امام مهدى (عج) در احاديث اهل سنت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام مهدى (عج) در احاديث اهل سنت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
امام مهدى امام مهدى(عج) در احاديث اهل سنت

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم «الحمدلله رب العالمين و الصلوة والسلام على خاتم الأنبياء و افضل المرسلين محمد و آله الطاهرين.» مدخل بحث «بسم اللَّه الرحمن الرحيم، الم . ذلِكَ الْكِتبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِّلْمُتَّقِينَ . الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ....»(133)«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّلِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ.» وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً....»(134) ولادت با سعادت منجى عالم بشريت را به همه آقايان و خودم تهنيت و تبريك مى‏گويم. آنچه بنا است به خاطر آن دقايقى وقت شما را بگيرم، احاديثى از كتب مكتب خلفا در بشارت به دوره حضرت حجت(عج) است؛ مقدمه در ابتدا مقدمه‏اى را بيان مي ‏كنم. مردم و انسان‏ها دو قسم هستند: يك قسمى مانند حيواناتند كه نمى‏دانند اصل خلقت چه بوده، از كجا آمده‏اند و نهايت عالم خلقت چيست؟ و دسته اى ديگر از آن‏هايند كه پيرو كتاب آسماني ‏اند. كتاب‏هاى آسمانى كه امروزه در دست ما است همان تورات، انجيل و زبور است؛ ولى همه آن‏ها تحريف شده‏اند جز قرآن كريم كه هيچ تغييرى نكرده است. حتى يك كلمه از آن كم و زياد نشده است؛ كما اين‏كه در 3 جلد كتاب «قرآن الكريم و روايات المدرستين» من ثابت كرده‏ام كه ممكن نيست كه يك كلمه از قرآن كريم جابه جا يا كم و زياد شده باشد و همچنان است كه خدا وعده كرده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».(135) اهل كتاب همه متفق القول هستند و اجماع دارند كه ابتداى خلقت، از خالق متعال است و اين جهان خلقت را روز آخرى است كه در آن روز، عدالت در جوامع بشرى بر پا خواهد شد. بعضى در انتظار حضرت عيسى بن مريم‏عليه السلام هستند و معتقدند او منجى آخرالزمان است؛ ولى مطالب و منابع آنان مانند ما مسلمانان روشن نيست. منابع آنان تحريف و كم و زياد شده است. امّا ما مسلمانان با رواياتى كه از مكتب اهل بيت‏عليهم السلام و مكتب خلفا داريم، روشن‏تر هستيم. آن منجى عالم بشريت لقبش «مهدى(عج)» است. اين در تمام رواياتى كه از آخر الزمان خبر مى‏دهد در منابع دو مكتب موجود است؛ فرق مكتب اهل بيت - عليهم السلام - و مكتب خلفاء اما چيزى كه هست ما پيروان مكتب اهل البيت، شيعيان اهل بيت‏عليهم السلام از مكتب خلفا هم روشن‏تر هستيم. چرا؟ دليل اول يك دليل مهمش آن است كه در مكتب خلفا از نشر حديث پيامبرصلى الله عليه وآله و نوشتن آن جلوگيرى كردند. من در كتاب معالم المدرستين و جاهاى ديگر اين را بيان كرده ‏ام. روايتى را از مسند احمد بن حنبل و سنن ابن ماجه كه از صحاح سِتّه است، نقل مى‏كنم: عبدالله بن عمرو بن عاص مى‏گويد: «كنت اسمع كلما اسمعه من رسول الله و نهتنى قريش. قالوا تكتب كلما تسمعه من رسول ‏اللَّه و رسول اللَّه بشر يتكلموا فى الغضب و الرضا.»(136) مثلاً از عمار خوشش آمده، گفته: «عمار مع الحق.»