بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مصاحبه ي حضرت آیت الله علامه سید مرتضی عسکری با ماهنامه کوثر
مقدمه ماهنامه ي کوثر
اشاره: علامه مرتضى عسكرى از پژوهندگان پر تلاش تاريخ اسلام و مباحث امامت و نويسنده كتابهاى ارزشمند معالم المدرستين و يكصد و پنجاه صحابى دروغين و عبدالله بن سبا و عايشه و... و بنيانگذار دانشگاه اصول دين و ... مىباشند. مصاحبه حاضر ارمغانى است كه از گفتگو با ايشان در آستانه سفر حج برگرفته ايم و اينك به خوانندگان ماهنامه كوثر تقديم مىشود.
كوثر: با تشكر از حضرتعالى كه وقت شريفتان را در اختيار مجله كوثر قرار داديد، لطفا از حادثه غدير برايمان بگوييد و اينكه چرا اين واقعه در جحفه اتفاق افتاد؟
* بسم الله الرحمن الرحيم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس.
مفسرين از فريقين نوشته اند كه اين آيه شريفه درباره على(ع) نازل شده است و مربوط به غدير خم است. قبل از توضيح واقعه، يك نكته را بايد يادآورى نمايم، و آن اين است كه: وحيى كه بر پيامبر(ص) نازل مى شده است دو گونه بود: وحى قرآنى و وحى غير قرآنى.
وحى قرآنى آن است كه لفط و معنى از جانب خداوند بر پيامبر(ص) وحى مىشده است كه همين آيات و سوره هاى مبارك قرآن است. وحى غير قرآنى آن است كه معنا از جانب خداوند بر پيامبر(ص) وحى مى شده و آن بزرگوار آن را با الفاظ خود بيان مى كرده است، مانند: عدد ركعات نماز، كيفيت نماز، و ديگر احكامى كه در قرآن نيست و پيامبر(ص) آن را بيان نموده است.
هر آيه اى كه نازل مى شد معنايش به پيامبر(ص) وحى مى شد، لذا خداوند مى فرمايد:
«و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم; آنچه براى مردم در قرآن نازل شده است شما بايد بيان كنى»و پيامبر(ص) از خود چيزى نمى گفت. «ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى»احكامى كه با وحى غير قرآنى بر پيامبر(ص) نازل مى شد پيامبر(ص) گاه به ملاحظاتى در تبليغ آن تانى مى فرمود، مانند: داستان زينب، زن زيد پسر خوانده پيامبر(ص)، كه خداوند پس از آنكه زيد او را طلاق داد به پيامبرش تزويج كرد ولى به خاطر اينكه مردم نگويند زن پسرخوانده خود را گرفته است انجام اين دستور را به تاخير انداخت تا آنكه وحى قرآنى نازل شد، آنگاه پيامبر(ص) بی درنگ به خانه زينب رفت.
درباره داستان غدير هم چنين بوده است، ابتدا در روز عرفه وحى غير قرآنى بر پيامبر(ص) نازل شد كه بايد در اين اجتماع بزرگ، «حجةالوداع» على را به جانشينى خود منصوب نمايى. ولى پيامبر(ص) در اين انديشه بود كه مبادا بگويند او مى خواهد پسرعموى خود را به خلافت پس از خويش تعيين نمايد.
در ابلاغ فرمان تانى كرد و به تاخير انداخت تا حاجيان به جحفه رسيدند، منطقهاى كه حاجيان از يكديگر جدا مىشدند و آن اجتماع عظيم از هم مىپاشيد. در هيمن جا بر پيامبر وحى قرآنى شد و آيه شريفه نازل شد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك» (آنچه را در عرفه بر تو نازل كرده بوديم در حجفه برسان.
