اسلام در فراسوي مكه - نگاهي به بيعت يثربيان با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در عقبه اولي; زمينه‏ها و پيامدها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام در فراسوي مكه - نگاهي به بيعت يثربيان با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در عقبه اولي; زمينه‏ها و پيامدها - نسخه متنی

حامد منتظري مقدم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
اسلام در فراسوي مكه - نگاهي به بيعت‏يثربيان با پيامبر خداصلي الله عليه وآله در عقبه اولي; زمينه‏ها و پيامدها
حامد منتظري‏مقدم
مقدمه
با وفات ابوطالب و خديجه، ديگر مكه حريم مطمئني براي پيامبر(ص) و پيروانش نبود. از اين‏رو، رسول خدا(ص) براي تداوم رسالت الهي‏اش و به منظور رهانيدن ياران خود از آزار كافران، در پي آن بود كه به پايگاه و پناهي استوار دست‏يابد.
موسم حج، كه مشركان نيز آن را محترم مي‏شمردند، فرارسيد و اين خود فرصتي مناسب بود تا پيامبر(ص) براي شناساندن «اسلام‏» به قبايل عرب همت گمارد. «عقبه مني‏»، گردنه‏اي سخت گذر در بيرون از مكه، (1) در اين موسم، از سال يازدهم تا سيزدهم بعثت، شاهد صحنه‏هايي از پرشورترين ابراز احساسات اوسيان و خزرجياني (2) است كه بيزار از ستيز و عداوت و شيفته پيوندي برادرانه بودند. همانان به جان پذيراي راهبري محمد(ص) و آيين او شدند.
در جدال ميان يثربيان بت‏پرست و يهوديان يثرب، همواره يهوديان تهديد مي‏كردند كه به‏زودي، با ظهور پيامبري تازه مردمان يثرب را نابود و بت‏پرستي‏شان را واژگون خواهند كرد و اين تهديد، خود زمينه‏ساز بود تا اهل يثرب در ياوري اين آيين مبين پيشي گيرند و به دريافت نشان پرافتخار «انصار» مفتخر شوند.
اين گزارش، توصيفي است از «اسلام انصار» كه خود بي‏گمان سرفصلي مهم در تاريخ اسلام است و در آن پيمان، «عقبه اول‏»، زمينه‏ها و پيامدهاي آن، به عنوان نخستين آشنايي جمعي يثربيان با اسلام و مقطعي مهم از پديده تاريخي مورد بحث، بررسي خواهد شد.
اسلام نخستين گروه از يثربيان
در موسم حج‏سال يازدهم بعثت (3) در عقبه، محمد امين(ص) با شش تن (4) روبه‏رو مي‏شود كه سرهاي خود را تراشيده‏اند (5) و اينك پس از انجام حج‏به ديار خود باز مي‏گردند. پيامبر(ص) رو به آنان مي‏پرسد: «شما كيستيد؟» پاسخ مي‏دهند: «گروهي خزرجي.» گويا او6 بدان سبب كه اقوام مادري‏اش يثربي بوده‏اند و در خردسالي نيز سفري به يثرب كرده، به مجاورت يثربيان و يهود آشناست، پس مي‏پرسد: «همان هم‏پيمانان يهود؟» و پاسخي مثبت مي‏شنود: «آري.»
