عفو با قدرت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عفو با قدرت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
عفو با قدرت
پيامبر صلي اللّه عليه و اله بردبارترين مردم و علاقه مندتر از همه به عفو در عين توانايي بود. تا آن جا كه گلوبندهايي از طلا و نقره خدمت آن حضرت آوردند و آنها را ميان اصحابش تقسيم كرد. مردي از صحرانشينان برخاست و گفت : اي محمّد! به خدا قسم ، هر چند خدا تو را به عدالت فرمان داده است من تو را عادل نمي بينم ، فرمود: واي بر تو! اگر من عادل نباشم ، چه كسي عادل خواهد بود! چون آن مرد رو گرداند، فرمود: او را به آرامي بر من بازگردانيد.(???)
جابر نقل كرده است كه پيامبر صلي اللّه عليه و اله روز حنين طلاهايي را كه در دامن بلال بود، مشت مشت به مردم مي داد. مردي گفت : اي پيامبر خدا عدالت كن ! فرمود: واي بر تو، اگر من عدالت نكنم چه كسي خواهد كرد! اگر من عادل نباشم تو نااميد خواهي شد و زيان خواهي ديد. پس عمر برخاست و گفت : گردنش را بزنم كه او منافق است . فرمود: پناه بر خدا، آن وقت مردم بگويند من اصحابم را مي كشم .(???)
پيامبر صلي اللّه عليه و اله درگير جنگي بود، دشمن متوجه غفلت مسلمانان شد. مردي - از فرصت استفاده كرده - با شمشير بالاي سر رسول خدا صلي اللّه عليه و اله ايستاد و گفت : چه كسي مانع كشتن تو مي شود؟ فرمود: خدا، (راوي مي گويد:) شمشير از دست او افتاد و رسول خدا صلي اللّه عليه و اله شمشير را برداشت و فرمود: اكنون چه كسي جلو كشته شدن تو را مي گيرد؟ عرض كرد: شما لطف كنيد و با من به نيكي رفتار كنيد. فرمود: بگو، گواهي مي دهم كه خدايي به جز خداي يكتا نيست . آن مرد عرب گفت : نه با تو مي جنگم و نه به طرفداري تو مي آيم و نه در صف كساني كه با تو مي جنگند، شركت مي كنم ، پس راهش را گرفت و نزد قبيله خود رفت و گفت : از نزد بهترين مردم به نزد شما آمدم .(???)
انس نقل مي كند كه زن يهوديي گوشت مسموم گوسفندي را خدمت پيامبر صلي اللّه عليه و اله آورد تا از آن تناول كند، پيامبر از آن زن علت را پرسيد. او در جواب گفت : من قصد كشتن تو را داشتم ، پيامبر صلي اللّه عليه و اله فرمود: خداوند تو را بر اين عمل توفيق نمي دهد به پيامبر صلي اللّه عليه و اله گفتند: آيا آن زن را نمي كشي ؟ فرمود: نه .(???)
مردي از يهود پيامبر را جادو كرد، جبرئيل قضيه را به آن حضرت خبر داد تا آن را بيرون آورد و گره هايش را باز كرد و بدان وسيله سبكي در خود احساس كرد ولي مطلب را به مرد يهودي نگفت و هرگز به روي او نياورد.(???)
