بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
جايگاه رزق انسان در هستي جايگاه رزق انسان در هستي / طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُبالميزان، 1385. 199 ص. ISBN: 964- 96389- 9 -7 978-964- 96389- 9 -7 فهرستنويسي بر اساس اطلاعات فيپا كتابنامه به صورت زيرنويس. رزق و روزي -- جنبههاي مذهبي -- اسلام. الف. عنوان. 2ج 2ط/2/219BP- 42/297 كتابخانة ملي ايران-35657- 85 م سفارش: گروه فرهنگي الميزان نوبت چاپ: اول تاريخ انتشار: 1385 قيمت: 1500 تومان شمارگان: 3000 نسخه طرح جلد: محمد فاطميپور كليه حقوق براي گروه الميزان محفوظ است مراكز پخش: 1- گروه فرهنگي الميزان-تلفن: 7854814- 0311 2- دفتر انتشارات لبالميزان-همراه 09131048582 مقدمه باسمه تعالي شايد در ابتدا انتظار عزيزان اين باشد كه مباحث اين كتاب به صورت يك مقالة علمي كه عموماً هم معمول است، ارائه شود. ولي همچنانكه ملاحظه ميفرماييد به دلايل زير تلاش شده است در ويراستاري متنِ كتاب فضاي گفتاري آن حفظ شود. 1- فرق متون ديني با مقالههاي صرفاً علمي اين است كه متون ديني - از جمله اين كتاب- بايد علاوه بر آنكه جنبة اطلاعرساني داشته باشد، جنبة حضوري و بازيگرانة مخاطب خود را نيز حفظ كند، زيرا هدف دين تربيت انسان است و نه آموزش او، و جايگاه باورهاي ديني قلب انسان است و نه ذهن او. در اين روش است كه انسان، متذكر و متأثر ميگردد و مطالب ديني، او را در تغيير رفتار ياري ميكند، و لذا بايد ارتباط حضوري متون ديني با مخاطَب خود حفظ شود و آنچه توسط سخنران در حالت حضور بيان شده است با همان حال و هوا به صورت نوشتار در آيد تا همان سير و سفر حضوري در قلب خواننده محقق گردد. 2- در دريافت "حصولي" از واقعيات به هيچوجه پيوندي ميان ما و واقعيات برقرار نميشود و آنهايي كه عادت كردهاند در حدّ آگاهي از واقعيات، متوقف شوند انتظار دارند در موضوعات مورد بحث يك مقالة شُسته و رُفته خدمتشان عرضه شود، ولي ما تلاش ميكنيم عقل و قلبِ مخاطب، در محضر خودِ حقيقت قرار گيرد و از پرتو مقدس آن بهرهمند گردد و اين كار با علم حصولي نسبت به حقايق مقدس، ممكن نيست. آري «زِگوهر سخنگفتن آسان بود» ولي آن را يافتن و در حضور آن قرارگرفتن و از تَلَؤلؤِ آن بهرهمندگشتن، راه ديگري ميخواهد، آنهم راهي كه بس طولاني است، راه سير از مفهومِ وجود، به سوي خودِ وجود، راهي كه عارف در وصف آن ميگويد: رهرو منزل عشقيم و زسر حدّ عدم* تا به اقليم وجود اينهمه راه آمدهايم 3- خصوصيات متون ديني ميطلبدكه يك نحوه «از خويش برون آمدن» را درپي داشته باشد، تا عزم عمل در خواننده شعلهور شود كه گفت: شهر خالي است زعشاق، بود كز طرفي* مردي از خويش برون آيد و كاري بكند به تعبير ديگر در متون ديني رابطة «من-تويي»1 بين خواننده و متن برقرار است يعني انسان با كل وجود خود با متن مرتبط ميشود و درون رابطه قرار ميگيرد. 4- متون بزرگ ديني كه منشأ تحول در اقوام و ملل شده و ميشود چيزي جز مخاطبه و محاورة متقابل گوينده با خواننده نيست، آنهم با ارائه انبوه مثالها. مسلّم مولوي بنا ندارد در مثنوي و يا در ديوان شمستبريزي اطلاعات خود را با خواننده در ميان بگذارد، بلكه تلاش او اين است كه راهي در مقابل مخاطب خود بگشايد و او را نسبت به خود فعال نمايد. لذا نميتواند به نحوة ديگري غير از نحوهاي كه مثنوي يا ديوان شمس را ارائه داده است، سخن بگويد و اگر حسامالدينچلپي سايه به ساية مولوي اشعار او را مينويسد، حالت مخاطبه و محاورة متقابل آنها را نيز حفظ ميكند، و به همان اندازه كه انسان داراي ابعاد گوناگون و تو در توست، بايد مولوي هم - كه انسان را مخاطب خود قرار داده است – تو در تو حرف بزند، هرچند تصور بعضي در ابتداي امر اين باشد كه مثنوي نظم ندارد و مولوي پراكنده سخن گفته است؛ مگر انسان سنگ است كه يك وجه داشته باشد و عقل و خيال و عاطفه و فطرت او هركدام بر ديگري تنيده نباشد؟ حتماً مستحضريد كه تفسير قيّم الميزان نيز حاصل محاوره و مخاطبة علامهطباطبايي«رحمةاللهعليه» با شاگردان خاص ايشان در شبهاي جمعه در منزلشان و روزهاي چهارشنبه در مدرسة حجّت بود و حضرت علامه«رحمةاللهعليه» حاصل آن مخاطبه و محاورة بينابيني را با وسعت بيشتر تدوين نمودند و همين موجب ميشود كه در خواندن آن تفسير گرانقدر حالت حيات و «از خويش برون آمدن» در خواننده ايجاد شود. از همه مهمتر خود قرآن است كه سراسر محاوره و مخاطبه با خوانندة خود است و آنهم محاورهاي با ابعاد گوناگون و با شخصيتِ تو در توي انسان - انساني كه عقل و خيال و عاطفه و فطرت او تماماً بر هم تنيده شده است - به طوري كه هركس ميخواهد با قرآن به عنوان يك كتاب علمي صِرف برخورد كند - و نه كتابِ به باوركشيدن روح و قلب انسان - ممكن است سؤال كند كه چرا مثلاً داستان حضرت موسي عليه السلام را اينهمه پراكنده و هر وَجه آن را در جايي گفته است؟ از نظر چنين فردي شايد قرآن نظم يك مقالة علمي را نداشته باشد، ولي اگر متوجه شد قرآن كتاب تربيت است و هرلحظه با تمام ابعاد انسان سخن ميگويد و در مثال حضرت موسي عليه السلام در هر موقعيتي وجهي را پيش ميكشد كه مربوط به همان وجه مخاطَب قرآن است و بقية وجوه در فضاي محاوره و مخاطبهاي ديگر بايد به ميان آيد، ميفهمد كه قرآن به اندازة انسان منظم است. 5- وقتي مجموعهاي از سخنرانيهاي استاد طاهرزاده به صورت نوشتار درميآيد ايشان پس از بررسي آن، حذف و اضافاتي را اِعمال مينمايند تا خوانندگان محترم بتوانند بيشترين استفاده را ببرند و لذا چون بعضاً مطالب مفصلي به بحث اضافه شده است ممكن است در هنگام مطالعة كتاب احساس شود در بعضي از قسمتها حالت سخنرانيبودن بحث تغيير كرده است، كه از آن گريزي نيست. ولي به طور كلي چون معتقديم هدف متون ديني تربيت انسان است و نه صرفاً آموزش و جايگاه تربيت قلب است و نه ذهن، سعي شده است تا حدّ امكان فضاي محاورهاي آن محفوظ بماند. جايگاه رزق انسان در هستي سالهاي گذشته كه بحث رزق توسط استاد طاهرزاده مطرح شد، از همان ابتدا با استقبال زيادي روبهرو گرديد و نوارهاي آن به طور مكرر تكثير شد و در اختيار مشتاقان قرار گرفت. به همين دليل انتشارات الميزان از همان ابتدا در صدد بود تا براي استفادة بيشتر، آن مباحث را از نوار پياده و به صورت كتاب در اختيار عزيزان قرار دهد. لذا پس از پيادهشدنِ مباحث از نوار و بازبيني آن توسط استاد طاهرزاده و اضافهكردن مطالبِ تكميلي، بحمدالله اكنون آن مباحث در اختيار عزيزان قرار دارد. امروزه اكثر مردم نسبت به تأمين رزق در توهّم شديدي بهسر ميبرند و اگر به كمك معارف الهي و سخنان معصومين عليه السلام خود را از آن نجات ندهند، سراسر زندگيشان لگدمال طلبِِ افراطي رزق ميشود. إنشاءالله اين مبحث طريقي براي عبور سالم از چنين ورطهاي باشد. اين كتاب موقعيت رزق را در زندگي انسانها به كمك آيات و روايات مورد بررسي قرار داده و جايگاه تلاش انسانها و محدودة آن را در رابطه با تأمين رزق روشن كرده است. راستي چرا خداوند رزق بعضيها را وسعت داده؟ آيا وسعت رزق به خودي خود امتيازي براي انسان محسوب ميشود؟ عوامل تنگي رزق كدام است و نقش انسان در وسعت و تنگي رزق تا چه اندازه است؟ جايگاه راضيشدن به رزقِ مقسوم كجاست و چه تأثيري در سلوك اليالله دارد؟ و ..... اينها سؤالاتي است كه در اين كتاب مورد بررسي قرار گرفته است. اميدواريم توانسته باشيم از اين طريق در راستاي ارتقاء و تعميق تفكر ديني و مقابله با حرصِ عنانگسيختة دنياي جديد، در رابطه با موضوع رزق و جايگاه آن، گامي برداشته باشيم. گروه فرهنكي الميزان مقدمه نويسنده باسمه تعالي شايد رزق در زندگي از يك منظر مهمترين مسئله و از منظري ديگر سادهترين مسئله زندگي باشد، و همين امر است كه اگر منظر خود را نسبت به رزق تصحيح نكنيم ممكن است طلب رزق، تمام زندگي ما را اشغال كند و امري كه بايد براي هدفي بسيار بزرگتر در كنار زندگي ما باشد، هدف زندگي ما گردد. لذا براي نجات از چنين مهلكهاي بايد با دقت هرچه تمامتر جايگاه رزق را در زندگي خود بشناسيم و بررسي كنيم كه آيا خالق انسان او را در تهية رزق به خودش واگذاشته يا نه؟ آيا همراه با خلقت او رزق او را نيز خلق كرده و يا چيزي است بين اين دو؟ و خلاصه انسان در طلب رزق چه وظيفهاي بر عهده دارد؟ براي روشن شدن جايگاه رزق در زندگي، بايد از منظري بسيار فراتر از تجربيات فردي به آن نظر كرد. چرا كه محل و جايگاه رزق چيزي است كه همة زندگي انسان را فرا گرفته و براي شناختن پديدهاي به اين وسعت نميتوان به تجربههاي روزمرّه بسنده كرد، اينجاست كه بايد از منظر خالقِ انسان جايگاه آن را تجزيه و تحليل كرد و به سخنان ائمه معصومين عليه السلام كه بازگو كنندة سخنان خدا هستند و از منظر الهي به اين پديده مينگرند، توجه خاص نمود تا با بصيرتي كامل نسبت به طلب رزق برخورد كنيم و همچنان كه آن ذوات مقدسه متذكر ميشوند از هلاكت نجات يابيم. آنچه بايد بر آن تأكيد نمود دقت هرچه بيشتر بر آيات الهي و سخنان ائمه معصومين عليه السلام است تا خود را از وَهمِ نگراني از فقر برهانيم و به اندازهاي كه در سخنان آنان دقت كنيم و رهنمودهاي آنان را در زندگي خود پياده نماييم از اين وَهمِ زندگي برانداز خود را رهانيدهايم. بارها شاهد بودهايد كه غفلت از خاستگاه رزق چه هلاكتهايي را براي جوامع و افراد بهوجود آورده است و نه تنها در اصلاح زندگي خود طرفي نبستهاند بلكه برعكس؛ در جهت هلاكت خود تلاش نمودهاند. اينها همه و همه سبب شد كه بنده وظيفة خود بدانم سلسله بحثهاي «جايگاه رزق انسان در هستي» را خدمت عزيزان عرضه بدارم و به جدّ اميدوارم اگر با عزمي محكم نسبت به آن برخورد شود از بسياري از حيلههاي شيطان خود را رهانيدهايم و قدمي بسيار اساسي در سلوك اليالله برداشتهايم. إنشاءالله طاهرزاده رزق حقيقي و غير حقيقي بسماللهالرحمنالرحيم حضرت امامالموحدين علي عليه السلام در ادامه نصايح و دستورالعملهاي خود در نامه31 به فرزندشان امامحسن عليه السلام فرازي مهم را در تحليل جايگاه رزق در زندگي انسان گشودند كه بصيرتهاي بسياري براي نجات از حيلههاي شيطان و قدم در سلوك اليالله، در آن نهفته است. حضرت ميفرمايند: ?وَاعْلَمْ يا بُنَيَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ? ?فَإِنْ اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ ما اَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحاجَة وَالْجَفا عِنْدَ الْغِني? ?اِنَّ لَكَ مِنْ دُنْياكَ، ما اَصْلَحْتَ بِهِ مَثْواكَ? ?وَ اِنْ جَزِعْتَ عَلي ما تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ فَاجْزَعْ عَلَي كُلِّ ما لَمْ يَصِِلْ اِلَيْكَ? اي فرزندم! بدان كه رزق، دو رزق است: رزقي كه تو به دنبال آن هستي و رزقي كه آن به دنبال تو است، كه رزقِ نوع دوم طوري است كه اگر هم به سوي آن نروي، به سوي تو ميآيد. چه زشت است فروتني به هنگام نياز و ستمكاري به هنگام بينيازي. دنياي تو براي تو همان قدر است كه قيامتت را اصلاح كند و اگر به جهت آنچه از دستت رفته نگران و ناراحت هستي، پس نگران باش براي همة آنچه در دست نداري. دستورات دين، عامل جهتگيري به سوي عالم غيب بعد از آنكه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندشان توصيه كردند، از عواملي كه تو را گرفتار خودت ميكند برحذر باش. ميفرمايند: يكي از عوامل گرفتاري انسان به خودش و غفلت از خدا، نگراني از رزق است، و در اين فراز به اين نكته ميپردازند. روح انسان در ذات خود، توان ارتباط با عالم غيب را داراست، چون جنسش مجرد است، به اصطلاح «روح انسان فعّال است، نه منفعل» يعني به راحتي استعداد ارتباط با عالم غيب در آن هست، مشكل انسان گرايشها و توجّهاتش به عالم مادون است كه مانع اين ارتباط شده است. هر اندازه روح اسير حرصها، غضبها و شهوات شد، به همان اندازه ارتباطش با عالم غيب بريده ميشود. درست است كه جنس روح، جنس ارتباط با عالم غيب است، ولي جهتش اگر جهت ارتباط با عالم غيب نباشد، از ارتباط با عالم غيب محروم ميشود. تمام دستورات دين آن است كه اين جهتگيري را اصلاح كند. به عنوان مثال دين ميفرمايد انسان نبايد خود را به نامحرم بنماياند، چون اگر جهت روح، جلب نظر نامحرم شد، ديگر از ارتباط با عالم غيب بازميماند. به مرد ميگويد به نامحرم نگاه نكن، چون همين كه روح در جهت غيرحق سير كرد، از حق محروم ميشود - روح يعني جان و اصل انسان- حال اگر اصل انسان از حجابهاي بين خود و خدا آزاد شد، ديگر مشكلي براي اتّصال به حق ندارد، چون خودش در ذات خود به حق وصل است، حجابها مانع شدهاند. گفت: «خود را مبين كه رستي» آيا ما براي اينكه با خدا ارتباط پيدا كنيم بايد انرژي صرف كنيم؟ يا بايد تلاش كنيم تا ارتباطات دروغين را قطع كنيم؟ مطمئن باشيد اگر روح انسان ارتباطهاي دروغينش را قطع كرد، ديگر براي اتّصال به حق هيچ انرژياي نميخواهد، خودش وصل است. دستورات دين براي آزادي روح از ارتباطات دروغ است. اگر كسي بتواند خودش را از چنگال خشونتهاي بيجا آزاد كند، اگر انسان كينهها را از قلب بزدايد، اگر با ظلمهايي كه ميكند روحش را لگدمال نكند، از روحي برخوردار است كه به خوديخود به عالم معنويت وصل است. مگر شما چگونه آزاد ميشويد؟ اگر جدالها و رقابتها و تكبّرها، روح آدم را اشغال نكند، آدم آزاد ميشود، اگر انصراف از گناه، راه و رسم انسان شود، انسان آزاد ميشود. عمده آن است كه ما اين روح قدسي و اين نعمت الهي را آزاد كنيم تا خودش به خودي خود در منزل قرب قرارگيرد و از بيكرانه عالم معنويت بهرههاي نو به نو ببرد. اگر دستوراتي را كه حضرت به فرزندشان در نامه 31 نهجالبلاغه ميدهند عمل كنيد و از اين طريق ديدگاهتان را تصحيح نماييد، به خودِ واقعيتان دست خواهيد يافت، آنوقت خداي خود را روبهروي خود مييابيد، گفت: آنكهعمريميدويدمدر پياوكوبهكو* ناگهانش يافتم با دل نشسته روبهرو اينكه حضرت به فرزندشان ميفرمايند: «جرعة خشم، شيرينترين جرعه است در نوشيدن، از نظر نتيجه» چقدر آدمها را نجات ميدهد! چه بسيار انسانها كه اسير اين خشمها هستند و لذا زير فشار اين خشمها هلاك شدند. ميگويد: جـان همه روز از لگـدمال خيــال* وز زيان و سود و زبيم زوال ني صفا ميماندش، ني لطف و فرّ* ني به سوي آسمان راه سفـر همة عمرش لگدمال خيالهاي واهياش ميشود و در نتيجه ديگر چيزي از خود باقي نميگذارد تا با عالم معنا ارتباط پيدا كند. امام معصوم، عالِم به قواعد عالَم هستي حضرت علي عليه السلام ميفرمايند: «وَاعْلَمْ يا بُنَيَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُه وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ»؛ اي فرزندم! رزق دو نوع است، يكي آن رزقي كه تو به دنبالش ميدوي تا آن را بيابي، و يكي هم رزقي كه خودش به دنبال تو است. رزق اولي چون براي تو تقدير نشده، به آن نميرسي، هرچند همواره به دنبال آن باشي، ولي رزقي كه دنبال توست و براي تو مقدّر شده، حركت ميكند تا به تو برسد. در رابطه با رزق نوع دوم ميفرمايند: «فَإِنْ اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ» يعني؛ اگر تو هم به سوي آن نروي، خودش به سوي تو خواهد آمد. در همين رابطه رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اِنَّ الرِّزْقَ لَيُطالِبُ الْعَبْدَ اَكْثَرَ مِمّا يَطْلُبُهُ اَجَلُهُ»1 يعني؛ رزق انسان در جستجوي اوست، بيش از آنكه اجلش به دنبال اوست. و نيز از پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم داريم: «أَنَّهُ قَالَ لَوْ أَنَّ عَبْداً هَرَبَ مِنْ رِزْقِهِ لَاتَّبَعَهُ رِزْقُهُ حَتَّى يُدْرِكَهُ كَمَا أَنَّ الْمَوْتَ يُدْرِكُهُ».2 يعني؛ حتي اگر بندة خدا از رزقش فرار هم بكند، رزقش او را دنبال ميكند تا به او برسد، همانطور كه مرگ، انسان را دنبال ميكند تا به او برسد. اين نكته بايد به خوبي براي عزيزان حلّ شود و إنشاءالله در بحثهاي آينده موضوع روشن ميشود. عمده آن است كه عنايت داشته باشيد اين موضوع يكي از نكات مهم بينش توحيدي است و پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم و امامان معصوم عليه السلام بر آن تأكيدها كردهاند. سخن اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندشان اين بود؛ يك رزق است كه به سراغ تو ميآيد و يك رزقي هم هست كه به سراغ تو نميآيد، هر چند هم به دنبالش بدوي، به آن نميرسي. عنايت داشته باشيد اين حرف، حرف امام معصوم است، اگر عقل معمولي يا بهتر بگويم «وَهْم» آن را تصديق نكرد، بايد آن وَهْمِ عقلنما را عوض كرد. سخن امام معصوم از عقل قدسي نشأت گرفته است، يعني عقلي كه قواعد كلّ هستي را ميبيند. حالا اگر رسيديم به اينكه اين حرف، حرفِ امام معصوم است، نميشود بر اساس «وَهْم» خودمان آن را تحليل كنيم. ما در روش تحقيق معتقديم، تكتك حرفهايي را كه امام معصوم زده است بگيريم و بر روي آنها دقّت كنيم و ببينيم منظور آن حضرت چه بوده است. حالا اگر بياييم تمام عمرمان را صرف اين بكنيم كه اين حرفها راست است يا نه، پس چه وقت به آن عمل كنيم؟!! اينكه ميگويند ائمه نور هدايتند، از اين جهت است كه بسياري از علومي را كه در حوزه و دانشگاه ممكن است در حد محدودي به دست آوريم، آنها بالاترش را و با وسعتي كامل گفتهاند. آري ابتدا با عقل برسيد به اينكه اينها معصومند، سپس از نور بصيرت آنها هدايت يابيد. نبايد انسان نعمت بصيرت آنها را رها كند و خودش بخواهد همة آنچه را امامان معصوم گفتهاند تجربه كند. از طرفي تجربههاي امام معصوم را كه نميتوانيم تجربه كنيم، پس اگر از امامان معصوم پيروي نكنيم و از بصيرت آنها استفاده ننماييم، هيچوقت به يك سلسله از مقامات دست پيدا نميكنيم و هرگز از بعضي از تنگناهايي كه بايد خود را آزاد نماييم، آزاد نميشويم. هماهنگي سخن امامان با عقل روحاني انسانها حقايق را به كمك امام معصوم بالاتر از عقلِ چون و چرا، در افقي متعالي بيابيد و به آن گردن نهيد. ميدانيد كه دو عقل داريم؛ يكي عقل چون و چرا يا عقل بحثي و يكي هم عقل حِكمي كه اين عقل حكمي تلاش دارد با حقايق مرتبط شده و بدون هيچ چون و چرايي تسليم حقايق شود. انسان ابتدا با عقل چون و چرايياش ميگويد: من هر چيزي را با دليل ميخواهم قبول كنم. براي جوانها اين عقل بد نيست و اگر درست حركت كنند، از طريق همين عقل به حقيقت نزديك ميشوند، امّا اگر كسي در سن 60 سالگي هنوز همان افكار يك جوان 18ساله را داشته باشد و در حدّ همان عقلِ چون و چرا بماند، ديگر به نظر شما اين فرد، پيرمرد عاقلي است يا پيرمردي است كه از مقصد دور افتاده؟! مسلّم است كه پيرمرد60 ساله، اگر الفاظ، حركات و تفكّرش، تفكر يك جوان 18ساله باشد! اين ديگر عقل ندارد!! زيرا بعد از 40 سال هنوز در موطن 18 سالگي است و هنوز از عقلِ چون و چرا به عقل هدايتگر راه پيدا نكردهاست. اين خيلي بد است. درست است كه قبحاش پيدا نيست، چون اكثر مردم عقلشان عقلِ چون و چراست. ولي نرسيدن به عقل هدايتگر خطر بزرگي است. انسان اگر در سن 40 سالگي هنوز داراي عقلي نباشد كه حرفهاي اميرالمؤمنين عليه السلام را به راحتي بپذيرد و نوري در خود ايجاد نكرده باشد كه سخن معصوم را تصديق كند، اين بايد بداند خود را در ورطة هلاكت قرار داده است، بايد پس از اين مدت، ميرسيد به جايي كه وقتي با سخن معصوم روبهرو ميشود بگويد: چون يافتمت جانان* بشناختمت جانان اگر به لطف الهي به اين حقيقت رسيديد كه اهلالبيت عليه السلام حق ميگويند و در شما عقلي پيدا شد كه سخن آنها را تصديق كرد -كه اين راهي است ممكن و زود دسترس- ديگر وظيفة شما در روبهرو شدن با سخنان آنها، تلاش است تا حرف آنها را در زندگي خود پياده نماييد، نه اينكه هنوز بخواهيد بررسي كنيد كه راست ميگويند يا نه. كلام معصوم با عقل روحاني هر انساني همخواني دارد و در واقع سخن آن ذوات مقدّس، قصّة حقيقت جان ما است، عاقل كسي است كه توانسته عقلش را در مسير فهم سخن امامان معصوم تربيت كند. مثلاً شما به لطف خدا در ماه رجب روزهايد، حال ميل بدنيتان حرفش اين است كه پيش از ظهر گرسنه است و آن وجه متعلّق به بدنِ روحتان مايل است غذا بخورد، ولي فطرتتان اعلام ميكند، اين گرسنگي، عبوديت است و لذا مايل است بر بندگي خدا پايداري كند و حالا يك جدايي بين اين دو بعد صورت ميگيرد، يعني سه خود پيدا شد: خودي كه ميگويد: گرسنه است. خودي كه ميگويد: ماه رجب، روزهاش ثواب بسيار دارد و ميخواهد روزه باشد. و خودي كه بين اين دو بُعد ميخواهد قضاوت و داوري كند. چون من يا نفس انسان، درجهمند است. آن بُعدي كه ميخواهد داوري كند، عقل نام دارد، اگر خود آن عقل به نورانيت كامل رسيده باشد، سخن معصوم را تصديق ميكند و به تضادّ دروني پايان ميدهد. شما داراي بُعدي هستيد كه در عرصههاي تفكّر ميتوانيد به جاي اينكه چون و چراهاي عقل بحثي را بپذيريد، حرف قدسي امامان معصوم را تصديق كنيد، يعني با درجه وجودي برتري از وجود خودتان با سخن معصوم روبهرو شويد و نه با درجة وجود مادون و غريزيتان، كه در اين صورت هم باز خودتان هستيد. ولي اگر هنوز در چون و چرا بمانيد، دو ضرر كردهايد: يكي اينكه هنوز كودكايد و با اينكه سنّ شما بيشتر شده، از مرحلة كودكي عبور نكردهايد، ديگر اينكه از منابع عاليه قدسي براي سير و سلوك خود محروم هستيد. تصحيح نسبت خود با سخن معصومين آري؛ ميشود زحمت كشيد، و نسبت به سخن معصوم و آيات قرآن به اطمينان رسيد، چنين عقل و استعدادي در ما نهفته است، بايد آن را به كار گيريم. هيچ راهي براي اعتقاد مطلق به قرآن جز خود قرآن نيست، اگر در يك سوره از قرآن به خوبي تدبّر نماييد يقين پيدا ميكنيد، كه اين كلمات، كلمات الهي است و از مقامي صادر شده كه آن مقام، مقام خالق انسان و جهان است و جوانبي از ابعاد انسان را در نظر دارد كه هرگز انسانها به خوديخود نميتوانند متوجّة آن جوانب بشوند. حالا كه قلب به اين مرحله رسيد، آيا درست است آن عادت قبلي را داشته باشيم و بخواهيم در مقابل سخنان خدا چون و چرا كنيم؟ وقتي قلبمان موضوع را تصديق ميكند ديگر انصاف آن است كه آن موضوع را به عنوان يك سرماية سير و سلوكي بگيريم و اجازه ندهيم «وَهْم» و «عقلِ چون و چرا» ميدان عملمان را تحتتأثير خود قرار دهند. اين چون و چراها مربوط به سن نوجواني است كه هنوز انسان به مقام تصديق دين و ديانت نرسيده است. اين كه پس از تصديق سخن خدا و كلمات معصومين عليه السلام باز چون و چرا ميكنيم، اسمش عادتِ ماندن در دوران نوجواني است، اين ديگر بد است. يعني عادتي كه در دوراني داشتهايم كه هر چيزي را نقد ميكرديم، اين عادت را بياوريم در جايي كه ميتوان با خودِ حقيقت روبهرو شد. گفت: تا به دريا سير اسب و زين بود* بعد از آنش مركب چوبين بود تا لب دريا بايد با اسب حركتكرد، حالا يكي بگويد كه من ميخواهم روي سطح دريا را هم با اسب بروم، خوب؛ خفه ميشود! اگر بخواهيم تا آخر عمر بگوييم اين آيه راست ميگويد يا نه، پس چه موقع وارد دينداري شويم و از بركات دينداري بهره بگيريم؟ بايد عقل قدسي پيدا كنيد تا رابطه شما با سخنان معصومين، رابطة پذيرش و انجام باشد. اگر دليل روشن به تو گفت كه اين حرفها از طرف معصوم است، ديگر عقل تبعيت از سخن معصوم را در خود رشد دهيد. شما اين عقل را داريد، تلاش كنيد به كار بگيريد، نگذاريد تا آخر عمر اين عقل در حاشيه باشد. اگر هنوز هم در مقابل سخن معصوم چون و چرا كنيد، ديگر اين عقل، عقل كودكانه است، نبايد انسان خود را فريب دهد و اين روحيه را نشانة عقلمداري خود بداند، غافل از اينكه از عقل بزرگي خود را محروم كرده است. تو با عقل جستجوگر و چون و چرا، تلاش كن بفهمي اين كلمات مربوط به امام معصوم است ولي وقتي مطمئن شدي گويندهاش معصوم است، ديگر آن عقل را كنار بگذار و عقل قدسي را بگير كه آن عقل به جاي چون و چرا، آن كلمات را ميبلعد. با پرورش عقل قدسي به مقامي ميرسيد كه وقتي سخنان معصومين عليه السلام را ميشنويد، ديگر مقاومت در مقابل دستورات آنها برايتان معني نميدهد. اگر ميبينيد پيامبر خدا«صلّياللهعليهوآلهسلّم» اين همه تسليم حق است، چون آنهمه عاقل است. فكري براي خود بكنيد كه وقتي با دستورات امامان روبهرو ميشويد، چطور عمل كنيد. هنر داشته باشيد، حرف معصوم را بپذيريد. با اين مقدّمات كه عرض شد، بايد ابتدا نسبت خود را با جملات امام معصوم اصلاح كنيم و با يك عقل هدايتپذير با آن برخورد كنيم. رزقي كه به دنبال توست عنايت داشتيد كه حضرت فرمودند: دو نوع رزق هست، يكنوع رزقي كه تو به دنبال آن ميدوي و براي تو مقدّر نشده است و بدون آنكه به آن محتاج باشي، حرص تو دنبال آن است و در عيـن اينكه در طلب آن هلاك ميشوي هرگز به دست نميآوري - چون اصلاً مال تو نيست- يك نوع رزق ديگر هم هست كه خدا برايت مقدّر كرده است و آن به دنبال تو است تا خودش را به تو برساند، و هيچكس هم نميتواند آن را از تو بگيرد. خداوند در قرآن ميفرمايد: «ما مِنْ دابَّةٍ فِيالْاَرْضِ اِلاّ عَلَياللهِ رِزْقُها»؛3 هيچ جنبندهاي نيست جز اينكه رزقش بر خدا واجب است. يعني آن رزق حقيقي كه خداوند براي جنبندهها تقدير كرده، طوري است كه خداوند براي خود واجب كرده است كه آن را به موجودات برساند، پس آن رزق كه خدا تقدير كرده است تو را ميجويد تا به تو برسد. البته اگر بخواهيد از اين آيه و روايات اينطور نتيجه بگيريد كه ما نبايد هيچ تلاش بكنيم، خود رزق ميآيد، با حرف خدا و امامان معصوم عليه السلام بازي ميكنيد. آري؛ آن رزق مقدّر را كسي نميتواند از تو بگيرد، تلاش اضافه هم آن را اضافه نميكند، ولي اين در صورتي است كه تو با حالت معمولي عمل كني. حضرت دارند با آدم حرف ميزنند، ميگويند: خودت را ذليل رزقت نكن، نفرمودند اصلاً تحرّك نداشته باش و برنامهريزي نكن و از حالت يك انسان معمولي هم خارج شو. تحليلهاي غلط نسبت به فقر و ثروت حضرت در ادامه نصيحتشان به امامحسن عليه السلام ميفرمايند: «ما اَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحاجَة»؛ يعني با اين توصيف، چقدر زشت است در موقع نياز، انسان خود را خوار كند. چون آن رزقي كه بناست براي تو بيايد كه ميآيد و آن رزقي هم كه براي تو مقدّر نشده كه نميآيد، پس چرا خود را در مقابل اهل دنيا، خوار و ذليل ميكني؟ با توجه به اينكه وقتي خودت را در مقابل صاحبان ثروت سبك و ذليل ميكني، رزقت اضافه نميشود، پس چه جاي چنين كاري؟! پس از آنكه فرمودند: چه زشت است در موقع نيازمندي، انسان خود را ذليل كند، ميفرمايند: «وَالْجَفا عِنْدَ الْغِنا»؛ و چه زشت است ستمكاري به هنگام بينيازي! چون فكر كردهاي آنچه به تو رسيده است خودت به دست آوردهاي، نميفهمي كه آنچه بهعنوان رزق فعلاً در اختيار توست، خداوند اين چنين مقدّر كرده است تا در اين شرايط امتحان بدهي، فكر ميكني تو خودت به دست آوردهاي و مال تو است. ظلم و تكبّر در موقع ثروتمندي از آنجا ناشي ميشود كه انسان تصوّر كند خودش اين ثروتها را به دست آورده است و هر كاري دلش بخواهد ميتواند با آنها انجام دهد، ولي وقتي فهميد يك قاعدهاي در عالم جاري است و طبق آن قاعده و سنّت به او چنين ثروتي رسيده است، طور ديگري با ثروتش عمل ميكند. در جامعه در رابطه با ثروت دو نوع بينش باطل داريم: يكي فقيري كه فكر ميكند به نفعش بوده است كه بيشتر داشته باشد و ديگري ثروتمندي كه فكر ميكند دارايياش برايش بزرگي و كمال است. براي اصلاح چنين افكار غلطي قرآن ميفرمايد: «فَاَمّا الْاِنْسانُ اِذا مَاابْتَليهُ رَبُّهُ»4 يعني؛ وقتي پروردگارِ انسان، بخواهد او را امتحان كند، دو نوع برخورد با او دارد، «فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي اَكْرَمَنِ»؛ يا او را با ثروت محترم ميدارد و او ميگويد: پروردگارم مرا گرامي داشت «وَ اَمّا اِذا مَاابْتَليهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي اَهانَنِ»؛ و يا او را با محدود كردن ثروت، امتحان ميكند و او ميگويد: پروردگارم مرا سبك شمرد. خداوند پس از طرح اين دو بينش ميفرمايد:«كَلّا!»؛ يعني اين چنين نيست! «بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيم وَ لا تَحاضُّونَ عَلي طَعامِ الْمِسْكين»؛ بلكه شما با ثروتتان بايد وسيله اكرام يتيمان و اطعام مسكينان را فراهم كنيد و نكرديد، با اين تصوّر كه فكر كردهايد خداوند شما را ثروتمند كرده چون ميخواسته شما را بزرگ بدارد. اين فرهنگ، فرهنگ غلطي است كه فقر را نشانة خواري و غنا را نشانة بزرگي ميداند. اگر ميخواهيد دريچة معارف اهلالبيت عليه السلام به روي قلبتان باز شود، بايد از اين نوع تحليلهاي تاريك دنيايي فاصله بگيريد. پنج غنيمت در زندگي امام باقر عليه السلام به جابربنيزيدجعفي نصيحت ميكنند كه «يا جابِر! اِغْتَنِمْ مِنْ اَهْلِ زَمانِكَ خمْساً»؛ پنج چيز را در رابطه با مردم زمانه غنيمت شمار: «إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ»؛ اگر در مجلسي حاضر بودي و تو را نشناختند. «وَ إِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ»؛ و اگر از جلسه خارج شدي و به دنبالت نبودند. «وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشاوَر»؛ و اگر در جلسه بودي و از تو نظر نخواستند. «وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ يُقْبَلْ قَوْلُكَ»؛ و اگر نظر دادي و نظرت را نپذيرفتند. «وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ»؛5 و اگر خواستگاري كردي و جواب ردّ دادند. اين پنج حالت را غنيمت بشمار، نه اينكه از آنها ناراحت شوي، چون امام عليه السلام ميخواهند كه ارزشهاي اهل دنيا براي ما ملاكِ كمال و خواري قرار نگيرد. مگر تو در اين دنيا نيامدهاي كه عبوديت خود را تقويت كني، سراسر اين دنيا امتحان است براي اظهار عبوديت. اگر گفتند: فلاني فقير است، بگو: الحمدلله، ولي اگر ثروتمند بودي، بايد بدنت بلرزد كه در آن شرايط چطوري مسئوليتم را انجام دهم تا از امتحان الهي سرفراز خارج شوم و خللي در عبوديتم وارد نشود. امام عليه السلام در قسمت پنجمِ نصيحت خود ميفرمايد: اگر خواستگاري كسي رفتي و دست ردّ به سينهات زدند اين را غنيمت بشمار، چون مصلحتي در آن است، سرّي پشت قضيه است. حالا ما آزاد و راحت ميشويم از اين تصورات كه اگر ازدواج نكنيم مسائل جنسيمان چه ميشود. آيا ارضاي مسائل جنسي در زندگي اصل است و يا فرع؟ ميفرمايند وقتي تو وظيفهات را انجام دادي و خواستگاري هم كردي ولي تو را ردّ كردند، به چيزي دسترسي پيدا ميكني كه به نحو ديگري از مزاحمت مسائل جنسيات راحت ميشوي و ميتواني به سير روحاني خود ادامه دهي. خود خداوند در قرآن فرمود: «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛6 يعني آنهايي كه امكان ازدواج برايشان نيست، عفّت خود را نگهدارند تا خداوند به نحوي آنها را با فضل خود غني گرداند. خدا نوري به قلب تو مياندازد كه ديگر اين مشكل را نداري. جواني كه براي خدا و براي حفظ عفّت به خواستگاري ميرود، اگر او را بپذيرند، عفّتش حفظ ميشود، اگر نپذيرند باز خداوند به نحو ديگر عفّتش را حفظ ميكند. امامباقر عليه السلام ميخواهند ما متوجه شويم قواعدي در اين عالم جاري است كه محروميتهاي دنيايي، حقيقتاً محروميت نيست. لذا ميفرمايند: آنها را غنيمت بشمار. پس نميشود گفت فقر نشانة حقارت و ثروت نشانة بزرگي است. اشتباه از اينجاست كه وقتي پروردگار ما، ما را امتحان ميكند، وقتي به ما نعمت ميدهد، ميگوييم: «اَكْرَمَنِ»؛ مرا گرامي داشت و وقتي ثروت ما را محدود ميكند، ميگوييم: «اَهانَنِ»؛ يعني به من بيمحلي كرد و مرا سبك شمرد، ميفرمايد: «كَلاّ!»