بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
شبهات تاريخي - ازدواج پيامبر با زينب بنت جحش صائب عبد الحميد پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله) در ميان يهود و نصاراي زمان خويش، دشمنان كينه توزي داشت. اينان به رغم آن كه شاهد نزول آيات بودند، آن را انكار ميكردند، در حالي كه در كتابهاي مقدس و پيشين خود، بشارتهايي را ديده و خوانده بودند كه (گواه و) تصديق كنندهي پيامبر بود و اهل كتاب را به پيروي از پيامبر فرا ميخواند، اما آن را انكار ميكردند و نميپذيرفتند... در هر زمانهاي، اين دو شيوه انكار و لجاجت پيرواني داشته است كه بر راه و روش پيشينيان خود بودهاند. اينان در آن چه اعتقاد داشتند، تعصب ميورزيدند كه از تحقيق علمي و پژوهش غيرجانبدارانه، بازشان ميداشت. در نتيجه خاتم الانبيا ( صلي الله عليه و آله) را بزرگترين دشمني ميپنداشتند كه مشروعيتبقاي راه و روش انكار و لجاجت را بر باد ميداد. از اين رو تلاش نمودند حقيقت نبوت خاتمالانبيا ( صلي الله عليه و آله) را سلب كرده، ايشان را فقط نابغهاي قرار دهند كه بر عرب حكم راند و اين وضع براي هر نابغهاي مانند ايشان پيش ميآمد، اما چون در سيره و كردار پاكش، آن چه مؤيد نظريه و خواسته شان باشد نيافتند، با خيال و پندار خود افسانههايي بافتند و آن را به ايشان انگ زدند، تا در نبوتش خدشه وارد كنند. همهي آن چه را در اين باره (و بدين منظور) بافتند، تاريخ تكذيب ميكند. آنان بدين وسيله ملت و امتخود را فريب ميدهند تا از گسترش اسلام ميانشان جلوگيري كنند. از شمار اين پندارهاي نادرست موارد مربوط به زندگي زناشويي پيامبر ( صلي الله عليه و آله) است. وضع اعتقادي و اجتماعي خيالبافان، آنان را بر بافتههاي ياوهي خود ياري كرد. وضع آنان بديشان اجازه نميداد جز بيش از يك همسر داشته باشند، به رغم آن كه راه براي روابط جنسي بيحد و مرز باز ميگذاشت، حتي براي مرد و زني كه ازدواج كرده باشند، تا آن اندازه كه بيشتر ملتهاي اروپايي اعتقاد داشتند: ضرورتي براي بودن مرد در خانه نيست، زيرا به هر حال خانه از مرد خالي نميماند، گر چه مرداني باشند كه با همسر شوهر دوستاند يا اين كه زن ميتوانست مادر باشد بي آن كه نياز باشد به صورت سنتي ازدواج كند كه مجبور باشد فقط با يك مرد رابطه داشته باشد! معتقدان بدين فرهنگ در پي نكتهاي قابل خدشه در زندگي زناشويي پيامبر ( صلي الله عليه و آله) بودند. از اين رو با پندار و خيال، افسانههاي عشقي و رمانتيك بافتند و همان را دليل ازدواج پيامبر ( صلي الله عليه و آله) با زينب بنت جحش - كه شوهر كرده بود - دانستند و ميپنداشتند پيامبر كاري كرد كه شوهرش او را طلاق دهد تا خود بتواند با زينب ازدواج كند! افسانههايشان چنين ميگويد: «زينب بنت جحش با زيد بن حارثه ازدواج كرده بود. روزي پيامبر ( صلي الله عليه و آله) به خانهي زيد رفت و او را صدا زد، اما وي را در خانه نيافت. در خانهي او پردهاي بيش نبود و باد وزيد و پرده كنار رفت و زينب از پشت آن ديده شد. وي زني زيبا و دل ربا بود كه مانندش را محمد پيشتر نديده بود. از اين رو از زيبايش شگفت زده شد و از پشت پرده