم شغل مهمى برگزيده و يكى از مشاورين خاص حكومت بود. امام
رضا (عليه السلام) به او فرمودند: " در دستگاه‌هاى ادارى ستمگران، كسانى از صلحا و نيكوكاران
وجود دارند كه خداوند متعال بلا و آفت را بوسيلهء آنان از اولياى خود بر مىگرداند، و
أمور مسلمانان را با كمك آنان، اصلاح مى كند، افراد با ايمان را از ضرر و گرفتارى نجات
مى بخشد. آنان پناه نيازمندان از اهل ايمان هستند ". (2)
4. مؤمن طاق:
محمد بن على بن نعمان يكى از افاضل شاگردان مكتب تربيتى امام ششم و امام هفتم
مى باشد كه در مباحثات اعتقادى و مناظرات كلامى، مهارت وتبحر خاصى داشت و اين
قبيل مباحث از طرف امام (عليه السلام) به او محول مى گرديد. دفاعيات او از مقام ولايت اهل بيت
فراوان صورت گرفته است و گفتگوهاى متعددى با رؤساى اديان و مذاهب انجام داده
است كه در همه پيروزى با او بوده است گويند روزى ابوحنيفه به او گفت: آيا راست است
كه تو معتقد به رجعت و بازگشت مجدد هست؟
گفت: آرى. ابوحنيفه با مسخره و استهزاء گفت: پس پانصد دينار به من قرض بده و هنگام



1. مناقب، ج 2، ص 356.
2. نجاشى، ص 255.
1218
بازگشت مجددا من به تو پرداخت مى نمايم. مؤمن طاق: عيب ندارد در صورتى كه تو به
من تعهد بسپارى كه هنگام رجعت به صورت ميمون يا ديگر مسخ شده ها بر نگردى بلكه
به صورت انسان باشى تا بتوانم طلب خود را وصول نمايم ابوحنيفه شرمنده و عاجز از
پاسخ شد. (1) او پس از رحلت امام صادق (عليه السلام) با ابوحنيفه روبرو گرديد، وى به صورت
شماتت از مؤمن پرسيد: امام تو هم از دست رفت.
مؤمن پاسخ داد: آرى! امام من رحلت نمود ولى امام و پيشواى تو تا وقت معلوم مهلت
داده شده است (اشاره به شيطان است كه قرآن مى فرمايد: " من المنظرين الى يوم الوقت
المعلوم... "). (2)
موسى بن ابراهيم مروزى آموزگار فرزندان سندى بود كه افتخار آشنائى و كسب فيض
محضر امام را در منزل سندى بن شاهك دريافت و از وجود پر فيض امام بهره ها برد و
آنچه را شنيده بود در كتابى به نام " مسند الأمام موسى بن جعفر (عليه السلام) " تأليف نمود كه مورد
توجه دانشمندان و محققين قرار گرفته است و تاكنون به صورت‌هاى مختلف به طبع
رسيده است. مسند امام شامل 59 حديث است كه به عنوان نمونه چند حديث از آنها نقل
مى گردد:
1. قال (عليه السلام) قال رسول الله: " لا طاعة لمخلوق في معصية الله ": هرگز با معصيت به
پروردگار امتثال امر بنده روا نيست.
2. قال (عليه السلام) قال رسول الله: " من آذى المسلمين في طرقهم وجبت عليه لعنتهم ":
هر فردى كه در امر راه، اذيت مسلمانان را فراهم سازد شايسته ى لعن ونفرت
مردم مى باشد.
3. قال (عليه السلام) قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): " ألمرء على دين خليله ": روحيه ى هر فرد را با دوستش
مى توان شناخت.
4. قال (عليه السلام): " ان الحسن والحسين لايقبلان جوائز معاويه ": جدم حسن و حسين عطايا و
جوائز معاويه را نمى پذيرفتند.



1. تنقيح المقال، ج 3، ص 161.
2. رجال كشى، ص 123.
1219
5. قال (عليه السلام) قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): " ثلاث لاترد دعوتهم: الأمام العادل، والصائم حتى يفطر
ودعوة المظلوم ": دعاى سه نفر به مرحله اجابت نزديكتر است: پيشواى راستين، فرد
روزه دار قبل از افطار، و ستمديده و مظلوم. (1)
هشام زبان گوياى شيعه
هشام بن حكم يكى ديگر از شاگردان با فضيلت و سخنگوى توانا از تربيت يافتگان امام
ششم و هفتم (عليه السلام) مى باشد كه عمر خود را در راه مبارزه و دفاع از اهل بيت طهارت و
عصمت صرف نمود و دشمنان و مخالفين را با سلاح علم و منطق و حربهء فضيلت و
دانش، منكوب و محكوم نمود او در مناظرات متعددى شركت جست و پيروزى نهائى را
در همه جا به دست آورد. سكونت او در بغداد در محله كرخ بوده است و به شغل تجارت
مى پرداخت نخست متمايل به فرقه جهميه بود كه متمايل به جبر و سلب قدرت از انسان
بود در اثر تماس با امام ششم و كسب فيض از محضر او توانست خود را از اوهام و
سفسطه‌ها نجات داده و به حقيقت و واقع گرايش و تمايل پيدا نمايد و مس وجود خود را
تبديل به طلا نمايد و دوره ى تكميلى خود را در مكتب امام طى نمايد و از فارغ
التحصيلان مبرز آن مكتب درآيد و افراد فراوانى را به شاهراه هدايت و سعادت، سوق
دهد و اندوخته‌هاى علمى خود را به صورت بيان و بنان، در اختيار ديگران قرار دهد، امام

1220
صادق (عليه السلام) در حق او فرمود: " تو در مدافعات خود نسبت به اهل بيت مؤيد و منصور از
جانب پروردگار عالم هستى " و اين فضيلت در حق او كافى است. (2)
مناظرات او با عمرو بن عبيد امام مسجد بصره، يحيى بن خالد برمكى، نظام و ديگر سران
فرقه‌هاى باطله آن روز معروف است به خصوص كه درباره ى هشام بن حكم، كتاب‌هاى
مستقلى تأليف شده است كه ما را بى نياز از معرفى او مى نمايد. (3)



1. رجال نجاشى، ص 319.
2. الشافى، سيد مرتضى علم الهدى، ص 12.
3. در اين باره به هشام بن حكم از انتشارات دانشگاه مشهد، جلد دوم حياة الامام موسى بن
جعفر از صفحه 338 تا صفحه 358، رجال كشى و عيون اخبار الرضا جلد دوم، هشام بن حكم
تأليف استاد گرامى شادروان سيد احمد صفايى زنجانى و... مراجعه شود.
1221
بخش چهارم
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) و تفسير قرآن مجيد

1222
بخش چهارم / امام (ع) و تفسير قرآن مجيد...
امام هفتم، با كلمات حكمت آميز و بيانات منطقى و عقلى بسيار آموزنده اشتهار دارد
سخن معروفى از آن بزرگوار نقل شده است كه مى تواند رأس حكمت شمرد جائى كه به
هشام يكى از ياران صميمى خو د مى فرمايد:
" لو كان في يدك جوزة وقال الناس: لؤلؤة ما كان ينفعك وأنت تعلم أنها جوزة، ولو
كان في يدك لؤلؤة وقال الناس انها جوزه، ما كان يضرك وانت تعلم انها لؤلؤة ".
اگر گردوى در دستت بوده باشد و عموم مردم بگويند لؤلؤ است سودى به حال تو نخواهد
داشت در صورتى كه كه تو خود مى دانى آن گردو است و اگر لؤلؤئى در دستت باشد و همهء
مردم بگويند: " گردو " است باز زيانى به حالت نخواهد داشت در صورتى كه مى دانى لؤلؤ
است ". (1) هم اكنون چند مورد از تفسير قرآن مجيد آن بزرگوار را مى آوريم:
1. بشارت به صاحبان عقل و انديشه
قال (عليه السلام) في وصية مفصلة لهشام:
" ان الله تبارك و تعالى تبشر اهل العقل والفهم في كتابه: فقال: * (فبشر عبادى الذين
يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله واولئك هم اولو الالباب) *. (2)
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در طليعه وصيتنامه مفصلى كه به يكى از ياران خود به نام هشام
دارد مى فرمايد خداوند متعال به صاحبان انديشه و خرد در قرآن كريم بشارت داده است
و فرموده است: " بشارت بده به بندگان من، آنان كه گفتار را مى شوند پس از بهترين آنها
پيروى و تبعيت مى كنند آنان صاحبان خرد و انديشه هستند ".



1. تحف العقول ص 386 چاپ نصرتى قم.
2. انفال آيه 72.
1223
2. در برخورد با هارون الرشيد
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) همواره برخورد فكرى و سياسى با هارون الرشيد داشت به
حدى كه جان عزيز خود را نيز در مبارزه با ستمگر و ستم، فدا و تقديم حقيقت نمود
امام (عليه السلام) در يكى از اين برخوردها با هارون گفتگوئى دارد كه در آن جلسه بيشترين استناد
امام به آيات و كلمات نورانى قرآن مجيد بوده است ما فرازى از آن سخنان را در زير
مى آوريم.
امام (عليه السلام) در مورد عدم توارث عباس از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) چنين گويد: " قال ان النبى لم يورث
من لم يها جر ولا اثبت له حتى يهاجر فقال ما حجتك فيه، فقال قول الله عزوجل:
* (والذين آمنوا ولم يهاجروا ما لكم من ولايتهم من شيئ حتى يهاجروا) * (1) وان العباس
لم يهاجر.
قال لم جوزتم للعامة والخاصة ان ينسبوكم الى رسول الله (صلى الله عليه وآله) و يقولون لكم: يا بنى رسول
الله وانتم بنو على، وانما ينسب المرء الى ابيه وفاطمة (عليها السلام) انما هى وعاء والنبى جدكم من
قبل امكم، فقال لو ان النبى نشر فخطب اليك كريمتك هل كنت تجيبه؟
فقال سبحان الله! ولم لا اجيبه بل أفخر على العرب والعجم وقريش بذالك، فقال له
احسنت فقال: لكنه لا يخطب الى ولاازوجه كريمتى من ه قط فقال لم؟ قال لأنه ولدنى
ولم يلدك.
فقال: كيف قلتم انا ذريته والنبى لم يعقب وإنما العقب للذكر لا أنثى وانتم ولد البيت
فقال: * (ومن ذريته داود وسليمان وايوب ويوسف وموسى وهارون وكذالك نجزى
المحسنين وزكريا ويحيى وعيسى وإلياس) * قال من ابو عيسى؟
قال ليس له اب فقلت انما ألحقه الله بذارى الانبياء من طريق مريم (عليها السلام) وكذالك الحقنا
بذارى رسول الله من قبل امنا فاطمة (عليها السلام) ". (2)
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در اين مورد كه چرا عباس جد بزرگ عباسيان نتوانست از پيامبر