؛ يعني اين چنين نيست، يعني اين بينش كه غنا نشانة شرافت، و فقر نشانة خواري است، غلط است. اگر توانستيد دو آيه اوّل را به دو آيه بعد وصل كنيد، دل من راضي ميشود، چون بعد از اين دو آيه كه عرض شد، خداوند جايگاه ثروتمندي در دنيا را تحليل ميكند و ميفرمايد: «بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيم وَ لا تَحاضُّونَ عَلي طَعامِ الْمِسْكين»؛ يعني چون نگاهتان به ثروت و فقر غلط است. ثروت را در مسير صحيح كه عبارت باشد از تكريم يتيم و اطعام مسكين، مصرف نميكنيد، فرهنگتان به دست آوردن ثروتِ سرگردان است. اگر ثروت در فرهنگ ديني وارد زندگي انسانها شود، آن ثروت جهتدار است و در مسير خاص قرار ميگيرد و در نتيجه نه فرد ثروتمند فاسد ميشود و نه جامعه، ولي اگر همان ثروت در فرهنگ غير ديني، وارد جامعه شود آن ثروت، سرگردان ميشود و شخص ثروتمند را به غرور و كبر ميكشاند و جامعه را هم گرفتار تفاوت طبقاتي ميكند. جايگاه داراييها حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام باب گرانقدري را نسبت به ثروت باز نمودند كه ميفرمايند: «چه زشت است خواري در هنگام نياز، و ظلم هنگام ثروت» و سپس در يك جمله فوقالعاده نوراني ميفرمايند: «اِنَّ لَكَ مِنْ دُنْياكَ، ما اَصْلَحْتَ بِهِ مَثْواكَ وَ اِنْ جَزِعْتَ عَلي ما تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ فَاجْزَعْ عَلَي كُلِّ ما لَمْ يَصِِلْ اِلَيْكَ»؛ اي پسرم! دنياي تو براي تو همان قدر است كه قيامتت را اصلاح كند و اگر به جهت آنچه از دستت رفته نگران و ناراحت هستي، پس نگران باش براي همة آنچه در دست نداري. حضرت ميفرمايند: آن مقدار از ثروت دنيا از تو است كه ميتواني به كمك آن قيامت خود را اصلاح كني، بقيّهاش مال تو نيست و اينقدرش هم برايت حتمي است. محال است خدا كار لغو كند، چون حكيم است. اگر ما را خلق كند و رزق مناسب ما را براي ما خلق نكند، مسلّم ما به نتيجهاي كه بايد در راستاي خلقت خود برسيم، نميرسيم. اگر خداوند ما را در اين دنيا نگه دارد، كار لغو كرده است. پس حتماً ما را براي ابديت خلق كرده است، پس بايد رزق مناسب اصلاح ابديت ما را به ما برساند و لذا حتماً به ما رزق ميدهد و حتماً هم به ما آن رزقِ مناسب ابديت را ميرساند. ثروتي كه ما را از ابديت باز كند، رزق ما نيست. خداوند آن رزقي كه ما را به ابديت بكشاند و قيامت ما را اصلاح بكند، حتماً به ما ميرساند و حضرت ميفرمايند: پس حرص و غصّه ندارد، چون رزق حقيقي تو آني است كه قيامت تو را براي تو اصلاح كند و اين رزق مطمئناً همواره نزد تو است، مواظب باش از اين مسئله مهم غفلت نكني. خوب است اين برهان را به قلب خود برسانيد تا در زندگي محكم شويد، ميگوييم: اگر خدا حكيم است، مسلّم كار لغو نميكند و اگر ما را براي اين دنيا خلق كرده و با مرگ همه چيز تمام ميشود، پس كار لغو كرده است، در حاليكه روشن شد كار لغو نميكند، پس ما بايد حتماً به ابديت و قيامت برسيم. به ابديت رسيدنِ ما توشه ميخواهد، توشه معنوي به نام نبوّت و توشة مادّي به نام رزق. پس حتماً رزقي كه ما را به ابديت برساند، - اعم از رزق معنوي و رزق مادي - با ما خلق كرده است. حالا مالتان را يعني آنچه را كه بهواقع ثروت حقيقي شما است به شما بدهند يا آنچه را كه ثروت حقيقي شما نيست و ربطي به ابديت شما ندارد؟ مردم اكثراً ثروت غير حقيقي را ميخواهند. مثلاً اگر لباس براي آن است كه اوّلاً: وسيلة كرامت و عزّت من باشد، ثانياً: مرا از گرما و سرما حفظ كند، اين لباس در واقع ثروت حقيقي من است، امّا اگر ميخواهم با لباس توجّه شما را به خودم جلب كنم، ديگر اين رزق حقيقي من نيست و نه تنها به وسيلة آن، ابديت خود را آباد نكردهام، بلكه ابديتم را خراب كردهام. حضرت علي عليه السلام ميفرمايند: پسرم! رزق تو همان اندازهاي است كه زندگي دنياييات را طوري سر و سامان دهد كه بتواني به كمك آن ابديتت را اصلاح كني، اگر دنبال بقيّهاش رفتي، درست به دنبال ضدّ رزق خودت رفتهاي و آنچه را هم ميتوانستي با رزق اوّليهات در راستاي اصلاحِ قيامت خودت به دست آوري، تخريب كردهاي. شما عموماً مال مناسبي كه بتوانيد لباس و مسكن و غذا براي خود تهيه كنيد، داريد، بقيّه اوقاتي را كه صرف بيشتر كردن اين مال ميكنيد بايد صرف معرفت و عبادت خدا كنيد، و سرمايه ارتباط با خداوند را در اين دنيا به دست آوريد، تا در قيامت كور محشور نشويد، چون كسي كه در اين دنيا قلب خدابين پيدا نكرد، در قيامت كور محشور ميشود كه آيه 124 سوره طه به آن اشاره ميكند. پس پولي كه بتواني با آن يك زندگي ساده فراهم كني و آن زندگي را بستر معرفت و عبادت حق قرار دهي، برايت مفيد است، اما اگر پول زيادي برايت بيايد كه ديگر به اين خانه و اين نوع غذا راضي نشوي و عملاً پولي باشد كه فرصت عبادت را از تو بگيرد، در واقع پول اوّليهاي كه فرصت بود براي آباداني قيامت، با پول اضافه از بين ميرود. خلاصه اينكه رزق حقيقي شما، شما را نجات ميدهد، ولي آنچه رزق حقيقي شما نيست، شما را از بين ميبرد. كسي كه عاقل است، همين كه با ثروتي روبهرو شد، ميانديشد كه آيا اين رزق من است يا رزق بقيّه است و بايد از طريق من به آنها برسد، اينهمه بخشش كه در اهلالبيت عليه السلام ميبينيد، به جهت اين است كه آنها ثروتها را رزق خودشان نميبينند. اگر كسي خواست چيزي به شما ببخشد، اوّل بايد مطمئن باشيد كه آيا او حق دارد آن را ببخشد، يا اصلاً حق چنين بخششي را ندارد، و مال كس ديگري است كه در دست اوست، پس بايد به صاحبش بدهد. چيزي كه به واقع رزق ما است آنقدر راحت و روان ميآيد كه انسان هيچ دغدغهاي نسبت به آن برايش پيش نميآيد، ولي چيزي كه رزقمان نيست و از سر حرص ميخواهيم به دست آوريم، نسبت به آن دو مشكل داريم: اوّلاً؛ در عين اينكه به دست ما نميرسد، بقيّة زندگيمان را ميخورد. ثانياً؛ يك حرص شيطاني در قلبمان ايجاد ميشود و آرامش لازمي را كه جهت عبادت نياز داريم، از ما ميگيرد. حضرت ما را متوجّه نمودند كه از دنيا آنقدري مربوط به توست كه به كمك آن قيامت خود را آباد كني، و از اين طريق خواستند نيازهاي غيرضروري، ذهن و فكر ما را اشغال نكند و ما را گرفتار حرص ننمايد. با اين توصيفات معلوم ميشود چرا ميفرمايند: «چقدر زشت است خواري در هنگام نياز و ظلم و غرور در هنگام ثروتمندي». چون نه آن نياز، نياز حقيقي ماست و نه آن ثروت، ثروت حقيقي، چراكه آنچه نياز حقيقي ماست خودش به دنبال ما ميآيد، و آن ثروتي هم كه وسيلة آباداني قيامت ما نيست، مربوط به ما نيست. زشتيِ التماس فقيران و تكبّر ثروتمندان عدّهاي چون به خود مال ارزش دادهاند خودشان را در مقابل ثروت و ثروتمندان ذليل ميكنند، در حالي كه بنا نيست ما با التماس به ديگران رزق خود را به دست آوريم. رزقي كه با التماس به دست ميآيد يا به جهت اين است كه چيزي مي خواهم كه رزقم نيست، يا گناهاني انجام دادهام كه رزق خود را از بين بردهام. كاسبي كه با كمفروشي و گرانفروشي و بدخلقي، به مشتريها ظلم كرده و از اين طريق رزق خود را از خود رانده است، حالا خدا اسير التماسش ميكند، اين چوب خداست! پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اِنَّ الرَّجُلَ لَيُحْرَمُ الرِّزْقَ بِالذَّنْبِ يُصيبُهُ»7 يعني انسان به جهت گناه از رزقي كه بنا بود به او برسد، محروم ميشود. شيخي گفت: «هر كس در خانقاه ما وارد شود، نانش دهيد و از دينش سؤال نكنيد، چون خدا چنين كرده است» خدا وجود انسانها را اراده كرده، چطور رزق آنها را اراده نكرده است. اگر خدا نميخواست به انسان رزق دهد، ميميراندش و حالا كه روح او را قبض نكرده، حتماً ميخواهد به او رزق دهد، پس براي طلب رزق جاي خواري و ذلّت و التماس نيست. خيلي زشت است انساني در مقابل انسان ديگر، براي طلب رزق التماس كند و اين عمل يك نحوه توهين به خدا است و عملاً اين آدم به خداوند سوءظن دارد و معتقد است خداوند بندههايش را خلق ميكند و رهايشان مينمايد. چه زشت است چنين حكمي را به خدا نسبت دادن، و نيز چه زشت است كسي فكر كند آنچه در اختيار دارد مالِ خودش است و متكبّرانه جهتِ دادن مقداري از آن به مردم، اجازه دهد به او التماس كنند. در روايت داريم كه حضرت اباعبدالله عليه السلام وقتي سائلي ميآمد و تقاضاي چيزي ميكرد، حضرت در خانه را نيمهباز ميكردند و از همان لاي در به او آنچه داشتند ميدادند، كه مبادا سائل چشمش در چشم حضرت بيفتد و خجالت بكشد! و بعد هم ميگفتند: ببخشيد كه كم است.! آري؛ «ما اَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحاجَة وَالْجَفا عِنْدَ الْغِني»؛ چه زشت است التماس و خضوع موقع حاجت و چه زشت است تكبّر و جفا موقع ثروتمندي، هر دوي اينها بيماري است. اين بيماري از اينجا شروع ميشود كه فكر كنيم خدا رزقمان را نميدهد. بيماري بيديني جامعه را به معضل ذلّتِ فقيران و تكبّر ثروتمندان گرفتار كرده است. ما با بيديني و غفلت از سنتهاي الهي، زندگيمان را كه يا در شرايط رزق كم و يا در گشايش است، از بين بردهايم، حالا ماندهايم چه كنيم. بسياري از مشكلات از آتش حرص و قانعنبودن به رزقِ مقدر شده، نشأت ميگيرد. با حرص بيشتر و تلاشهاي افراطي رزق بيشتري به دست نميآورند، ولي رزق حقيقيشان را كه ميتوانست براي آنها مفيد باشد، ضايع ميكنند. اگر از اوّل فقيران و ثروتمندان متوجّه بودند كه رزق حقيقيشان به راحتي به دستشان ميآيد، فقط تكليف خود را نسبت به جامعه انجام ميدادند، و لذا اين همه مشكلات به وجود نميآمد. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام: قَالَ لَيْسَ مِنْ نَفْسٍ إِلَّا وَ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا رِزْقَهَا حَلالاً يَأْتِيهَا فِي عَافِيَةٍ وَ عَرَضَ لَهَا بِالْحَرَامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ فَإِنْ هِيَ تَنَاوَلَتْ شَيْئاً مِنَ الْحَرَامِ قَاصَّهَا بِهِ مِنَ الْحَلَالِ الَّذِي فَرَضَ لَهَا».8 يعني؛ هيچكس نيست مگر اينكه خداي عزّ و جلّ براي او رزق حلالي در عين سلامت و عافيت، فرض كرده و در عرض هر رزق حلالي، از جهت ديگر، رزق حرامي را قرار داده، پس اگر آن شخص چيز حرامي را بهدست آورد، از آن حرام برايش از رزق حلال كم ميگذارند. ما نميدانيم رزقمان از چه راهي ميرسد، ولي ميدانيم كه در مقابل خداوند يك آدابي بر عهدة ما هست كه بايد دائم رابطة خودمان را با خدا حفظ كنيم، همچنانكه يك آدابي نسبت به خود داريم، و يك آدابي نسبت به خلق. عاقل بايد از طريق رعايت اين آداب در زندگي، بيشترين بهره را بگيرد. معلوم است كه خدا ما را بيرزق نميگذارد، حالا اگر ما از اين زاويه نگاه كنيم كه رزقي داريم كه به دنبال ما ميآيد و براي ما مقدّر شده است، آيا باز خودمان را در هيچستان خيال و وَهْم، خسته ميكنيم؟ وقتي متوجّه شديم رزق حقيقي ما به دنبال ما ميآيد، از اين به بعد به دنبال وظيفهمان نسبت به خلق خدا هستيم و سعي در آسايش مردم داريم تا از اين طريق جامعه را رشد دهيم، در اين حالت است كه ميگوييم جامعه رشد كرده، چون شرايط تعالي معنوي در كنار رفاه اقتصادي براي افراد فراهم شده است. ولي آنچه در سياستهاي فرهنگ غرب «توسعه» ناميده شده است، همان حرص ثروتاندوزي است و لذا گفته ميشود توسعه انسان را عجول ميكند، چون در توسعه، «حرص» عامل حركت است. فرق سياستهاي خليفة دوم و اميرالمؤمنين علي عليه السلام در كشورداري در همين بود كه خليفة دوم دنبال توسعه بود و علي عليه السلام دنبال رشد و تعالي جامعه بود. حضرتعلي عليه السلام در زمان خلافت خود جامعه را طوري تربيت كردند كه در عين آسايش اقتصادي، به عبوديت و آباداني قيامت بپردازند، ولي لشكر خليفه دوم تا فلات تبّت آمد و از يك طرف تا شمال آفريقا و طرف ديگر تا كوههاي پيرنه و از آن طرف تا جنوب روسيه، و انگيزه اصلي اين لشكركشيها بهدستآوردن غنائم بود، و نتيجهاش ملّتي شد كه از نظر معنوي در پايينترين درجه قرار داشتند. پس؛ از اين فراز فوقالعاده مهم در اين خطبه به سادگي ردّ نشويد كه غفلت از آن، مصيبتهاي بزرگي را در زندگي انسان پديد ميآورد، إنشاءالله بحث را در جلسات بعدي دنبال ميكنيم. سخن خود را با اين حديث پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم ختم ميكنيم كه ميفرمايند: «اُطْلُبُوا الْحَوائجَ بِعِزَّةِ الْاَنْفُسِ، فَاِنَّ الْاُمُورَ تَجْرِي بِالْمَقادِير»9 يعني؛ با عزت نفس به دنبال حوائج و نيازهاي خود برويد، چرا كه امور زندگيتان بر اساس مقدرات الهي جريان دارد و با خوار و زبون كردن خود، بيش از آنچه مقدّر شما است به شما نميرسد. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» جايگاه اعتماد به سخنان ائمه معصومين در رزق بسم الله الرحمن الرحيم ?وَاعْلَمْ يا بُنَيَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ? ?فَإِنْ اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ? اي فرزندم! بدان كه رزق، دو رزق است: رزقي كه تو به دنبال آن هستي و رزقي كه آن به دنبال تو است، كه اين رزقِ نوع دوم طوري است كه اگر هم به سوي آن نروي، به سوي تو ميآيد. سطحينگري؛ آفت دوري از اهلالبيت عليه السلام مقدمتاً نظر عزيزان بايد متوجه اين نكته باشد كه روش اهلالبيت عليه السلام حكمت و تدبّر و تعمّق است، تا انسانها از طريق حكمت و تدبّر در سخنان آن بزرگان، در زندگي دنيايي به عالَم بالا دست يابند. از طرفي روش مخالفان اهلالبيت عليه السلام سطحينگري، هردم خوشبودن و به ظاهرِ دين و دنيا دلبستن است، و اين دو انديشه هميشه در طول تاريخ بوده و هست. همواره كاخهاي سبز و تبليغات معاويهوار براي مهم جلوه دادن اين تجملات بوده و هست. عمده آن است كه از طريق هدايت امامان معصوم عليه السلام متوجّه باشيم در زندگي معاويهوار نجات نيست، بلكه دل سپردن به زرق و برقِ زودگذر دنيا است. نجات آن است كه انسان، حكمتِ عميق و بي سر و صداي موجود در فرهنگ اهلالبيت پيامبر عليه السلام را از دست ندهد. دشمنان اهلالبيت عليه السلام سعي داشتند مردم، سطحي و سطحينگر بمانند تا آنها را بازيچة برنامههاي خودشان قرار دهند، و اهلالبيت عليه السلام سعي داشتند مردم، عميق و متفكّر و متديّن شوند تا آنها هدايت گردند. در اردوگاه معاويه مردم، بازيچه و سطحينگراند و در پايگاه منوّر علي عليه السلام مردم، متفكّر و هدايت شدهاند. معاويه همواره با سطحينگري رونق بازار خود را دامن ميزند ولي مردم با نزديكشدن به علي عليه السلام به زندگي واقعي كه بايد داشته باشند مشغول ميشوند. اميرالمؤمنين علي عليه السلام در دنيا براي خود دُكان و بازاري نميخواهد تا طالب مشتريهاي سطحي باشد. در همان زمان كه حضرتعلي عليه السلام خليفة مسلمين بود و معاويه هم غاصبانه حكومت شام را در اختيار گرفته بود و با علي عليه السلام مبارزه مي كرد، يك نفر كوفي به جهت كاري از كوفه به شام سفر كرده بود، يكي از اهالي شام كه شتر مادّهاش را گم كرده بود، آمد و يقة اين مسافر اهل كوفه را گرفت كه آقا! ناقهاي كه من گم كردهام همين شتري است كه تو سوار شدهاي - در حالي كه شتر اين مرد مسافر جَمَل بود و نه ناقه- دعوا به معاويه كشيد، مردِ شامي چند نفر شاهد براي صحّت گفتارش نزد معاويه آورد و همه شهادت دادند شتري كه اين مسافر اهل كوفه سوار شده، همان ناقهاي است كه مربوط به اين فرد شامي است. معاويه كه به خوبي فرق جَمل و ناقه را ميداند، قضاوت را به نفع شخص شامي به پايان ميبرد. هر چه مسافر اهل كوفه اصرار كرد، آقا! اين شتر من جمل است و اين آقا ميگويد شتر من ماده بوده است، شاهدان همه شهادت دادند كه ناقة مرد شامي همين شتر مرد كوفي است، معاويه پس از آنكه افراد رفتند، مرد كوفي را خواست و پول شترش را پرداخت كرد و از طريق مرد كوفي به اميرالمؤمنين علي عليه السلام پيغام داد كه با گروهي به جنگ تو ميآيم كه فرق بين ناقه و جمل را نميدانند!! اگر عنايت كنيد متوجّه ميشويد كه هم معاويه ميداند مقصد نوراني حضرت علي عليه السلام با شعور مردم بايد همراه باشد و هم اميرالمؤمنينعلي عليه السلام ميدانند كه مردم سطحيِ سبك، هيچوقت پيام آن حضرت را نميفهمند. هم حضرت عليه السلام و هم معاويه ميدانند كه با مردم سطحي، بازار معاويه گرم است. معاويه يك كاخ سبز ساخت كه هيچ، اگر صد كاخ سبز هم ميساخت، مردم جاهل بدون هيچ اعتراضي، عظمت حاكم را به همين كاخهاي سبز ميدانستند و ميدانند و لذا اسراف بيتالمال را يك هنر براي حاكم ميشمارند. مردم سطحي هيچوقت حكمت علي عليه السلام را نميفهمند. اگر امروز بناست جامعة ما از فرهنگ اميرالمؤمنين عليه السلام برخوردار باشد، ابتدا بايد افراد متفكّر داشته باشيم. مردمي كه با افكار سطحي و حسّي، به زندگي روزمرة دنيايي گرفتار باشند و همة همت خود را طلب رزق بدانند، هرگز حرف حضرت علي عليه السلام را نخواهند فهميد. وقتي بناست فرهنگ اهلالبيت عليه السلام در جامعه شكوفا شود، لااقل اگر انسانها حكيم نيستند بايد به دنبال حكمت باشند. بايد سطح تفكر انسانها رشد كند تا پذيراي حكمت اهلالبيت عليه السلام شوند. و اين تكليفي است بر من و شما، تا طوري زندگي كنيم كه در زندگي، سطحي نشويم وگرنه حكمت علوي را در روابط اجتماعيمان نخواهيم يافت. آنگاه كه حكمت اهلالبيت تنها ميشود اگر روزمرّگيها زندگي من و شما را بربايد؛ اگر تجمّل، مدرك و پول و دنيا، مقصد ما شود، حكمت علوي با همة بركاتي كه دارد، تنها خواهد ماند، كار به جايي ميرسد كه آدمها ابتداييترين طريق اصول تفكّر خود را هم از دست خواهند داد و به راحتي بازيچة تبليغات كفر جهاني خواهند شد. خطري كه جامعه ما را تهديد ميكند اين است كه حرفهاي ساده و سطحي، انسانها را به وَجْد بياورد و مردم با حرفهاي عميق و متينِ اهلالبيت عليه السلام بيگانه شوند. اگر به مردم سطحي بگوييد خاكسترهاي فلان آتشفشان 4000 كيلومتر به اطراف پاشيده شده است، به راحتي ميفهمند و ميتوانند آن حادثه را تجزيه و تحليل كنند. ولي اگر بگوييد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايند: «رزقي هست كه تو به دنبال آن ميگردي، و رزقي هست كه آن به دنبال تو ميگردد». ميببينيد نميتوانند اين نكته را تجزيه و تحليل كنند. خبر اوّلي برايش حيرتآور و قابل پذيرش است، ولي استعداد درك حقيقت دومي را كه امام معصوم ميفرمايد، از دست داده است. سياستمداران استراتژيست آمريكايي ميگويند: در كشور آمريكا نميخواهد گفتن حرفهاي مهم را ممنوع كنيد، سطح فكر مردم را پايين بياوريد كه از حرفهاي مهم خسته شوند. در واقع دشمنان ما حرفشان اين است كه چرا بياييم پيامبران را نفي كنيم تا مردم حساس شوند، كاري ميكنيم كه مردم از آنها خسته شوند و از برنامههاي سطحي و سريالهاي پوچ خوششان بيايد. حرفشان اين است كه نميخواهد قرآن و نهجالبلاغه را ممنوع كنيد، مردم را با تجمّلات و مُد لباس و اين خطيبودن و آن خطيشدن و برنامة سفرههاي رنگين، سطحي كنيد، و زندگي آنها را در همينها خلاصه نماييد؛ ديگر خودشان ميرسند به اينكه اهلالبيت ميخواهيم چهكار؟ تولّد امامالموحدين عليه السلام عدّهاي را به حيرت آورد كه چگونه ديوار كعبه باز شد و مادر حضرت در داخل خانه خدا، وضع حمل نمود. حالا اگر مردم اهل تفكر باشند، حيرت بزرگترشان خود همين نهجالبلاغه است، نهجالبلاغهاي كه ابن ابيالحديد ميگويد: خطبة «غرّاء» - خطبه 83 - آن را بيش از 1000 بار خواندم و هر وقت كه ميخواندم از عظمت آن دگرگون ميشدم. نهجالبلاغهاي كه آقاي جرججِرداق مسيحي در موردش ميگويد: «سخني است مادون سخن خالق و مافوق سخن مخلوق». ملّتي كه سطحي شد، اصلاً امامالموحدين عليه السلام را نميفهمد. براي او بيش از آنكه نهجالبلاغه علي عليه السلام مهم باشد، باز شدن ديوار كعبه هنگام تولد حضرت مهم است. در حالي كه براي شيعة واقعي بايد قلب علي عليه السلام مهمترين مقصد زندگي باشد، قلبي كه اينچنين به سوي آسمان باز شده و از طريق آن، اين سخنان را ارائه ميدهد. مگر اين سخنان عادي است! تماماً حجّت بالغه الهي است براي بشر، به نظر بنده ديوار كعبه براي تولد علي عليه السلام باز شد تا آيندگان بدانند در آن حال انسان بزرگي متولّد شد تا در آينده دامن او را بگيرند و هدايت شوند. يعني زندگي علي عليه السلام از ابتدا تا انتها سراسر ظهور حقايق غيبي است و مسلّم هرچه اين زندگي جلوتر بيايد حقايق برتري را مينماياند. بايد آنچه شما را به سطحينگري ميكشاند و برايتان مشغوليات دنيايي درست ميكند، بشناسيد و از آنها فاصله بگيريد. نهجالبلاغه و قرآن براي انسان، حجّت الهي است تا به كمك آنها نجات پيدا كند. نهجالبلاغه يعني علي عليه السلام و علي عليه السلام يعني چراغ هدايت به سوي حق.1 پس به سخنان آن حضرت بايد به عنوان رمز و راز حيات نگاه كرد. اگر كسي بيعلي عليه السلام شد، بيهدايت ميشود. اگر امام معصوم مسئول هدايت مردم است، و اگر او به عنوان يك حكيمِ بزرگ از حقايقي سخن ميگويد كه انسان عادي در عين اينكه به آنها نياز دارد، به خودي خود آنها را نمييابد، ولي نجات او در عملكردن به اين حقايق است، و اگر انسان به آنها نزديك نشود، به ظلمت ميافتد، با توجه به اين مقدمات به سخنان حضرت نظر ميكنيم. اين حرفها، حرفهايي نيست كه اگر نفهميد و نگيريد، باز هم بتوانيد زندگي كنيد. مردم با جداشدن از سخنان معصومين عليه السلام در مرگ رسمي قرار دارند، ولي اسمش را زندگي گذاشتهاند. پس راه صحيح اين است كه با تعمّق و تدبّر در سخنان امامالموحدين عليه السلام به فرزندشان، به آن سخنان دل بسپاريم كه نكات بسيار مهمّي را مطرح ميكنند تا از رمز و راز زندگي محروم نمانيم. رزق هر كس به وقتش ميرسد حضرت ميفرمايند: «وَاعْلَمْ يا بُنَيَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ»؛ اي فرزندم بدان كه رزق دو نوع است؛ رزقي كه تو به دنبال آن هستي، و رزقي كه آن به دنبال تو است. در رزق اوّلي كه تو به دنبال آن ميدوي، هلاكت خودت را در آن مييابي، چون هر چه بيشتر به دنبال آن بگردي، كمتر به آن دست مييابي و عملاً حاصل كار تو پوچ خواهد بود. ولي رزق دومي آنچنان است كه تا تو را نيابد، تو را رها نميكند. تو را همواره دنبال ميكند، چون آن رزق را خدا براي تو مقدّر كرده است. به طوري كه رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم در همين راستا ميفرمايند: «لَوْ اَنَّ ابْنَ آدَمَ هَرَبَ مِنْ رِزْقِه كَمَا يَهْرَبُ مِنَ الْمَوْتَ لَاَدْرَكَهُ رِزْقُهُ كَمَا يُدْرِكْهُ الْمَوت»2 يعني؛ اگر فرزند آدم از رزقش كه براي او مقدّر شده فرار كند، آنطور كه از مرگ فرار ميكند، آن رزق به او ميرسد، همانطور كه مرگ به او ميرسد. و نيز از امامصادق عليه السلام داريم كه: «لَوْ كَانَ الْعَبْدُ فِي جُحْرٍ لَأَتَاهُ رِزْقُهُ فَأَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ».3 يعني؛ اگر بندهاي در سوراخي باشد رزق او به او خواهد رسيد، پس در طلب آن حريص نباشيد. ريشة بسياري از كاريهاي غلط ما در نفهميدن اين نكته است. اگر در هنگام نياز، زبون ميشويم و التماس ميكنيم و اگر چون ثروتمند شويم، مغرور ميگرديم و جفا و ظلم به فقرا را پيشه ميسازيم، همه و همه به جهت نفهميدن جايگاه اين دو رزق است، در حاليكه رزق تو مشخص است و كسي هم نميتواند آن را از تو بربايد. لذا حضرت در ادامه فرمودند: چه زشت است خواري، هنگام نياز و جفا، هنگام غنا. پس ما در اين دنيا وظيفهاي داريم كه بايد از آن غفلت نكنيم، رزق ما هم از قبل تأمين شده است و ميگردد تا ما را پيدا كند، البته اگر انسان كارهاي غلط انجام دهد، رزقش را خراب ميكند كه راه درست كردن رزق، تصحيح رفتار و عقايد است. كسي كه در هر كاري اهل اصرار بيش از حدّ است نشان ميدهد به مسير الهيِ امور معتقد نيست و ميخواهد با ميل خودش كارها را شكل دهد كه مسلّم موفق نخواهد شد، ولي انرژي خود را بيخود مصرف كرده و عمر خود را بر باد داده است. امتحان در امتحان است اي پسر اگر بفهميم رزقي به دنبال ماست و ما را مييابد، پس ديگر در هنگام نياز جا ندارد خود را خوار كنيم. حتّي وقتي سعي ميكنيم مدرك بالاتر بگيريم بايد قصد ما اين باشد كه زمينه خدمت بيشتر را براي خود فراهم كنيم، ولي اگر براي به دستآوردن رزق بيشتر، اميدمان به مدرك بود، حتماً ناكام ميشويم. مگر تا حالا ديپلم شما به شما رزق داد كه حالا اميد داريد فوقليسانس شما به شما رزق بدهد؟ امامِ من و شما به ما گفته است رزقمان تأمين است، حالا وظيفه است ليسانس داشته باشي، يا فوقليسانس آن موضوع ديگري است. اگر تهديد اهل دنيا را براي تنگكردن رزقمان بپذيريم نسبت به اين حرف امام معصوم غافل هستيم، واقعاً نهايت دانايي و شعور است اگر متوجه باشيم هيچكس نميتواند رزقي كه خداوند براي ما مقرّر فرموده است، از دست ما بربايد. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «لا تَسْتَبْطِؤُا الرِّزْقَ فَأِنَّهُ لَمْ يَكُنْ عَبْدٌ لِيَمُوتَ حَتّي يَبْلُغَهُ آخِرُ رِزْقٍ هُوَ لَهُ، فَاتَّقُوااللهَ وَ اَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ، اَخْذِ الْحَلالِ وَ تَرْكِ الْحَرام»؛4 يعني رسيدن رزق به خود را كُند مپنداريد، ممكن نيست بندة خدا بميرد مگر اينكه آخرين قسمت از رزقي كه برايش مقدّر شده به او برسد، پس تقوا پيشه كنيد و در طلب رزق بسنده كنيد در به دست آوردن حلال و ترك حرام. همينطور كه ملاحظه ميكنيد؛ ممكن است فكر كنيم رزق ما نرسيده و بعد تصوّر كنيم كسي ميتواند رزق ما را تنگ كند، حضرت ميفرمايند: اينطور نيست، آري! ترك وظيفه و يا انجام گناه باعث تنگي رزق ميشود كه اين هم مربوط به خودمان است. عمده آن است كه نگران نقش بقيه در تنگكردن رزق خودمان نباشيم. پس ما دو وظيفه داريم: يكي؛ خوار نكردن خود هنگام نياز، و ديگري؛ ستمنكردن به ديگران هنگام بينيازي، و بدانيم چنانچه ثروت داريم و به مستحق آن ندهيم، بد امتحان دادهايم، و اگر نداريم و التماس كنيم هم بد امتحان دادهايم. آري؛ رزقتان ممكن است به اين باشد كه مثلاً از طريق كسب و كار مشخصي به دست شما برسد، مثل كاسب و معلّم، من و شما ميرويم به طرف كاري كه برايمان فراهم شده، تا خداوند رزقمان را بدهد و ميدانيم رزّاق خداست و او چنين مقدّر كرده است كه رزق ما از اين طريق به دست ما برسد. در اينجا معلّمي و مغازهداري، وسيله است، ولي رزّاق خدا است، منتها چنين مقدّر فرموده كه رزق ما از اين طريق برسد. امّا اگر ابزارها مقصد شد، خدا از مقصدبودن ميافتد و در واقع رزّاق واقعي را گُم ميكنيم، در اين حالت است كه انواع انحرافها اعم از گناه و خواري و ظلم در زندگي وارد ميشود. نداشتنها بسيار است، از داشتنها استفاده كن اگر نظرتان باشد حضرت در يك جملة فوقالعاده اساسي جايگاه رزق را در زندگي تعيين كردند تا زندگي ما بازيچة رزق ما نشود، بلكه رزق وسيله و ابزار كار اصلي ما قرار گيرد، فرمودند: «اِنَّ لَكَ مِنْ دُنْياكَ، ما اَصْلَحْتَ بِهِ مَثْواكَ وَ اِنْ جَزِعْتَ عَلي ما تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ فَاجْزَعْ عَلي كُلِّ ما لَمْ يَصِلْ اِلَيْكَ»؛ از دنيا آنقدرش مال توست كه به كمك آن قيامتت را كه جايگاه اصلي توست، اصلاح كني و اگر نسبت به آنچه از دست دادهاي، نگران هستي، پس بايد نگران باشي نسبت به آنچه هنوز به دست نياوردهاي. ملاحظه ميكنيد كه حضرت ميخواهند ما را متوجّه آن رزقي بكنند كه فعلاً در دست داريم و ما را نسبت به دو حالت وَهميِ گذشته و آينده، آزاد نمايند؛ نسبت به آنچه از دست دادهايم و نسبت به آنچه به دست نياوردهايم، و ذهن ما را نسبت به هر دوي آنها آزاد كنند تا بتوانيم به وظيفة اصلي خود بپردازيم و متوجّه باشيم آنچه در دست داريم براي آباد كردن قيامت كافي است. لازم است تحت تأثير مكتبهاي غيرديني كه افق زندگي را تيره و تار ميكنند، قرار نگيريد. بعد از رنسانس يك سلسله افكار وحشي و انحرافي وارد نظام فكري جهان شد. پيامبران همواره به بشر گوشزد كرده بودند، رزق دست خداست و بشريت هم بر اساس سخن انبياء زندگي و فرهنگ و تمدّن خود را شكل داده بود، عدّهاي به بهانة پيشرفت و تسلّط هر چه بيشتر بر طبيعت، آمدند و حرفهاي پيامبران و اولياء خدا را ضايع كردند، گفتند: اينكه آخوندها و كشيشها ميگويند رزق دست خداست، ميخواهند ما تلاش نكنيم تا سرمايهدارها همة ثروتها را براي خودشان تصاحب كنند. و با اين تحليلِ غلط در ذهن افراد جامعه، حرص را به بشريت القاء نمودند، بهطوري كه ديگر افراد جامعه و حتي متدينين جرأت نكردند بگويند رزق دست خداست. آري؛ اگر عدّهاي از دين سوء استفاده ميكنند و تنبلي و بيمسئوليتي خود را با اين جمله كه «رزق از اول مقدّر شده و ما نبايد دنبال فعاليت باشيم» توجيه ميكنند، نبايد باعث شود كه دين و شعارهاي دين را ناديده بگيريم، بايد جلو سوءاستفادة اين افراد را از سخنان انبياء و اولياء، بگيريم.5 ولي آيا با جوّ ساختن روي سخنان ديني، وضع بهتر شد؟! امروز با حرصي كه مردم را فراگرفته، همة زندگيها دارد نابود ميشود، اگر تا ديروز عدّه قليلي گرفتار حرص دنيايي بودند، امروز اكثر مردم گرفتار آن شدهاند و با اين حرصهاي افراطي هرگز چارة كارشان بهدست نيامد. اگر ما به سخنان پيامبران خدا اعتماد كنيم، در راستاي انجام وظيفهاي كه خداوند به دوش ما گذارده، نسبت به چپاول ثروتمندان نيز وظيفه خود را انجام ميدهيم و حقّ مستضعفان را از گلوي ثروتمندان در ميآوريم. همان امامي كه ميگويد رزق دست خداست، ميگويد: «ما رَأَيْتُ نِعْمَةً مَوْفُورَةً اِلّا وَ اِلي جانِبُها حَقٌ مُضَيَّعٌ»6؛ يعني نديدم ثروت انباشتهاي را، مگر اينكه در كنار آن، حقّي ضايع شده باشد. يعني اگر كوخي هست كاخي در كنار آن سر برافراشته. ما براي اينكه در زندگي و در مقابل مسائلي كه با آن روبهرو هستيم تحليل داشته باشيم، نيازمند يك شاخص معصوم هستيم تا جايگاه رزق خود را درست بررسي كنيم و ببينيم چقدر بايد نگران رزق خود باشيم. بدون تحليل صحيح نسبت به رزق، آنهم تحليلي كه از طريق انسانهاي بيخطا يعني معصومين به ما رسيده باشد، همواره سرگردان خواهيم بود. به عنوان مثال؛ وقتي در بيابان برهوتي هستيم كه هيچ شاخصي در آنجا نيست، يعني چيزي نيست كه دوري و نزديكيمان را با توجّه به آن مشخص كنيم، بايد بگرديم يك شاخص پيدا كنيم تا موقعيتمان از دستمان نرود. در برهوت دنيا و در بيابان پر از فكرهاي گوناگون در مورد رزق، بهترين راه اين است كه حرف امام معصوم عليه السلام را بگيريد و بقية افكار و اعمال را با آن ارزيابي كنيد، تا همة عمرمان در نگراني از رزق تمام نشود. اين حرف را نگذاريد در زندگيتان زمين بماند، كه ميفرمايند: رزق اصلي شما برايتان ميآيد. آري ممكن است در آن رابطه سؤالها و اشكالهايي برايتان پيش آيد، با مبنا قرار دادن سخن امام، آن سؤالها را حل كنيد، نه اينكه اگر سؤال برايتان پيش آمد حرف امام را رها كنيد. اگر در حال حاضر كه چند ساعت از شب گذشته است، كسي بگويد هماكنون شب است و ديگري اشكال كند اگر شب است، چرا من شما را ميبينم؟! آيا درست است كه طرف بگويد: ببخشيد پس روز است؟! يا بايد اشكال را جواب بدهيد و بگوييد علّت اينكه مرا ميبيني اين است كه چراغ روشن است. در مورد حرف امام معصوم هم موضوع همينطور است، مگر ميشود با اندك اشكالي كه در مورد رزق آنطور كه امام مطرح ميكنند، برايمان پيش ميآيد، از حرف امام معصوم عليه السلام عقبنشيني كرد، اگر در ابتداي امر كه امثال بنده با سخن امام معصوم روبهرو شدم، تجزيه و تحليلم با آن حرف منطبق نبود، منطقي است كه تجزيه و تحليل خود را - كه عموماً به وَهميات آغشته است - عوض كنم، بعد با تبعيت از سخن امام، به خوبي ميفهمم كه مباني من اشكال دارد كه غلط تجزيه و تحليل ميكنم. بسياري مواقع در نتيجهگيري عجله ميكنيم. امام خميني«رحمةاللهعليه» چون مباني و سنن الهي را ميشناختند، در اوج قدرتنمايي صدام، فرمودند: صدام رفتني است، و همان هم شد. در مورد رزق قاعده همان است كه امام معصوم فرمودند، هر چند در ابتدا ممكن است ظاهر قضيه چيز ديگري را نشان دهد. هر چه در آينه جوان بيند* پير، در خشت بيش از آن بيند جريانهاي دنياگراي امروز، جوّ خاصي را دامن ميزنند، كه آقا! آخوندها مخالف پيشرفت و توسعه هستند و ميگويند كه رزق خودش ميآيد و شما هيچ كاري نكنيد. اين جريانها هر چه ميخواهند بگويند، خودشان را بيچاره ميكنند، اين توصيهاي را كه امام ميفرمايند، براي آن است كه حرص نزني، و عمرت را فقط صرف دنيا نكني و دنيا را آنچنان تنگ نپنداري كه فكر كني تمام عمرت را بايد صرف كني كه فقط نان و مسكني بهدست آوري، بعد هم بميري و از كار مهمتري كه خداوند بر عهدهات گذارده غافل بماني. