سيري در سيرة المصطفي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سيري در سيرة المصطفي - نسخه متنی

علي ميرشريفي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
كيهان انديشه ـ شماره 8 ،مهر و آبان 1365
سيري درسيرة‌المصطفي
سيدعلي ميرشريفي
«سيره المصطفي نظرة جديدة» نوشته هاشم معروف الحسني، منشورت الشريف الرضي، قم، چاپ دوم، سال 1364، 748 صفحه
در ميان كتابهايي كه در قرن حاضر، پيرامون زندگاني و سير? پيامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله) نوشته شده، كتاب سيرة المصطفي، اثر انديشمند فقيد استاد هاشم معروف حسني از ويژگي خاصي برخوردار است.
اين كتاب با پژوهشي جديد و تحقيقي نوين در سير? پيامبر اكرم (ص) نگاشته شده و داراي مطالبي بديع و تازه مي‌باشد. پختگي و اتفاق مطالب، حاكي از اين است كه مؤلف آن مانند برخي از نويسندگان ابتدا به ساكن و بي‌مايع دست به قلم نبرده و بي‌گدار به آب نزده، بلكه اولاً در علم رجال، درايه، حديث، تاريخ، تفسير، فقه، كلام و ... به تتبع و تحقيق پرداخته سپس با آگاهيهاي وسيع و ژرف و با اندوخته‌هاي فراوان علمي، به نگارش سير? پيامبر اكرم (ص) و تاريخ صدر اسلام همت گمارده است و بسياري از موارد مبهم و تاريك سير? رسول خدا (ص) را، تا حدودي روشن كرده و برخي از مطالب بي‌پايه و اساس را مورد نقد و بررسي قرار داد است.
در كتاب ياد شده، برخلاف بسياري از كتابهاي پيشين، همه مطالب مندرج در متون اوليه تاريخ رسول اكرم (ص) تشكيك‌ ناپذير تلقي نشده است، بلكه بسياري از مطالب بر كرسي نقد و تحليل نشانده شده و مولف در بررسي صحت و سقم هر روايت و خبري، مباني اعتقادي و اوضاع و احوال سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... را از نظر دور نداشته است.
در اين نوشته كوتاه برآنيم، تا برخي از محاسن و نيز مواردي از كاستي‌هاي كتاب را، يادآور شويم.?
ويژگيهاي ارزشمند
مؤلف، تاريخ رسول گرامي اسلام (ص) را صرفاً نقلي ننوشته، بلكه با ديدي انتقادي و تحليلي وارد مسائل شده و تا جائي كه در توانش بوده، صحيح را از سقيم و حق را از باطل جدا ساخته و سعي نموده است كه حقائق و واقعيتهاي تاريخي را ارائه دهد.
نويسند? كتاب در علم رجال، بويژه رجال اهل تسنن، صاحب نظر و متخصص است و از اين رهگذر، مطالب ارزنده‌اي را به رشته تحرير درآورده.
چيزي كه بسيار قابل تحسين است و به مؤلف ويژگي خاصي بخشيده، اين است كه: نامبرده از دستهاي تحريفگر و مرموز سياست و عمال خلفاي بني اميه، بني مروان، بني عباس، دسيسه‌هاي يهود و .... در دگرگون ساختن حقيقتها غافل نبوده و با هشياري خاصي به مسائل و مطالب ضبط شده در متون تاريخي نگريسته و بررسي و تحليل نموده است.
مايه خرسندي است كه مؤلف به منابع شيعه نيز رجوع كرده و در تدوين كتابش از آنها ياري جسته و بيشتر اعتماد و تكيه‌اش بر مدارك و مآخذ شيعه مي‌باشد، چرا كه مآخذ شيعه را معتبرتر از ديگر منابع تشخيص داده است.
كتاب در عين رعايت قواعد و قوانين كهن ادبيات عرب، از نثري روان و سليس برخوردار است ودر آن از عبارات پيچيده و كلمات نامانوس پرهيز شده است.
كاستيها و نواقص:
با اينكه نويسنده سعي داشته مطالب ضعيف و اقوال سست را طرد كند، متأسفانه در برخي از موارد شيو? تحقيق را رها كرده و به نقل مسائلي پرداخته است، كه عده‌اي از محققان با ادله محكم آنها را باطل ساخته‌اند، مانند مطالبي كه پيرامون داستان بعثت رسول خدا (ص) در غار «حرا» نقل نموده است، و يا با آوردن كلماتي مثل «كما يدعي الاخباريون» بسنده كرده مانند ماجراي نذر حضرت عبدالمطلب.