با وجود انحراف يهود از مكتب آسماني حضرت موسي(ع)، همسايگي با ايشان مي‏توانسته در آشنايي اين مردان يثربي با مبناهايي از توحيد و پيام‏آوري الهي كارگشا باشد. سپس پيامبر(ص) ايشان را به شنودن گفتار خود دعوت مي‏نمايد: «آيا نمي‏نشينيد تا با شما سخني بگويم؟» يثربيان كه كمابيش مردماني زراعت پيشه و كمتر گرفتار تندخويي بودند، اين دعوت برادرانه را اجابت مي‏كنند و رسول خدا(ص) با بيان آياتي از قرآن كريم، آنان را به خداي يگانه و آيين اسلام فرا مي‏خوانند. اينان در رقابت‏با يهود يثرب همواره تهديد مي‏شدند كه «به‏زودي، پيامبري مبعوث مي‏شود و يهود به همراهي‏اش چيره و پيروز مي‏گردند و كيش بت‏پرستي از بين مي‏رود.» از اين‏رو، با خود انديشيدند: «اين همان پبامبري است كه يهوديان مي‏گفتند. مبادا، يهود درياري او بر ما پيشي گيرند!»افزون بر اين، رنج‏برادركشي و سيتز خانگي نيز به‏روشني، بر آن چهره‏ها نقش بسته بود، از اين‏رو، همگان پذيراي اسلام گرديدند و خطاب به پيامبر(ص) گفتند: «پيوسته ميان قوم ما فتنه و دشمني است. اميد آنكه خداوند به‏وسيله تو، ما را برادر و يگانه سازد. ما به‏سوي يثربيان بازمي‏گرديم و آنان را به آيين تو فرا مي‏خوانيم. اگر آنرا بپذيرند و با هم متحد شوند، تو گرامي‏ترين فرد - در ميان ما - خواهي بود.» به نقل تاريخ، آنان پس از بازگشت‏به يثرب و ورود به شهر، ماجراي دين جديد را براي مردم بازگو كردند و در معرفي اسلام بسي كوشش‏ها نمودند تا بدانجا كه در يثرب، هيچ خانه‏اي يافت نمي‏شد كه سخني از پيامبر(ص) در آن نباشد. (6)
اسلام آوردن اين شش خزرجي در سال يازدهم بعثت مبتني است‏بر نقل ابن‏اسحاق كه استوانه نگارش تاريخ زندگاني رسول كريم‏6 است، اما از ميان ديگر روايتگران، زهري و موسي‏بن عقبه (در نقل بيهقي در كتاب دلائل النبوة (7) ) درباره ماجراي مزبور گرفتار خلط شده و آن‏را با «بيعة النساء» در عقبه اولي يك واقعه پنداشته‏اند. علي‏بن ابراهيم نيز (در نقل مجلسي در كتاب بحارالانوار (8) ) مرتكب همين خطا گرديده است. يعقوبي، مورخ بزرگ، كه در اين مورد، مستقيما خطا ننموده، اما درباره «بيعة النساء» و اعزام مصعب (كه بدان اشاره خواهد شد) دچار اشتباه شده است. در اين ميان، ابن‏كثير، كه خود متوجه اين اختلاف است، به شايستگي، روايت ابن‏اسحاق را تمام‏تر از روايت زهري مي‏شمارد. (9) در مقام ارزيابي، شايد بتوان گفت: در اصطلاح مورخان اسلامي، چون اسلام انصار در سال‏هاي دوازدهم و سيزدهم بعثت همراه با «بيعت‏» بوده اهميت‏بيشتري داشته و به ترتيب، عقبه اولي و عقبه ثاني نام گرفته است. صرف اين نام‏گذاري سبب گرديده تا حادثه عقبه سال يازدهم نزد برخي فراموش و نزد برخي ديگر با حوادث بعدي مخلوط شود.
در اينجا، به منظور ارج نهادن بر همت والاي اين يثربيان پيشگام در اسلام و گراميداشت نامشان، فهرستي از احوال ايشان ارائه مي‏شود:
1. اسعدبن زراره، ابوامامه، از «بني‏نجار»; او يكي از دوازده نقيب انصار (10) بود كه در سال‏هاي دوازدهم و سيزدهم بعثت‏با حضور در پيمان‏هاي اول و دوم عقبه بر بيعت‏خود با رسول خدا(ص) تاكيد كرد. (11) اسعد پيش از نبرد بدر وفات يافت. سپس طايفه «بني‏نجار» از پيامبر(ص) نقيبي ديگر خواستند، اما حضرت در پاسخ به اين تقاضا فرمود: «من خود نقيب شمايم.» (12)
2. عوف بن‏حارث، ابن عفراء، از «بني‏نجار»; در نبرد بدر به فيض شهادت دست‏يافت.
3. رافع‏بن مالك، ابومالك (ابورفاعه)، از «بني‏زريق‏»; وي در عقبه اول و دوم شركت كرد و يكي از نقيبان گرديد. به سبب افتخار حضور در پيكار بدر، همچون ديگر شركت‏كنندگان، به لقب «بدري‏» نامور گشت.