(137) از ابوذر خوشش آمده، فرموده است: «ما اظلت الخضراء و لا اقلت الغبرا على لحظة اصدق من ابوذر.»(138) از حكم بن عاص پدر مروان بدش آمده است لعنتش كرده، آيا تو اين‏ها را مى‏نويسى؟! بالاتر از اين، در صحيح مسلم بابى است - مى‏دانيد كه صحيح مسلم سومين كتاب از لحاظ اهميت نزد برادران اهل سنت است، قرآن، صحيح بخارى و صحيح مسلم - به نام «باب من لعنه النبى‏صلى الله عليه وآله او سبه او دعا عليه و ليس هو اهلاً لذلك كان له زكاة و اجراً و رحمة.»(139) حال اين روايت‏ها را نمى‏خواهم بخوانم. مكتب خلفا منع كرده‏اند نوشتن روايت و حديث پيامبرصلى الله عليه وآله را. آنچه همه مى‏دانند روايتى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مرض وفات فرمود و در صحيح بخارى و صحيح مسلم وجود دارد: «آتونى بدوات و قرطاس أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده ابدا.»(140) عمر گفت: «حسبنا كتاب اللَّه.»(141) بعضى خواستند كاغذ و قلم بياورند. نگفته‏اند چه كسى گفت. اما نمى‏شود غير از خليفه دوم عمربن خطاب كسى ديگر باشد. او گفت: «إن الرجل ليهجر»(142)؛ اين مرد در هذيان است. خواستند مجدداً كاغذ و قلم بياورند. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «أو بعد ماذا،»(143) ديگر بعد از چه!!! بعد از وفات پيامبرصلى الله عليه وآله، ابوبكر كه خليفه شد در «تذكرة الحفاظ» ذهبى كه از بزرگان علماى مكتب خلفا است، در ترجمه ابوبكر دارد كه او گفت: حديث از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت نكنند، هر كس از شما سؤال كرد بگوييد، «بيننا و بينكم كتاب الله، فأحل ما أحل. ...»(144) بعد از ابوبكر، عمر بن خطاب منع از روايت حديث پيامبرصلى الله عليه وآله را تشديد كرد. چنان‏كه منقول است چند نفر رفته بودند به خارج از مدينه و از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت كرده بودند. اين‏ها را آورد و در مدينه حبس كرد. در ترجمه عمر بن خطاب، در تاريخ طبرى كه از امام و مورخين مكتب خلفا است از ابوموسى اشعرى نقل كرده كه عمر بن خطاب هر كه را به عنوان والى به جايى مى‏فرستاد، با او تا بيرون مدينه مى‏رفت و به او مى‏گفت: از پيامبرصلى الله عليه وآله چيزى روايت نكن. سبب اين سفارش عمر آن بود كه روايت‏هاى مخالف با سياست خلفا منتشر نشود. از زمان ابوبكر شروع كردند قرآن بى تفسير نوشتن. آنچه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل مى‏شد به دو صورت بود؛ يعنى دو وحى بر پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏شد: يكى وحى قرآنى و ديگر وحى بيانى؛ به عنوان مثال ما عدد ركعات نماز را در قرآن نداريم. توضيح آن در وحى بيانى است. پيامبرصلى الله عليه وآله وحى بيانى را در خانه خودش نوشته بود و هر جا كه قرآن مى‏خواند وحى بيانى آن را نيز مى‏گفت؛ چنان كه در مسند احمد دارد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مسجد خودش ده آيه، ده آيه درس مى‏داد: «ابى عبد الرحمن السلمى قال حدثنا من كان يقرئنا من الصحابه انهم كانوا يأخذون من رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله عشر آيات فلا يأخذون فى العشر الاخرى حتى يعلموا ما فى هذه من العلم و العمل.»(145) اين تفسير بيانى هم مخالف سياست حكومت بود. «يأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ ...»