علي عليه السلام مي فرمايد: رسول خدا صلي اللّه عليه و اله من و زبير و مقداد را فرا خواند و فرمود: برويد تا به روضه خاخ (???) برسيد، در آن جا زني ميان هودج است كه با خود نوشته اي دارد، نوشته را از آن زن بگيريد. ما رفتيم تا به روضه خاخ رسيديم و ناگاه زني را در هودجي ديديم ، پس به او گفتيم نوشت را بيرون آور. گفت : نوشته اي همراه من نيست . گفتيم : بايد نوشته را در بياوري وگرنه كشته مي شوي و با جامه هايت را در مي آوريم ، پس نوشته را از ميان موهاي بافته اش در آورد. آن را خدمت پيامبر صلي اللّه عليه و اله آورديم . نامه از حاطب بن ابي بلتعه به گروهي از مشركين مكه بود كه آنها را در جريان يكي از كارهاي رسول خدا صلي اللّه عليه و اله قرار داده بود. پيامبر صلي اللّه عليه و اله حاطب را طلبيد و فرمود: حاطب ! اين نامه چيست ؟ عرض كرد: يا رسول اللّه ، زود درباره من تصميم نگيريد، من مردي بيگانه بودم كه از خارج ميان قوم خويش وارد شده بودم ولي تمام مهاجران همراه شما خويشاونداني در مكه دارند كه از فاميلشان حمايت مي كنند؛ اين بود كه خواستم اگر خويشاوندي ميان آنها ندارم نفوذي بين آنها داشته باشم تا به جاي خويشاوندي پشتيبان من باشند و اين كار را به سبب كفر و يا پس از مسلمان شدن بر اساس ترجيح كفر بر اسلام و يا رو بر تافتن از دينم انجام ندادم . پيامبر صلي اللّه عليه و اله فرمود: او به شما راست گفت . عمر گفت : اجازه بفرماييد گردن اين منافق را بزنم . پيامبر صلي اللّه عليه و اله فرمود: ((او در جنگ بدر حاضر بود، چه مي داني شايد خداي تعالي به اهل بدر خبر داده باشد كه هر چه خواستيد، بكنيد، من شما را آمرزيده ام .))(???)
پيامبر صلي اللّه عليه و اله مالي را تقسيم كرد. مردي از انصار گفت : اين تقسيم براي خدا انجام نگرفته است . چون سخن آن مرد را به اطلاع پيامبر رساندند، رنگ صورتش سرخ شد و فرمود: ((خدا برادرم موسي را بيامرزد مكه او را بيش از اينها آزردند و او صبر كرد.))(???)
بارها مي فرمود: ((كسي از شما درباره فردي از اصحابم چيزي به من نگويد؛ زيرا من دوست دارم ميان شما در حالي بيايم كه دلم از طرف شما آرام است .))(???)


پاورقي ها :
???- اين حديث را بخاري ، در ج ?، ص ??? و ابوالشيخ بن حيان از حديث ابن عمر با اسناد نيكو نقل كرده اند؛ (( (المغني ). ))
???- به تاريخ طبري ، ج ?، ص ??? در شرح غزوه رسول خدا صلي اللّه عليه و اله با قبيله هوازن در حنين مراجعه كنيد.
???- اين حديث را احمد در مسندش ج ?، ص ??? از حديث جابر و بخاري در ج ?، ص ??? نقل كرده اند.
???- اين حديث را مسلم د رج ?، ص ?? و ابن سعد در (( الطبقات )) ج ? بخش اول ص ?? و ?? نقل كرده اند.
???- اين حديث را بخاري ، در ج ?، ص ??? و مسلم در ج ?، ص ?? آورده اند.
???- روضه خاخ ، نام محلي است بين مكه و مدينه ((( لسان العرب )) ج ?، ص ??) م .
???- اين حديث را ابي عبدالبر در (( استيعاب )) ضمن شرح حال حاطب به طور مرسل و بخاري ، در ج ?، ص ??? به اسناد خويش از عبيداللّه بن ابي رافع از علي عليه السلام نقل كرده است .
???- اين حديث را احمد در مسند و بخاري در صحيح ج ?، ص ??? از قول ابن مسعود به سند صحيح نقل كرده است .
???- اين حديث را ابوداوود، در ج ?، ص ??? و ترمذي در ج ?، ص ??? از حديث ابن مسعود نقل كرده و مي گويد: از اين جهت عجيب است ، و در مسند احمد، ج ?، ص ??? نيز آمده است .
منبع: شبكه اطلاع رساني امام جواد(ع)
/ 1