4. قطبة بن‏عامر، ابوزيد، از «بني‏سلمه‏»; در بيعت عقبه اولي و ثاني شركت كرد. او هم بدري است و هم به‏دليل افتخار رزم‏آوري در كارزار احد، «احدي‏» مي‏باشد. در فتح مكه، وي پرچمدار بني‏سلمه بود. قطبة در عصر خلافت عثمان درگذشت.
5. عقبة‏بن عامر بن‏نابي، از «بني‏حرام‏»; او در بيعت عقبه اولي حضور داشت و به لقب «بدري‏» نيز مفتخر گرديد.سرانجام، در يمامه به فوز شهادت دست‏يافت.
6. جابربن عبدالله‏بن رئاب، از «بني‏عبيدبن عدي‏»; بدري، احدي و خندقي بود. (13)
با آنكه اسامي اين شش تن در منابع تاريخي (14) مضبوط است، اما بايد اشاره كرد كه در بحارالانوار به اشتباه (شايد اشتباه چاپي)، عون بن‏حارث، قطبة‏بن عامر و عقبة بن‏عامر بن‏ناي به ترتيب، به‏جاي عوف بن‏حارث، قطنة بن‏عامر و عقبة بن‏عامربن نابي ذكر شده‏اند. (15) همچنين يعقوبي، اياس بن معاذ را در زمره نخستين گروه خزرجي آورده است، در حالي‏كه وي پيش از اين، در جنگ بعاث (ميان اوس و خزرج) كشته شده بود. (16)
پيمان در عقبه (عقبه اولي)
هنوز يكسال بيشتر از ترويج اسلام در يثرب به كوشش نخستين گروه خزرجي مسلمان شده نمي‏گذشت كه اين بار در موسم حج‏سال دوازدهم بعثت، دوازده مرد يثربي به شوق ديدار پيامبر(ص) خود را به مكه رسانيدند و آن حضرت را در خارج از مكه و در گردنه‏اي موسوم به «عقبه مني‏» ملاقات كردند. ابتدا رسول خدا(ص) به تلاوت آياتي از قرآن كريم - سوره ابراهيم، از آيه «و اذ قال ابراهيم ...» - پرداختند (17) و آنگاه در فضايي پرنور، يثربيان بيعتي (18) به ياد ماندني با رسول الله‏6 نمودند. اين بيعت پيش از وجوب قتال با مشركان بود و بعدها به «بيعة النساء» مشهور گشت; زيرا مفاد آن منطبق بر بيعت و معاهده‏اي بود كه در سال ششم هجري، در حديبيه گروهي از زنان مسلمان (نساء) خود را متعهد به رعايتش كردند.
بيعت‏كنندگان پيمان بستند كه: «به خداوند متعال شرك نورزند، دزدي نكنند، مرتكب زنا نشوند، فرزندان خود را نكشند، به يكديگر تهمت و افترايي نزنند و از انجام هيچ كار پسنديده‏اي تخلف ننمايند.» پيامبر(ص) به ايشان فرمود: «اگر به اين پيمان و فادار بمانيد به بهشت جاويد خواهيد رسيد و در صورت سرپيچي از هر يك از مفاد آن، خداوند خود عهده‏دار كارتان خواهد بود; يا عذابتان مي‏كند و يا اگر خواست مي‏بخشايد.» (19) در روايتي از زهري گزارش شده كه پيامبر(ص) در ضمن اين كلام پاياني، سخن از اجراي «حد» به ميان آوردند: «... در صورت سرپيچي، در دنيا بر شما حد جاري خواهد شد تا كفاره گناهتان باشد... .» (20) اما مي‏توان استبعاد كرد كه از سويي، شرايط خطرناك مسلمانان در مكه و بي‏پناهي ايشان چندان موافق آن نبود كه پيامبر(ص) خطابي عتاب‏آميز مطرح نمايد و از سوي ديگر، هنوز حكومت اسلامي تشكيل نشده بود تا اجراي حد ممكن باشد.