(146) وحى شده بود و نازل شده بوده وحى بيانى آن «فى على» بود لذا شروع كردند و يك قرآن بى تفسير را نوشتند. زمان «ابوبكر» شروع به نوشتن كردند، زمان «عمر» تمام شد و آن را نزد حفصه گذاشتند. بعد اين قرآن را زمان عثمان در هفت نسخه استنساخ كردند و به بلاد فرستادند و آن همين قرآن است كه در دست ما است. همان قرآنى است كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد. هيچ كم و زياد ندارد؛ ولى وحى بيانى آن از بين رفته است. خلفا منع كردند از نوشتن حديث پيامبرصلى الله عليه وآله تا زمان ابوجعفر منصور؛ مگر دو سال حكومت عمر بن عبدالعزيز (100 - 99) كه اجازه داد حديث بنويسند. در كتاب «تاريخ الخلفاء» سيوطى و در كتاب "تاريخ الاسلام " ذهبى در سنه 146 در ترجمه ابوجعفر منصور دارد كه او دستور داد حديث پيامبرصلى الله عليه وآله را بنويسند. اين مقدمه را گفتم تا بگويم احاديثى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره حضرت حجت(عج) آمده است، نزد ما بيش‏تر است. احاديث مكتب خلفا چون بنا بود من احاديثى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره حضرت حجت(عج) از مكتب خلفا رسيده، نقل كنم. اما روايات آن‏ها نسبت به روايات ما كم‏تر است، مع ذلك مكتب خلفا در اين باره كتاب‏هايى نوشته‏اند. سيوطى شافعى كتابى دارد به نام «العرف الوردى فى الاخبار المهدى(عج)». سبط ابن جوزى هم كتابى دارد. حالا من چند روايت از مكتب خلفا براى شما مى‏خوانم: حديث اول روى الشيخ ابراهيم الحموينى الشافعى [استاد ذهبى كه وفاتش سنه 722 است‏] فى "فرائد السمطين" [طبع استانبول ]بسنده عن ابن العباس قال، قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله: «إن خلفائى و أوصيائى و حجج‏اللَّه على الخلق بعدى إثنا عشر اولهم أخى و آخرهم ولدى. قيل: يا رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله و من أخوك؟ قال: على بن ابى‏طالب‏عليه السلام. قيل: و من ولدك؟ قال: المهدى(عج) الذى يملأ الارض قسط و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً والذى بعثنى بالحق بشيراً و نذيراً لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول‏اللَّه ذلك اليوم حتى يخرج فيه ولدى المهدى(عج) فينزل روح‏اللَّه عيسى بن مريم فيصلى خلفه.»(147)[ اين اجماعى است. اين در روايات ما بسيار است. در روايات مكتب خلفا هم دارد كه عيسى بن مريم‏عليه السلام پشت سر حضرت حجت(عج) نماز مى‏خواند ] «و تشرق الارض بنور ربه و يبلغ سلطانه المغرب و المشرق.»(148) دنيا را حكومت عدل امام زمان(عج) فرا مى‏گيرد جايى نمى‏ماند كه خارج از حكومت حجت بن‏الحسن(عج) باشد. حديث دوم فى تاريخ المقتل الحسين‏عليه السلام لأخطب خطباء الخوارزم، موفق بن احمد الحنفى المتوفى‏ سنة الخمس مأة و ثمان و ستين هجرية [او سند را كامل آورده است. من فقط آن آخرى را مى‏گويم ] بسنده عن ابى‏سلمى راعى إبل رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله انه قال: ليلة اسرى بى الى السماء ارانى‏اللَّه ذريتى و المهدى(عج) فى وسطهم كأنه كوكب درى.