بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مباني معرفتي مهدويت مباني معرفتي مهدويّت/ طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُبالميزان، 1385. 194 ص. ISBN: 964- 96389- 4 -6 978-964-96389-4-2 فهرستنويسي بر اساس اطلاعات فيپا چاپ دوم: 1386 كتابنامه به صورت زيرنويس. 1- مهدويّت. 2- محمدبنحسن(عج)، امام دوازدهم، 255 ق - . 3- مهدويت -- انتظار. الف. عنوان. 2م 22ط/224BP- 462/297 كتابخانة ملي ايران-19941- 84 م سفارش: گروه فرهنگي الميزان ناشر: لبالميزان-چاپ: پرديس نوبت چاپ: دوم-صحافي: سپاهان تاريخ نشر: 1386-ليتوگرافي: شكيبا قيمت: 1500 تومان-حروفچين: گروه فرهنگي الميزان شمارگان: 3000 نسخه-ويراستار: گروه فرهنگي الميزان طرح جلد: محمد فاطميپور كليه حقوق براي گروه الميزان محفوظ است. مراكز پخش: 1- گروه فرهنگي الميزان -تلفن: 7854814- 0311 2- دفتر انتشارات لبالميزان -همراه 09131048582 مقدمه ناشر باسمه تعالي وجود مقدس حضرت حجت (عج) آنچنان پر رمز و راز است كه هرگز نميتوان در شناخت او به يك منظر بسنده كرد، هزاران نگاه نياز است تا شمهاي از آن حقيقتِ «واسطة فيض بين ارض و سماء» را بتوان نگريست و به مقام افتخارآميز شناخت حجت خدا وارد گشت و اميدوار مژدة آن ذوات مقدس بود كه براي عارفانِ به حقشان، بركات زيادي را قائلاند. در سلسله بحثهاي استادطاهرزاده درباره حضرتحجت (عج) تلاش شده تا آنجا كه ممكن است در اين وادي تلاش شود و خواننده تا حدّي به عظمت چنين وجودي در هستي پي ببرد و سعي كند در راستاي شناخت امامزمان (عج) نهايت تلاش را بنمايد و با اطلاعات سطحي موضوع شناخت امام (عج) را تقليل ندهد،دراين كتاب تا آنجاكه ممكن بوده تلاش شده از خلال نصوص و روايات و با تبيين مباني كلامي و عرفاني آنها، پيام روايات روشن شود. در اين كتاب كه اولين كتاب از سلسله بحثهاي استاد دررابطه بامباحث مهدويت است مباحث زير را خدمتتان عرضه ميداريم: 1- امامزمان (عج)، قلب عالَم هستي؛ در اين بحث سعي شده خوانندة محترم تصور صحيحي از وجود مقام آن حضرت (عج) در هستي، بهدست آورد. 2- نحوة حضور حضرت حجت (عج) در هستي؛ در اين بحث خوانندة محترم متوجه دلايل عقلي وجود حضرتحجت (عج) و نحوة حضور آن حضرت در هستي ميشود. 3- نحوة ظهور حضرتحجت (عج)؛ در اين بحث علاوه بر توجه به دليلي عقلي ديگر بر وجود حضرت حجت (عج) به معني ظهور توجه شده است. 4- مقام و تأثير حضرت حجت (عج)؛ در اين بحث نقش و حضور فعّال حضرت در زمان غيبت مورد بررسي قرار گرفته است. 5- امامزمان (عج)، مرشدِ سالكان حقيقي؛ در اين بحث مقام وِلايي حضرت مدّ نظر قرار گرفته و اينكه شناخت امام (عج) خودبهخود يك نحوه سلوك و سير بهسوي حقايق عالمِ غيب را به همراه دارد. اميد است توانسته باشيم در شناخت وجود مقدسي كه مقصد انبياء و اولياء بوده است گامي برداشته باشيم و بدانيم وقتي به ما دستور شناخت آن مقام داده شده است پس در راستاي شناخت صحيح آن حضرت بايد نهايت تلاش را انجام داد، چراكه اگر تصور ما صحيح شد، مسلم مسئله را تصديق خواهيم كرد، آنهم به همان صورتي كه واقع است. نكتهاي كه توجه به آن در طول مباحث مطرح شده در اين كتاب، لازم است مدّ نظر قرار گيرد دقت به نكاتي است كه به ظاهر در مباحث مختلف تكرار شدهاست، در حالي كه اگر با دقت، آن موضوعِ به ظاهر تكراري را مدّ نظر قرار دهيد، آن موضوع، مقدمه قرار گرفته تا نتيجة جديدي به مبحث قبلي اضافه شود. انتشارات لُبّ الميزان امام زمان قلب عالم هستي بسماللهالرحمنالرحيم ?اَلسَّلامُ عَلَي مُحْيِي الْمُؤمِنينَ وَ مُبيرِ الْكافِرينَ. اَلسَّلامُ عَلي مَهْديِّ الْاُمَم..? ?اَلسَّلامُ عَلَي الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلي بَقِيَّةِاللهِ في بِلادِهِ?1 سلام بر آن امامي كه موجب احياء مؤمنين و نابودي و بيثمري كافران خواهد شد. سلام بر مهدي امّت، سلام بر قائم منتظر و عدل مورد نظر... سلام بر بقيةالله در هرجايي كه آنجا شهر خدا خواهد بود. در اين نيمه ماه شعبان، يعني ماه رسولالله صلي الله عليه و آله والسلم ، تولّد ولايت عظمي يعني حضرتصاحبالامر (عج) را تبريك عرض مينماييم. اميد است كه در اين ماه, محبّت پيامبراكرم صلي الله عليه و آله والسلم همراه با توجّه حضرت صاحبالامر, در جان ما شعلهور گردد. به دليل عظمت مسئلة وجود مقدس حضرت صاحبالامر، براي هرگونه بحث در مورد آن حضرت احتياج به تأمّلي طولاني و تفكّري عميق ميباشد. در ابتداي بحث اين قول پيامبراكرم صلي الله عليه و آله والسلم را كه در روايت فريقين آمده است دقيقاً مدّنظر داشته باشيد كه حضرت فرمودهاند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةَ الْجاهِلِيَّة»2 يعني؛ هر كس بميرد و امام زمانِ خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. در واقع معني حديث اين است كه اگر قرآن بخواني و روزه بگيري، ولي امام زمان خود را نشناسي، هنوز با عقايد اسلامي زندگي نكردهاي و لذا بتپرست هستي و اگر بميري بتپرست مردهاي، زيرا مرگ جاهليت يعني مرگ بُتپرستانه. امامزمان (عج) يك حقيقت معنوي حتماً خودتان فكر كردهايد كه بايد امام زمان (عج) يك حقيقت و يك مقام فوقالعاده معنوي باشد كه شناخت آن حقيقت و آن مقام اينهمه بركت دارد و در صورتي كه آن حقيقت شناخته نشود امكان فهم قرآن و استفاده از آن براي مسلمانان وجود ندارد، چون اين روايت را زماني پيامبراكرم صلي الله عليه و آله والسلم فرمودهاند كه در بين مسلمانان قرآن بوده و از آن استفاده هم ميكردند و با اينهمه حضرت فرمودهاند: اگر كسي بميرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. از طرفي بايد متوجّه بود پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم در عين اينكه پيامبر خدا بودند، امام نيز بودند. چون لازمة مقام امامت دو چيز است: از نسل ابراهيم (عج) بودن است، كه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله والسلم از نسل حضرتاسماعيل فرزند ابراهيماند، و ديگري معصوم بودن است. چراكه خداوند در آيه 124سوره بقره در جواب حضرت ابراهيم (عج) كه سؤال ميكنند،آيا امامت، به نسل من هم داده ميشود، جواب ميدهد: اين مقام به آنهايي كه ظالمند داده نميشود؛ يعني بايد هيچگونه ظلمي نداشته باشند و اين به معني معصوم بودن است. پس همچنانكه عرض شد، وجود مقدّس پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم هم از نسل ابراهيم (عج) هستند و هم بنا به صراحت آيه قرآن در اوّل سوره نجم كه در مورد پيامبراكرم صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايد: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي» آن حضرت معصوم هستند، پس نتيجه ميگيريم مقام «امامت» علاوه بر مقام نبوّت به وجود مقدّس حضرت محمّد صلي الله عليه و آله والسلم داده شده است. شناخت امام، شناخت يك حقيقت به ما دستور دادهاند كه امام خود را بشناسيم و گفتهاند كه امامشناسي از اصول دين است؛ يعني ابتدا بايد با فكر و تعقّل بدان رسيد، همانگونه كه توحيد و نبوّت را ابتدا با استدلال ميپذيريم يعني همانگونه كه براي وجود خداوند برهان داريم، براي امامشناسي هم برهان داريم. مسئله اين است كه شناخت امام، يك شناخت معمولي نيست. از خود بپرسيد: اين چه شناختي است كه اگر نماز بخواني، روزه بگيري، حج بروي؛ ولي نسبت به امام زمان خود معرفت نداشته باشي؛ دينداري تو زير سؤال ميرود؟! پس اين شناخت، صرفاً شناخت اسمي و لفظي و خانوادگي نيست، بلكه شناخت يك مقام است. امام يك مقام است و سن و اسم حضرت نسبت به شناخت حقيقتشان بسيار فرع است. بسياري از سؤالاتي كه جوانان عزيز از ما دارند، به جهت اين است كه تصوّر واقعي و صحيحي نسبت به امام ندارند. اگر ما بتوانيم بهگونهاي صحيح امام (عج) را به اين نسل معرفي كنيم، اصلاً اين سؤالات و اين شكها مطرح نميشود كه آيا امام زمان (عج) وجود دارند يا خير؟ و اگر وجود دارند چرا اينهمه عمر ميكنند و اصلاً چرا ظاهر نميشوند؟ روش ما اين نيست كه ثابت كنيم آيا امام زمان (عج) وجود دارند يا خير؟ بلكه نحوة بودن امام را بيان ميكنيم و توضيح ميدهيم، آنگاه هر قلب مستعدي در خودش قبول ميكند. البته انتظار نداشته باشيد كه امامشناسي آسان باشد. نه توحيدشناسي و نبوّتشناسي و معادشناسي آسان است و نه امامشناسي و بنا هم نيست كه مسلمانان بهطور سطحي متوجّة امور و مباني دين باشند. مسلمان بايد انديشهاش بلند باشد و به حقايق بلند موجود درهستي دست يابد. امام واسطة فيض بين خدا و مخلوقات لازمترين موضوع، درك و تصور صحيح از مقام امام زمان (عج) است و اگر تصور ما صحيح شد بسياري مسائل بعدي خود به خود روشن ميشود. در دعاي شريف ندبه ميخوانيم: «اَيْنَ السَّبَبُالْمُتَّصِلُ بَيْنَالْأرْضِ وَ السَّماءِ»؛ يعني كجاست آن سببي كه بين زمين و آسمان عامل اتّصال مادون به مافوق است. اين همان مفهوم واسطة فيض است؛ يعني امام (عج) واسطة بين خدا و كلّ عالم هستي است و اگر متوجّه شويم كه امام (عج) يك حقيقت و يك مقامند در عالم، ميرسيم به اينكه حتّي ملائكه هم وجود خود را از امام ميگيرند. وقتي فهميديم امام واسطة فيض است و واسطة فيض بودن؛ يعني از نظر حقيقت از همة موجودات حتّي از ملائكة مقرّب هم بالاتر است. براي اينكه روشن شود معناي واسطة فيض بودن يعني يك حقيقت، به اين روايت كه در جوامع روايي فريقين از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم نقل شده، توجّه كنيد كه حضرت فرمودند: «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطّين»3؛ يعني من نبيّ بودم و آدم بين آب و گل بود. همچنين در روايت از اميرالمؤمنين (عج) داريم كه حضرت فرمودند: «كُنْتُ وَصِيًّا وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطّين»4 يعني من وصيّ پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم، بودم وقتي آدم هنوز در بين آب و گل بود. اين دو روايت همديگر را تأكيد ميكنند. بايد مفهوم اين روايات روشن شود تا بتوان فهميد امام يعني چه؟ و امام زمان دوستي و توسّل به امام زمان (عج) يعني چه؟ و اينكه ما به وجود امام زمان زندهايم چه مفهومي دارد؟ اينكه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «آدم هنوز به دنيا نيامده بود كه من پيامبر بودم»؛ منظور اين است كه مقام حضرت قبل از خلقت عالم، وجود داشته است، قبل از اينكه حضرت آدم (عج) خلق شود و نسلهاي متمادي به دنيا بيايند و بعد بدن و نفس پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم به دنيا بيايد، قبل از همة اينها مقام پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم وجود داشته است. معني اينكه گفته ميشود پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم يك مقام است، به همين معني است. و روايت دوم هم كه حضرت اميرالمؤمنين (عج) ميفرمايند، خبر از همان نكته ميدهد كه امام يك مقامي است فوق جسم و جسمانيات. از قول پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم نقل شده است كه فرمودهاند: «شعبان ماه من است، پس روزه بداريد در اين ماه براي محبّت پيغمبر خود»5 يعني با انجام اين دستور، به مقامي ميرسيم كه محبّت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم در قلبمان ايجاد ميشود. اين حالت را نميتوان با كتاب خواندن به دست آورد. با خواندن صد كتاب تاريخ اسلام و زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم نميتوان پيامبرشناس شد. چون پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم يك مقام است، براي نزديكي به مقام رسولالله صلي الله عليه و آله والسلم و دوست داشتن پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم بايد رياضت كشيد، از نوع رياضتهايي كه در ماه شعبان به ما دستور دادهاند، مثل روزه و دعا و استغفار. همچنين در روايت آمده است كه با زحمت و رياضت ميتوان امام زمان (عج) را رؤيت كرد، چون امام زمان (عج) يك مقام است. براي ارتباط با آن مقام بايد توجّه جان انسان از دنيا و تعلّقات دنيايي قطع شود و به غيب نظر كند؛ يعني اگر بخواهي بُعدي از ابعاد آن عصمت كل را دريابي، بايد در بعدي از ابعاد، يك همسنخي و هماهنگي با مقام عصمت در خود ايجاد كني. اين كه فرمودهاند: «اگر چهل روز خالصانه صبح كني و قلب خود را آماده نمايي، حضرت را ميبيني»؛ به اين معنا است كه اگر خود را از هرگونه رذيلت خالص كردي و قلب را براي پذيرش حكم خدا آماده كردي و مقام انسانيات از حدّ دنيا و جسم و خشم و شهوت بالا و بالا و بالاتر آمد روحت زلال ميشود و به مقامي از كمال ميرسد كه حضرت (عج) بر او نظر كند و انسان نيز ايشان را در منظر خود مشاهده نمايد، و از اينجاست كه سير روح و تعالي آن انسان شروع ميشود، چون هدفش را پيدا كرده است. امامِ غايب و نه مخفي منظور از غيبت امام زمان (عج) اين نيست كه حضرت جايي مخفي شده باشند، بلكه بايد متوجّه بود كه حضرت غايب شدهاند، نه مخفي. بايد در مورد اين دو مفهوم تأمل كنيم و مفهوم غايب را بفهميم. متأسفانه بعضيها مقام غيب امام (عج) را با مخفي كردن يكي گرفتهاند و در معرفت نسبت به امام به اشتباهاتي گرفتار شدهاند. درك اين مقام به آساني ميسّر نيست، همانطور كه خود ائمه ميفرمايند: «اَمْرُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»6 ؛ يعني امر ما بسيار مشكل و رامناشدني است. و در جايي ديگر ميفرمايند: «امر ما سرّ در سرّ است»7 يعني امر ما سرّي است پنهان در سرّ ؛ پس بايد با كمي تلاش آماده درك اين مقام شد و بدون تلاشِ فكري و قلبي حقيقت موضوع بهدست ما نميآيد. مخفي شدن؛ يعني كسي اينجا هست و در عرض ما هم هست، امّا مثلاً پشت ديوار پنهان شده است، ولي غايببودن؛ يعني كسي فوق هستيِ مادّي است، مثل ملائكه كه در غيب هستند و در مقامي بالاتر از عالم مادّه جاي دارند. مقام غيب امامزمان (عج) به جهت واسطة فيض بودن حضرت است و هستي در قبضة مقام غيبي حضرت است و اساساً هر مرحله و مرتبة پاييني در قبضة مرتبه بالاترِ غيبياش قرار دارد. براي روشن شدن واسطة فيض بودن حضرت بايد بتوان اثبات كرد كه امام زمان (عج) از نظر درجة وجودي از تمام ملائكة مقرّب بالاتر است، امّا مخلوق خداست. به قول بزرگان «كُلُّ ما سِوَي الله» است؛ يعني غير از خدا هر چه در هستي، كمال محسوب ميشود، همه در آن مقام جمع است و مراتب وجود در آن حضرت به صورت جامع وجود دارد.8 معني«واسطة فيض بودن» براي روشن شدن مفهوم واسطة فيض مثالي ميزنيم. شما، «من» و «تن» خود را در نظر بگيريد. چه كسي صحبت ميكند؟ مسلّم «من»، اما از زبان و صوت كمك ميگيرد. چه كسي ميبيند؟ «من»، امّا از طريق چشم. آنكه همهكاره است، يعني ميبيند و ميشنود و راه ميرود و قلبش تپش دارد، «من» يا نفس انسان است. اگر «من» نباشد، قلب هم تپش ندارد، امّا آيا اين «من» حاضر است يا غايب؟ «من»حاضرِ غايب است، به يك اعتبار از همة اعضاي بدن در خود بدن «حاضر»تر است، ولي براي شما و حسّ شما بدن «ظاهر» است. پس ملاحظه ميكنيد كه منِ شما و تنِ شما در كنار هم و در عرض هم نيستند، بلكه در اصطلاح فلسفه، در طول يكديگرند. يعني «منِ» شما فوق «تنِ» شماست نه پهلوي تنِ شما. «منِ» شما از نظر درجة وجودي بالاتر از تنِ شماست. درجة وجودي موجود غايب هميشه از عالم مادّه بالاتر است، مثل «منِ» شما نسبت به تنِ شما. همچنين عالَم غيب، از خود مادّه در مادّه حاضرتر است، مثل حضور فعّال «من» شما در چشم و گوش شما كه عملاً اوست كه ميبيند، منتها از طريق چشم شما. الآن، آنكه ميشنود «منِ» شماست كه ميشنود، نه گوش شما. امّا آنكه در صحنه «ظاهر» است تن شماست با اعضايش، و آنكه در صحنه «حاضر» است، «منِ» شماست. «منِ» شما در همهجاي تن شما حاضر است، امّا چون مجرّد است، محدود به بدن نيست. پس اگر ميگوييم «منِ» شما واسطة بين «تنِ» شما و عالم اعلي است، به اين معنا است كه اولاً؛ بودنِ آن واسطة فيض، بودن در مرتبة وجودي بالاتري است و لذا «غايب» است، چون مرتبهاش بالاتر است. ثانياً؛ تمام مرتبة مادون در قبضة آن واسطة فيض قرار دارد. فرق «حضور» با «ظهور» مثال ديگري ميزنيم: خدا «حضور» مطلق است؛ يعني در همه جا از همه چيز حاضرتر است؛ امّا حضورش مثل ديوار و سنگ و... نيست. اگر بخواهد مثل ديوار حاضر باشد كه ديگر خدا نيست، بلكه يك ديوار است. حاضر بودن در جايي غير از ظاهر بودن است. مثلاً اين ليوان در اينجا «ظاهر» است و شما ميتوانيد آن را ببينيد، علّتش هم اين است كه يك جا هست و جاهاي ديگر نيست، پس ميتوانيد آن را ببينيد؛ امّا اگر همهجا بود، ديگر ظاهر نبود. اگر چيزي شكل داشته باشد، يعني در يك مكان هست و در مكان ديگر نيست؛ امّا اگر حدّ و مرز و شكلي نداشته باشد، همهجا ميتواند باشد. چيزي كه «ظاهر» است، محدود است و چيزي كه «حاضر» است، ولي ظاهر نيست، حقيقتي است فوق محدوديتهاي مكان، پس محدود هم نيست. ذات خداوند از آن نظر كه همهجا هست، «ظاهر» نيست، اگر ظاهر بود كه ديگر ذات خدا نبود؛ زيرا خداوند وقتي بخواهد ظاهر باشد، بايد محدوديت هم داشته باشد. تا اينجا دو مطلب «ظاهر بودن» و «حاضر بودن» را در نظر داشته باشيد كه «ظاهر بودن» محدوديت ميآورد و «حاضر بودن» وسعت ميآورد. حال سؤالي مطرح ميشود كه «منِ» من چقدر در تنِ من حضور و نقش دارد؟ جواب اين سؤال اين است كه همه تنِ من در قبضة «منِ» من است؛ زيرا «منِ» من فوق «تن» من است و چون مجرّد است، هميشه مادون يعني بدن را قبضه ميكند و در اختيار دارد و لذا اگر من اراده كرد دستش را بالا بياورد، دست نميتواند مقاومت كند. اين فوقبودن درجه وجودي من از تن، فوقبودن حقيقي است، نه نسبي. مانند سقف اتاق نيست كه نسبت به كف اتاق، بالا باشد، ولي نسبت به شخصي كه روي سقف ايستاده، پايين محسوب شود. پس «منِ» من، حقيقتاً از نظر درجة وجودي بالاتر و فوق «تنِ» من است؛ به همينجهت تمام تن در قبضة من است. در واقع«من» يا نفس انسان است كه ميشنود و ميگويد و حرف ميزند و راه ميرود، منتها اعضاء تن را بهعنوان ابزارهاي خود بهكار ميگيرد. «تن» مثل عصاست در دست «من». إنشاءالله با تأمّل در مثال «من» و «تن»، معني واسطة فيض بودن امامزمان (عج) در هستي روشن ميشود كه مَثَلِ امام زمان (عج) در كلّ هستي، مثَلِ «من» است در «تن». اين نوع مطالبي كه عرض شد به عنوان مقدّمات امامشناسي است و بايد در دبستان فرهنگِ فكري تشيّع، بررسي و تدريس شود. ما حق نداريم بدون آنكه امام را بشناسيم از اين دنيا برويم. از امام كاظم (عج) روايت هست كه فرمودند: «هركس بميرد و امامش برايش مشخص نشده، به مرگ جاهليت مرده، و مردم معذور نيستند تا اينكه امامِ خود را بشناسند و كسي كه بميرد و امام خود را بشناسد، مثل كسي خواهد بود كه در كنار حضرت قائم (عج) در چادر آن حضرت بوده است»9؛ اگر بتوانيم در مورد امامشناسي وقت بگذاريم، تمام معارف دين به نحوي بسيار روشن برايمان حل ميشود. در دعاي ندبه داريم كه: «اَيْنَ وَجْهُاللهِ الَّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْاَوْلِياء»؛ كجاست آن وجه خدا كه اولياء الهي به سوي او نظر دارند، يعني حضرت امام زمان (عج) وجه الهي هستند و نمايش كامل صفات الهي ميباشند، يعني امام از ملائكه هم بالاتر است. امام حقيقتاً به جهت مقام جامعيت اسمائياش از ملائكه هم بالاتر است. همانطور كه «من» حقيقتاً فوق «تن» و حتّي فوق قواي «بينايي» و «شنوايي» است. با اين مقدمات إنشاءالله معني غيب بودن امام را متوجّه شديد، يعني كلّ هستي زيرپاي امام و در قبضة امام (عج) است. امام غايباند، نه يعني در سرداب سامراء گم شدهاند. عرض شد كه جهان در قبضة امام است، مثل اين است كه بدن در قبضة «من» يا نفس انسان است. وقتي ميگوييم امام واسطة فيض است؛ يعني رابطهاش با هستي يك رابطه طولي است، يعني مقام حضرت بالاتر است و بقيّة عالم، در قبضة وجود حضرتاند. مقام امامزمان (عج) در هستي طولي است، مثل مقام منِ شما كه تنِ شما مادون آن است و آن تن در طول وجود «من» است و وقتي معني حضور طولي حضرت را نسبت به عالم متوجّه شديد، ملاحظه خواهيد كرد، همانگونه كه تن شما در قبضة من شماست، هستي در قبضة ارادة امام است. غايبِ حاضر امام (عج) غايباند، يعني اوّلاً؛ مقام امام، فوق عالم است. ثانياً؛ در تمام عالم حاضراند. همچنانكه عرض شد وقتي متوجّه باشيم مرتبة موجودي بالا است، تمام مرتبة پايين در قبضة اوست، و به مرتبة پايين محدود نيست. مثلاً خورشيد در صورتي ميتواند همهجا را روشني ببخشد كه بالا باشد، امّا اگر پايين بود ديگر نميتوانست همهجا را روشن كند. حضور ملائكه در هستي بهگونهاي است كه آنها را كاري از كاري باز نميدارد، مثل خورشيد كه روشنكردن شهر ما آن را از روشن كردن شهر ديگر باز نميدارد. در مورد حضور و نقش امام (عج) نيز چنين است كه امام (عج) را كاري از كار ديگر باز نميدارد. مقام امام، مقام عظمايي است كه همة عالم را تدبير ميكند و همهجا در قبضة اوست بدون اينكه از آن مقامِ اعلاي خود خارج شوند. اصلاً اگر پايين بودند و در عرض ساير موجودات بودند كه نميتوانستند عالَم را تدبير نمايند. امام (عج) حاكم بر تن خود هستند سؤالي مطرح ميشود كه آيا مثل ساير انسانها، تن امام حاكم بر «من» ايشان است؟ يعني اينطور كه تن ما يك محدوديتي براي ما دارد كه به راحتي نميتوانيم ارادههايمان را عملي كنيم، تن امام هم براي امام چنين است؟ و يا من ايشان بر تن خود و بر كلّ جهان حاكم است؟ شما ميدانيد كسي كه اندكي رياضت بكشد تا حاكم بر بدنش شود، ميتواند طيّالارض كند؛ يعني وقتي بدن انسان در قبضة «من» انسان درآيد، هر جا بخواهد ميتواند بدن را ايجاد كند، نه اينكه بدن را از جايي به جاي ديگر حركت دهد، زيرا بردن و حركتدادن محتاج زمان است. شاگرد مرحوم قاضيطباطبايي ميگويد: ديدم كه جناب قاضي به تنها اتوبوس مسير سامراء به نجف نرسيدند. ما حركت كرديم و رفتيم. ولي با كمال تعجّب در نجف ديدم كه مرحوم قاضي(رحمةاللهعليه) در حرم هستند يعني آقا با طيّالارض به نجف آمده بودند. طيّالارض كه براي نوكران امام (عج) واقع ميشود، در مقام امام (عج) چيزي نيست. امام چون حاكم بر بدن خويش است، ميتواند هر وقت كه خواست تن خود را حاضر كند. در روايت است كه وقتي حضرت (عج) ظهور ميكنند، همة مردم ايشان را ميشناسند؛ چراكه بين مردم بودهاند، نه اينكه فقط بين مردم اصفهان يا تهران يا جاي ديگر بودهاند، بلكه همهجا حاضرند و به هر نحوه كه خواستند با بدني كه اراده كنند ظاهر ميشوند و به هيچجا محدود نميشوند. آصفبن برخيا، قصر بلقيس را كه در يمن بود، در اورشليم ايجاد ميكند، چون ميگويد: «اَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ اَنْ يَرْتَدَّ اِلَيْكَ طَرْفُكَ»10؛ يعني من قصر را قبل از اينكه پلك چشمتان به هم بخورد، حاضر ميكنم و اين نوع آوردن كه كمتر از چشم به هم زدن است، ديگر حركتدادن نيست، بلكه ايجاد كردن است11 . حال در نظر داشته باشيد كه قرآن ميفرمايد: اين شخص يعني جناب آصفبن برخيا مقداري از علم كتاب را در اختيار داشت «عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب» و امامصادق (عج) ميفرمايند: «همة علمِ كتاب در نزد ماست»12. و خداوند در قرآن به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «خداوند و آن كسي كه همة علم كتاب در نزد اوست، شهادت ميدهند كه تو پيغمبر هستي»13 كه مفسرين شيعه و سنّي اذعان دارند آنكسي كه در زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم شهادت به نبوّت آن حضرت داشته و همة علم كتاب در نزد اوست، علي (عج) است؛ يعني مقام امام در تصرّف عالم، خيلي گستردهتر از اين حرفهاست، چه براي بدن خود و چه براي بقيّة عالم. عمده آن است كه ما بتوانيم مقام امام (عج) را به آن شكلي كه قرآن معرفي ميكند بشناسيم. قرآن، مقام امام را چنين ميداند كه: «وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ اَوْحَيْنا اِلَيْهِمْ فِعْلَالْخَيْرات»14؛ يعني ما آنها را امام قرار داديم و فعل خير به آنها وحي كرديم. پس طبق اين آيه، فعل آنها، عين وحي الهي است و اين مقام عجيبي است كه عمل آنها عيناً وحي الهي است، نه اينكه به آنها دستوري داده باشند و آنها طبق دستور عمل كنند. اين مسئلهاي است جدا، ولي مقام امام چيز ديگري است، همان است كه قرآن ميفرمايد: «اَوْحَيْنا اِلَيْهِمْ فِعْلَالْخَيْرات» يعني «فعل خير» را به آنها وحي ميكنيم، نه اينكه دستور بدهيم فعل خير انجام دهند، و مقام امام زمان (عج) از اين نوع مقام است، چون همانطور كه در تفسير آيه124 سوره بقره مطرح است، ائمه شيعه كه فرزندان ابراهيم (عج) هستند، همگي داراي مقام امامتي هستند كه قرآن از آن سخن ميگويد. مبنا و چگونگي رؤيت امام (عج) انسان با رياضت كشيدن لايق رؤيت ميشود. روحش بالا و بالاتر ميرود و ميتواند حضرت را رؤيت كند، البته اين بدين معنا نيست كه هركس مدعي رؤيت حضرت شد مورد تأييد باشد و ما از نقش خيالات اين افراد غافل باشيم. ولي چنانچه بهواقع رؤيت آن حضرت واقع شد اين رؤيت ناگهان تبديل به غيبت حضرت ميگردد. سؤالي كه مطرح ميشود اين است كه امام در آن حالت كه يكمرتبه غايب شدند كجا رفتند؟ آيا پشت سنگ و ديواري مخفي شدند؟ جواب اين است كه خير! امام هيچجا مخفي نشدند، بلكه همانطور كه از افق جان آن فرد ظهور كردند، از همان افق غايب شدند، حضرت از درون آن فرد طلوع كردند و آن فرد با چشم باطن حضرت را ديد و با گوش باطن، صداي حضرت را شنيد و از همان افق هم غايب شدند. البته امام، هرجا اراده كنند، ظاهر ميشوند. در خبر داريم كه اميرالمؤمنين (عج) در يك شب در چهل جا حاضر و ظاهر بودند، البته ميتوانند اگر بخواهند در يك ميليارد جا ظاهر شوند چراكه مقام امام طوري است كه توجّه و ظهور در هر يك از اين مكانها، مانع توجّه و ظهور در مكان ديگر نميباشد؛ زيرا ايشان را كاري از كار ديگر باز نميدارد و همهچيز در قبضة ايشان است. مثلاً وقتي شما به حرفهاي كسي گوش ميدهيد، در عينحال او را ميبينيد و صدايش را ميشنويد و به حرفهايش هم فكر ميكنيد؛ چون شما وجود مجرّد و فوق عالم مادّه هستيد، ديدنتان مانع شنيدن و فكر كردنتان نيست. شما شنوا و بينا هستيد، امّا ذات شما شنوايي و بينايي نيست، چون در عين اينكه خودتان تماماً ميبينيد و فكر هم ميكنيد، «منِ» شما در تنتان حضور «كامل» و «تمام» دارد15 و عرض شد مَثَل امام در هستي، مَثَل منِ شما در تنِ شماست؛ پس امام (عج) از همة موجودات در عالم حاضرتر است در عين اينكه خودش در جاي خودش ميباشد. و چنانچه عرض شد، وجود امام حتّي از ملائكه هم برتر و حاضرتر است. امام عين انسانيت است اگر در موضوع شناخت امام دقّت بفرماييد، متوجه ميشويم خداوند براي هدايت انسانها، عينالانسان را كه همان امام باشد خلق فرموده تا هركس كه بخواهد به انسانيت واقعي دست يابد با توجّه به امام معصوم اين كار برايش ممكن گردد كه البته اصل اين بحث و حواشي آن را در جاي ديگر بايد دنبال بفرماييد.16 ولي مطلبي را كه در مورد عينالانسان در اينجا مطرح ميكنيم با مثال آب به عنوان عين تري شايد بتوان تصوّر موضوع را به ذهن نزديك كرد. مثلاً ما براي سيراب شدن بايد به عين تري رجوع كنيم و يا اگر بخواهيم چيزي را شور كنيم، بايد به عين شوري يعني نمك رجوع كنيم؛ زيرا خداوند نمك را براي شور كردن خلق كرد. براي انسان شدن هم فقط و فقط يك راه وجود دارد و آن اين است كه به عين انسان رجوع كنيم. امام زمان (عج) عينالانسان ميباشند. من و شما به اندازهاي كه به امامزمانِ خود نزديك شويم، بهرهاي از انسانيت داريم. انسانيت يك حقيقت است. چيزي كه حقيقت است منشأ همه چيزهايي است كه از آن حقيقت بهره دارند، يعني هر چيزي به مطلقش برميگردد؛ همانطوركه هر شوري به عين شوري برميگردد. به اصطلاحِ فلسفه، انسانيت تشكيكبردار است؛ يعني مثل نور شدّت و ضعف ميپذيرد. هرچيزي كه داراي شدّت و ضعف است، حقيقت دارد و ساختة ذهن ما و يا از اعتبارات بشر نيست. نميتوان گفت كه مثلاً اين ستون از ستون ديگر ستونتر و يا شديدتر است؛ يعني نميتوان براي ستونبودن شدّت و ضعف قائل شد، چون اينها اعتبارات بشر است و ستون حقيقتي ندارد؛ ولي در مورد وجود و علم و انسانيت، شدّت و ضعف مطرح است، پس اينها داراي حقيقت هستند، و لذا چون براي انسانيت ميتوان شدّت و ضعف قائل شد، و گفت فلان آقا از رفيقش انسانتر است. پس انسانيت داراي حقيقت است و هر چيزي كه حقيقت دارد، به مطلقش برميگردد، همانطور كه ميگوييم وجود به عينالوجود برميگردد و خداوند عينالوجود است. انسانيت انسانها هم به عينالانسان برميگردد و امام زمان (عج) هم عينالانسان است و براي رسيدن به مقام انسانيت فقط بايد به عينالانسان رجوع كرد، همانطور كه همه وجودها از نظر وجودي به عينالوجود يعني خداوند رجوع دارند و وجودشان را از حضرت حق دارند. به هميندليل هم در دعاهايمان ميگوييم: خدايا بر ما منت بگذار و قلب امامزمان (عج) را از ما راضي كن!17 خداوند براي اينكه ما آدم شويم، آدميت مطلق را آفريده است، پس هركس كه به امام زمان (عج) نزديكتر است، انسانتر است و هر كه از او دورتر است، از انسانيت دورتر است و در واقع آدم نيست، بلكه ظاهرش، ظاهر آدم است، به هميندليل است كه در روايات داريم هر كه امام ندارد، به مرگ جاهليت مرده است، يعني در حقيقت انسان نيست و در قيامت به صورت انسان محشور نميشود، حال كسي كه انسان نيست، هرقدر ميخواهد نماز بخواند، روزه بگيرد و... ارزشي ندارد(مثل بچّهاي است كه از سر تقليد از بزرگترها و بدون شناخت، نماز شب ميخواند.) روايات شيعه ميفرمايد: در بدو ورود به برزخ اوّل از عقيده سؤال ميشود و بعد از اعمال. اوّل از ولايت و امام سؤال ميكنند بعد از نماز و روزه؛ يعني آيا به امام زمانت نظر داشتهاي يا نه؟ اگر امام زمانت را نشناسي، تو اصلاً كاري نكردهاي، چون به مقصد خود كه عينالانسان است نظر نداشتهاي. امامت از اصول دين است، ابتدا بايد با تحقيق و تعقّل بر وجود امام، برهان داشته باشيد. روايتها در واقع كمك ميكنند به شناخت امام، ولي امامشناسي را بايد با دليل عقلي و كشف قلبي بهدست آورد. امام زمان يا قلب كلّ تا اينجا مباحث «واسطة فيض بودن» ، «نحوة غيبت امام» و «عينالانسان بودن امام» را بحث كرديم. بحث بعدي راجع به حقيقت انسان است كه عبارت است از قلب. ميخواهيم عرض كنيم كه انسان يعني قلب، امّا نه قلب گوشتيِ واقع در قفسة سينه. انسان بهجهت جنسيت و گوشت و چشم و گوش و خيال، انسان نميباشد؛ چراكه حيوانات همه اينها را دارند، ولي انسان نيستند. بلكه انسان يعني قلب. قلب يعني آن حقيقتي از شما كه تمام احوالات و ارادهها و ميلها و عواطف را به آن نسبت ميدهيد، ميگوييد: خواستم ببينم و لذا چشم خود را به كار گرفتم، پس چشم تحتتأثير آن حقيقت شما كه خواست ببيند، ديدن را شروع كرد. يا ميگوييد: خواستم معرفت خود را نسبت به امام زياد كنم، لذا تعقّل و تفكّر كردم، پس مركز ارادهها و خواستنيها يك چيزي است به نام قلب. آنوقت خودتان ملاحظه كردهايد آنچه مطلوب غريزه و كششهاي جسمي است رفتني است، يعني هرچه براي غريزه انجام ميدهيم، نابودشدني است و در جان انسان نميماند، زيرا حقيقت انسان غريزه و شهوت نيست، امّا آنچه كه با قلب انجام دادهايم، باقي ميماند. نمازهايي كه با حضور قلب خواندهايد، باقي است و آثارش همواره بركات به همراه دارد. و آنچه با نيّت قلبي انجام ندادهايد، نابود شده است، يعني سرمايهاي براي آخرت -كه حقيقت انسان به صحنه ميآيد- نشده است. پس بايد متوجّه باشيد، شما غريزه و شهوت نيستيد، شما قلبايد و آنچه قلبي است، سرماية حقيقي شماست. حقيقت انسان همان بعد قلبي اوست، از طرفي چون انسان كامل حقيقت انسان و اصل انسانيت هر انساني است، پس او قلب كل است؛ يعني قلب حقيقي در هستي، امام زمان (عج) است. هر كس به هر اندازه كه در قلب امام زمان (عج) جا دارد، حقيقت دارد و خودش است و با خيالات و غرايزش كه حقيقت او نيست، به سر نميبرد، يعني واقعيت هر كس به اندازهاي است كه با قلب عالم هستي ارتباط دارد، چون هر كس به اندازهاي كه در قلبش حاضر است، واقعيت دارد و هر كس هم به اندازهاي قلب دارد كه از قلب كل بهره گرفته است؛ پس هر كس با قلب امام زمان ارتباط ندارد، با خود واقعياش در ارتباط نيست و با خود وَهمي و خيالي به سر ميبرد. در روايت آمده است كه اعمال ما روزهاي دوشنبه و پنجشنبه خدمت امام زمان (عج) ارائه ميگردد، يعني اعمال ما به انسانيت كل، كه ملاك ارزيابي هر انساني است، ارائه ميگردد. هر اندازه كه عقايد و اعمال و اخلاق ما انساني باشد، پذيرفته ميشود و هر اندازه كه حيواني باشد، پذيرفته نميشود، چون قلبي نبوده تا به قلب كلّ هستي وصل باشد و باقي بماند. مثل اينكه اعمال غريزي براي ما پايدار نيست، غذاخوردنهايمان مثل احوالات معنوي در قلب ما براي ما نميماند. اينها سرّ اهلالبيت است، بايد بفهميم. اگر انسانيت بخواهيم بايد اولاً؛ به امام زمان (عج) نزديك شويم و ثانياً؛ كارهايمان را مطابق امام زمان (عج) انجام دهيم، پس تو هر چه در قلب امام زمان (عج) هستي، هستي؛ و هر چه در قلب امام زمان (عج) نيستي، نيستي. اي كاش آدمها ميآمدند و بحثهاي امامشناسي را محكم كار ميكردند تا ببينند چه بركاتي نصيبشان ميشود، چرا ما كتاب جامعهشناسي و روانشناسي و داستان بخوانيم، ولي امامشناسي كار نكنيم. خداوند فقط به قلب شما مينگرد روايتي از شيعه وسنّي نقل شده: «اِنَّ اللهَ لا يَنْظُرُ اِلي صُوَرِكُم وَ لا اِلي اَعْمالِكُمْ وَ لكِنْ يَنْظُرُ اِلي قُلُوبِكُمْ»18 ؛ يعني خداوند به ظاهر شما و به اعمال شما نمينگرد، بلكه به قلب شما مينگرد. از طرفي قلبِ كل، امام زمان (عج) است؛ پس هرقدر به امام شبيهتر هستيد، خدا به شما نظر ميكند، چون خدا فقط به امام نظر ميكند و هر كس به اندازهاي كه از «قلب» بهره دارد، مورد نظر حضرت حق قرار ميگيرد. مولوي در دفتر پنجم در مورد همين نكته از زبان حضرت حق ميگويد: من ز صاحبدل كنم در تو نظر* نه به نقش سجده و ايثار زر يعني من به تو و سجده و ايثار تو نظر نميكنم، بلكه از طريق صاحب قلبِ كل يعني صاحبدل به تو نظر ميكنم، اگر تو درآن قلبِ كل بودي، آنگاه سجدهات مورد نظر قرار ميگيرد و إنشاءالله مورد قبول واقع ميشود. در ادامه ميگويد: تو دل خود را چو دل پنداشتي* گفتگوي اهل دل بگذاشتـي اگر تو نظرت به قلب كل و صاحبدلِ مطلق نبود و خودت را دل گرفتي، از مسير نظر حق به خودت، كه همان دل صاحبدل است، محروم ميشوي، مثل تري اين لباس است كه به تري مطلق وصل نباشد چيزي از تري آن نخواهد ماند. صاحبِ دل، آينه شش رو بود* حق در او از شش جهت نازل بود صاحبِ دل يعني امام زمان (عج) كسي است كه همة ابعاد وجودش رو به سوي خدا است و بندة محض اوست و نظر مطلق خداوند به او است. هر كه اندر شش جهت دارد مقرّ* كي كند در غير حق يكدم نظر هر كس كه تمام ابعادش را خدا فرا بگيرد، تنها به خدا نظر دارد، پس عصمت دارد، يعني معصوم است. گر كند ردّ، از براي او كند* ور قبول آرد، همو باشد سند اگر صاحبدل كه تمام ابعادش را خدا گرفته، يعني امام زمان (عج) اعمال ما را قبول كند، خدا قبول كرده است و اگر ردّ كند، خدا ردّ كرده است، او سند ردّ و قبول خداوند است. چون كه او حق را بود در كلّ حال* برگزيده باشد او را ذوالجلال خداوند امام زمان (عج) را به جهت آنكه در تمام حالات در پيش خود دارد، برگزيده است و بقيه را با معيار امام زمان (عج) سنجش ميكند. هيچ بي او حق به كس ندهد نوال* شمّهاي گفتم ز اصحاب وصال بدون مسير وجود مبارك امام زمان (عج) پروردگار به هيچ كس هيچ بهرهاي نميدهد و آنهايي كه به مقام وصال رسيدهاند، با همين قاعده رسيدهاند. اين همان مفهوم واسطة فيض است، يعني هر چه بخواهي از خدا بگيري بايد از امام زمان (عج) بگيري و چون مفهوم اين حقيقت را كه امام واسطة فيض است همه مردم نميفهمند و ممكن است كجفهمي و سوء تعبير شود، تنها شمّهاي گفته است. اينها از اسرار است. بدون مقدّمه نميتوان گفت. موهبت را بر كف دستش نهد* وز كفاش آنرا به مرحومان دهد خداوند به هر كس كه بخواهد رحمت كند، به واسطه امام زمان (عج) او را مورد رحمت قرار ميدهد. با كفاش درياي كل را اتّصال* هست بيچون و چگونه در كمال همة مخزن غيب در دست مبارك امام (عج) است، خزينهدار عالم غيب است، چراكه بيچون و چرا، عين كمال انساني است. صد جوال زر بياري اي غني* حق بگويد دل بيار اي منحني هر چه ميخواهي صدقه و اطعام كن، حضرت حق ميبيند كه آيا از دل برخورداري، دلي كه به صاحب دل مطلق وصل است. اگر دل امام زمان (عج) را به دست نياوري و جانت به قلب هستي نظر نداشته باشد، اگر چه صدها مسجد بسازي و چراغاني كني، سودي نميبخشد. البته همة زحمات عزيزان إنشاءالله براي وصلشدن به دل وجود مقدّس حضرت است. اگر چه بعضي از مداحان اهلالبيت مورد تأييد نيستند، امّا همينكه صداي خوب خود را به روش صحيحي در اين مسير به كار ميگيرند يك توفيق است. حضرت حق ميفرمايند: گرزتوراضي است دل، منراضيام* ور به تو مُعرِض بود، اعراضيام يعني اگر آن دل مطلق از تو راضي است، من هم راضيام و اگر او از تو رويگردان است، من هم رويگردانم. پس اوّلاً؛ يك دل حقيقي در عالم هست كه همة دلها بايد توجّهشان به او باشد. ثانياً؛ ملاك ارزيابي هر كس نزد خدا، هماهنگي با او و جلب رضايت او را نمودن است. ننگرم در تو در آن دل بنگرم* تحفه آن را آر، اي جان در برم به اندازهاي كه به امامزمان (عج) نزديك هستي، آدم هستي و دل داري، خدا فقط به دلِ كلّ نگاه ميكند، هر دلي كه عشق به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم و امام (عج) دارد، به حق نزديك است. يعني تو وقتي عملاً چيزي در محضر حضرت حق بردهاي تا بهرهاي از رضايت حق نصيب خود كني، تو را به دل امامزمان (عج) حوالت ميدهند كه: با تو او چون است؟ هستممنچنان* زير پاي مادران باشد جنان هر طور كه امام زمان (عج) با تو هست، من هم كه خداي تو هستم، همانطورم با تو؛ پس زير اين آسمان يك قلب كلّي هست كه ملاك رضايت و غضب خدا است و هر كس بايد خود را با او هماهنگ كند، همچنانكه در روايت داريم كه بهشت زير پاي مادران است؛ پس اگر ميخواهي به بهشت بروي، بايد مادرت از تو راضي باشد. اگر ميخواهي ببيني كجاي بهشت هستي، ببين كجاي قلب مادرت هستي، حالا همين را در مورد رضايت و عدم رضايت امام زمان (عج) قياس كن. مادر و بابا و اصل خلق، اوست* اي خنك آنكس كه دل داند ز پوست مادر حقيقي و پدر حقيقي كه منشأ انسانيت ماست، اوست. خوشا به حال كسي كه پدر و مادر حقيقياش را از پدر و مادر پوست و بدنش ميتواند تفكيك كند. آن حضرت اصلِ اصل و قلبِ قلب هر انساني است. توبگويي نك دل آوردم به تو* گويدت اين دل نيرزد يك تِسو اگر تو در محضر حضرت حق، دل جداي از قلب امام زمان (عج) بياوري، يعني دلي كه به انسان كامل وصل نباشد، آورده باشي، اصلاً خداوند برايش هيچ ارزشي قائل نميباشد. آن دلي آور كه قلب عالم است* جانِ جانِ جانِ جان آدم است ميفرمايد: بايد دل خود را غرق دل آن حضرت كرده باشي و در واقع با رضايت قلب حضرت آمده باشي. قلبي كه قلب عالم و اصل ِ اصلِ اصل همه است. از براي آن دلِ پر نور و بَر* هست آن سلطان دلها مُنتظَر به جهت آن دل پربركت و نور است كه امام زمان (عج) را «مُنتظَر» نام نهادهاند؟ يعني دلي كه خداوند هم منتظِر اوست و هر كس هر دلي را نزد خداوند بياورد، خداوند انتظار دارد بهرهاي از آن دلِ سلطان دلها، يعني دل امام منتظَر را با خود آورده باشد، از براي آنكه دل قطب عالم، فقط دل است و همه منتظِر آن دل هستند. تو بگردي سالها در سبزهزار* آنچنان دل را نيابي ز اعتبار به اين راحتي كسي به آن نميرسد، رياضتها و ارادتها بايد پيشه كرد. پس دل پوسيدة پژمردهجان* بر سر تخته نهي آن سوكشان بيا و اين دل بدون ارتباط با امام زمان (عج) را كه پوسيده و پژمرده است به طرف دل آن حضرت بكشان تا اعتبار گيرد و زنده شود. گويدت اينگورخانهاستايجَري* كه دل مـرده بــه آنجا آوري تا دل تو مرده است در واقع در قبر زندگي ميكني. اگر خواستي اين دنيا برايت قبر نباشد، بايد دست را از اين حالت مردگي با پيوست به سلطان دلها زنده گرداني. رو بياور آن دلي آن شاهجوست* كه امان سبزهوارِ كون از اوست برو دلي را به دست بياور كه به دنبال امام زمان (عج) باشد، آن دلي كه عالم كون و وجود به جهت وجود مقدّس او در امان و بقاء و طراوت هستند، چراكه در روايت داريم: «لَوْ بَقِيَتِ الْاَرْضُ بِغَيْرِ اِمامٍ لَساخَتَ»19؛ اگر حجّت خدا نباشد، زمين فرو ميريزد، چون هستي بدون قلب نميشود، در واقع وجود آن حضرت عامل امان و حيات عالم است، پس تو هم بايد به آن حضرت وصل شوي تا از وسوسهها و انحرافات امان يابي. اوغايب نيست، ما غايبيم تمام مشكلات ما ناشي از اين است كه از امام زمان (عج) دور شدهايم. نجات يك ملّت به امام زمان (عج) وابسته است. امام زمان (عج) انسان كامل است. كافي است كه نظر مباركشان بر جان ما بيفتد تا ما انسان شويم، يعني مبادي ميل ما اصلاح شود زيرا كه وجود ائمه تكويني است، غيب و شهود ندارد، بودنِ هستي به وجود آن حضرت است و هر كس به اندازه نزديكي به نظر او بقاء و واقعيت مييابد و معنيدار ميشود. امام زمان (عج) در زمان غيبت مثل خورشيدي كه نورش پشت ابر است، فيض ميرساند. علّت عدم بهرهبرداري از فيض آن حضرت خودمان هستيم. امام غايب نيست، ما غايبيم. ماييم كه دنيايي شدهايم. اگر يك زندگي ديني را آغاز كنيم، با يك نظر امام زمان (عج) جوهر ما عوض ميشود و مسّ وجودمان كيميا ميگردد. مزّه آدم شدن را اگر بچشيم، چيز ديگري براي ما مزّهدار نخواهد بود. عمده آن است كه معني واقعيِ انسانبودن را كه به نزديكي به امام زمان (عج) است درك كنيم و بدانيم مسلّم هر كس به هر جا رسيد از دريچه نظر آن حضرت رسيد. خدايا به حقيقت امام زمان (عج)، قلب ما را متوجّه آن حضرت و قلب آن حضرت را از ما راضي بگردان. ما را موفق به حياتي بكن كه نتيجهاش قرب به آن حضرت باشد. خدايا! مقام معظم رهبري را در پناه امام زمان (عج) مؤيّد بدار. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» نحوه حضور حضرت حجت در هستي بسم الله الرحمن الرحيم ?اَلسَّلامُ عَلَي مُحْيِي الْمُؤمِنينَ وَ مُبيرِ الْكافِرينَ. اَلسَّلامُ عَلَي الْمَهْدِي الْاُمَم..? ?اَلسَّلامُ عَلَي الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر. اَلسَّلامُ عَلَي بَقِيَّةِاللهِ في بِلادِهِ?1 سلام بر آن امامي كه موجب احياء مؤمنين و نابودي و بيثمري كافران خواهد شد. سلام بر مهدي امّت، سلام بر قائم منتظر و عدل مورد نظر... سلام بر بقيةالله در هرجايي كه آنجا شهر خدا خواهد بود. تولّد قطب عالم امكان، انسان كامل، بقيةاللهالاعظم، حضرت حجّت (عج) را به همة عزيزان تبريك عرض ميكنم. درك نحوة حضور و ظهور مقام خاتم ولايت، بسيار ظريف و به اصطلاح موضوعي صراطگونه است. در وصف پل صراط گفتهاند: «اَدَقُّ مِنَ الشَّعْر وَ اَحَدُّ مِنَ السَّيْف»، يعني؛ از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است و چنين صراطي است كه روندههايش را به بهشت ميرساند. بعضي از معارف اسلامي صراطگونه است، يعني به قدري دقيق است كه انسان براي دريافتش بايد بيش از حد، انديشههايش را جمع كند و جلو برود. در زمينة امامت و مسئلة حضور و تأثير و نقش حضرت مهدي (عج)، بسياري از مسلمين، مسائلشان حل نشده است. اگرچه در زمينة معاد وتوحيد بيشتر توانستهاند مسائل خود را حل كنند، ولي در امامت كه به سرماية فكري و تحقيق بيشتري نياز دارد، حلّ اين موضوع كمتر به چشم ميخورد. اگر كسي در مورد امامت و مهدويّت، در فكر و انديشهاش سرمايهگذاري نكند، به شناخت صحيحي از اسلام دسترسي پيدا نميكند. اينگونه نيست كه بتوان گفت آن اندازه كه ميتوانيم توحيد را در حدّ خالقيت درك كنيم، امامت را هم بايد درك كنيم. معارف غيبي همه در يك حد نيستند كه انديشة ما بتواند بهراحتي و در حدّ مساوي به آنها نزديك شود. گفت: نظر را نغز كن تا نغز بيني* گذر از پوست كن تا مغز بيني درك مغز عالم هستي كه ما اسمش را امامزمان (عج) ميگذاريم، احتياج به انديشة عميق و دقيق دارد. يكي از مصيبتهايي كه بر سر انديشة اعتقاد به امام زمان و انسان كامل يعني حضرت مهدي (عج) آمده است، همين است كه با خرافه عجين شده است. بهطوري كه عدهّاي از سر زودباوري مسئله را پذيرفتند، در حاليكه آنچه اينها پذيرفتند، اصلاً امام نيست و عدّهاي هم از سر عدم تحقيق آنرا رد كردهاند. مشكلي كه در ارتباط با شناخت امامت و بهخصوص امام به معني «حجّت خدا» داريم اين است كه براي شناخت آن حضرت نيازمند به مباني عميق استدلالي و قلبي هستيم و بايد آنها را در مكتب تشيّع جستجو كرد. چون تشيّع، برداشت راستين و برين از اسلام است بهطوري كه افق اين مكتب، درك مقام امامت است. در اثبات امامت مباني علمي و استدلالي وجود دارد و نميتوان در شناخت امام تقليد كرد، يعني جزء اصول دين است و در اصول دين تقليد جايز نيست. يعني در اصول يك مكتب بايد انديشه نمود، تا آن عقيدة بهدست آمده براي ما كارساز باشد. مباني نظري امامت مباني علمي و استدلالي حضور حضرت مهدي (عج) را در اين فرصت محدود بهطور مفصل نميتوان مطرح كرد، ولي به لطف الهي باب بحث را باز ميكنيم تا عمق موضوع تا حدّي روشن شود. بههمين جهت ابتدا صورت مسئله را مطرح ميكنيم و انتظار هم نداريم همة مسئله را شما بپذيريد. انتظار داريم به عنوان يك تئوري به آن نظر كنيد. چون تئوري براي هر موضوعي وسيلهاي است كه ما افق انديشهمان را متوجّه آن موضوع كنيم. اگر انديشة ما مباني عقلي آن تئوري را يافت، آن را ميپذيريم. البته؛ از محضر عاشقان اهلالبيت عذر ميخواهم كه اين مسئله را به عنوان يك تئوري ديني مطرح ميكنم نه به عنوان يك عقيده. پس صورت تئوري را عرض ميكنم و فكر ميكنم به قدري موضوع زلال است كه هر قلب سالمي آن را تصديق ميكند. صحبتهايي كه امروز براي شما عرض ميكنيم، تقريباً تمامي آن را محقّقين اهل سنّت از جمله «محيالدينبنعربي» مورد توجّه قرار داده و قبول دارند. مطلب از اينجا شروع ميشود كه آيا ميشود جهان بدون انسان كامل باشد يا خير؟ اتفاقاً اوّلين كسي كه واژة «انسان كامل» را به عنوان شخصي كه در عالم، حيّ و حاضر است، بهكار ميبرد «محيالدينابنعربي» است2 . بعداً شيعه و سنّي آن واژه را تقويت كردند. عمده آن است كه اصل مسئلة امامت را دنبال كنيم تا به حضرت حجّت (عج) به عنوان ميراثدار مقام امامت تا آخرالزمان برسيم. از جمله علماء اهل سنت كه به متولد شدن امامزمان (عج) اذعان دارد، ابنصباغمالكي در كتاب «الفصولُ الْمُهمة» در فصل يازدهم در اواخر ترجمة احوال حضرت امامعسكري (عج) است. وي ميگويد: «ابومحمدالحسن از خود فقط يك پسر بهجاي گذاشت، اوست حجّت قائم منتظَر براي دولت حق. و به جهت صعوبت وقت و خوف سلطان و تعقيب سلطان از شيعيان و حبسشان و گرفتن و دستگير نمودن آنان، ميلادش را مخفي داشت و امرش را پنهان نمود»3 امام يا اَصْلُالانسان اوّل اجازه دهيد ما تصوّر خود را از وجود مقدّس حضرت به طور مختصر روشن كنيم و سپس در اثبات وجود آن حضرت بحث كنيم. با توجّه و دقّت به روايات ميرسيم به اينكه امام، اصلالانسان است و مقام او مقام حقيقت انسانيت است و هر كس به اندازهاي كه به امام نزديك است، در واقع به انسانيت نزديك است. در كتاب شريف بحارالانوار در جلد53 صفحه 178 در آخر توقيع شريف حضرت حجّت (عج) ميفرمايند: «...وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا»؛ يعني «ما امامان، ساخته و پرداختة پروردگارمان هستيم؛ و خلق، در مرتبة بعد، ساخته و پرداختة ما هستند». با دقّت در اين حديث، متوجّه ميشويم آن حضرت، ذات و حقيقتي است الهي و بقيّه بايد خود را به مدد آن ذات اصلاح كنند، مثل اينكه هر كس خواست رطوبت و تري به دست آورد، بايد به ذاتِ آب رجوع كند كه مسلم آن آبْ ترياش را از چيز ديگري نگرفته، بلكه وجودي است كه عين رطوبت و تري است و البته وجودش را از خداوند گرفته است. حال با ترسيم مختصر از تصوّر خود نسبت به مقام امامزمان (عج) عرايض خود را مطرح ميكنيم: بحث اوّل اين است كه شما حتماً قبول داريد كه هر «مابالعرض» به «مابالذّات» منتهي ميشود، به اصطلاح ميگويند: «اين قاعده امري بديهي است»؛ يعني شما به طور بديهي قبول داريد كه هر امرِ عرضي، ضرورتاً به يك امرِ ذاتي منتهي ميشود، مثلاً شوري آب، به عين شوري، يعني نمك ختم ميشود. آبي كه شور است دو فرض دارد؛ يكي اينكه آن آب، خودش عين شوري باشد، كه معناي اين حرف آن است كه آبِ غيرشور در دنيا نبايد وجود داشته باشد، ولي چون آبِ غيرشور هم يافت ميشود، بنابراين آب، عين شوري نيست. حالت ديگر اين است كه چون خود آب، عين شوري نيست، پس شور بودنِ آب، بايد به ذاتي كه عينِ شوري است ختم شود. اين قاعدة بديهي را به اين شكل تنظيم كردهاند كه: «كُلُّ ما بِالعَرَضِ لابُدَّ اَنْ يَنْتَهِيَ اِلي ما بِالذّات»؛ يعني هر آنچه «عرضي» است - مثل شوري براي آب، يا تري براي زمين- حتماً به آنچه «ذاتي» است - مثل شوري براي نمك، يا تري براي آب- منتهي يا ختم ميشود و خلاصه چيزي كه عرضي است بايد به يك امر ذاتي ختم شود. يعني عقل هر انساني ميپذيرد كه هر شيريني بايد به عين شيريني ختم شود و هر شوري بايد به عين شوري ختم شود و هر تري بايد به عين تري ختم شود. «انسانيت»؛ واقعيتي غير محسوس حال طبق همين قاعده، آيا انسانيت انسانها مثل حسن و حسين و بتول... يك واقعيّت هست يا خير؟ مشكل اينجاست. دقّت بفرماييد آيا انسانيت هم يك حقيقت است يا خير؟! يعني؛ يك مفهوم ساختة ذهن است يا واقعاً يك حقيقت است، منتها حقيقتي فوق مادّي؟! شما ميفرماييد: حسن انسانيت دارد. معني اين حرف آيا اين است كه فقط جسم دارد؟! در اينصورت كه فرقي با ساير اجسام نميكند. يا ميگوييد: اين حسن، نموّ و تحرّك دارد، گياه و حيوان هم اين خصوصيات را دارند. چه چيزي باعث امتياز و افتراق حسن از ساير موجودات ميشود؟ حسن چه چيزي دارد كه شخصيت انساني به آن اطلاق ميشود؟ در حاليكه «نموّ» و «حركت» و «حس» عامل انسانيت نيست، از طرفي نميتوانيم بگوييم «انسانيت» چون محسوس نيست، پس وجود ندارد، چراكه وجودات غيبي از آنجهت كه وسيعتر از مادّه هستند، محسوس نيستند؛ نهاينكه چون محسوس نيستند، موجود نباشند. يكي از موضوعات در تفكر توحيدي اين است كه بايد در ماوراي پديدههاي كثيرِ محسوس، حقيقتِ واحدِ غيرمحسوس را بيابيم و اصل اساسي بينش ديني، توحيد و توجّه به حضور حقيقت واحدي است كه در ماوراء كثرات، موجود است. حال مگر بدون بينش توحيدي، ميتوان مقام امام را در هستي فهميد؟! كسي كه قدمش در وادي توحيد سست است، در وادي فهم مقام امامت در هستي، حتماً سستتر است. مگر در مباحث توحيد نخواندهايد كه در عالَم، وجوداتي غيبي هستند كه از بس وجودشان شديد است، ملموس و محسوس نيستند؟ مانند وجود ملائكه. و از طرفي خواندهايم كه ملائكه اشاره به ذات اَحدي خداونددارند. اوّلين شرط دريافت هدايت از قرآن اين است كه شما غيب را باور كرده باشيد، لذا در اوّل سورة بقره ميفرمايد: «ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقين?الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ...»؛ يعني كسي كه نظام فكريش اينقدر نازل است كه بالاتر از افق مادّه هيچ دريافت برتري ندارد، اين شخص هيچ ارتباطي با قرآن نخواهد داشت و از قرآن نميتواند هدايت بگيرد و به عرصة دين پا بگذارد. يعني بر آستانة بارگاه دين نوشته شده، هر كس معرفتش تا غيب صعود نكرده است، وارد نشود. پس يك وقت شما در مباني- كه مهمترين آن توحيد است- به باور نرسيدهايد، معلوم است كه در امامت هم به باور نخواهيد رسيد. ولي زماني مدّعي هستيد كه مبانيِ منطقي داريد، آن وقت است كه از اين مباني ميتوانيد نتيجه بگيريد. آيا وقتي چيزي ملموس و محسوس نيست، يعني نيست؟ يا اگر دليل عقلي بر وجود آن داريد، پس آن چيز هست، ولي وجودش بهطور معقول و غيبي هست. خداوند چون ملموس و محسوس نيست، آيا نيست؟! يا چون دليل عقلي بر وجودش داريم، پس هست، حتّي اگر مثل پديدههاي مادّي، ملموس نباشد، دليلي بر عدم وجودش نيست. «منِ» انسان مثل پديدههاي مادّي ملموس نيست، امّا دريافتش براي هر كس ساده و آسان است. و هركس قبول دارد كه علاوه بر «تن»، يك «من» هم دارد. حال برگرديم به اصل بحث كه بالأخره آيا «انسانيت» يك واقعيّت است يا واقعيّت نيست؟ انسانيت از مقولة وجود است براي انسانِ حسّي، «گوش» يك چيز واقعي است؛ ولي آيا انسانيتِ حسن و بتول هم يك چيز واقعي است؟ در ابتدا با توجه به چند صفت انساني ميتوان روشن كرد كه علاوه بر اين جسم ظاهري كه قابل ديدن است، هر انساني جنبهاي از وجود به نام «انسانيت» هم دارد و آن انسانيت يك بعد وجوديِ فوق مادّي است. يعني انسانيتْ خود يك پديده و واقعيّت است، منتها واقعيتي است غيرمادّي؛ به طوري كه انسانيتِ حسن از آن جهت است كه يك نحوة شجاعت دارد، كه آن شجاعت از بيباكي گرگ متمايز است، همچنين انسانيت حسن يك نحوه ميل دارد كه غير از شهوت خوك است و نيز يك ويژگي به نام تعقّل دارد كه آن را حيوان ندارد. اين نحوة خصوصيات در انسانها را كه غير از خصوصيات موجود در گرگ و خوك است- هر چند انسان از نظر حيات و ادراك با حيوان مشترك است- «انسانيت» ميناميم، بنابراين اولين نكتهاي كه بايد مورد توجه قرار گيرد اينكه انسانيت يك واقعيّت است. حال از آن جايي كه انسانيت در خود انسانها نيز شدّت و ضعفبردار است، مثلاً ميگوييم فلاني انسانيتش بيشتر است، لذا انسانيت از مقولة وجود است، چون وجود شدّت و ضعفبردار است و در همين راستا است كه ثابت ميشود انسانيت، خود يك وجود است، برعكس «ماهيت» كه شدت و ضعفبردار نيست و مقولهاي عدمي است. نكتة ديگر اينكه همانطور كه عرض شد؛ هر چيزي كه صفتي را دارد يا بايد آن چيز، ذاتاً داراي آن صفت باشد يا به چيزي ختم شود كه آن ذاتاً داراي آن صفت باشد4؛ مثلاً هر چيز شوري بايد يا خود عين شوري باشد يا به عين شوري ختم شود. هر انساني نيز يا بايد تمام انسانيت را داشته باشد يا انسانيت او به عينالانسان ختم شود و چون انسانها تمام رفتارهايشان انساني نيست و رفتارهاي حيواني از خود نشان ميدهند، و تا حدّي شهوت و غضبشان جنبة حيواني به خود ميگيرد و صورت عقل كامل نيستند، پس عين انسانيت نيستند. آري؛ نمودهاي غيرانساني در رفتارهاي انسانها ديده ميشود و اين نشان ميدهد كه عينالانسان نيستند و از طرفي تا حدّي از انسانيت برخوردارند. پس از نظر انسانيت بايد به يك عينالانسان ختم شوند و اين عينالانسان همان انسان كامل و يا به فرمايش دين، امامزمان (عج) است. خوب دقّت بفرماييد؛ مشكل ما در همين قسمت است كه متوجّه باشيم اوّلاً: انسانيت، يك واقعيت است و ما انسانها بهجهت برخورداربودن از آن واقعيت، انسان هستيم؛ ثانياً: عين انسان نيستيم؛ ثالثاً: چيزي كه انسان است و عين انسان نيست بايد به عينالانسان ختم شود و آن عينالانسان نميشود كه موجود نباشد، چراكه «انسانيت»، حقيقتي تشكيكي است، يعني شدّت و ضعفبردار است و لذا هم از مقولة وجود است و هم در راستاي شدت و ضعف داشتن، يك حدّ تام دارد كه همان انسان كامل است. شما ملاحظه ميكنيد كه همة اديان؛ يعني همة آنهايي كه حسّ برين خود را به كار انداختهاند، به يك انسان برين كه كلّ انسانيت از او سرازير ميشود، معتقدند. حالا به روشهاي مختلف ميتوان متوجه وجود مبارك و مقدس آن حضرت شد. در اين بحث به اين طريق وجود حضرت را مورد توجه قرار داديم. در بحث «آخرالزّمان؛ شرايط ظهور باطنيترين بُعد هستي» مباني نظري وجود حضرت حجت (عج) را از زاوية ديگر مورد بحث قرار دادهايم، همانطور كه در مقدمة بحث «نحوة ظهور حضرتحجتعجلاللهتعاليفرجه» برهان ديگري را ارائه نمودهايم. انسانيت؛ حقيقت يا اعتبار؟ در راستاي بحثي كه در اين برهان داريم عرض ميكنم؛ ما اگر يك مقايسهاي بين دو انسان معمولي كه يكي از ديگري برتر است، انجام دهيم، ملاحظه ميكنيم در عين اينكه هر دونفر آنها انسان معمولي هستند و هيچكدام هم معصوم نيستند، تفاوتهايي دارند و تفاوت اساسي انساني كه از ديگري برتر است، در داشتن حركت و حسّ و ادراك و بدن انساني نيست؛ بلكه در «انسانيت» است كه او در انسانيت رشد بيشتري دارد ولي آن ديگري در همين صفت ضعف دارد. يعني در همان حالتي ضعف دارد كه ابعاد ديگر انسان را جهت ميدهد به طوري كه آن كسيكه از انسانيت بهرة بيشتري برده است، شهوت و غضبش انساني است و نه حيواني؛ يعني غضب دارد، ولي نه غضبي همچون غضب گرگ؛ شهوت دارد، ولي نه شهوتي همچون شهوت خوك. امّا كسي كه از انسانيت بهرهاي نبرده است، شهوت و غضبش انساني نيست، بلكه حيواني است؛ پس نتيجه ميگيريم كه انسانيت يك حقيقتي است كه اگر در شخصيت كسي تجلّي كرد و در حدّ مناسبي به فعليّت درآمد، به همان اندازه او را از حيوانيت جدا ميكند.5 و لذا ميتوان گفت: «انسانيت، يك حقيقت متقن است و نه يك مفهوم اعتباري». از طرفي همانطور كه روشن است و قبلاً هم عرض شد «انسانيت» حقيقتي است كه در افراد مختلف شدّت و ضعف برميدارد و به اصطلاح فلاسفه، قابل «تشكيك» است، مثل «وجود» و يا مثل «علم»، كه شدّت و ضعفبردار است. و همانطور كه وجود، شدّت و ضعف برميدارد و وجود ضعيف داريم مثل عالم مادّي، و وجود شديد داريم مثل عالم مجرّدات، يك وجود مطلق هم داريم كه همان ذات احدي است، پس نتيجه اين شد كه: در عالم وجود، انسانيت يك واقعيّتي است كه بهطور شديد و ضعيف در انسانها وجود دارد و علاوه بر اين، يك وجه مطلق كه عاليترين و شديدترين وجه آن است موجود است، كه همان عينالانسان يا انسان كامل است كه آن انسان كامل،6 خودش يك وجود است، همانگونه كه تري يك وجود است و همة تريها از عين تري است؛ همة انسانيت انسانهاي معمولي در عين شدت و ضعفي كه در انسانيت دارند، هم از عينالانسان است و مثل عين شوري كه تمام درجات شوري به آن ختم ميشود تمام درجات انسانيت در يكجا جمع است به نام انسان كامل. حالا به اين جمله توجّه بفرماييد: همچنانكه هر مقيّدي به مطلق ختم ميشود و همچنانكه هر مابالعرضي به مابالذّات خود ختم ميشود، «انسانيت موجود در وجود هر انساني يك حقيقتي است كه به انسانالكلّ و يا عينالانسان و يا انسان كامل ختم ميشود. يعني انسانيت، يك حقيقت معنوي است با درجات مختلف كه يك اصلي دارد كه همان انسان كامل است.7 به طور مختصر بايد عرض كنم كه ما چند نوع هستي فوقمادّه داريم؛ يكي مقام ملائكه كه مجرّدند و هر كدام حامل اسمي از اسماء الهي هستند، يكي هم مقام ذات احدي كه فوق اين حرفهاست، يكي هم مقام انسان كامل كه مقام جامعيت اسماء الهي است و قرآن در مورد آن فرموده: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسْماءَ كُلَّها»8 بعد از ذات احدي، مقام انسان كامل است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم فرمودند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نُوري»؛ يعني اوّلين چيزي كه خداوند خلق كرد، نور من بود. اين نور، مقام انسان كامل، يعني حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله والسلم است و ناظر بر جنبة مادّي و جسماني پيامبر نيست. اين «من» كه در روايت ميفرمايد؛ ناظر بر «منِ» انسان كامل و انسانيت پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم است، نه «منِ» جسماني پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم. مقام نبوي قبل از ظهور در عالم مادّي به عنوان رسالت نبوي، خود يك حقيقت موجود در هستي است به نام «انسان كامل»، و همين حقيقت يعني انسان كامل در بستر تاريخ، ظهورات مختلفي در شخصيت ساير پيامبران و ائمه داشته تا در نهايت با ظهور كامل خود، حضرت مهدي (عج) به صحنه ميآيند. «عزيزالدين نسفي» كه شافعيمذهب است در كتاب انسان كامل ميگويد: «اي درويش! تمام عالم همچون ظرفي است پر از افرادِ موجودات و از اين موجودات هيچ چيز و هيچكس را از خود و از اين ظرف خبر نيست مگر انسان كامل، كه از خود و از اين ظرف خبر دارد و مُلك و ملكوت و جبروت هيچچيز بر او پوشيده نيست، اشياء را كَماهِيَ9 و حكمت اشياء را كَماهِيَ ميداند و ميبيند». «آدميان زبده و خلاصة كائناتاند و انسان كامل زبده و خلاصة آدميان است، موجودات به يك بار در تحتنظر انسان كاملند، هم به صورت و هم به معني.» «اي درويش! هر چيزي را مغزي است كه بيش از يكي هم نباشد و انسان كامل، مغز عالم هستي است كه بيش از يكي هم نيست.» مقامات انساني مقام انسان، در مراتب وجود، مقام جمع است؛ يعني هر سه مرتبة وجودي را دارد. مقام تعقّلش بهازاء عالم جبروت است و مقام تخيّلش بهازاء عالم ملكوت است، و مقام و مرتبة بدنياش بهازاء عالم ماده يا عالم ناسوت است. پس؛ انسان، هر سه مقام هستي را يكجا دارد، منتها به شدّت و ضعف، يعني مقام عقل انساني، مظهري از عقل كل است، و مقام مثال و خيال انساني، مظهري از مقام و عالم مثال منفصل و يا برزخ است و انسان در هنگام خواب كه جنبة بدني و مادّي آن ضعيف ميشود، به نشئة مثال ميرود و همين انسان در جنبة بدنياش در مقام مادّي و طبيعت، در عالم مادّه است. اين حالت را كه انسانْ بِوَحْدَتِهِ در هر سه مقام و مرتبة عقل و خيال و بدن حاضر است، حالت جمع گويند، اين است كه به اصطلاح عرفان انسان داراي مقام «كون جامع» است و به عبارت ديگر، انسان در مقام «حضرت خمس» است كه حضرت و مقام جامع است.10 از آن جايي كه انسان كامل جامع اين مقامها به نحو اَتَمّ ميباشد، محور همة اين مقامها است. دقّت بفرماييد! «مقام انسان، مقام كون جامع است؛ يعني مقامي كه همة مراتب هستي را يكجا دارد». عينالانسان، يعني انسان كامل كه مغز و عصارة كلّ هستي است، حقيقت اين مقامات است و سه نشئه عالم عقل و عالم مثال و عالم ارض را مطلقاً در قبضه دارد. براي تقريب به ذهن ميتوان گفت: مَثَلِ انسان كامل در عالم هستي، مَثَل نفس است در بدن.11 به سيطرهاي كه نفس بر بدن دارد دقّت بفرماييد. ملاحظه ميكنيد كه بدن شما بهطور كامل در قبضة نفس شماست. ابتدا خود شما، يعني نفس شما كاري را اراده ميكند، سپس بدن آن را انجام ميدهد. شما چگونه بر بدن خود سيطره و قدرت داريد؟ شما بدنتان را تماماً در اختيار داريد و در همه جاي آن هم تماماً حاضريد. انسان كامل هم تمام هستي را در قبضة خود دارد، همانگونه كه نفس، بدن را در قبضة خود دارد. از طرفي دو نحوة حضور براي نفس در بدن هست: يكي اينكه در همهجاي بدن حضور«كامل» دارد، يعني در همهجاي آن حاضر است و جايي از بدن نيست كه نفس در آنجا حاضر نباشد، ديگر اينكه در همهجاي بدن «تماماً» وجود دارد. يعني همهجا هست و همهجا تماماً وجود و حضور مييابد، پس حضوري كامل و تمام دارد. يعني شما ميگوييد: «من تماماً خودم ميبينم و تماماً خودم ميشنوم»، اينطور نيست كه يك طرفِ نفس شما ببيند و طرف ديگر آن بشنود، بلكه نفس شما تماماً در همة اعضاي بدن خود حاضر است.12 انسان كامل كه محور هستي است، حضور كل است. قطب عالم امكان است، حضور كل است، يعني جايي نيست كه نباشد و يا درآنجا حضورش «تمام» نباشد. ممكن است شبهه شود كه پس تفاوتش با خدا چيست؟! ميگوييم تفاوت در اين است كه انسان كامل مخلوق خدا است، منتها يك مخلوق برين و برتر؛ و البته حفظ مراتب سر جاي خودش محفوظ است، و حضرت حق حضور اَحديِ ذاتي در عالم دارد، و انسان كامل، حضور انساني در عالم دارد. معني «كَوْنِ جامع» بودن انسان وقتي رسيديد به اينكه انسان، «كون جامع» است و كون جامع يعني حقيقت كلّ هستي؛ و انسان كامل يعني حقيقت انسان؛ و حقيقت انسان، يعني حقيقت كلّ هستي؛ و حقيقت كلّ هستي، يعني باطن كلّ هستي؛ و باطن كلّ هستي، يعني قطب عالم امكان؛ و حضور قطب عالم امكان در هستي مثل حضور نفس در بدن، داراي حضور كل است؛ متوجه ميشويم كه حضور حضرت حجّت (عج) در هستي، حضوري تمام و كامل است. البته حضوري با هويّت انساني، نه هويّت مَلكي، نه مثل حضور حضرت جبرئيل (عج) كه حضورش به نحو «كَوْن جامع» نيست، بلكه حضور اسم عليمِ حضرت حق است، ولي حضرتحجّت (عج) انسان كامل است نه مَلَك است به تنهايي، و نه جسم است به تنهايي، بلكه كون جامع است. انساني كه قطب عالم امكان شد، و كَوْنِ جامع گشت، ديگر حضورش كل است. چون باطنيترين، يعني جامعترين مرتبة وجود است و هرچيز كه باطنيتر و مجرّدتر شد، حضورش شديدتر خواهد شد و جايي نيست كه از حضورش خالي باشد مثل حضور نفس در بدن. اين نحوة حضور و اين نحوة وجود، تنها وسيلة ارتباط انسانيت انسان با عالَمِ غيب است، و لذا اين حالت را واسطة فيض ميگويند. چون شما انسانيد و براي به كمال رسيدنتان بايد در انسانيت، كامل شويد، پس بايد از طريق انسانِ كامل، كمالات انساني خود را از خدا بگيريد و لذا آن حضرت براي شما واسطة فيض است. از آنجا كه او كون جامع است و همة مراتب وجود را در خود دارد و واسطة فيض براي كلّ هستي است، منتها به نحو جداجدا، به نحوي كه از مرتبة عقل آن حضرت، عالم عقل و عالم جبروت بهره ميگيرند و از مرتبة مثال آن حضرت، عالم مثال و ملكوت بهره ميگيرند و عالم ناسوت از نزول مرتبة مثالي آن حضرت تحقّق مييابد، ولي آن حضرت واسطة فيض است براي انسانها به نحو جامع، انسانها از مقام جامعيت آن حضرت ميتوانند برخوردار شوند و در انسانيت كامل گردند. توسّل به ولايت ائمه سلام الله عليه يا طريقة ارتباط با غيب عالم تا اينجا تئوري مسئله روشن شد كه يك وجودِ غيبي كلّي به نام عينالانسان در