گرچه در پايان كتاب منابع مورد استفاده مولف ذكر شده، اما بهتر آن بود كه مدارك و ماخذ مطالب هر صفحه در پاورقي ذكر مي‌شد.
با آنكه نويسنده زحمات فراواني را متحمل شده و اثر گرانسنگي را پديد آورده - كه بايد قدرداني شود - ولي آنگونه كه شايست? سير? رسول اكرم (ص) است به منابع و مراجع متعدد و گوناگون مراجعه نكرده است.
كتاب فاقد فهرستهاي فني، مانند: فهرست آيات، احاديث و اعلام است و همچنين آيات، روايات، اشعار و كلمات مشكل، اعراب‌گذاري نشده است.
ناگفته نماند كه معايب مذكور موجب كاهش ارزش كتاب نبوده، و با وجود اين نواقص در عالم تحقيق و نگارش جايگاه بلندي را به خود اختصاص داده است.
محتواي اجمالي
كتاب داراي بيست و ششم فصل، يك مقدمه، يك تمهيد و دو فهرست مطالب و مصادر است.
مقدمه، در تحسين و تمجيد از پيامبر عظيم الشان اسلام و سير? گرانقدرش، زمان شروع تدوين سيره‌ها و علت نگارش كتاب است و تمهيد آن پيرامون اوضاع و احوال مردم جزيرة العرب در عصر بعثت و ظهور اسلام مي‌باشد، سپس طي فصول كتاب، بحث از سير? پيامبر اسلام (ص) آغاز مي‌گردد.
چكيده عناوين فصل اول تا دهم چنين است: تولد پيامبر (ص)، حادثه شق صد، ازدواج رسول خدا با خديجه،?بعثت پيامبر در غار حرا، هجرت به حبشه، افسانه غرانيق، هجرت به مدينه، جنگ بدر و ...
و مهمترين مباحث فصل يازده تا بيست و پنج از اين قرار است: اخراج يهود بني قينقاع، جنگ احد، حادثه رجيع، بئر مؤنه، غزوات بني مصطق، خندق، بني قريظه، صلح حديبيه، جنگ خيبر، عمرة القضا، نبرد موته، فتح مكه، غزوه حنين، جنگ طائف، حجة الوداع، غدير خم و جيش اسامه.
فصل بيست و ششم كه آخرين فصل كتاب مي‌باشد، دربار? ماجراي سقيقه بني ساعده، تجهيز و تدفين رسول خدا (ص) نگاشته شده است. آنگاه با ترسيم غم‌انگيز غروب خورشيد نورافشان زندگي رسول خدا (ص)، كتاب پايان مي‌پذيرد.
نوآوريها و تحقيقات تازه
نويسنده در صفحات 54-56 از رفتن پيامبر (ص) همراه ابوطالب به شام و داستان مكالمه آن حضرت با بحيراي راهب، بحث نموده و اين ماجرا را ، با ا دلائل مختلف رد كرده و گفته است: اين خبر، هم از حيث سند و هم از جهت متن ضعيف است، چنين مطالبي را دشمنان اسلام ساخته و پرداخته‌اند، تا راه را براي تشكيك در رسالت پيامبر اسلام باز كنند.
مؤلف در مقام طعن بر داستان ياد شده مي‌نويسد: مورخان گفته‌اند ابوطالب پس از ديدار با بحيرا و سفارش او، حضرت محمد (ص) را همراه بلال حبشي و ابوبكر به مكه فرستاد و حال آنكه ابوبكر ده سال بيش نداشت و بلال نيز از او كوچكتر بود، با اين بيان چگونه مي‌توان باور كرد كه ابوطالب با همه تلاشي كه در حفظ جان فرزند برادرش داشت، او را براي طي اين مسافت طولاني، با دو طفل بي‌تجربه در بيابان رها كند!؟
در صفحه 59 درباره اجير شدن پيامبر(ص) براي خديجه، نوشته است:
عمار ياسر مي‌گفت: من داناترين مردم نسبت به امر ازدواج محمد (ص) و خديجه (ع) هستم، من دوست نزديك پيامبر(ص) بودم .... هيچ‌گاه خديجه پيامبر را براي تجارت اجير نكرد و اصلاً محمد براي احدي اجير نشد.