(149) [حضرت حجت(عج) نسبت به ائمه عليهم السلام - مثل پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله است نسبت به تمام پيامبران. در روايت ديده‏ام كه امام جعفر صادق‏عليه السلام بعد از نماز سر سجاده نشسته بود مى‏گفت: سيدى (خطاب به حضرت حجت(عج)) انتظار تو و غيبت تو چنين و چنان مى‏كند، يعنى حضرت حجت(عج) نسبتش به ساير ائمه‏عليهم السلام مثل نسبت پيامبرصلى الله عليه وآله است به ساير انبيا. لذا اين‏جا مى‏فرمايد والمهدى(عج) فى وسطهم كأنه كوكب درى ] و قال ‏اللَّه هولاء الحجج و هو سائر من عترتك و المنتقم من أعدائى.(150) حديث سوم اين روايت در «سنن ابى‏داوود» (جزء دوم صفحه 420) و «تذكرة خواص الامه» (صفحه 377 چاپ استامبول 1399) است. سنن ابو داوود يكى از صِحاحِ سِتَّ شمرده مى‏شود. ابوداوود و ابن الجوزى سلسله سند دارند، من ساقط كردم. بسنده عن ابن عمر[ ابن عمر كه مى‏گويند عبداللَّه بن عمر است. معروف است كه بزرگ‏ترين فرزند خليفه دوم بود ] قال قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله «يخرج فى آخر الزمان رجل من ولدى اسمه كاسمى و كنيته ككنيتى، يملأ الارض عدلاً كما ملئت جوراً، فذلك المهدى(عج).»(151) حديث چهارم اين روايت در «سنن ابو داوود» (جزء دوم صفحه 208) و مصابيح السنة (جزء دوم صفحه 134) - مصابيح السنة يعنى چراغ حديثهاى پيامبرصلى الله عليه وآله، چراغ سنت پيامبرصلى الله عليه وآله - للبقوى‏، والجامع الصغير لجلال‏الدين سيوطى الشافعى. (حديث 6244) وجود دارد. سيوطى گفته اين حديث صحيح است. حديثى كه نزد سنّى‏ها صحيح است، معنايش اين است كه به شرط تأييد بخارى است؛ يعنى راويان اين روايت همان رواياتى است كه بخارى روايتشان را صحيح دانسته؛ يعنى مستدرك مى‏شود بر روايات صحيح بخارى. «قال، قال النبى: صلى الله عليه و آله المهدى منّى أجلى الجبهه»، «أقنى الانف» «يملأ الارض قسطاً و عَدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً، يملك سبع سنين.»(152) مدت حكومت حضرت را نيز اين روايت معين كرده است. اجلى الجبهة، يعنى، (بنابر اين روايت)، جلوى سر حضرت حجّت (عج) مو نداشته است. اقنى الانف، يعنى بينى مباركش كشيده و باريك است. حديث پنجم اين حديث در «الجمع بين الصحاح الستة» آمده است. حميدى كتابى دارد، جمع بين صحاح است؛ يعنى آنچه روايت در صحيح بخارى، صحيح مسلم، صحيح ترمذى، صحيح ابن ماجه و (صحيح) سنن ابى‏داوود (صحيح) و مسند احمد وجود دارد جمع كرده. اين كتاب در دانشكده اصول‏الدين هست. در باب اشراط الساعة - در آن باب شرط پايان عمر دنيا را بيان مى‏كند - اين روايت را آورده است. اين روايت در صحيح ابوداوود و صحيح ترمذى هم وجود دارد؛ يعنى او از اين دو صحيح روايت كرده. اين به اسنادشان عن عبداللَّه بن مسعود و ابى‏هريرة؛ اين روايت را روايت كردند. در روايت كمى لفظ اين دو صحابى فرق مى‏كند: «إن رسول ‏اللَّه صلى الله عليه وآله قال: لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول ‏اللَّه ذلك اليوم حتى يبعث الله فيه رجلاً منى او من اهل بيتى، يواطى اسمه اسمى.....»(153) در روايت ابوهريره «حتى يملك رجل» آمده است؛ يعنى يك مردى حاكم بشود. حميدى مى‏گويد به نظرم لفظ «يبعث» صحيح‏تر است؛ حتى يبعث رجلاً يعنى خدا كسى را بر انگيزد. اين مرد از من است. از خاندان من است و «يواطى‏ء اسمه اسمى.»