1. انعام آيه 84.
2. معادن الحكمة ج 2، ص 144 - 146.
1224
اسلام (صلى الله عليه وآله) ارث ببرد و هيچ ولايت و سرپرستى نداشت چه دليلى داريد؟
امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود: در مورد عدم توارث عباس به آيه شريفه اى استناد جستند كه
مى فرمايد آنان كه ايمان آورده اند ولى هجرت به مدينه انجام ندادند تا هجرت ننمايند
درباره ولايت و سرپرستى آنان، هيچ تعهدى ندارى " عباس نيز از افرادى بود كه هجرت
ننموده بود.
هارون گفت: شما به چه عنوان به خواص و عوام اجازه داديد كه شما را به رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
نسبت دهند وشما را به عنوان فرزندان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بخوانند در صورتى كه شما
فرزندان على (عليه السلام) هستيد و افراد به پدر نسبت داده مى شود نه به مادر چون مادر حكم
ظرف ولادت را دارد و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) جد و نياى بزرگ شما از ناحيه مادر است نه آنكه پدر
شما بوده باشد.
امام (عليه السلام) در پاسخ فرمودند:
من اكنون سوالى از شما دارم و آن اينست اگر پيامبر اسلام سر از قبر بردارد و از دختر
شما خواستگارى نمايد آيا شرعا مىتوانيد درخواست او را بپذيريد يا نه؟
هارون! سبحان الله! چرا نپذيرم بلكه با پذيرفتن آن بر عرب و عجم و قريش و غيره نيز
افتخار و مباهات مى نمايم كه چنين دامادى پيدا كرده ام.
امام (عليه السلام) بسيار خوب. شما مىتوانيد دختر خود را به ازدواج او درآوريد ولى من شرعا
چنين اجازه و رخصتى را ندارم چون او پدر و والد من است نه پدر و والد تو.
هارون: شما مى گوئيد ما از نسل و ذريهء رسول خدائيم در صورتى كه پيامبر اسلام ذريه
و نسلى نداشته است و پس از خود فرزند ذكورى باقى نگذاشته است نسل و ذريه از پسر
است نه از دختر، شما كه از فرزندان دخترى او هستيد نه پسرى.
امام (عليه السلام) آيه شريفه * (و من ذريته داود وسليمان وايوب ويوسف وموسى وزكريا و
يحيى و عيسى و إلياس) * را تلاوت نمود و پرسيد آيا پدر عيسى كى بود...؟
هارون: عيسى كه پدر نداشت.

1225
امام (عليه السلام): درست است عيسى (عليه السلام) پدر نداشت ولى خداوند او را بواسطه مريم به نسل انبياء
و پيامبران پيشين داوود، سليمان و... پيوست داده است و همچنان ما را نيز از ناحيهء
مادرمان فاطمه (عليها السلام) به نسل پيامبر اسلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ملحق و پيوست داده است.
مباهله:
آنگاه امام (عليه السلام) افزود مى خواهى چيز ديگرى را بيافزايم؟
هارون گفت: خوب بياور! امام فرمودند خداوند متعال در آيه شريفه آل عمران مى فرمايد:
" ممن حاجك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا وابنائكم، ونسائكم، وانفسنا وانفسكم ثم
نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين ". (1)
اين آيه در داستان مباهله نجران با پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نازل گرديده است و كسى ادعا نكرده
است كه پيامبر خدا زير عبا به هنگام مباهله جز: على بن ابيطالب، فاطمه و حسنين (عليه السلام) را
وارد كرده باشد پس تأويل كلام الهى در مورد " أبنائنا ": حسن وحسين (عليها السلام) و " نسائنا ":
فاطمه زهرا (س) و " أنفسنا ": على بن ابيطالب (عليه السلام) مى باشد علاوه بر آن علماء اجماع
نموده‌اند كه جبرئيل در روز " أحد " به پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) گفت اين فداكارى مواساة و از
خود گذشتگى از على است پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: چون او از من و من هم از اويم جبرئيل
گفت من هم از شما دو نفر مى باشم سپس جبرئيل گفت: " لاسيف الا ذوالفقار ولافتى إلا
على " آن چنان كه خداوند متعال خليل خود را با كلمه " فتى " تعريف كرده است جائى كه
در داستان شكستن بتهاى ستاره پرستان مى فرمايد: " فتى يذكرهم يقال له ابراهيم (2) ما
پسر عموهاى شما خليفه به گفتار جبرئيل افتخار مى كنيم كه او هم از ما است ". هارون
گفت: بسيار خوب گفتى آيا حوائجى دارى كه به من بيان نمايى؟
امام (عليه السلام) فرمودند: نخستين حاجت من آنست كه به پسر عمويت اجازه و رخصت دهى كه
به حرم جدش (مدينه) و به سوى خانوادهء خود برگردد؟
هارون گفت: عيب ندارد بنگريم كه انشاء الله مى شود.



1. آل عمران آيه 61.
2. انبياء آيه 60.
1226
روايت شده است پس از اين ماجرا او را به سندى بن شاهك تحويل داد و گمان آنست كه
پس از آن تاريخ پيش او وفات يافت. (1)
3. تشويق به تلاوت قرآن
شيخ مفيد در " ارشاد " نقل مى كند: مردم از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) فراوان روايت كرده اند
او فقيه ترين مردم عصر، و حافظ ترين مردم نسبت به قرآن و زيبا آوازترين مردم نسبت به
قرائت قرآن بود او با حزن واندوه قرآن تلاوت مى كرد و شنوندگان آواى قرآن او به گريه
مى افتادند مردم مدينه او را " زين المتهجدين " مى ناميدند (2) و كافى نقل نموده است: امام
بارها مى فرمود: درجات و مراتب بهشت بر حسب شمارش آيات قرآنى است گفته مى شود
قرآن بخوان بالاتر برو پس او قرآن مى خواند و بالاتر مى رود ". (3)
4. مال كثير چه قدر است؟
از آن حضرت در مورد فردى سوال كردند كه نذر كرده است: " به خدا اموال كثيرى را
تصدق خواهم نمود " چه مقدارى صدقه دهد؟
امام (عليه السلام) در پاسخ فرمودند: اگر فردى كه سوگند ياد كرده است صاحب گوسفند باشد پس
مى بايست 84 رأس گوسفند اگر داراى شتر است 84 نفر شتر و اگر صاحب دراهم و پول
است پس 84 درهم بپردازد. چون خداوند متعال فرموده است: " ولقد نصركم الله في
مواطن كثيره ويوم حنين " (4) مواطن مورد تأييد رسول خدا پيش از نزول اين آيه
شمرده اند پس 84 موطن و مورد بوده است. (5)
5. حرمت خمير
على بن يقطين گويد: مهدى خليفه عباسى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در مورد " خمير "



1. عيون اخبار الرضا ص 81، معادن الحكمه ج 2، ص 146، قابل توجه است كه در كتاب
" معادن الحكمة " ج 2، علم الهدى (متوفى 1115) تعداد نامه از نامه‌هاى موسى بن جعفر (عليها
السلام) را آورده است.
2. ارشاد مفيد ص 279، چاپ دار الكتب الاسلامية 1377.
3. اصول كافى، باب قرائت قرآن.
4. سوره توبه آيه 2.
5. بحار الأنوار ج 11، ص 353.
1227
پرسيدند: آيا در كتاب خدا حرام شده است؟ در صورتى كه مردم نهى از خمر را
مى شناسند ولى تحريم آن را نمى شناسند؟
امام (عليه السلام) فرمودند: بلى خمر در كتاب خدا هم تحريم شده است.
مهدى پرسيد: در كدام آيه از آيات الهى اى ابوالحسن؟
امام (عليه السلام) فرمودند در آيه شريفه " انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن والأثم و
البغى به غير الحق " (1) مقصود از " ما ظهر منها " آن زناى آشكار است كه زناكاران عهد جاهليت
بر سر دربها پرچم مى افراشتند. و مقصود از " ما يطن " ازدواج با همسران پدران مى باشد
كه در جاهليت پس از مرگ پدر، پسران با آنان ازدواج مى كردند و مقصود از " إثم " خود
خمر و شراب مى باشد جائى كه خداوند متعال در جايگاه ديگرى از قرآن مى فرمايد:
" يسئلونك عن الخمر والميسر قل فيهما إثم كبير " (2) إثم در كتاب خدا خمر و ميسر
مىباشد واثم آنها بيشتر از نفع آنها است.
مهدى به على بن يقطين گفت: اين يك فتواى هاشمى است.
على بن يقطين گفت: آرى راست مى گويى و شكر خدا را كه اين علم و دانش را از شما اهل
بيت بيرون نبرده است.
مهدى گفت: راست گفتى اى رافضى! (3)
6. توحيد و خداشناسى
محمد بن عمير گويد: به محضر آقا و سرورم موسى بن جعفر (عليه السلام) وارد شدم عرضه داشتم
اى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله) توحيد را به من بياموز:
امام (عليه السلام) فرمود: اى ابا احمد! در مسألة توحيد نبايست از آنچه كه خداوند تعيين فرموده
است تجاوز كرد كه به وادى هلاكت مى افتى بدان كه خداوند واحد، احد، صمد مى باشد



1. سوره اعراف آيه 33.
2. سوره بقره آيه 219.
3. بحار الأنوار ج 11، ص 277.
1228
والد نيست تا ارث برده شود و مولود نيست كه شريكى داشته باشد او صاحب، فرزند
نيست و شريكى اتخاذ نكرده است او هميشه زنده است مرگ و ممات بر او راه ندارد، او
قادرى است هرگز عاجز و ناتوان نمىگردد او قاهر و پيروزى است كه هرگز مغلوب
نمىگردد او حليم و بردبارى است كه هرگز عجله نمىكند او دائم و هميشگى است هرگز از
بين نمىرود او باقى و پايدار است هرگز فانى نمى شود، ثابت و استوار است هرگز زوال
ندارد او غنى و بى نياز است هرگز نيازمند نمى گردد، او عزيز و توانمند است هرگز ذليل و
خوار نمى گردد او عالم و دانا است هرگز جاهل و نادان نمى شود، او عادلى است هرگز جور
و جفا نمى كند، او بخشنده اى است هرگز بخل و امساك نمى ورزد، او وجودى است هرگز
عقول و انديشه‌ها نمى توانند او را به اندازه درآورند و اوهام و خيالات بر او واقع نمى گردد،
اماكن و اقطار بر او احاطه نمىكند و مكانى او را در برنمىگيرد، ديده ها او را درك نمى كنند
او لطيف و خبير است او همانند و مثل ندارد او شنوا و بينا است.
" هيچ رازى سه كس با هم نگويند جز آنكه خدا چهارمين آنان، و نه پنج كس جز آنكه خدا
ششمين آنان، نه كمتر از آن و نه بيشتر جز اينكه هر كجا كه باشند او با آنها است ". (1)
او نخستين است و چيزى پيش از او نبوده است او آخرين است چيز ديگرى بعد از او
نخواهد بود او قديمى است و جز او مخلوق و تازه پديد آمده است خداوند متعال خيلى
بالاتر و والاتر از صفات آفريده‌هاست ". (2)
7. پيرامون تجديد بناى كعبه
در تفسير عياشى آمده است هنگامى كه مهدى عباسى مى خواست كعبه را تجديد بنا
كند خانه اى در محوطه كعبه قرار داشت از صاحب آن خواستند كه بفروشد او امتناع
ورزيد از فقها مسألة اش را پرسيدند پاسخ دادند نمى توان چيز غصبى را وارد حرم ساخت.
على بن يقطين به مهدى عباسى گفت اگر از موسى بن جعفر استفتاء مى نمودى حقيقت