با زينب سخناني گفت، سپس برگشت، در حالي كه در دل عشق زينب را داشت! هنگامي كه زيد به خانه برگشت، زينب ماجرا را بدو گفت و زيد دانست پيامبر عاشق زينب شده، از اين رو وي را طلاق داده، آن گاه محمد با او ازدواج كرد!» در ابتدا افسانه بسيار احساس برانگيز است و به حقيقتبايد چنين باشد براي هر كه نداند زينب كيست و چگونه با زيد ازدواج كرد و چه سان زيد طلاقش داد، آن گاه چگونه پيامبر با زينب ازدواج كرد. اما براي كسي كه به همه يا جزيي از حقيقت آگاه باشد، اين افسانه، خرافهاي بيش نيست كه در برابرش رنگ باخته، ميداند اين داستان، نمونهاي از كارهاي برخي شرق شناسان براي تشويه و زشت جلوه دادن كردار و سيرهي نبوي است تا به اغراض و اهداف تبليغات مسيحي ميان مسلمانان دستيابند. در اين صورت، حقيقت كدام است؟ نخستين حقيقت: براي از بين بردن اين افسانه، از پايه و اساس، كافي است كه بدانيم زينب كيست و پيش از ازدواج با زيد، چه نسبتي با پيامبر داشته است. زينب دختر اميمه دختر عبدالمطلب، عمهي رسولالله است! پس وي دختر عمهي پيامبر ( صلي الله عليه و آله) است كه كنار و نزديك رسولالله رشد و نمو كرد. زينب در كودكي و جواني نزديك و كنار پيامبر بود و رسول خدا وي را پيوسته ميديد و پيش از آن كه حجاب بر زنان واجب شود، زينب را مشاهده ميكرد. در اين صورت چرا در آن زمان، جمال و زيبايي زينب، پيامبر را مسحور و جادو نكرد؟ ! اگر پيامبر مايل به ازدواج با زينب بود، چيزي مانعي نبود، بلكه باعث افتخار و شادماني زينب و خانوادهاش بود! اگر فقط همين حقيقت را بدانيم، ديگر كوچكترين ارزش و اثري براي آن افسانهي ساختگي نميماند... در ادامه حقايقي ديگر ميآيد كه اين افسانهي خيالي و شگفت آور را سبك و سست ميكند. دومين حقيقت: چگونه زينب با زيد ازدواج كرد؟ پيش از آن كه پيامبر مبعوث و برانگيخته شود، زيد را پسر خواندهي خود كرد. وي نزد پيامبر رشد كرد و «زيد بن محمد» ناميده شد. سومين كسي كه پس از خديجه و علي (عليهم اسلام) در خانهي پيامبر اسلام آورد، زيد بود. پيامبر وي را بسيار دوست داشت و تصميم گرفت او را با خانوادهاي هاشمي وصلت و پيوند دهد تا جايگاه و موقعيتش را بالا برد، تا مسلمانان بدانند مرد مؤمن هم شان و كفو زن مؤمن است و پس از ايمان آوردن، فخر فروشي به خاطر اصل و نسب ارزشي ندارد. پيامبر به خانهي عمهاش رفت تا دخترش، زينب، يعني دختر عمهي هاشمي و قريشي رسولالله را براي زيد كه در عرف قريشيان، در شمار بردگان و خدمتگزاران بود، خواستگاري كند. اين امر بر زينب سخت و دشوار آمد و خواستهي رسولالله را نپذيرفت. برادر زينب پشتيبان خواهر بود، اما پيامبر كه نويدآور مكارم اخلاق براي آموزش آن به مردم بود، ميخواستخود نخستين كسي باشد كه پاي بند اخلاق باشد و بدان عمل كند، تا در عمل و كردار، اخلاق را به مسلمانان ياد داده، جزيي از فرهنگشان باشد... از اين رو برخواستهي خود به زينب و برادرش پافشاري كرد، اما آن دو نميپذيرفتند، تا آن كه خداي بلند مرتبه، سخن والاي خود را فرو فرستاد: هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي كه خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري (در برابر فرمان خدا) داشته باشد. (1) پيامبر بر زينب و برادرش اين آيه را خواند، سپس به زينب فرمود: زيد را به عنوان همسر تو ميپسندم. زينب عرض كرد: به آن چه رسولالله ميپسندد، راضيام! بدين گونه ازدواج انجام شد. دومين حقيقت نيز، آن افسانه را از بين ميبرد، زيرا ميتوان گفت چرا در تمام اين مدت كه پيامبر ( صلي الله عليه و آله) با زينب سخن ميگفت و وي ازدواج با زيد را نميپذيرفت، چرا پيامبر وي را براي خود خواستگاري نكرد؟ اين چنين است كه افسانههاي غرض ورزان، سستتر از تار عنكبوت است! سومين حقيقت: زيد، غلام و پسر خواندهي رسولالله با زينب، دختر عمهي پيامبر ازدواج كرد، اما زندگي مشترك آن دو دوام نيافت. زينب كه براي خشنودي رسولالله راضي به ازدواج شده بود، نتوانست از نخوت و خودبزرگ بينياش دستبكشد. وي شريفترين نسب عرب را داشت و از همه به رسولالله نزديكتر بود و زيد در خانهي اينان، خدمتگزار بود! زيد مؤمن و فروتن، اين بزرگ بيني را بر نميتافت و به پيامبر شكايتبرده، متمايل به طلاق دادن زينب بود، اما پيامبر او را به شكيبايي ميخواند اما ميدانستخود بزرگ بيني به آساني از دلها نميرود. در جامعهاي كه برخورد با مردم فقط بسته به نسب و ثروت بود، پيامبر نخستين تجربه را مينمود شايد بتواند سنت تفاخر به اصل و نسب و ثروت را بشكند، كه شايد با گذشت زماني دراز و نبوغ و برتري نسلهاي آتي و تكرار اين تجربه با زناني ديگر كه از سنت پيامبر پيروي كنند، جفا كاري از بين رفته و مردمان بر دوستي و يك رنگي و همدلي برانگيخته شوند. زيد كه هر روز دستبه گريبان مشكلش بود، ديگر نميتوانست تحمل كند و شكيبايي ورزد. از اين رو پيوسته به احترام پيامبر بدو رجوع ميكرد، زيرا ايشان زيد را همسر داده، و پيامبر هر بار به زيد ميفرمود: «همسرت را داشته باش!» . روزها ميگذشت و وضع ميان زيد و همسرش زينب بحرانيتر ميشد. وحي رسيد و به پيامبر خبر از آن داد كه در دل داشت، اما به سبب ترس از حرف مردم پنهان ميداشت، زيرا پيامبر، رهبر و الگوي مردم بود. در اين هنگام زيد آمد و به پيامبر خبر داد روابط ميان او و زينب به حد انفجار رسيده، هر دو به نتيجهي طلاق رسيدهاند. آن چه را پيامبر در همين باره در دل پنهان ميداشت، اكنون بر زبان آورد كه فرمايش خداي بلند مرتبه بود: (2) (به خاطر بياور) زماني را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودي (به فرزند خواندهات «زيد») ميگفتي: همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز! (و پيوسته اين امر را تكرار ميكردي) ; و در دل چيزي را پنهان ميداشتي كه خداوند آن را آشكار ميكند، و از مردم ميترسيدي در حالي كه خداوند سزوارتر است كه از او بترسي!» آن چه را پيامبر به خاطر ترس از (حرف و حديث) مردم پنهان ميداشت، چه بود؟ خداوند ميخواستحكمي را ثابت كرده، روش ديگري را به مردم بياموزاند كه مخالف و ناهمخوان با احكام و آداب جاهليتبود. اگر عربها كسي را پسرخواندهي خود ميكردند، بدو نسبتخود را داده، وي را فرزند و پسر خويش ميشمردند و ديگر او را منسوب به پدر واقعياش نمينمودند، كه ستمي آشكار بود. قرآن به اينان ميفرمود: «آنان را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين كار نزد خدا عادلانهتر است.» (3) و از آن رو كه پسرخواندهها منسوب به ارباب (و پدر خواندهها) ميشدند، آن چه را بر فرزندان واقعي خود حرام ميدانستند، بر اينان (فرزند خواندهها) نيز روا نميدانستند. خداوند ميخواست نهايت و پاياني براي اين سنتبنهد، از آن رو كه بر پايهي درستي بنا نشده بود; وانگهي ميخواست پيامبر نخستين كسي باشد كه اين سنت را گسسته، معارف جديدي در اسلام پايه گذاري كند. از اين رو خدا دستور داد پس از آن كه زيد - كه بدو زيد بن محمد ميگفتند - زينب را طلاق گفت، پيامبر با وي ازدواج كرده، زيد را به نسبت درستش يعني زيد بن حارثه برگرداند: «هنگامي كه زيد نيازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسري تو درآوريم تا مشكلي براي مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هايشان - هنگامي كه طلاق گيرند - نباشد; و فرمان خدا انجام شدني است (و سنت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود) .» (4) آن چه برشمرديم، حقايق ازدواج پيامبر با زينب بود، كه آن چه را غرضورزان با پندار و خيال خود بافته بودند، از بين ميبرد! هرگاه شبههاي به منظور كاستن شان و جايگاه پيامبر و اهل بيتش، در اين جا و آن جا بشنويم يا ببينم، مانند اين افسانه، ما را به پژوهش پيوسته براي دستيابي به حقايق تاريخي فرا ميخواند. پس از اين ماجراها زينب به عنوان يكي از همسران پيامبر وارد خانهي ايشان شد و به همسري خويش افتخار كرده، ميگفت: خداوند مرا به ازدواج پيامبرش درآورد و دربارهي من آيهاي نازل كرد كه تبديل نميشود و تغيير نميپذيرد و مسلمانان آن را ميخوانند. عموهاي زينب نيز بدين پيوند افتخار كرده، با رقيبان خود، در شمار آن چه به عنوان افتخار برميشمردند، ميگفتند: آيا زني ميان شما هست كه از آسمانهاي هفتگانهي بالا خداوند او را به ازدواج پيامبر در آورده باشد؟ ! ويژگي زينب ميان ديگر همسران پيامبر اين بود كه در درجهي دوم پس از خديجه قرار داشت و به فقيران و نيازمندان بسيار انفاق و بخشش ميكرد. خداوند با ثروتي كه به خانوادهي زينب بخشيده (و به وي رسيده) بود، وضع را بر وي راحت كرده، پيوسته و بي آن قطع شود، بخشش و دهش ميكرد، گر چه دباغي مينمود و حصير ميبافت و ميفروخت و پولش را صدقه ميداد و با جاريهاي خود به نيكي سخن ميگفت. روزي پيامبر كه با زنان خود نشسته بود فرمود: «آن كه دستش درازتر است، زودتر (دربهشت) به من ميپيوندد» . در وهلهي نخست، مردم از اين فرمايش، ظاهر لغوي آن را برداشت كرده، دستهاي خود را ميكشيدند تا ببينند دست كدام يك درازتر است، اما بعد فهميدند مقصود پيامبر اين است كه كدام يك بيشتر در راه خدا بخشش و دهش دارد، كه كسي جز زينب دختر جحش نبود. وي نخستين زن (از همسران رسولالله) است كه پس از وفات پيامبر بدو پيوست. منابع: انساب الاشراف، ج 2، ص 67- 68. اسدالغابه، ج 7، ص 125- 127. الاصابه، ج 4، ص 313- 314. الاستيعاب (در حاشيهي الاصابه)، ج 4، ص 314. حياة محمد، محمد حسين هيكل، ص 331- 336. پينوشتها: . احزاب / 36. . همان، / 37. . همان، / 5. . همان، / 37.