ذهبي در مفاد بيعت مزبور، به روايت از عبادة بن‏صامت نقل مي‏كند كه يثربيان در بيعت‏خود بر حمايت از پيامبر(ص) همچون جان و خانواده خويش تاكيد كردند، اما واقع آن است كه اعلام حمايت از جان پيامبر(ص) و آمادگي ستيز در دفاع از آن حضرت، مربوط به بيعت در عقبه دوم بود و از آنجا كه عباده در نقل خود اشاره‏اي ندارد بر اينكه منظورش عقبه اول است پس احتمالا اين اشتباه از سوي خود ذهبي بوده آن روايت را مربوط به عقبه مزبور دانسته است. (21)
به‏هرروي، پنج تن از دوازده مردي كه به افتخار انجام اين بيعت دست‏يافتند جزو همان كساني بودند كه در سال پيش، اسلام آورده بودند. از آن گروه نخستين، تنها جابربن عبدالله بن رئاب در اين بيعت غايب بود. بدين‏سان، بدون تكرار شرح احوال نامبردگان - به نامهاي اسعد بن‏زراره، عوف بن حارث، رافع بن مالك، عقبة بن عامر و قطبة بن عامر - با ساير افراد شركت كننده در اين پيمان آشنا مي‏شويم: (از ميان افراد ذيل، پنج نفر اول از خزرجيان و دو نفر آخر از اوسيان بودند)
1- معاذبن حارث، ابن عفراء، از طايفه «بني‏نجار»; او برادر عوف بن‏حارث بود و از مردان بدري شد.
2- ذكوان بن‏عبد قيس، از طايفه «بني‏زريق‏»;
3- عبادة بن‏صامت، ابوالوليد، از طايفه «بني‏غنم بن‏عوف‏»; وي پس از اين در عقبه دوم (22) نيز شركت نمود و بعدها، در زمان عمر، قاضي شام گرديد، در فلسطين وفات كرد و در بيت‏المقدس دفن شد.
4- يزيدبن ثعلبه، ابوعبدالرحمن، از طايفه «بلي‏» (حليف بني عوف);
5- عباس‏بن عباده، از طايفه «بني‏سالم بن‏عوف‏»; وي پس از اين بيعت، نزد رسول الله‏6 در مكه ماند و سپس به مدينة‏النبي (يثرب) مهاجرت كرد. لذا، «مهاجر انصاري‏» ناميده مي‏شود. او جزو بيعت‏كنندگان در عقبه دوم و نيز جنگاوران نبرد بدر شد كه سرانجام، در احد به فوز شهادت دست‏يافت.
6- مالك بن‏التيهان، ابوالهيثم، از طايفه «بني‏عبدالاشهل‏» (حليف بني‏عبدالاشهل); او كه در عقبه دوم نيز بيعت كرد، بنابر قولي، در سال سي‏و هفتم هجري در صفين و در ركاب اميرالمؤمنين علي(ع) به شهادت رسيد. اين صحابي پيامبر(ص) به دليل آنكه با دو شمشير و با هر دو دست جنگ مي‏كرده به «ذوالسيفين‏» معروف بوده است. (23)
7- مريم بن‏ساعده، ابوعبدالرحمن، از طايفه «بني‏عمروبن عوف‏» (حليف «بني‏امية بن‏زيد»); او به حضور در بيعت عقبه دوم و نيز به رزمندگي در بدر، احد و خندق مفتخر گرديد و در همان عصر رسول خدا(ص) در گذشت.