1. سوره مجادله آيه 7.
2. التوحيد صدوق ص 77 به نقل از أئمتنا ص 51 و 52.
1229
امر را مى گفتند مهدى به والى مدينه نوشت كه از موسى بن جعفر در مورد آن خانه
پرسشى نمايد فرماندار مدينه پرسش قطعى مسألة را از امام درخواست نمود.
امام (عليه السلام) در پاسخ نوشتند: بسم الله الرحمن الرحيم، ان كانت الكعبة هى النازله بالناس
فالناس اولى يقتائها وان كان الناس هم النازلون بفناء الكعبة فالكعبة اولى بفنائها " (1) به
نام خداوند بخشنده و بخشايشگر اگر كبعه به دستان مردم وارد شده است پس مردم اولى
به تصرف هستند و اگر اين مردم هستند كه به آستان كعبه نازل گشته اند پس كعبه به
آستان خويشتن مى باشد ".
هنگامى كه نامه به مهدى رسيد آن را بوسيله و دستور تخريب خانه را داد صاحبان خانه به
سراغ امام آمدند و از وى درخواست نمودند نامه اى به مهدى در مورد قيمت خانه
بنويسند. امام (عليه السلام) نامه اى به مهدى نگاشتند عطاى بيشترى در مورد زمين خانه به آنان
بپردازد به حدى كه راضى و خشنود كند.
در ذيل همين نامه آمده است كه ابوجعفر خواست از اهل مكه عكه جهت توسعهء مسجد
خانه ها و منازل نزديك بيت الله الحرام را بخرد آنان امتناع ورزيدند او (منصور) به سراغ
امام صادق (عليه السلام) آمد و جريان را گفت امام (عليه السلام) فرمود: اين موضوع شما را خيلى ناراحت
نكند حجت و دليل تو بر آنان بسيار روشن است او پرسيد چگونه استدلال كنم؟ امام
فرمود: با كتاب خدا جائى كه مى فرمايد: " إن اول بيت وضع للبأس للذى بمكة " (2) اگر آنان
قبل از تأسيس بيت الله الحرام به آن منطقه آمده اند، خانه احداث كرده اند خانه ها مال
آنها است و اگر بيت الله الحرام قديمى تر از آنان مى باشد و آنان وارد آن شده اند پس
آستان از آن بيت است. ابوجعفر با اين بيان استدلال نمود آنان گفتند هر طور خواستيد
رفتار كنيد ". (3)



1. معادن الحكمه ج 2، ص 136 - 137.
2. آل عمران آيه 96.
3. تفسير عياشى ج 1، ص 185 ط ق، معادن الحكمة ج 2، ص 137.
1230
بخش پنجم
نمونه‌هايى از سخنان و ارشادات امام (عليه السلام)

1231
بخش پنجم / نمونه‌هايى از سخنان و ارشادات امام (ع)...
1. جهاد اكبر با مبارزه با هواى نفس
امام از جد بزرگوارش رسول خدا نقل فرمود: كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به سربازانى كه از جبهه ى
جنگ برگشته بودند فرمود:
" آفرين بر شما سربازان باد! كه جهاد اصغر را انجام داده و هنوز جهاد اكبر بر عهده ى شما
باقى است ". " عرض شد يا رسول الله جهاد اكبر كدام است ". فرمودند: جهاد با نفس و
مبارزه با هواى نفسانى است. (1)
شرح كوتاه:
غلبه بر نفس و مهار كردن عواطف و احساسات، كارى بس دشوار است فردى كه هواى
نفس و خواهش‌هاى قلبى خود را تحت كنترل و مهار خود در آورد مى تواند در زمينه‌هاى
گوناگون فداكارى و ايثار از خود نشان دهد و به هر عمل خير و سازنده اقدام نمايد.
با توجه به اهميت و دشوارى آن پيشواى عالى قدر اسلام جانبازى و فداكارى در ميدان
جنگ و پيروزى بر دشمنان مسلح را " جهاد اصغر " خوانده است ولى جنگ با هواى نفس
را كه دشمن داخلى و درونى است به " جهاد اكبر " تعبير فرموده است. شاعر پارسى گو در
اين باره مى گويد:
گر بر سر نفس خود اميرى، مردى * گر برد گران، نكته نگيرى، مردى
مردى نبود فتاده را پاى زدن * از دست فتاده اى بگيرى، مردى



1. معانى الاخبار، ص 160: عن موسى بن جعفر (ع) قال: ان رسول الله (ص) بعث سرية فلما
رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الأصغر وبقى عليهم الجهاد الأكبر. قيل يا رسول الله وما
الجهاد الاكبر؟ قال: جهاد النفس.
1233
2. تلاش در راه معاش
امام درباره ى تلاش در راه كسب روزى مشروع و حلال و معيشت سالم فرمود: " كسى كه از
پى روزى حلال برود تا خود و خانوادهء خود را بهره‌مند سازد، اجر او در پيشگاه الهى
همانند اجر سربازى است كه در راه خدا جهاد مى كند ". (1)
شرح كوتاه:
عبادت در اسلام، معناى وسيع و گسترده‌اى دارد كه شامل عناوين گوناگون و فعاليت‌هاى
مختلف زندگى، مىگردد. تمام فعاليت‌هايى كه خشنودى و رضاى الهى در آن نهفته
باشد. خود عبارت و كرنش در برابر خدا است: فرد با ايمانى كه به عنوان عبادت در كتاب
خلقت، مطالعه كند و با پى بردن به اسرار آفرينش، راه تعالى و تكامل علمى و معنوى را به
پيمايد و فكر خود را در آن روش هائى به كار اندازد كه مرضى خدا است خود مأجور است و
در حال عبادت و ستايش. فرد با ايمانى كه با نيت عبادت به فعاليت‌هاى اقتصادى و
رفاهى دست مى زند و در پرتو سعى و كوشش خود، اندوخته اى به دست مى آورد كه
زندگى شرافت مندانه‌اش را تأمين سازد و از فعاليت ها و كوشش‌هاى او، عائله ى خود و
ديگران را هم منتفع سازد عابد است و مجاهد. فرد با ايمانى كه با تحصيل علم و دانش
راهگشاى مشكلات ضرورى دينى يا دنيوى مردم است عابد است و ستايش‌گر و هميشه
در سنگر اطاعت و عبادت حق. مهم تر از آن امروز دهكده عمومى جهانى به عنوان يك
واحد تلقى شده است ملتى كه كار و تلاش نداشته باشد از قافله عقب است و در معادلات
سياسى و اجتماعى نيز در آخر خط قرار مى گيرد و به صورت " تو سرى خور " درمىآيد.
تلاش و كوشش رمز تعالى و ترقى و سرفرازى ملل محسوب مىگردد. (2)



1. قرب الاسناد، ص 146 عن موسى بن بكر قال ابوالحسن عليه (ع): من طلب هذا الرزق عن
حله ليعود به على نفسه وعياله، كان كالمجاهد في سبيل الله.
2. با توجه به اين ارشادها و رهنمودهاى ارزشمند هنوز راز اين همه تعطيلى و تعطيلات با اندك
بهانه در كشور عزيز ايران اسلامى مسير و خط اهل بيت (ع) بر نگارنده نامعلوم است در كدام آيه،
حديث و روايت تعطيلى كارخانجات و كند ساختن روند اقتصاد و معيشت مردم " شعار دينى "
گفته شده است شايد كشور ايران يكى از پر تعطيلى ترين كشورهاى جهان بوده باشد كه در
آفريقا هم نظير ندارد.
1234
3. پرورش كودك
امام (عليه السلام) در زمينه ى تربيت و پرورش كودك و آشنا ساختن تدريجى او با مشكلات و
سختى‌هاى زندگى، جملهء جاودانه‌اى دارد. جائى كه مى فرمايد: " بهتر آن است كه
كودك در دوران طفوليت با سختى ها و مشكلات اجتناب ناپذير زندگى كه غرامت حيات
مى باشد، آشنا و مأنوس گردد تا در جوانى و بزرگسالى بردبار و صبور باشد ". (1)
شرح كوتاه:
امروز تربيت كودك يكى از مسائل فنى، تخصصى و كارشناسى در آمده است و در زمينه ى
تربيت، كتاب ها و رساله‌هايى نوشته اند كه تجزيه و تحليل آنها از عهده ى همگان خارج
است. سخن امام يكى از چكيده‌هاى آخرين مطالعات روانشناسى كودك به شمار مى آيد
كه علم تربيت به آن مرحله خود را رسانده است و معتقد است كه طفل بايد در دروان
كودكى با مسائل و مشكلات آيندهء زندگى آشنا گردد تا به صورت خام وننرى بار نيايد.
4. بزرگوارى و عزت واقعى
پيشواى عالى قدر اسلام در زمينه عزت و سربلندى واقعى كه خواست همگان است
چنين مى فرمايد: " از مردم قطع اميد كردن، و از ثروتشان چشم پوشيدن، و به كار در
آمدى خود قانع شدن، براى مرد با ايمان مايه ى عزت دينى و روح جوانمردى و شرف
دنيوى است. چنين انسانى در نظر مردم بزرگ، و بين فاميل خود محترم، و در محيط
خانواده اش، داراى هيبت و بزرگوارى خواهد بود و در ضمير خود و در نظر ديگران،
بىنيازترين مردم به حساب خواهد آمد ". (2)



1. عن صالح بن عقبه قال سمعت العبد الصالح (ع) يقول يستحب غرامة الغلام في صغره،
ليكون حليما في كبره. وسائل الشيعه، ص 126 - مجمع البحرين، مادة غرم.
2. روى عن العالم عليه السلام قال: اليأس مما في ايدى الناس عز المؤمن في دينه، ومروته في
نفسه وشرفه في دنياه، وعظمته في اعين الناس، وجلالته في عشيرته ومهابته عند عياله وهو
اغنى الناس عند جميع الناس " - سفينة البحار، ص 327.
1235
شرح كوتاه:
هر كس عزت و سربلندى را از ديدگاهى تفسير مى نمايد افرادى هستند كه عزت را در
رياست و حكم فرمايى، و افرادى پيدا مى شوند كه عزت را در ثروت و مال بى حساب، و
جمعى هم در شهرت و جاه و جلال. ولى از ديدگاه اولياى اسلام، عزت واقعى و سربلندى
حقيقى در انجام وظائف الهى واكتفاء نمودن به حقوق شرعى و طبيعى خويشتن
مىباشد بى آن كه چشم طمع به مال و ثروت ديگران بدوزد يا دست تعدى به نامشروعى
دراز نمايد فشردهء كلام، خود سازى و خود اتكائى و طفيلى بار نيامدن مىباشد.
5. انسان سعادتمند
درباره ى عوامل سعادت و خوشبختى سخن ها رفته و كتاب ها تنظيم يافته است ولى
عبارت كوتاه امام (عليه السلام) معناى وسيع و آموزنده‌اى دارد كه در خور دقت وتأمل مىباشد:
" خوشبخت انسان با ايمانى است كه براى گذراندن زندگى، درآمد كافى داشته باشد ". (1)
شرح كوتاه:
امام (عليه السلام) براى سعادت و خوشبختى انسان، دو ركنين اساسى تعيين مىفرمايد:
1. ايمان. 2. معاش سالم.
با وجود اين همه پيشرفت‌هاى صنعتى و تحولات اقتصادى و فراهم بودن وسائل رفاهى
و آسايش زندگى، عاملى كه بيش از همه باعث اين همه اضطرابات و ناراحتى‌هاى روانى و
بحران‌هاى روحى وتنگناهاى معيشتى است به حدى كه در برخى از افراد، به خودكشى و
انتحار منجر مى گردد، فقدان روح ايمان و از دست دادن معتقدات پاك مذهبى است. و از
سوى ديگر افراد كه در محيط تربيتى ايمان و در خانواده‌هاى معتقد و مساعد به
كج روى ها و انحرافات روحى كشانده مى شود وبيش از هر عامل ديگر، نيازهاى مادى و
تنگدستى و فقر مالى است كه در برخى از موارد از كفر و بى ايمانى هم دردناكتر است و
" كاد الفقرأن يكون كفرا "، از اين رو براى تأمين سعادت واقعى وجود هر دو لازم و ضرورى