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم در همين رابطه ميفرمايند: «اَغْنَيالنّاسِ مَنْ لَمْ يَكُنْ لِلْحِرْصِ اَسيراً»7 يعني؛ بينيازترين مردم كسي است كه اسير و گرفتار حرص نباشد. از آن جايي كه فرهنگ غرب نسبت به رزق، غلط فكر كرد مردم اروپا را اينقدر نسبت به دنيا حريص كرد. حالا مردم ما كه ميخواهند به كمك سخنان امام معصوم مقابل اروپاييها زندگي كنند، آيا به نظر شما بايد زندگي و طرز تفكر شبيه زندگي غرب را تغيير بدهند يا حرف اماممعصوم عليه السلام را؟ وقتي امام عليه السلام ميفرمايد: آنقدري از دنيا مال توست كه بتواني به كمك آن آباداني آخرتت را سبب شوي، پس معلوم ميشود بايد خيلي راه و روش خودمان را در زندگي عوض كنيم تا به سيرة امامان زندگي كنيم و دعايمان كه تقاضا ميكنيم: «اَلّلهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و مَماتي مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»؛ برايمان محقّق شود. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «لَوْ اَنَّكُمْ تَوَكَّلُونَ عَلَياللهِ تَعَالي حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُمْ كَما يَرْزُقُ الطَّيْرَ، تَغْدُو خَماصاً وَ تَرُوحُ بَطاناً»8 يعني اگر شما آن طور كه بايد و شايد بر خدا توكل كنيد، رزق شما به شما ميرسد همانطور كه رزق پرنده به آن ميرسد، صبح گرسنه از لانه خارج ميشود و شب سير برميگردد. گاهي ثروتهاي شما فرصتهاي تعالي و اُنس با خدا را از شما ميگيرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم در اين رابطه ميفرمايند: «ما قَلَّ وَ كَفي خَيْرٌ مِمّا كَثُرَ وَ اَلْهي»؛9 يعني؛ اندكي از رزق كه تو را كفايت كند، از زيادي ثروت كه تو را به بطالت آورد، بهتر است. حرص براي شما چيزهايي از اموال دنيا پيش ميآورد كه مزاحم شماست. در طرف مقابل هم در دعا ميخوانيم: «خدايا! فقيرم نكن» اين دعا به معناي اين است كه خدايا! طوري نكن كه اسير رزق بشوم. پس بايد از سخن امام معصوم استفاده كنيم و نگذاريم زندگي تماماً تحتتأثير رزقمان باشد و بدانيم مسئلة رزق ظرائفي دارد كه ميتوان از طريق سخنان امام معصوم متوجّة آن ظرائف شد. رهنمودي بزرگ و چارهساز امام صادق عليه السلام از قول اميرالمؤمنين عليه السلام در كتاب كافي ميفرمايد: «اعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ وَ إِنِ اشْتَدَّ جَهْدُهُ وَ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ وَ كَثُرَتْ مُكَابَدَتُهُ أَنْ يَسْبِقَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ وَ لَمْ يَحُلْ مِنَ الْعَبْدِ فِي ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ أَنْ يَبْلُغَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَنْ يَزْدَادَ امْرُؤٌ نَقِيراً بِحِذْقِهِ وَ لَمْ يَنْتَقِصِ امْرُؤٌ نَقِيراً لِحُمْقِهِ فَالْعَالِمُ لِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِي مَنْفَعَتِهِ وَ الْعَالِمُ لِهَذَا التَّارِكُ لَهُ أَعْظَمُ النَّاسِ شُغُلًا فِي مَضَرَّتِهِ وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ رُبَّ مَغْرُورٍ فِي النَّاسِ مَصْنُوعٍ لَهُ فَأَفِقْ أَيُّهَا السَّاعِي مِنْ سَعْيِكَ وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ وَ انْتَبِهْ مِنْ سِنَةِ غَفْلَتِكَ وَ تَفَكَّرْ فِيمَا جَاءَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ صلي الله عليه و آله والسلم».10 «يقين بدانيد كه بنده هر چه سخت كوشش كند و چارهانديشيهاي بزرگ و نقشههاي فراوان به كار برد، خدا چنين قراري نگذاشته كه وي از آنچه در «ذكر حكيم» برايش مقدّر شده، پيشي گيرد.» «ذكر حكيم» آن علم الهي است كه بر اساس آن، خداوند به فكر بندگانش بوده و براي هركس رزقِ خاص مربوط به آن شخص را تعيين فرموده است، براي همين هم تكليف هر روزه ما را براي ما تعيين كردهاند، ميفرمايند: 8 ساعت كار، 8 ساعت عبادت، 8 ساعت استراحت. هر كه بيش از اين براي طلب رزق تلاش بكند، خودش را خسته كرده و از عبادات و مطالعاتش محروم شده است. حالا كه امام عليه السلام اين جملات را ميفرمايند، آيا درست است بگوييد آقا شما دستتان توي خرج نيست؟! امام عليه السلام ميخواهند ما گرفتار خرجكردنهاي بيجا نشويم. مردم چوب حرص و غلطبودن برنامههايشان را ميخورند و بعد خدا را متّهم ميكنند كه به فكر رزق ما نبوده، در حاليكه نجاتمان به راهنماييهاي اميرالمؤمنين عليه السلام است. در ادامة آن حديث ميفرمايد: «اي مردم! هرگز كسي را بر اثر هوشي كه دارد پشيزي افزون ندهند و احدي را به خاطر حماقتش كم ندهند. پس هركس اين را بداند و بدان عمل كند از همة مردم آسودهتر بوده و سود برد، ولي كسيكه اين را بداند و عمل نكند گرفتاري و ضرر او بيش از همة مردم است. چه بسا شخصي كه نعمت فراوان به او دادهاند ولي همين احساني كه به او شده باعث درهم كوبيدن اوست و چه بسا مردمي كه در بين مردم فريب خوردهاند، ولي در عين حال كارشان هم درست شدهاست. پس اي مرد كوشا! در كوشش خود پرهيزكار باش، و از عجلة خود كم كن و از خواب غفلت خود بيدار شو و در آنچه كه از طرف خدا بر پيغمبر صلي الله عليه و آله والسلم نازل شده فكر كن.» ميفرمايند: «اَحدي را به خاطر سادگياش كم ندهند»؛ يعني نه افراد زرنگ بيشتر از رزقي كه برايشان مقدر شده نصيبشان ميشود و نه افراد ساده، كمتر از آنچه برايشان مقدر شده بهره ميبرند، شما اگر در محلّهها بگرديد، تعدادي زمين باير و خانه خالي ميبينيد، اينها حاصل زد و بندهاي بيجاي انسانهاي زرنگ است، صاحبان اين خانهها متوجّه نبودند كه تلاش بيش از حد و از سر حرص و عدم قناعت، براي آنها آتش به بار ميآورد، اين آقا آنچه كه بايد داشته باشد دارد، بقيّهاش آتشي است كه وبال گردن او خواهد شد، در همين رابطه از رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم داريم كه ميفرمايند: «كُلُّ شَيْئٍ بِقَدَرٍ حَتَّي الْعَجْزِ وَ الْكَيْسِ»11 يعني؛ هر چيزي اندازهگيري و مقدّر شده، حتي تيزهوشي و سادگي و عدم زرنگي. عمده آن است كه هركس در هر آنچه قرار داده شده است، وظيفهاش را خوب انجام دهد. آري تيزهوشي و زرنگي از قبل تعيين شده است ولي اينكه انسان در زرنگي بندگي كند يا عصيان، اين را به عهدة خودش گذاردهاند. پس وقتي سادگي از قبل مشخص شده است، رزق مربوط به اين حالت هم از قبل مشخص شده و اين طور نيست كه به خاطر سادگي، رزق كمتري به انسان تعلق بگيرد. لذاست كه حضرت ميفرمايند: «پس هر كس اين را بداند و بدان عمل كند از همه آسودهتر بوده و سود برد» چون در اين حالت نه حرص دارد كه مضطرب شود و نه فرصتهاي عبادت را از بين برده است. به همين جهت ميفرمايند: «از همة مردم آسودهتر بوده و سود برد» پس عزيزان! چشم حرصتان را بكنيد تا ببينيد چقدر اين حرفها كارساز است و چقدر بسياراند انسانهايي كه با غفلت از اين كلمات، زندگي خود را در سختيهاي طاقتفرسا ميگذرانند و به دنبال آسودگياي هستند كه هرگز به دست نميآورند. بعد ميفرمايند:«كسي كه اين را بداند و عمل نكند، گرفتاري و ضرر او بيش از همة مردم است»؛ چون راه و روش بسيار پرارزشي را زير پا گذارده و گوهر پر قيمتي را به دور انداخته است، آيا اين ضرر بزرگي نيست؟ انسانهاي جدا شده از چنين فرهنگي، حريصاند و اسم آن را تلاش و زرنگي ميگذارند. اينها فراموش كردهاند كه رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم فرمود: اي فرزند آدم! «هر روز رزق تو ميرسد و باز تو نگران هستي، و هر روز از عمر تو ميرود و خوشحالي ميكني؟»12 داراييِ ثروت غير از تأمين رزق است، همانطور كه فقر غير از گرسنگي است. خداوند بندهاش را بدون رزق نميپسندد، هر چند ممكن است بنا به مصلحتي به ظاهر او را فقير نمايد. رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «ما زُوِيَتِ الدُّنْيا عَنْ اَحَدٍ اِلّا كانَتْ خَيْراً لَهُ»؛13 يعني دنيا از كسي گرفته نشد مگر آنكه خير وي در آن باشد. پس آن قسمت از دنيا را از او ميگيرند كه به نفع او نبوده است. داراييها تكليفآور و مسئوليتزا است، اشتباه از آنجا ناشي ميشود كه عدّهاي داراييها را رزق خود ميگيرند و در نتيجه وظيفهشان را نسبت به ثروتها انجام نميدهند. فقر هم امتحان است، هر چند ممكن است بعضيها به دست ما فقير شوند، در اين حالت فقر براي آنها امتحان و عمل ما هم برايمان عامل عقوبت ميشود. حضرت در ادامه ميفرمايند: «چه بسا شخصي كه نعمت فراوان به او دادهاند ولي همين احساني كه به او شده باعث در هم كوبيدن اوست، و چه بسا مردمي كه در بين مردم فريبخورده ولي در عين حال كارشان هم درست شده است.» چنانچه دقّت بفرماييد، حتي در مورد كساني كه ما فكر ميكنيم چون زود فريب ميخورند پس رزقشان را آدمهاي زرنگ از دستشان بيرون ميكشند، حضرت ميفرمايند: اين طور نيست كه فرد فريب خورده، اموراتش مختل شود و آنچه رزق حقيقي اوست، از دستش برود - هر چند عقوبت شخص فريبدهنده سرجايش محفوظ است- پس آنچه مربوط به شرايط بندگي ما است، خداوند آن را به ما ميرساند، آنچه هم كه براي پُز دادن است، ما نميتوانيم طلبكار خدا شويم، مثلاً بگوييم خدايا! چرا فلان مدل لباس را به من ندادي تا حواس ما در نماز پرت نشود. هميشه ما خودمان را گرفتار نيازهاي كاذب ميكنيم، بعد به خدا ميگوييم كه چرا نيازهاي كاذبمان را فراهم نميكني. نيازهاي كاذب آنچنان نيست كه خدا به عهده گرفته تا برآورده كند. اين نيازها را ما خودمان براي خودمان درست كردهايم. در آخر اين روايت ميفرمايند: «اي انسانِ كوشا! در كوشش خود پرهيزگار باش و از عجلة خود كم كن و از خواب غفلت بيدار شو و در آنچه كه از طرف خدا بر پيامبر نازل شده فكر كن!»14 اي علي! آيا ميشود روزي بشر چشمش به معرفت حكيمانة تو باز شود و بفهمد كه چقدر در اشتباه است. فرمودند: در كوشش خود پرهيزگار باش، يعني تلاشهاي دنيايي، تو را به بيتقوايي نكشاند، از طريق كار و فعاليتي كه به عهدهات گذاردهاند تقوا بهدست آور. بعد فرمودند: از عجلة خود كم كن، چون انسان در عجله، سر به سلامت نميبرد و از آن نتيجة طبيعي هم كه ميتواند از طريق كار و تلاش بهدست آورد، محروم ميشود، چون در عجله حرص حاكم است و نه بصيرت. ميفرمايند: اي آدمها! شما در اين دنيا آمدهايد كه در قرآن تدبّر كنيد، «در آنچه از طرف خدا بر پيامبر نازل شده فكر كن» انسان با غفلت از تدبّر در قرآن، تمام حواس و فكر و ذكرش اين است كه سود دنيايي از دستش نرود، حالا خدا از دستش رفت كه رفت!! امام عليه السلام ميفرمايد: يك چيز را گذاشتهاند كه تو خوب در موردش فكر كني و بيشتر فكر و ذكرت تدبّر در آن باشد و آن قرآن است، نيازهاي زندگي با اندك تلاش و كمترين فكر، خودش برطرف ميشود. ميفرمايد: تمام فرصت دنيا را لگدمال طلب رزقت نكن و تمام تمركز و فكرت را در معاملات دنيايي از بين مبر. قرآن در سوره نمل شرح حال كافراني را كه منكر قيامتاند، اينطور بيان ميكند:«مشركين، علم خود را تا آخرين جزئش دربارة غير قيامت مصرف كردند و ديگر چيزي نمانده تا به كمك آن، امر آخرت را دريابند»15، حالا حضرت ميفرمايند: از خواب غفلت بيدار شو و در آنچه از طرف خدا بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم نازل شده فكر كن، حتّي اگر ثروت زيادي به تو دادند ببين چقدرش رزق تو است و چقدرش رزق تو نيست. مال و ثروت براي امتحان است و رزق براي بندگي. چيزي را تضمين كرده و چيزي را بر عهدة تو گذاردهاند اي مردم! بعضي مردند، ولي مالي را كه بايد به بقيّه ميدادند و حق بقيه بود، ندادند و حالا در تنگناي قبر، گرفتار آن هستند. حضرت علي عليه السلام در خطبه 114 تذكّر خوبي دارند، ميفرمايند: « قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ وَ اُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ»؛ يعني؛ خداوند روزي شما را ضمانت كرده و شما را به كردار و اعمال خداپسند امر كرده است. كاري به عهدة خود گرفته و كاري را به عهدة شما گذاشته، آنچه خود به عهده گرفته، تأمين رزق شماست و آنچه به عهدة شما گذارده، آباداني قيامتتان است. فرمايش لقمان حكيم در اين مورد بسيار كارسازاست كه ميفرمايد: «اي پسرم! كاري را خدا به عهدة خود گرفته و كاري را بر عهدة مردم گذاشته است، آنچه را خود به عهده گرفته، همان تأمين رزق مخلوقات است، ولي مردم هم در تأمين آن تلاش ميكنند و كاري را كه به عهدة مردم گذارده، آباداني قيامتشان است، ولي مردم آن را به عهده خدا گذاردهاند.» چنانچه ملاحظه ميكنيد حضرت لقمان ميخواهند يكي از غفلتهاي بشر را به فرزندشان متذكر شوند كه چگونه از آنچه بر عهده دارد غافل است و از آنچه نبايد نگران باشد، سخت نگران است. حضرت علي عليه السلام در خطبه 114 پس از آنكه فرمودند: خداوند روزي شما را ضمانت كرده و شما را به كردار و اعمال خداپسند امر كرده است، ادامه ميدهند: «فَلا يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ اَوْلي بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ» يعني؛ نبايد روزيِ تضمينشده، مهمتر از كاري باشد كه بر عهدة شما گذارده شده و بر شما واجب گشته است، و در نتيجه آنچه بايد انجام دهيد پيش شما سبك شود و آنچه كه نبايد انجام دهيد، تمام فكر شما را بگيرد. در واقع حرف حضرت اين است كه؛ اي آدمها! بر شما واجب شده است كه قيامتتان را آباد كنيد و فرصتها را از دست ندهيد، اگر قيامت را فراموش كنيد، زندگيتان چون كار كردن مردم در جامعة امروزي ميشود كه نميدانند رزق در دست خداست و براي آنها تضمين شده است و لذا حريص ميشوند و چون حريص شوند، همديگر را ضايع ميكنند. اگر كاري براي وظيفه بود، نشاطِ اعتماد به تأمين رزق توسط خداوند همراه با صفاي انساني، جامعه را به بهشت تبديل ميكند. و انسانها در چنين شرايطي گويا در همين دنيا در يك حالت روحانيِ بهشتگونه بهسر ميبرند. پيامبر خدا«صلّياللهعليهوآلهسلّم» در راستاي پذيرفتن آنچه از طرف خدا ميرسد و چشمپوشي از آنچه در دست مردم است، ميفرمايند: «لَأَنْ يَلْـبَسَ اَحَدُكُمْ ثَوْباً مِنْ رَقاعٍ شَتّي خَيْرٌ لَهُ مِنْ اَنْ يَأْخُذَ مِنْ غَيْرِهِ ما لَيْسَ عِنْدَهُ»؛16 يعني اگر هر كدام از شما لباسهاي وصلهدار بپوشد، آن هم وصلههاي فراوان، برايش بهتر است از اينكه چيزي را بهدست آورد كه از او نيست. چون آن لباس وصلهدار مال توست و لذا نزد توست، براي اينكه بندگي كني و به بهشت وصل شوي و كافي است، ولي آرزوي داشتن آنچه در نزد تو نيست همين حالا زندگي را برايت جهنّم ميكند و رقابتها و كينهها بين تو و بقيه بهوجود ميآورد، غافل از اينكه انسانها در يَوْمُالحساب به اندازهاي كه از امكانات دنيايي بهرهمندند بايد حساب پس بدهند، به طوري كه رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «ذُوالدِّرهَمَيْنِ اَشَدُّ حِساباً مِنْ ذِيالدِّرْهَم و ذُوالدِّينَارَيْنِ اَشَدُّ حِساباٍ مِنْ ذِيالدِّيْنارٍ»17 يعني؛ صاحب دو درهم حسابش از صاحب يك درهم سختتر است و نيز صاحب دو دينار حسابش از صاحب يك دينار سختتر است. زيباييهاي كفاف با چنين بصيرتي است كه انسانهاي بزرگ خودشان به دنبال دنيايِ بيشتر نميرفتند، چون متوجه بودند به همان اندازه كه دنياي آنها وسيع شد كار آنها در ابديت مشكل ميگردد18 و لذا است كه زيباترين رزق را، «كفاف» ميدانستند. كفاف يعني آن اندازهاي كه نه گرفتار فقر باشيم، و از آن طريق فكر و ذهن ما مشغول باشد و نه گرفتار ثروت باشيم و از آن طرف، فكر و ذهن ما مشغول ثروتمان باشد. لذا است كه رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: خوشبختترين مردم كسي است كه متعلقاتش كم باشد، و از نمازش بهرة كامل ببرد و «كانَ رِزْقُهُ كَفافاً فَصَبَرَ عَلَيْهِ حَتَّي يَلْقَياللهَ»19 يعني؛ رزقش در حد «كفاف» باشد و بر همان رزق شكيبا است تا خدا را ملاقات كند. بههمين جهت رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم به عنوان يك مژده ميفرمايند: «.... وَ مَنْ عَمِلَ لِاخِرَتِهِ كَفاهُاللهُ دُنْياهُ»20 يعني؛ هركس براي آخرت خود تلاش كند، خداوند دنياي او را در حدّ كفاف تأمين ميكند. چنين انساني درست آن چيزي را طلب ميكند كه خداوند برايش فراهم كرده است. لذا رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «لا اَشْتَرِي شَيْئاً لَيْسَ عِنْديِ ثَمَنُهُ»21 يعني؛ من آن چيزي را كه پولش را ندارم، خريداري نميكنم. چون چنين انساني «كفاف» را در زندگي براي خود پذيرفته است. رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم در وصف چنين انسانهايي ميفرمايند: «طُوْبَي لِمَنْ اَسْلَمَ وَكانَ عَيْشُهُ كَفافاً»22 يعني؛ چه خوش است وضع آن كسي كه در عين اعتقادات اسلامي، زندگياش در حدّ كفاف باشد، و نه در حدّ تجمل و ريخت و پاش. ممكن است در عرف مردمِ معمولي چنين افرادي فقير محسوب شوند، ولي در نظام الهي اينان مورد احتراماند. به طوري كه رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم در مورد همين نوع فقر است كه ميفرمايند: «اَلْفَقْرُ شَيْنٌ عِنْدَالنّاسِ وَ زَيْنٌ عِنْدَاللهِ يَوْمَ الْقِيامَةُ»23 يعني؛ فقر در نزد مردم زشت است و در روز قيامت در نزد خدا زيبايي و زينت است. چون چنين فردي توانسته است حرص خود را در دنيا نسبت به زوائد دنيا كنترل كند. پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «هيچ ثروتمندي در روز قيامت نيست مگر اينكه آرزو ميكند اي كاش در دنيا فقط قوت خود را داشت».24 آري؛ هيچ اشكال ندارد كه انسان براي اصلاح زندگي خود تلاش كند و در راستاي چنين هدفي از وسايل دنيا استفاده كند. عمده آن است كه اولاً: متوجه باشد جايگاه رزق در زندگي كجاست. ثانياً: خودش به دنبال ثروتمند شدن نباشد، ولي به دنبال اصلاح زندگي براي هر چه بهتر انجام دادن بندگي باشد. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «مِنْ فِقْهِ الرَّجُلِ اَنْ يُصْلِحَ مَعِيشَتَهُ وَ لَيْسَ مِنْ حُبِّ الدُّنْيا طَلَبُ مَا يُصْلِحُكَ»25 يعني؛ از انديشمندي فرد اينكه بتواند زندگي خود را اصلاح نمايد و تلاش براي اصلاح زندگي، حبّ دنيا محسوب نميشود. به هر حال ملاحظه ميفرماييد كه در مورد رزق، نكات دقيقي مطرح است كه اگر به آن توجه شود داراي بصيرتي فوقالعاده خواهيد شد كه اميد است در جلسات آينده زوايايي از مسئله روشن گردد. خداوند ما را شامل اين قسمت از دعاي كميل قرار دهد كه عرضه بداريم: «وَ تَجْعَلَني بِقِسْمِكَ راضِياً» «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» رزقِ فردايِ نيـامده بسم الله الرحمن الرحيم ?وَاعْلَمْ يا بُنَيَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ? ?فَإِنْ اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ? اي فرزندم! بدان كه رزق، دو رزق است: رزقي كه تو به دنبال آن هستي و رزقي كه آن به دنبال تو است، كه اين رزقِ نوع دوم، طوري است كه اگر هم به سوي آن نروي، به سوي تو ميآيد. جايگاه رزق در زندگي بعد از طرح نكته فوق حضرت فرمودند: يك سلسله موضعگيريها از آن جهت كه انسان متوجّه اين قاعده نيست، باعث عملكردهاي بد و در نتيجه آبرو ريزي براي انسان ميشود. سپس فرمودند: بايد دنيا را وسيلة اصلاح امور آخرت خود قرار دهي و رزق حقيقي تو آن است كه وسيلة آباداني آخرتت قرار بگيرد. اينجاست كه احساس ميشود بايد با موضوع و جايگاه رزق در زندگي بيشتر آشنا شد. بندهاي كه راهي كوي دوست است، اگر از بندهاي اسارت آزاد شود، دلدادگي با حق برايش آسان است. اساساً در مسير سير و سلوك مجموعهاي از افكار و اعمال و گرايشهايي هست كه نميگذارند سالك، سالك واقعي باشد و به سوي مقصد حقيقي سير كند. اگر افكار ما صحيح باشد و گرايشهاي ما متعادل گردد و اعمال ما درست شود، به خودي خود روح و قلب ما با حق مراوده خواهد داشت. پس بايد روشن شود، چه كنيم كه افكار و اعمال و گرايشهاي ما مانع سير و سلوك ما نشود؟ امام علي عليه السلام در دستوراتي كه به فرزندشان ميدهند در واقع ميخواهند از آن طريق بندهاي توقّف در دنيا و افكار محروميت از حق، را در ما از بين ببرند. يكي از بندهاي بسيار محكم كه انسان را در دنيا متوقف ميكند و از بهرهاي كه بايد در زندگي ببرد، باز ميدارد، گرفتار شدن در رزق است و مسلّم خداوندي كه ما را براي بندگي خلق كرده - و از طرفي گرفتار رزقشدن ما را از بندگي خدا باز ميدارد- بنا ندارد ما را در زندگي دنيا گرفتار رزقمان كند. امام علي عليه السلام ميفرمايند: چه بخواهي و چه نخواهي خدا رزق تو را تأمين كرده است و آن رزق به دنبال توست تا تو را بيابد و خود را به تو برساند، پس به جاي اينكه همة زندگي را براي طلب رزق خود قرار دهي، سير بندگي را مدّنظر داشته باش. ميفرمايند: «رِزْقُكَ يَطْلُبُكَ فَاَرِحْ نَفْسَكَ مِنْ طَلَبِهِ»1 يعني؛ روزيِ تو، تو را طلب ميكند، خود را نسبت به طلب آن در زحمت مينداز. شما به اين نكته عنايت كنيد كه خود خداوند متعال ميفرمايد: من شما را براي بندگي روي زمين آفريدهام، در حالي كه اگر دنيا را خدا طوري خلق كرده باشد كه ما اسير رزقمان باشيم، پس عملاً به بندگي خدا نميرسيم و لذا بايد رزق ما را از قبل تأمين كرده باشد تا ما دغدغة رزق نداشته باشيم و به همين جهت اولياء دين دائماً ما را متذكر اين نكته ميكنند كه؛ با حرصِ بيشتر، رزق بيشتر نصيب شما نميشود، ولي فرصت بندگي خود را از بين ميبريد. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «...اِنَّ الرِّزْقَ لا يَجُرُّهُ حِرْصُ حَريصٍ وَ لا يَصْرِفُهُ كِراهَةُ كارِهٍ»2 يعني؛ رزق را حرصِ حريصان افزون نكند و تنفر و ممانعت افراد، نقصانش ندهد. البته اگر انسان مؤمن وظيفهاش را نسبت به افراد جامعه درست انجام بدهد و در اين رابطه از رزقي كه برايش پيش ميآيد استفاده كند، اين را نميگويند گرفتار رزقشدن. اين همان بندگي است كه در كنار آن رزق مورد نياز به راحتي ميرسد. به عنوان معلّمان درس ديني خدمت حضرت امام خميني«رحمةاللهعليه» رفته بوديم، فرمودند: «شما معلّمان براي خدا درس بدهيد، حقوقتان را هم بگيريد». اگر ما براي خدا درس بدهيم، بالأخره يا آموزش و پرورش به ما حقوق ميدهد يا از طريق ديگر رزق ما ميرسد. شما به من بگوييد مگر جز اين است كه پيغمبران، به صرف عبوديت كار ميكردند و هيچكدام هم بيرزق نبودند؟ آري؛ گاهي رزقشان تنگ ميشد و گاهي وسيع. كه آن بحثي ديگر است و إنشاءالله بعداً به آن ميپردازيم. وظيفة انسان بندگي است پيامبران در مقام عبوديتِ محض بودهاند. كنار اين عبوديت، هر وقت پيش ميآمد كار هم ميكردند. اگر ميبينيد اميرالمؤمنين عليه السلام نخلستان درست ميكردند، اين نخلستانها را براي كمك به انسانها احداث مينمودند، ولي ميبينيد كه هيچوقت هم دغدغة رزق نداشتند. خداوندي كه ميفرمايد شما را براي بندگي آفريدم و اگر گرفتار رزق شويم از بندگي باز ميمانيم، پس حتماً دنيايش را طوري نيافريده است كه ما گرفتار رزق شويم، چون خداوند حكيم است و كار لغو نميكند و تكليفي كه از طاقت بنده بيرون باشد، از حكيم صادر نميشود. يعني هيچوقت حكيم پاي مرغها را نميبندد و به آنها بگويد برويد لانه! اگر گرفتار رزق دنيا شدن لازمة زندگي دنيا باشد و در نتيجه به جهت اين گرفتاري نتوانيم به بندگي بپردازيم و آنوقت از طرفي فرموده است ما شما را براي بندگي خلق كرديم، پس چه موقع بندگي كنيم؟ پس معلوم ميشود دنيا را طوري آفريده است كه با اندك فعاليت، رزق حقيقي ما ميرسد و نبايد نگران رزق خود باشيم و از وظيفة اصلي خودمان، كه همان بندگي خدا است، غافل گرديم. همچنانكه در جلسة قبل عرض شد، حضرت در خطبه 114 ميفرمايد: خداوند رزق را تكفُّل كرده و به عهده گرفته، ولي عمل براي آباداني قيامت را به عهدة شما گذاشتهاست. فهم اين مسئله يكي از اسرار عرفاني است. چيزهايي در زندگي هست كه براي درك آن خيلي شعور ميخواهد: يكي مسئله مرگ است كه چگونه انسان آن را بفهمد و جايگاه آن را در حيات دنيايي بشناسد. ديگري سرّ رزق در عالم است. اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمايند: اگر كسي اين مسئله را بفهمد، از همة مشكلاتش رها ميشود. البته به شرطي كه از اين موضوع سوءاستفاده نكند و تنبلي كند. كسي كه بفهمد رزقش را خدا تكفّل كرده است، زندگياش يك پارچه عبوديت و تلاش و نشاط ميشود، نه تنها يك گوشه نمينشيند كه خداوند خودش رزق را برساند، بلكه تلاشهايش در افقي فوق زندگي دنيايي انجام ميشود. مگر تو آمدهاي در اين دنيا رزق بخوري كه در عين تأمين رزق يك گوشه نشستهاي و انتظار داري خودش رزقت را برساند، فراموش كردهاي آمدهاي تا عبوديت انساني داشته باشي و در راه تحقّق عبوديت بايد همچون انبياء و اولياي الهي عمل كرد، با سوءاستفاده از اين سخن، عملاً اگر كسي گوشهنشيني كند، از آدميّت گوشهگيري كرده است. استغفار، عامل ريزش رزق حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايند: «قَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحانَهُ الْاِسْتِغْفارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَ رَحْمَةِ الْخَلْقِ»3 يعني؛ خداوند استغفار را سبب پيوسته داشتن رزق بر رزقخواران و موجب رحمت بر آفريدگان قرار داده است. حضرت در اين فراز از خطبه ميخواهند اين نكته را متذكّر شوند كه يكي از عوامل تنگشدن رزق، گرايشهاي منفي انسان و افتادن در دام گناهان است. ما در پيروي از تمدّن غرب، بدون فرار از گناه و با غفلت از استغفار، به دنبال رفاه و زرق و برق دنيا رفتيم، در نتيجه رزقمان تنگ شد، و به خوبي مشخص است، ريشة تنگي رزق در زمان معاصر، برگشت از خدا و رجوع به دنيا است. ابزاري بعد از ابزاري ساختيم كه با تسلط بيشتر بر طبيعت، رزق خود را وسيع كنيم، ولي همين ابزارها به خاطر غفلت از رزّاق و اميدواري به ابزارها، چنان رزق را تنگ كرد كه ميبينيم امروز انسانها با اينهمه تلاش، بيشتر از ديروز گرفتار رزق خود هستند، در حاليكه در تكنولوژي و ساختن ابزارها براي زندگي بهتر، بيشتر از قبل پيشرفت كردهاند. به گفته يكي از دانشمندان در نقد ابزارهاي تكنولوژي «ماشين حساب براي راحت حساب كردن، اجاق گاز براي راحت غذا پختن، بخاري براي راحت گرم شدن و ......، اينها همه ثابت ميكند ما ناراحتيم و به دنبال راحتي هستيم كه هنوز نيافتهايم». مردم عادي آمريكا گفته بودند: 18 ساعت كار ميكنيم تا دو وعده غذا بخوريم. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين فراز ميفرمايند: رزقتان را با دوري از گناهان و استغفار از آنها برگردانيد، اي بشريت! اگر رزقي از دستتان رفته است، به اعمال معصيتآلودتان نگاه كنيد و علت را در آن اعمال بجوييد. صدقه، عامل نزديكي رزق حضرت در كلمات قصار نهجالبلاغه ميفرمايند: «اِسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة»4 رزق خود را با صدقه فرود آوريد. يعني ميتوانيد كاري بكنيد كه رزق برايتان سخت و ديردسترس نباشد، بلكه به راحتي در دسترس شما قرار گيرد و آن از طريق صدقهدادن ممكن ميشود. انسانها عموماً فكر ميكنند با بخل و نگهداشتن مالي كه در اختيار دارند، مال و رزق خود را حفظ ميكنند، ولي امام عليه السلام قاعدة ديگري را پيشنهاد ميكنند و ميفرمايند: از طريق صدقهدادن شرايطي در نظام عالم فراهم ميشود كه رزقت را آسان بهدست ميآوري، چون بخل، انسان را مادّي و دنيايي ميكند و راههاي معنويِ ايجاد رزق را بر روي او مي بندد و با صدقهدادن، عوامل معنوي موجب ميشوند كه رزق آسانتر بهدستآيد، همچنانكه با گناه، عموماً رزق از دسترس انسانها دور ميشود. رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم فرمودند: «اِنَّ الرَّجُلَ لَيُحْرَمُ الرِّزقَ بِالذَّنْبِ يُصِيبُهُ ...»5 يعني؛ انسان با گناهاني كه انجام ميدهد از رزقش محروم ميگردد. البته ظاهراً به معناي اين نيست كه ما از اصل رزق خود محروم ميشويم، بلكه به اين معنا است كه ما گرفتار رزق خود ميشويم، و تمام عمرمان صرف تأمين رزق دنيايي ميشود. بنا بر فرمايش امام معصوم، اگر از رزق دنيا يك لقمه هنوز براي انسان مانده، عمرش آنقدر طولاني ميشود كه آن لقمه را بخورد و بعد بميرد. نكته قابل توجّه اين است كه آنچه براي انسان نوشتهاند و براي او تقدير كردهاند، آن را بهدست ميآورد، ولي يك وقت به سختي و با گناه بهدست ميآورد و يك وقت به راحتي و با انجام اعمال الهي بهدست ميآورد. رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «إنَّ رُوحَ الْقُدُسِ نَفَثَ في رَوْعي إِنَّ نَفْساً لَنْ تَمُوتَ حَتّي تَسْتَكْمِلَ اَجَلَها وَ تَسْتَوْعِبَ رِزْقَها، فَاتَّقُوااللهَ وَ اَجْمِلوا فِي الطَّلبِ وَ لا يَحْمِلَنَّ اَحَدَكُمْ اِسْتِبْطاءُ الرِّزْقِ اَنْ يَطْلُبَهُ بِمَعْصِيَةِ اللهِ فَإِنَّ اللهَ تَعالي لايُنالُ ما عِنْدَهُ اِلاّ بِطاعَتِهِ»6 يعني؛ حضرت جبرائيل در روح من دميد كه هيچ كس نميميرد مگر اينكه اَجَلش تمام شود و رزقش به انتها برسد، پس تقواي الهي پيشه كنيد و حرص و هوس را كنترل نماييد و در طلب رزق، راه اعتدال پيشه كرده، هرگز دير شدن رزق، شما را به معصيت الهي نكشاند، به درستي كه خدايتعالي شما را نميرساند به آنچه نزدش است مگر با طاعت و فرمانبرداريش. پس ملاحظه ميكنيد هيچكس نميميرد تا اينكه رزق مقدّرش را بخورد، امّا گاهي انسانها صبر ندارند و ميخواهند با گناه، رزقشان را بهدست آورند و از اين قاعده مهم الهي غفلت ميكنند كه عجلة آنها موجب پديد آمدن رزقشان نميشود، بلكه موجب گرفتار شدنشان به رزق حرام خواهد گشت. رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «لا يَحْمِلَنَّكُمْ اِسْتِبْطاءُ اَمْرٍ عَلي اِسْتِعْجالِهِ فَإِنَّاللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لايَعْجَلُ بِعَجَلَةِ اَحَدٍ»؛7 يعني تصوّر تأخير كاري وادارتان نكند كه آن را به شتاب بخواهيد، كه خدايتعالي به جهت عجلة كسي، عجله نميكند. مشكل اين است كه آدمها صبر در بندگيشان كم است و لذا آنچه را برايشان به صورت حلال مقدّر شده است از طريق حرام بهدست ميآورند. يعني؛ تحرّك غير معتدل شما، رزق شما را افزون نميكند، بلكه رزق شما را حرام ميكند. مدير عامل شركت خودرو سازي «دوو» در كتاب «سنگفرش خيابانها از طلاست» ميگويد: «آنقدر من مشغول كار هستم كه در حين مسافرتم با كمي آب و صابون در حاليكه مرا از فرودگاه تا جلسه كنفرانس ميبرند استحمام ميكنم و لذا من همينطور طلا جمع ميكنم.» آيا ما نبايد از خودمان بپرسيم چه شده است كه يك انسان، زندگي خود را اينطور تفسير ميكند كه فقط به قول خودش طلا جمع ميكند، به طوري كه فرصت يك استحمام به طور طبيعي را ندارد؟ آيا پيامبران و ائمه معصومين عليه السلام نيامدند ما را از همين هلاكتها نجات دهند، آيا بنا بود ما خود را شايستة حيات متعالي در ابديت خود كنيم و يا در اين دنيا طلا جمع كنيم، پس چه موقع زندگي كنيم؟! اين كارها اسمش تحرّك و توسعه است، ولي رسمش دوري از انسانيت است. پس بايد تلاش كنيم تا بفهميم امام براي درست زندگي كردن چه ميگويد. امام ميفرمايد: گناه رزق را ديردسترس ميكند و صدقه، رزق را نازل مينمايد، يعني به راحتي آن رزق در نزد تو ميآيد. ريشة سختي در زندگي ريشة سخت زندگيكردن، يكي اين است كه فكر ميكنيم در اين دنيا آمدهايم تا فقط رزق درآوريم، در حاليكه آمدهايم در اين دنيا تا بندگي كنيم و خدا رزق ما را به عهده گرفته است و هر چه در بندگي خدا بيشتر همّت كنيم، راحتتر رزق ما را تأمين ميكند. خداوند در قرآن ميفرمايد: «ما مِنْ دابَّةٍ فِيالْاَرْضِ اِلّا عَلَي اللهِ رِزْقُها»8 يعني هيچ جنبندهاي نيست مگر اينكه رزق او بر عهدة خدا است. پس وقتي تأمين رزق را به عهده گرفته، معلوم ميشود كه ما را براي كار ديگري خلق كرده است، آن وقت همان خدايي كه ميفرمايد: رزق بندگانم را خودم به عهده گرفتهام و آنها را براي پولدرآوردن خلق نكردهام، ميفرمايد آنها را براي عبادت و بندگي خلق كردهام. البته دوباره عرض ميكنم به بهانة اينكه خدا رزق ما را به عهده گرفته، به گوشة خانقاه خزيدن، يعني از انسانيت دور شدن. امام خميني«رحمةاللهعليه» آن مرد الهيِ دوران اخير، در عين توجّه به سرنوشت جامعه و دقت در مسائل سياسي جهان، گاهي در ماههاي رجب و شعبان و رمضان ملاقاتهاي مهم مملكتي را تعطيل ميكردند و به اصلاح نفس خودشان ميپرداختند. آري؛ مسلّم نگران رزقشان نبودند و رزقشان هم ميرسيد ولي در عين توجه به خودسازي، از تحركهاي اجتماعي، خود را جدا نكرده بودند. پس تحرّكها اگر عبوديتگونه شوند، ما مقصد حيات خود را روي زمين بهدست ميآوريم. رزق از اين جهت تأمين شده است كه ما كارهاي ديگري به عهده داريم، در كنار آن كارها رزق ما هم ميرسد، ولي عكسش؛ اگر زمين را بگيري و از نيّت بندگي خدا روي زمين غفلت كني، اوّلاّ؛ خودت دستيابي به رزقت را سخت كردهاي و تمام زندگي ميشود طلب رزق. ثانياً؛ بگو مقصد و هدف زندگي زمينيِ تو كه براي رسيدن به آن مقصد، رزق خود را تهيه ميكني، چه ميشود؟ يكي ديگر از عواملي كه دستيابي به رزق را مشكل ميكند، گناه است. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اِنَّ الرَّجُلَ لَيُحْرَمُ الرِّزْقَ بِالذّنْبِ يُصِيبُهُ ....»9 يعني؛ انسان با گناهي كه مرتكب ميشود، رزقي را كه بايد به او برسد از خود دور ميكند و در مقابل، با بندگي خدا، رزقي كه براي ما كافي باشد به ما خواهد رسيد، به طوري كه رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «مَنْ اَحْسَنَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَاللهِ، كَفَاهُاللهُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النّاس، وَ مَنْ اَصْلَحَ سَريرَتَهُ اَصْلَحَاللهُ عَلانِيَتَهُ وَمَنْ عَمِلَ لِاَخِرَتِهِ كَفاهُاللهُ دُنْياهُ»10 يعني؛ هركس رابطة بين خود و خدا را نيكو گرداند، خداوند رابطة بين او و مردم را خود به عهده ميگيرد و اصلاح ميكند، و هركس باطن خود را اصلاح كند، خداوند ظاهر او را اصلاح ميكند، و هركس براي آخرت خود عمل كند، خداوند دنياي او را به عهده خواهد گرفت. چنانچه از اين حديث شريف برميآيد اگر ما وظيفة اصلي خود را كه عمل براي آخرت است فراموش نكنيم، خداوند امور دنيايي ما را به راحتي تأمين ميكند. بصيرتي زيبا امام علي عليه السلام ميفرمايد: «مَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلي مافاتَهُ»11 اگر كسي راضي به رزق خدا شد، بر آنچه از دستش رفت اندوهگين نميشود. چون رزق هركس ثابت است، پس آنچه از دست ما ميرود، رزق ما نبوده تا جاي نگراني باشد. آري؛ همچنان كه بحث آن گذشت، طبق مشيت الهي رزقِ بعضيها را تنگ ميگيرند و رزق بعضيها را گسترده، نه آن كسي كه رزقش را تنگ گرفتهاند - تا در تنگي رزق امتحانش كنند- ميتواند رزقش را وسيع كند و نه آنكه رزقش را فراخ كردهاند، بايد مغرور شود و به طلب رزق بيشتر مشغول گردد. حضرت در اين جملة فوقالعاده ارزشمند ميفرمايند: كسي كه به رزق خدا راضي شد، غصّة آنچه را كه از دست ميدهد نميخورد. برايتان حتماً پيش آمده كه غذايي در سفره آماده است كه بخوريد، ناگهان به شما خبري ميرسد كه مجبور ميشويد بلند شويد و دنبال كاري برويد، اگر به رزق خود راضي نباشيد، غصّه ميخوريد كه عجب! اينهمه سختي كشيديم براي فراهم كردن غذا ولي آخرش نخورديم و رزق كس ديگري شد، در حاليكه تو بايد خوشحال باشي كه اسباب رزق ديگري شدهاي و به آن هم بايد راضي باشي و مطمئن باشي رزق تو نبوده است وگرنه به دست تو ميرسيد، اصلاً چيزي از دست ندادهاي، ميفهمي رزقت نبوده و اين نوع تجزيه و تحليل نسبت به رزق يك بصيرت است كه انسان متوجّه باشد آنچه از دست او رفته، رزق او نبوده است و به رزق خودش راضي شود كه هماني است كه در دست اوست، و راه رسيدن به خدا هماني است كه در دست اوست، بقيه رهزن است و راه ما را منحرف ميكند. غمِ فردا نشايد خوردن امروز باز امام علي عليه السلام ميفرمايد: «يَابْنَ آدَم! لا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذي لَمْ يَاْتِكَ عَلَي يَوْمِكَ الَّذي قَدْ اَتاكَ فَاِنَّهُ اِنْ يَكُ مِنْ عُمُرِكَ يَأتِ اللهُ فيهِ بِرِزْقِك»12 يعني اي فرزند آدم! غصة رزق نيامدهات را، بر روز آمدهات ميفزا. كه اگر فرداي نيامده از عمر تو بود، خداوند رزق و روزي تو را در آن روز ميرساند. پس امروزت را با غم فردايي كه نيامده براي خود سخت نگردان. مولوي در مثنوي در رابطه با همين موضوع داستان آن گاوي را ميگويد كه هر روز از صبح تا شب در مزرعة سرسبزي ميچريد و علفهاي آن را ميخورد و بعد از سر شب تا صبح غصه ميخورد كه فردا چكار كنم! باز فردا با علفهاي از نو سرسبز شده آن مزرعه روبهرو ميشد و تا شب به خوردن آن مشغول ميگشت و باز از شب تا صبح نگران رزق فردا بود. ميگويد: يك جزيره هست سبز اندر جهان* اندرو گاوي است تنها خوشدهان جمله صحرا را چرد او تا به شب* تا شود زَفْت و عظيم و منتجب شب زانديشه كه فردا چه خورم* گردد او چون تار مو لاغر زغم چون برآيد صبح بيند سبزْ دشت* تا ميانْ رَسته قصيلِ سبزْ كَشت انــدر افـتد گـاو بـا جوعُ الْبَقـَر* تا به شب آن را چرد او سر به سر بــاز شب انـدر تب افـتد از فزع* تـا شود لاغـر زخـوفِ منتـجع كه چه خواهم خورد فردا وقت خَور* سالها اين است خوف اين بقـر هيچ ننديشد كه چندين سال من* ميخورم زين سبزه زار و زين چمـن هيچ روزي كم نيـامد روزيــم* چيست اين ترس و غم و دلسوزيم باز چون شب ميشود آن گاوِ زفت* ميشود لاغـر كه آوه رزق رفت مولوي بعد از اينكه اين مثال زيبا را مطرح ميكند و ما را متوجّة ضعف بينش اين گاو مينمايد كه چگونه از نظام الهي كه همواره در حال فيضان رزق بندگانش است، غافل است، ميگويد: نفسْ،آنگاواستوآندشت،اينجهان* كه همي لاغر شود از خوف نان كه چه خواهـم خورد مستقبل عجـب* لـوت فردا از كجـا سازم طلـب همواره نگران فردايي است كه بهوجود نيامده و لذا از نتيجهاي كه امروز بايد از زندگي خود بگيرد غافل است، مولوي سپس به ما روي ميكند كه: سالها خوردي و كم نامد ز خَور* ترك مستقبل كن و ماضي نگر لوت و پوت خورده را هم يادآر* منگر انـدر غابر و كم باش زار به جاي اينكه اينهمه نگران آينده باشي كه نيامده است، كمي هم به گذشته بنگر كه چگونه به راحتي گذشت و نگراني تو نسبت به آن بيجا بود. حضرت در آن فرمايششان همين نكته را متذكّر ميشوند كه اي پسر آدم! غصة رزقي را كه هنوز نيامده است بر امروز خود حمل نكن. ما امروز وظيفهاي داريم و براي انجام آن روزمان را شروع كنيم و مسلم آنچه در امروز نياز داريم، خداي خالقِ امروز برايمان خلق ميكند، و چون خداوند فردا را خلق كرد، نياز مربوط به فرداي مخلوقاتش را نيز خلق ميكند. اينكه ما نيازهاي فردايِ خود را در پيش خود نداريم چون هنوز فردا را خلق نكرده تا رزق فردا را خلق كند. آري؛ فردا هم بايد كاري كه به عهدة ماست، انجام دهيم. رزق فردا هم به عهدة خداست و حتماً ميرسد. اشكال در اين است كه شما امروز كاري را شروع ميكنيد، براي اينكه بيرزق نشويد، و لذا از اوّل صبح غصة رزق آن روز را ميخوريد و در نتيجه آن كاري را كه به عهدهتان است انجام نميدهيد و غم چيزي را ميخورديد كه بدون اين غمها محقّق ميشد، حال با اين نوع تفكر، چون پسفردا ميآيد، غصّة رزق روز بعدش را ميخوريد، و خلاصه هر روز كارمان ميشود رفتن به دنبال چيزي كه خودش به وقتش ميآمد، و در نتيجه از بندگي خدا كه محتواي حقيقي زندگي انسان است درميمانيد و بعد در خودتان كه تأمّل ميكنيد ميبينيد سخت از زندگي خود ناراضي هستيد، چون به محتواي معنوي كه بايد ميرسيديد، دست نيافتيد. امام معصوم عليه السلام ميفرمايد: نگراني رزق فردا را بر امروزت حمل نكن، «فَاِنَّهُ اِنْ يَكُ مِنْ عُمُرِكَ يَأتِ اللهُ فيهِ بِرِزْقِك»؛ اگر فردا جزء عمرت باشد، خدا در همان فردا رزق تو را ميرساند. فردايي كه هنوز نيامده است تمام ذهنت را مشغول نكند تا روزي كه آمده است را از دست دهي. غمهاي پوچ حضرت علي عليه السلام ميفرمايند: حالا كه متوجّهاي رزق حقيقي تو به سوي تو ميآيد. «فَلا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلي هَمَّ يَوْمِكَ، كَفاكَ كُلُّ يَومٍ عَلَي مَا فِيهِ»؛13 پس غم رزق يك سال خود را بر امروزت تحميل مكن، كه رزق همان روزي كه تو در آن هستي، تو را بس است. اگر ميخواهيد در زندگي كاري بزرگتر از دنبال ناندويدن داشته باشيد، بايد اين مسئله را كه ميفرمايد غمِ رزق يكسالة خود را بر امروزت تحميل نكن، براي خود حل كنيد. هستند عدّهاي كه در عين دينداري معمولي، اسير رزقند. اگر شما ميخواهيد كاري بزرگتر از كار انسانهاي معمولي انجام دهيد و به بزرگيها و اسرار عالم خلقت دست پيدا كنيد، بايد بتوانيد از اين انحراف مهم آگاه شويد و حقيقتاً اين جمله حضرت را مبناي كار خود قرار دهيد كه «لا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذي لَمْ يَاْتِكَ عَلَي يَوْمِكَ»؛ غم آن روزي را كه نيامده است بر روح و روان خود تحميل نكن. اميرالمؤمنين عليه السلام رمز و راز بزرگيِ خودشان را براي ما روشن ميكنند، و ما با غفلت از اين موضوع، زندگيمان را از دست ميدهيم. در واقع ميفرمايند: خودت را بشناس! يا تفكّرت را بده دست من، كه خودت را به تو بشناسانم تا بفهمي چه مشغوليات پوچي را بر زندگي خود تحميل كردهاي. آري؛ «كَفاكَ كُلُّ يَومٍ عَلَي ما فيه» يعني رزق همان روزي كه تو در آن هستي، تو را بس است، براي زندگي و جهت انجام وظيفهات در اين دنيا به مسائل مهمتري فكر كن، هر چه دقيقتر براي آينده برنامهريزي بكن، ولي خود را اسير آرزوهاي بلند منما. مهم اين است كه امروزت را از ترس بهدست نياوردن رزق، از دست ندهي، آن هم رزق فردايي كه هنوز نيامده است تا رزقش بيايد. ما انتظار داريم خداوند رزق فردايمان را كه نيامده امروز بدهد، در حالي كه او بنا دارد رزق فردا را، فردا بدهد و بنا به فرمايش رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم اگر بنده هم عجله كند، خداوند عجله نميكند «فَاِنَّ اللهَ عَزّوَ جَلَّ لا تَعْجَلُ بِعَجَلَةِ اَحَدٍ»14 يعني خداوند عزّوجل با عجلة بنده، عجله نميكند، و همان موقعي كه بايد رزق بندهاش را برساند، ميرساند. از برنامهريزي براي وظايفي كه بايد آينده به دوش گرفت كسي ضربه نميخورد، از اينكه نسبت به رزق آينده حريص است و ميخواهد رزق آينده را امروز بهدست آورد، ضربه ميخورد و داستان آن گاو ميشود كه يك عمر غصة فردايي را ميخورد كه هنوز نيامده بود. غصة رزق فردا موجب ميشود كه امروزت را از دست بدهي. اميرالمؤمنين عليه السلام در ادامة كلام 379 ميفرمايند: اگر اين سالي كه در پيش است جزء عمر تو باشد، خداوند در هر فردايي از هر روزِ آن، رزق همان روز را كه قسمت تو است به تو ميرساند «سَيُؤتيكَ في كُلِّ غَدٍ جَديدٍ ما قَسَم لَكَ» و اگر آن سال در شمار عمر تو نيست، پس غم تو براي آن چه از آن تو نيست، براي چيست؟ «وَ إنْ لَمْ تَكُن السَّنَةُ مِنْ عُمْرِكَ فَما تَصْنَعُ بالْهَمَّ فيما لَيْسَ لَكَ» پس اگر مقدّر است بنده پسفردا بميرم، آيا غصة هفتة ديگر را خوردن منطقي است؟! مثل آتشفشان، فعّال و مثل دريا، آرام دو عامل است كه نميگذارد هدايتگريهاي امام معصوم عليه السلام عميقاً وارد زندگي ما بشود: يكي جهل به معارف دين، و يكي هم وسوسة شيطان. نمونه وسوسة شيطان اينكه با انواع ترديدها و شبهههايي كه در ذهن شما ميآورد، تلاش ميكند فرمايش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم و امامان معصوم عليه السلام در بارة رزق به خوبي فهميده نشود و عملاً شما را از تصميمات بزرگ براي زندگي محروم كند. تلاش كنيد بفهميد امام چه ميگويد تا مثل آتشفشان، فعّال و مثل دريا، آرام شويد. كسي كه اين اسرار را بفهمد، نه گوشهگير است و نه ترسو. اگر انسان از جايگاه رزق در هستي آگاه شد و فهميد رابطة رزق او با او چگونه است، شيطان از تأثير بسياري از وسوسههايش مأيوس ميشود. در ادامه ميفرمايند: «وَ لَنْ يَسْبِقَكَ اِلي رِزْقِكَ طالِبٌ، وَ لَنْ يَغْلِبَكَ عَلَيْهِ غالِبٌ وَ لَنْ يُبْطِئَ عَنْكَ ما قَدْ قُدِّرَ لَك»؛ يعني بر آنچه رزق تو است كسي نميتواند سبقت بگيرد و هيچ شخصِ غالبي در اين امر بر تو چيره نميشود كه رزق تو را از تو بگيرد و آنچه برايت مقدّر شده تأخير نپذيرد. برايتان پيش آمده كه رزقتان از طريق خاصي ميآمد. آن طريق دور ميشود، فكر ميكنيد حالا صدمه ميخوريد، ولي بعد متوجه ميشويد هيچ مشكلي پيش نميآيد، طريق ديگر باز ميشود و از اين به بعد راه تصاحب رزقتان، از آن طريق ممكن ميگردد، بعضيها فكر ميكنند از طريق به تنگنا انداختن رزق ما ميتوانند به ما صدمه بزنند. حضرت علي عليه السلام ميفرمايند: چنين قدرتي را خداوند در اختيار كسي قرار نداده است، حتّي آنچه برايت مقدّر شده درست همان وقتي كه مقدّر شده ميرسد و تأخير نميافتد. علامه طباطبائي«رحمةاللهعليه» ميفرمايند: «موقعي كه نجف بودم، در تبريز جنگ شد و پولي كه حاصل زمينهاي كشاورزيمان بود و براي خرجيام ميرسيد ديگر نرسيد، و من همچنان در فكر خرج زندگي خود بودم، همينطور كه پشت ميز مطالعه نشسته بودم، احساس كردم در خانه را ميزنند، رفتم در را باز كردم ديدم يك آقاي بلند قدي پشت در بود، گفتند من شاهحسينوَليّ هستم، خداي عزّوجل به تو سلام ميرساند و ميگويد: اين هجده سال كه مهمان ما بودي، چه موقع رزق تو را نرسانديم كه حالا مطالعاتت را تعطيل كردهاي و به فكر رزق افتادهاي؟ و خداحافظي كرد و رفت. متوجّه شدم عجب من پشت ميز هستم و از جايم تكان نخوردهام، چند سؤال برايم پيش آمد: يكي اينكه چگونه پشت در رفتم، در حالي كه پشت ميز بودم، ديگر اينكه منظور از اين هجده سال چه موقعي است و سوم اينكه اين آقا خودش را شاهحسينوليّ معرفي كرد، در حاليكه لباس بسيار ساده و فقيرانه داشت، سؤال اوّلم برايم حل بود كه بدنم پشت ميز بود و در عين حال، روحم چنين سيري را داشته است. در مورد هجدهسال هم فكر كردم، متوجّه شدم هجدهسال است كه معمّم شده و لباس روحاني به تن كردهام. ولي سؤال سوم برايم باقي بود تا اينكه روزي در قبرستان داشتم قدم ميزدم، يك قبر را ديدم كه روي آن نام شاهحسينوليّ نوشته بود، متوجّه شدم كه 300 سال پيش رحلت كرده.» ظاهراً شاهحسينوَليّ از برزخ مأمور بوده چنين تذكري به علامه طباطبائي«رحمةاللهعليه» بدهد و به اين حالت ميگويند: ظهور برزخي. عرض من اين است كه خداوند به علامه«رحمةاللهعليه» متذكّر شده كه دوست ندارم مؤمني كه از قلمش نور معرفت اسلام ميدرخشد، وقتش صرف اين شود كه حالا رزق من از تبريز چگونه ميرسد. گاهي خدا اينقدر مواظب بندهاش است كه به او متذكّر ميشود، رزق تو تأمين است به كار خود برس. آيا علامهطباطبائي«رحمةاللهعليه» وقتي اين مسئله را ميشنوند، ميروند دراز ميكشند و ميخوابند و ديگر مطالعه و درس و بحث و كتابت را كنار ميگذارند؟ و يا شور بندگي در او شعلهور ميشود؟ آري بنا به فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم: «اِنَّ اللهَ تَعالي إِذا اَحَبَّ عَبْداً جَعَلَ رِزْقَهُ كِفافاً»15؛ يعني چون خداوند بندهاي را دوست داشته باشد و محبّت خاصي بخواهد به او بكند، رزق او را در حدّ كفافش به او ميدهد، در حدّي كه نيازهاي منطقياش برآورده شود و گرفتار ثروت دنيا نشود تا بتواند همان كاري كه خدا دوست دارد از طريق آن بنده انجام گيرد. خيلي چيزها از قبل براي ما تقدير شده است، يعني حدّ و اندازهاش مشخص است. يكي از آن چيزهايي كه از قبل تقدير شده، جنس ماست كه كدام بايد مرد باشيم و كدام بايد زن باشيم. و يكي ديگر، طول عمر ماست و از جمله آنچه از قبل تقدير شده، رزق انسان است، اين است كه حضرت در انتهاي اين كلام ميفرمايند: «وَ لَنْ يُبْطِئَ عَنْكَ ما قَدْ قُدِّرَ لَك»16 يعني؛ تأخير نميپذيرد آن رزقي كه براي تو مقدّر شده است. آري؛ اگر فعاليت كردي كه رزقت افزون شود، افزون نميشود زحمتت زياد ميشود، ولي اگر در بندگي خدا فعاليت كردي، رزقت راحتتر و پربركتتر بهدست ميآيد. ديگر براي بهدست آوردن رزق، جان نميكني. در رابطه با تأمين خاصّ رزق در حديث قدسي داريم كه حضرت حق ميفرمايند: «ضَمِنْتُ لِاَهْلِ الْعِلْمِ اَرْزاقَهُم»؛ يعني رزق اهل علم را ضمانت كردهام، اين ضمانت، ضمانت خاص است، يعني همان رزقي كه براي همة انسانها مقدّر شده است براي اهل علم به نحو خاص تضمين شده و آن تضمين خاص اين است كه به راحتي رزق آنها را ميرساند. درست عكسِ بعضيها كه با دغلكاري ميخواهند رزق خود را بهدست آورند، اينها در بهدست آوردن رزقِ مقدّر شده جان ميكنند و به اشتباه فكر ميكنند اين پيرايهها و دردسرها كه اطراف خود درست كردهاند همه و همه رزقشان است، در حاليكه آنچه رزقشان باشد، مثل اينكه باد پرِ كاهي را جلوي پايشان مياندازد، به آنها ميرسد. ولي اگر شما دنبال باد دويديد تا پرِكاه را بگيريد، خود را خسته كردهايد و در نهايت هم باد پرِكاه را هر جا مصلحت بود مياندازد. معني خوب امتحان دادن حضرت علي عليه السلام ميفرمايند: «مَنْ عاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ»17 كسي كه زندگي ميكند بر خداست كه رزقش را بدهد. و نيز ميفرمايند: «اِنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ لِيَتَبَيَّنَ السّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرّاضِيَ بِقِسْمِه»18 يعني خداوند از طريق امتحانِ با مال و فرزند، روشن ميكند چه كسي به رزقش كه خدا به او داده ناخشنود است و چه كسي به قسمت و رزقش راضي است، چون وقتي كسي كه به واقع به خداوند و به برنامه حكيمانة او ايمان آورد، هر چه و به هر شكل از خداوند برسد، براي او پذيرفتني است. و اين است معني خوب امتحان دادن. پس موضوع اصلي زندگي ما در اين دنيا زيادي و كمي مال نيست، موضوع اصلي ما خوب امتحاندادن است. راز كمي و زيادي رزق بايد از طريق اين سخن حضرت درست در ذهنتان جا بيفتد و مفهوم شود تا نه به صورت منفي و نه به صورت افراطي در مورد آن عمل كنيد. در همين رابطه حضرت علي عليه السلام ميفرمايند: «لَيْسَ الْخَيْرُ اَنْ يَكْثُرَ مالُكَ وَ وَلَدُكَ، وَ لكِنَّ الْخَيْرَ اَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ وَ اَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ وَ اَنْ تُباهِيَ النّاسَ بِعِبادَةِ رَبِّكَ»؛19 يعني خير و خوشبختي در آن نيست كه مال و فرزند و قدرتت زياد باشد، بلكه خير و خوشبختي در آن است كه علم تو زياد باشد و حلم و شكيباييات را گسترش داده و نسبت به بقية مردم عبادت پروردگارت را بيشتر پيشه كرده باشي. ما عموماً خودمان را در شرايط اضطراري مياندازيم و بعد ميگوييم چارهاي ديگر نداريم. طرف گفته بود: كاري ميكنم كه گربه حلال شود و مي خورمش. گفتند: چطور! گفت: گربه را در كيسهاي مياندازم و روي دوشم مي گذارم و به بيراهه ميروم تا جايي كه ديگر پاهايم طاقت رفتن و برگشتن نداشته باشد و در آنجا هيچچيزي هم براي خوردن پيدا نشود، آنوقت بايد گربه را بخورم تا از گرسنگي نميرم و لذا همان گربه را ميخورم. ما بعضي مواقع براي خودمان همينطور برنامهريزي ميكنيم، خودمان را در تنگناهاي بيبركتي مياندازيم و بعد هم مجبور ميشويم به احكام و لوازم آن تنگناها تن بدهيم. اين تمدّن با ما كاري كرده است كه همة ما گربهخور شدهايم. گاومان را فروختيم يا كشتيم، بعد به شهر آمديم در صف تقسيم شير پاستوريزه ايستاديم. بعد ميگويد آقا مگر در اين دنيا يك ليتر شير حقّم نيست؟ آري؛ حقّت است، ولي از پستان گاوت در مزرعه! با آن همه بركتهاي جانبي. ولي شما به جاي اينكه گاو را به صحرا ببري هم شيرش را بخوري و هم با شير آن بسياري از نيازهاي زندگيات را تأمين كني، رفاه شهري را خواستي. و از همه مهمتر بهجاي اينكه از آن زندگي و از آن شير و ماست، روحت را در آرامش نگهداري، حالا جسمت به ظاهر آرام ولي دستيابي به رزقت تنگ شده است، در نتيجه به جاي آن سختيهاي جسمي در مزرعه، حالا فشارهاي روحي جايگزين شده است. ديگر از ساندويچ و كافه تريا و رستوران خوشت ميآيد، و سختيهاي دشت و صحرا براي تو عذاب است، حالا كه خود را در اين اضطرار انداختهاي، ميگويي چارهاي ندارم. راست هم ميگويي، در شرايطي كه تو ماندهاي و يك گربه و ديگر هيچ، به واقع هم جز خوردن گربه چارهاي نداري. بنابراين ما بايد به كارهاي خود صحّه نگذاريم و از برنامهاي كه خداوند براي راحتي ما در دنيا و آباداني قيامتمان فراهم كرده غفلت نكنيم. وگرنه وقتي نظام جامعه طوري شد كه افراد حريص شدند، قيمتها هم دائم تغيير ميكند و اضطراب و اضطرار سراسر زندگيها را پر ميكند، براي اينكه جامعه به تعادل برسد، زحمتهاي سنگيني بايد بكشيم تا مزة تعادل را بچشيم. و تنها راه، برگشت به توصيههايي است كه انسانهاي معصوم در تحليل رزق در عالم هستي به ما كردهاند. بنده در انتهاي اين سلسله بحث سخنان ائمه معصومين در مورد رزق را همراه با شرح مختصر ميآورم تا إنشاءالله با نوري كه از طريق سخنان معصوم عليه السلام بر قلب شما ميافتد به جمعبندي خوبي دست يابيد. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اِنَّ اللهَ تَعالي يُنْزِلُ الْمَعُونَةَ عَلي قَدْرِ الْمَؤنَةِ وَ يُنْزِلُ الصَّبْرَ عَلي قَدْرِ الْبَلاء»20 يعني؛ خداوند كمك و خرج خود به انسانها را به اندازة نياز و احتياج انسانها نازل ميكند، همچنانكه صبر را بر اساس وسعت بلا نازل ميكند. حال با اين سخن بايد مطمئن بود آنچه به واقع نياز ماست از طرف خدا ميرسد و آن چيزي كه نميرسد، نياز ما نيست و ما خودمان را بدون دليل گرفتار نيازهاي كاذب كردهايم. بنابراين به جاي اِصرار و تلاش براي رفع آن نيازها بايد تلاش كنيم خودمان را از آنها آزاد كنيم و متوجه باشيم ما را با اموال و اولاد امتحان ميكنند تا روشن شود چه كسي نسبت به رزق خدا ناراضي و چه كسي راضي است. عن ابيجعفر عليه السلام قال: قال رسولالله صلي الله عليه و آله والسلم يقولالله عزّو جلّ: «وَ عِزَّتي وَ جَلالي وَ عَظَمَتي وَ كِبْريايي وَ نوري وَ عُلُوّي وَارْتِفاعِ مَكاني، لا يُوْثِرُ عَبْدٌ هَواهُ عَلي هَوايَ اِلاّ شَتَّتْتُ عَلَيْهِ اَمرَهُ وَ لَبَّستُ عَليهِ دُنْياهُ وَ شَغَلْتُ قَلبَهُ بِها وَ لَمْ اُوتِهِ مِنْها اِلاّ ما قَدَّرْتُ لَه.وَ عِزَّتي وَ جَلالي وَ عَظَمَتي وَ نوري وَ عُلُوّي وَارْتِفاعِ مَكاني «لا يُوْثِرُ عَبْدٌ هَوايَ عَلي هَواهُ اِلاّ اسْتَحْفَظَتْهُ مَلائِكَتي وَ كَفَّلْتُ السَّماواتِ والأَرَضينَ رِزْقَه وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ كُلّ تاجِرٍ وأتَتْهُ الدُّنْيا وَ هِيَ راغِمَةٌ».21 حضرت باقر عليه السلام ميفرمايند: رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم فرمودند كه خداوند فرموده: به عزّت و جلالم و عظمت و كبريايي و نور و عُلوّ و برتري موقعيتم قسم؛ هرگز بندهاي خواست خود را بر خواست من مقدم نميكند مگر آنكه امورش را پريشان و دنيايش را به هم ريخته، و قلبش را به آن مشغول كرده و از دنيا به او مگر آنچه برايش مقدّر كردهام، نميرسانم. و به عزّت و جلال و عظمت و نور و عُلوّ و برتري مقامم سوگند، هيچ بندهاي خواست من را بر خواست خود مقدم نميكند مگر اينكه ملائكهام او را محافظت ميكنند و آسمانها و زمينها را كفيل رزقش قرار ميدهم و براي او برتر از تجارت هر تاجري خواهم بود و دنيا در عين تواضع به سوي او رو ميآورد. حال در اين روايت گرانقدر كمي تأمل كن كه خداوند چه رازهايي را براي بندهاش ميگشايد. ميگويد علت آشفتگي زندگي انسانها پيروي از ميلشان است - بهجاي اطاعت از خواست خدا- و ميفرمايد: اگر بندة من؛ خواستِ مرا بر ميل خود حاكم كرد، ملائكه من او را حفاظت ميكنند و آسمان و زمين براي رزق در حدّ كفاف براي او تلاش ميكنند و خود من ماوراء هر تاجري به كمك او خواهم بود و دنيا به دنبال او ميآيد به جاي آنكه او به دنبال دنيا برود. اين روايت حرفهايي دارد ولي در رابطه با بحث ما به نكتة آخر توجه بفرماييد كه ميفرمايد: به جاي دويدن به دنبال رزق و غفلت از اطاعت خدا، اگر اطاعت از خدا را ترجيح دهيم و در حدّ وظيفه تلاش كنيم، چگونه همة عالم در خدمت ما قرار ميگيرند. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» مقدّرات حكيمانه، بستر تعالي انسانها بسم الله الرحمن الرحيم ?وَاعْلَمْ يا بُنَيَّ! اَنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ? ?فَإِنْ اَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ اَتاكَ? اي فرزندم! بدان كه رزق، دو رزق است: رزقي كه تو به دنبال آن هستي و رزقي كه آن به دنبال تو است، پس اگر هم به سوي آن نروي، آن به سوي تو ميآيد. فرمايش امامالموحدين عليه السلام پرتوهاي وحي است. وحيي كه بعثت رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم آغازكنندة آن است و لذا ميبينيم كه آن حضرت اسرار وَحي را به ما تفهيم ميكند. ميفرمايند: تو رزقي داري كه براي تو تقدير شده است و به دنبال تو ميآيد و اگر اين نكته را بشناسي، نه در مقابل كسي براي بهدست آوردن رزق ذليل خواهي شد و نه اگر غني شدي، جبّارانه با مردم برخورد خواهي كرد كه تا حدّي بحث آن گذشت. رزق؛ هدف زندگي نيست سپس فرمودند: اي فرزندم! رزق، تحفة خداست به بندهاش، تا بندة خدا بتواند قيامتش را سامان دهد، پس نهتنها بهدست آوردن رزق، هدف زندگي نيست، بلكه انسان دائم بايد به خودش متذكّر باشد كه رزق، وسيله و ابزاري است تا قيامت انسان سامان يابد و اصلاح شود. آن هم از طريق رزقي كه به دنبال توست، نه رزقي كه تو به دنبال آن ميدوي. سپس فرمودند: اگر اين نكته را در مورد رزقت نفهمي دو حالت پيدا ميكني، يا در هنگام ثروتمند بودن ستم ميكني و يا در موقع فقر، خوار ميشوي. رزق و آباداني قيامت قيامت يعني ادامة امروزِ ما در ابديتي كه شرايط دنيا را ندارد و شرايط مخصوص به خود را دارد. اگر ما ملكات معنوي مطلوبي براي خود در دنيا بهوجود آورديم، براي هميشه با آن ملكات به سر خواهيم برد، و بر عكسِ دنيا كه با وَجه قابلتغيير خودمان در اين عالم روبهروييم، تا فرصت تغيير خود به سوي كمالات را داشته باشيم، در قيامت از طريق بُعد ثابت خودمان با حقيقت ثابت عالم روبهرو خواهيم بود. در اين دنيا خودِ آدم بايد بُعد هميشگي و ابدي خودش را آباد كند و طوري خود را بسازد كه دوست داشته باشد با آن خودي كه ساخته است در آن عالَم ابدي بهسر ببرد، و خودش نه تنها برايش قابل تحمل بلكه قابل پذيرش باشد، نه اينكه طوري خود را ساخته باشد كه در آن عالم بخواهد از خودش فرار كند، چراكه در آن عالم براي انسان امكان فرار از خود هرگز پيش نميآيد. مثلاً كسي كه خودش را ميكُشد، در واقع تن خود را كشته است، يعني خودش تنش را به قتل رسانده، ولي باز در آن عالم با خودش يعني با آن كسي كه خودش خودش را كشته است، روبهرو است، و باز همان كه خودش را كشته پيش خودش هست، چون تنش را كشت. حالا پس از جدا شدن از تن، همان كسي كه تنش را كشت به برزخ ميرود، پس هرگز از خودش جدا نشده، ولي با خودي همواره روبهرو است كه همواره ميخواهد از آن فرار كند. حالا با توجّه به اين نكته بايد به رزق خودمان بنگريم، مگر ما براي آباداني خودمان رزق را نميخواهيم، حال خودمان هميشه خودمانيم، پس بايد در اصلاح خودمان بكوشيم تا در ابديت كه خودمان دقيقتر با خود روبهرو ميشود، احساس رضايت كنيم. اگر صرفاً در آباداني تن خود كوشيديم، غفلت از خود كردهايم. امّا اگر بر قيامتِ خود نظر كرديم، در واقع بر خود واقعيمان نظر كردهايم، اگر به ساختمان و در و ديوار و مدرك و مقام نظر كرديم، بر آن خودي كه قيامت ظهور كامل خواهد كرد، نظر نكردهايم، امّا اگر به قيامت نظر كرديم، به جايي نظر كردهايم كه ما خودمانيم بدون اين ابزارها، آنجايي كه اين اسبابها ديگر حكومت نميكند. پس براي اينكه خودت را براي خودت بخواهي، بايد در اصلاح قيامتت بكوشي. به دنبال مرگ؛ يا به دنبال رزق؟ اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايند: «الرِّزْقُ رِزْقان؛ طالِبٌ وَ مَطْلوبٌ فَمَنْ طَلَبَ الدُّنْيا طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتّي يُخْرِجَهُ عَنْها، وَ مَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيا حَتّي يَسْتَوْفِيَ رِزْقَهُ مِنْها»1 رزق دو نوع است: يكي رزقي كه طالب توست و ديگر رزقي كه مطلوب توست. پس هر كس كه طالب دنيا بود و به دنبال دنيا دويد، مرگ به دنبال او ميرود و او را تعقيب ميكند تا آنكه از دنيا خارجش كند، و آن كسي كه به دنبال آخرت بود، دنيا به دنبال او ميدود تا روزياش را به نحو كامل و تمام به او برساند. پس طبق سخن امامالموحدين عليه السلام اگر تو به دنبال دنيا دويدي، در واقع تو دنبال آن رزقي دويدهاي كه مطلوب توست و تو او را اراده كردهاي، و نه آن رزقي كه طالب توست و خدا براي تو اراده كرده است، و اين رزقي كه ما اراده كردهايم كارش آن است كه ما را به مرگ برساند، نه به دنياي برتر، باز به جملة حضرت التفات بفرماييد: «مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا، طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتّي يُخْرِجَهُ مِنْها» يعني؛ اگر كسي دنبال دنيا دويد، فكر ميكند به دنبال رزق برتر ميدود، در حاليكه متوجّه نيست به دنبال مرگ خود ميدود، و مرگ دارد او را تعقيب ميكند، همينكه دنبال دنيا ميدود، با مرگي كه دنبالش ميكند روبهرو ميشود و اين مرگ رهايش نميكند تا او را از اين دنيا خارج كند. اين يك سرّ فوقالعاده گرانقدر است كه از طريق امام معصوم به ما رسيده است و چقدر نشانههايش در عالم زياد است، هر چند مردم متوجّه نيستند، اينها فكر ميكنند با دويدن به دنبال رزقي كه اراده كردهاند، از مرگ فاصله ميگيرند، در حالي كه به اسم فرار از مرگ، به مرگ نزديك ميشوند و اساساً همة افراد و تمدّنها از روزي به هلاكت خود نزديك شدند كه از مرگ ترسيدند، به دنبال رزقي رفتند كه از طريق بهدست آوردن آن رزق، از مرگ دور شدند، در حاليكه از همان طريق به مرگ نزديك و نزديكتر گشتند. حتّي روحيات چنگيزخان مغول را بررسي كنيد، ميخواست با كشتن ديگران از مرگ خود فرار كند، چنگيزخان شد تا از مرگ فرار كند، ولي همين روحية چنگيزي او را به مرگ نزديك ميكرد. زندگي، يا فرار از مرگ؟ امام ميفرمايند: هر كس طالب دنيا شد تا دنياي بيشتري داشته باشد و در دنيا بيشتر بماند، در واقع مرگ را انتخاب كرده است. رمزِ از مرگ ترسيدن اين است كه به رزقي كه طالب ماست قانع نباشيم و به دنبال رزقي كه خداوند براي ما مقدر نكرده است، بدويم، چون با اين كار عملاً ميخواهيم بيشتر در دنيا بمانيم و از چنگال مرگ رها شويم. ولي اگر به دنبال وظيفه بوديم تا در قيامت نزد خدا شرمنده نباشيم، علاوه بر اينكه رزق ما به نحو كامل و تمام به ما ميرسد، قيامت خود را نيز آباد ميكنيم. وقتي كه سرمان را زير انداختيم و سراسر عمر دنبال رزق دويديم، با مرگ روبهرو ميشويم، در اين حالت است كه شروع ميكنيم همة زندگي را صرف فرار از مرگ كردن، بدون آنكه مرگ را از خود جدا كنيم، همه چيز را از دست ميدهيم، حالا هم بايد دست خالي بميريم. اين طور به دنبال رزقدويدن و بعد هم اينطور با مرگ روبهرو شدن، زندگي است يا مردگي؟ قرآن فرمود:«قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ، وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ»؛2 يعني پيامبر به قوم يهود بگو اگر معتقديد فقط شما دوستان خداييد، پس طالب مرگ باشيد، در حاليكه هرگز چنين تمنّايي را نداريد، و آن هم به جهت اعمالي است كه از پيش براي قيامت خود فرستادهايد و خدا خوب ميداند چه كسي ظالم است. ميفرمايد: «بِما قدَّمتْ اَيديهِمْ»؛ چون بد عمل كردند، مرگ را نميخواهند و از آن فرار ميكنند، و از طرفي چون مرگ را نميخواهند و از آن فرار ميكنند، تمام زندگيشان ميشود فرار از مرگ، در حاليكه نميتوانند از مرگ فرار كنند و در حين فرار از مرگ، در چنگال مرگاند. در قرآن به خصوص در سورههاي جمعه و بقره بحثهايي در مورد نقش مرگ در روان انسان و نوع شخصيت انسان در برخورد با مرگ مطرح است كه فوقالعاده دقيق است، پيشنهاد ميكنم آن آيات را دنبال كنيد. آثار فرار از مرگ در فرهنگ غرب يك دانشمند سوئدي ميگويد: ما قبل از دوران مدرنيته و ظهور ابزارهاي تكنيكي، دستها و پاهاي قوي داشتيم و در دل طبيعت براي زندگي خود تلاش ميكرديم و در حاليكه در طبيعت سرما و گرما، سختي و مرگ هست، چون زندگي در آن شرايط عبارت بود از اين كه در طبيعت باشيم، پس زندگي همراه با سختيها و مرگ بود، بنابراين مرگ براي ما يك چيز عادي در كنار زندگي بود. ما به جهت روانهاي آسوده، خيلي راحت زندگي ميكرديم و خيلي راحت هم ميمرديم و هنر آن زندگي اين بود كه هميشه مرگ را در كنار خود احساس ميكرديم و همواره آماده بوديم كه آن را در آغوش بكشيم. نمونه عالي اين نوع زندگي، زندگي شيعه است، هنرشيعه اين است كه مرگ را قسمتي از زندگي ميشمارد. در فرهنگ شيعه، مرگ يك خطر براي زندگيكردن نيست. نمونة كامل آن را در استقبال حضرت اباعبدلله عليه السلام از شهادت ميبينيد. با توجّه به آيات 6 و 7 سوره جمعه، هر وقت ديديد مرگ به عنوان خطري در زندگي شما محسوب ميشود، بدانيد كه از اولياء خدا نيستيد. چون قرآن ميفرمايد: اگر شما واقعاً فكر ميكنيد از دوستان خدا هستيد، پس دوست داشته باشيد بميريد و اينچنين از مرگ هراسان نباشيد، چون مرگ جزء زندگي است. امام كاظم عليه السلام ميفرمايند: مگر مرگ جز اين است كه شما از قالبي به قالب ديگر درميآييد؟! امام حسين عليه السلام نيز ميفرمايند: مرگ مثل اين است كه از اين طرف پل به آن طرف پل برويد. مرگ يك مرحلة عادي زندگي است، هر كس براي فرار از مرگ نقشه ميكشد، مردهاي است كه هرگز طعم حيات را نخواهد چشيد. آن دانشمند سوئدي ميگويد: «ماشين ساختيم و در كنار ماشين فرصت بيشتري پيدا كرديم، اين فرصت بيشتر را كنار ماشين ديگري به نام تلويزيون مصرف كرديم، قبلاً من با خودِ طبيعت با همة سختيها و زيباييهايش ارتباط داشتم، ولي الآن با طبيعتي كه تلويزيون به من نشان ميدهد روبهرويم كه در آن مرگ و سختي نيست، بهترين مناظر را ميبينيم، بدون اينكه كوچكترين باد و سوزي بخوريم، اين ماشين يعني تلويزيون تصوير مجازي طبيعت را بدون هيچ سختي و احساس مرگ، به ما نشان ميدهد. در نتيجه آرامآرام، مرگ براي من خشن و ترسناك ميشود. آري؛ ما آرامآرام از مرگ ترسيديم، چرا ترسيديم؟ چون از طبيعت ترسيديم، چرا كه از دريچة ماشيني به نام تلويزيون با دنياي بيرون ارتباط پيدا كرديم. حالا كه از مرگ ترسيديم براي فرار از مرگ، اسلحههاي مرگبار ساختيم و از اين طريق به مرگ ترسناك نزديكتر شديم. همچنين از مردهها ترسيديم، و لذا قبرستانها را كه يادآور مرگ ما بودند از كنار زندگي خـود دور ساختيـم و در نتيـجه مـرگ براي ما وحشتناكتر شد- بايد هر روز از كنار قبرستان بگذري و جايگاه خودت را ببيني كه يك روز جايت اينجاست و بفهمي مرگ كنار زندگي توست. چقدر زشت است دوركردن قبرستان از كنار شهرها، كه صاحبان تكنولوژي در غرب انجام دادند و ما نيز متأسفانه از آنها ياد گرفتيم!!- و حالا كه خواستيم هيچ چيز متذكر مرگ براي ما نباشد علاوه بر قبرستانها، پيران را نيز به شدت از كنار زندگي خود دور كرديم، چون پيري، مقدمة مرگ و متذكر آن است. از پيري ترسيديم و پيران را از صحنة زندگي دور كرديم و به آسايشگاه سالمندان فرستاديم و پيري براي ما وحشتناك شد. خودتان ميدانيد كه عموماً سينة پيرمردان و پيرزنان دائرةالمعارفي از معرفت و حكمت براي فرزندانشان است. هيچ مكتبي به اندازة سينة پرتجربة پدربزرگها و مادربزرگها در امر تعليم و تربيت كودكان موفق نيست. پيران؛ عاقلاني هستند كه كودكانه ميتوانند سخن بگويند و سخنان را همچنان تكرار كنند تا كودكان آرامآرام فرا گيرند و پروريده شوند و تعليم و تربيت يعني همين. آري؛ خواستيم مقدمة مرگمان را كه پيري است نبينيم، به پيريِ وحشتناكي گرفتار شديم. چون وقتي من پدرم را به آسايشگاه سالمندان ميبرم، دارم در چهرة پيري خودم، جاي گرفتن در آسايشگاه سالمندان را ميبينم. به گفته آن دانشمند: «و پيري براي ما فاجعه شد و براي اينكه به پيري فكر نكنيم، به كودكان نزديك شديم، و كودكان صاحبنظران خانه و زندگي ما شدند و به اندازة كودكان، سطح فكرمان پايين آمد». امروز جهان، جهانِ اميال كودكان است. يك روانشناس آمريكايي ميگويد: حدّ تفكّر مردم آمريكا عموماً در حدّ يك نوجوان 14ساله است. كه البته اين سخن مربوط به مدّتها قبل است، متخصصان، وضع امروز آمريكا را خيلي بدتر از قبل ميدانند. پس ملاحظه كنيد كه اگر از مرگ ترسيديم و مرگ وسيلة تهديد يك جامعه شد، آن جامعه را به اضمحلال ميكشاند و هر اندازه مردم به خدا نزديك شوند و فرهنگ اولياء خدا بر جامعه حاكم شود، ترس از مرگ ضعيف ميشود و همچنان كه ملاحظه كرديد ريشه ترس از مرگ، به دنبال دنيا دويدن است و با طلب و تمنّاي رزقي كه مربوط به ما نيست شروع ميشود. عرض شد حضرت علي عليه السلام ميفرمايند چيزي كه باعث ميشود تو با مرگِ ناخواسته روبهرو شوي و اينهمه نقشه براي فرار از آن بكشي، دويدن دنبال رزقي است كه رزقت نيست. «فَمَنْ طَلَبَ الدُّنْيا طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتّي يُخْرِجَهُ مِنْها»؛ هر كس به دنبال دنيا دويد، مرگ به دنبال او ميدود تا اينكه او را از دنيا خارج كند. و اصل قضيه هم به جهت آن است كه به دنبال رزقي رفتي كه مال تو نيست. در عين اينكه آن رزق را بهدست نميآوري، ولي با مرگي روبهرو ميشوي كه چنگالِ همان مرگ تو را به نابودي ميكشاند در حالي كه ميخواستي با طلب رزق بيشتر از آن فرار كني. پس هر كس دنبال رزقي كه برايش نيست بدود، دنبال دنيا دويده است و اگر كسي دنبال دنيا دويد به دنيا نميرسد، ولي با مرگ روبهرو ميشود و سراسر زندگياش ميشود فرار از مرگ و كسي كه تمام زندگياش فرار از مرگ شد، مرگ تمام زندگياش را اشغال ميكند. در همين رابطه از رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم داريم كه فرمودند: «اُتْرُكُوا الدُّنْيا لِأهْلِها فَإنَّهُ مَنْ اَخَذَ مِنْهُ فَوْقَ ما يَكْفِيهِ اَخَذَ مِنْ حَتْفِهِ وَ هُوَ لايَشْعُرْ»3 يعني دنيا را براي اهلش واگذاريد و بدانيد هر كس بيش از آنچه او را كفايت ميكند و به آن نياز دارد، از دنيا برگيرد، عملاً هلاكت خود را برگرفته است بدون آنكه بفهمد. پس زندگي كسي برابر با هلاكت است كه بيش از آنچه او را كفايت ميكند، ميطلبد، ، در حاليكه او ميتوانست زندگي را بستر تعالي خود قرار دهد، و برعكس آن، زندگي كسي است كه حضرت در كلمه قصار 431 در وصفش فرمودند: « وَ مَنْ طَلَبَ الآخِرَة طَلَبَتْهُ الدُّنْيا حَتّي يَسْتَوْفِيَ رِزْقَهُ مِنْها» يعني؛ هركس در دنيا، به دنبال آباداني آخرت باشد، رزقش به راحتي و به تمامه برايش ميرسد، و اين يعني حفظ خود براي ابديت، در حاليكه دنياطلبي يعني حفظ ناخودِ غير ابدي و سپس روبهرو شدن با يك ابديت همراه با پشيماني. زينت زمين، زينت ما نيست شما ساختمان خانهتان را با هزار تلاش حفظ ميكنيد و به آن ميگوييد ساختمانِ من! ولي چيزي كه به واقع مال ماست، عقيده و اخلاق و عمل است. بايد اين سه را به نحو احسن بر بنيان وجود خودمان بنا كنيم، ولي آنچه در روي زمين است زينت زمين است خداوند ميفرمايد: «اِنّا جَعَلْنا ما عَلَيالْاَرْضِ زينَةً لَها لِيَبْلُوَهُمْ اَيُّهُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً»4 يعني ما آنچه را بر زمين است زينت زمين قرار داديم، تا مردم از طريق آن زيباييها امتحان شوند و ببينيم چه كسي بهترين عمل را خواهد داشت. هرگاه دنبال دنيا رفتيد، دنبال ناخودِ خود رفتهايد و هر وقت دنبال آخرت رفتيد، يعني دنبال خود واقعيتان كه تا ابديت و در ابديت هستيد، رفتهايد. مواظب باشيم زينت زمين را زينت خود قرار ندهيم و از زينت حقيقي خود كه عقيدة صحيح و اخلاق كريمه و اعمال صالحه است، محروم نشويم. اين يكي از اسرار دنياست كه امامي سرّ شناس به ما خبر ميدهد و ميفرمايد: «مَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيا حَتّي يُسْتَوْفِيَ رِزْقَهُ مِنْها» اگر كسي دنبال آخرت رفت، دنيا دنبالش ميدود تا رزقي را كه خداوند براي او مقدّر كرده است، به او برساند. در واقع خداوند زمينة اصلاح او را كه در دنيا براي او گذاشته است، به او ميرساند و رزق او مطابق مقتضاي خلقتش به او ميرسد، يعني اگر كسي خواست دنيا را بگيرد، خلاف مقتضاي خلقتش عمل كرده است و لذا مدير و پروردگار عالم به كمك او نميآيد، چون بر اساس برنامه پروردگار عالم عمل نكرده است. اگر كسي در دنيا، خواست آخرتش را آباد كند، مطابق مقصد خلقت خود عمل كرده است، در نتيجه زمين و زمان در خدمت اوست، چون رزق با خلقت عجين است و همين كه ما را خلق كردهاند، رزق ما را هم خلق كردهاند، علّتِ بدْ رزقي ما، به نحو افراطي دنبال رزق دويدنهاي ماست. حافظ مي گويد: بشنو اين نكته كه خود را ز غم آزاد كني* خون خوري گر طلب روزي ننهاده كني ميفرمايد: اگر به دنبال رزقي باشي كه مقتضاي خلقت تو نيست و براي تو مقدّر نشده است، عملاً خون دل ميخوري، بدون اينكه به نتيجه برسي. بركات انتظار گشايش آري؛ به عنوان يك مسلمان كه به وعدة خدا ايمان داريم ما وظيفة خود را انجام ميدهيم و بعد منتظر ميمانيم تا آنچه براي ما مقدّر فرمودهاند پيش آيد و ميدانيم آنچه مقتضاي خلقت ماست و نياز منطقي ماست براي ما خلق كردهاند، بايد عجله نكنيم، به همين جهت رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ اللهِ عِبادَةٌ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِيَ اللهُ تَعالي مِنْهُ بِالْقَليلِ مِنَ الْعَمَل»؛ يعني در امورِ خود منتظر فرج و گشايش از طرف خدا بودن، نوعي عبادت است و هر كس به رزقِ كم راضي شد، خداوند نيز به عمل كم او راضي ميشود.5 چون چنين انساني چشم قلبش راحتتر به سوي خدا باز ميشود. عمده آن است كه انسان بفهمد، اوّلاً: آنچه نياز حقيقي خلقت اوست حتماً برايش تقدير كردهاند و به او خواهد رسيد. ثانياً: در تنگدستيها منتظر فرج و گشايش الهي باشد و بداند خداوند او را فراموش نكرده است. ثالثاً: بداند اگر برايش رزق كمي را تقدير كردهاند و از آن راضي شود، خداوند هم عمل كم را از او ميپذيرد و از او راضي ميشود. و رضايت الهي بالاترين چيزي است كه انسان بدان مفتخر خواهد شد. وقتي انسان از اين نوع معارف غفلت كرد به گفتة يك نويسندة آمريكايي: هر روز براي خود معضلي ساختيم و براي رفع آن، معضلي ديگر ساختيم و تمام زندگيمان شده است معضل، آنهم معضلاتي كه تمام زندگي ما را دارد ميربايد. تقديرهاي متفاوت، زمينههاي امتحان امام الموحدين عليه السلام ميفرمايند: «وَ قدَّرَ الْاَرْزاقَ فَكَثَّرَها وَ قَلَّلَها وَ قَسَّمَها عَلَي الضِّيْقِ وَ السَّعَةِ فَعَدَلَ فيها لِيَبْتَلِيَ مَنْ اَرادَ بِمَيْسُورِها وَ مَعْسُورِها. وَ لِيَخْتَبِرَ بِذلِكَ الشُّكْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِيِّها وَ فَقيرِها. ثُمَّ قَرَنَ بِسَعْتِها عَقَابيلَ فاقَتِها، وَ بِسَلامَتِها طَوارِقَ آفاتِها، وَ بِفُرَجِ اَفراحِها غُصَصَ أَتْراحِها، وَ خَلَقَ الْآجالَ فَأَطالَها وَ قَصَّرَها، وَ قَدَّمَها وَ أََخَّرَها، وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ أَسْبابَها، وَ جَعَلَهُ خالِجاً لِاَشْطانِها وَ قاطِعاً لِمَرائِرِ اَقْرانِها»6 يعني حضرت پروردگار رزقها را مقدّر كرد، پس برخي را فراوان رزق داد و برخي را اندك، و آن ارزاق را قسمت كرد، براي گروهي با وسعت و براي گروهي همراه با تنگي، پس در اين كار عدالت كرد تا بيازمايد هر دوي آنهايي را كه در گشادگي رزق و يا در تنگي رزقاند، و امتحان كند از طريق شكر و صبر آن را كه در ثروت است و آن را كه در فقر است، سپس همراه كرد با فراواني ثروت، مشقتِ نداري را. و با سلامتي و تندرستي، راههاي بلا و بيماري را، و همراه كرد در كنار شاديها اندوههاي گلوگير را، اَجلها را معين ساخت، برخي را دراز و برخي را كوتاه، يكي را اَجلش را پيش انداخت و ديگري را واپس قرار داد و رشتههاي زندگي را به دست مرگ سپرد و مرگ را كِشنده طنابهاي دراز و پارهكننده ريسمانهاي كوتاه گِرهخوردة آنها قرار داد. ميفرمايد: رزق را اندازه كرد، «تقدير» يعني مرز و اندازهها را مشخص كردن، مثل جنس تن كه خداوند براي شما تقدير كرد و به انتخاب شما نبود كه زن يا مرد باشيد، تقدير رزقها هم با انتخاب ما نبوده است، در عين اينكه از عدل خدا خارج نيست، چون من با رزق كم اگر راضي به تقدير خدا شدم، در زندگي خود طوري جهت ميگيرم كه به سود من است، همانطور كه ديگري با رزق زياد اگر در مسير بندگي خدا باشد، جهتي ميگيرد كه به نفع او است. اگر او حريص شد و نتوانست در شرايط توسعه رزق وظيفة خود را انجام دهد، خودش كارش را خراب كرده است همچنانكه اگر من از تقدير الهي ناراضي شدم، خودم كار خودم را خراب كردهام. بعد ميفرمايد علّت اينكه رزقِ بعضي را زياد و بعضي را كم تقدير فرمود، اين است كه «لِيَبْتَلِيَ مَنْ اَرادَ بِمَيْسُورِها وَ مَعْسُورِها»؛ امتحان كند هر كدام را، يا در تنگي و سختي يا در گشايش و آساني. چون ما در اين دنيا براي امتحان آمدهايم، نه براي رزق جمعكردن، خدا رزقمان را تأمين كرده است. پس بايد در شرايطِ مختلف زندگي دنيايي، وظيفهمان را خوب انجام دهيم تا در امتحان موفق شويم. شور خدمت به مردم چيز ديگري غير از جمعآوري رزق است. امام خميني«رحمةاللهعليه» دنبال رزق نبود، ولي شورِ خدمت به مردم، سراسر قلبش را پر كرده بود و اين روحيه جزء فرهنگ توحيدي و سنّت ديني همة انسانهاي موحّد است. ما فرهنگ توحيديِ دنياي گذشته را داريم از دست ميدهيم. بنده خودم روحية خدمتگزاري را در مؤمنين گذشته ديدهام، به عنوان نمونه در خرداد سال 1349 نزديكي منزل ما، پيرمرد دكّانداري بود از بقّالهاي قديم كه همهنوع كالايي داشتند، ديدم نيمه شب شده و او هنوز بيدار است، گفتم؛ چرا نرفتهايد بخوابيد؟ گفت: ميترسم كسي نيمه شب دل فرزندش درد بگيرد و شاهتره بخواهد و نتواند تهيه كند!! حالا در نظر بگيريد از نظر اقتصادي يك ريال شاهتره كه از او ميخريدند شايد هيچ سودي برايش نداشت، ولي روحية خدمتگزاري او را بيدار نگهداشته بود. شور خدمت به مردم وقتي فرو ميريزد كه حرصِ جمعآوري مال در جامعه زياد شود، شور خدمت به مردم در جامعه چيز بسيار خوبي بود، ولي از روزي كه نگراني از رزق جاي آن را گرفت، به جمعآوري مال تبديل شد و عملاً جامعه سقوط كرد. پس به اين قسمت از فرمايش حضرت عنايت خاص داشته باشيد كه فرمودند گشادگي و تنگي رزق براي امتحان است. رزق بنا به تقدير الهي ميآيد، سختياش آنچنان نيست كه سبب شود ما از گرسنگي بميريم، بلكه براي خوب يا بد امتحان دادن است. جنس زندگي روي زمين امتحان است لذاست كه حضرت در ادامه ميفرمايند: «و ليختَبِرَ بِذلكَ الشُّكْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِيِّها و فقيرها» از طريق رزقهاي تنگ يا گشاده، صبر يا شكر بندگان را امتحان ميكند. ما آمدهايم در اين دنيا كه در سختيها صبر و در راحتيها شكر پيشه كنيم و از اين طريق امتحان شويم. سپس ميفرمايند: «ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِها عَقابيلَ فاقَتِها وَ بِسَلامَتِها طَوارِقَ آفاتِها» يعني؛ خدايي كه صاحب اين دنياست اين چنين در دنيا برنامهريزي كرده است كه در كنار وسعت رزق، تنگي رزق را قرار داده است، به طوري كه نه آنچنان در جواني بايد شنگول باشيد كه فكر كنيد اصلاً پير نميشويد و نه آنچنان در پيري افسوس بخوريد كه گويا چيزي را از دست دادهايد. عين همين مسئله در ثروت است، نه در غنا مغرور باشيد كه چيزي داريد، چراكه چيزي نداريد، بلكه شرايط امتحاندادن داريد، و نه در فقر مأيوس باشيد، چراكه فقير نيستيد، بلكه شرايط امتحاندادن داريد. ميفرمايد: اصلاً جهان اينطوري است. در گستردگي رزق، سختيِ نداري را قرار داده و در كنار سلامتي و تندرستي، بيماري را قرار داده«وَ بِفُرَجِ اَفْراحِها غُصَصَ اَتْراحِها وَ خَلَقَ الآجالَ فَأَطالَها وَ قَصَّرَها وَ قَدَّمَها وَ اَخَّرَها»؛ يعني در كنار شادي، غم را گذاشته است كه گمان نكنيم در آن شرايطي كه هستيم همواره خواهيم بود و غرور و تكبر، ما را از شرايط امتحانِ زندگي دنيايي غافل كند و اجلها و فرصتهاي دنيايي را نيز متفاوت مقدّر فرمود، به طوري كه براي بعضي آن را طولاني مقدّر كرد و براي بعضي كوتاه، تا هر كس همواره فقط در فكر خوب امتحان دادن باشد، و همواره خود را در معرض مرگ بيابد، هر چند مقدّر شده باشد كه عمرش طولاني باشد. گاهي در سلامت به مرگ كشيده ميشوي، گاهي در فقر به غنا و همه اين موقعيتها براي ايجاد شرايط امتحان است در همة ابعادي كه ما بايد امتحان شويم. بايد نوع نگاه به زندگي را درست كنيم و عمده آن است كه جاي رزق را درست بفهميم تا بتوانيم درست بندگي كنيم وگرنه تمام عمرمان ميشود دنبال رزق دويدن و ابعاد انسانيمان را كه بايد متعالي كنيم، لگدمال مينماييم. اگر بر اساس معارف دين زندگي نكنيم، عملاً در دنيا جان ميكنيم. قبلاً عرض شد؛ آن روستايي ساده گفت: چرا من در ده زندگي كنم و بروم علف بياورم كه گاو بخورد و زير پايش را هم مجبور شوم تميز كنم، خانه و اسباب زندگي را ميفروشم و به شهر ميآيم، هر روز صبح در صف شير پاستوريزه ميروم و شير مورد نيازم را هم ميخرم. ظاهر زندگي شهري يك رفاه است، ولي حالا كه به شهر آمده زندگياش وحشتناك شده است و آثار اضطراب و گرفتار رزقشدن و غفلت از بندگي، آرامآرام در شخصيت و روان او پديدار ميشود، حالا دير بجنبد شير پاستوريزه تمام ميشود. آنوقت در روستا در گسترة گشادة رحمت خدا، زندگي ميكرد، ولي حالا به عشق رفاه، زندگياش شده است تلاش براي از دست ندادن زندگي و اين در حالي است كه نميداند با خودش چه كار كرده است، چون نفهميد اساس زندگي دنيا، امتحان بزرگ است، حال يا در فراخي رزق يا در تنگي آن. او به شهر آمد براي اينكه به رفاه و فراخي برسد، حالا به بنبست رسيده است و لذا است كه پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اَطْيَبُ الْكَسْبِ عَمَلُ الرَّجُلِ بِيَدِهِ»7 يعني؛ بهترين كسب، كسبي است كه انسان روزي خود را با دست خود تهيه كند. چون به كمك چنين رزقي راحتتر به هدف اصلي زندگي ميرسد. بايد اين اصل را كه حضرت در اين قسمت از خطبة 91 ميفرمايند فراموش نكنيم تا معني تقديرات الهي در زندگي برايمان روشن باشد. تعالي در دلِ تقديرات در نامه 72 نهجالبلاغه حضرت ميفرمايند: «اَمّا بَعْدُ فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسابِقٍ اَجَلَكَ وَ لامَرْزُوقٍ ما لَيْسَ لَكَ»؛ يعني آنچنان نيست كه تو از اجل خود پيشي گيري، همچنان كه آنچنان نيست كه آنچه روزي تو نيست به تو برسد. چون نه قرار اين است كه ما تا ابد در اين دنيا بمانيم، و نه بنا اين است كه همة اموال دنيا و رزقهاي آن در اختيار ما باشد. مال و ثروت يك امكان است در دنيا تا در خدمت بندگي ما باشد، همچنان كه عمر يك فرصت است كه بايد خوب از آن استفاده كني. رزق هم در حدّ وسيلهاي است، جهت ادامة زندگي در اين دنيا. حضرت ميخواهند اين نكته را براي انسانها روشن كنند كه اي انسان! تو از مرگ خود جلو نميزني، به طوري كه بتواني مرگ خود را پشت سر بگذاري و باز در اين دنيا به زندگي خود ادامه دهي و در همين رابطه بتواني رزقي را كه براي تو نيست بهدست آوري و از آن استفاده كني. بعد ادامه ميدهند كه: «وَاعْلَمْ بِأنَّ الدَّهْرَ يَوْمان؛ يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ وَ أنَّ الدُّنْيا دارُ دُوَلٍ، فَما كانَ مِنْها لَكَ اَتَاكَ عَلي ضَعْفِكَ وَ مَا كَانَ مِنْها عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ» يعني؛ بدان كه روزگار دو روز است، روزي به سود توست و روزي به زيان تو، و نيز بدان كه دنيا خانة دگرگونيها است - لذا از دست اين فرد به دست آن فرد ميچرخد- آنچه مال تو باشد هر چند در رسيدن به آن ناتوان باشي خود را به تو خواهد رساند، و آنچه هم به زيان توست، به كمك نيروي خود نميتواني از خود دفع كني. شما تجربه كردهايد؛ عموماً پيرمردها و پيرزنان كار نميكنند ولي چون عمرشان بايد ادامه داشته باشد، رزق آن عمر هم كنار آن ادامه دارد، و لذا به راحتي زندگي ميكنند. خيلي چيزها در كنار زندگي ما بنا به حكمت الهي تقدير شده است و ما در بستر همين تقديرات الهي بايد امتحان بدهيم، آن تقديرات، ربطي به انتخاب من و شما ندارد، من در اين كار مختارم كه خودم را در عرصة آزمايشهاي الهي، بپرورانم. انتخابِ خوب و يا بد كردن، به عهدة شماست، ولي تغيير تقديرات به عهدة شما نيست. مثلاً زن يا مرد شدنِ شما تقدير الهي است، امّا حالا كه زن شدي، ميتواني زن خوبي باشي، و لذا تغيير و تعالي تو به عهدة توست. شيطان ميخواهد ما جملات دقيق امام معصوم را بد بفهميم. حضرت ميفرمايند: تقديرات و برنامهريزيهايي در اين عالم توسط ارادة حكيمانه الهي شده است و هنر انسانِ مؤمن اين است كه سنّتها و تقديرات الهي را بشناسد و بر اساس آن اصول، براي زندگي خود برنامهريزي كند و مواظب باشد كه عمر خود را صرف تغيير اصول و تقديرات نظام الهي نكند، بلكه تلاش كند در دل آن اصولِ حكيمانة نظام خلقت، خود را بپروراند و لذا ميفرمايند از قواعدِ روزگار اين است كه روزي به سود تو است و روزي به زيان تو. تو اين قاعده را بشناس تا در شرايط مختلف به راحتي مسير خود را بپيمايي. از قواعد و اصول دنيا اين است كه حالت دستگردان دارد، يك روز در دست تو است و يك روز در دست ديگري است و اين قاعده را خوب بشناس كه جنس دنيا اين است، نه اينكه گمان كني زرنگيهاي تو موجب شده است امروز در دست تو باشد و در نتيجه تا آخر هم ميتواني آن را حفظ كني. ميفرمايند: قاعده آن است كه از اين دنيايِ گردان، آنچه از آنِ توست - هر چند ناتوان باشي- خود را به تو ميرساند، همچنانكه آنچه از اين دنياي گردان از آن تو نيست، با قدرت و مديريت و برنامهريزيهاي خود نميتواني در دست خود نگهداري. عمده؛ فهمِ سنن ثابت عالَم است، انسانهاي بزرگ، بزرگي و عظمتشان در فهم اين قواعد است. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اُطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعِزَّةِ الْاَنْفُسِ، فَإنَّ الْاُمُورَ تَجْري بِالْمَقادير»؛8 يعني حوائج و نيازهاي خود را همراه با عزّت نفس پيگيري و برآورده سازيد، چراكه امور عالم بر اساس مقادير و قواعدي تنظيم شده است. پس فكر نكنيد با تلاشهاي افراطي و خود را به ذلّت انداختن، ميتوانيد قواعد و مقادير عالم را به هم بزنيد و چيز بيشتري بهدست آوريد. همچنانكه حضرت در جاي ديگر ميفرمايند: «در طلب دنيا معتدل باشيد، زيرا به هر كس هر چه قسمت اوست ميرسد.»9 ريشة همه اين سخنان، بصيرتي است كه اين عزيزان نسبت به تقديرات و برنامهريزيهاي عالم دارند، هنر ما اين است كه در برخورد با اين جملات از قواعد عالم آگاه شويم و خود را در يك هماهنگي با آن قواعد بپرورانيم و با تمام وجود به آن قواعد و تقديرات حكيمانه عالم راضي باشيم. به مرحوم ميرزا رضاي كرماني - قاتل ناصرالدين شاه- گفتند: سيّد جمال كه به تو گفت ناصرالدين شاه را بكش، الآن كه تو در زنداني، و سيد جمال آزاد، او به ريشهاي تو ميخندد. گفت: اگر سيّد عزيز به ريش من ميخندد، حتماً ريش من خندهدار است. اين را پذيرش و ارادت گويند. كاري بكنيد كه سخنان معصومين را كه تماماً اظهار قواعد و سنن عالم است، بپذيريد تا چشمانتان نسبت به نظام حكيمانة عالم باز شود، يعني در يك كلمه بياييد عقل امام را بگيريد و جاي وَهميات خود بگذاريد، ما هر چه ضرر كرديم به جهت بازيهاي وَهم است، گفت: تو درون چاه رفتستي زكاخ* چه گُنه دارد جهانهاي فراخ يك قدم از گرد و غبار وَهم خود بيرون بياييد تا بفهميد امام عليه السلام چه ميگويند. حرفهاي امام و پيامبر، آسماني است، با زمينيبودن خود، نميتوان آن را فهميد. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اِبْنَ آدَمَ! عِنْدَكَ ما يَكْفيِكَ وَ تَطْلُبُ ما يُطْغيكَ، اِبْنَ آدمَ! لا بِقَليلٍ تَقْنَعُ وَ لا بِكَثيرٍ تَشْبَعْ»10 يعني؛ اي فرزند آدم! آنچه براي تو كافي است در دسترس خود داري و در طلب آني هستي كه تو را به طغيان واميدارد، اي فرزند آدم! نه به اندك و قليل قناعت ميكني و نه از بسيار سير ميشوي. امتحان در شرايط گوناگون پس ملاحظه ميكنيد كه مشكل در جاي ديگر است و ما بايد با شناخت خود و شناخت قواعد عالَم، خود را اصلاح و جهت اصلي خود را طي نماييم و بفميم نه از اجل خويش ميتوانيم فاصله بگيريم و نه رزقي غير از رزق خودمان را ميتوانيم تصاحب كنيم و نه از شرايطي كه عليه ماست ميتوان فرار كرد و نه شرايطي كه به نفع ماست از دست ما ميرود و نه آنوقتي كه دنيا به ما روي كرد، تا آخر ميماند و نه آن روزي كه دنيا به ما پشت كرد، پشتكردن آن را ميتوان با قدرت خود تغيير داد، بلكه اينها زيباييهاي عالم حكيمانه الهي است تا هر كس همواره در شرايط مختلف در معرض امتحان قرار گيرد و نهفتههاي وجود خود را از حالت بالقوّه به حالت بالفعل درآورد. به سورة هود آيه 6 و سوره فجر آيههاي 15و 16و 17 مراجعه بفرماييد كه بحث آن گذشت، اين آيات را با دقّت كار كنيد تا بتوانيد يك مقام حكيمانه روحانيِ معنوي پيدا كنيد تا در ارتباط با خدا، چون حكيمان بزرگِ تاريخ در مقابل حادثهها و تقديرات عالم با متانت و وقار موضعگيري كنيد، نه چون انسانهاي زبون، خود را اسير سرنوشت محتوم بپندازيد و در پروريدن خود، خود را دست بسته ببينيد و نه همچون پلنگهاي مغرور به جنگ ماه برويد و بخواهيد با تقديرات عالم بجنگيد. عمده آن است كه يك لحظه از آباداني قيامت غفلت نشود و با نور سخن علي عليه السلام اين رهنمود را به خودمان القاء كنيم كه «آنچه براي آباداني قيامت تو نيست، براي تو ارزش ندارد، و آنچه براي غيرْ داري، در واقع نداري». مثلاً من براي جلب توجه شما يك خانة تجملي ميسازم كه شما بگوييد عجب خانهاي! اين خانه در واقع رزق من نيست و در ابديت، بهكار من نميآيد، پس در واقع مال من نيست، آري در واقع مال من نيست، و القاء اين نكتة اخير به قلب، ما را نجات ميدهد، چون چنين خانهاي را مال خود نميدانيم كه براي بهدست آوردن آن عمر خود را از بين ببريم. ثروت و مالي كه من و شما را از انجام وظيفة ديني كه موجب آبادي قيامت است محروم ميكند، دام من و شما است. اگر گرفتاريهاي اقتصادي و طلب مال بيشتر، وظيفة رعايت والدين را از ما گرفت، بهدست آوردن آن مال، به دستآوردن قطعهاي از جهنم است. روز قيامت از من نميپذيرند كه خيلي كار داشتم و لذا به پدر و مادرم سر نزدم، چون قاعدة نظام الهي اين بود كه با احسان به والدين قيامت خود را آباد كنيم. حضرت اصرار دارند ما را متوجه كنند، آنچه از دنيا و فعاليت دنيايي، براي ما ميماند هماني است كه موجب آباداني قيامت ما بشود. زندگي در قيامت؛ يعني زندگي نفس در مرتبهاي برتر از مرتبة وجود دنيا، حالا كدام مرتبه اگر آباد باشد ما به مقصد واقعي خود رسيدهايم؟ پس آباداني قيامت يعني آباداني واقعي خودمان، و غفلت از قيامت يعني آباداني عالَم خاك. اگر سعي من در آباداني لباس و خانه بود، غير خود را آباد كردهام، اينها ميرود و من ميمانم با خودم، حالا اگر با خودم كه آباد نشده است روبهرو شوم و تا ابد هم بايد با آن خودِ ناآباد زندگي كنم، آيا خسارت بزرگي نيست؟ و آيا رهنمود از اين بزرگتر وجود دارد كه علي عليه السلام ميفرمايند؟ آباداني قيامت؛ آباداني قلب است به نور ايمان و سعي در نزديكي به خدا. قلب انسان با ياد خدا آباد ميشود ولي حبّ دنيا و ياد دنيا قلب را ميميراند، وقتي قلب مرد چيزهاي ديگر كه مردهاند، قانعش ميكنند و هزاران هزار ذهنيات پوچ، انسان را از زندگي حقيقي باز ميدارند و همانها برايش سنگين و ارزشمند ميشود، اين آدم كجا، و آن آدمي كه با ارتباط با حضرت اَحد -كه منشأ همة كمالات نيز هست- خودش را از همة اين كثرات آزاد ميكند كجا! از جملة اين كثرات، رزق است، اگر از رزق آزاد شدي نه غم رزق آينده را ميخوري و نه غم رزقي كه رفت و به دست تو نرسيد. آزادي از وَهم ميفرمايند: اگر بناست غم رزقي كه رفت و به دست تو نيامد را بخوري، غم اينهمه چيزهايي كه هست و ميآيد و تو به آنها دست نيافتهاي را نيز بخور. خيلي چيزها به ظاهر ميتوانستي بهدست آوري ولي نشد، حالا چه شد؟ هيچي. حضرت ميخواهند ما را از آرزوهاي پوچِ آينده و غمهاي بيخود گذشته، آزاد كنند. براي ملموسكردن موضوع مثالي هست كه: شخصي چند مرغ داشت كه به اصطلاح كُرچ آمده بودند و آماده بودند تا اگر تخم مرغ زير بال آنها قرار دهند جوجه بياورند. رفت و تعدادي تخم مرغ خريد و در سبدي قرار داد و روي سرش گذاشت و به سوي خانه حركت كرد. در مسير كه ميآمد به فكر فرو رفت كه حالا اين تخممرغها را زير پاي مرغها ميگذارم، همة آنها جوجه ميشوند، بعد آن جوجهها بزرگ ميشوند و تخم ميگذارند و بعد دوباره همان تخممرغها را زير پاي خودشان ميگذارم و جوجه ميشوند و آن جوجهها مرغ ميشوند و تخم ميكنند و دوباره از آنها جوجه بهدست ميآورم، و چه ميشود، ثروتمندترين مرد شهر خواهم شد و همه به من تعظيم ميكنند. همينكه در فكر بود كه همة مردم شهر به من تعظيم ميكنند، خودش هم به حالت تعظيم در آمد كه ناگهان سبد تخممرغها از سرش افتاد و همة آنها شكست. به خود آمد كه عجب! از اول هم بدتر شد. قصة خيلي از انسانها اينگونه است كه گرفتار نيامدههايي هستند كه هرگز نميآيد و در نتيجه از شرايطي هم كه در آن قرار دارند درست استفاده نميكنند. حضرت علي عليه السلام ميفرمايند: «وَ اِنْ جَزِعْتَ عَلَي ما تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ فَاجْزَعْ عَلَي كُلِّ ما لَمْ يَصِلْ اِلَيْكَ» كه معني آن قبلاً عرض شد، تأكيد دارند كه خود را به كلي از نداشتنهايت آزاد كن، هم نسبت به آنچه بايد ميداشتي و از دستت رفته و هم نسبت به آنچه نداري و آرزو داري به دست آوري، هيچكدام از اينها رزق تو نيست، رزق تو آنهايي است كه در گذشته به دستت رسيد و آينده به پيش تو ميآيد، پس همانهايي كه همواره داري را بگير تا روح تو با عبادت خدا بتواند قيامت خود را آباد كند. مگر در نمازهاي خود، غم گذشته و آرزوهاي آينده نيست كه رابطة ما را با خدا از بين ميبرد و از آباداني قلب محروممان ميكند؟ روحِ اسير نميتواند پرواز كند، چون نيازهاي كاذب، تن او را به پايين ميكشد. گفت: برگشاده روح بالا، بالها* تن زده اندر زمين چنگالها چون زميني شده از آباداني معنوي محروم ميشود، و علت همة اين مشكلات هم آن است كه از رزق حقيقياش به سوي رزق آرماني نظر كرده است. سپس حضرت در ادامه ميفرمايند: «اِسْتَدِلَّ عَلَي ما لَمْ يَكُنْ بِمَا قَدْ كانَ، فَاِنَّ الْاُمُورَ اَشْباهٌ» يعني؛ دليل بگير و براي خود روشنگري كن كه آن چيزي را كه هم اكنون نداري و قبلاً داشتي، مثل آن چيزي است كه از اول نداشتي، چرا كه امور شبيه هماند. چون هر دوي آنها فعلاً نسبت به تو، نداشتن است، و هيچكدام از آنِ ما نبود. عمده آن است كه انسان نظر و ذهن خود را نسبت به نداشتنهاي خود منصرف كند. راهكار علي عليه السلام راهكار بسيار خوبي است كه از نداشتنهايي كه از اول نبوده و تو نگران آن نيستي، نتيجه بگير نسبت به نداشتنهايي كه از دست دادهاي، و آنها را مثل اولي قلمداد كن. به اصطلاح مردم بگو: «گيرم كه از اول نداشتم» چون فرقي بين آن دو نوع نداشتن نيست، بيخود ذهن خود را مشغول نداشتنهايي كردهاي كه از دست دادهاي و لذا روح خود را لگد مال اين فرض بيخود ميكني و از امكان تعالي در دنيا محروم ميشوي و بعد ميگوييم چرا ما مثل علماء و عرفاي بزرگ قلبي كه بتواند با خداوند اُنس داشته باشد نداريم؟! آن بزرگان اول سخنان ائمه عليه السلام را محور زندگي خود قرار دادند و به راحتي از خيلي چيزها گذشتند تا به اُنس با خدا رسيدند و با اين كار عملاً همه چيز را به دست آوردند. در شهدا چنين خصلتهايي احساس ميشد كه به راحتي از دنيا و آنچه در آن است گذشتند. باور بفرماييد در چهرة بعضي از آنها گذشتن از دنيا كاملاً پيدا بود، چشمشان افق ديگري را ميديد، آيا اينها اگر غصة دنياي از دست رفتهشان را ميخوردند، چشمشان تا اينجاها باز ميشد؟ مادر يكي از شهدا ميگفت: آنچنان فرزندم در اين دنيا نبود كه هرچه به او نگاه ميكردم او را شهيد ميديدم، اصلاً نميتوانستم او را متعلق به خودم و دنيا ببينم. اميرالمؤمنين عليه السلام بنا دارند افق ديد و قلب ما را تا آنجا پيش ببرند كه خود را دنيايي نبينيم و به جاي آنكه خدمتگذار دنيا شويم، دنيا را خدمتگذار خود ببينيم و به آباداني قيامت خود همت كنيم، آن حضرت ديد و به ما هم نشان داد، هنر ما گرفتن بصيرت علوي است. به گفتة مولوي: اي علي كه جمله عقل و ديدهاي* شمهاي بنما از آنچه ديدهاي و حضرت به واقع شمهاي از آنچه ديدهاند را بر ما نماياندند. ولي: هر آنكس نياموخت ز آموزگار* بياموزدش گردش روزگــار در خاتمه به اين فرمايش امامالموحدين عليه السلام عنايت بفرماييد كه مطلبي است پر از رمز و راز. ميفرمايند:«كَمْ مِنْ مُتْعِبٍ نَفْسَهُ مُقْتَرٍ عَلَيْهِ وَ مُقْتَصِدٍ فِي الطَّلَبِ قَدْ سَاعَدَتْهُ الْمَقَادِيرُ»11 يعني؛ چه بسيار افرادي كه در طلب دنيا نفس خود را به سختي مياندازند و با اين حال خداوند بر آنها تنگدستي وارد ميكند، و چه بسيار افراد ميانهرو و مقتصدي كه تقديرهاي الهي به كمكشان ميآيد و با توجه به مقدرات الهي برنامههاي خود را جلو ميبرند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم در روايت مشهور به «اي اباذر» ميفرمايند: «يا اباذر! لَوْ اَنَّ ابْن آدَمَ فَرَّ مِنْ رِزْقِه كَما يَفِرُّ مِنَ الْمَوْتِ لَأَدْرَكَهُ رِزْقُهُ كَما يُدْرِكُهُ الْمَوْتُ». يعني؛ اي اباذر! اگر فرزند آدم از رزقش همچنان كه از مرگ فرار ميكند، فرار كند باز رزق تعيين شدة او به او خواهد رسيد همچنان كه مرگ او به او خواهد رسيد. اين روايت ما را از نگراني تأمين رزق آزاد ميكند و موجب ايجاد زمينة اُنس هر چه بيشتر انسان با خدا خواهد شد.12 و نيز پيامبر در فراز ديگر از سخنشان به اباذر ميفرمايند: «يا اَباذر! اِسْتَغْنِ بِغِنَي الله يُغْنِكَ اللهُ. فَقُلْتُ: وَ ما هُوَ يا رَسولَ الله؟ قالَ: غَذاءُ يَوْمٍ وَ عِشاءُ لَيْلَةٍ، فَمَنْ قَنَعَ بِهَا رَزَقَهُ اللهُ فَهُوَ اَغْنَي النّاسِ». يعني؛ اي اباذر! خود را به آنچه خدا تو را غني ساخته، غني دان. اباذر ميگويد: عرض كردم آن چيست اي رسول خدا؟ حضرت فرمودند: غذاي يك روز و شام يك شب، هركس قانع شد به رزقي كه خداوند به او داده، ثروتمندترين مردم است. اين روايت؛ موضوع غناي دروغين را از غناي حقيقي مورد بررسي قرار داده و نقش خيال و آرزوها را در بهدست آوردن ثروتهاي دروغين روشن ميكند.13 قرآن در آيه 60 سوره عنكبوت ميفرمايد: «وَكَأَيِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» يعني؛ چه بسيار جنبندگان كه رزق خود را حمل نميكنند- مثل پرندگان- و خدا رزق آنها را و شما را ميدهد، و او شنوا به نيازهاي شما و دانا به راههاي رفع نيازهاي شماست. آيه ميفرمايد: فرقي نميكند بين آن پرندهاي كه زمين و منبع درآمد ندارد، و شما، همه را خداوند رزق ميدهد، پس مواظب باشيد از رزّاقبودن خدا غافل نشويد و فكر كنيد زمين و مغازه و ادارة شما عامل حقيقي رسيدن رزق شما است و از خدا و وظيفة خود نسبت به خدا غافل شويد. سپس در آية بعد ميفرمايد: «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ» يعني؛ اگر به همين افراد كه از رزّاقبودن خدا غافل شدهاند و خود را گرفتار حرص در طلب رزق كردهاند بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را خلق كرد و انضباط خورشيد و ماه را در قبضة خود دارد؟ خواهند گفت: خدا! پس به اينها بگو حالا كه چنين است اين چه تهمتي است كه روا ميداريد و منكر رزّاقبودن خداييد و اينچنين در طلب رزق سر از پا نميشناسيد؟ و لذا در ادامه به عنوان نتيجهگيري ميفرمايد: «اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» يعني؛ حالا كه متوجه شديد از آن پرنده بدون سرمايه تا شما كه سرمايه و زمين و مغازه داريد، همه را خدا رزق ميدهد، و حالا كه متوجه شديد تمام عالَم در قبضة قدرت خداوند است، پس بدانيد: «اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» يعني؛ خدا است كه با برنامههايي كه دارد هركس را اراده كرد، رزقش را وسعت ميدهد و يا محدود ميكند، چرا كه خداوند بر همه چيز دانا است و ميداند شرايط بندگي هركس چگونه بايد باشد.14 «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» زندگي، ماوراء وسعت و تنگي رزق بسم الله الرحمن الرحيم ?إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا? ?وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم? ?إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْأً كَبِيرًا?1 چگونگي ورود به زندگي اَقْوم قرآن در سوره اسراء آيه 9 ميفرمايد: «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا»؛2 يعني اين قرآن به راه و روشي كه اقوم و پابرجا است دعوت ميكند و بشارت ميدهد مؤمنيني را كه به اعمال صالح مبادرت ميورزند، كه براي آنها اجر بزرگي در پيش است. «أَقْوَمُ»؛ يعني چيزي كه هم خودش قوام دارد و زوالناپذير است، هم هر چيزي كه به او نزديك بشود محكم و زوالناپذير ميشود، يعني آنچنان محكم است كه در خودش هيچ سستي نيست و كسي هم كه به او نزديك بشود از نقص و اضمحلال ميرهد. بعد از طرح اين نكته؛ دستوراتي ميدهد كه از طريق آن دستورات، ما به اَقْوم نزديك ميشويم و از زوال و اضمحلال نجات مييابيم. ميفرمايد: معبودي غير از الله براي خود قرار نده، و براي اينكه اين خصلت در تو رشد كند، احسان به والدين بكن كه آنها مسير ايجاد تو توسط خداوند بودند. احسان به والدين يك نوع خدانگري و خدادوستي است. بعد ميفرمايد: حق را در قوم و خويشت جاري كن و با روحية حقدوستي، حقوق آنها را رعايت كن، «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ» يعني؛ حقوق آشنايان و مساكين و درراهماندهها را ادا كن، حق هر ذيحقّي را حرمت بگذار، حقوق اينها را رعايت كن. يعني؛ حريم حق را در اين گروهها رعايت كن، تا در عين نظر به خويشاوندان، حق در روابط تو با ساير انسانها گُم نشود. در واقع با طرح اين دستورات دارد سنّت «يَهْدي لِلَّتي هِيَ اَقْوَم»؛ را گوشزد ميكند تا ما حق را بشناسيم و رعايت كنيم. راه ايجاد يگانگي در شخصيت بعد در همين راستاي «يَهْدي لِلَّتي هِيَ اَقْوَم» ميفرمايد: «وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا»3 در ارتباط با جامعه و رعايت حقوق آنها، اهل ريختو پاش نباش، وگرنه تعادل توحيديات به هم ميخورد، نميتواني يگانه شوي تا با يگانه ارتباط برقرار كني، تمام مقصد و مقصود قرآن در تمام دستورات دين اين است كه انسان شايستة قرب الهي شود، حتّي فرمود: «ما خَلَقْتُ الْجِنِّ وَ الْاِنْسَ اِلّا لِيَعْبُدُون» و هدف خلقت انسان و جن را بندگي خدا قرار داده است. در جاي ديگر ميفرمايد: «وَ اعْبُدْ رَبَّك حَتّي يَأتِيَكَ الْيَقين» يعني؛ پروردگار خود را بندگي كن تا به يقين برسي. «يقين» مقام رؤيت حق و مقام قرب كامل است، پس تمام دستورات دين براي اين است كه انسان شايستة قرب شود، آنوقت لازمة شايستة قرب شدن، نزديك شدن به أَحد است و لازمه نزديكي به أَحد، شخصيت يگانه پيداكردن است، يعني اگر ما در شخصيت خود يگانگي لازم را نداشته باشيم، اصلاً شايستة ارتباط با أَحد نميشويم. شخصيت انسان موحّد غير از شخصيت انسان فاجر است، فاجر؛ يعني كسي كه ابعاد شخصيتش منفجر شده، هر گوشهاش به چيزي گرفتار شده است. ولي انسان موحّد يعني كسي كه تمام اميالش در زير نور شريعت، به يگانگي رسيده است، چون خود را در تحت حكم اَحد قرار داده و مسلّم به اندازهاي كه شخصيت انسان يگانگي داشته باشد، ميتواند در مقام قربِ با أَحد باشد. پس دستورات دين، دستورات«يَهْدي لِلَّتي هِيَ اَقْوَم» است كه تو را از يگانگي و استحكام برخوردار ميكند، به همين جهت ميفرمايد: مواظب باش شيطاني عمل نكني، شيطان در مقابل خدا كفر ميورزد، چون اهل ريخت و پاش است، فرمود: «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ »4 يعني آنها كه اهل ريخت و پاش هستند از همراهان و برادران شيطاناند، تو اهل ريخت و پاش نباش كه تعادلت از دست ميرود، نگاه اقتصادي صِرف به عمل تبذير نكنيد، به عنوان شرك و كفر به آن نگاه بكنيد، يعني همانطوري كه خداوند به آن نگاه كرده است. آيه قرآن اين است كه اگر مُبَذِّر باشيد، فكرتان شيطاني ميشود، يعني گرفتار كفر ميشويد و از خداوند، محجوب ميگرديد و ديگر نميتوانيد با خدا ارتباط برقرار كنيد، مقام گسستگي و انفجار و بيتعادلي در شخصيت خود پيدا ميكنيد. تعادل توحيدي باز در رابطه با «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» و اينكه اين قرآن راههاي پايدار و ماندگار را به بشريت نشان ميدهد و اينكه انسانها در يك تعادل مطلوب قرار گيرند. ميفرمايد: «وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»5 يعني دست خود را آنچنان به گردنت قفل نكن كه هيچ بخششي از تو صادر نشود، و آنچنان هم در بخشش افراط نكن كه دچار فقر كامل شوي. نه بخل بر تو حكومت كند، نه بيپروايي در خرجكردن و بخشيدن. قدرت مديريت اقتصادي تحت دستورات دين به انسان تعادل توحيدي ميبخشد، در راستاي چنين دستوراتي، به خصوص دستور اخير، يك قاعدة كلّي را در امر رزق گوشزد ميكند و ميفرمايد: «إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا»6 يعني اين سنّت پروردگار تو است كه هر كس را خواست رزقش را وسعت ميدهد و يا محدود مينمايد، زيراكه او به حقيقت و موضعگيري بندگانش از قبل آگاه بوده و ميدانسته است چه اندازه از رزق به مصلحت آنها است. علامه طباطبايي«رحمةاللهعليه» بر اساس سياق سوره در رابطه با اين آيه، فرمايش خوبي دارند. ميفرمايند: «خداوند رزق را بر عدّهاي فراخ و براي عدّهاي تنگ ميكند، امّا نه آنچنان تنگ ميگيرد، كه به كلّي قطع كند، نه آنچنان وسعت ميدهد كه بيحساب باشد، تو هم اينطوري باش تا متخلّق به اخلاق خدا گردي.» علامه«رحمةاللهعليه» از اين آيه، استفاده براي توحيد شخصيت ميكند. يعني؛ آيه ميخواهد بگويد چنانچه بر روش الهي عمل كني، تعادل شخصيت برايت حفظ ميشود. ببين خدا چطوري با بندگانش برخورد كرده است، نه افراط و نه تفريط، نه آنجا كه تنگ ميگيرد بهكلي قطع ميكند و نه آنجا كه مصلحت ميداند وسعت دهد بيحساب وسعت ميدهد، بلكه با يك تعادل و قوام خاصي در عالم تصرف ميكند، كه اين همان تدبير اَقْوم است. پس حالا كه متوجّه شديد اين قرآن به اَقْوَم دعوت ميكند، تا وقتي كه داراي يك نحوه تعادل و روحية اَقْوم نشويد، نميتوانيد بهرة لازم را از زندگي خود ببريد و قرآن هم به اين جهت از سنّتهاي اَقْوَم خبر ميدهد كه ميخواهد ما با آنها هماهنگ شويم. اساس بندگي براي هماهنگي با نظام اَقوم الهي است و عمده مشكل اين قرن همين است كه بشر به بندگياش قانع نيست، اصلاً قناعت در دستورات دين، قناعت در بندگي است كه ظهورش قناعت در اقتصاد است. شما روايات را بخوانيد، عمده اين است كه انسان، قانع بشود بنده است، وقتيكه قانع شد كه بنده است، ميبيند همة عالم براي اوست و براي تعادل او آفريده شده تا او را به استحكام شخصيت و قوام در انسانيت برساند. رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «مَنْ اَصْبَحَ مُعافِيَ في بَدَنِهِ آمِناً في سِرْ بِهِ، عِنْدَهُ قُوْتُ يَوْمِهِ، فَكَاَنَّما خُيِّرَتْ لَهُ الدُّنْيا بِحَذافيرِها»7 يعني هر كس صبح كند در حاليكه تنش سالم و در جماعت خود ايمن باشد، و خرج و رزق آن روزش در نزدش باشد، مثل آن است كه جهان با تمام آنچه در آن هست، مال اوست. چون چنين كسي در چنين شرايطي هر آنچه را واقعاً از دنيا ميطلبد به طور كامل دارد. و لذا نميخواهد برتر از بقيه باشد، آنوقت مال بيشتري كه بهوسيلة آن بتواند بر شما فخر كند نميخواهد. دقّت كنيد! به آن عارف گفتند: از خدا چه ميخواهي؟ گفت: «هر چه خدا بخواهد!! بنده را چه حقّي كه بگويد چه ميخواهم، به گدا هر چه دادند ميگيرد». بنده از خدا چه ميخواهد؟ هر چه او بخواهد، حالا اگر وسعت داد، همان را ميخواهد، اگر تنگ گرفت، همان را ميخواهد، البته مؤمن تنگبودن رزق خود را احساس نميكند، سختگيريهاي خدا را در جاهاي ديگر ميشناسد. بدترين بلا را براي خود، از بين رفتن لذّت مناجاتش ميداند، قساوت قلب را بلاي حقيقي ميداند، مؤمن اصلاً حسّ نميكند كه خداوند با اين تنگي رزق به او تنگ گرفته است. كسي كه به بندگي خدا قانع است، و از دنيا به همين حالت بندگي بسنده كرده است، از اين تعادلِ تنگ گرفتن و يا وسعت دادنهاي رزق، مديريت مدبّرانه حق را ميبيند، نه حسرت ميخورد به جهت آنكه ندارد، و نه مغرور ميشود به جهت اينكه دارد، چون هر دوي اين صفات شيطاني است. اصلاً بنا نيست از نداشتن دنيا حسرت بخوريم. خداوند از ما به ما آگاهتر است پس طبق اين آيه كه ميفرمايد «إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا» به اين نتيجه رسيديم كه رزق هركس مقدّر شده است، حالا اگر بر ما تنگ گرفتند، الحمدلله، و اگر وسعت دادند، باز هم الحمدلله. ما خودمان نميدانيم واقعاً كدام يك از آن دو براي ما خوب است، خداوند در آخر آيه ميفرمايد: «اِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيراً»؛ يعني خداوند از قبل به وضع بندگانش آگاه و بصير بود. پس او بهتر از ما وضع ما را ميداند، همچنانكه اعضاء مورد نياز ما را قبل از تولد، براي ما پيشبيني كرد، و همچنانكه براي هدايت ما پيامبران را فرستاد تا گمراه نشويم، خودش رزق مورد نياز ما را، آن هم طوري كه براي ما مصلحت است، تقدير فرموده است. با توجّه به اين نكته؛ زندگي ما ماوراء وسعت و تنگي رزق خواهد شد. گفت: عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ* اي عجب كس عاشق اين هر دو ضد يعني من آسانيها و سختيهاي پروردگارم را كاملاً پسنديدهام، هر چند اين كار عجيب است، امّا نه در مورد پروردگارم، نــالم و ترسـم كه او باور كند* وز ترحّــم جـور را كمتـر كنــد آري؛ طبيعي است كه در اثر سختيها ناله ميكنم، چون اقتضاي برخورد با سختيها ناله است، هر چند نگرانم خداوند بر اين نالة من ترحّم فرمايد و سختيهايي را كه مصلحت روح و زندگي من است كم كند، آنوقت در اين حال نالهاي ديگر سر ميدهم به جهت رفع سختيها. والله ار زين خار در بستان شوم* همچو بلبل زين سبب نالان شوم يعني سوگند به خدا اگر از سختيهايي كه پروردگارم برايم مقدر فرموده به راحتيها منتقل شوم، مثل بلبلي كه از محبوبش جدا شده، ناله سر مي دهم، چون من هر چه او برايم بخواهد ميخواهم. اگر يك مشكل برايم ايجاد كرد، اين مشكل در جاي خود، راه ارتباط من است با خدا، او دنبال بهانه است يك چيزي به ما بدهد، تا بگوييم خدا. تدبير الهي، نحوة آرماني زندگي ما انسان بيدار مشكلات و تنگناها را چهرهاي از ربوبيت حق ميبيند، همانطور كه وسعتها و راحتيها را چهرة ديگري از ربوبيت حق ميشناسد، خدا ميداند ما در چه شرايطي ميتوانيم درست بندگي كنيم، چون او ربّ ما است و ما بندگان اوييم «إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا»؛ در علم خدا، آن نحوة آرماني و ايدهآلِ بودنِ ما مشخص بود و بر اساس آن بودن، زندگي ما را براي ما تنظيم فرمود. حالا اگر ما از آن زندگي كه توسط حضرت حق تنظيم و برنامهريزي شده استفاده نميكنيم، تقصير خود ماست، طناب براي آن است كه انسان بگيرد و بالا برود، حالا اگر كسي ميل رفتن در چاه را دارد و از طناب به جاي بالا رفتن در راه پايين رفتن استفاده ميكند، تقصير طناب نيست. گفت: تو درون چـاه رفتهاستي زكـاخ* چه گنـه دارد جهـانهاي فــراخ مر رَسَن را نيست جرمي اي عنود* چون تو را سوداي سر بالا نبود دو حالت قابل تصور است: يا خدا از قبل، طرح دنيا و حوادث آن را در علم خود نداشته، و دنيا و حادثههاي آن روي دست خدا مانده است، يا از قبل طرحش را داشته است، فرض اوّل محال است، چون خالق هستي، علم به تمام ابعاد مخلوقش دارد و آينده مخلوقش هم جزء مخلوقيت مخلوق است و با اراده خدا ايجاد شده است، پس اگر طرح دنيا را از قبل در علم خود داشته است و هر موجودي آنطوري كه در علم خدا بوده خلق ميشود. همچنانكه موجود مختار بر اساس اختياري كه در علم خدا براي او بوده، خلق شده است پس از قبل به همة ابعاد وجوديِ ما علم داشته و به نيازهاي ما از جمله نياز ما به رزق، علم داشته است و لذا ميفرمايد: «إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا» يعني؛ از قبل آن بنده را با تمام ميلها و مصلحتهايش ميشناخته و بر اساس همان ميلها و مصلحتهايش زندگي او را همراه با وسعت و يا تنگي رزقش، تقدير فرمود، پس تمامي مكنونات وجود بنده قبل از خلقت بنده معلوم است و بر همان اساس كه خدا نحوة وجود بنده را ميداند، زندگي بنده را نسبت به بنده و بنده را نسبت به دنيا، آرايش داده و ربوبيت كرده است. اينجا شما با دقت به قسمت آخر آيه، نتيجه خوبي ميگيريد و آن اينكه ربّ شما براي زندگي شما از قبل برنامهريزيهاي لازم را انجام داده است، ربّ كارش پروريدن است، حالا اگر از قبل ميداند كه پروريدن و تعالي شما در رابطه با ايجاد اين نوعِ خاص از شرايط است، همان شرايط را براي شما تدبير ميكند. حالا شما طوري زندگي كن كه نگاه و عقيدة توحيديات تو را متوجه شرايط پرورش پروردگارت كند. يعني نظام توحيدي و تدبير حكيمانهاي كه بر اساس آن ، رزق يكي را تنگ گرفته و رزق ديگري را وسعت داده است، نه آن كه رزقش تنگ است زندگياش از تعادل خارج ميشود و نه آن كه رزقش وسعت دارد قرار است گرفتار ريخت و پاش شود و از تعادل لازم خارج گردد. غفلت از رزقِ مقدر، عامل قتل فرزندان شيطان ميخواهد كاري كند كه ما در راستاي تقدير الهي و اينكه مصلحت ديده ما را در تنگي رزق بپروراند، ما خود را فقير احساس كنيم. كساني كه با شيطان بيشتر رفيق هستند، اگر بيشتر از بقيّه هم ثروتمند باشند، بيشتر احساس فقر ميكنند. قرآن ميفرمايد: «اَلشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»8 يعني؛ شيطان شما را از فقر ميترساند و به فحشاء امر ميكند، و خدا به شما وعده مغفرت و فضل و گشايش ميدهد، خداوند در عالم حضوري گسترده و عالمانه دارد. طبق آية فوق احساس فقر مالي ريشه در وسوسة شيطان دارد، حال خواه انسان ثروتمند باشد، خواه نباشد، با اينكه آمريكا وضعيت اقتصادياش از بسياري از كشورها بهتر است، ولي ميبينيد كه احساس فقر بيشتري ميكند و نگران است كه نكند بدبخت شود و براي نجات از اين فقر وَهمي كه شيطان بر جان آنها انداخته، بيشتر از بقيه دست و پا ميزنند، چون شيطان يارانش را از فقر ميترساند، در حاليكه خداوند رزق مورد نياز هر كس را مقدّر فرموده و انسانها ميتوانند با اندك فعاليت راه رسيدن آن رزق را فراهم كنند و بيشترين وقت خود را در راه معارف الهي و عبادت در پيشگاه خداوند، و خدمت به خلق براي رضايت خالق بگذرانند، لذا در آيه بعد ميفرمايد: اي آدمها! براي اينكه تشتّت شخصيتي پيدا نكنيد و به تعادل شخصيت و يگانگي روح برسيد و بتوانيد با حق، يگانه شويد و با يگانه ارتباط برقرار كنيد: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْأً كَبِيرًا»9 يعني؛ فرزندانتان را از ترس فقر، نكشيد، ما آنها و شما را رزق ميدهيم و اين كار شما انحرافي بزرگ است. چون نمي دانند اينكه از فقر نگرانند شيطان بازيشان داده است و كارشان را به جايي رسانده كه براي فرار از فقر به جنايتي بزرگ- يعني قتل فرزند- دست ميزنند. اين آيه فوقالعاده روشنگر است تا انسانها بدانند اگر متوجّه مسئلة رزق مقدّر نباشند تا كجاها به انحراف كشيده ميشوند، به طوري كه نه تنها تمام عمر خود را در راه كسب رزق از بين ميبرند، بلكه در حدّ كشتن كودكان بيگناه جلو ميروند. فكر نكنيد قتل اين كودك باعث ميشود يك نانخور از خانواده كم شود، اصلاً بنا نبوده نانخوردن اين كودك يا اين همسر به دست شما باشد، خداوند خودش خلقشان كرده، خودش هم رزقشان را ميدهد، منتها ممكن است از طريق شما آن رزق را به بندگانش برساند، حالا اگر تو فكر كردي خودت بايد رزقشان را بدهي و احساس سنگيني بر دوش خود كردي، نگراني از فقر گريبانت را ميگيرد، ولي اگر خود را واسطه ديدي و واسطة خوبي براي رساندن رزق به كودكانت شدي، به بركت رزقي كه از طريق شما براي آنها ميفرستند، بركات اضافهتري هم به شما ميرسد، اينجاست كه رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اَنْفِقي وَ لا تُحْصي فَيُحْصي اللهُ عَلَيْكَ، وَ لا تُوعي فَيُوعياللهُ عَلَيْكَ»10 يعني؛ خرج كن و حساب نكن، كه خدا بر تو حساب نكند، و بخل مورز تا خدا بر تو بخل نورزد. حضرت در اين فرمايش ميخواهند ما را متوجّه كنند كه فكر نكن تأمين رزق همسر و فرزندت را بر دوش تو گذاشتهاند كه بخواهي حساب تأمين رزق را بكني و لذا سخت بگيري. ميفرمايند: خداوند حساب اين زندگي را كرده است، وگرنه نبايد از اين جمله حضرت برداشت كنيم كه به نام بخل نورزيدن، ريخت و پاش كنيم، چون خودشان در جاي ديگر ميفرمايند: «اِنَّ مِنَ السَّرْفِ اَنْ تَأْْكُلَ كُلَّ مَا اشْتَهَيْتَ»11 يعني؛ از انواع اسراف اين كه هر چه ميخواهي بخوري، و يا ميفرمايند: «اَلْإِقْتِصادُ نِصْفُ الْعَيْشِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ نِصْفُ الدّين»12 يعني؛ اقتصاد و ميانهروي، نصف زندگي است و حُسن خلق، نصف ايمان است. بناست شما خدا را بندگي كنيد. خيلي چيز عجيبي است! اگر كارهايمان را به بندگي ربط بدهيم و در راستاي بندگيِ خدا شغل خود را انتخاب كنيم، خداوند هر طور مصلحت دانست رزق ما را تأمين ميفرمايد. چه موقع كشاورزي تحقير و يا معلّمي و يا خانهداري تحقير شد؟ موقعي كه خود اينها زندگي به حساب نيامد، بلكه وسيلة پول درآوردن شد تا به كمك پولي كه از طريق آنها بهدست ميآيد برويم زندگي كنيم، چقدر زيبا بود و هست وقتي كه شغل ما بستر زندگي ما باشد و نه صرفاً منبع درآمد، در آن حالت خود آن شغل مطلوب است. بنده نبايد معلّمي كنم تا پول درآورم و با آن زندگي بكنم، بلكه همين معلّمي، زندگي است، آري حقوقم را هم ميگيرم، آن ديگر رزقي است كه خدا از اين طريق ميدهد. شما الآن اينجا نشستهايد تا زندگي كرده باشيد، كسي هم به شما پول نميدهد، براي همين هم خسته نميشويد، آنطور كه يك كارمند اداره در اداره هست، اينجا ننشستهايد. زنده بودن يا زندگي كردن يك وقت آدم زندگي را شناخته است، و لذا خوب زندگي ميكند. اگر زندهبودن و زندگي كردن را بشناسد و در راستاي زندگي كردن، كار كند و نه براي زنده بودن، ديگر خسته نميشود، چون زندگي خستگي نميآورد. انسان در زندگي با خودش ارتباط دارد. آدم خودش از خودش خسته نميشود. عرض كردم از چه موقع خانهداري تحقير شد؟ از وقتي پول درآوردن زندگي شد، لذا گفته شد خانهداري كه كار نيست، برويد پول درآوريد تا كاري كرده باشيد و بتوانيد زندگي كنيد، غافل از اينكه همين خانهداري زندگي است و آنكس هم كه به دنبال پولدرآوردن است براي اينكه به همين زندگي برسد پول در ميآورد، ولي گاهي زندگي كردن را گُم ميكند و پول درآوردن را زندگي خود ميپندارد و اين اول افسردگيها و خستگيها است. در اثر چنين تفكر غلط بود كه خانهداري يعني مقدّسترين نحوة حيات، از دست رفت، زنان زندگي را گُم كردند. مقام معظم رهبري«حفظهاللهتعالي» در مقابل شعاري كه ميخواست تحت عنوان احياء حقوق زن، زنان را از خانه به اداره و خيابان بكشد، فرمودند: بزرگترين ظلم به زنان در خانه شده است كه خانهداري را زندگي ندانيم، اين بزرگترين خيانت است به زنان، مثل بنده كه پدر بودنم براي فرزندانم زندگي است، حالا چندين آپارتمان داشته باشم، كه زندگي نيست، من همين كه پدر بچّههايم هستم، پدر بودنم يك بُعد اساسي از زندگيام است. اين خيلي براي بنده ارزش دارد تا اينكه مثلاً چندين كارخانه داشته باشم و تمام كارگرهايش صبحبه صبح به بنده سجده كنند، اين كه مشكل مرا حل نميكند و زندگي به من نميدهد و جان مرا سيراب نميكند. بركات كفاف در رزق يك بُعد انسان همانطور كه براي مادران، مادري است، براي پدران، پدري است، اين بُعد از زندگي يك چيز ديگر است و از همة گنجهاي عالم برتر، نفسِ پولدرآوردن زندگي نيست، آري؛ اگر درست با آن برخورد شود، ميتواند مقدّمه براي زندگي باشد. وقتي انسان زندگي را شناخت، ديگر فقر و ثروت برايش مطرح نيست، آن جمله امامخميني«رحمةاللهعليه» را داشته باشيد كه به احمدآقا در آن نامه مشهور به «نقطة عطف» نوشتند: «زمان رضاخان عمّامه روحانيت را برميداشتند، و آن در حالي بود كه راه كسب درآمد روحاني، لباس و عمّامه است، رضاخان خوب ميدانست عمّامه برداشتن يعني مختلكردن ممرّ اقتصادي روحانيت». امام«رحمةاللهعليه» در آن نامه ميفرمايند: «در آن زمان، صبح رفتم نان بگيرم، ديدم يك روحاني كه عمّامهاش را برداشته بود، يك تكه نان خريده در حال خوردن است، رو كرد و به من و گفت: حالا كه سير شدم، عمّامهام را به زن يتيمدار دادم تا براي بچّههايش پيراهن بكند!! تا ظهر هم خدا بزرگ است». امام«رحمةاللهعليه» به احمدآقا ميگويد: به جان تو سوگند! من حسرت حالت آن آقا را ميخورم، اين غنيترين آدم زير آسمان است. چون نظام عالم را ميشناسد، اين آدم با اين عبادتهايش، با نمازخواندنهايش، به اينجا رسيده است و ارتباطش را با خدا ميشناسد، چراكه زندگي يعني ارتباط با خدا. حال اين زندگي هرگز بيرزق نميشود. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «طُوبَي لِمَنْ اَسْلَمَ وَ كانَ عيشَهُ كَفافاً»؛13 يعني چه خوش است موقعيت كسي كه مسلمان باشد و زندگي او در حدّ كفاف باشد و فقط به آنچه نياز دارد قانع باشد، همچنانكه در جاي ديگر ميفرمايند: «اِنَّ اللهَ تَعالي اِذا اَحَبَّ عَبْداً جَعَلَ رِزْقَهُ كَفافاً»14 يعني؛ چون خداوند بخواهد بندهاش را مورد محبت قرار دهد، رزق او را در حدّ كفاف قرار ميدهد. در خبر داريم كه روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم با اصحابشان در حين سفر در بيابان، جهت رفع تشنگي و گرسنگي نيازمند شير شدند به گلّهاي برخورد كردند، حضرت كسي را فرستادند تا از چوپانِ گله مقداري شير بگيرد. او عذر آورده بود و حضرت دعا كردند كه خداوند گوسفندانش را زياد كند. باز به گلّة ديگر برخورد كردند و او نيز همچنان از دادن شير عذر آورد و حضرت باز همان دعا را كردند تا اينكه چوپان گلّة سوم تقاضاي حضرت و اصحاب را برآورده كرد و حضرت بر عكس آن دو، در برخورد با آن دعا كردند؛ خداوند به اندازة «كفاف» به او بدهد. اصحاب تعجب كردند كه يا رسولالله؛ چرا براي آن دو گلّه تقاضاي ازدياد كرديد ولي براي گلّة سوم خواستيد خداوند در حدّ كفاف به او بدهد؟ فرمودند: چون اين سومي در حدّ كفاف مايحتاج خود خواهد داشت و آن دو در ازدياد براي بقيه تلاش ميكنند. منظور عرضم اين نكته است كه چرا پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم در حديث قبل فرمودند؛ چون خداوند بخواهد بندهاش را مورد محبت قرار دهد، رزق او را در حدّ كفاف ميدهد. جاي ديگر ميفرمايند: «اُتْرُكُوا الدُّنْيا لِأَهْلِها فَإِنَّه مَنْ اَخَذَ مِنْهُ فَوْقَ ما يَكْفيهِ اَخَذَ مِنْ حَتْفِهِ وَ هُوَ لايَشْعَرْ»؛15 يعني دنيا را براي اهلش واگذاريد زيراكه هر كس بيش از آنچه كفاف اوست و او را كافي است از دنيا بهدست آورد، در هلاكت خود ميكوشد بدون آنكه متوجّه باشد. انسان باهوشي در همين راستا از پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم پرسيد: يا نَبِيَّ الله ما يَكْفِيني مِنَ الدُّنْيا؟ قالَ: ما سَدَّ جَوْعَتَكَ وَ وَارَى عَوْرَتَكَ وَ إِنْ كانَ لَكَ بَيْتٌ يَظِلُّكَ فَبَخٍ بَخ، وَ إِنْ كانَ لَكَ دابَّةٌ تَرْكَبُهَا فَذاكَ وَ أَنْتَ مَسْئُولٌ عَمَّا سِوَى ذَلِك.16 يعني؛ اي پيامبر خدا! چه چيزي از دنيا براي من كافي است؟ حضرت فرمودند: آنچه گرسنگيات را برطرف ساخته، و بدنت را بپوشاند، و اگر خانهاي داشته باشي كه در ساية آن زندگي كني چه بهتر، و همچنين اگر چارپايي براي سواري داشته باشي نيز خوب است، و تو نسبت به داشتنِ بيش از آن مسؤل خواهي بود. در بحثهاي گذشته عرض شد؛ چون رزق ادامة وجود مخلوق است و چون وجود من به ارادة من نيست و بودِ من را خدا داده است، ادامة بودِ من هم ربط به خالق من دارد و از طرفي رزق من ادامة خالقيت او و مخلوقيت من است. تا آن خالق هست و تا من مخلوق اويم، ادامة بودن من كه رزق من است، به عهده اوست و خود خداوندآن را به عهده گرفته است. لذا است كه ميفرمايد: هيچ جنبندهاي روي زمين نيست مگر اينكه رزقش بر خداست.17 اين است كه از امام ْحَسَنِالْعَسْكَرِيِّ عليه السلامداريم كه: «إِنَّ لِكُلِّ يَوْمٍ رِزْقاً جَدِيداً وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِلْحَاحَ فِي الْمَطَالِبِ يَسْلُبُالْبَهَاءَ وَ يُورِثُ التَّعَبَ وَ الْعَنَاءَ فَاصْبِرْ حَتَّى يَفْتَحَ اللهُ لَكَ بَاباً يَسْهُلُ الدُّخُولَ فِيهِ فَمَا أَقْرَبَ الصُّنْعَ إِلَى الْمَلْهُوفِ وَ الْأَمْنَ مِنَ الْهَارِبِ الْمَخُوفِ فَرُبَّمَا كَانَتِالْغِيَرُ نَوْعَ أَدَبٍ مِنَاللهِ وَ الْحُظُوظُ مَرَاتِبُ فَلا تَعْجَلْ عَلَى ثَمَرَةٍ لَمْ تُدْرِكْ وَ إِنَّمَا تَنَالُهَا فِي أَوَانِهَا وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُدَبِّرَ لَكَ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ الَّذِي يَصْلُحُ حَالَكَ وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِكَ قَبْلَ وَقْتِهَا فَيَضِيقَ قَلْبُكَ وَ صَدْرُكَ وَ يَغْشَاكَ الْقُنُوطُ».18 يعني؛ هر روزِ تو با رزق جديدي همراه است، و بدان كه اصرار تو بر طلب آن ارزشت را ميبرد و سختي به بار ميآورد، پس شكيبايي بورز تا آنكه خداوند بابي را براي تو بگشايد كه به راحتي در آن وارد شوي، چقدر رزق، به مالباخته، و امنيت، به فراريِ ترسزده نزديك است، چه بسا كه دگرگوني ايام، اَدبي است الهي، و برخورداري مراتبي دارد، پس بر بهرهاي كه بدان هنوز دست نيافتهاي، عجله مكن كه در وقتِ خودش، به آن ميرسي، و بدان آنكس كه تدبير امور تو را بهدست دارد بهتر ميداند چه موقع دستيافتن به آن براي تو بهتر است، حال براي رسيدن به خواستهايت قبل از رسيدن وقت آنها، عجله مكن كه قلبت تنگ شود و نااميدي تو را فرا گيرد. در واقع با توجه به فرمايش روايت فوق، انسان زندگي را گم نميكند و به تعبير امام عليه السلام گرفتار تنگي قلب و بيحوصلگي و نااميدي نميشود. پس عنايت داشته باشيد كه بايد زندگي را بشناسيد و كار ما همان زندگي ما باشد، نه اينكه كار ما وسيلة پولدرآوردن باشد و زندگي را در ناكجاآباد جستجو كنيم، كه در آن صورت كارهايمان ديگر قانعمان نميكند و كارهاي زيبا و ارزشمند، ديگر بهدست ما انجام نميگيرد، چون عاشق كار خود نيستيم تا به نحو شايسته آن كار را انجام دهيم و آن را زندگي خود بپنداريم. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اَفْضَلُ الْكَسْبِ بَيْعٌ مَبْرُورٌ وَ عَمَلُ الرَّجُلِ بِيَدِهِ»19 يعني؛ بهترين كسبها، معاملة نيك و بدون حيله است و اينكه انسان با تلاش خود روزياش را به دست آورد. از چه موقعي شغل پرستاري براي پرستاران مسئله شد؟ از وقتي كه پرستاري به جاي زندگي، كار و وسيلة زنده ماندن شد و اساساً ارزش كارها به پولي شد كه بهدست ميآورند، ديگر جملة رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم كه ميفرمايند: دنيا را به اهلش واگذاريد، از موضوع افتاد و همة مردم اهل دنيا شدند، منتها با شغلهاي متفاوت. روز معلّم، روز پرستار، روز مادر، اينها خبر از ورشكستگي فرهنگ معلّم، مادر و پرستار ميدهد، يعني معلّم در معلّمياش مسئلهدار شده است و نميتواند معلّمياش را زندگياش ببيند. ميخواهند تبليغ معلّمي را بكنند تا ارزش آن برگردد، در حاليكه در اين تبليغ باز ارزش معلّمي را به پولي كه به او ميدهند ميبينند و نه به آن زندگي نابي كه به معلّم برميگردد. شما هرگز نديدهايد نان را تبليغ كنند، چون نياز ضروري مردم است. چيزي كه زندگي ما شد كه تبليغ نميخواهد. چيزهايي را تبليغ ميكنند كه از زندگي بريده است و جزء زندگي نيست، ميخواهند با تبليغات آنها را به زندگي بچسبانند. اگر كار تدريس و معلّمي، براي معلم زندگي نبود، بايد دائم تبليغش را بكنند شايد براي ادامة كار انگيزه پيدا كند. اگر مادري براي مادر زندگي نبود، بايد تبليغش را بكني كه مادري خوب است و خوب است كه مادران به مادري خود دلگرم باشند. تازه اوّل ماجرا است چون مادر، داشت مادرياش را ميكرد و خيلي هم خوب مادري ميكرد، و آن را زيباترين دورة زندگياش ميدانست. مشكلي كه بهوجود آمد اين بود كه انسان معني زندگي كردن را از دست داد، چون ابتدا تعادل توحيدياش را از دست داد، زندگي كردن را گم كرد و در نتيجه همة آنچه را قبلاً زندگي ميپنداشت اكنون بيفايده ميبيند و پول درآوردن مقصد و مقصودش شد و فكر كرد خداوند بهدستآوردن رزق را به دوش انسان گذارده و لذا زندگياش براي رزق درآوردن است و ديگر هيچ. چنين انساني ديگر نميبيند رزقدرآوردن براي چه هدفي بايد باشد، خود رزق درآوردن مقصد و مقصود انسان ميشود و انسان در اين حالت به سوي ناكجاآباد همواره در حركت است و در اين مسير انواع رقابتها و تنگناها را براي ديگران بهوجود ميآورد تا خودش را از تنگنا در آورد. و زندگي را براي همديگر آنچنان تنگ ميكنند كه حتّي همسر و فرزند كه يكي از فرازهاي زيباي زندگي است، عامل تهديد زندگي ميشوند و يك نحوه فرزندكشي در جامعه رايج ميشود و اينجاست كه قرآن ميفرمايد: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ»20 آدمها! فرزندانتان را به جهت فقر نكشيد، «نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم» ما رزق آنها و شما را ميدهيم. خدا آنقدر لطف دارد كه گاهي سر نخ را نشان ميدهد، ميگويد ما رزق آنها و شما را ميدهيم، چون وقتي فكر كرديم خودمان عامل تهية رزق هستيم: اوّلاً؛ سخت بُخل ميورزيم. ثانياً؛ اگر نانخور كمتر داشته باشيم خوشحال ميشويم. در حاليكه رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم كه قاعده رزق را در عالم ميدانند، ميفرمايند: «اگر بر خدا توكّل كنيد -آنطور كه حقّ توكّل است- حتماً رزق شما را ميرساند، همچنانكه رزق پرندگان را ميرساند، صبحگاهان گرسنه از لانه خارج ميشوند و شامگاهان سير برميگردند.»21 آري؛ در توكّل انسان به خدا اطمينان دارد و در آغوش گرم اين توكّل زندگي ميكند و بيش از آنكه اميدش به مردم باشد به خداوند است، چنانچه رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «عَلَيْكَ بِالْيَأْسِ مِمّا فِي اَيْدِي النّاس»22 يعني؛ بر تو است كه نسبت به آنچه در دست مردم است مأيوس باشي و به آنچه نزد خداست اميد داشته باشي. آيا جز اين است كه با چنين روحيهاي انسان به راحتي زندگي ميكند و در اين حالت فشار حرص و طمع كه زندگي او را ساقط ميكند از بين ميرود؟ چنانچه رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اَبَيَ اللهُ اَنْ يَرْزُقَ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ اِلّا مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبْ»23 يعني خداوند اِبا دارد رزق بنده مؤمن خود را به او برساند مگر از جايي كه او انتظار ندارد، چون چنين بندهاي بيش از آنكه به خود اميدوار باشد به مديريت خداوند اميدوار است و ميداند در اين نظام گستردة الهي، جايي هم براي او و زندگي او باز كردهاند. روش جديد قتل فرزندان قرآن فرمود: «إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْأً كَبِيرًا» يعني؛ اينكه آنها فرزندان خود را به جهت فقر به قتل ميرسانند خطاي بزرگي است، چون تحليل آنها از مسير رزق غلط است. حال ميخواهم عرض كنم وقتي شما عزيزان براي آيندة فرزندانتان تصميم ميگيريد، اگر در رابطه با نگراني از رزقشان، استعدادهاي انسانيشان را در حدّ بهدست آوردن رزق محدود كرديد، اين همان خطاي بزرگ قتل فرزند است. فرزندكشي انواعي دارد. يك وقت ميگويي: بابا! تو بايد در اين رشتة تحصيلي يا دانشگاهي قبول شوي، چون بازارِ كار دارد و دچار گرسنگي و گدايي نميشوي. شما در واقع داري او را ميكشي. در صورتي كه قرار شد اين آدم وظيفة انسانياش را در زير آسمان به عنوان يك زندگي الهي انجام دهد، خدا رزقش را ميدهد. شما با اين پيشنهاد، او را دعوت به زندگي نكردي، بلكه او را به فرار از فقر دعوت كردي و او را از فقر ترساندي. در حاليكه قبلاً عرض شد؛ شيطان انسانها را از فقر ميترساند تا از وظيفة اصليشان باز دارد. زندگي غربي عبارت است از فرار از فقر اقتصادي. اين؛ همة زندگي امروزينِ جهان غرب است. چيز عجيبي است، چه شد غرب زندگياش به اين روز افتاد كه همة كارش فرار از فقر مادّي شد و هيچ هدفي را ماوراء آن نميشناسد. اميدوارم مردم ما به مولايشان اميرالمؤمنين عليه السلام اقتدا كنند كه زندگي برايشان چيز ديگري است هر چند نخل هم ميكارد و عملگي هم ميكند. لازم است كه فرزندانمان را در انتخاب شغل به ترس و وحشت از فقر نيندازيم. اين روش خوبي نيست كه بنده و جنابعالي زندگيمان فقط اين باشد كه يك چيزي دربياوريم كه از گرسنگي نميريم. نه! وظيفة ما اين است كه زندگي كنيم، رزقمان هم ميرسد. قالَ الْحُسَيْنِ عليه السلام: «لِرَجُلٍ يَا هَذَا لا تُجَاهِدْ فِي الرِّزْقِ جِهَادَ الْغَالِبِ وَ لَا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ اتِّكَالَ مُسْتَسْلِمٍ فَإِنَّ ابْتِغَاءَ الرِّزْقِ مِنَ السُّنَّةِ وَ الْإِجْمَالَ فِي الطَّلَبِ مِنَ الْعِفَّةِ وَ لَيْسَ الْعِفَّةُ بِمَانِعَةٍ رِزْقاً وَ لَا الْحِرْصُ بِجَالِبٍ فَضْلاً وَ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ وَ الْأَجَلَ مَحْتُومٌ وَ اسْتِعْمَالَ الْحِرْصِ جَالِبُ الْمَآثِمِ»24 امامحسين عليه السلام به مردي فرمود: اي مرد! در طلب رزق نه آنچنان تلاش كن كه همة تلاش تو طلب رزق باشد، و نه آنچنان كار را به تقدير واگذار كه دستبسته تسليم شوي، چرا كه طلب رزق، سنت است و حريص نبودن، از عفت، و عفتورزيدن در طلب رزق موجب نميشود كه رزق از تو منع شود و نه اينكه حرص موجب شود كه اضافهتر بهدست آيد. رزق تقسيم شده است و اجل هركسي حتمي است و حرصزدن در رزق زمينة ايجاد گناه است. ملاحظه فرموديد كه طبق سخن حضرت امامحسين عليه السلام، ما براي هدفي بالاتر به اين دنيا آمدهايم، حالا يا براي رسيدن به آن هدف، خداوند مقدّر كرده است زندگي ما با تنگي معيشت همراه باشد و يا با فراخي معيشت، هر چه خدا خواسته همان به نفع ماست و چون در تنگي معيشت ظاهراً كار سختتر است، ارزش آن هم بيشتر است، لذا است كه رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «لِيُبْشِرْ فُقَراءَ الْمُؤْمِنينَ بِالْفَراغِ يَوْمَ الْقِيامَةِ قَبْلَ الْأَغْنِياءَ بِمِقْدارِ خَمْسَمِأَةِ عامٍ، هؤُلاءِ فِي الْجَنَّةِ يُنْعِمُونَ وَ هؤُلاءِ يُحاسَبُون»25 يعني؛ مؤمنان فقير را بشارت باد كه آنها در روز قيامت به اندازة پانصدسال زودتر از اغنياء از محاسبه فارغ ميشوند، آنان در بهشت متنعماند و اغنياء حساب پس ميدهند. پس طبق اين روايت معلوم نيست تنگي رزق در نهايت، مزاحم حيات معنوي ما باشد بلكه در ورود به حيات معنوي سرعت ميبخشد. ميفرمايد: فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد، خواه از نظر بدن، خواه از نظر انسانيت. كمالات معنويشان را فداي تهديد فقر نكنيد، از ترس فقرِ موهوم آنها را از كمالات واقعي محروم ننماييد. اين نوع نگاهكردن به زندگي كه نگران رزق فرزندانتان باشيد، دائماً بدن فرزندانتان را ميلرزاند، اين هم يك نوع كشتن است، در حاليكه دين به شما ميگويد: نه خودتان را از ترس فقر بكشيد و نه فرزندانتان را، بگذاريد زندگي كنند، زندگي ماوراي نان و آب است. زندگي همان بندگي است. تمام وجود ما بنده بودن است، فقط هم بايد بنده خدا باشيم، با اين ديد ديگر تمام ابعاد روحي انسان متعادل ميشود و در صراط مستقيم به سوي هدف متعالي خود سير خواهد كرد. نگران كم و زياد بودن دنيا و ضررهاي آن نبايد بود، چراكه جايگاه دنيا در كلّ حيات ما، جايگاه بسيار محدود و موقتي است و لذا سود و زيانش هم به اندازة خودش است. به گفته حافظ: ســوداگــرانِ عالـم پنــدار را بـگو* سرمايهكمكنيدكهسودوزيانيكياست چون اين عالم، عالم پندار است و نه حقيقت، مثل عالم خواب. حالا اگر شما در خواب سرمايهدار باشيد و يا فقير باشيد، چه نقشي در بيداري ما دارد، لذا است كه ميفرمايد: «سرمايه كم كنيد كه سود و زيان يكي است.» پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اَغْبَطُ النّاسِ عِنْدي مُؤْمِنٌ خَفيفُ الْحاذِّ ذُو حَظٍّ مِنْ صَلاةٍ وَ كانَ رِزْقُهُ كَفافاً، فَصَبَرَ عَلَيْهِ حَتّي يَلْقَياللهَ وَ اَحْسَنَ عِبادَةَ رَبِّهِ وَ كانَ غامِضاً فِي النّاسِ عَجَلَتْ مَنِيَّتُهُ وَ قَلَّ تُراثُهُ وَ قَلَّتْ بَواكِيْه»26 يعني؛ خوشبختترين مردم -كه مورد غبطة بقيه بايد باشد- مؤمني است كه متعلّقات دنيايياش كم است و از نمازش بهره زياد ميبرد، و رزقش در حدّ كفاف است و بر همان رزق محدود -بدون آنكه تلاش كند و آن را بيشتر كند- صبر ميكند تا خدا را ملاقات كند، عبادت پروردگار خود را به نيكي انجام ميدهد در حاليكه بين مردم گمنام است، مرگش در حالي فرا مي رسد كه ارث باقي مانده از او قليل و گريهكنندگانش انگشتشمارند. اين نوع نگاه به دنيا موجب ميشود انسان افق جانش را در گستره ديگري از حيات كه آن حيات ابدي است، سير دهد و همواره در عالَمي ماوراء اين دنيا زندگي كند، اين آدمها آنقدر كه از ضرر قيامتيِ خود ميترسند، از ضررهاي دنيايي خود هراس ندارند. رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم در همين رابطه ميفرمايند: «اِنَّ اَبْغَضَ عِبادِ اللهِ اِلَياللهِ الْعِفْريتُ الْنِفْريتُ الَّذي لَمْ يُرْزَأْ في مالٍ وَ لا وَلَدٍ»27 يعني؛ منفورترين بندگان خدا در نزد خدا شخص سركشي است كه در مال و فرزند مصيبت نديده باشد. چون ظرفيت چنين ضررهايي را ندارد، لذا سخت دنيا را گرفته كه ريالي از آن از دستش نرود، چراكه تمام مقصد و مقصود خود را دنيا ميداند. آيا اين آدم به واقع و در حقيقت بايد خود را زرنگ بداند؟! در حالي كه جدّيترين ابعاد زندگي را رها كرده و براي آن هيچكاري نميكند. به گفتة مولوي: روز مرگ اين حسِّ تو باطل شود* نور جان داري كه يار دل شود؟ در لَحَـد كاين چشم را خاك آكند* هست آنچه گُود را روشن كند؟ آنزمانكايندست وپايت بر دَرَد* پرّ و بالت هست تا جان بر پرد؟ عاقلان واقعي براي اين دو روزة دنيا به اندازة خودش تلاش ميكنند و نسبت به آخرت خود به اين دنيا بيرغبت هستند و زهد پيشه ميكنند. پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اَشْرَفُ الزُّهْدِ اَنْ يَسْكُنَ قَلْبُكَ عَلي ما رُزِقْتَ وَ اِنَّ اَشْرَفَ ماتَسْألُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ الْعافِيَةُ فِي الدّينِ وَ الدُّنْيا»28 يعني؛ بهترين بيرغبتي و زهد نسبت به دنيا آن است كه از آنچه داري خشنود بوده و مضطرب بيشتر داشتن دنيا نباشي، و بهترين چيزي كه شايسته است انسان از خدا بخواهد، عافيت دين و دنيا است. تا به بهترين نحو زندگي را به انتها برساند و به بهترين نحو وظيفهاش را نسبت به دين خدا عمل نمايد. در چنين حالتي است كه مؤمن به تجربه مييابد آنقدر كه داراييها و نعمتها زمينه لغزش را فراهم ميكنند، محدوديتهاي اقتصادي او را به چنين خطراتي نمياندازد و در رابطه با همين تجربيات است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «لَيْسَ بِمُؤْمِنٍ مُسْتَكْمِلِ الْايمان مَنْ لَمْ يَعُدِ الْبَلاءَ نِعْمَةً وَ الرِّخاءَ مُصيبَةً»29 يعني؛ هر كس بلا را نعمت، و گشايش و فراواني را مصيبت نداند ايمانش كامل نيست. چون سالها تجربة معنوي نياز است كه انسان ايمانش كامل شود و يكي از آن تجربههاي معنوي رسيدن به چنين مطلبي است كه ميبيند هرگاه براي او بلايي آمد، آن بلا دريچة نعمت است و هر وقت او را گشايشي حاصل شد، بستر مصيبت او فراهم شده است. سيري در روايات مربوط به رزق ملاحظه فرموديد كه بحث رزق و آيات و روايات مربوط به آن چقدر زيبا به ما توصيه ميكند كه در طلب رزق حريص نباشيد و آرامآرام ما را آماده ميكند كه زيادي رزق را رجحاني در زندگي زميني براي خود نپنداريم تا آنجا كه يكمرتبه رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم سخن و رهنمود را تا جايي اوج دادند كه: «هركس بلا را نعمت، و گشايش و فراواني را مصيبت نداند، ايمانش كامل نيست». خدا ميداند بر انسان بصير اين حرف چقدر بزرگ است. كسي كه متوجه است پروردگار عالَم در رابطه با تعامل با بندگانش راه و رسم خاص دارد ميفهمد پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم چه نكتة ارزندهاي را با او در ميان گذاردهاند. شما بحمدالله در ابتداي مباحث رزق، زمينههايي را شناختيد كه تعمق و تأمل بر آن زمينهها، بسياري از وَهميات را از ذهن شما زدود و آمادة اين سخن اخير شديد، در نتيجه رمز و راز پريشاني زندگي بشر امروز برايتان آشكار شد، ديگر از بحث روايات مربوط به جايگاه رزق در زندگي انسانها ساده نخواهيد گذشت و هركدام از آنها را دريچهاي به سوي بصيرت حقيقي خواهيد يافت. لذا با چنين آمادگي اجازه دهيد كه تعدادي از روايات رزق را در ادامه مطرح كنيم و شما هم با حوصله بر محتواي آنها تأمل بفرماييد، باشد كه انشاءالله گشايشي در قلب شما فراهم شود و آن بصيرت لازم را بهدست آوريد. نشانههاي محبت خدا قالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «أَنَّهُ قَالَ إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً أَلْهَمَهُ الطَّاعَةَ وَ أَلْزَمَهُ الْقَنَاعَةَ وَ فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ وَ قَوَّاهُ بِالْيَقِينِ وَ اكْتَفَى بِالْكَفَافِ وَ اكْتَنَى بِالْعَفَافِ وَ إِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْداً حَبَّبَ إِلَيْهِ الْمَالَ وَ بَسَطَ لَهُ وَ أَلْهَمَهُ دُنْيَاهُ وَ وَكَلَهُ إِلَى هَوَاهُ فَرَكِبَ الْعِنَادَ وَ بَسَطَ الْفَسَادَ وَ ظَلَمَ الْعِبَادَ».30 امامصادق عليه السلام فرمودند: چون خداوند بندهاي را دوست بدارد، طاعت پروردگار را به او الهام ميكند، و او را با قناعت همراه ميگرداند و او را در فهم دين عميق ميكند و با يقين در دين، او را قدرت ميبخشد و از كفاف برخوردارش ميكند و در عفاف او را ميپوشاند. و چون بر بندهاي غضب كند، او را مالدوست ميكند و مال او را گسترش ميدهد، و دنيايش را به او الهام ميكند و او را به هوسش ميسپارد، پس او بر مركب عناد و سرپيچي سوار ميشود و بساط فساد و ظلم بر بندگان را ميگستراند. شما به فرمايش امامصادق عليه السلام در روايت فوق توجه عميق بفرماييد و ببينيد چگونه حضرت ملاكهاي كمال و خواري را ارزيابي ميكنند. حوزة محبت خدا را طاعت و قناعت و تعمق در دين و قوّت يقين به حقايق معنوي و كفاف داشتن و عفاف، ميدانند. و برعكسِ آن، حوزة غضب الهي را مالدوستي و وسعت مال و الهام دنيا و هوسزدگي ميدانند. بر انديشمند بصير كافي است با توجه به اين روايت ارزيابيهاي خود را در زندگي تصحيح نمايد. ريشة پريشاني زندگيها عن ابيجعفر عليه السلام قال: قال رسولالله صلي الله عليه و آله والسلم يقولالله عزّ و جلّ: وَ عِزّتي وَ جَلالي وَ عَظمتي وَ كبريايي و نُوري وَ عُلُوّي و ارتفاع مكاني لا يؤْثِرُ عَبْدٌ هَواهُ عَلي هَواي الاّ شَتَّتْتُ عليه اَمرَهُ وَ لَبَّسْتُ عليه دُنياهُ وَ شَغَلْتُ قلبَه بِها وَ لَمْ اُوتِهِ منها اِلاّ ما قَدَّرْتُ لَه. وَ عِزّتي وَ جَلالي وَ عَظمتي وَ كبريايي و نُوري وَ عُلُوّي و ارتفاع مكاني لا يؤثِرُ عبدٌ هَوايَ عَلي هَواهُ اِلاّ اسْتَحْفَظَتْهُ مَلائِكَتي و كَفَّلْتُ السَّماواتِ وَ الأرَضينَ رِزْقَه وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَراءِ تِجارَةِ كُلّ تاجِرٍ وَأتَتْهُ الدّنيا وَ هِيَ راغِمهٌ.31 حضرت باقر عليه السلام ميفرمايند: رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم فرمودند كه خداوند ميفرمايد: به عزت و جلالم و عظمت و كبريائي و نور و عُلوّ و برتريِ موقعيتم قسم، هرگز بندهاي خواست خود را بر خواست من مقدم نميكند مگر آنكه امورش را پريشان و دنيايش را به هم ريخته، و قلبش را به آن مشغول كرده و از دنيا به او نميرسانم مگر آنچه برايش مقدّر كردهام. و به عزت و جلالم و عظمت و كبريائي و نور و عُلوّ و برتري مقامم سوگند، هيچ بندهاي خواست من را بر خواست خود مقدم نميكند مگر اينكه ملائكهام او را محافظت ميكنند و آسمانها و زمينها را كفيل رزقش قرار ميدهم و براي او برتر از تجارت هر تاجري خواهم بود و دنيا در عين تواضع به سوي او ميرود. حال شما طبق روايت فوق ارزيابي كنيد وقتي خدايي كه در عالم، حضور و تدبير همه جانبه دارد همراه با ملائكةالله كفيل امور بندهاش شود اين بنده چگونه زندگي خواهد كرد و توجه داشته باشيد در فرهنگ و تمدن اسلامي چگونه فضاي تعالي انسانها فراهم ميشود و در نقطة مقابل، چگونه بشر با محور قراردادن ميلِ خود به جاي حكم خدا، به روزگار پريشاني براي خود و جامعه دامن خواهد زد. آيا بر انسان بصير لازم نيست براي نجات خود و جامعه در نهادينه كردن فرهنگي كه امثال روايت فوق متذكر ميشود اقدام نمايد؟ رزق حرام، همان رزق توست كه آن را حرام كردي قال الرضا عليه السلام: « اتَّقِ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ وَ أَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ وَ اخْفِضْ فِي الْكَسْبِ وَاعْلَمْ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ فَرِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ فَأَمَّا الَّذِي تَطْلُبُهُ فَاطْلُبْهُ مِنْ حَلالٍ فَإِنَّ أَكْلَهُ حَلَالٌ إِنْ طَلَبْتَهُ فِي وَجْهِهِ وَ إِلاّ أَكَلْتَهُ حَرَاماً وَ هُوَ رِزْقُكَ لابُدَّ لَكَ مِنْ أَكْلِهِ».32 امام رضا عليه السلام ميفرمايند: در طلب رزق تقوا پيشه كن و به اختصار راضي باش و در كسب مال، دستِ پايين را بگير و بدان كه رزق دو نوع است؛ رزقي كه به دنبال تو است و رزقي كه تو به دنبال آن هستي، پس آن رزقي كه تو به دنبال آن هستي، از طريق حلال آن را دنبال كن كه اگر آن را از راه درست طلب كرده باشي برايت حلال است و إلاّ اگر از راه حرام بهدست آورده باشي، استفاده از آن حرام است، از طرفي آن رزق تو است - چه حلال، چه حرام - و حتماً تو از آن استفاده خواهي كرد. ملاحظه ميفرماييد چگونه حضرت رضا عليه السلام در آخر اين روايت تأكيد ميكنند آن رزقي هم كه به صورت حرام مصرف كردهاي چيزي جز رزق تو نبوده است مگر اينكه آن را به صورت حرام بهدست آوردي و مصرف نمودي و در نتيجه حالا بايد حساب حرامخواريِ آن را بدهي لذا است كه در حديث ذيل وجود مقدس پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم ما را متذكر همين نكتة اخير ميكنند و ميفرمايند: «أَلا إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِينَ نَفَثَ فِي رُوعِي أَنَّهُ لا تَمُوتُ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَكْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا الله وَ أَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ وَ لا يَحْمِلَنَّكُمُ اسْتِبْطَاءُ شَيْءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ تَطْلُبُوهُ بِشَيْءٍ مِنْ مَعْصِيَةِاللهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لا يُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلاّ بِطَاعَتِهِ، قَدْ قَسَّمَ الْأَرْزَاقَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ هَتَكَ حِجَابَ السَّتْرِ وَ عَجَّلَ فَأَخَذَهُ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ قُصَّ بِهِ مِنْ رِزْقِهِ الْحَلَالِ وَ حُوسِبَ عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».33 يعني: بدانيد كه جبرائيل در روح من دميد كه هيچكس نميميرد مگر اينكه رزقش را به طور كامل بهدست ميآورد، پس تقواي الهي پيشه كنيد و در طلب رزق، حريص نباشيد و دير رسيدن رزق، شما را جهت بهدستآوردن آن به معصيت خدا نيندازد، چرا كه آنچه در نزد خدايتعالي است بهدست نميآيد مگر به طاعت، حقيقت اين است كه خداوند ارزاق را بين خلقش تقسيم نمود، پس هركس به حريم الهي بيحرمتي كند و عجله نمايد و از طريق غير حلال آن را بهدست آورد، رزق حلالش قطع ميشود در حاليكه حساب آن رزق حرام را بايد در قيامت پس دهد. در انتهاي روايت فوق ميفرمايند: اولاً: چيزهايي از معنويت و تعالي در نزد خدا هست كه شرط رسيدن به آنها اطاعت از خدا است و عدم رعايت حلال و حرام موجب خروج از طاعت است. ثانياً: هر اندازه كه انسان از رزق حرام مصرف كند به همان اندازه از رزق حلالش كم ميگذارند. ثالثاً: اين طور نيست كه حالا به جاي رزق حلال از رزق حرام مصرف كرده و ديگر هيچ، بلكه «حُوسِبَ عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيامة» يعني؛ روز قيامت نسبت به آن رزق حرام بايد حساب پس دهد. حرصهاي سرگردان بينتيجه عَنْ أَبِي عَبْدِاللهِ عليه السلام «قَالَ لَوْ كَانَ الْعَبْدُ فِي جُحْرٍ لَأَتَاهُ رِزْقُهُ فَأَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ».34 امامصادق عليه السلام ميفرمايند: اگر بندهاي در سوراخي باشد، رزق او به او خواهد رسيد، پس در طلب آن حريص نباشيد. قَالَعلي عليه السلام: «خُذْ مِنَ الدُّنْيَا مَا أَتَاكَ وَ تَوَلِّ عَمَّا يَتَوَلَّى عَنْكَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ».35 حضرت علي عليه السلام ميفرمايند: از دنيا به همان اندازه كه پيش ميآيد بگير، و از آن مقدار كه از تو روي برميگرداند، روي برگردان، و اگر روي بر نميگرداني، لااقل نسبت به آن حريص مباش. آري در اين دو حديث تأكيد بر روي «اجمال در طلب رزق» است. اين توصيه به خودي خود، فكر و فرهنگي را به همراه دارد، چون وقتي حجاب ظلمانيِ حرصِ در رزق دريده شد، چشم دل به حقايقي بزرگ بينا ميشود و لذا بيسبب نيست كه در حديث اول امامصادق عليه السلام ميفرمايند: «حتي اگر انسان در سوراخي هم باشد رزق او به او ميرسد». و در حديث دوم اميرالمؤمنين عليه السلام تأكيد ميفرمايند: «آن مقدار از رزق كه از تو روي ميگرداند، تو نيز از آن روي بگردان» چون در چنين حالتي جهت قلب به مقامات عاليتري سيرميكند، آيا بر انسان بصير لازم نيست اين توصيههاي اساسي را به كار بندد و از ظلمات حجابِ حرصِ در رزق، قلب خود را آزاد نمايد؟ حرصِ در رزق، عامل غفلت از قيامت قَالَ رَسُولُاللهِ صلي الله عليه و آله والسلم: «أَيُّهَاالنَّاسُ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ لَنْ يَعْدُوَ امْرُؤٌ مَا قُسِّمَ لَهُ فَأَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ وَ إِنَّ الْعُمُرَ مَحْدُودٌ لَنْ يَتَجَاوَزَ أَحَدٌ مَا قُدِّرَ لَهُ فَبَادِرُوا قَبْلَ نَفَاذِ الْأَجَلِ وَ الْأَعْمَالِ الْمَحْصِيَّةِ».36 رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: اي مردم! رزق تقسيم شده است، هرگز انسان از آنچه برايش تقسيم شده بيشتر نمييابد، پس در طلب رزق حريص نباشيد، كه عمر شما محدود است، پس قبل از اينكه اجل برسد و اعمال محاسبه شود به كار نيك مبادرت ورزيد. ملاحظه ميفرماييد كه رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم پس از اينكه تذكر ميدهند رزق، مقسوم و قسمت شده است و بر اجمال در طلب رزق تأكيد ميكنند، ما را متوجه اصل مطلب در عرصة زندگي مينمايند و ميفرمايند: عمر محدود است و پس از اين عمرِ محدود مائيم و اَبديت ما و اعمالي كه براي قيامت خود انجام دادهايم، چگونه انسان بصير حاضر است در طلب رزق، خود را آنچنان مشغول كند كه از آبادي ابديت خود باز بماند! در حالي كه اصل زندگي ما ابديتِ ما است، و به واقع اگر از قيامت خود غافل شويم وَهم ما آنچنان قدرت ميگيرد كه همة زندگي ما را مشغول تهية رزقِ بدن ما ميگرداند. نتيجة هلاكتبار فخر قَالَ رسولالله صلي الله عليه و آله والسلم: «مَنْ طَلَبَ الدُّنْيَا حَلَالًا مُكَاثِراً مُفَاخِراً مُرَائِياً لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ يَلْقَاهُ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ».37 رسول خدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: هركس دنيا را از راه حلال ولي زيادخواهانه و جهت فخر و چشم و همچشمي طلب كند، خداوند را ملاقات ميكند در حالي كه خداوند بر او غضبناك است. اگر همين يك تذكر در مورد زيادهخواهي دنيا و رزق نبود، جا داشت كه انسان بصير سخت در طلب دنيا احتياط به خرج دهد. ملاحظه بفرماييد كه وجود مقدس رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم چگونه علت ملاقات بندة خدا را در حالي كه خداوند نسبت به او غضبناك است، طلب دنيا از طريق حلال ولي براي فخر فروشي ميداند. مگر غضبناكي خدا از انسان غضب همسايه و يا كاسب سرِ محل از انسان است كه انسان بتواند جداي از آنها با خود بهسر برد؟ و مگر اين غضب در چند روز دنيا است كه انسان بگويد؛ بسيار خوب، بالاخره ميگذرد؟ عزيز من! ميفرمايد: اگر كسي از طريق حلال – ونه از طريق حرام- امكانات دنيايي بهدست آورد ولي نه صرفاً براي رفع حوائج زندگي، بلكه جنبهاي از زيادهخواهي و فخر و چشم و همچشمي در آن باشد، خدا را ملاقات ميكند در حاليكه بر او غضبناك است. پناه به خداوند از چنين سرنوشتي. راه اميدواري عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «أَنَّهُ قَالَ الرِّزْقُ يَسْعَى إِلَى مَنْ لا يَطْلُبُهُ».38 اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايند: رزق ميشتابد به سوي آن كسي كه طالب آن نيست. و نيز ميفرمايند: «الْأَرْزَاقُ لا تُنَالُ بِالْحِرْصِ وَ الْمُغَالَبَةِ».39 ارزاق با حرص و چيرگي بر همديگر بهدست نميآيد. و نيز ميفرمايند: «أَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ فَكَمْ مِنْ حَرِيصٍ خَائِبٌ وَ مُجْمِلٍ لَمْ يَخِبْ».40 در طلب رزق حريص نباشيد، كه چه بسيار حريصي كه نااميد شد و چه صرفهجو و كمطلبي كه نااميد نشد. و نيز ميفرمايند: «رِزْقُكَ يَطْلُبُكَ فَأَرِحْ نَفْسَكَ مِنْ طَلَبِهِ».41 رزق تو به دنبال تو است، نفس خود را در طلب آن به زحمت مينداز. و نيز ميفرمايند: «سَوْفَ يَأْتِيكَ أَجَلُكَ فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ سَوْفَ يَأْتِيكَ مَا قُدِّرَ لَكَ فَخَفِّضْ فِي الْمُكْتَسَبِ».42 به زودي مرگ تو فرا ميرسد، پس در طلب رزق حرص به خرج مده، بالاخره آنچه براي تو تقدير شده به تو ميرسد. كمي به تذكرات امامالموحدين عليه السلام توجه بفرماييد كه چگونه ميفرمايند: اولاً؛ اين قاعدة عجيب در عالم را فراموش نكن كه قصة رزق، قصة كسي است كه اگر خيلي نازش را كشيدي شروع ميكند به بيمحليكردن و اگر نسبت به آن بيتوجه شدي، شروع ميكند روي آوردن. لذا فرمود: رزق به سوي كسي كه طالب آن نيست به سرعت روي ميآورد. ثانياً؛ رزق با حرص و رقابت با همكاران به دست نميآيد، فقط در راستاي اين رقابتهاي دنيايي، صورت وَهميّه رشد ميكند و جاي نور ايمان و توكل را تنگ ميكند. ثالثاً؛ ريشة نااميديها، در حرصِ براي بيشتر بهدست آوردن دنيا و رزق است، چرا كه انسان بعد از مدتي ميبيند تلاشهايش حاصلي در برنداشت، غافل از اينكه قاعدة رزق، با بقية امور متفاوت است. آري در علم و ايمان و قرب الهي ميدان باز است و قاعده «ليس لِلْإِنْسان اِلاّ ما سَعي» جاري است و هركس به اندازة تلاشي كه بكند برخوردار ميشود. پس ريشة نااميدي اهل دنيا، حرص است براي داشتن دنياي بيشتر، و لذا امام عليه السلام ميفرمايند: چه بسيار انسانهايي كه با كمترين تلاش، اميدوارانه زندگي ميكنند. رابعاً؛ ميفرمايد: «فَاَرِحْ نَفْسَكَ مِنْ طَلَبِهِ» يعني؛ خود را نسبت به طلب رزق راحت نگه دار و نسبت به آن آسوده خاطر باش. آري! «مباد آنكه ز احوال خود شوي غافل» و از توجه به قلب و ورود به عالم معني غافل گردي و در تعالي آن نكوشي، آسوده خاطر باش و فرصت چند روزة دنيا را غنيمت شمار و در كسب معارف الهي و سير به سوي حقايق معنوي تلاش كن، چرا كه فرمود: «سَوفَ يَأتيكَ اَجَلُك....» به زودي مرگت فرا ميرسد و خداي ناكرده در آن حال، قلب از حقفهمي و حقخواهي و حقبيني محروم است. اينجاست كه امامالموحدين عليه السلام ميفرمايند: «سِتَّةٌ يُخْتَبَرُ بِهَا دِينُ الرَّجُلِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ الْإِجْمَالُ فِي الطَّلَبِ».43 يعني؛ با شش چيز دين انسان امتحان ميشود، تا آنجا كه فرمود: و با حريص نبودن در طلب رزق. يعني؛ آنكس كه با اينهمه حرف هنوز نسبت به طلب رزق حريص است بايد به ايمان خود شك كند و به قول آن حضرت: «عَجِبْتُ لِمَنْ عَلِمَ أَنَّ اللهَ قَدْ ضَمِنَ الْأَرْزَاقَ وَ قَدَّرَهَا وَ أَنَّ سَعْيَهُ لا يَزِيدُهُ فِيمَا قُدِّرَ لَهُ مِنْهَا وَ هُوَ حَرِيصٌ دَائِبٌ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ».44 يعني؛ در تعجبم از كسي كه ميداند خداوند رزقها را ضمانت و تقدير كرده، و تلاش او چيزي بر آنچه براي او تقدير شده نميافزايد و باز او در طلب رزق، خود را به زحمت مياندازد. واقعاً هم جاي تعجب دارد، كه چگونه انسانها از اينهمه تذكرات الهي غفلت ميكنند و بهسوي «هيچ» اينهمه سرعت گرفتهاند. حضرت ندا سر ميدهد كه اي انسانها: «لَيْسَ كُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ».45 يعني؛ هرگز آنكس كه حرص نورزيد، محروم نميشود. پس چرا اينهمه حرص! حضرت با تمام وجود و از سر دلسوزي محض. ميفرمايد: «لَنْ يَفُوتَكَ مَا قُسِّمَ لَكَ فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ لَنْ تُدْرِكَ مَا زُوِيَ عَنْكَ فَأَجْمِلْ فِي الْمُكْتَسَبِ».46 يعني؛ «آنچه براي تو قسمت شده هرگز از تو فوت نميشود، پس در طلب رزق حريص مباش، هرگز آنچه براي تو نيست به تو نميرسد، پس در كسب مال، به اجمال بسنده كن». چرا كه آن امام عزيز دريغشان ميآيد زندگي ما تماماً در زير لگد طلب رزق نابود شود. عبرتي بزرگ «سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللهِ عليه السلام يَقُولُ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْسَعَ فِي أَرْزَاقِ الْحَمْقَى لِتَعْتَبِرَ الْعُقَلاءُ وَ يَعْلَمُوا أَنَّالدُّنْيَا لا تُنَالُ بِالْعَقْلِ وَ لا بِالْحِيلَةِ».47 از امامصادق عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: خداي عزّ و جلّ رزق انسانهاي ساده را وسعت داده است تا عبرتي براي عقلا باشد و بدانند كه دنيا با عقل و چارهجويي بهدست نميآيد. راستي كه عجيب نكتهاي است و چقدر عبرت آموز است، به واقع بارها با چنين پديدهاي روبهرو شدهايم. ميفرمايد: اگر عاقل باشي ميفهمي كه عقل و چارهجوييها را براي رزق بيشتر به تو ندادهاند بايد آنها را در جاهاي ديگر بهكار برد كه موجب كسب معارف بيشتر و معنويت برتر شود. عقل را به ما دادند تا در قرآن تدبّر كنيم و در ارتباط با آيات الهي با خدا اُنس بگيريم، اين طور نيست كه بتواني با عقل بيشتر رزق بيشتر نصيب خود كني. قناعت؛ نشانة عقل امامكاظم عليه السلام در توصيه به يار وفادارشان ميفرمايند: «يَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا وَ رَغِبُوا فِي الْآخِرَةِ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ الْآخِرَةَ طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلِبَتْهُ الدُّنْيَا حَتَّى يَسْتَوْفِيَ مِنْهَا رِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيَا طَلَبَتْهُ الْآخِرَةُ فَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ فَيُفْسِدُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتَهُ. يَا هِشَامُ مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلا مَالٍ وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِي الدِّينِ فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يُكَمِّلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ اسْتَغْنَى وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِمَا يَكْفِيهِ لَمْ يُدْرِكِ الْغِنَى أَبَداً».48 يعني؛ اي هشام! عاقلان نسبت به دنيا بيميل و به آخرت راغب هستند، چون ميدانند كه يا دنيا را بايد طلب كرد، يا دنيا آنها را طلب ميكند، و يا بايد آخرت را طلب كرد يا مرگ آنها را طلب ميكند. پس آن كس كه آخرت را طلب كند، دنيا به خودي خود او را طلب ميكند، تا اينكه رزق كافي برايش حاصل شود. و آنكس كه دنيا را طلب كند، آخرت به سراغش ميآيد و مرگ او را فرا ميگيرد و دنيا و آخرتش را از بين ميبرد. اي هشام! هركس خواست بدون مال، ثروتمند شود و قلبش از حسد راحت گردد و دينش سالم بماند، از خداي عزّوجلّ عاجزانه تقاضا كند، عقلش كامل شود. پس هركس عقلش كامل شد به آنچه نيازش را برآورده ميكند قانع ميشود، و آنكس كه به آنچه نيازش را برآورده ميكند قانع شد، به واقع غني شده است. و هركس نسبت به آنچه براي او كفايت ميكند قانع نشد، هرگز احساس غنا و بينيازي نخواهد كرد. حضرت در اين روايت به هشام ميفرمايند: اولاً؛ آنكس كه عقلش رشد كرده است به دنيا بيميل ميشود و به آخرت رغبت دارد. چون قاعدة رابطة دنيا را با انسانها ميدانند كه هركس آخرت را طلب كرد دنيا به خوديِخود به سوي او ميآيد. ثانياً؛ حضرت رمز همة رستگاريها را تعالي عقل ميدانند و لذا است كه ميفرمايند: هركس خواست بدون مال در غني و بينيازي بهسر برد و قلبش از حسد راحت و دينش سالم بماند، بايد از خدا تقاضا كند كه عقلش را كامل نمايد، بعد ميفرمايند: علت اينكه انسانها به بيش از آنچه نياز دارند حريصاند، بيعقلي آنهاست و لذا هركس عقلش كامل شد به آنچه نيازش را برآورده ميكند، قانع ميشود. اينجاست كه بارها بايد تأكيد كنيم، ريشة حرص در طلب رزق، وَهم است و هرچه اين وَهم را به نور دستورات ائمة معصومين عليه السلام كنترل كنيد، نور عقل به صحنة جان شما بيشتر تجلي خواهد كرد، آنوقت ميفهميم چه كسي به واقع غني است و چه كسي بهواقع فقير است. در شعري كه به رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم منسوب است آمده: دَعِ الْحِرْصَ عَلَى الدُّنْيَا وَ فِي الْعَيْشِ فَلا تَطْمَعْ* وَلا تَجْمَعْ مِنَ الْمَالِ فَلَا تَدْرِي لِمَنْ تَجْمَعْ وَلا تَـدْرِي أَ فِي أَرْضِكَ أَمْ فِي غَيْرِهَا تُصْرَعْ* فَإِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُـومٌ وَ كَـدُّ الْمَرْءِ لا يَنْفَعْ فَقِيـرٌ كُلُّ مَنْ يَطْمَـعْ غَنِـيٌّ كُـلُّ مَنْ يَقْنَـعْ49 يعني؛ در دنيا حرص را فرو گذار و در زندگي طمع پيشه مكن. و از مال دنيا جمعآوري مكن چرا كه نميداني براي چهكسي جمع ميكني. و نيز نميداني در زمينِ خودت خواهي مرد يا در زمين ديگر. رزق تقسيم شده، و تلاش انسان در اين مورد نافع نيست. هر صاحب طمعي فقير است و هر اهل قناعتي غني است. قاعدهاي منطقي قالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «أَنَّهُ قَالَ فِيمَا وَعَظَ بِهِ لُقْمَانُ ابْنَهُ أَنَّهُ قَالَ يَا بُنَيَّ لِيَعْتَبِرْ مَنْ قَصَرَ يَقِينُهُ وَ ضَعُفَ تَعَبُهُ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَهُ فِي ثَلاثَةِ أَحْوَالٍ مِنْ رِزْقِهِ وَ آتَاهُ رِزْقَهُ وَ لَمْ يَكُنْ فِي وَاحِدَةٍ مِنْهَا كَسْبٌ وَ لا حِيلَةٌ إِنَّ اللَّهَ سَيَرْزُقُهُ فِي الْحَالَةِ الرَّابِعَةِ أَمَّا أَوَّلُ ذَلِكَ فَإِنَّهُ كَانَ فِي رَحِمِ أُمِّهِ يَرْزُقُهُ هُنَاكَ فِي قَرَارٍ مَكِينٍ حَيْثُ لَا بَرْدٌ يُؤْذِيهِ وَ لَا حَرٌّ، ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَجْرَى لَهُ مِنْ لَبَنِ أُمِّهِ يُرَبِّيهِ مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ بِهِ وَ لا قُوَّةٍ ثُمَّ فُطِمَ مِنْ ذَلِكَ فَأَجْرَى لَهُ مِنْ كَسْبِ أَبَوَيْهِ بِرَأْفَةٍ وَ رَحْمَةٍ مِنْ قُلُوبِهِمَا حَتَّى إِذَا كَبِرَ وَ عَقَلَ وَ اكْتَسَبَ ضَاقَ بِهِ أَمْرُهُ فَظَنَّ الظُّنُونَ بِرَبِّهِ وَ جَحَدَ الْحُقُوقَ فِي مَالِهِ وَ قَتَّرَ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِيَالِهِ مَخَافَةَ الْفَقْرِ».50 بنا به فرمايش علي عليه السلام لقمان به فرزندش فرمود: اي فرزندم! بايد عبرت گيرد آنكس كه يقين او كم و در طلب رزق، خستگي ناپذير است، كه خدايتعالي او را در سه حالت خلق نمود و رزق او را به او رساند و در هيچكدام از آن حالات، انسان به خودي خود، هيچ كسب و انديشهاي براي رزق خود نكرد، بايد عبرت بگيرد كه در حالت چهارم نيز حتماً رزق او را ميرساند. اما حالت اول آن وقتي كه در رحم مادرش بود و او را در آن محلِ اَمن آسوده از گرما و سرما، بدون هيچ دردسري رزق داد، سپس او را از آن حالت خارج كرد و شير مادر را براي او بدون هيچ نگراني جاري كرد، سپس از شير برداشته شد، پس خدا با محبت و رحمتي كه در قلب والدين او جاري ساخت، رزق او را با تلاشي كه آنها انجام دادند، تأمين فرمود، تا اينكه سن او بيشتر شد و تعقل كرد و براي كسب رزق تلاش نمود و لذا اموراتش تنگ شد، و گمانِ بد به خدا برد، و رعايت حقوق مالش را ترك كرد و بر خود و عيالش از ترس فقر، تنگ گرفت. چنانچه ملاحظه ميفرماييد حضرت امامالموحدين عليه السلام چشم ما را متوجه سنت لايتغير رزقدهي مخلوق در هستي، ميكنند و ميفرمايند: طبق همان سنتي كه در مراحل سهگانة دوران جنيني و دوران شيرخوارگي و دوران كودكي، حضرت ربالعالمين شرايط رسيدن رزق است را - بدون آنكه نياز باشد، تو خود را به زحمت اندازي- فراهم كرد. حال چگونه ممكن است اين سنت در مرحلة چهارم، متوقف شود كه تو اكنون نگران رزق در آيندهات هستي و از وظايف اصلي زندگي باز ماندهاي؟ هشدار كه خزينهدار ديگران نباشي قالَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «يَا ابْنَ آدَمَ لا يَكُنْ أَكْبَرُ هَمِّكَ يَوْمَكَ الَّذِي إِنْ فَاتَكَ لَمْ يَكُنْ مِنْ أَجَلِكَ فَإِنْ هَمَّكَ يَوْمٌ فَإِنَّ كُلَّ يَوْمٍ تَحْضُرُهُ يَأْتِي اللَّهُ فِيهِ بِرِزْقِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَكْتَسِبَ شَيْئاً فَوْقَ قُوتِكَ إِلاّ كُنْتَ فِيهِ خَازِناً لِغَيْرِكَ تُكْثِرُ فِي الدُّنْيَا بِهِ نَصَبَكَ وَ تُحْظِي بِهِ وَارِثَكَ وَ يَطُولُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِسَابُكَ فَاسْعَدْ بِمَالِكَ فِي حَيَاتِكَ وَ قَدِّمْ لِيَوْمِ مَعَادِكَ زَاداً يَكُونُ أَمَامَكَ فَإِنَّ السَّفَرَ بَعِيدٌ وَ الْمَوْعِدَ الْقِيَامَةُ وَ الْمَوْرِدَ الْجَنَّةُ أَوِ النَّارُ».51 اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايند: اي فرزند آدم! نبايد بزرگترين غم تو آن رزقي باشد كه نيامده است، اگر آن روز جزء عمر تو باشد، رزق آن روز را خداوند در آن روز به تو ميرساند، و بدان كه تو هرگز آنچه را رزق تو نيست، به دست نميآوري مگر اينكه آن را براي غير خود جمع كني، زحمتش در دنيا براي تو و بهرهاش براي وارث تو است، و حساب آن در قيامت براي تو ميماند، پس شاد باش به آنچه داري و آن را براي قيامتي كه در پيش داري بفرست، چرا كه سفري طولاني در پيش است و وعدهگاه اصلي ما، قيامت است و محل ورود يا بهشت است يا دوزخ. چنانچه ملاحظه ميفرماييد امامالموحدين عليه السلام توصيه ميفرمايند كه مواظب باش بزرگترين برنامة تو براي طلب رزق، تهية رزق فردايي نباشد كه نيامده است. و ما را متذكر ميشوند كه رزق هر روزي در وقت خودش ميآيد، پس دائم غم فرداي نيامده همة فكر تو را به خودش مشغول نكند. به گفتة مولوي: عمر من شد فدية فرداي من* واي از اين فرداي ناپيداي من سپس حضرت ما را برحذر ميدارند از اينكه انرژيها و فرصتهاي خود را به اسم فرداي نيامده براي غير خود مصرف كنيم و خزينهدار غير خود باشيم و در قيامت حسرت موقعيتي را بخوريم كه ميتوانستيم به جاي جمعآوري رزق براي روز نيامده، وقت خود را در توجه به حقايق عالية عالم معنا صرف كنيم و با حاصل اُنسهاي معنوي كه در دنيا بهدست ميآوريم، در قيامت خود بهسر بريم. طلب رزق سنت است قالَ الْحُسَيْنِ عليه السلام: « لِرَجُلٍ يَا هَذَا لا تُجَاهِدْ فِي الرِّزْقِ جِهَادَ الْغَالِبِ وَ لَا تَتَّكِلْ عَلَى الْقَدَرِ اتِّكَالَ مُسْتَسْلِمٍ فَإِنَّ ابْتِغَاءَ الرِّزْقِ مِنَ السُّنَّةِ وَ الْإِجْمَالَ فِي الطَّلَبِ مِنَ الْعِفَّةِ وَ لَيْسَ الْعِفَّةُ بِمَانِعَةٍ رِزْقاً وَ لَا الْحِرْصُ بِجَالِبٍ فَضْلاً وَ إِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ وَ الْأَجَلَ مَحْتُومٌ وَ اسْتِعْمَالَ الْحِرْصِ جَالِبُ الْمَآثِمِ»52 امامحسين عليه السلام به مردي فرمود: اي مرد! در طلب رزق نه آنچنان تلاش كن كه همة تلاش تو در طلب رزق صرف شود، و نه آنچنان كار را به تقدير واگذار كه دستبسته تسليم شوي، چرا كه طلب رزق، سنت است و حريص نبودن، از عفت، و عفتورزيدن در طلب رزق موجب نميشود كه رزق از تو منع شود، همچنان كه حرص موجب نميشود كه رزق اضافهتر بهدست آري. چرا كه رزق تقسيم شده است و اجل هركسي حتمي است و حرصزدن در رزق زمينة ايجاد گناه است. چنانچه ملاحظه فرموديد؛ حضرت سيدالشهداء عليه السلام ميخواهند جواب اين سؤال را بدهند كه ممكن است انسان بپرسد اگر رزق مقسوم است پس تلاش براي چه؟ حضرت ضمن آنكه ابتدا توصيه به تعادل در طلب رزق ميكنند، سپس ميفرمايند: «فَإنَّ ابْتِغاءَ الرِّزْقِ مِنَ السُّنَّةِ» يعني؛ در طلب رزق بودن، سنت و روش پيامبران و اولياء الهي است. پس اگر ميخواهي تحرك و تلاشي همانند آنها داشته باشي، بايد از طلب رزق به نحوي كه گوشزد شد باز نماني تا در عالَم پيامبران خدا وارد شوي و در آخر ما را متوجه نكتهاي بسيار اساسي مينمايند و ميفرمايند: « وَ اسْتِعْمَالَ الْحِرْصِ جَالِبُ الْمَآثِمِ» يعني؛ اين حرص زدن نهتنها تو را از عالَم پيامبران خارج ميكند از آن خطرناكتر اينكه زمينة ايجاد گناه خواهد شد. حال آيا انسانِ بصير كه هر لحظه مواظب آن است كه گرفتار گناه نشود، جا ندارد ريشة حرص در طلب رزق را كه بستر گناه است، در خود بسوزاند؟ دفن استعدادها كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَقُولُ: «قَرِّبُوا عَلَى أَنْفُسِكُمُ الْبَعِيدَ وَ هَوِّنُوا عَلَيْهَا الشَّدِيدَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ عَبْداً وَ إِنْ ضَعُفَتْ حِيلَتُهُ وَ وَهَنَتْ مَكِيدَتُهُ أَنَّهُ لَنْ يُنْقَصَ مِمَّا قَدَّرَ اللَّهُ لَهُ وَ إِنْ قَوِيَ عَبْدٌ فِي شِدَّةِ الْحِيلَةِ وَ قُوَّةِالْمَكِيدَةِ إِنَّهُ لَنْ يُزَادَ عَلَى مَا قَدَّرَ اللَّهُ لَهُ».53 همواره اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمودند: آنچه دور است را به خود نزديك كنيد و سختي را بر خود آسان نماييد و بدانيد كه بنده اگر برنامههايش ضعيف و نقشههايش در بهدست آوردن رزق، ناقص باشد، هرگز از آنچه خداوند برايش مقدر كرده، محروم نخواهد شد، و اگر بندهاي در نقشه كشيدن براي بهدست آوردن رزق توانمند و برنامههايش كارآمد باشد، هرگز بيش از آنچه خداوند براي او تقدير كرده بهدست نخواهد آورد. آري ميفرمايد: آنكس كه قدرت برنامهريزي بيشتر دارد بايد اين استعدادها را در جهتي ديگر بهكار بندد تا راههاي آسمان را بر روي خودش و بقيه باز كند و انسانها را به ساحت قرب الهي نزديك كند. كاري كه پيامبران و اولياء الهي عليه السلام با استعدادهاي خود كردند. و لذا ميفرمايد: «اگر بندهاي در نقشه كشيدن براي بهدست آوردن رزق توانمند و برنامههايش كارآمد باشد، هرگز بيش از آنچه خداوند براي او تقدير كرده بهدست نخواهد آورد.» چون اين استعدادها را به او ندادهاند تا در جهت رزقِ بيشتر بهكار گيرد. آري براي چنين كاري اين استعدادها را قرار ندادهاند، پس به چنين كاري نيايد، پس اگر او اين استعدادها را در راستاي ازدياد رزق بهكار گيرد آنها را دفن كرده است. آسايش دو گيتي عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله والسلم اَلدُّنْيَا دُوَلٌ فَمَا كَانَ لَكَ مِنْهَا أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ وَ مَنْ رَضِيَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَيْنُهُ».54 امامباقر عليه السلام فرمود كه پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: دنيا در حال چرخش است، پس آنچه از آن براي تو است، به تو ميرسد، هرچند ضعيف باشي، و آنچه هم عليه تو است به تو ميرسد و تو نميتواني آن را دفع كني، هرچند قوي باشي، و كسي كه اميدش را به آنچه از دست او رفته قطع كرد، از زحمات بدني راحت شد، و كسي كه به آنچه خدا براي او رزق قرار داد، راضي شد، در آرامش كامل بهسر ميبرد. ملاحظه ميكنيد كه حضرت باقر عليه السلام چگونه رمز و راز آمدن و رفتن اموالِ دنيا آشكار ميكنند و ميفرمايند: «اَلدُّنْيَا دُوَلٌ» يعني دنيا چيزي است در حال چرخش، نه نگهداشتني است و نه اگر رفت براي هميشه رفته است، خيلي شبيه توپ فوتبال در ميدان بازي است كه نه هر بازيكني ميتواند توپ را براي هميشه نزد خود نگهدارد و نه آنچنان است كه اگر از دست او رفت ديگر برنگردد. البته فرق چرخش دنيا با چرخش توپ آن است كه چرخش دنيا در اختيار انسانها نيست. به هر صورت فرمود: «اَلدُّنْيَا دُوَلٌ» تا ما نه از ماندن آنچه در دست داريم مطمئن شويم و گمان كنيم با قدرت و ابتكار خود ميتوانيم آن را حفظ كنيم و نه مأيوس باشيم كه ضعف ما مانع بهدست آمدن دنيا براي ما است. در همين راستا فرمود آنچه از حوادث دنيا بر عليه توست نيز به تو ميرسد و قوت تو مانع رسيدن آن نيست. آري تو نسبت به آن حادثه بايد بتواني خوب امتحان دهي. سپس دو نكته مطرح فرمودند كه عامل آسايش دنيا و آخرت ما خواهد شد. ميفرمايند: كسي كه به آنچه خدا براي او رزق قرار داد، راضي شد، در آرامش كامل بهسر ميبرد. نكتة اول موجب آسايش دنيا و بدن ما است، چون به دنبال آنچه از دست ما رفت، نميدويم تا آن را برگردانيم، چراكه طبق قاعده «الدُّنْيَا دُوَلٌ» بايد ميرفت و ما هم بايد پس از رفتن، از آن دل بركنيم. و نكتة دوم موجب آسايش آخرت ما است، چرا كه اگر به رزقي كه خدا براي ما قرار داد راضي شديم، خداوند نيز از ما راضي خواهد شد و اين چشمروشني بزرگي است. زندگياي كه خدا ضمانت ميكند قالَ عليبنموسيالرّضا عليه السلام: «وَلْيَكُنْ نَفَقَتُكَ عَلَى نَفْسِكَ وَ عِيَالِكَ قَصْداً فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ وَ الْعَفْوُ الْوَسَطُ وَ قَالَ اللَّهُ وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا إِلَى آخِرِهِ. وَ قَالَ الْعَالِمُ: ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لا يَفْتَقِرَ».55 امام رضا عليه السلام ميفرمايند: بايد خرج و نفقة خود و خانوادهات متوسط و ميانهروانه باشد، چرا كه خدايتعالي ميفرمايد: «اي پيامبر! از تو ميپرسند چگونه انفاق كنند، بگو: «عفو»، و «عفو» يعني «وسط» و خداوند فرمود: مؤمنين چون انفاق كنند تند روي نميكنند و جانب وسط را رعايت ميكنند، و آن حضرت فرمود: ضمانت ميكنم كسي را كه ميانهروي پيشه كند او را فقير نگردانم. حضرت ثامنالائمه عليه السلام بركات و رمز و راز ميانهروي در زندگي را برميگشايند و بعد از آنكه از زبان خداوند آن را روشن فرمودند كه مؤمنين؛ نه اسراف ميكنند و نه بر خود و خانوادة خود تنگ ميگيرند، فرمود: ضمانت ميكنم كه هركس زندگي معتدلي را در پيش گيرد، فقير نشود. آري! كنتــرل زنــدگي در حـدّ ميانـهروي كـار مشـكلي است- بهخصوص كه ميانهروي براي هركس شبيه ديگري نيست- ولي نتايج آن نيز بزرگ و اطمينان بخش است. هر حلالي را حرامي است عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام : قَالَ لَيْسَ مِنْ نَفْسٍ إِلَّا وَ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا رِزْقَهَا حَلالاً يَأْتِيهَا فِي عَافِيَةٍ وَ عَرَضَ لَهَا بِالْحَرَامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ فَإِنْ هِيَ تَنَاوَلَتْ شَيْئاً مِنَ الْحَرَامِ قَاصَّهَا بِهِ مِنَ الْحَلَالِ الَّذِي فَرَضَ لَهَا».56 امام باقر عليه السلام فرمودند: هيچكس نيست مگر اينكه خداي عزّ و جلّ براي او رزق حلالي در عين سلامت و عافيت، فرض كرده و در عرض هر رزق حلالي، از جهت ديگر، رزق حرامي را قرار داده، پس اگر آن شخص چيز حرامي را بهدست آورد، به همان اندازه از رزق حلال او كم ميگذارند. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ خَلَقَ مَعَهُمْ أَرْزَاقَهُمْ حَلَالًا طَيِّباً فَمَنْ تَنَاوَلَ شَيْئاً مِنْهَا حَرَاماً قُصَّ بِهِ مِنْ ذَلِكَ الْحَلَالِ».57 از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: خداوند عزّ و جلّ افراد را خلق كرد و همراه آنها رزقشان را به صورت حلال و طيب خلق نمود، پس اگر كسي آن را به صورت حرام بهدست آورد، به همان اندازه از رزق حلال او كم ميشود. توجه فرموديد كه در حديث اول امام باقر عليه السلام چه اسراري از سنت رزق را در عالَم هستي براي انسانها روشن فرمودند، كه اولاً؛ هركس رزق حلالي دارد كه در نهايت آرامش و عاقبت به خيري براي او قرار دادهاند. ثانياً؛ درست از جهت ديگر همان رزق را به صورت حرام بر او عرضه كردهاند تا در عرضة انتخاب بين حلال و حرام، ايمان او آزموده شود و بتواند بين رزق حلال و مشابه آن كه به صورت حرام است يكي را انتخاب كند. ثالثاً؛ اين طور نيست كه انسان گمان كند حالا كه آن وجه حلالِ رزق برايمان هست پس خوب است فعلاً وجه حرام آن را استفاده كنيم و سپس به سراغ وجه حلال آن رويم. ميفرمايد: درست به همان اندازه كه از حرام استفاده نمودي از حلالي كه برايت مقدر شده است كاسته ميشود. آيا بر انسان بصير لازم نيست بر اين نكتة نوراني تأمل كند كه امام ميفرمايند: «درست در كنار رزق حلال، وجه حرامي از آن رزق را بر او عرضه ميدارند.» اگر عنايت فرماييد مطلب فوق جواب بسياري از سؤالات انسانهاي دقيق در مورد فلسفة رزق است. آنجايي كه انسان سؤال ميكند چرا ما را محتاج به رزق نمود و چرا اين رزقها را رنگارنگ كرد و شرايط متنوعي در دستيابي به آن فراهم كرد؟ جواب همة آنها را در يك كلمه فرمود كه بناست در كنار هر رزق حلالِ خوش عاقبتي، رزق حرام بد عاقبتي عرضه شود تا انسان آزموده گردد. بر شماست كه بر اين حديث نوراني تأملي بيش از آنچه عرض كرديم داشته باشيد. در حديث دوم حضرت امام صادق عليه السلام آخرين عبارت از حديث اول را متذكر ميشوند كه: اين طور نيست كه گمان كند حالا كه آن وجه حلال رزق برايمان هست پس خوب است فعلاً وجه حرام آن را استفاده كنيم و سپس به سراغ وجه حلال آن رويم. ميفرمايند: درست به همان اندازه كه از حرام استفاده نمودي از حلالي كه برايت مقدر شده است كاسته ميشود. آنگاه كه مؤمن از تقديرهاي الهي مدد ميگيرد قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «كَمْ مِنْ مُتْعِبٍ نَفْسَهُ مُقْتَرٌ عَلَيْهِ وَ مُقْتَصِدٍ فِي الطَّلَبِ قَدْ سَاعَدَتْهُ الْمَقَادِيرُ».58 اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: چه بسيار افرادي كه در طلب دنيا نفس خود را به سختي مياندازند و با اين حال خداوند بر آنها تنگدستي وارد ميكند، و چه بسيار افراد ميانهروي كه تقديرهاي الهي به كمكشان ميآيد. راستي اگر همة سخنان ائمه معصومين عليه السلام گشايندة رمز و رازهاست - كه به واقع اين طور است- اين سخن امامالموحدين عليه السلام بهخصوص قسمت آخر سخن، گشاينده رمزالرموز است. قسمت اول سخن ميفرمايد: بسياري افراد تلاش ميكنند و خود را به سختي مياندازند كه بيشتر داشته باشند - كه معلوم است تلاش آنها بيحاصل است - و در قسمت دوم سخن ميفرمايد: چه بسيار افرادي كه از طريق ميانهروي در طلب، به جاي آنكه خود را به سختي بيندازند، تقديرات الهي را به كمك ميگيرند و بهترين بهرهبرداري را از زندگي خود خواهند برد. براي روشن شدن موضوع، در نظر بگيريدكشاورزي را كه از طريق قنات، آب به مزرعة خود ميرساند و كشاورزي كه تلاش ميكند آب را از عمق زمين با صرف انرژي الكتريكي بيرون بكشد. اولي طوري برنامهريزي كرده است كه از پتانسيلهاي خود زمين و به صورت طبيعي از آب برخوردار ميشود و دومي نه. آري در اين عالم قواعد و مقدّراتي هست كه اگر انسان مسير ميانهروي را پيشه كرد به راحتي آن مقدرات به كمك او ميآيد و انرژيهاي خود را به جاي صرف در طلب رزق بيشتر در جهت تعالي خود مصرف ميكند. آيا به عظمت اين سخن حضرت ميتوان پي برد؟ باز به آن نظر كنيد و باز نظر كنيد كه ميفرمايند: «چه بسيار افرادي كه نفس خود را به سختي مياندازند و بر آن تنگ ميگيرند، و چه بسيار افراد ميانهروي كه تقديرهاي الهي به كمكشان ميآيد». تحركي با نشاط عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: «قَالَ لِيَكُنْ طَلَبُكَ لِلْمَعِيشَةِ فَوْقَ كَسْبِ الْمُضَيِّعِ وَ دُونَ طَلَبِ الْحَرِيصِ الرَّاضِي بِدُنْيَاهُ الْمُطْمَئِنِّ إِلَيْهَا وَ لَكِنْ أَنْزِلْ نَفْسَكَ مِنْ ذَلِكَ بِمَنْزِلَةِ الْمُنْصِفِ الْمُتَعَفِّفِ تَرْفَعُ نَفْسَكَ عَنْ مَنْزِلَةِ الْوَاهِنِ الضَّعِيفِ وَ تَكْتَسِبُ مَا لا بُدَّ مِنْهُ إِنَّ الَّذِينَ أُعْطُوا الْمَالَ ثُمَّ لَمْ يَشْكُرُوا لَا مَالَ لَهُمْ».59 از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمودند: بايد تلاش تو براي زندگي، فوق انسانِ اِهمال كار و دونِ انسانِ حريصِ راضي به دنيا و اميدوار به دنيا باشد، از آن حرص، نفس خود را در حدّ انسان معتدلِ غير حريص پايينتر بياور، و نيز برتر بدار نفس خود را از كسي كه در طلب رزق سستي ميكند. پس در چنين تعادلي در طلب آنچه كه به واقع نياز داري و نياز ضروري تو است، كوشش كن. كساني كه به آنها مال داده شده ولي شكر آن را نميكنند، در واقع مالشان مال حساب نميشود. حضرتصادق عليه السلام توصيه ميفرمايند نه بيتحرك باش - كه در آن صورت از عرصة امتحان فرار كردهاي- و نه حريص و به دنيا اميدوار - كه در امتحان مردود شدهاي - بلكه در آن حدّ كه بتواني نياز حقيقيات را به دست آوري تلاش كن، كه در اين حدّ، در عرصة طلب رزق وارد شدن، براي امتحان دادن، كافي است. سپس در آخر؛ نكتة ظريفي را مطرح كردند كه «إِنَّ الَّذِينَ أُعْطُوا الْمَالَ ثُمَّ لَمْ يَشْكُرُوا لَا مَالَ لَهُمْ» يعني؛ اگر مالي را به كسي دادند ولي او نتوانست متوجه دهندة آن شود و خداي دهندة مال را گم كرد، او عملاً ثروتي ندارد. چون نعمت را دادند تا انسان را متوجه صاحب نعمت كنند و سرماية حقيقي هركس، نظر داشتن به صاحب نعمت است و نه به خود نعمت. به گفتة مولوي: شكر نعـمت، خوشتر از نعمت بود* شـكر باره، كي سـوي نعـمت رود شكرْجانِ نعمت و نعمت چو پوست* زآنكهشكر آرد توراتاكويدوست نعمـت آرد غفـلت و شــكر انتبــاه* صيد نعمـت كن به دامِ شـكرِ شاه نعمتِ شـكرت كـند پـرچشم و مـير* تا كنــي صــد نعمـت ايثـار فقيـر يعني؛ چون شكر نعمت بهتر از خود نعمت است، انسان شكر باره كه حقيقت شكر را ميشناسد هرگز چشمش را از منعِم بر نميكند و به نعمت بيندازد، چون جان و اصل نعمت همان شكر است، چرا كه شكر، انسان را متوجه منعم ميكند. آري! «زانكه شكر آرد تو را تا كوي دوست». و لذا در ادامه فرمود: نعمت به خودي خود غفلت ميآورد و ما را مشغول خودش ميكند ولي شكر ما را بيدار ميكند كه به منشأ نعمت نظر بيندازيم و با شكرِ شاه، نعمت واقعي را صيد نماييم و نعمت حقيقي را همان شكر و توجه به منعم بدانيم. آري! « صيد نعمت كن به دامِ شكرِ شاه». چرا كه اين نعمت شكر كه صاحب نعمت را ميبيني، ديگر تو را از حرص آزاد ميكند و قانع و بزرگ ميشوي و به راحتي براي اينكه ارتباط تو با صاحب نعمت بماند صد نعمت را نثار فقير مينمايي. پس « إِنَّ الَّذِينَ أُعْطُوا الْمَالَ ثُمَّ لَمْ يَشْكُرُوا لا مَالَ لَهُمْ» يعني؛ به آنهايي كه مال داده شده ولي شكر آن را نميكنند، در واقع مالشان مال نيست، چون مال نتوانسته است آنها را به منعم برساند. آيا قصة زندگي، قصة پر رمز و رازي نيست؟! و اينكه امام عليه السلام فرمودند: «تَكْتَسِبُ مَا لا بُدَّ مِنْهُ» يعني؛ در طلبِ آنچه به واقع نياز داري كوشش كن، آيا منظورشان اين نيست كه در راستاي طلبِ آنچه بدان محتاجيم، برطرف كنندة احتياج را بيابيم نه مالي كه بدان محتاج بوديم؟ كه گفت: تا بدينجا بهرِ دينار آمــدم* چون رسيدم بهر ديدار آمدم خداوند از ما به ما عاشقتر است عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام عَنْ آبَائِهِ عليه السلام عَنِ النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله والسلم: فِي حَدِيثِ الْمَنَاهِي قَالَ «مَنْ لَمْ يَرْضَ بِمَا قَسَمَهُ اللَّهُ لَهُ مِنَ الرِّزْقِ وَ بَثَّ شَكْوَاهُ وَ لَمْ يَصْبِرْ وَ لَمْ يَحْتَسِبْ لَمْ تُرْفَعْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ يَلْقَى اللَّهَ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ».60 امامصادق عليه السلام از پدران بزرگوارشان عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم در حديث مَناهي - كه در آن نكاتي را نهي ميكردند- فرمودند: هركس به آنچه خداوند از رزق براي او تعيين نموده راضي نباشد و گِلايه كند و بر آن صبر نكند، از او حسنهاي به آسمان بالا نميرود و خداوند را ملاقات ميكند در حاليكه خداوند از او غضبناك است، مگر اينكه توبه كند. راستي وقتي خداوند ميداند شرايط تعالي ما چيست و با نهايت حكمت و دقت و با دلسوزي تمام، آن شرايط را براي ما فراهم كرده است، بيانصافي نيست كه ما از چنين خدايي گِلهمند باشيم و نسبت به آنچه براي ما مقدر كرده راضي نباشيم؟ در حاليكه راه ارتباط با خدا درست همان شرايطي است كه حضرت ربالعالمين براي ما فراهم كرده، حالا اگر ما آن شرايط را نپذيريم، در واقع راه ارتباط خود با خدا را نپذيرفتهايم. اين است كه ميفرمايد: « از او حسنهاي به آسمان بالا نميرود و خداوند را ملاقات ميكند در حاليكه خداوند از او غضبناك است، مگر اينكه توبه كند». چرا كه به راه ارتباط با خدا و به راه ايجاد رضايت خدا پشت كرده است و فراموش كرده شرايطي كه خداوند براي او فراهم كرده، همان راه بندگي او است، مگر اينكه خودش آن شرايط را از حالت بندگي خارج كند. فوق فقر و غني رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم فرمودند: « لا بَأسَ بِالْغِني لِمَنِ اتَّقي، و الصِّحَةُ لِمَنِ اتّقي خَيْرٌ مِنَ الْغَنيُ و طيبُ النَّفسِ مِنَ النعيم»61 يعني اگر انسان به مقام تقوا رسيد ديگر ثروت براي او خطرناك نيست، ولي با اين حال سلامتي براي انسان متقي از ثروت بهتر است و آرامش ضمير، به خودي خود يك نعمت است. چنانچه ملاحظه ميكنيد رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: اگر انسان به مقام تقوي رسيد و جهت قلب او خدايي شد، ديگر «ثروت» آنچنان نيست كه قلب او را به خود مشغول كند، و سپس ميفرمايند: سلامت بدن براي چنين فردي از ثروت بهتر است، چرا كه در بستر سلامت بدن، راحتتر ميتواند خود را به سوي قرب حق سير دهد و هرچه بيشتر به مقصد واقعي خود نزديك شود، و در آخر ميفرمايند: اگر ميبيني در يك آرامش روحي بهسر ميبري آن را نعمتي بزرگ بدان، چرا كه قلب در اين حالت از وسوسة شيطان آزاد است و راه ارتباط با خدا برايش فراهم است. خواجه احمد غزّالي همواره مريدان را از داشتن شتران و اسبانِ كثير، منع ميكرد و توصيه ميكرد آنها را بفروشند، در حالي كه خودش چندين اسب و شتر داشت. روزي مريدان عرض كردند چرا آنچه بر شما رواست بر ما روا نيست؟ فرمود: شما ميخ اسبها و شترها را در قلب خود فرو ميكنيد و من ميخِ آنها را در گِل طويله فرو ميكنم، پس تا وقتي كه شما ميخ اسبان و شتران خود را در گِل طويله فرو نكردهايد، داشتن آنها براي شما روا نيست. نكتة فوق را عرض كردم تا شرحي باشد بر قسمت اول حديث فوق كه رسولخدا صلي الله عليه و آله والسلم فرمودند: «لا بَأسَ بِالْغِني لِمَنِ اتَّقي» يعني؛ اگر كسي به مقام تقوي رسيد، ديگر ثروتمندي براي او خطرناك نيست، حالا خود دانيد كه چگونه خود را مراقبت كنيد. در آخر با دعاي امام سجاد عليه السلام كه به واقع جامع همة مباحث گذشته است، بحث را به انتها ميرسانيم. حضرت با خداي خود چنين مراوده ميكنند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الْمَعِيشَةِ مَعِيشَةً أَتَقَوَّى بِهَا عَلَى جَمِيعِ حَوَائِجِي وَ أَتَوَصَّلُ بِهَا فِي الْحَيَاةِ إِلَى آخِرَتِي مِنْ غَيْرِ أَنْ تُتْرِفَنِي فِيهَا فَأَطْغَى أَوْ تَقْتُرَ بِهَا عَلَيَّ فَأَشْقَى أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ حَلَالِ رِزْقِكَ وَ أَفِضْ عَلَيَّ مِنْ سَيْبِ فَضْلِكَ نِعْمَةً مِنْكَ سَابِغَةً وَ عَطَاءً غَيْرَ مَمْنُونٍ ثُمَّ لَا تَشْغَلْنِي عَنْ شُكْرِ نِعْمَتِكَ بِإِكْثَارٍ مِنْهَا تُلْهِينِي بَهْجَتُهُ وَ تَفْتِنِّي زَهَرَاتُ زَهْوَتِهِ وَ لَا بِإِقْلَالٍ عَلَيَّ مِنْهَا يَقْصُرُ بِعَمَلِي كَدُّهُ وَ يَمْلَأُ صَدْرِي هَمُّهُ أَعْطِنِي مِنْ ذَلِكَ يَا إِلَهِي غِنًى عَنْ شِرَارِ خَلْقِكَ وَ بَلَاغاً أَنَالُ بِهِ رِضْوَانَكَ وَ أَعُوذُ بِكَ يَا إِلَهِي مِنْ شَرِّ الدُّنْيَا وَ شَرِّ مَا فِيهَا لَا تَجْعَلِ الدُّنْيَا عَلَيَّ سِجْناً وَ لَا فِرَاقَهَا عَلَيَّ حُزْناً أَخْرِجْنِي مِنْ فِتْنَتِهَا مَرْضِيّاً عَنِّي مَقْبُولًا فِيهَا عَمَلِي إِلَى دَارِ الْحَيَوَانِ وَ مَسَاكِنِ الْأَخْيَارِ وَ أَبْدِلْنِي بِالدُّنْيَا الْفَانِيَةِ نَعِيمَ الدَّارِ الْبَاقِيَةِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَزْلِهَا وَ زِلْزَالِهَا وَ سَطَوَاتِ شَيَاطِينِهَا وَ سَلَاطِينِهَا وَ نَكَالِهَا وَ مِنْ بَغْيِ مَنْ بَغَى عَلَيَّ فِيهَا 62 پروردگارا! از تو خوبي زندگي را تقاضا دارم، زندگياي كه از طريق آن براي همة حاجتم نيرو گيرم و از آن طريق زندگيام به آخرتم متصل گردد، بدون آنكه مرا در آن به خوشگذراني و ريخت و پاش گرفتار كني، تا در نتيجه سركش شوم، و بدون آنكه در آن زندگي، بر من تنگ گيري كه در نتيجه شقي و گناهكار گردم. رزق مرا با رزق حلال خود وسعت بده و از باران فضل خود بر من فرو ريز، نعمتي گوارا و بدون انقطاع، سپس مرا با زيادي آن نعمت از شكر باز مدار، به طوريكه زيباييها و شادابيهاي آن مرا به خود سرگرم سازد، و درخشندگي شكوفههايش مرا فريب دهد، و نيز مرا به كمي و قلّت آن دچار مساز كه رنج بهدست آوردن رزق، مرا از وظايف و عباداتم باز دارد و سينهام را اندوه رزق فرا گيرد. اي معبود من! آنقدر عطا كن كه از انسانهاي فرومايه بينياز و در رسيدن به رضوان تو موفق باشم. اي معبود من! به تو پناه ميبرم از شرّ دنيا و آنچه مربوط به دنياست، دنيا را براي من زندان مساز و جدايي آن را اندوه من قرار نده و مرا از فتنههاي آن خارج كن، بدانسان كه تو از من راضي باشي و عمل من در دنيا براي قيامت مورد قبول باشد. به جاي دنياي فاني، نعمتهاي عالَم باقي را براي من قرار ده. خدايا! به تو پناه ميبرم از خواري و پريشانيهاي دنيا و سلطة شيطان و تسلط آن، و از ستم آنكس كه در اين دنيا به من ستم كند. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده معرفت النفس و الحشر (ترجمه و تنقيح اسفار جلد 8 و 9) گزينشتكنولوژي از دريچه بينش توحيدي علل تزلزل تمدن غرب آشتي با خدا ازطريق آشتي باخود راستين جوان و انتخاب بزرگ روزه ، دريچهاي به عالم معنا ده نكته از معرفت النفس ماه رجب ، ماه يگانه شدن با خدا كربلا، مبارزه با پوچيها زيارت عاشورا، اتحادي روحاني با امام حسين عليه السلام فرزندم اينچنين بايد بود (نامة حضرت علي به امام حسن عليه السلام - نهجالبلاغه، نامة 31) فلسفه حضور تاريخي حضرت حجت (عج) مباني معرفتي مهدويت مقام ليلةالقدري فاطمه سلام الله عليه از برهان تا عرفان (شرح برهان صديقين و حركت جوهري) بصيرت حضرت فاطمه سلام الله عليه