بنابر اين، از خزرجيان افزون بر پنج تن كه از زمره نخستين گروه يثربي بودند و در سال يازدهم مسلمان شدند، چهار نفر ديگر و يك «حليف‏» (هم‏پيمان) - روي هم ده تن - در اين پيمان شركت جستند. اما از قبيله اوس دو نفري كه از آنها ياد شد، در واقع، هيچ‏يك اوسي نبودند و تنها به دليل «حليف‏» بودن با اوسيان، (24) اوسي به شمار آمده‏اند. بعد از اين، اوسيان پس از عقبه اولي و بيشتر پس از مسلمان شدن سركرده‏شان، سعدبن معاذ، ايمان آورده‏اند. (25) در اينجا، ياداور مي‏شويم كه مقريزي مورخ معتقد است كه علي(ع) و ابوبكر نيز در «بيعة النساء» شركت كردند. همچنين وي به جاي عباس بن عباده، براء بن معرور اوسي را در زمره بيعت كنندگان دانسته است. (26)
اولين تشكل اسلامي در فراسوي مكه
هنگام بازگشت مردان يثرب، رسول گرامي(ص) مصعب بن‏عمير را مامور كردند تا همراه آنان به يثرب برود و در آن ديار، به ترويج اسلام و بيان احكام آن بپردازد. مصعب، جواني زيبارو از بني‏هاشم و عموزاده عبدالله، پدر بزرگوار حضرت رسول‏6، بود. وي در يثرب ميهمان ابوامامه - اسعدبن زراره - گرديد و خانه او را منزل گزيد. بنابر نقلي، عبدالله بن ام مكتوم نيز در اين ماموريت او را همراهي مي‏كرد. (27)
مصعب در شهر يثرب، مسائل دين اسلام را باز مي‏گفت و در بين يثربيان، آيات قرآن كريم را با لحني دلكش تلاوت مي‏كرد. لذا، لقب «مقري‏» (قرائت كننده قرآن) بدو دادند. بر اثر كوشش‏هاي او و ديگر مسلمانان، اسلام در يثرب چنان جاي گرفت كه او حتي در آن ايام براي مسلمانان «نماز جماعت‏» اقامه مي‏كرد. در اين زمينه، مورخان نگاشته‏اند كه چون اوس و خزرج به‏دنبال اختلافاتي ديرينه امامت‏يكديگر را ناپسند مي‏دانستند، مصعب را به امامت‏بر گزيدند; اما بايد توجه داشت كه چون مصعب نماينده تبليغي رسول خدا(ص) در مدينه بوده، لذا، تنها اقتدا به او سزاوار بوده است. شايد يعقوبي، مورخ بزرگ، نيز كه اين مبلغ اعزامي پيامبر(ص) را نخستين «مهاجر» به مدينة‏النبي‏6 مي‏پندارد، از اين مطلب غفلت نموده است كه رنگ و بوي سفر مصعب به يثرب بيش از آنكه «هجرت‏» به دياري امن و دور باشد، يك «ماموريت‏» تبليغي بوده (28) و اساسا فرمان هجرت به يثرب پس از عقبه دوم و «بيعة الحرب‏» صادر شده است. (29)
به هرصورت، با وجود ترس از برخورد مشركان، تبليغات آشكار و نهان مصعب، اسعدبن زراره و ديگر مسلمانان به گسترش روز افزون اسلام در يثرب و به تشكيل انجمني از مسلمانان، بالغ بر چهل تن، انجاميد كه به تعبير مورخان، «جماعتي‏» بالغ بر چهل مسلمان (30) شكل يافت. هرچند تكيه بر شناسايي يكايك اين افراد و يا كساني كه بعدا تا پيمان عقبه دوم، به آنها پيوستند، كاري ارزنده است، اما بجز آن، مي‏توان همين «تشكل‏» اسلامي را در بيرون از مرزهاي مكه مهم‏ترين نقطه عطف در تاريخ اسلام دانست. به‏دنبال اين تشكل، پيمان عقبه دوم در بيعتي گسترده منعقد شد و به امداد «الهي‏»، يثرب شهر پيامبر(ص) «مدينة النبي‏6» نام يافت و هم پايگاه ياري رساني به مسلمانان گرديد تا مردمانش در هميشه تاريخ با مباهات بر اين نصرت، به لقب «انصار» آراسته شوند.