پيامبر فورا از شترش پايين آمد دستور داد آنها كه جلو افتادهاند برگردند و آنها كه عقب ماندهاند خود را برسانند، نزديك ظهر بود و هوا گرم. كنار بركه آبى به نام غدير از جهاز شتران منبرى ساختند، پيامبر(ص) نماز خواند آنگاه بر آن منبر بالا رفت، خطبه اى خواند و بعد از اقرار گرفتن از مردم در تبليغ درست احكام خداوند، به آنان فرمود:
«الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ قالوا بلى; آيا من در ولايت، بر مؤمنان از خود آنان سزاواتر نيستم، گفتند چرا؟»آنگشاه دست در دست على(ع) انداخت و او را بلند كرد چنانكه سفيدى زير بغل هر دو نمايان شد و تمامى جمعيت على(ع) را ديدند، فرمود:
«اللهم من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و انصر من نصره; خدايا هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست، خدايا ولى باش آنكه را كه على را ولى خويش بداند و يارى كن آنكه را كه على را يارى نمايد».
پيامبر(ص) عمامه اى داشت به نام (سحاب) با رنگ مشكى كه با نه لايه آن را بر سر مىبست و در حكم تاج بود، روزهايى كه وفود (نماينده هاى قبايل) به ديار آن حضرت مى آمدند آن را بر سر مى گذاشت در روز فتح مكه نيز آن را بر سر گذاشته بود، همين عمامه سياهى كه سادات بر سر مى گذارند، از آن بزرگوار به ارث بردهاند. پيامبر(ص) اين عمامه را روز غدير خم برسر حضرت على(ع) گذاشت.
خليفه دوم، اين انتصاب را به حضرت على(ع) تبريك گفت:
بخ بخ لك يا على، اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنهپاسخ قسمت دوم سؤال: شما مىدانيد كه پيامبر(ص) در ايام حيات خويش چندين بار موضوع جانشينى على(ع) را مطرح كرده بود ولى هيچ كدام خصوصيت جحفه را نداشت، به عنوان مثال اولين مرتبه سال سوم بعثت بود كه آيه شريفه «و انذر عشيرتك الاقربين» بر پيامبر نازل شد آن حضرت بنى عبدالمطلب را فرا خواند، در جمع آنان فرمود:
«ايكم يبايعنى على هذا الامر فيكون اخى و وصى و وارثى ...»
كسى جز على(ع) كه آن زمان خردسالترين آنان بود نپذيرفت، پيامبر هم دربارهاش فرمود:
«هذا اخى و وصى و وارثى فاسمعوالله و اطيعوه»اين كار بر بسيارى از آنان گران آمد و قتى كه از مجلس خارج مى شدند با تمسخر به ابوطالب مى گفتند:
«ان ابن اخيك يامرك ان تطيعك ابنك; پسر برادرت به تو دستور مى دهد از پسرت اطاعت كنى!!»در داستان غزوه تبوك هم چنان كه در صحيح بخارى آمده وقتى پيامبر(ص) آن حضرت را در مدينه به جاى خود گذاشت فرمود:
او ما ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لانبى من بعدى.
و موارد متعدد ديگر كه همه اينها در اجتماعات محدود بوده و تنها اجتماع عظيم آن هم از اقطار مختلف، در جحفه بودهاست و در روز هجدهم ذىالحجة. مورخان تعداد جمعيتى كه آن سال در حجةالوداع بودهاند را از هفتاد هزار تا يكصد و چهل هزار برشمردهاند.
چنان كه در تورات آمده، مشابه اين كار پيامبر(ص) را، حضرت موسى درباره يوشع بن نون انجام داده است و آن حضرت را در ملا عام به دستور خداوند به جانشينى خود تعيين نموده و از بنىاسرائيل خواسته است تا از او اطاعت كنند و او را وصى و جانشين موسى بدانند.
پيامبر(ص) نيز چنانكه هم در صحيح مسلم و هم در مسند حاكم آمده، در خطبهاى كه آن روز خواند، فرمود:
«انى مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى»در روايتى ديگر داريم آن حضرت فرمود:
«لقد انبئنى اللطيف الخبير انهما لا يفترقان حتى يردا على الحوض»تمامى اينها نشان مىدهد كه قضيه غدير تعيين جانشين براى پيامبر(ص) بوده است نه چيز ديگرى.