(154) همه ما اسم حضرت حجت(عج) را مى‏دانيم كه همان اسم پيامبرصلى الله عليه وآله است. منتها ما منع شده‏ايم. ما را منع كرده‏اند از بردن نام حضرت. گفته‏اند اسم حضرت را ؛ نگوييد. اما من حالا مى‏گويم اسم حضرت حجت(عج) «محمد» است. روايات جهت منع را چنين ذكر كرده‏اند: اهل كتاب مى‏گويند آن كسى كه پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله است و در تورات و انجيل بشارتش آمده، همان است كه شما منتظر اوييد. لذا به ما دستور داده‏اند اسم حضرت حجت(عج) را نياوريد. بدين سبب، ما «مهدى(عج)» لقب آن حضرت را مى‏آوريم. كنيه‏ى حضرت هم «ابوصالح» است. حديث ششم اين روايت در كنزالعمال (جزء هفتم صفحه 263) است. متقى هندى روايت‏هاى صحاح سِتَّ با مسند احمد را جمع كرده و كنز العمال ناميده است. بسنده عن على أنه سئل النبى‏صلى الله عليه وآله: أَمِنّا آل محمد المهدى(عج) ام من غيرنا، قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله: بل منا، يختم اللَّه به كما فتح بنا، بنا يستنقضون من الفتنه كما انقضوا من الشرك و بنا يألف اللَّه بين قلوبهم بعد عداوة الشرك.(155) آيا مهدى آخرالزمان(عج) از ما است يا از غير ما؟ پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: بله مهدى(عج) از ما است و شريعت اسلام به او ختم مى‏شود، همچنان كه به پيامبرصلى الله عليه وآله ابتدا شده است. «بنا ينقذون من الفتنه كما انقضوا من الشرك»(156)؛ همچنان كه امت توسط خاتم الانبيا از شركى كه در جهان بود رها شدند، از فتنه‏هايى كه الان در دنيا است به وسيله ما خلاص مى‏شوند. «بنا يُؤَلّفُ اللَّه بين قلوبِكم بعد عداوة الشِّرْكِ»(157)؛ و به وسيله ما قلوب مؤمنان الفت مى‏گيرد، بعد از عداوتى كه مشركان بينشان انداختند. حديث هفتم اين حديث از اُمِّ سَلَمَه است. اين روايت در سنن ابوداوود (باب المهدى(عج) حديث 4384) و در سنن ابن ماجه در باب الفتن (حديث 4086) و در مستدرك حاكم نيز آمده است. «مستدرك حاكم» استدراك كرده بر صحيح بخارى و بر صحيح مسلم. احاديثى كه صحيح مى‏دانسته، آورده است. از جمله اين حديث اين است: [عن ام سلمه رضى‏اللَّه تعالى عنها «قالت، قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله المهدى(عج) من عترتى من ولد فاطمة»(158).] اين روايات همه روايات در اين باب نيست، بلكه انتخابى و از باب تبرك اين‏ها را از كتاب دايى‏ام مرحوم آقا ميرزا نجم‏الدين به نام «المهدى الموعود (عج) فى اخبار الطرفين» نقل كردم. دو مطلب مهم حالا از دو چيز مى‏خواهم صحبت بكنم: يكى سرداب غيبت چيست و ديگرى هم از كيفيت حكومت حضرت. آنچه ما در روايات داريم آن است كه حضرت به علمش عمل مى‏كند؛ يعنى پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله اگر چنانچه كسى دزدى مى‏كرد، اگر دو شاهد بر دزدى كردنش بود، حد براى او جارى مى‏كرد و دستش را قطع مى‏كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله، حضرت اميرعليه السلام و امام حسن‏عليه السلام اين‏ها در زمان حكومت حد زنا را وقتى جارى مى‏كردند كه چهار نفر شاهد داشته باشد. اما حضرت حجت(عج) به علمش عمل مى‏كند؛ يعنى چنانچه در يك جايى يك نفر دزدى كرد، حضرت دستور مى‏دهد دستش را ببرند. مال را هم از او بگيرند و برگردانند. لذا امكان غير عدالت نيست. در حكومت حضرت حجت بن الحسن العسكرى(عج) اصلاً خلاف