در صفحه 61 از قول ابوهريره آمده است، پيامبر (ص) فرمود: «ما بعث الله نبياً الّا ورعي الغنم فقال له اصحابه و انت؟ قال:‌نعم، كنت ارعي الغم علي قراريط لاحل مكه» مؤلف مي‌گويد: بعيد نيست كه ابوهريره اين خبر را جعل كرده باشد، زيرا ابوهريره مدتي عمرش را به چوپاني گذرانده بود و شايد با جعل اين حديث مي‌خواست فضلي را براي خود ثابت كند. وانگهي مي‌دانيم كه ابوطالب هميشه عنايت خاصي به حضرت محمد (ص) داشت و در مراقبت او از هيچ كوششي فروگذار نبود زيرا كه از آينده درخشان برادرزاده‌اش اطلاع داشت و اين را نيز مي‌دانست كه يهود و نصارا در كمين آن حضرت هستند، با اين وصف چگونه مي‌شود پذيرفت كه ابوطالب فرزند برادرش را به چوپاني گماشته و او را در بيابان به دور از اقوام و خويشانش، تنها رها كرده باشد!؟
بدون ترديد دومين مردي كه به پيامبر ايمان آورد، حضرت جعفر بن ابي‌طالب(ع) بود، ولي اين واقعيت ارزشمند را عمال مزدور بني اميه و ... به خاطر مصالح سياسي و اغراض مادي وارونه جلوه دادند، تاريخ را تحريف كرده و جعفر بن ابي طالب را سي‌و دومين فردي قلمداد كردند كه اسلام آورد، از اين رو مورخان بعدي نيز، بدون تحقيق و بررسي آن را در نوشته‌هاي خود آورده‌اند.! ليكن مؤلف در صفحات 119 و 120 در مورد اسلام جعفر بحث كرده است و از بحارالانوار علامه مجلسي و شرح نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد به دست آورده كه جعفر بن ابي طالب دومين مردي بود كه اسلام آورد.••
در صفحه 158 درباره علت هجرت مسلمانان به حبشه مطالب ارزنده‌اي ارائه داده و مي‌نويسد: تمامي ?مورخان نوشته‌اند علت هجرت مسلمانان به كشور حبشه، رهائي از آزار و اذيت قريش بود و حال آنكه چنين نيست، زيرا تعداد زيادي از اين مهاجران از قبائل بزرگ و سرشناس شهر مكه بودند و كسي متعرض آنان نمي‌شد، وانگهي پس از هجرت پيامبر از مكه به مدينه، در شهر مدينه از شكنجه و آزار خبري نبود، پس چرا برخي از مهاجران حبشه تا سال هفتم هجرت در آنجا ماندند؟ اين مطلب حاكي از آن است كه پيامبر (ص) از طريق هجرت مسلمانان به حبشه قصد تبليغ و ترويج اسلام را داشته و مي‌خواسته عملاً بفهماند كه اسلام ديني است جهاني و همگاني، و اختصاص به جزيرة العرب ندارد.
در صفحات 199 و 200 داستان آب دهن انداختن عقبة بن ابي معيط به صورت پيامبر (ص)، نقل شده و مؤلف در نقد آن نوشته است: اين روايت نيز جعلي و ساختگي است، چرا كه عقبه جرأت چنين جسارتي را نداشت و بر فرض كه چنين كاري را انجام مي‌داد، حضرت ابوطالب و حمزه (ع) او را بي‌پاسخ نمي‌گذاردند، همانگونه كه به ديگراني كه نسبت به رسول خدا بي‌احترامي كردند، پاسخ گفتند.
در صفحه 206، تحت عنوان «اسلام ابوطالب» مطالب ارزشمندي را نگاشته و تا حدود زيادي حق آن بزرگوار را ادا كرده و مشت محكمي به دهان ياوه‌گويان زده است. مطلب با اين عبارت شروع مي‌شود:‌«في عقيدتي ان التاريخ ما ظلم احداً كما ظلم اباطالب، و ما اساء المسلمون اساءة افحش و اعظم من اسائتهم لمحمد (ص) في عمه ابي طالب! به عقيده من تاريخ به احدي مانند ابوطالب ظلم نكرده است و مسلمانان بي‌احترامي‌اي بدتر و بزرگتر از بي‌احتراميشان نسبت به حضرت محمد (ص) درباره عمويش ابوطالب مرتكب نشده‌اند.»
