بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سيماي جامعه مدني در حكومت پيامبر اسلام (1) سايت دانايي دولت و شخص حاكم و ارتباط اين دو با عموم مردم موضوعي است كه بسياري از متفكرين تاريخ بشري را به خويش مشغول ساخته است. در اين زمينه نظريه هاي متفاوتي پرداخت شده است، به گونهاي كه اين نظريهها و ايدهها به حد تناقض و ناهم گوني ميرسد كه مباحث و مسائل اين گره فكري، گسترهها و جهتهاي جديدي يافته كه از قلمرو و اصل اين مبحث كه همانا علوم سياسي است دور شده است تا آنجا كه حتي فيلسوفان و اهل منطق نيز برخي از گمشدههاي خويش را در اين ميدان مييابند, ميدان بحثي كه رابطه نزديكي با انسان- كه در واقع محور اصلي سياسي و اجتماعي ميباشد - داراست. از اين ميان اصطلاح ( جامعه سياسي ) نمايان ميشود، اصطلاحي كه گويي در بر گيرنده آرا و نظرياتي است كه در مورد جزئيات و روابط متقابل دولت، انسان و اجتماع مو شكافي ميكند و از اينجا جامعه منظم در چهار چوب قوانين و ارزشهاي ايدئولوژيك پايه گرفت. جامعه قانونمند نتيجه طبيعي كوششهايي است كه در جهت سازماندهي زندگي انسان و بيمه نمودن سير طبيعي او بسوي تمدن برتر انجام گرفته است و اين روند رو به تكامل فراخوان سنتي_ طبيعي است كه خداوند, سبحانه و تعالي در حيات بشر قرار داده است. نگاهي به تاريخ اين اصطلاح مفهوم جامعه مدني در طي چند دوره تاريخي دگرگون گشته است. ارسطو اين اصطلاح را مترادف دولت، بكارگرفته و آنرا « جامعه سياسي » ناميده است كه ترجمه اي از اصطلاح يوناني Poli Tical Communityميباشد آنچه در انگليسي به Koinonia Politike ترجمه شده است و همواره اين اصطلاح در معناي لغوي خويش مفهومي سياسي داشته است { تا اين كه كتاب سياست ارسطو به فرانسه ترجمه شد و كلمه Association Societ جانشين Civil گشت آنچه كه معني « مدني » را ميرساند و براي آن لفظ و ريشهها و معاني متعددي است Political همچون صفتي براي دولتهاي مدني قانونمند ميباشد و «سيسرون» كلمه Civilis Socittas را به معني قانون و اصل اساسي به كار برد در آنجا كه ميگويد: قانون مايه استواري و پايداري جامعه مدني است و مقصود وي از جامعه مدني جامعه بشريست كه در برابر نظام سياسي ـ حقوقي خاصي سر تسليم فرود آورده باشد ولي« بوسويه » جامعه مدني را چنين ميشناساند: « جامعه بشري كه در زير پرچم قانون و حكومت زندگي ميكند و اگر در اين جا تعريف كامل و مانعي باشد از «توماس هابس» و «جان لاك» به ما رسيده است. «هابس»، ترس از مرگ و نيستي را مهمترين عامل در جهت تشكيل جامعه مدني و خروج از وضعيت اوليه و طبيعي ـ زندگي انفرادي ـ و ايجاد صلح بين انسانها ميداند بنابراين ريشه، ميل فطري انسان به حيات و زندگيست ، «لاك» و «هابس» در اين نكته متفق هستند كه جامعه و سازمان مدني در مقابل وضعيت طبيعي و اوليه انسان قرار دارد با اين تفاوت كه «جان لاك» انسان را قبل از آن كه موجودي سياسي يا اجتماعي (مدني ) بشمارد, وي را داراي كار كرد اخلاقي ميداند. در ديدگاه «لاك» افراد جامعه بشري داراي استقلال و تساوي هستند و قوانين طبيعي هيچ گونه سلطه و سيطرهاي بر آنان نخواهند داشت. بنابراين هيچ كس حق ندارد موجب آزار و يا زيان ديگري شود يا آن كه آزادي، حق مالكيت و يا سلامت ديگري را به خطر اندازد و يا سلب كند البته تضاد و ناسازگاري ديدگاههاي «هابس» و «لاك» در زمينه قدرت و قانون و نقش اساسي اين دو بروز ميكند. «لاك» از قانون قراردادهاي اجتماعي در ساخت تئوري سياسي خويش كمك ميگيرد. وي معتقد است كه روند اجتماعي بشر به سوي شكل مدني ناشي از ميل انسانها به سوي توافق و پيمان اجتماعي است, در نتيجه دولت ثمره اين آرمانهاي انساني ميباشد چرا كه دولت با قدرت خويش طبيعت سركش و نافرمان انسان را سازماندهي ميكند و از آن طرف افراد بشر براي حفظ جان خويش در مقابل دولت تسليم ميشوند و محدوديت آزاديهاي خويش را تحمل ميكنند و چه بسا كه بر اثر مدارا با وضعيت مدني موجود، دولت آزادي ايشان را سلب نمايد. اين تئوري همواره مورد تأييد يا انتقاد بوده