1. طوبى لمن آمن وكان عيشه كفافا - بحار الانوار، ج 15، ص 236.
1236
است.
6. بهداشت و تندرستى
دو عبارت كوتاه از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در زمينهء بهداشت و جلوگيرى از آلودگى وارد
شده است كه مى تواند در طب پيشگيرى مورد استفادهء شايان توجه و عنايت قرار گيرد و
ارادتمندان مكتب او را به رعايت اين دو اصل وا دارد تا ضمن تكميل بهداشت روان به
بهبود تن هم بپردازند: 1. پرهيز، سرسلسله دارو و درمان به شمار مىرود. (1) 2. اعتدال در
كار و مدارا كردن با بدن در رأس تمام برنامه‌هاى پرهيز قرار گرفته است. (2)
شرح كوتاه:
اولياء گرامى اسلام ضمن روايات بسيارى درباره ى مواد غذايى و چگونگى تغذيه وحفظ
سلامت دستگاه گوارش با پيروان خود سخن گفته و تعاليم لازم را به آنان داده اند كه پس
از گذشت چهارده قرن دانش پيشرفته ى پزشكى همان اصول را به مردم توصيه و نسخه
پيچى مى كند كه دو جمله كوتاه امام (عليه السلام) نمونه اى از آن گونه تعاليم نورانى است، و اكنون
طب جهانى اهميت پيشگيرى و جلوگيرى از ابتلا را خيلى مهم تر از درمان و معالجه
مى شمارد پرهيز و رعايت صحت و بهداشت بدن يكى از مسائل اساسى به
شمار مى آيد ". (3)
7. حجت نهان و حجت آشكار
امام در ضمن معرفى حجت‌هاى الهى كه به عنوان ارشاد و هدايت مردم مأموريت دارند
به يكى از ياران خود چنين مى فرمايد: " خداوند براى ارشاد و هدايت بشر دو حجت دارد
يكى آشكار و ديگرى پنهان و نهانى ". " حجت آشكار همان انبياء و رسولان و پيشوايان
معصوم (عليه السلام) هستند و حجت پنهانى عقل و شعور باطنى مردم است. خداوند به اهل عقل



1. الحمية رأس الدواء - سفينة البحار، مادة حمى، ص 345.
2. رأس الحمية الرفق بالبدن - بحار الانوار، ج 14، ص 520.
3. درباره مواد غذايى و اهميت آن به كتاب اسلام پزشك، بى دارو، شماره 31 - 32 از انتشارات
نسل جوان مراجعه شود.
1237
و شعور در كتاب خود بشارت داده و فرموده است: " مژده بده به كسانى كه سخنان را
مىشنوند و از آنچه خوب و پسنديده است پيروى و تبعيت مىنمايند. آنان كسانى
هستند كه خداوند شان هدايت فرموده و آنان صاحبان عقل و هدايت هستند ". (1)
شرح كوتاه:
اهميت حجت باطنى در ارشاد و هدايت مردم، بيش از حجج ظاهرى و علنى است چون
حجت ظاهرى دورانش محدود و فعاليتش در زمان ويژه و شرائط مخصوص است ولى
حجت باطنى راهگشا و راهنما براى پيروى و تبعيت از حجج ظاهرى است اعتقاد به
پيامبران و انبياء و كتاب‌هاى آسمانى و تعاليم ارزندهء آنان، طبق ارشاد و هدايت حجج
باطنى است كه همواره با مقياس و ارزيابى و سنجش مصالح و مفاسد به حقيقت رهگشا و
رهنمون مى گردد.
8. ديندارى و فقاهت
پيشواى هفتم درباره فقاهت و آشنايى با مسائل دين، و عوامل سعادت و خوشبختى بشر
و حيازت مقام والاى انسانى ضمن حديث شريفى چنين مى فرمايد: " دين شناسى كليد
بينش و دل آگاهى و عبادت كامل است، آدمى به وسيله ى آن مى تواند به مدارج عالى
دست يابد و در امور دين و دنيا، رتبه ى والاترى را احراز نمايد، فضيلت فقيه بر عابد
همانند برترى آفتاب، بر ستارگان است ". (2)
شرح كوتاه:
سعادت و خوشبختى بشر در عمل به احكام دين است و طبيعى است كه بدون آگاهى و
آشنايى با مسائل دين، عمل به آن ميسور و ممكن نيست. سازندگى و نتيجه بخشى فقه و



1. يا هشام ان الله على الناس حجتين: حجة ظاهرة وحجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل والأنبياء
والأئمة واما الباطنه فالمعقول، ان الله تعالى بشر اهل العقل والفهم في كتابه فقال: بشر عباد
الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه، واولئك الذين هديهم الله واولئك هم اولولألباب -
كافى، ج 1، ص 13.
2. الفقه مفتاح البصيرة، وتمام العبادة والسبب الى المنازل الرفيعة وحاز المرء المرتبة الجلبلهء
في الدين والدنيا - بحار الانوار، ج 17، ص 28.
1238
احكام دين، منوط به آگاهى و علم به فروع آن مى باشد از اين رو گفته اند يك ركعت نمازى
كه فرد آگاه و عالم به مسائل دين مى گزارد اجر و پاداشش به ميزان هفتاد سال عبادت
عابد جاهل است و ميزان پاداش و اجر هر كسى در حدود معرفت و عقل و شعور او است از
اين رو امام هم مى فرمايد: " دين شناسى و آشنائى با مسائل آن، كليد بينش، و وسيله ى
ارتقاء به مقامات عالى انسانى است ".
9. اعتدال در امر دين و دنيا
ميانه روى و اعتدال در امر دين و دنيا مطلوب تمام عقلاء و رهبران آسمانى و انديشمندان
جهانى است و امام هفتم (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: " از ما نيست و به ما بستگى روحانى
ندارد آن كس كه دنياى خود را براى دينش، يا دين خود را براى دنيايش ترك گويد ". (1)
شرح كوتاه:
اسلام آئين اعتدال و ميانه‌روى است و ميان دين و دنيا تا حدودى كه به هم مربوط
مى شود فرق قائل نشده است و هر دو را براى پيمودن راه تكامل لازم و ضرورى دانسته
است. مبانيت و اختلاف از آنجا ناشى مى گردد كه افرادى در يكى از اين دو امر، متلازم و
مربوط به هم راه افراط را در پيش گيرند.
يكى غرق در ماديات و لذات دنيوى گردد و از آخرت و معنويت غافل ماند و آن ديگرى در
رهبانيت و عبادت افراط ورزد به اين اميد كه دين تنها نماز و عبادت است و از مسائل
ضرورى و احتجاجات طبيعى غفلت نمايد بنا به منطق امام، هر دو راه خطا پيموده اند.
10. آموزش دوران جوانى
امام هفتم (عليه السلام) در شرائط سنى دانشجو و محصل مى فرمايد: " آموخته‌هاى دوران جوانى،
همانند نقشى است كه بر سنك حكاكى شده باشد مستقر و پايدار خواهد ماند ". (2)
شرح كوتاه:
رشد عقل در عموم افراد بشر دو مرحله دارد يكى رشد طبيعى و ديگرى رشد اكتسابى.



1. ليس منا من ترك دنياه لدينه ودينه لدنياه - مجلسى، بحار الانوار ج 1، ص 68.
2. من تعلم في شبابه، كان منزلة الرسم في الحجر - مجلسى، بحار الانوار ج 1، ص 48.
1239
رشد طبيعى عبارت از رشد و نموى است كه بر اساس قانون خلقت و سنت آفرينش
تدريجا نصيب انسان و عقل بشر مى گردد. و رشد اكتسابى عبارت از تكاملى است كه بر اثر
آموزش‌هاى علمى و تجربيات عملى عايد عقل آدمى مى شود. رشد اكتسابى از دوران
كودكى آغاز مى شود و در مراحل خود رشد طبيعى را تقويت و تحكيم مى بخشد و بهترين
موقع پرورش استعدادهاى طبيعى و تقويت آن، دوران شباب و جوانى است كه با
ارزش ترين دوران زندگى بشر است، و از گرانبهاترين فرصت‌هاى عمر، به شمار مى رود كه
انسان مى تواند هر چه بهتر حقائق علمى را به دست آورد و در تكميل شخصيت انسانى و
اخلاقى خود گام بردارد و در بايگانى نيرومند حافظه ى خود نگهدارى و محافظت نمايد و
دستخوش فراموشى و نسيان نگردد. (1)
11. دو دستور اخلاقى و اجتماعى
1. " مسلمان نيست آن كس كه به عهد و پيمان خود وفادار نباشد ". (2)
2. " انسان عاقل دروغ نمى گويد اگر چه دروغ وسيله ى تأمين خواهش‌هاى نفسانى
او گردد ". (3)
شرح كوتاه:
روابط اجتماعى و اقتصادى و معادلان جهانى، بر اساس عهد و پيمان پايه گزارى شده
است عهد و صدق و وفادارى به آن دو اساس زندگى فردى و اجتماعى مىباشد اگر وفا به
عهد و صدق در گفتار و كردار باشد سنگى روى سنگى بند نمىشود تمام قراردادها و
پيمانها به هم مى ريزد اعتبار و اعتماد از جهان رخت مىبندد ديگر كسى به كسى يا
مؤسسه اى اعتبار و اعتماد نخواهد بست آن وقت است كه هرج و مرج و زندگى جنگلى
پديدار مى شود آنچنان كه امروز در عرصه‌هاى مالى و بانكى و چك و سفته ها پديدار شده
است و زندانها انباشته از تاركان عهد و پيمان!