عدالت امكان ندارد. تا اين جاى داستان حضرت مهدى(عج) ما با برادران اهل سنت در اين عقيده شريك هستيم. منتها ما روشن‏تريم. براى اين‏كه ما از نشر روايت منع نشده‏ايم. همچنين كتاب جامعه حضرت اميرعليه السلام نزد ائمه‏عليهم السلام بوده به اضافه آن تفسيرى كه در خانه پيامبرصلى الله عليه وآله بوده است. پيامبرصلى الله عليه وآله كتاب جامعه را به حضرت اميرعليه السلام املا مى‏كردند. بدين‏گونه كه هر شب، آخر شب، ساعتى بود؛ حضرت اميرعليه السلام مى‏رفته خدمت رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله. حضرت مى‏فرمايد: اگر خانه خودمان بود، حسن و حسين (عليها السلام) هم نشسته بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله به من مى‏فرمود: «اكتب». آنچه بر پيامبرصلى الله عليه وآله از لقاى اول تا لقاى دوم شده بود، بر حضرت اميرعليه السلام مى‏خواند و حضرت آن را مى‏نوشتند. من خودم حرز جواد داشتم. روى پوست آهو بود در يكى از سفرهاى حج آن را از من گرفتند. آن كتاب اسمش جامعه بوده است؛ يعنى تمام آنچه بر پيامبرصلى الله عليه وآله وحى شده، حضرت اميرعليه السلام نوشته بود. در روايت داريم آن جامعه هفتاد زراع بوده است. پس ما از پيامبرصلى الله عليه وآله بريده و قطع نشديم. ائمه‏عليهم السلام به وسيله اين كتاب جامعه ما را به آن حضرت پيوند مى‏زنند. ائمه‏عليهم السلام بر اصحابشان از آن جامعه مى‏خواندند. در جايى ديده‏ام كه نقل كرده بود ائمه‏عليهم السلام تا حضرت رضاعليه السلام آن جامعه را به اصحابشان نشان داده‏اند. شخصى از حضرت صادق‏عليه السلام سؤالى كرد. عرض كرد: «فما رأيك»(159)؟ خيال كرد مثل ابوحنيفه است. فرمود: ويهك «لو كنّا نفتى الناس بِرأيِنا و هو انا لَكُنّا مِن الهالكين.»(160) من از چيزى نقل مى‏كنم كه به نوشته على‏عليه السلام از پيامبرصلى الله عليه وآله از جبرئيل و از خدا است. اصحاب، احاديثى كه ائمه ( عليهم السلام) از آن جامعه برايشان مى‏خواندند، در رساله‏هاى كوچك مى‏نوشتند، اسم آن رساله‏ها در علم الحديث، اصل است. وقتى تعداد اين اصول چهارصد اصل شد به آن «اصول اربعماة» مى‏گفتند. دو تا از آن اصول را من در دانشگاه تهران به نام «اصل اسفرى» ديدم كه از آن روايت مى‏كنند. در كتاب معالم المدرستين بيان كرده‏ايم كه ما از پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه (عليهم السلام) قطع نشده‏ايم. اين «اصول اربعماة» را مرحوم كلينى‏رحمه الله خواسته است خود جمع بكند، اما نتوانست؛ ولى شيخ صدوق‏رحمه الله جمع كرد. پس روايات ما تسلسل دارد. ما در روايات خود كيفيت ظهور و حكومت امام (ع) را داريم؛ زيرا بر خلاف آنها كه منع كردند، ما اين‏گونه احاديث را نگه داشتيم. لذا ما درباره حضرت مهدى(عج)، كيفيت حكومت آن حضرت و مسأله رجعت و ..... نسبت به اهل سنت روشن‏تريم نه اين‏كه اختلاف داشته باشيم. مطلب دوم: سرداب غيبت مطلب ديگر درباره سرداب غيبت است. خدا رحمت كند شيخ محمود ابوريه را. او عالمى مصرى بود كه كتاب عبداللَّه بن سبا را خوانده بود و شيعه شده بود. شيخ محمودرحمه الله براى من نوشت: مى‏گويند شما شيعيان عصر جمعه سوار اسب مى‏شويد، شمشير به دست مى‏گيريد، در مقابل سرداب غيبت مى‏ايستيد و مى‏گوييد يا حجة بن الحسن (ع) ظاهر بشو. برايش