كوثر : چرا حضرت امير(ع) به واقعه غدير در سقيفه و بعد از آن احتجاج نكرد؟
* اگر شما آن شرايطى كه سقيفه تشكيل و موقعيتحضرت على(ع) را مورد توجه قرار دهيد خواهيد فهميد كه حضرت امير(ع) در سقيفه نيامد تا بخواهد احتجاج بكند، آنچنان كه در كتابهاى حديثى و تاريخى آمده است، پيامبر اكرم(ص) روز دوشنبه رحلت كرد، حضرت على(ع) به همراه چهار نفر ديگر: عباس عموى پيامبر و يكى از فرزندانش، يكى از آزادشدگان پيامبر و يك نفر از انصار مشغول غسل و تجهيز پيامبر(ص) شدند. در همين حال انصار در سقيفه گرد آمدند (سقيفه محل اجتماع عشيره است مربوط به شيخ عشيره كه آنجا جمع مى شوند) تا «سعد بن عباده» را به جاى پيامبر(ص) برگزينند. آيا در باره سعد بن عباده از پيامبر توصيه اى رسيده بود؟ فضيلتى داشت؟ يا نه صرفا به خاطر آنكه رئيس قبيله بود مطابق زندگى عشيرهاى و قبيلهاى موجود در جزيرة العرب، به دنبال اين بودند حال كه پيامبر از دنيا رفته بايد جانشين او از ما باشد. خبر به مهاجرين رسيد، اينها نيز در سقيفه جمع شدند. اين در حالى بود كه جنازه پيامبر هنوز به خاك سپرده نشده است و ديگران مشغول غسل آن حضرت بودند.
عباس عموى پيامبر در همان حال كه مشغول غسل و كفن آن حضرت بودند به على(ع) پيشنهاد كرد:
«يابن اخى امدد يديك ابايعك؟ يقال عم رسول الله(ص) بايع ابنعمه فلا يختلف عليك اثنان; پسر برادم دستت را بده با تو بعيت كنم تا بگويند عموى پيامبر با پسرعموى او بيعت كرده، آنگاه دو نفر هم با تو مخالفت نخواهند كرد.»
حضرت نپذيرفت، فرمود: «ما مشغول تجهيز پيكر پيامبر هستم!»اختلاف مهاجرين و انصار بر سر جانشينى بالا گرفت، مهاجرين استدلال كردند كه ما از قريش هستيم وابسته به پيامبر(ص)، عرب نمى پذيرد از غير بستگان جانشين شود. اختلاف ديرينه «اوس» و «خزرج» عدهاى از انصار را كه مىترسيدند كه حكومت به دست رقبايشان بيفتد با مهاجرين همصدا كرد و در نهايت آنها كه در سقيفه جمع بودند اكثريت با ابى بكر بيعت كردند.
همان روز دوشنبه كار را تمام كردند و از آن پس براى ابى بكر بيعت مى گرفتند، روز بعد هم ابى بكر را به مسجد پيامبر(ص) كه آن زمان حكم دارالحكومة را داشت آوردند خطبه خواند و نماز خواند. تمامى اينها در وقتى بود كه على(ع) مشغول تجهيز پيامبر(ص) بود زيرا بعد از اتمام غسل و كفن بنا شد مسلمانان 5 نفر 5 نفر و يا ده نفر ده نفر بيايند در همان خانه پيامبر بر آن حضرت نماز بخوانند و حضرت على(ع) در آنجا آنان را راهنمايى مى كرد. اين كار از روز دوشنبه تا چهارشنيه به طول انجاميد و شب چهارشنبه هم پيامبر را به خاك سپردند. مراسم دفن كه تمام شد، مطابق وصيت پيامبر(ص) به على(ع) كه فرموده بود از دفن و كفن من كه فارغ شدى ردا از دوش مگير تا آنكه قرآنى كه در خانه من هست آن را جمع كنى، حضرت على به جمع آورى قرآن پرداخت. اين قرآنى بود همراه با تفسير، نوشته بر روى تخته، پوست، شانه گوسفند و ...، حضرت همه اينها را جمع آورى كرد، پس از جمع آورى آن را به مسجد آورد كه متاسفانه آن را نپذيرفتند. حضرت هم آن قرآن را برگرداند و فرمود: ديگر آن را نخواهيد ديد! اين همان قرآنى است كه حضرت حجت(عج) آن را در مسجد كوفه بيرون مى آورد و احكام اسلامى را به مسلمانان بر اساس آن تعليم مى دهد، زيرا آن همين قرآن است ولى با تفسير و توضيحات.