است به طور مثال «ژان ژاك روسو» انديشمند فرانسوي, ايده قراردادهاي اجتماعي را تأييد نموده, بلكه آن را به عنوان يك سبك و روش مطرح نموده است تا آن جا كه پس از انتشار كتاب وي( قراردادهاي اجتماعي) اين سبك به وي (روسو) نسبت داده شد. از آن سو «ديويد هيوم» ايده «لاك» را مورد انتقاد قرار داده است. به نظر وي اگر جامعهاي در هر محيط جغرافيايي بر اساس پيمانهاي اجتماعي پايه گذاشته ميشد, ميبايست اين قراردادها و پيمانها با استمرار آن جامعه در طول تاريخ شناخته ميشد, بلكه «هيوم» حتي تصور چنين پيمان و قراردادهايي را مردود ميشمرد. بنابراين وي وجود اجتماع منظم بر اساس قراردادهاي اجتماعي را تنها خيالي واهي ميداند. به نظر «هيوم» آغاز ظهور هر دولتي به سه چيز بستگي دارد : خشم ، برتري ، پيروزي نظامي. بدون آن كه هيچ گونه توافق ، رضايت و پذيرشي از طرف ملت وجود داشته باشد. جامعه مدني پس از مدرنيسم مرحله مدرنيسم آمد تا مشخصههاي جديدي براي جامعه غربي ترسيم كند، جامعهاي كه ايدههاي حكومتهاي فاسد را در طول قرون وسطي در بر داشت. بنابراين «هگل» معتقد بود كه جامعه مدني همان جامعه برژوازي است كه براي بكار بردن ابزارهاي خويش گسترهاي نيافته مگر در دوره پس مدرنيسم. «هگل» ميگويد: هيچ كدام از دولتهاي قبل از مدرنيسم به شكل جامعه مدني نبوده است. همچنين وي بر ابعاد آرماني و اخلاقي در سياست و حكومت تأكيد ميكند. به نظر او دولت براي آن كه شكل بگيرد بايد سه پيش شرط را فراهم سازد: قوانين خردمندانه ، حكومت (قدرت سياسي )، اخلاق. در مفهوم جامعه مدني مباحث و جزئيات ديگري نيز وارد شد كه بازده فعاليتهاي اجتماعي است, آنچه كه بعدها در حوزههاي جامعه شناسي، علوم تربيتي و روان شناسي جاي گرفت. جامعه اسلامي نمونه پيش گام و راهنما بعد از اين كه به طور خلاصه به اصطلاح و مفهوم جامعه مدني در قالب غربياش پرداختيم به نمونه جامعه اسلامي به عنوان طرحي تطبيق يافته ميرسيم. قدمت اين تجربه سياسي به تأسيس جامعه مدني در دولتي كه پيامبر اكرم (ص) آنرا رهبري ميكرد، باز ميگردد و اين نمونه تا عصرهاي اسلامي بعدي نيز استمرار يافت, هر چند كه در اين دورهها, طبقه حاكم خود به قوانين اسلامي ملتزم نبودند, ولي قدرت و نفوذ اين قوانين، حكام را مجبور به عمل بدين قوانين مينمود, هر چند كه اين التزام و تطبيق به خصوص در دورههاي اموي، عباسي و سپس عثماني ظاهري بود. از اين جاست كه اسلام به عنوان يك قانون پذيرفته شده مدني ـ اجتماعي ثبت گرديد و برخي از مشخصههاي اين قانون هنوز اجرا ميگردد به گونه اي كه به صورتي اجتماعي ـ مردمي در قدرتها به ويژه قدرت قضايي نمودار شده است و قدرت حاكم در مقابل خواست مردم براي اجراي قوانين اسلامي سر تسليم فرود آورده است. براي تحقق هر چه بيشتر اين هدف ( اجراي كامل قوانين اسلامي ) آگاهي بيشترين نقش را دارد, بلكه گويي سبب اصلي تحقق اين هدف است و همين ايجاد آگاهي است كه ائمه اطهار(ع) برآن تأكيد فراوان داشتهاند. اهل بيت (ع) در طول دوران حياتشان به تربيت افراد مناسب و لايق ميپرداختند و شكي نيست كه تشكيل كادر لايق و كاردان اثر بزرگي در ايجاد جامعه منظم دارد. تربيت افراد سهم بزرگي را در جهت پيشرفت و يا عقب ماندگي جامعه داراست, چرا كه جامعه به افراد و جمعيتهايي نيازمند است كه داراي فكرهاي نقّاد ومبتكر و برخوردهايي انعطاف پذير باشند, وجود چنين گروههايي موجب تشكيل جامعهاي متمدن، خردمند ولي انعطاف پذير ميشود, بگونهاي كه پذيراي نو آوريها و طرحهاي جديد نيز باشد . تأثير انعطاف پذيري در جوامع مردمي محلي ائمه اطهار و اصحاب و شاگردان مكتبشان بارزترين مصداق اين گونه تربيت معرفت شناسانه ( اپيستميك ) ميباشند, چرا كه اهل بيت (ع) آيين و روشهايي براي پيشرفت جامعه اسلامي و توسعه آن قرار ميدادند كه تنها در حيطه علوم وشناختهاي اسلامي خلاصه نميشد, بلكه در باقي علوم و رشتهها نيز راه داشت. به عنوان مثال مكتب امام جعفر صادق(ع) داراي دانشمندان و پژوهشگراني در پزشكي، شيمي، رياضيات و ديگر علوم بود. ادامه دارد..