اينك شايسته است كه بر جلوه‏هاي پر صدق و صفاي اسلام‏پذيري يثربيان تكيه كنيم و آن هنگام را به ياد آوريم كه شش خزرجي - گروه نخستين - نشستند و برادرانه، به سخنان سراسر مهر رسول خدا(ص) دل سپردند; به خاطر آوريم دوراني را كه طنين روح‏نواز صداي مصعب در قرائت قرآن، نومسلمانان يثربي را به دور از تفرقه و جنگ‏هاي فرساينده گردهم آورد; .... . بي‏گمان، اين گزارش‏هاي تاريخي را نمي‏توان به‏دور از محيطي آكنده از مهرباني تجسم نمود و اين صحنه‏ها هيچ‏يك نمي‏تواند در گسترش برون مرزي اسلام، آن هم در نخستين گام، خبر از قهر و غلبه و يا دخالت «شمشير» داشته باشد. پس بجاست تا محققان از سر انصاف درباره اتهامي كه از سوي برخي از شرق‏شناسان و با عنوان «روح ستيزه‏جويي‏» درباره رشد مرزهاي اسلامي مطرح شده است، (31) به قضاوت بپردازند و به ستيزه‏جويي ايشان با اسلام پي ببرند.
سخني در گرايش انصار به اسلام
در پايان اين مختصر، شايسته است كه در نگاهي گذرا، خاستگاه‏هاي اسلام انصار را مورد توجه قرار دهيم. در اين زمينه، بجز آنچه معمول است و تاريخ‏پسند (كه در اينجا نيز بدان اشاره مي‏شود)، با تكيه بر مدارك موجود بايد بر تاثير شگفت‏آور قرآن كريم بر اهل يثرب و نقش تبليغي مصعب، نماينده رسول الله‏6 تاكيد ورزيم كه بر اثر تلاش‏هاي اين مبلغ بزرگ و ساير مسلمانان، در سال سيزدهم بعثت هفتاد و چند يثربي ديگرباره، در عقبه مني با پيامبر(ص) بيعت كردند و اين خود زمينه «هجرت‏» مهم مسلمانان را به يثرب فراهم ساخت.
گفتار شش خزرجي در موسم حج‏يازدهمين سال بعثت در عقبه، اعترافي است‏بر اين كه اهل يثرب در كشاكش درگيري با مجاوران يهودي، بر بعثت زود هنگام پيامبري شرك‏ستيز آگاه شده بودند و نيز همان سخنان فاش مي‏كند كه ايشان از منازعات داخلي خود به شدت بيزار و به همان ميزان، به آييني عدالت گستر و صميميت‏پرور علاقه‏مند بودند. اين آرمان سبب شد تا حتي آن شش تن آمادگي خود را براي ترويج اين كيش تازه در بين قوم خود (32) اعلام نمايند كه بي‏گمان، از پيش‏آمدن خطرات احتمالي نيز غافل نبودند.
بايد دانست كه بر خلاف اهل مكه و يا ديگر بلاد، نه زمينه‏هاي سوداگري براي يثربيان - كه كمتر به تجارت و بيشتر به زراعت مي‏پرداختند - فراهم بود و نه ايشان به روحيه سوداگري گرفتار بودند و اين همه سبب مي‏شد تا پس از شناخت آيين اسلام،به شدت شيفته آن شوند و حتي به بذل مال و جانفشاني راضي گردند.
تا چندي پيش، آنان درصدد بودند تا عبدالله بن ابي را به دليل عدم شركت در جنگ بعاث، به اميري برگزينند (33) و اين سندي است‏بر آنكه يثربيان در جستجوي يك زندگي «برادرانه‏» بودند و انصراف بعدي‏شان نيز از اين تصميم و اينكه اسلام را بر حاكميت عبدالله‏بن ابي ترجيح دادند، خود گواه تعالي خواهي ايشان است. البته اين را هم نمي‏توان گفت كه مردم به‏دنبال يك زندگاني به‏دور از مخاطره بودند; زيرا خود در عقبه دوم بر «بيعة الحرب‏» (پيمان جنگ) متعهد شدند و گفتند: «فانا ناخذه علي مصيبة الاموال و قتل الاشراف.» (34)
كوتاه سخن آنكه اهل يثرب همتي كردند و همواره بر آن باليدند. جابربن عبدالله مي‏گويد: «رسول الله‏6 ده سال تمام در منازل مكيان و در موسم حج در عكاظ و مجنه ندا در مي‏داد كه «كيست مرا پناه دهد و كيست كه مرا در ابلاغ رسالتم ياري رساند»، هيچ‏كس اجابتش نمي‏نمود و اگر كسي هم از يمن يا مصر درصدد ياري او بر مي‏آمد، نزديكانش او را باز مي‏داشتند و مي‏گفتند: از اين جوان قريش بپرهيزيد، مبادا كه شما را بفريبد! ... تا آنكه خداوند ما يثربيان را به‏سوي او فرستاد; پس پناهش داديم و ياريش نموديم. مردمان يثرب نزد پيامبر(ص) مي‏رفتند و با شنيدن آيات قرآن، ايمان مي‏آوردند ... . سپس با خود گفتيم: تا كي رسول الله‏6 بي‏پناه و ياور باشد؟ لذا، هفتاد تن از ما به مكه آمدند و در موسم حج، در شعب عقبه با او بيعت نمودند... .» (35)
تاريخ از جفا بر اين ياوران رسول خدا(ص) بسيار حكايت‏ها دارد... .