1. در اين باره دوره‌هاى ارزنده ى كودك و جوان اثر استاد خطيب نامى اسلامى جناب آقاى
فلسفى مى تواند مورد استفاده قرار گيرد.
2. بحار الانوار، ج 16، ص 144.
3. يا هشام! ان العاقل لا يكذب وان كان فيه هداه - تحف العقول، ص 481.
1240
12. جلوگيرى از تحريكات جنسى
امام هفتم (عليه السلام) در باره ى تربيت و پرورش كودك و آگاهى اطفال دستورها و سفارش‌هاى
ارزنده اى دارد كه حديث زير نمونه اى از آنگونه تعاليم مى باشد: " در هفت سالگى فرزندان
خود را به نماز وا داريد و در ده سالگى بستر خواب آنان را از همديگر جدا سازيد ". (1)
شرح كوتاه:
اسلام كودكان را از هر گونه عملى كه مهيج تمايلات جنسى زودرس آنان گردد دور نگه
داشته است و پدران و مادران را به ايجاد محيط مساعد براى پنهان نگهداشتن تمايل
جنسى آنان، مكلف نموده است.
13. منشور انسانى امام (عليه السلام)
در آخرين قسمت از سخنان امام (عليه السلام) كه ما برگزيديم قسمتى از پيام ها و توصيه‌هاى
امام (عليه السلام) مى باشد كه به يكى از ياران خود املاء فرموده اند:
واقع گرائى
هشام! اگر در دست تو گردو باشد و مردم بگويند كه آن لؤلؤ و مرجان است هيچ نفعى به
حال تو ندارد جائى كه خود مى دانى آن لؤلؤ نيست. اگر در دست تو لؤلؤ قرار گيرد و مردم
بگويند آن گردو است كوچك ترين ضررى به حال تو ندارد جائى كه مى دانى آن لؤلؤ و
زبرجد است.
هشام! اگر كسى بخواهد ثروتى بدون مال و راحتى دل، بدون حسد و سلامت دين داشته
باشى از خدا بخواهد كه عقل او را كامل سازد فردى كه عقل دارد به آنچه كه خود دارد
قناعت مى ورزد.
هشام! ارزش وجود شما بهشت است مبادا آن را به قيمت ارزانترى بفروشيد اگر كسى آن
را با دنيا معاوضه كند به قيمت ارزانترى فروخته است.
هشام! فردى كه دو رو باشد و دو زبان چقدر زشت و قباحت دارد؟ او در برابر برادر دينى



1. مروا صبيانكم بالصلوة اذا كانوا سبع سنين وفرقوا بينهم في المضاجع اذا كانوا أبناء عشر
سنين - محدث نورى، مستدرك ج 2، ص 558.
1241
اظهار محبت مى كند ولى در پشت سر او مى خورد و غيبت مى كند.
هشام! متاع دنيا همانند آب دريا است هر قدر تشنه از آن بنوشد او را تشنه تر مى سازد تا به
هلاكت مى رساند.
مبادا تكبر و فزون طلبى داشته باشى چون! هرگز متكبر وارد بهشت نمى گردد كسى كه در
قلب او ذره اى از تكبر و نخوت باشد، چون كبر به ساحت كبرياى الهى زيبنده است و
فردى كه با خدا رقابت كند، او را بارو به آتش مى افكند.
هشام! از ما نيست و به ما ارتباط روحانى ندارد كسى كه خود را در روز محاسبه نكند اگر كار
خيرى انجام داده است درصدد افزون كردن آن باشد و اگر مرتكب عمل ناروا و شرى شده
از آن توبه وانابه نمايد.
هشام! زراعت در زمين با استعداد و آماده رشد و نمو مى كند هرگز روى سنگ و نقطه پر
شيب محصول نمى دهد.
حكمت: همانند زراعت در قلب متواضع و فروتن جاى گزين مى گردد و هرگز در قلب
متكبر و جبار جا نمىگيرد.
هشام! خداوند متعال به داود وحى نمود كه من و بندگانم عالمى را كه خود فريفته ى دنيا
است واسطه قرار مده! مبادا آنان را از محبت و مناجات من جلوگيرى نمايد چون چنين
افراد راهزنان و دزدان دين هستند و كوچك‌ترين رفتارى كه با آنان دارم اين است كه
حلاوت و شيرينى مناجات و محبت خود را از قلوب آنان بيرون مى كنم.
هشام! طمع را از خود دور نما! و مبادا در اموال مردم چشم داشته باشى! چون طمع و
حرص كليد ذلت و خوارى است. (1)



1. تحف العقول، ص 386 - 300، چاپ أفست بصيرتى قم.
1242
شهادت در راه خدا
روز 25 رجب ياد روز شهادت مردى است كه به قدرت مسلط زمانه اش " نه " گفت و تا به
آنجا رفت كه رژيم طاغوتى هارون براى ادامه ى حيات ننگين خود همه عوامل و
نيروهايش را به ستيزه با انسان آزادهء زمان بسيج كرد.
يك كلمه " نه " به دستگاه فساد هارون گران تمام شد. او نه گفت و تمام رزمندگان علوى در
صفوف ايستاده در كنار او صف زدند و قيام ها و نهضت‌ها آغازيدند و در راه پيروزى حق بر
باطل، وحفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبهء دار و سلول‌هاى زندان
پايدارى نمودند و از خود حماسه‌هايى به جا نهادند كه تا نابودى و از بين رفتن دستگاه
جبار بنى العباس ادامه يافت و نام پيشواى آزادى بخش جهان اسلام را جاويدان ساخت
و هنوز هم كه چندين قرن از مبارزات امام (عليه السلام) مى گذرد و مردم آزاده به دستگاه ستمگرى
هارون با ديده ى نفرت و لعن مىنگرند و مسببين و طراحان نقشه‌هاى ضد انسانى را
شايسته ى نام انسانى نمى دانند.
اكنون بايد ديد عامل اين طرح شيطانى و نقشه خائنانه چه بوده است؟ نفوذ معنوى و
تفوق روحى، تبار و الا، علم وافر، فضيلت بى كران، شخصيت ممتاز، تقوا و فضيلت، شهرت
و اعتبار اجتماعى، مقام معنوى ارزنده، همه و همه صفات ويژه اى بودند كه هارون و
سردمداران خلافت عباسى از آن نصيبى نداشتند و اين نوع برجسته‌گى‌هاى فضيلت
امام (عليه السلام) هر كدام به نوبت خود مى توانست عوامل تحقير شخصيت پوشالى هارون را
فراهم سازد و او مى خواست با حبس و بازداشت امام، عقده ها و حقارت‌هاى درونى خود
را جبران والتيام بخشد، غافل از آنكه اين نوع شكنجه ها، روز به روز بر مقبوليت امام و
محبوبيت او مى افزايد و مبغوضيت و عامل شكست و سقوط هارون را فراهم مى سازد.
در سال 179 بود كه هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا به پاره اى از سعايت ها و
گزارش هائى كه دربارهء فعاليت‌هاى روحانى امام (عليه السلام) به او رسانده بودند او را از مدينه تبعيد
كرد و زندانى و بازداشت نمود. ولى زندان‌هاى مكرر و متوالى هارون، نتوانست موسى بن
جعفر (عليه السلام) را از بازگويى حقيقت باز دارد و او را مطيع و فرمانبردار گوش و زبان بسته ى

1243
هارون سازد.
يك بار او را در بصره پيش عيسى بن جعفر برادر زاده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس
پيش فضل بن ربيع يكى ديگر از آجودان‌هاى مخصوص خود، ديگر بار نزد فضل بن يحيى
و آخرين بار در زندان سندى بن شاهك محبوس ساخت كه تنها مدت زندان او بيش از
چهار سال تمام طول كشيد و توأم با شكنجه و ناملايمات روحى و جسمى بوده است.
گفتار صاحب ارشاد
در ارشاد آمده است هنگامى كه هارون در مسافرت حج خود وارد مدينه گشت امام با
جمعى از اشراف مدينه به ديدار او شتافتند پس از مراجعت از ديدار او، امام به مسجد
رسول الله (صلى الله عليه وآله) برگشت. هنگامى كه هارون به زيارت قبر رسول خدا شتافت در ضمن
سخنان خود خطاب به قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اين چنين گفت:
يا رسول الله إنى اعتذر اليك من شيئى اريدان افعله، اريدان احبس موسى بن جعفر، فانه
يريد التشتت بين امتك، وسفك دمائها.
اى پيامبر خدا! من در يك مورد از شما عذر خواهى دارم و آن دستگيرى فرزندت موسى
بن جعفر است ومحبوس نمودن اوست، او مى خواهد ميان مسلمانان اختلاف كلمه
بيفكند كه منجر به خون ريزى آنان گردد!
پس از آن زيارت تنزيه و تبرئه! كه مرسوم ستمكاران است دستور داد امام را در مسجد
رسول الله (صلى الله عليه وآله) دستگير سازند و به حضور هارون آورند او را به بند زنجير كشاندند و دو
محملى ترتيب دادند كه روى استرى نهاده بودند جمعى را با يكى از آن محمل ها روانه ى
بصره و جمعى ديگر را به كوفه، و هدف او از اين طرح گم كردن رد پا بود. بدين ترتيب امام
را به بصره پيش عيسى بن جعفر فرماندار بصره وارد ساختند و از آن تاريخ به مدت يك
سال تمام، تحت نظر او بود. امام هميشه در حال نماز مى گفت:
خدايا! من هميشه فراغت بر عبادت را از تو مسئلت مى داشتم بر اين توفيق شكر گزارم.
هارون نامه اى درباره نقشهء قتل امام (عليه السلام) به او نوشت او با خواص خود در اين باره به تبادل
نظر پرداخت همگان او را از اين عمل بر حذر داشتند و از عواقب وخيم اين اقدام هشدار

1244
دادند تا اين كه عيسى در پاسخ نامه ى هارون چنين نوشت:
" مدت حبس و بازداشت موسى بن جعفر به درازا كشيد و من در اين مدت طولانى او را با
وسائل گوناگون آزموده ام. گاهى جاسوسانى تحت عناوين مختلف به عنوان آگاهى و
اطلاع از مضمون دعاها و گفتارها و مناجات‌هاى او با او همنشين ساخته ام همگى گزارش
داده اند كه او فردى است كه هرگز از دعا و عبادت خدا، خسته نمى شود و هميشه مشغول
انجام اوامر الهى است و تاكنون هرگز گزارشى به من نرسيده است كه او در دعا و نيايش
خود، بر ضد تو يا من دعائى بكند و نفرينى بنمايد تمام ادعيه و درخواست‌هاى او طلب
مغفرت و آمرزش است و درخواست اصلاح وضع عمومى مردم. اگر شما دستور بدهيد
شخص ديگرى او را از من به پذيرد بهتر و مناسب تر خواهد بود و اگر نه من نمى توانم او را
بيشتر نگهدارم او را آزاد خواهم ساخت چون حقيقت اين است كه من از نگهدارى ايشان
در رنج و تعب بى حد به سر مى برم وجدانا ناراحت و متأثرم ". (1)
انتقال به بغداد
هارون با دريافت نامه ى عيسى بن جعفر، دستور داد او را از بصره به بغداد منتقل سازند و
تحت نظر مخصوص خود قرار دهند از اين رو او را به يكى از آجودان‌هاى خاص خود به
نام " فضل بن يحيى " سپرد تا مراقبت لازم در مورد او به عمل آورد.
فضل او را در يكى از اطاق‌هاى منزل خود جا داد و افراد خاصى به عنوان بررسى حالات
روحى او و جاسوسى و گزارش تعيين نمود تا در امر او دقت و كنجكاوى بيشترى به
عمل آورند.
امام مشغول عبادت و اطاعت الهى بود اغلب روزها را روزه دار و شب ها را تا صبح به تهجد
و شب زنده دارى مشغول بود و لحظه‌اى از عبادت و از راز و نياز غفلت نداشت فضل نيز با
مشاهده اين اعمال و رفتار از وجدان خود شرمنده و متأثر گرديد و نتوانست در مبارزه با