تا آنجا كه راقم اين سطور اطلاع دارد، اين جمله رساترين عبارتي است كه تا به حال در مورد مظلوميت حضرت ابوطالب گفته شده است. مؤلف كتاب پس از ذكر مطالب ياد شده، ادل? اسلام آوردن ابوطالب را بيان مي‌كند كه به خاطر عدل تطويل، از درج آن خودداري كرده و مطالع? آنرا به پژوهندگان و حقيقت‌جويان توصيه مي‌نماييم.
اما نكت? شايان ذكر اين است كه مؤلف مي‌نويسد: تمام اتهاماتي كه درباره كفر ابوطالب به چشم مي‌خورد،‌ در دوران خلفاي بني اميه بوده و به وسيله عروة بن زبير و محمد بن شهاب زهري ساخته و پرداخته شده است و بسياري از مورخان نيز اين اتهام سست و واهي را بدون تحقيق و بررسي از آن دو نقل كرده‌اند.
در صفحه 241 پيرامون مسأله معراج آمده است: كتابهاي حديث و سيره، مطالبي دربار? معراج نوشته‌اند كه خالي از حشو و مبالغه نمي‌باشد، البته واجب نيست انسان تمامي آنها را تصديق كند، الّا مواردي كه به وسيله نص صحيح از پيامبر (ص) و ائمه (ع) ثابت شده باشد.
در صفحات 272- 275 مسأله تشريع اذان و اقامه مطرح شده است و مؤلف ابتدا قضيه را از سير? ابن هشام نقل مي‌كند كه او گفته: ‌اذان و اقامه در خواب به عبدالله بن زيد و عمر بن خطاب الهام شد!! آنگاه به نقد و بررسي خبر مذكور مي‌پردازد و اثبات مي‌كند كه تشريع اذان و اقامه مانند ديگر مسائل اسلامي به وسيله وحي بوده و دين مقدس اسلام اجل از اين است كه اين گونه تشريع شود، بلكه اين افسانه‌ها ساخته و پرداخته جاعلان و تحريفگران زمان خلفاي بني اميه و بعد از آنان است.••
در صفحه 281 دربار? ابوقيس بن اياس نوشته است: اينكه گفته‌اند ابوقيس قبل از اسلام لباس زبر و خشن (مسوح) مي‌پوشيد، از پرستش بتها خودداري مي‌نمود، غسل جنابت مي‌كرد، از زن حائض كناره‌گيري مي‌نمود، در خانه‌اش مسجدي انتخاب كرده بود كه از ورود شخص جنب در آنجا جلوگيري مي‌كرد و ... هيچ كدام صحيح نيست، بلكه كعب الاحبارها و وهب بن منبّه‌ها و .... اين گونه مطالب را ?جعل كردند تا در رسالت پيامبر اسلام تشكيك نموده و القاء شبهه كنند و نتيجه بگيرند كه آنچه را پيامبر اسلام آورده است چيز جديدي نيست و قبلاً هم وجود داشته است.
در صفحه 290 مي‌نويسد: اينكه ابن هشام و مؤلفان صحاح نوشته‌اند: لبيد بن عاصم، پيامبر را سحر كرد! از اباطيل و افسانه‌هاي منافقين است و اگر اين نوع افسانه‌ها را بپذيريم، براي روايات و احاديث گرانقيمت رسول خدا(ص) اعتباري باقي نمي‌ماند.
در صفحه 321 پيرامون سريه عبدالله بن جحش آمده: اينكه مي‌گويند عبدالله خمس غنائم را جدا كرد و مابقي اموال را بين افراد تقسيم نمود، در حاليكه هنوز مسأله خمس تشريع نشده بود! صحيح نيست و از جعليات منافقين است كه خواسته‌اند بدين وسيله اسلام را زير سئوال ببرند و اثبات كنند كه تشريع احكام اسلام به وسيله وحي نبوده است.