پي‏نوشت‏ها
1- «عقبه‏» گردنه و گذرگاهي صعب‏العبور و سخت‏گذر بر روي كوه است. عقبه مزبور در خارج از مكه، بين مكه و مني، با فاصله دو ميل واقع شده است. ر. ك. به: ياقوت حموي، معجم‏البلدان، ج 4، ص 134، بيروت، داراحياء التراث العربي،1399 ق.
2- به نقل يعقوبي، مورخ مسلمان، اوس و خزرج پسران حارثة‏بن ثعلبه بودند كه هر يك اساس قومي شدند و ميان اين دو قوم جنگ‏هايي پياپي به وقوع پيوست. ر. ك. به: يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص‏37، بيروت، دارصادر، بي‏تا.
3- از آنجا كه «بيعت النساء» به ثبت مورخان، يك سال پس از جريان مزبور و در سال دوازدهم بعثت رخ داده است، پس زمان وقوع اين جريان همان سال يازدهم بعثت است. ر. ك. به: ابن‏هشام، السيرة النبوية، تحقيق مصطفي السقاء، ج 2 ، ص 431 ، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي‏تا/ طبري، تاريخ الطبري، ج 2 ، ص 494 ، بيروت، عزالدين، بي‏تا/ ذهبي، تاريخ الاسلام، ج 2 ، ص 234 ، بي‏تا، دارالكتاب المصري و بيروت، دارالكتاب اللبناني/ ابن‏كثير، السيرة النبويه، ج 2، ص 178، بيروت، دارالوائد العربي، بي‏تا/ مقريزي، امتاع‏الاسماع، ص‏33 ، مصر، بي‏تا/ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج‏19 ، ص‏23.
4- درباره اينكه پيش از اين افراد نيز اشخاص ديگري از مردمان يثرب، به صورت جداگانه، با اسلام آشنا شده باشند، مباحثي مطرح است، لكن به عنوان يك آشنايي جمعي، شناخت اين شش تن اهميت مي‏يابد، بويژه آنكه با فعاليت ايشان نخستين زمينه‏هاي پذيرش اسلام در يثرب فراهم مي‏آيد و اينكه اين زمينه توسط نفرات پيشين فراهم شده باشد، مساله‏اي است كه فاقد سند تاريخي مي‏باشد.
5- مقريزي، پيشين، ص 32
6- ابن‏هشام، ج 2 ، ص‏429 / طبري، پيشين، ج 2 ، ص 494 / هاشم معروف حسني، سيرة‏المصطفي، ص‏229 ، قم، منشورات الرضي، بي‏تا
7- بيهقي، دلائل النبوة، ج‏2، ص‏430 و438، بيروت، دارالكتب العلمية، بي‏تا
8- محمدباقرمجلسي، پيشين، ج‏19 ، ص 8
9- ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 178 و 180
10- پس از آنكه انصار در عقبه دوم، به «بيعت الحرب‏» معتهد شدند، به دستور پيامبر(ص) دوازده نقيب ( نماينده) از ميان خود برگزيدند.
11- به روايت‏ابونعيم، اسعدنخستين‏خزرجي بودكه‏ايمان آوردوبه‏قولي‏ديگر كه معاذبن عفراء را جزو همين گروه نخست مي‏شمارد، معاذ و رافع‏بن مالك، پيشترازديگران‏اسلام‏آوردند. ر.ك.به:ابن‏كثير،پيشين،ج‏2،ص‏177.