بنابراين مى بينيد كه در جريان سقيفه و انتخاب ابوبكر و حتى دو روز بعد از آن حضرت امير(ع) به كار غسل و دفن پيامبر مشغول بوده و در هيچ يك از اجتماعات آنها نبوده تا بخواهد به حادثه غدير با آنان احتجاج كند.
كوثر : لطفا بفرماييد اولين موردى كه حضرت على(ع) به داستان غدير احتجاج كرد چه زمانى بود؟
* اولين بار كه در ملا عام غدير مطرح شد در زمان خلافتخود آن حضرت بود، زيرا تا آن زمان موردى كه لازم ببيند و غدير را مطرح كند پيش نيامد، چون ابوبكر بعد از خود نامهاى نوشته بود و طى آن عمر را به جانشينى خود تعيين كرده بود همان نامه را پس از مرگ او براى مردم خواندند و مردم هم با او بيعت كردند بعد از او هم داستان شوراى شش نفره پيش آمد كه يك نفر از آن شورا على(ع) بود و به آنجا منتهى شد كه همگان مى دانيم. تا مى رسد به زمان خلافت خود حضرت، چنانكه تفصيل آن در كتاب الغدير آمده است.
روزى حضرت در مسجد كوفه بر بالاى منبر فرمود: هر كس حديث غدير را شنيده استبگويد، چند نفر برخاستنند و زبان به اظهار آنچه در غدير گذشته است نمودند. اين اولين بار بود كه بدون ترس در ملا عام فضائل على(ع) گفته مىشد و از غدير سخن به ميان مى آمد و مردم همه مى شنيدند و تا امروز آن شنيده ها در باره غدير براى ما مانده است.
كوثر : مردم در روز غدير از كلمه مولا چه معنايى را فهميدند، آيا خلافت و سرپرستى جامعه بعد از رسول الله بود يا دوستى و محبت آن حضرت؟
* اگر ما بوديم و همين لفظ «مولا» جاى اين پرسش بود كه مولا به چه معنا است؟ و نوعا كسانى كه دچار كجفهمى مى شوند همين كار را مىكنند، ولى اگر ما باشيم و ظرف زمانى كه پيامبر(ص) اين جملات را فرمود، آن اجتماع عظيم را در آن سرزمين به وجود آورد، بعد براى آنان خطبه خواند، مقدمه چينى نمود، و از مردم اقرار گرفت بر اينكه «الست اولى بكم من انفسكم» آنگاه على(ع) را به مردم معرفى نمود و فرمود:
«من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من واله و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»
و خليفه دوم به عنوان يك صحابى و عرب زبان اين انتخاب را چنين تبريك مى گويد كه:
«بخبخ لك يا على اصبحت مولاى و مولا كل مؤمن و مؤمنة»
و مطابق نظر برخى مفسران آيه «اليوم اكملت لكم دينكم» نيز پس از اين انتصاب نازل مىشود. و كارهاى ديگرى كه در آن روز انجام شد. همه اينها را در كنار هم بسنجيد و در نظر بگيريد بدون شك خواهيد گفت: كه مقصود پيامبر(ص) از مولا چيزى جز تعيين خليفه و جانشين پس از خويش نبوده است و مولا در اين جملات پيامبر(ص) معنايى جز ولايت و سرپرستى جامعه اسلامى نداشته است.