نوشتم من خودم در اين جا (بغداد) به دنيا آمده‏ام مدتى هم ساكن بوده‏ام تا به حال چنين چيزى نديده‏ام. در باب سرداب غيبت مطلب چنين است. ائمه‏عليهم السلام در خانه خودشان يك عبادتگاه داشتند نه مسجد. يك اتاقى، يك جايى كه جاى عبادت بود. مسعودى در مروج الذهب نوشته:(161) به متوكل خبر دادند امام على النقى‏عليه السلام سلاح جمع مى‏كند. افرادى را فرستاد به خانه حضرت ريختند، او را در جاى عبادتش ديدند. حضرت را با همان حال نزد متوكل بردند. اين جا كه به سرداب معروف است، جايگاه عبادت امام على النقى و امام حسن عسكرى - عليهما السلام - و بعد هم جاى عبادت حضرت حجت(عج) بود، ولى اكنون زمين بالا آمده - مثل شهر رى كه اكنون زمين بالا آمده است - لذا اين جا سرداب مانند شده در اصل سرداب نبوده. اين همان جايى است كه مسعودى و غير مسعودى هم نوشته‏اند كه جاى عبادت حضرت امام على النقى‏عليه السلام بود. بعدها امام حسن عسكرى‏عليه السلام بعد هم حضرت حجت(عج) عبادت مى‏كرده‏اند نه اين‏كه ما معتقد باشيم حضرت در اين جا غايب شده است يا از اين جا ظاهر مى‏شود. ما روايت‏هايى داريم كه حضرت در مكه نزد خانه خدا در صبح صدايش بلند مى‏شود و عالم را خبر مى‏كند كه ظاهر شده است. بعد 313 نفرى كه گفته شده است از ياران حضرتند، همان روز يا همان شب از اطراف دنيا به حضرت مى‏رسند. اين‏ها لشگر حضرت نيستند. اين‏ها ياران و فرمانداران حضرت هستند كه در روايات هم داريم 55 نفر آن‏ها زن هستند و باقى آن‏ها مرد. حتى در روايت داريم آن قرآنى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در خانه‏اش بود و بعد هم در دست ائمه‏عليهم السلام بوده، الآن در دست حضرت حجت(عج) است. شيعيان او در مسجد كوفه آن قرآنى را كه در خانه پيامبرصلى الله عليه وآله نوشته شد، درس مى‏دهند و تعليم مى‏گيرند. من در «بحارالانوار» ديدم تعدادى از اين ياران حضرت ايرانى‏اند. روايت در «بحارالانوار» موجود است. نه اين‏كه ايرانى هستم اين روايت را مى‏گويم، بلكه براى اين‏كه اين حديث را ديده‏ام. اين 313 نفر يا علما هستند يا فقها و يا فرمانداران جهان. هر دو مى‏شود باشد. اما لشگرى كه حضرت حجت(عج) با آن‏ها از مكه خارج مى‏شوند 10 هزار نفرند به اندازه لشكرى كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مكه را با آن فتح كرد. در نخستين جنگى كه بين حضرت و دشمنان در مى‏گيرد تمام اين وسائل جنگى از كار مى‏افتد. اتم از كار مى‏افتد. تمام اين‏ها از كار مى‏افتند. جنگ دوباره به جنگ اسب و شمشير و نيزه و سپر بر مى‏گردد. نخستين جنگ حضرت با «عثمان بن عنبسه» از نسل بنى اميه است؛ لذا به او سفيانى مى‏گويند، يعنى از نسل بنى اميه و ابوسفيان در ارض يابسه بين مكه و شام. اين نخستين جنگى است كه حضرت مى‏كنند. اسم ديگر آن دجال است. اصولاً دجال يعنى كذاب. دجال آن‏هايى هستند كه ادعاى مهدويت مى‏كنند؛ مثل على محمد باب. در تاريخ دجال خيلى داريم. اين بود آنچه مى‏خواستم در موضوع حضرت حجت(عج) بيان كنم. من معمولاً در اين‏گونه جلسات مى‏گويم اگر سؤالى داريد، مرحمت كنيد بپرسيد تا جواب بدهم؛ ولى به دليل گذشت وقت، صحبت را با پنج صلوات ختم مى‏كنيم. (اللهم صل على محمد و آل محمد) والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته
/ 1