1. ارشاد مفيد، ص 251، نجف - نور الابصار، شبلنجى، ص 104 - ابن صباغ در اسعاف
الراغبين، ص 148.
1245
خواست‌هاى وجدان بيش از حد اصرار ورزد و از اين رو در زندگى امام توسعه داد و در
تعظيم و تكريم و احترام و جلب رضايت او كوشيد.
هارون در منطقه " رقه " به سر مى برد كه گزارش محبت ها و احترامات فضل را به او
رساندند او از اين عمل فضل، ناراحت گرديد و به او نوشت:
" اين عمل تو بسيار ناگوار است تو مأموريت دارى كه با رسيدن نامه او را به قتل برسانى ".
فضل نامه را خواند ولى از اجراى دستور آن سرپيچى نمود. خبر استنكاف فضل به هارون
رسيد او در نامه ديگرى به عباس بن محمد نوشت و در آن نامه متذكر شده بود كه از وضع
موسى بن جعفر (عليه السلام) بررسى دقيق به عمل آورند اگر او در رفاهيت و آسايش به سر ببرد او
را از فضل بن يحيى تحويل بگيريد. و در نامه ى ديگرى به سندى بن شاهك كه در پستى و
فرومايگى نظير نداشت نوشته بود كه با رسيدن نامه از اوامر و دستورهاى محمد بن
عباس امتثال كامل بنمايد. نامه رسان هر دو نامه را به محل خود رساند و دستگاه
جاسوسى هارون به فعاليت افتاد و حقيقت را فاش ساخت و دستور صادر شد كه فضل بن
يحيى احضار گردد او را در حضور سندى، عريان ساختند و صد تازيانه به بدن عريان او
زدند و جريان را به هارون نوشتند.
هارون در ملاء عام اظهار داشت كه فضل از خليفه سرپيچى نموده است و او را مورد لعن و
تنفر علنى قرار داد و گفت:
من او را لعن مى كنم وشما هم او را لعن كنيد. مردم نا آگاه و غافل همگى با هارون هم صدا
شدند. اين خبر به گوش يحيى بن خالد رسيد فورا به حضور خليفه شتافت و در مورد فضل
به شفاعت پرداخت و اظهار نمود:
او هنوز جوان است و تجربهء كافى ندارد. من مأموريت او را با كمال ميل مى پذيرم و
رضايت خاطر شما را فراهم مى سازم. هارون خوشحال گرديد و از كوتاهى و قصور فضل
گذشت و به مردم اعلام نمود فضل در يك مورد مرتكب مخالفت و سرپيچى شده است
ولى او توبه كرد من او را عفو كردم وشما هم او را مورد عفو قرار دهيد. آن زبان بسته ها!
همگى گفتند ما دوستان كسى هستيم كه شما خليفه او را دوست داشته باشيد و
دشمنان كسى هستيم كه شما دشمن مى داريد! يحيى بن خالد با جمعى از مأموران عالى

1246
رتبه از " رقه " به طرف بغداد رهسپار گشت مردم به استقبال او شتافتند و از هر طرف دور او
را گرفتند و در مورد مسافرت او پرسش ها كردند او به عنوان رد گم كنى اظهار داشت:
من به عنوان تعديل ماليات و نظارت بر امور كارگزاران خليفه آمده ام و چند روز اول هم به
اين قبيل امور اشتغال ورزيد!
ولى پس از چند روز سندى بن شاهك را به حضور خود خواست و دستور مخصوص هارون
را در مورد قتل امام موسى (عليه السلام) به او اعلام نمود و او هم پذيرفت و در يكى از وعده‌هاى
غذا، زهرى در طعام او وارد ساخت و به حضرت خوراند و برخى معتقدند كه زهر را در
خرما قرار داد و به هر صورتى انجام پذيرفته باشد امام در اثر مسموميت دچار تب شديد
گرديد كه فقط سه روز زنده بود.
در روز سوم جان به جان آفرين تسليم نمود و در راه تبليغ احكام خدا به فيض شهادت
نائل گرديد. (1)
" كشى " در اين باره مى گويد:
عبد الله بن طاووس از امام رضا (عليه السلام) سوال نمود آيا راست است كه يحيى بن خالد پدرت
امام موسى را مسموم ساخت. امام در پاسخ مى فرمايد: " آرى او پدرم را با سى خرماى زهر
آغشته، مسموم ساخت ". (2)
در برخى از تواريخ به جاى يحيى، فضل بن يحيى آمده است و ترتيب مسموميت آن
بزرگوار را چنين نوشته اند كه:
" در زندان هر روز، فضل بن يحيى غذا مى آورد روز چهارم در اثر ميل غذا مريضى سخت به
امام دست داد دكتر نصرانى را حاضر ساختند از حال امام پرسش نمود امام حال پاسخ
دادن نداشت. پس او در اثر اصرار طبيب دست خود را نشان داد كه در اثر مسموميت كبود



1. داستان مسموميت امام را از مورخين اهل سنت: علامه ابن صباغ مالكى در الفصول المهمه
ص 220. شبلنجى در نور الابصار، ص 491 - ابن صباغ مالكى در اسعاف الراغبين، ص 148 -
ابن حجر هيثمى در الصواعق المحرقه، ص 191 - سيد محمد عبد الغفار در ائمة الهدى، ص
111، مسعودى در مروج الذهب، ج 3، ص 365 نقل نموده اند در آن كتاب اخير مى افزايد:
موسى بن جعفر (ع) در پانزدهمين سال حكومت هارون، در سن 54 سالگى در بغداد به صورت
مسموم در گذشت.
2. كشى، ص 57.
1247
شده بود ".
و فرمود: علت مرض من، همين است. طبيب برگشت و گفت:
" خدا بهتر آگاه است شما چه نوع با او رفتار كرده ايد؟ " برخى ديگر معتقدند كه سندى بن
شاهك با دستور هارون اقدام به اين عمل كرده است هر چند نحوه ى مسموميت آن
بزرگوار مورد بحث و گفتگو واقع شده است ولى آنچه قطعى ومسلم بوده است اينكه امام
در اثر مسموميت در زندان به فيض شهادت نائل آمده است.
فرزندان امام (عليه السلام)
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) فرزندان متعددى داشت و اين كثرت اولاد مطلوبترين و
ضرورى ترين امرى بود كه در محيط جنگ و گريز و در شرايط اقليمى و كشاورزى و
اجتماعى آن روز، براى فردى سعادت آفرين و وسيله ى رحمت و بركت مى گرديد.
به ويژه آنكه فرزندان صالح و شايسته‌اى باشند كه هر كدام نمونهء بارز و تجسم عملى از
تعاليم اسلام و نشانگر ويژگى‌هاى دودمان امامت گردند.
ابن صباغ مالكى صاحب كتاب " الفصول المهمه " مى نويسد:
" هر كدام از فرزندان امام ابوالحسن داراى فضل و منقبت خاصى بوده است ". (1)
شيخ طبرسى هم مى فرمايد:
" فضيلت و مراتب كمال هر كدام از فرزندان امام (عليه السلام) از اعتبار و شهرت خاصى
برخوردار است ". (2)
معروف است كه تعداد فرزندان امام (عليه السلام) به سى و هفت تن مى رسد كه نوزده تن از آنان
پسر و هيجده تن دختر بوده اند و اين تعداد مورد تأييد اغلب سيره نويسان معتبر اسلامى
هم قرار گرفته است و همگان در شرح حال فرزندان آن بزرگوار اعتراف كرده اند. در بين
آنان افرادى كه در تقوى و فضيلت وجلالت قدر و رفعت منزلت قرار داشتند كم نيستند



1. الفصول المهمه، ص 256.
2. حياة الامام موسى بن جعفر (ع)، ج 2، ص 377.
1248
افرادى كه شرح حال آنان را در كتاب‌هاى سيره و تراجم به صورت مبسوط درج كرده اند.
آنچه از سير اجمالى كتاب‌هاى مربوطه عائد نگارنده گرديده است گزينش كوتاه و
مختصرى است كه از اين رياحين پر عطر آسمان امامت به صورت زير تقديم مى گردد:
" بيوگرافى فرزندان امام (عليه السلام) سرشار از فداكارى و گذشت و ايثار و خود گذشتگى در راه دين
و مجاهده و تلاش در راه تأمين آرمان‌هاى انسانى و اسلامى بوده است. آنان در راه نجات
امت اسلام از زير يوغ ظلم و ستم و كابوس ديكتاتورى و خفقان بنى عباس مجاهدت ها و
جانفشانى ها كرده اند و انقلابات و نهضت‌هايى راه انداختند و در حركت‌ها و جنبش‌هاى
آزادى بخش شركت داشتند و نشانه ى اين امر و يكى از دهها عوامل معتبر و مضبوط
همان پراكندگى قبور آنان و در به در شدن محل زندگى و اقامت آنان مى باشد و اين
موضوع بهترين دليل تلاطم روحى و انقلاب معنوى و تحرك و پويايى آنان بر ضد رژيم
حاكم بر بغداد و حجاز بوده است ".
و اين برگزيده ترين سخن از شرح حال تفصيلى آنان مى باشد فقط به احترام حق
همجوارى و به شكرانه ى تنعم از نعمت ها و عنايات بى پايان آن خاندان پرشكوه " به شرح
حال دو تن پرداخته مى گردد.
يكى پسر و آن ديگرى دختر. يكى امام و پيشوا، و آن ديگرى مأموم و خواهر با فضيلت
امام (عليه السلام). يكى امام رضا (عليه السلام) پيشواى هشتم و ديگرى فاطمه معصومه (عليه السلام) افتخار بانوان
اسلام شرح حال و بيوگرافى امام ثامن الحجج به علت شرح و تفصيل بيشتر آن در كتاب و
جزوهء جداگانه و مستقلى تنظيم و تحرير يافته است كه با لطف الهى در اختيار خواننده
قرار مى گيرد.
ولى شرح حال فاطمه معصومه (عليه السلام) در اين بخش گنجانده مى شود به انتظار آنكه شرح
زندگى او الگويى براى دختران و بانوان مسلمان گردد تا خود را با مكتب و منطق و رفتار
آنان، منطبق و هماهنگ سازند.