در صفحه 366 در مورد اينكه پيامبر (ص) دخترش زينب را با همان عقد اول به ابي العاص برگرداند، تشكيك شده و مؤلف گفته است: اين مطلب با فقه تشيع و نظريه ائمه معصومين(ع) سازگار نيست، پس بايد به عقد جديد او را برگردانده باشد.
اينكه در كتابهاي سيره پيرامون عزوه غطفان گفته شده:‌ باران آمد و لباسهاي پيامبر (ص) تر شد، آنگاه آن حضرت براي خشك كردن لباس به تنهائي زير درختي رفت ودر اين هنگام مشركين مردي به نام «دعثور» را فرستادند تا آن حضرت را بكشد و ... نويسنده كتاب در صفحه 383 مي‌گويد: جاي سئوال است كه چگونه ممكن است پيامبر (ص) از اردوگاه لشكرش جدا شده باشد و يكه و تنها به گوشه‌اي كه دشمنان او در آنجا هستند رو آورده باشد؟! و نيز چگونه ممكن است كه اصحابش او را تنها گذارده باشند؟ و حال آنكه مشركين در كمين او بوده‌اند!
در صفحه 441 حادثه رقت بار بئر مؤنه را مطرح كرده و سپس در صفحه 443 مي‌نويسد: اينكه معروف است ابوبراء در اين ماجرا بي‌گناه بود و ... من در اين سخن شك دارم، زيرا ابوبراء رئيس قوم خود بود و نفوذ زيادي در آنان داشت، لذا مي‌توانست از قتل مبلغان اسلام و قرآن جلوگيري كند. و از سوي ديگر مي‌دانيم رسم عرب بر اين بود كه اگر كسي به فرد يا افرادي پناه مي‌داد اهل قبيله‌اش، مي‌پذيرفتند و ابوبراء با آنكه مي‌توانست به مبلغان اسلام پناه دهد، اين كار را نكرد و اگر پناه داده بود مبلغان اسلام كشته نمي‌شدند.
در صفحات 459-476 از همسران پيامبر (ص) و همچنين در مورد تعدد زوجات بحث شده و در اطراف آن مطالب جالبي طرح گرديده است، كه اين نوشته را مجال آوردن آن مطالب نيست، علاقمندان به اين مسائل مي‌توانند به اصل كتاب رجوع كنند.
مؤلف در صفحه 482 پيرامون حديث «افك» بحث كرده و در خلال آن، اين ادعا را كه پيامبر (ص) در هر جنگ طبق قرعه يك يا چند تن از همسرانش را همراه خود مي‌برد، رد كرده و ماجراي افك را مربوط به ماريه قبطيه دانسته است.
در صفحه 555 ضمن بيان جنگ خيبر داستان، كشته شدن مرحب خيبري را به دست علي (عليه السلام) توضيح داده و انكار كنندگان آن را با پاسخي مبسوط و متقن در حصار استدلال كشيده و به انزواي سكوت انداخته است.
در صفحه 575 دربار? جنگ موته بحث كرده و دربار? اينكه فرمانده سپاه اسلام در اين جنگ جعفر بن ابي طالب(ع) بود، از منابع شيعه و سني شاهد آورده و همچنين داستان فرار خالد بن وليد را شرح داده است.
در صفحه 657 و نيز صفحات 721- 723 مطالب جالبي عنوان شده و نيز مسائل تاز? ديگري در كتاب هست كه ما به خاطر رعايت اختصار از درج آنها خودداري كرديم و علاقه‌مندان را به مطالعه كتاب توصيه مي‌نمائيم. ?
چند تذكر:
در پايان اين مقال يادآوري چند نكته مفيد به نظر مي‌رسد كه بيان مي‌شود:
الف- اينكه گفته شد در كتاب مذكور مطالب نو و تازه‌اي وجود دارد، به معناي اين نيست كه هيچ كدام از آنها در منابعي كه قبل از اين كتاب نگاشته شده نيامده، بلكه مقصود اين است كه مؤلف از جهات گوناگون و با روشي جديد به نقد و بررسي آنها پرداخته و خواننده را به بسياري از واقعيات تاريخي رهنمون ساخته است.