كوثر : كدام آيات قرآن را هم شيعه و هم سنى اتفاق دارند كه در باره داستان غدير است؟
* آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك...» همگان بر اين باورند كه مربوط به داستان غدير است، آيه «اليوم اكملت لكم دينكم ...» را نيز برخى از علماء اهل سنت مانند «حاكم» گفته اند كه اين آيه نيز مربوط به غدير است.
كوثر : آيا حضرتعالى تاليف خاصى در باره غدير داريد؟
* در جلد اول كتاب «معالم المدرستين» من احاديثى را كه مربوط به تعيين جانشينى على(ع) بوده است آوردهام از جمله به موضوع غدير نيز به تفصيل پرداخته ام.
كوثر : براى به فراموشى سپردن شدن غدير چه جريانهايى تلاش كردهاند؟
* به عقيده من پس از وفات پيامبر(ص) و تمام طول هفتصد سال حاكميت مكتب خلفا، همواره تلاش بر اين بوده است كه از غدير نامى به ميان نيايد و مسلمانان آنچه را كه در آن روز گذشته ندانند، زيرا غدير تنها يك حادثه تاريخى نبود بلكه غدير به معنى تعيين جانشينى على(ع) به خلافت پس از پيامبر و فرزندان او پس از آن حضرت بود، بنابراين طبيعى است كه تلاش شود يا غدير را مردم نشناسند و يا آنگونه كه بوده است نفهمند، تا برداشتهاى انحرافى نمايند
كوثر : به نظر شما امروز جريانهاى مخالف غدير چيست و تلاشهاى آنها كدام است؟
اگر درست ريشهيابى كنيم خواهيم ديد مخالفت با غدير امروز در مخالفتبا نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران متبلور شده است و جريان وهابيت يكى از آنهاست.
به نظر من مسيحيت پس از آنكه در جنگهاى صليبى عليه مسلمانان كارى از پيش نبرد و برنامه ريزى كرد كه با ما يك جنگ فرهنگى آغاز كند و متاسفانه در اين جنگ فرهنگى ما غافل بودهايم، كار به جايى رسيد كه توانستند دين اسلام را از متن جامعه به گوشه خانه ها و كتابخانه ها ببرند و ما نتوانيم نظامى به عنوان نظام اسلامى و قرآنى داشته باشيم. البته علماء بسيارى در برابر اين حركت استعمارى بپا خاستند و در اين اواخر حركتها و قيامهايى را رهبرى كردند. شيخ فضل الله ها، نواب صفوى ها و ... ولى آنكه توانست از تجربه پيشينيان به خوبى استقبال كند و قيامى را تا رساندن به سر منزل مقصود و تشكيل حكومت اسلامى رهبرى كند تنها امام خمينى رحمةالله عليه بود و بدون شك دستيارى خداوند همواره پشتيبان اين قيام بوده است. قيامى كه نظامى را در ايران برپا نمود كه صد در صد نظام اسلامى است، هر چند ممكن استبرخى از مسؤولان و كارگزاران آنگونه بايد به وظيفه خود عمل ننمايند ولى اصل نظام به تمام معنى كلمه، اسلامى است، قوانين كه از مجلس شوراى اسلامى مى گذرد و فقهاى شوراى نگهبان آن را تاييد مىكند قوانين و دستورات اسلامى است.
نظامى كه از روز اول نامشروع بودن اسرائيل را اعلام داشت و مبارزه با صهيونيسم را شعار خود قرار داد از فلسطينيان حمايت كرد، چهل هزار مستشار آمريكايى را بيرون ريخت، مظاهر فساد و بىبند و بارى را در مملكت از بين برد و منافع جهانخواران را به خطر انداخت، و مهمتر از اينها تاثيرى بوده است كه بر مسلمانان مصر، الجزاير، تركيه و ساير نقاط جهان داشته است. طبيعى است كه دشمنان اين نظام به مقابله برخيزند و براى نابودى اين نظام مقدس تلاش و كوشش نمايند، جنگ عراق عليه ايران، تحريك شيوخ خليج و علم كردن جريان وهابيت عليه شيعيان در پاكستان و ايران و ... اينها همه به خاطر مخالفتبا اين نظام اسلامى است.