1249
شعاع عظمت يك بانوى با فضيلت
قم شهر علم و مذهب، ديار فضيلت و معنويت، و آرامگاه بانوى با عظمت اسلام حضرت
فاطمه معصومه (عليه السلام) است كه امروز بيش از هر روز ديگر، مورد توجه و عنايت جهانيان قرار
دارد اين شهر از دير باز مورد توجه خاص پيشوايان معصوم ما قرار داشته است و سخنان
فراوان و پيش گويى‌‌هاى جالب و ارزنده‌اى در مورد آن صادر شده است كه مى تواند ناظر و
نمايانگر اوضاع امروز آن باشد كه اكنون به عنوان نمونه به چند حديث ارزنده اشاره
مى گردد. سپس به توصيف پاره اى از سجاياى اخلاقى و مراتب فضيلت و علم فاطمه
معصومه نهمين دختر حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) پرداخته مى شود:
1. امام ششم (عليه السلام) فرمود:
خداوند متعال با شهر قم و مردم آن به ديگر شهرها احتجاج خواهد نمود و در زمان غيبت
روزى فرا مى رسد كه قم و مردم آن حجت ديگران قرار مى گيرند. شهر كوفه از شيعيان و
دوستداران اهل بيت خالى مى گردد و علم و دانش از آن رخت بر مى بندد و شهر قم مركز
علم و دانش قرار مى گيرد و از آن سرزمين علم و دانش به ديگر نقاط جهان منتشر
مى گردد ". (1)
2. على بن عيسى از ايوب فرزند يحيى بن جندل از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) نقل نموده
است كه فرمود: " بزرگ مردى از قم، مردم را به حق و آزادى فرا مى خواند و مردم مصمم و
با اراده كه عزم‌هاى آهنين و نيرومندى دارند دعوت او را مى پذيرند و دور او را فرا
مى گيرند افرادى كه هرگز از حوادث و ناملايمات نمى هراسند و از مبارزه و تلاش خسته و
عاجز نمى گردند. تنها اميد و تكيه گاه آنان خداست و پيروزى نهايى و موفقيت از آن
مردان پرهيز كار و با تقوى است ". (2)
3. قاضى نور الله شوشترى نقل كرده است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:
" خداوند را حرمى است كه در مكه واقع است و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نيز حرمى است كه در
مدينه واقع است وامير المؤمنين را حرمى است كه در كوفه واقع است و شهر قم حرم و



1. سفينة البحار، ج 2، ص 245.
2. همان مدرك، ص 446.
1250
خانه ى ما اهل بيت است ". (1)
آية الله وحيد خراسانى گويد:
اى دختر عقل و خواهر دين * وى گوهر درج عز و تمكين
عصمت شده پاى بند مويت * اى علم و عمل مقيم كويت
اى ميوهء شاخسار توحيد * همشيره ماه و دخت خورشيد
اى گوهر تاج آدميت * فرخنده نگين خاتميت
شيطان به خطاب " قم " براندند * پس تخت تو را به " قم " نشاندند
كاينجا نه بهشت و جاى حواست * ناموس خداى، جايش اينجاست
جسمى كه در اين زمين نهان است * جانى است كه در تن جهان است
اين ماه منير و مهر تابان * عكسى بود از قم و خراسان
ايران شده نور بخش ارواح * مشكوة صفت به اين دو مصباح
از اين دو حرم دلا چه پرسى؟ * حق داند ووصف عرش و كرسى (2)
آرامگاه با شكوه فاطمه معصومه
شهر قم با آن سابقه ديرينه و با آن قدمت فضيلت، از آن روز امتياز و اعتبار فوق العاده
كسب نمود كه پايگاه اقامت و محل دفن بانوى با عظمت و تقوى از دودمان رسالت قرار
گرفت. بانوئى كه شعاع عظمت و درخشش او در جهان پيچيد و شهرت همگانى يافت و
طالبان علم و فضيلت و شيفتگان معنويت و تقوى را به سوى خود كشاند تا عالى ترين
مركز و پايگاه علمى جهان اسلام گرديد.
فاطمه معصومه، دختر شايسته و با فضيلتى كه در زهد و تقوى و عبادت و عصمت در
ميان فرزندان دخترى پيشواى هفتم بى همتا و بى نظير بود علاقهء شديدى به
برادرش داشت.



1. سفينة البحار، ج 2، ص 446.
2. آينه كوثر به كوشش جعفر رسول زاده.
1251
در سال 201 هجرى به عزم ديدار برادرش امام رضا (عليه السلام) به قصد مشاركت در تلاش ها و
كوششهاى برادر از حجاز عازم ايران گرديد و مدينه را به قصد " مرو " (مشهد امروز) ترك
گفت. او كه در آن تاريخ هيجده سال بيشتر نداشت با تحمل مشقات و رنج و تعب‌هاى
سفر كه تا آن روز بس دشوار و طاقت فرسا بود تا به شهر ساوه رسيد در آن شهر بيمارى و
تب شديد به او عارض شد و فاصله ى آنجا را تا قم پرسيد به اطلاع رسيد كه تا قم ده فرسخ
فاصله است به خدمتگذار خود دستور داد او را با آن وضع تب و بيمارگونه‌اش به قم
برسانند و اين امر نشانگر آن است كه قم آن روز، كاملا معروف و شناخته شده بود و از نظر
خاندان رسالت شهر ايمان و فضيلت و شايستگى اقامت خاندان رسالت را داشته است به
حدى كه مورد توجه و عنايت فاطمهء معصومه (عليه السلام) قرار گرفته است.
در سفينة البحار آمده است:
" تا قبيله خزرج كه همه از دوستان و پيروان اهل بيت بودند اطلاع يافتند كه دختر
پيشواى هفتم و خواهر با فضيلت امام هشتم (عليه السلام) عازم مرو هستند و در مسافرت خود به
شهر ساوه رسيده اند همگى به استقبال و پيشواز او شتافتند و با تكريم و تجليل فراوان
استقبال باشكوهى از او به عمل آوردند به حدى كه رئيس قبيله افسار شتر بانو را
مى كشيد و ديگران نيز به همراهى او پشت سر مركب، حركت مى كردند و با جلال و
احترام خاص وارد شهر قم ساختند و آن ميهمان عاليقدر پس از شانزده روز اقامت در اثر
همان تب و مرضى كه داشت و از رنج سفرى كه عارض او گشته بود بدون ديدار برادر
ارجمند و مهربان (با همه شوق و علاقه‌اى كه داشت) در هيجده سالگى (تولد 183 - وفات
201) به سراى جاودان شتافت و در زمينى كه متعلق به ميزبان عاليقدرش بود به خاك
سپرده شد.
همين سرزمين كه امروز مزار او است پس از چند سال زينب دختر امام جواد (عليه السلام) بر آن
قبر نورانى سايبانى تهيه نمود تا برجسته و نمايان تر گردد و هم اكنون محرابى كه آن
بانوى با فضيلت، در آن نماز گزارده است موجود و معروف است. (1)



1. سفينة البحار، ج 2، ص 376.
1252
احاديث متعددى توسط آن بانوى با كمال نقل شده است كه در كتب حديث مضبوط
است و نمونه‌اى از آن حديث " فاطميات " مى باشد كه در سلسله سند آن چند فاطمه نامى
واقع شده است كه در پايان آن سند فاطمه دختر و الا مقام پيامبر عالى قدر اسلام قرار
گرفته است كه در شأن و منزلت ولايت و دوستى اهل بيت سخن مى گويد و بر مزار بانو
معصومه (عليه السلام) نيز نقش بسته و حك گرديده است ". (1)
حوزه علميه قم وآثار آن
آرامگاه با شكوه دختر پيشواى هفتم در قلب حوزه مركزى جهان تشيع قرار گرفته است و
هر روز مورد احترام و تجليل هزاران تن از علما و دانشمندان و رجال فضيلت و علم و
زائران دلباخته اش قرار دارد و هر صبح و شام كبوتران و دلباختگان فضيلت و تقوى،
مشام جان خود را با نسيم‌هاى توان بخش و روح افزاى آن مرقد پاك، عطر آگين
مى سازند و از آن بارگاه نور و صفا از صاحب با فضيلت و تقواى آن هر روز الهام مى گيرند و
از مكتب او درس‌هاى فضيلت و عفت و مبارزه و تلاش در راه خدا أخذ مى كنند و به
ديگران نيز ياد مى دهند و علم و دانش خود را به ديگر شهرها و قصبات و آباديها وقراء
سرازير مىسازند و مضمون حديث شريف " منها تفيض العلم الى سائر البلدان " به بهترين
صورت آن، متجلى مى گردد.
اكنون هزاران تن از طالبان علم و فضيلت در آن پايگاه مقدس علمى موضع گرفته اند و از
مقام علم و دانش و دين دفاع و حراست مى نمايند و اكنون مدارس عالى همانند " جامعة
الزهراء " براى بانوان نيز تشكيل يافته است كه در سطوح مختلف مشغول فعاليت هستند
و تحت نظارت مراجع عاليقدر به فراگيرى علوم اسلامى مى پردازند تا به عنوان گوينده و
نويسنده و مبلغ احكام در ميان بانوان به شهرستان ها و قصبات اعزام گردند.
باش تا صبح دولتش بدمد * كاين هنوز از نتائج سحر است



1. سفينة البحار، ج 1، ص 71.
1253
اضطراب دستگاه جور
پس از شهادت امام دستگاه جور و بيدادگرى هارون به اضطراب و دلهره افتاد و كنترل
خود را از دست داد.
از شخصيت‌ها و رجال كشور دو گروه چاپلوسان دعوت به عمل آورد و نزديك به هشتاد
تن از علويان و درباريان و ديگر طبقات مردم خواست كه در سالن زندان از بدن طاهر
ديدن به عمل آورند و گواه باشند كه امام با اجل طبيعى خود از دنيا رفته است و سندى
چنين آغاز سخن كرد: نگاهى به بدن اين شخصيت بيافكنيد؟ آيا حادثه غير عادى به او
رخ داده است؟ برخى از مردم گمان مى كنند و شايعه پراكنى مى نمايند كه اتفاق سوئى
درباره ى او انجام گرفته است. در صورتى كه شما مىتوانيد به جايگاه و لباس و فرش و
ديگر وسائل زندگى او نگاهى بيافكنيد، هارون پيشواى ما، هدفى جز خدمت نداشته
است و ملاحظه مىكنيد كه در تمام وسائل زندگى او توسعه و جلب رضايت او منظور شده
است! ". (1) همين اضطراب و ناراحتى درونى كشف از وقوع جرم و خيانت بزرگى است كه
جنايتكاران فراوان مرتكب آن مى شوند و هميشه كار عادى و معمولى آنها است. مشهور
است كه وفات امام در سال 182 بيست و پنجم رجب بوده است و هنگام رحلت سن
شريف آن بزرگوار 55 سال بوده است كه بيست سال از آن در ايام پدر و سى و پنج سال
ديگر در مقام رهبرى و امامت شيعيان، عهده دار مسئوليت‌هايى بوده است.
تجهيز
پس از استشهاد و گواهى مصنوعى، دستور دفن صادر شد و سليمان بن ابى جعفر منصور
عموى خليفه را كه كاخى نزديك دجله داشت سر و صداى هنگامه اى را كه درباريان پشت
سر جنازه، بر پا كرده بودند مى شنيد.
به غلامان و نوكران خود دستور داد كه موكب علم و تقوى و تابوت فضيلت و كرامت را
تحويل گيرند و اگر ممانعتى مشاهده كردند وارد كارزار و پيكار شوند.