ب- انتخاب و نقل برخي از مطالب در اين نوشتار به معناي تأييد صد درصد آنها نبوده، بلكه منظور اين است كه اين مسائل قابل تحقيق و پژوهش جديد است و بايد پيرامون آن به تجزيه و تحليل پرداخت، تا در آينده، پيرايه‌ها و افسانه‌هائي كه به وسيله منافقان و دشمنان اسلام در سيره رسول اكرم (ص) داخل شده، از سيماي روشن تاريخ صدر اسلام زدوده شود، و سيره‌اي پيراسته از واقعيات و شايست? حضرتش به جامعه بشريت ارائه گردد، كه اين خود نوعي اقدام در راه اصلاح جوامع انساني است. زيرا سيره و روش زندگاني آن حضرت براي مسلمانان اسوه و الگو مي‌باشد.
ج- بسيار مناسب است كتاب مزبور، با قلمي روان و نثري شيوا به زبان فارسي برگردانده شود، در حالي كه هر سال ده‌ها كتاب بي‌محتوا، بلكه منحرف كننده، از طرف مترجمين و ناشرين ضد اسلامي، در كشور ايران ترجمه و چاپ مي‌گردد. آيا جا ندارد كه كتابي به اين نفيسي به فارسي ترجمه شود؟
د- مطالبي كه در اين مقال از كتاب نقل شده، ترجمه آزاد و به طور خلاصه اقتباس گرديده است. ?
يادداشتها
? . پايان ص 111
? . پايان ص 112
? . پايان ص 113
? . پايان ص 114
? . پايان ص 115
? . پايان ص 116
1
- استاد هاشم معروف حسني از علماي برجسته كشور لبنان و زادگاهش يكي از روستاهاي جبل عامل بود، او در علوم گوناگون، به خصوص در تاريخ و حديث زحمت كشيده بود و يد طولائي داشت، نامبرده كتب گرانبهاي ديگري نيز دارد، كه هم خود و هم ديگر تأليفاتش احتياج به نوشتاري جداگانه دارد، استاد چند سال قبل دنيا را وداع نمود و به جوار حق شتافت.
- در اين زمينه مؤلف كتاب گرانسنگي دارد به نام « الموضوعات في الاثار و الاخبار» كه مطالعه آن اطلاع عميق او را در علم رجال نشان مي‌دهد.
- لازم به تذكر است كه، انديشمند و مورخ گرانقدر، استاد سيدجعفر مرتضي حسيني، يكي ديگر از محققان خطه عالم خيز لبنان اين مهم را، تا حد زيادي در كتاب كم‌نظير و پرمحتواي «الصحيح من سيرة النبي الاعظم» انجام داده، كه اميد است در آينده‌اي نه چندان دور، به معرفي آن همت گماريم.
- سير? ابن هشام، ج1، ص 191.
- تاريخ يعقوبي، ترجمه دكتر آيتي، ص 375 و 376.
- اين روايت با اين عبارت «ما من نبي الا وقدرعي الغنم، قيل: و انت يا رسول الله؟ قال: و انا» در سير? ابن هشام، ج1، ص 176 آمده است.
- بحارالانوار، ج2، ص 272.
- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 13، ص 269.
••. پيرامون زندگاني و شخصيت جعفر بن ابي‌طالب بررسي مشروحي انجام شده كه به خواست خدا در يكي از جرائد درج مي‌شود.
- متفكر شهيد استاد مطهري نيز اين مطلب را در كتاب «وحي و نبوت» ص 183 يادآور شده است.
•• داستان تشريع اذان به اين نحو افسانه‌اي بيش نيست، نگارنده در اين زمينه بحث نسبتا?ً مشروحي نموده، رجوع كنيد به مجله كيهان انديشه، شماره 6، مقاله «نگاهي به پيامبري و انقلاب پيامبري و جهاد، پيامبري و حكومت» ص 96.
- مروج الذهب ، ج 1، ص 162 .
- سير? ابن هشام، ج2، ص 162.
- سير? ابن هشام، ج 2، ص 252.
سير? ابن هشام، ج 2، ص 313 و 314. در حاشيه ص 314 همين كتاب از «روض الانف» نقل شده: «قال السهيلي: و يعارض هذا الحديث ما رواه عمر و بن شعيب عن ابيه عن جده، ان النبي(ص): ردها عليه بنكاح جديد. و هذا الحديث هوالذي عليه العمل...».
- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 34.
- سير? ابن هشام، ج3، ص 193.
- براي آگاهي از داستان «افك» نگاه كنيد به سير? ابن هشام، ج3، ص 310.
/ 1