البته مسلمانان دارند بيدار مى شوند و مىفهمند كه نبايد آلت دست دشمنان واقع شوند و در برابر نظام جمهورى اسلامى بايستند و اميدوارم كه وحدت اسلامى جايگزين تفرقه ها و تشتتهاى موجود گردد.
كوثر : جنابعالى به عنوان يك محقق، در باره غدير چه موضوعاتى را شايان تحقيق مىدانيد؟
* به نظر من از نظر تحقيق و تتبع ما در مورد غدير كمبود نداريم، بزرگان زحمتهاى فراوانى كشيدهاند، شما هر چه تلاش و تحقيق كنيد نخواهيد توانست بيش از آنچه علامه امينى در الغدير و ميرحامد حسين در عبقات و ... انجام دادهاند كارى عرضه كنيد.
ولى آنچه امروزه نياز است عرضه درست اين تحقيقات گرانبها استبه مردم، با زبانى كه مردم ما بتوانند آن معارف را بفهمند، مجلات ما بايد با زبانى رسا و همگانى به صورت مقالات علمى، داستانى و ... از اين منابع سرشار بهره گيرند و حقايق دينى ارائه دهند، امروز تلويزيون مىتواند وسيله خوبى براى معرفى غدير باشد. سريالها و فيلمها ساخته شود و از اين وسيله تبليغاتى براى آگاهى مردم استفاده شود. البته زير نظر حداقل پنج نفر از علماء حوزه تا دچار انحرافاتى نشود. چون موضوع هم تاريخى است و هم اعتقادى، نظارت اسلامشناسان لازم است. من به دستاندركاران احياء و بزرگداشت غدير هم گفتم كه مهم محتوايى است كه عرضه مىكنيد صحيح و ساده و قابل فهم عموم باشد. سر و صدا و شعار دادن كارى از پيش نمىبرد.
كوثر : حضرتعالى در دفاع از تشيع آثار و تحقيقات فراوانى داريد آخرين تحقيقات در دفاع از شيعه چه بوده است؟ لطفا در صورت امكان توضيحاتى بفرماييد؟
*يكى از موضوعاتى كه همواره مورد طعن بر شيعه بوده است مساله چگونگى جمعآورى قرآن است و در نهايت تحريف آن كه رواياتى به دروغ به شيعه نسبت داده شده است. اين موضوع همواره مطرح بوده است كه آيا قرآن در زمان پيامبر(ص) جمعآورى شده است؟ يا زمان ابوبكر يا زمان عثمان و چگونگى جمعآورى؟ بنده تاكنون دو جلد كتاب در اين موضوع نوشتهام و جلد سوم آن هم در دست تاليف است تحت عنوان «القرآن الكريم و روايات المدرستين» جلد اول آن درباره رواياتى است كه از مكتب خلفا درباره قرآن رسيده است. جلد دوم آن رواياتى است كه از مكتب اهل بيت(ع) در باره قرآن رسيده است، در اين جلد اثبات شده است كه قرآن به همين شكل كه هستخداوند آن را جمع كرده ودر سينه پيامبر قرار داده است «ثم ان علينا جمعه و قرآنه» و پيامبر آن را به ما رسانده است.
در زمان پيامبر صدها نفر بودهاند كه قرآن را نوشتهاند و يا حفط كردهاند، البته اين نوشته ها همراه با توضيحها و تفسيرهايى نيز بوده است. در زمان ابوبكر قرآنى را بدون تفاسير آن شروع به نوشتن كردند و در زمان عمر به اتمام رسيد و پيش حفصه دختر عمر گذاشته شد.در زمان عثمان همان قرآن را درآوردند، هفت نسخه از روى آن نوشتند و مابقى قرآنها را از بين بردند.
بنابراين آنچه هست همان قرآنى است كه در زمان پيامبر نازل شده، بدون هيچ تحريفى، اين عقيده شيعه است.
كوثر : با تشكر از حضرتعالى كه با وجود بيمارى و در آستانه سفر وقت خويش را در اختيار ما قرار داديد.