1. ابن فتال نيشباورى، روضة الواعظين ص 485.
1254
مأمورين سليمان تابوت حامل را از دست ژاندارم‌هاى هارون گرفتند و تشييع باشكوهى
ترتيب دادند سليمان اعلام نمود كه هر آن كس كه مى خواهد در تشييع جنازهء پاكترين
پاكان، شركت جويد، حضور به هم رساند و اين بدن طاهر موسى بن جعفر (عليه السلام) است.
طبقات مردم حضور به هم رساندند و آن مجسمه ى تقوى و فضيلت و كوه پايدارى و
استقامت را تشييع كردند و در مقابر قريش، به خاك سپردند كه هم اكنون به " كاظمين "
معروف گرديده است.
صورت جلسه قلابى
پس از شهادت امام (عليه السلام) كه در اثر مسموميت صورت گرفته بود سندى چند تن از روحانى
نمايان دربارى را كه در جمع آنان " هيثم بن عدى " نيز بود وعده اى از ريش سفيدان معتمد
بغداد! و جمعى از ارتشيان و سرداران را بر سر جنازه ى امام حاضر ساخت تا آنان به نبودن
اثر جراحت يا خفگى و مسموميت و ديگر علائم وآثار جنحه و جنايت را تصديق و گواهى
نمايند و برگى را امضاء نمايند كه او با اجل طبيعى خود از دنيا رفته است. و معتمدين
محلى همگى گواهى خود را در پايين ورقه، به ثبت رساندند كه موسى بن جعفر (عليه السلام) با
اجل طبيعى خود از دنيا رفته است.
سپس تابوت را روى پل بغداد نهاد و به عنوان رفع تهمت و رفع ننگ و نكبت از خود در
ميان مردم اعلام داشت كه همگان بيايند و مشاهده و داورى كنند كه موسى بن جعفر (عليه السلام)
با اجل طبيعى خود از دنيا رفته است. (1)
هدف هارون
مطلبى است كه نظرات مورخين را به خود جلب كرده است.
جمعى معتقدند كه هدف او اين بود كه مى خواست با زندانى ساختن امام ارتباط عمل او
را با شيعيان و پيروان خود قطع نمايد، و بدين وسيله خسارت جبران ناپذيرى به رشد و



1. ارشاد مفيد، ص 282.
1255
تكامل شيعيان و استقلال فرهنگى و علمى آنان وارد سازد ولى غافل از آن، حقيقت و
نيروى باطنى فقه جعفرى به رشد و تكامل سير طبيعى خود ادامه مى داد و عواطف و
دل ها را به سوى خود جلب مى نمود به حدى كه با زندانى ساختن امام و بازداشت او نه
تنها وقفه اى به عمل نيامد بلكه برعكس نفوذ امام در دل ها بيشتر قوت گرفت و
محروميت او، بيشتر عامل محبوبيت امام گرديد.
جمعى ديگر معتقدند كه هدف هارون از بازداشت امام آن بود كه روابط و اتصالات و رفت
و آمدهاى او را تحت نظر قرار دهد و از تمركز نيروهاى علويان كه امام حكم مغز متفكر
آنها را داشت جلوگيرى به عمل آورد و اين امر نيز علاوه بر آنكه سودى به حال هارون
نداشت بلكه شدت عمليات علويان را چندين برابر مى نمود و آنان را از روى انتقام گيرى
هم بود متشكل تر و مصمم‌تر مى ساخت به حدى كه قوى ترين مانع و سد راه
خلافت گرديدند.
استقامت و پايدارى
آن چه بيش از هر چيز مورخين و سيره نويسان اسلامى را به تحير و شگفت وا داشته
است استقامت و پايدارى آن بزرگوار است كه به هيچ ترتيب زير بار تمنا و خواهش
جباران و ستمگران نرفت و مدت طولانى را با كمال سربلندى و فرزانگى در زندان سپرى
ساخت.
و با اين پايدارى حيرت آور بزرگ ترين سند افتخار و پايدارى رزمندگان تشيع را در جهان
تثبيت و مسجل نمود:
يعقوبى در تاريخ خود مى نويسد: پس از اقامت طولانى امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در
زندان‌هاى هارون صورت گرفت يكى از دوستان امام عرض نمود: " اگر نامه اى به يكى از
مقامات نزديك هارون به نويسى در استخلاص شما مؤثر خواهد بود ".
امام در پاسخ او جواب محكم و قاطعى داد كه از تصميم و اراده قهرمانى و الهى او
حكايت ها دارد. فرمود: " پدرم از پدران خود چنين نقل كرده است: خداوند متعال به داود
پيامبر وحى نازل فرمود كه اگر بنده اى جز من (خداوند) به يكى از افراد بشر، متوسل و

1256
پناهنده گردد من عوامل رحمت خود را از او باز مى دارم ". (1)
تسليم امان
يكى از همسران امام هفتم ام احمد نام داشت كه احمد، حمزه و محمد هر سه از او متولد
بودند با آن كه وى ام ولد بود و در عرف معاشرتى آن روز اين گروه چندان اهميتى نداشت
ولى در اثر تقوى و عفت و شايستگى در پيشگاه امام از احترام خاصى برخوردار بود
هنگامى كه امام هفتم مدينه را ترك مى فرمودند مواريث امامت و دائع الهى را كه از آباء و
نياكان معصوم خود به ارث داشت پيش او به وديعت سپرد و سفارش نمود هر آن كس كه
آنها را از تو طلب كند نشانه ى شهادت من و دليل امامت و خلافت درخواست كننده است
و هم او است كه پيشوا و امام واجب الطاعة مى باشد!
هنگامى كه امام در اثر زهر به فيض شهادت رسيد هنوز در مدينه شهادت ايشان منتشر
نگشته بود كه امام رضا (عليه السلام) به سراغ " ام احمد " آمد و امانت ووديعت پدر را از او مطالبه
نمود. ام احمد از شهادت امام سوال نمود.
امام رضا (عليه السلام) خبر شهادت و دفن او را به همسر فداكار امام رساند و امانت‌ها و پيام‌هاى
امام را دريافت كرد او امامت و پيشوايى على بن موسى الرضا (عليه السلام) را پذيرفت. (2)
احمد فرزند امام (عليه السلام) همانست كه در شيراز مدفون است و به نام " شاه چراغ " داراى بارگاه
وسيع مى باشد. نكته اى كه در وصيت امام جلب توجه مى كند توصيه اى است در مورد
ازدواج دختران گرامى خود به فرزندش امام رضا (عليه السلام) صادر مى فرمايد در آن سفارش
مى فرمايد: " صلاح و مشورت دخترانم با برادرشان امام رضا (عليه السلام) است چون او آگاه تر به
مصالح ازدواج افراد است و مى داند كه آنان امانت ها و نور ديدگان رسول الله (صلى الله عليه وآله) هستند و
شايسته است با افراد پرهيزكار و با ايمان وصلت كنند كه آشنا با قدر و منزلت آنان باشد ". (3)
خدايا! به احترام " باب الحوائج " امام موسى بن جعفر (عليه السلام) اين امام مظلوم و پيشواى



1. سيرة الائمه الاثنى عشر، ج 2، ص 251.
2. تحفة العالم، ج 2، ص 87.
3. اصول كافى، ج 1، ص 316.
1257
معصوم، مشكلات زندگى مسلمانان را خود بر طرف فرما! و عاقبت امور ما را به خير و نيكى
تبديل فرما و رزمندگان راه اسلام و قرآن را در مسير مجاهدتهاى خود پيروز و موفق بدار!
و اين قبله ى نخستين ما را از دست صهيونيست ها ستمگر و غارتگر نجات ده!
بمنه وكرمه

1258
منابع ومأخذ...
منابع ومأخذ
1. احقاق الحق / قاضى نورالله شوشترى / چاپ مرعشى.
2. ارشاد مفيد / شيخ مفيد / چاپ ايران.
3. اسلام پزشك بى دارو / امامى شيرازى / نسل جوان.
4. اصول كافى / مرحوم كلينى / چاپ اسوه.
5. اعيان الشيعه / سيد محسن امين عاملى / بيروت.
6. الأعلام / زركلى / چاپ دمشق.
7. الاغانى اصفهانى / بيروت.
8. الأغانى / اصفهانى / دارالكتب المصريه.
9. الأمام الصادق والمذاهب الأربعه / اسد حيدر / عراق.
10. الشافى / سيد مرتضى علم الهدى / چاپ نجف.
11. الفصول المهمه / ابن صباغ مالكى / بيروت.
12. امامان اهل بيت در گفتار اهل سنت / داود الهامى / انتشارات مكتب اسلام.
13. بحار الأنوار / علامه مجلسى / دار الكتب الاسلامية.
14. تاريخ ابن عساكر / ابن عساكر / بيروت.
15. تاريخ التمدن الأسلامى / جرجى زيدان / بيروت.
16. تاريخ بغداد / خطيب بغدادى / بيروت.
17. تاريخ هارون الرشيد / دكتر عبد الجبار جومردى / بيروت.
18. تحف العقول / ابن شعبه حرانى / چاپ تهران.
19. تنقيح المقال / مامقانى / چاپ ايران.
20. حياة الإمام موسى بن جعفر / سيد باقر قرشى / چاپ بيروت.

1259
21. داستان راستان / استاد شهيد مطهرى / صدرا.
22. رجال كشى / كشى / چاپ بيروت.
23. رجال نجاشى / نجاشى / جامعه مدرسين قم.
24. سفينة البحار / محدث قمى / چاپ ايران.
25. سيرة الائمه اثنى عشر / سيد باقر قرشى / بيروت.
26. صفوة الصفوة / ابن جوزى / چاپ بيروت.
27. صواعق المحرقه / ابن حجر هيثمى / بيروت.
28. صوت العدالة الانسانيه / جرج جرداق / بيروت.
29. عيون اخبار الرضا / ابن بابويه / ايران.
30. فهرست ابن نديم / ابن نديم / چاپ ايران.
31. كودك و جوان / خطيب نامى محمد تقى فلسفى / چاپ تهران.
32. مجالس سنيه / سيد محسن امين / بيروت.
33. مختصر اخبار الخلفاء / ابن صباغ مالكى / بيروت.
34. مرآة الجنان / يافعى / چاپ بيروت.
35. مروج الذهب / مسعودى / بيروت.
36. معجم رجال الحديث / آية الله خوئى / بنياد خويى.
37. مقاتل الطالبيين / چاپ ايران.
38. مقدمه ابن خلدون / چاپ بيروت.
39. مكاسب محرمه / شيخ مرتضى انصارى / ايران.
40. مناقب / ابن شهر آشوب مازندرانى / ايران.
41. معادن الحكمه / علم الهدى فيضى كاشانى / چاپ ايران.
42. من لا يحضره الفقيه / شيخ طوسى / ايران.
43. نور الأبصار / شبلنجى / بيروت.
44. وسائل الشيعه / حر عاملى / چاپ بيروت.
45. هارون الرشيد / احمد امين / چاپ بيروت.

1260
/ 1