12- ر.ك.به:ابن‏حجرعسقلاني،الاصابة في‏تمييزالصمابة،ج‏1،ص‏34،بيروت، داراحياء التراث العربي، بي‏تا/ ابن عبدالبر اندلسي، الاستيعاب في معرفة‏الاصحاب (درحاشيه‏كتاب‏الاصابة في‏تمييزالصمابة)،ج‏1،ص‏84.
13- براي شرح احوال اين افراد، ر. ك. به: ابن حجر عسقلاني، پيشين/ ابن عبدالبر اندلسي، پيشين.
14- ابن هشام، پيشسين، ج 2 ، ص‏177 / مقريزي، پيشين، ص 32/ محمدباقر مجلسي، ج 5 ، ص 370 و ج‏19 ،23
15- محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 15 ، 370 و ج‏19 ، ص‏23
16- ر. ك. به: يعقوبي، پيشين، ج 2 ، ص‏37 / ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص‏427 / طبري،پيشين،ج‏1،ص‏493/ ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 175.
17- ابن كثير، پيشين، ص‏179
18- «بيعت‏» يعني معاهده و معاقده. ر. ك. به: لسان‏العرب و تاج‏العروس.
19- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص‏433 / ذهبي، پيشين، ج 2 ، ص 235 / مقريزي، پيشين، ص 34
20- طبري، پيشين، ج 2 ، ص 495 / ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 180
21- ذهبي، پيشين، ج 2 ، ص‏236
22- در شب سيزدهم ماه ذيحجه از سال سيزدهم بعثت، هفتاد و اندي يثربي در عقبه مني، بارديگر، با پيامبر(ص) بيعت كردند و چون آن بيعت پس از اذن الهي بر قتال مشركان بود، يثربيان بر اساس آن متعهد شدند كه از رسول خدا(ص) همچون فرزندان و خاندان خود دفاع كنند. آن بيعت‏به «بيعت‏الحرب‏» نام يافت. ر. ك. به: ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص 438 و446 و 454 و467 / طبري، پيشين، ج 2 ، ص 498.
23- تحقيق محمود محمد شاكر بر امتاع الاسماء مقريزي، ص‏33
24- ر. ك. به: ابن عبدالبر اندلسي، پيشين (در حاشيه كتاب الاصابة في تمييز الصحابة) / طبري، پيشين، ج 2 ، ص 495.
25- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص‏437
26 و27- مقريزي، پيشين، ص 34
28- روشن است كه اين سخن به معناي انكار فضيلت هجرت از مصعب - رضوان‏الله عليه - نيست وتنها نظربه‏اصطلاحات‏تاريخي‏اسلام‏مي‏باشد.
29- چنان كه پيشتر اشاره شد، يعقوبي درباره زمان اعزام مصعب نيز مرتكب‏خلطشده، آن‏راپيش‏ازبيعت النساءانگاشته است كه درباره زمينه اين اشتباه نيز سخن به ميان آمد. ر.ك.به: يعقوبي، پيشين، ج 2 ، ص 38.
30- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص 435 / ذهبي، پيشين، ج 2 ، ص‏237
31- اين دسته از مستشرقان در اظهاراتي ناعادلانه، كوشيده‏اند تا هم سيره رسول خدا(ص) را مخدوش نمايند و هم مسلمانان غير عرب را بر فتوحات اسلامي به خرده‏گيري وادارند.
32- در اين فراز از سخن ايشان دقت‏شود: «فسعي ان يجمعهم الله بك... فندعوهم الي امرك.» ر. ك. به: ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص‏429.
33- طبري، پيشين، ج 2 ، ص 620 / بيهقي، پيشين، ج 4 ، ص‏53
34- ابن هشام، پيشين، ج 2 ، ص‏446 / ابن كثير، پيشين، ج 2 ، ص 201
35- ذهبي، پيشين، ج 2 ، ص 241 / ابن كثير، پيشين، ص 194
/ 1