هستي وجود دارد و اين عينالانسان هويتي انساني دارد. شما براي انسان شدنتان يك راه بيشتر نداريد و آن اين است كه از طريق باطن، با باطن انساني و باطن هستي و با محور و قطب هستي مرتبط شويد و انسانيت بگيريد. اين را توسّل انسان به ولايت كل گويند.13 در تمام ادوار هستي، هميشه انسان كامل داشتهايم با ظهورات مختلف. در نبيّ آمد بيان راه كرد* در وليّ از سرّ حق آگاه كرد و قبل از آنكه در آخرالزمان ظهور كامل كند: گاه موسي و گهي عيسي شود* گاه كوه قاف وگه عنقا شود ظهور بيروني حضرت، وجهي از وجود مبارك اوست، اصل وجودي ايشان كه مدد رسان همة انسانها ميتواند باشد، وجه كلّي غيبي ايشان است. هيچ قلبي در مدد گرفتن از انسان كامل محروم نيست. و هيچ قلبي نيست كه از انسان كامل انسانيت نگيرد. تئوري را دقّت بفرماييد. اگر شما رسيديد به اين مسئله كه يك كلّالانسان يا يك انسان كل در صحنه است، حالا آيا ميخواهيد انسان شويد يا ميخواهيد يك قهرمان المپيك باشيد؟! انسان كامل، يعني در تعادل انساني، يعني در انسانيت، تعادل محض داشتن. تعادل محض در انسانيت يعني هيچ بعدي از انسان چنان رشد نميكند كه مانع از رشد ديگر ابعاد انساني گردد. اگر انسان در تعادل انساني، جامع شود، هر استعدادي از او به سطح انساني رسيده است، و فقط از طريق انسان كامل است كه ميتوان در تمامي ابعادِ وجودي به سقف نهايي انساني رسيد.14 حال اين انسان كامل چه پيدا باشد و چه پنهان. شما براي مدد گرفتن از وي، نيازمند حيات جسماني او نيستيد؛ يعني وجود مقدس جسماني حضرت، تأثير اصلي را در ميزان مدد گرفتن شما از آن وجود مبارك ندارد، هر چند براي طالبان او ظهور و وجود جسمانيِ مقدس آن حضرت، دريچة ارتباط بهتري با آن حضرت است. قرآن در آية شريفه73 سورة انبياء ميفرمايد: «وَ جَعَلْناهُم اَئِمَّة» ما اين پيامبران و فرزندان معصوم ابراهيم (عج) را – كه شامل ائمه ما هم ميشود- امام قرار داديم، «يَهْدُونَ بأمْرِنا» كه به امر ما هدايت ميكنند، و هدايت به «امر» يعني هدايتي كه از طريق «كُنْ فَيَكُون» انجام ميگيرد، يعني بدون ابزار و تعليم و تعلّمهاي عادي، هدايت كند. يعني شما را از درون نجات ميدهند. فرمود: «بِأمْرِنا»؛ امر، يعني ايجاد بيزمان، چون در آية 54 سوره اعراف ميفرمايد: «اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْر» يعني بدانيد كه خدا را دو ايجاد است؛ ايجاد زمانمند كه به آن «خلق» گويند، مثل خلق زمين يا جسم انسان، و ايجاد بيزمان، مثل روح انسان يا خلق ملائكه كه به آن «امر» گويند. پس «امر»، آن نوع ايجادي است كه شأن آن «كُنْ فَيَكُون» است؛ يعني با باطن و جنبة بيزمان شما سرو كار دارد كه در آيه 82 سوره يس به آن اشاره دارد و ميگويد: «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون». حضرت حجّت (عج) به عنوان همان مقام «امام» كه در آيه 73 سوره انبياء مطرح است، مقامشان، مقام هدايت به «امر» يا تصرف در باطن است15 و امام با چنين مقامي همچنانكه عرض شد، هميشه در صحنه است و مددش هرگز پنهان نيست. كجاست قلبي كه اين امدادهاي غيبي را بگيرد؟ چگونگي رابطة امامزمان (عج) با عالم آيا رابطة حضرت با عالم، رابطهاي است كه ما با بدن خود داريم؟ همانطور كه بدن ما روي دست ما مانده و از آن در زحمت هستيم، رابطة امام (عج) با عالم ماده اين طور است؟ آنهايي كه سعي كردهاند عمر طولاني حضرت را بر پاية مسائل زيستشناسي توجيه نمايند به حضرت و مقام آن حضرت توجّه كافي نداشتهاند چراكه حدّ فهم بحث طولاني بودن عمر شريف آن حضرت، بالاتر از حدّ فهم علم زيستشناسي است. كلّ عالم در قبضة مقامِ واسطة فيض است. او واسطة فيض بين خدا و عالم هستي است، يعني «السَبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَالْاَرْضِ وَ السَّماء» است. وجود عالم به اعتباري از مقام او سرچشمه ميگيرد. و در هر دوره از زمان، مصداقهاي آن مقام فرق ميكند. يك حقيقت است كه جلوهاش تغيير ميكند و ظهور ائمه سلام الله عليه، مصداقهاي ظهور آن مقاماند. آيا واسطة فيض مثل من و شما بدنش روي دستش مانده و نميداند چهكارش كند؟ آيا بدنش برايش مشكل ايجاد كرده است و گرفتار پيري و فرسايش بدنشان هستند؟ يا كلّ هستي در قبضة اوست؟ دقّت بفرماييد. رابطة حضرت با هستي، رابطة ايجادي است و در يك لحظه در مكانهاي متعدّدي ميتواند باشد و هر جايي هم كه بود، تماماً - جسماً و روحاً- حاضر است. مانند «منِ» شما در بدنتان. شما خودتان تماماً ميشنويد و همان زمان تماماً خودتان نيز ميبينيد. يعني حضور نفس در بدن به اين صورت است كه همه جاي بدن تماماً هست. اگر قطب عالم امكان، مغز عالم امكان است، حضورش در عالم، مثل حضور نفس در بدن است. پس حضرت همهجا هست و تماماً هم هست. نحوة رؤيت حضرت (عج) حالا اگر براي كسي يا كساني ظهور كرده است- يعني ظهور عيني- آيا حضرت پايين ميآيد يا آنهايي كه حضرت را ديدهاند مقام انسانيتشان بالا رفته است؟ آيا حضرت در مقام روح شما ظهور ميكند يا در مقام جسم شما؟ اگر در مقام جسم شما ظهور ميكند پس چرا بايد عبادت كنيد تا حضرت را ببينيد؟ مگر نه اين است كه عبادت كردن يعني متعاليكردن وجود خود؟! پس جهت وجود شما بايد غيبي شود تا با غيب هستي روبهرو گردد. چرا آنهايي كه حضرت را ميبينند بعد از اينكه يكمرتبه متوجّه ميشوند كه نكند اين آقا، حضرت امامزمان (عج) باشند، در همان حال ديگر حضرت را نميبينند؟ اگر بنا بود كه حضرت ظهور مادّي كرده باشد بايد وقتي از جلوي چشم شما غايب شدند، بالأخره در گوشهاي در اين دنياي مادّي پنهان شده باشند. در موقعي كه شما مفتخر به رؤيت حضرت شدهايد، امام، مادّي شده است يا شما با عبادت و ايجاد صلاحيت، غيبي و غيببين شدهايد؟ به نظر ميرسد آنهايي كه حضرت را ميبينند، حضرت را از بعد غيب ميبينند، و ارزش موضوع هم در همين جهت است. آري؛ آن موضوع ديگري است كه وقتي متوجّهايم حضرت واسطة فيضاند، هر لحظه اراده كنند هزاران بدن براي خود ظاهر و ايجاد ميكنند و هر لحظه هم كه اراده كنند، هر بدن خود را به غيب ميبرند. اين نحوه ظهور جسمي و مادي حضرت براي در راه ماندگان ممكن است و اين غير رؤيتي است كه در اثر شايستگي روحي و قلب براي افراد حاصل ميشود. عرض ما فعلاً در مورد رابطه آن حضرت است با عالم و بدن خود كه بايد روشن شود، من كه محكوم بدن هستم، بدنم آنچنان در قبضة من نيست كه عالم در قبضة حضرت است. چراكه مقام حضرت، مقام كون جامع است با تمام احاطه كامل بر همة مراتب وجود به طوري كه اين احاطه آنقدر زياد است كه مقام «من» در تنِ من با آن همه احاطهاي كه دارد، در آن حد نيست. همچنانكه عرض شد؛ مقام ائمه سلام الله عليه مقام كون جامع است و در آيه 73 سوره انبياء فرمود: «وَ جَعَلْناهُم اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأمْرِنا» فرمود: «بأمْرِنا» و در جاي ديگر فرمود: «أنَّما اَمْرُهُ إذا اَرادَ شَيئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون» يعني امر خدا آنچنان است كه اگر چيزي را اراده كرد كه بهوجود آورد، مثل اين است كه بگويد: بشو! و ميشود. دقّت بفرماييد. پس حالا كه مقام امام(طبق آيه) مقامِ هدايتِ به «امر» است، و مقام «امر» هم آنچنان است كه بگويد بشو! و ميشود، حضرت همينكه اراده بفرمايد، بدن برايش خلق ميشود. مگر خداوند دنيا را چگونه خلق كرده است؟! مثلاً سنگهاي جهان را از كجا آورده است؟ اصلاً از جايي نياورده است، ايجادشان بر اساس«كُنْ فَيَكُون» است. يعني فرمود «بشو» و شد. حالا اگر دنيا به آخر رسيد خداوند اين سنگها را چه كار ميكند؟ اگر بداني چگونه خلق كرد، آن وقت ميداني چطور آنها را ميبرد. يعني با يك اراده آنها را ايجاد كرده و با يك اراده هم آنها را هيچ ميكند. اين روايت را شنيدهايد كه ميفرمايد: «سوره مباركه يس، قلب قرآن است»، دو آيه در اين سوره است كه ميفرمايند: مغز اين سوره اين دو آيه است كه ميفرمايد: «أنَّما اَمْرُهُ إذا اَرادَ شَيئاً أنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون?فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُون»16 ميفرمايد: «امرِ» خدا - كه عرض شد امر؛ ايجاد بيزمان است و خلق؛ ايجاد كردن با زمان است- آنچنان است كه چون شئاي را اراده كرد كه به وجود آيد، مثل اين است كه بگويد: بشو، و آن ميشود. سپس درآية بعد ميفرمايد: منزّه و بسيار بلندمرتبه است خدايي كه در دست اوست ملكوت هر شيء و به سوي او برگشت ميكنند، يعني برگشت عالم هم براي برگشت به خدا با يك اراده بيشتر نيست. اگر كسي رابطة خداوند را با عالم نفهمد، محال است اين برگشت عالَم بهسوي خدا را بفهمد. رابطة خداوند با عالم، رابطة كن فيكون است. مثل اينكه شما با يك اراده، يك پرتقال در ذهنتان ايجاد ميكنيد و بعد هم با يك اراده آن چيزي را كه ايجاد كردهايد هيچ ميكنيد، كافي است از توجه به آن منصرف شويد بهكلي از بين ميرود. رابطه حضرت حجّت (عج) نيز (درمقام واسطة فيض) با كلّ عالم مادّه، رابطة كن فيكون است. اگر اراده كند، نه تنها بدن خود را بلكه هرچه را خواست خلق ميكند. حالا آيا درست است رابطة حضرت را با بدنشان طوري تصوّر كنيم كه اين بدن روي دست آن حضرت ميماند؟! مگر اين دنيا روي دست خداوند مانده است كه حالا مثلاً اگر قيامت شد اين سنگها را نداند كه چه كند؟! يا اينكه نه؛ سنت «إنّالله وَإنّا اِلَيْهِ راجِعُون» قانون و نظام هستي است، عالم به ارادة حق جلوه كرده است و سپس به سوي حق برميگردد. در حديث قدسي داريم: «بندة من! اطاعت مرا بكن تا من تو را مثل خودم قدرت بدهم، من به شئ ميگويم بشو، ميشود، تو را چنين قرار ميدهم كه بگويي بشو، و بشود»17 حالا در مورد حضرت حجّت (عج) مسئله كاملاً چنين است. دقّت بفرماييد اگر حضرت اراده بفرمايند كه در يك مكان باشند، آيا ميشود در همان زمان در جايي ديگر باشند؟ جواب اين سؤال را داديم و گفتيم كه حضور حضرت مثل حضور نفس شما در بدن شماست، كه نفس شما در همهجاي بدنتان حاضر است و همهجاي بدنتان هم تماماً هست؛ يعني شما تماماً خودتان ميبينيد در حالتي كه در همان لحظه تماماً ميشنويد و اينطور نيست كه با يك طرف نفستان ببينيد و با يك طرف آن بشنويد. حضرت (عج) بدن خود را ايجاد ميكنند پس ملاحظه كرديد كه ارادة حضرت كافي است تا بدنشان را ايجاد كنند، نه اينكه فكر كنيم مثل بنّا كه اجزاي ساختمان را كنار هم ميآورد، حضرت (عج) هم اينطوري بدنشان را جمع ميكنند. چراكه روشن شد مقام حضرت، مقام «اَمْر» است. بنابراين حضرت ميتوانند همزمان در چند جا بدنشان را ايجاد كنند و هرجا اراده كنند جسماً و روحاً حاضر باشند و در هر جايي هم با تمام وجود حاضر باشند.18 به طوريكه اگر الآن اينجا باشند و نظر به اين جا داشته باشند حواسشان به شما و اطراف شما، از خود شما بيشتر و جمعتر است. و در عين حال همهجا هم هستند و در همه آنجاهايي هم كه هستند از همة افراد حاضر در آنجا حاضرتراند. چون از همة مخلوقات درجه تجردشان بيشتر است، پس حضورشان در هر جا از همه بيشتر است.19 در واقع همزبان با مولوي بايد گفت: اي غايب از اين محضر، از مات سلامالله* اي ازهمه حاضرتر، از مات سلامالله چون ماه تمام آيي، آنگاه به بام آيي* اي ماه، تو را چاكر، از مات سلامالله هم جان جهاني تو، هم گنج نهاني تو* هـم امن و اماني تو، از مـات سلامالله ختم نبوت و ختم ولايت تئوري مسئله «نحوة حضور حضرت امامزمان (عج) در هستي» همراه با دلايل عقلي براي اين نسل قابل بحث است، البته؛ همانطور كه در مقدّمه عرض كردم از آن جهت كه عموم ما مقدّمات موضوع را نداريم، ممكن است بهخوبي نتوانيم آنرا بفهميم و تصوّر كنيم، ولي اينطور نيست كه قابل بحث و اثبات نباشد، آري نياز به مقدّمات عقلي دارد و تا آن مقدّمات عقلي را نگذارنيم، تصوّر خوبي از موضوع نخواهيم داشت. اين موضوع از بس دقيق و ظريف است و موضوعي صراطي است؛ يعني «از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است»، بايد مدّتي از عمرمان را صرف فهم نحوة حضور اماممان در هستي، بكنيم. به خوبي در جاي خودش روشن است كه جان هر انساني براي اشباع انسانيتش فقط با انسان كامل روبهرو است و بايد از او مدد بگيرد و او صاحب ولايت كامله و خاتمة ولايت است. يك ختم نبوّت داريم و يك ختم ولايت. نبوّت از حضرتآدم (عج) شروع شد و به حضرت رسول صلي الله عليه و آله والسلم ختم گشت و ولايت مخصوص اسلام از حضرت علي (عج) شروع شد و به حضرت حجّت (عج) ختم خواهد شد. نبيّ صلي الله عليه و آله والسلم به حكم نبوّت، حكم شرعي و تكليف شرعي به شما ميدهد و«وليّ» مدد غيبي ميكند. البته؛ پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم هم «نبيّ» است و هم «وليّ»؛ امّا امامان فقط «وليّ» هستند، چه امام مثل حضرت ابراهيم (عج) كه بعد از پيامبري به مقام امامت نائل شدند و چه امام مثل حضرت اميرالمؤمنين (عج) كه بدون آنكه نبي باشند، امام و وليّ هستند.20 زماني كه مقام امامت به حضرت ابراهيم (عج) داده شدو خدا فرمود: «إنّي جاعِلُكَ للِنّاسِ اِماماً» حضرت خيلي آن مقام را پسنديدند و ملاحظه فرمودند بعد از نبوّت براي درست به نتيجه رساندن نبوّت، مقام «امامت» نياز است و لذا براي فرزندانشان آن مقام را تقاضا كردند تا اين نبوّت را آنها بتوانند به نتيجه و به ثمر برسانند و گفتند:«وَ مِنْ ذُرّيَّتي؟» يعني خدايا! آيا ممكن است اين مقام «امامت» را به فرزندان من هم بدهي. خداوند وعده داد كه اين عهد من به فرزنداني كه ظالم هستند نميرسد«لايَنالُ عَهدِيالظّالِمين» پس اگر فرزندي از ابراهيم (عج) در هستي باشد كه به هيچوجه ظالم نباشد، يعني هيچ نقصي نداشته باشد و بهواقع معصوم باشد، طبق صريح اين آية قرآن ميشود امام باشد. وقتي از نظر تاريخي، بررسي ميكنيم ميبينيم حضرت رسول صلي الله عليه و آله والسلم فرزند اسماعيل (عج) است، و بر طبق قرآن ايشان معصومند و قرآن به عنوان نمونه در مورد حضرت رسولاكرم صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايد: «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي»؛ يعني هيچ كلامي از روي هوس نميگويد، فرزندان پيامبر نيز از نسل پيامبرند و طبق آية تطهير21، اهلالبيت پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم از هرگونه رجس و پليدي و گناهي پاكند. فرمود: «إنَّما يُريدُالله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُالرِّجْسَ اَهْلَالْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (ما اراده كرديم شما اهلالبيت، در نهايت طهارت، يعني در مقام عصمت قرار گيريد). طبق اين مقدّمات نتيجه ميگيريم؛ حضرات ائمه همگي امامند، به همان معنايي كه حضرت ابراهيم (عج) و فرزندانشان مثل اسحاق و يعقوب و.....، امام شدند. (البته در بحثهاي امامت، روي اين مقدّمات و نتيجهگيري بايد بيشتر بحث شود). بركات توجه به امامزمان (عج) با توجه به اين مقدمات؛ مقامِ امامزمان (عج)، مقام ختم ولايت و صاحب ولايت كليّة الهيّه در زمين است. امامي كه صاحب ولايت الهي است، يعني كسي كه از طريق باطن شما را مدد ميكند. در همين راستا عاشقان حضرت مهدي (عج) بيداراني هستند كه متوجّهاند يك انسان كاملي جهت افاضة مددهاي غيبي و براي ريزش انسانيت بر جان هر انساني، در هستي هست و خودشان را به او سپردهاند كه البته مفصّل اين موضوع در جاي خودش بحث شده است. جامعهاي كه متوجّه قطب برين انساني بشود، روزمرّگيهاي اجتماعي را افق خود قرار نميدهد. يكي از خبرنگاران ايتاليا پس از آنكه ابرقدرتها، صدام را به سلاح شيميايي مجهّز كردند و نيروهاي انقلاب اسلامي از منطقة فاو عقبنشيني كردند، مصاحبهاي با يكي از مسئولين جمهوري اسلامي انجام داد. خبرنگار ميپرسد: «همه ميدانند اين حرفهايي كه شما ميگوييد حرفهاي خوبي است؛ امّا آيا شما فكر ميكنيد حرفهاي شما عملي هم هست؟!» توجّه بفرماييد جامعة كنوني دنيا ميدانند كه سخن ما دروغ نيست، ولي معتقد است كه عملي نيست. جهان را يأس گرفته است و لذا به باطل تن داده است، چون حق را عملي نميداند. آن مسئول در جواب او دقيقاً انگشت گذاشتند روي مشكل آنها و جواب دادند: «ما مثل شما مأيوس نيستيم». جامعهاي كه متوجّه قطب برين انساني شود، روزمرّگيهاي اجتماعي را افق خود نميگيرد و در تحرّك به سوي حياتي بلند از پاي نمينشيند. و ظلم طاغوتها را به عنوان يك واقعيّت پايدارِ در حيات زميني حكشده نميداند و اين ظلمها شعلة اميدش را خاموش نميكند. چون اين فكر با اعتقاد به وجود امام زمان (عج) نميسازد. يأس و سكون و سكوت، چشم برگرداندن است از يك واقعيّتي به نام پيروزي حق بر پيشاني نظام الهي. بايد بدانيم كه افق حيات انساني تاريك نيست و اميد به آيندهاي روشن، خودفريبي نيست؛ بلكه چشم دوختن به يك واقعيّت مسلّم است و برعكس، نظر را از حضرت حجّت (عج) برداشتن، فرار كردن از يك واقعيّت حتمي است. يقين؛ مقدمة تحقّق و ايجاد اين يك قاعده است كه اگر به حقيقتي يقين پيدا كرديد آن حقيقت محقّق ميشود– البته شرطش آن است كه آن چيزي كه ما بدان يقين پيدا ميكنيم وجودش حقيقي باشد و نه وَهمي- خدمت حضرت رسولاكرم صلي الله عليه و آله والسلم مطرح شد كه ياران حضرت عيسي (عج) روي آب راه ميرفتند. حضرت فرمودند: «اگر يقينشان بيشتر بود، در هوا سير ميكردند.» اين مطلب خود بحثي مفصّل نياز دارد، ولي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم ميخواهند بفرمايند در عالم چنين قاعدهاي هست، حالا اگر شما هنوز به آن نرسيدهايد، نه از آن جهت است كه خداوند چنين قاعدهاي خلق نكرده است، بلكه لازمة بهدستآوردن آن، يقين بيشتر به چنين لطفي از طرف پروردگار است تا در اثر وجود چنين يقيني آن لطف متعالي واقع شود. توجّه بفرماييد! آيا شما ميتوانيد در حالت عادي اراده كنيد و چيزي را در عالم خارج ايجاد كنيد؟ در ذهنتان چطور؟ در حالت عادي در ذهن خود ميتوانيد هر چيز را كه خواستيد ايجاد نماييد، چون ذهن شما با شما يك ارتباط غيرمادّي دارد. شما به راحتي اين كار را ميكنيد. اگر شما از نظر توحيدي و معنوي خيلي قوي شويد، هر چه را با آن اراده توحيدي خود، اراده كنيد در بيرون ايجاد ميشود. همانطور كه شما در قيامت اينگونه ميشويد. كاري كه شما الآن در ذهنتان انجام ميدهيد، اگر حكم بدن ضعيف شود و يا از بين برود (مثل قيامت) هر چه اراده كنيد در بيرون محقّق ميشود. چون رابطة شما با خارج و دنياي بيروني، مثل رابطة شما با ذهنتان ميشود. يك عارف سالك كه حكم بدنش را ضعيف كرده است، هر چه را با آن ارادة معنوي خود، اراده كند به اذن الهي در بيرون خلق ميشود. در مورد ائمه سلام الله عليه نيز حتماً شنيدهايد. «ابوهاشم» نقل ميكند: به دنبال امامحسنعسگري (عج) سوار مركب بودم و در همان حال به فكر قرض خود افتادم كه موعدش رسيده بود و با خود ميانديشيدم كه آن را از كجا اداء كنم، امام (عج) رو به من كرده و فرمودند: «خدا آن را ادا ميكند»، آنگاه حضرت در حاليكه بر زين مركب سوار بودند خم شدند و با تازيانهاي كه در دست مباركشان بود خطي به روي زمين كشيدند و فرمودند: «اي ابوهاشم پياده شو و بردار و پنهان كن». من پياده شدم و مشاهده كردم يك شمش طلا است.22 - نمونههايي از ايجاد كردن در سيرة ائمه معصومين سلام الله عليه بهخصوص و در بقيّة عرفا به صورت نازلتر به چشم ميخورد- رابطة حضرت را با بدنشان و با بقيّة عالم و با قلب مؤمنين، رابطة ايجادي يا «امري» بدانيد و خوب مسئله را بشناسيد تا بهراحتي باور كنيد و از اين شعور برين يعني اعتقاد به وجود حضرت خود را محروم نكنيد. اگر ملّتي بهواقع و با تمام وجود ظهور حضرت را اراده كند و آنرا جزء تقاضاي واقعي خود قرار دهد تا خداوند آن حضرت را ظاهر كند، آن غيبِ بزرگِ عالم، ظهور ميكند. دوري حضرت، ريشه در ضعف اراده و تقاضاي ما دارد. همين باورِ اصيل شيعه خود وسيلهاي براي ظهور حضرت است، بايد تقاضا را شديد كرد، نظام ديني يك نظام لطيفي است و بايد به ظرائف آن توجه داشت. در جملة قبل عرض كرديم؛ شما براي نجات زندگي اجتماعي، سياسي خود بايد راجع به حضرت فكر كنيد. ولي بنده معتقدم تا مسئله از بعد نظري و عقيدتي حل نشود طرح مسئله از جهت اجتماعي، سياسي مفيد نيست. پس بايد ابتدا ابعاد وجود مبارك حضرت در هستي، از جنبههاي نظري بررسي شود. در روايات با اين مضمون داريم كه هر كس راجع به مسائل ديني خوب فكر نكرده است، ولي در مسائل ديني خيلي تحرّك دارد، احتمال بدهيد منافق است، چون منافق خوب فكر نميكند و اهل «تَفَقّه» در دين نيست، ولي خيلي كار ميكند. اين خطرناك است كه افراد جامعه در مسائل ديني خوب فكر نكنند ولي ادعاي ديني داشته باشند. مسئله معرفت به وجود حضرت حجّت (عج) نيز بايد از جهت علمي حل شود. بنده؛ اين موضوع را در دستگاه فكري خاصّي مطرح كردم. از طريق دستگاههاي فكري ديگري نيز ميتوان مسئله را بررسي كرد. خودِ قرآن براي اثبات امامت، مباني فوقالعاده خوبي دارد؛ چراكه اگر اثبات كرديم قرآن سخن صدق است و نبي حقيقتاً نبيالله است، خود قرآن وسيلهاي ميشود براي اثبات ادّعاهاي بعدي. بهقول صدرالمتألهين(رحمةاللهعليه) سخن معصوم سلام الله عليه و قرآن ميتواند حدّ وسط قضيه قرار گيرد، به شرطي كه ابتدا براي قلب شما اثبات شود كه قرآن حق ميگويد و يا آن سخن، سخن امام معصوم است.23 بنابراين؛ بعد از معرفت به چگونگي وجود حضرت، جهت سياسي مسئله هم چيز خوبي است. اعتقاد به جنبة اجتماعي، تاريخي و سياسي وجود مبارك حضرت كه بقاي جامعه را تضمين ميكند، نكتهاي است كه بايد روي آن كار كنيد ولي ديگر در اين جلسه نميتوان به آن پرداخت.24 بركات ارتباط قلبي با امامزمان (عج) تأكيد بنده اين است كه ارتباط حضوري بين عاشقان وليّاللهالاعظم، با آن حضرت يك ارتباط ملموس شيريني است كه هر كس از آن محروم شود از عيش بزرگي محروم شدهاست. آيا شما در اينباره فكر كردهايد كه همين حالا ميشود قلباً با حضرت ارتباط داشت؟ آيا روي اين مسئله وقت گذاشتهايد؟ البته؛ نه به يك شكل ارتجاعيِ انحرافي كه انجمن حجّتيه فقط شعارش را داد و از عقايد خرافي مردم، بناي خود را ساخت، يا اينكه امروزه گروههايي مردم را مشغول اين موضوعات كردهاند كه چه كسي امام را ملاقات كرده و در واقع مردم را مشغول افراد ميكنند تا متوجه مقام امام (عج)، اين نوع برخوردها با موضوع، برخوردهاي خطرناكي است. ولذا آنها عموماً طعمة بازيهاي سياسي غرب و استعمار ميشوند. از همانها بپرسيد حضرت را چگونه قبول داريد؟ معلوم نيست تصوّر و انديشة صحيحي از حضرت (عج) داشته باشند. يك وقت عشق به حضرت حجّت (عج) دكانداري است و يك زماني يك بيدارباش است. نسل نو كه نسلي بيدار است حيف است كه از ارتباط قلبي با انسان كامل محروم باشد. اگر شما رسيديد به اين كه كسي هست كه به شما كمك جدّي ميكند، يعني تمام انسانيت شما را هدايت ميكند پس بايد با او ارتباط داشته باشيد آن هم ارتباطي ارادتمندانه. حداقل روي اين مطلب فكر كنيد. عدّهاي هستند كه با چشم باطن، مثل زماني كه شما در خواب، چيزي را ميبينيد، حضرت را ميبينند، بعضيها در حدّ رؤيت باطني نيستند، ولي قلبشان آماده است و از انوار و هدايتهاي آن حضرت مدد ميگيرند. زمان، زماني نيست كه اين دنيا و قراردادهايش، براي زندگي به تنهايي كافي باشد و از امام زمان (عج) محروم باشيم. صاحبِ امر براي مدد به ما انسانها حضرت حجّت (عج) است. هنگامي كه شما با مقدّماتي توانستيد مسئله را براي خودتان حل كنيد، آرامآرام، چشم قلب شما نسبت به توجّه به آن مقام عظيم بينا ميشود. آن وقت خود امام وجود خودش را براي قلب شما ثابت ميكند. مگر خداوند نميفرمايد: «اگر شما با عبادات خود به سوي من آمديد، من آنچنان شما را ديندار ميكنم كه به يقين برسيد»25 اين وعده حق است كه شما با ايمان بياييد، من شما را به يقين ميرسانم. شما مسائل علمي و معرفتي امامت را حل كنيد، بعداً از طريق بندگي خداوند، به سمت اين قطب عالم امكان برويد، ببينيد چه مددهايي ميكند كه بنده شرمنده ميشوم از اينكه از آن مقام برين، بهطور سطحي برايتان سخن گفتم، والله شرمندهام. مرحوم آيتالله طهراني از قول آيتاللهقاضيطباطبايي(رحمةاللهعليه) نقل ميكنند كه: «اگر كسي درست سير و سلوك كند، حتماً خداوند او را به مسير اهلالبيت ميكشاند». در هر صورت، مقام آن حضرت بسيار بالاتر از اينها بود و از حضرت عذر ميخواهم چون بناي اين بحث، طرح اوّليهاي از نحوة حضور حضرت است، ولي آنچه شأن موضوع بود آن نيست كه ما گفتيم. ما بهعنوان مقدّمه، بحثي را جهت عزيزان مطرح كرديم. اميرالمؤمنين (عج) ميفرمايند: «مالِلّهِ آيَةٌ اَكْبَرُ مِنّي»26 ؛ يعني براي خداوند آيت و نشانهاي بزرگتر از من نيست، بنابراين با شناخت مقام و مرتبة امام معصوم-كه در حال حاضر حضرت مهدياند- بسياري از مراحل خداشناسي را ميتوان طي كرد، ولي ابتدا بايد به نحوة حضور آن حضرت آگاهي پيدا كرد تا در مراحل ديگر به بيراهه نرويم. خدايا! بارالها! پروردگارا! ما را به معارف اسلامي بيش از پيش آشنا بگردان. خدايا! قلب ما را ظرف معارف قرآني قرار بده. خدايا! آمادگي براي مدد گرفتن از انسان كامل، حضرت حجّت (عج) را بر ما ارزاني بدار. خدايا! قلب آن حضرت را از ما راضي بگردان. خدايا! ما را لياقت دريافت الطاف غيبيه انسانِ كامل عطا بفرما. خدايا! فرج پربركت آن حضرت را تسريع بفرما. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» نحوه ظهور حضرت حجت بسم الله الرّحمن الرّحيم ? سَلامٌ عَلَي آلِ يس، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَ رَبّانِيَّ آياتِهِ ? ? اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَ دَيّانَ دينِهِ ? ? اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا دَليلَ اِرادَتِهِ ?1 سلام بر همة خانوادة محمّد صلي الله عليه و آله والسلم، سلام بر تو اي دعوت كننده به خدا و تربيتشدة آيات او، سلام بر تو اي دريچة ارتباط با خدا و دينشناسِ دين او، سلام بر تو اي خليفة خدا و مددكار حقّ او، سلام بر تو اي حجّت خدا و رهنماي خواست او. تولد قطب عالم امکان، حضرت بقيةالله، واسطة فيضِ حضرت حق براي همه مخلوقات عالم وجود را تبريک عرض ميکنم. بناي ما بر اين است که إنشاءالله در اين بحث يک توجه و تذکري نسبت به چگونگي ظهور مقدس حضرت بقيةاللهالاعظم داشته باشيم، بلکه آرامآرام بتوانيم آن معرفتي را كه نسبت به امامزمان (عج) از ما انتظار است در خود محقق كنيم، چراكه فرمودهاند: اگر امامتان را بشناسيد، از حضور و غيبت او هر دو، بيشترين بهره را ميبريد. إنشاءالله با توجه به وجود مقدس آن حضرت چنين چيزي براي همة ما محقق بشود. موجود بودنِ موعود يکي از مسائلي که شيعه به آن معتقد است و يکي از نکات عميق تفکر شيعه است «موجود» بودن «موعود» است. و اين نحوه عقيده، نشانة شعور بزرگ و واقعبيني ارزشمند شيعه است، كه بعداً بدان خواهيم پرداخت. در اين مطلب هيچ شکي نيست که همه اديان تا اينجا را معتقدند که موعودي هست و با دجّالِ آخرالزمان ميجنگد و جهان را به يک عدالت و معنويت آرماني ميرساند؛ و اين عقيده، هم مباني ديني دارد هم مباني فلسفي. آنچه شيعه متوجه است و به گفتة هانريكُربَن؛2 همين سبب زنده بودن مكتب تشيع شده اين است که آن موعود، هم اكنون موجود است. يعني اينطور نيست که امام زمان (عج) در آخر تاريخ عالَم، موجود شوند و سپس ظهورکنند. بلكه آخرالزمان، ظرف ظهور وجود مقدس امامزمان (عج) است. يعني وجودي که قبلاً هم بوده، درآخرالزمان ظاهر ميشود. ابتدا باب بحث را از نظر استدلالي تا حدي باز ميكنيم و سپس به زواياي ديگر آن ميپردازيم، البته در بحث «آخرالزمان؛ شرايط ظهور باطنيترين بُعد هستي» و يا در بحث «نحوة حضور حضرت حجت (عج) در هستي» از زاوية ديگري حضور وظهور حضرت را عرض کردهايم. اميد است اين نحوة ورود به مسئله، يقين و بصيرتي نسبت به وجود مقدس آن حضرت براي ما پديد آورد. اين يک قاعدة عقلي است که هميشه چيزي که درجه وجودياش بالاتر است، و مسلّم در عالم غيب واقع است، اول بهوجود ميآيد سپس در عالم ماده آرامآرام ظهور پيدا ميکند. ارسطو مثال خوبي ميزند؛ ميگويد: كودكي که در حال جوان شدن است، درست است که جواني اين كودك هنوز بالفعل نشده و لذا هنوز جوان نشده است، امّا مرتبه و شخصيت جواني در عالم غيب وجود دارد كه اين كودك از نظر بدني و فعاليتهاي فيزيولوژيک به آن برسد. اگر جواني به عنوان يك مقصد و غايت بالفعل موجود نباشد، اين بدن به سوي کدام مقصد و غايت ميرود؟ پس اين بدن به طرف غايت و هدفي ميرود که فعلاً موجود هست؛ هرچند که در بدن اين كودك هنوز ظاهر نشده است. و اينطور نيست كه وقتي اين كودك جوان ميشود، غايتي به نام جواني تازه به وجود آيد، بلکه وقتي اين كودك جوان شد، جواني موجود در خارج كه به صورت غيبي موجود بود، در بدن او همراه با جسم مادي او، ظاهر ميشود. غايتِ مفقود، محال است در همين رابطه فيلسوفان قاعده اي دارند که ميگويند: «غايت هر شئ، حتماً بالفعل موجود است، که موجب ميشود اين شئ به طرف آن غايت در حرکت باشد». و بعد ميگويند: «مگر ميشود شئ به طرف غايت و جهتي برود که آن غايت و جهت موجود نباشد؟»3 به اصطلاح غايتِ مفقود معنا ندارد همچنان كه حركت بدون جهت معنا ندارد. مثلاً وقتي شما ميخواهيد از محل كارتان به خانه برويد، بايد خانه اي واقعاً موجود باشد تا رفتن شما معنا بدهد. عقل وحکمت نشان ميدهد که غايت مفقود محال است. اگر بر روي اين قاعدة عقلي فکر کنيد، ميبينيد که اين حرف فيلسوفان که ميگويند غايت مفقود محال است؛ يك حرف منطقي است. يعني نميشود يک جريان طبيعي يا جريان روحاني و يا يک جريان انساني به سويي حرکت کند که آن سو وآن هدف، موجود نباشد. بنابراين ، قبل از اين که به خانه برسيم خانهاي هست تا ما به آن برسيم. يا قبل از اينکه ما به پيري برسيم، پيري به عنوان يک خصوصيت براي روح و جسم ما در عالم هست ولي اين بدن هنوز به اين خصوصيت نرسيده است؛ يعني آن غايتِ موجود براي اين بدن فعلاً ظاهر نشده است، نه اينکه در عالم هم محقق و موجود نيست. نتيجه اينكه اين حالت جواني براي کودک، يا پيري براي جوان، بهعنوان غايت به شکل بالفعل در خارج هست، هرچند براي اين كودك يا جوان به صورت بالقوه موجود است. عقيدة شيعه در مورد حضور حضرت مهدي (عج) بر همين مبنا است كه ظهور حضرت در آيندة تاريخ است و نه اينكه حضور حضرت هم مربوط به بعد باشد. متأسفانه اهل سنت ومسيحيت و يهوديت از اين قاعدة زيباي عقلي که دين هم آن را مطرح فرموده، غافل هستند. مثلا مسيحيان ميگويند جهان به سوي مسيح حرکت ميکند يا اهل سنت ميگويند جهان به سوي مهدي امت حرکت ميکند و اين مهدي يا مسيحِ موعود، در آينده متولد ميشود. ما به آنها ميگوييم که کمي فکر کنيد؛ چيزي که غايت عالم است ، اگر محقق نباشد ، جهان چگونه دارد به سوي آن پيش ميرود؟ چگونه در آخرالزمان مقام مهدي (عج) در دل اين جهان ظاهر ميشود؟ فقط تا اينجا را قبول دارند که مهدي يک مقام است ، يک حقيقت است ، ميآيد و جهان را از عدل و داد پر ميکند. پس با اين مقدمات روشن شد كه ظهورِ غايت، بعداً محقق ميشود، نه اينکه وجودش هم بعداً موجود ميشود. بنابراين؛ در عين اينكه وجود آن حضرت الآن محقق است، عالم آرامآرام به ظهور مقدس امام زمان (عج) ميرسد. البته ارسطو و فيلسوفان امثال او آنقدر دستشان پر نبود كه فكرشان را تا وجود «انسان كامل» بهعنوان غايت نظام انساني، جلو ببرند، اين نگاهي است که به كمك دين براي انسان بهوجود ميآيد. ولي متفکراني مثل ارسطو هم اصل قضيه را ميفهمند كه هر غايت حقيقي بايد در عالم غيب محقق باشد. مولوي هم يک نگاهي در اين قضيه دارد. او در عين اينكه به وجود امام زمان (عج) معتقد است، به امامِ حيّ و حاضر هم معتقد است. تقريباً عرفاي اسلام چه شيعه و چه سني معتقد به وجود امام زمان به نحو موجودِ موعود هستند. بهعنوان مثال محيالدينبنعربي سخناني در اين مورد دارد كه در بحث «نحوة حضور حضرتحجت (عج) در هستي» طرح شده است. مولوي در اين قضيه شعري دارد که شعر بسيار پختهاي است. معني ظاهري آن اين است که ميگويد: در ظاهر باغباني که درخت را جهت ميوه دادن ميکارد، از نظر زماني اول درخت را ميکارد، بعد درخت ميوه ميدهد. ولي در باطن اينطور نيست؛ باغبان ابتدا به فکر ميوه است که درخت را ميکارد. يعني در باطن معتقد است يک ميوهاي هست که اگر اين درخت رشد کند، آن ميوه در اين درخت به ظهور ميآيد. يعني اين عالَم توانايي اين را دارد که اگر درخت آماده شد، آن ميوهاي را که درخت ميتواند كسب كند به درخت بدهد. پس ميگويد از يک جهت ميوه اول است و از جهت ديگر درخت اول است: در زمان، شاخ از ثمر سابقتر است* در هنــر، از شاخ، او فايـقتر است يعني در واقع ميوه مقدم است و فرمان ميدهد و تحريك ميكند و سپس درخت كاشته ميشود. چه عاملي باغبان را به باغ کشيد که بيل بزند و آبياري کند؟ مسلّم ميوه اي که در افق فكري باغبان بود عامل اين كارها بود. باغبان ميدانست چنين چيزي هست که اگر شرايطش را فراهم کند ، اين ميوه سرِ درختش ظاهر ميشود. مولوي در ادامه ميگويد: چونکه مقصود از شجر آمد ثمر پس ثمر اول بود ، آخر شجر يعني چونكه مقصود او از كاشتن درخت، رسيدن به ميوه بود، پس ميوه اول است، اما در عالم غيب و در عالم ذهنِ باغبان، هر چند که تحرک باغبان و ايجاد درخت از نظر زمان اول بود. مگر اين ميوه در انتها ظاهر نشد؟ يعني در ابتدا حرکت به سوي اين ميوه بود. پس در ابتدا اين ميوه به عنوان غايت اين درخت در خارج و در صورت غيب موجود بود که درخت و آب و آبياري را باعث ميشد. منتها باغبان بايد تلاش كند كه آن را بر سر شاخة درخت خود ظاهر كند. اگر اين ميوه واقعيت نداشت كه حركت به سوي آن معني نداشت. شيعه، هر روز با امام زمانش ارتباط دارد اين که شيعيان معتقدند تمام طول تاريخ را امام زمان (عج) حرکت ميدهد، به دليل همين توجه به حضور حضرت است. ميگويند امامزمان (عج) عامل شروع تاريخ، و ادامة بستر تاريخ و شكوفايي انتهاي تاريخ است.4 به همين جهت شيعيان در تمام طول تاريخ در آرزوي ظهور حضرت مهدي (عج) هستند. پس اين يک شناخت ناهماهنگ و غيرمنطقي است که فكر كنيم آنچه غايت عالَم است و همه اديان هم معتقدند كه آن غايت و هدف عالَم است، بعداً بهوجود بيايد. اين طرز فكر بنيادش غلط است؛ چراكه غايت هرچيز بايد در موطن خودش بهصورت بالفعل موجود باشد. حال از برکات همين عقيده شيعه هر روز با امام زمانش حرف دارد و صحبت ميکند و استفادههاي فوقالعاده ميبرد، و از همه مهمتر به بركت اين انتظار هميشه خود را بهعنوان يك ملت زنده نگهداشته است. درنقش وتأثير امام زمان (عج) بايد خيلي بحث شود که آيا حالا که امامزمان (عج) درغيبتاند يعني نعوذبالله بازنشستهاند؟ علت همه اين بدبختيها اين است که ما نميتوانيم حضور غيبي امامزمان (عج) را آنطور كه بايد و شايد براي مردم تبيين کنيم تا معلوم شود جهان هستي صاحب دارد و جهان به حال خود رها نشده است. نحوة تحقق ظهور آنچه را که دوباره به عنوان تأکيد بر روي يك اصل در معرفت ديني، ميخواهيم بيان کنيم اين است که ما بايد کاري کنيم اين ظهور، که عاليترين مرحلة ظهور حقايق غيبي است، به بهترين نحو محقق شود. باغبان دو کار ميتواند بکند. اولاً: اينکه تمام شرايط را فراهم کند تا بهترين و عاليترين شكل ميوه كه تمام كمالات آن ميوه را دارد، ظاهر شود. و اگر شرايط ظهورِ كامل ميوه را آماده نکرد، با يک ميوة كم رشد و ناقص روبهرو ميشود. ثانياً: آنقدر سستي كند كه اگر هم قرار است ميوة كاملي نصيبش شود؛ درخت، آن صورت كامل را خيلي دير ظاهر كند. همه حرف هم همين است كه اين ميوه چون در عالم هست، به ظهور ميآيد و فقط شرايط ظهور را ميخواهد. اگر شرايط ظهور فراهم نشود يا فعلاً ظهور نميكند، و آن ظهور تام به آينده موكول ميشود، و يا اگر هم فعلاً ظهور كند، ناقص ظهور ميكند و آن تجلي تامّ در آيندة نزديك صورت نميگيرد. ما هم ممكن است نسبت به وجود مقدس امامزمان (عج) اشتباه بکنيم و شرايط ظهور را تنگ کنيم ودر نتيجه آن لطف اصلي نرسد. توضيح اين که هيچ وقت ملتِ منتظر امام زمان (عج)، نسبت به ظهور آن حضرت محروم کلي نيستند، ولي برخوردار کلي هم نيستند. محروم کلي نيستند چون بالاخره فقها و اولياء، نايب امامزمان (عج) هستند. ولي چرا مردم تلاش نميکنند خود امامزمان (عج) را داشته باشند؟ خود فقها و اولياء هم ميگويند ما خاک كف پاي امامزمان (عج) هم حساب نميشويم؛ اينها که بيش از اين ادعا ندارند. اگر مردم زمينه ظهور امامزمان (عج) را فراهم کنند امام زمان (عج) به جِدّ ميآيند. هميشه ظهور رحمت حق خيلي غير منتظره است. بهعنوان مثال كسانيکه در فعاليتهاي مبارزاتي انقلاباسلامي بودند گاهي فکر ميکردند بايد حدود 20 سال با ارتش شاه جنگيد تا آرام آرام و سنگر به سنگر پيروز شد. ولي اصلاً معلوم نشد که چطور يک دفعه شاه رفت، بختيار از ساختمان نخست وزيري فرار کرد و ارتش هم به پادگانها رفت و انقلاب پيروز شد. ما فكر نميكرديم كه رژيم شاهنشاهي به اين سرعت سرنگون شود. بايد حواسمان باشد که ما با اسلحه و مهمات پيروز نشديم. اين ها بهانه بود! حالا اگر چهار تا پاسگاه و کلانتري هم بهراحتي تسليم شدند که اين را نبايد به حساب زور و قدرت خودمان بگذاريم. اين ها مثل اين است که آدمي بخواهد بميرد؛ بالاخره يک طوري ميميرد؛ حالا يا از کليه اش ميميرد، يا از قلبش و يا ازمغزش ميميرد. شاه بر اساس سنت الهي بنا بود برود، يک طوري رفت. شوروي هم بنا بود برود، يك طوري رفت. ظهور رحمت حق هم همينطور است، ناگهاني است. اين که شما بگوييد ما مينشينيم برنامه هاي پنج ساله تنظيم ميکنيم براي اين که آقا بيايند و آقا در برنامه پنج ساله تشريف ميآورند، اين طوري نيست! امام زمان (عج) که رحمت کل حضرت حق به بشريت است يک دفعه تشريف ميآورند. عمده اين است که ما بدانيم که ظهور و خفاي آن نور مقدس دست ماست. مانند همان باغبان است كه ميتواند کاري کند که عاليترين ميوه روي درخت ظاهر شود و يا سستي كند و فعلاً عاليترين ظهور نصيبش نشود، يعني باغبان به اندازة زحمتش بهره ميبرد. شما ديديد ملت شيعه يك مقداري تلاش كرد و يك ظهور و انكشاف نسبتاً با ارزشي بهنام انقلاب اسلامي با اينهمه بركت نصيبش شد. ظهور انقلاب اسلامي و ظهور حضرت امامخميني(رحمةاللهعليه) ظهور خيلي خوب و مباركي بود ولي مگر با ظهور حضرتحجت (عج) قابل مقايسه است؟ ظهور تام يعني ظهور وجود مقدس امامزمان (عج). امام (عج) چگونه ميآيند؟ سؤال شما اين است که آقا چطور ميآيند؟ جواب بنده اين است كه همين که ما آمادة آمدن حضرت شويم، حضرت ميآيند. خوب حالا چطوري آماده شويم که بيايند؟ همين که متوجه باشيم، آنچه آمدني است، اين خصوصيات را دارد و دل به آن شرايط عالي ببنديم، و متوجه باشيم آنچه كه بايد برود، همين وضع موجود جهان است و دل به آن نبنديم، در آن صورت آماده شدهايم. دل از يك طرف بايد در گرو شرايطي باشد كه امامي معصوم كه اميد همة انبياء و اولياء است در رأس امور باشد و از طرف ديگر با تمام وجود از وضع كفر جهاني متنفّر باشد و مواظب باشد هيچگونه دلبستگي به آن پيدا نكند. مشكلترين قسمتي كه تا امامزمان (عج) نيايد براي بشر حل نميشود، چگونه آمدن امامزمان (عج) است. براي اينكه اين مسئله روشن شود مثالي ميزنم، ديگر خودتان روي آن فكر كنيد: بنده يقين دارم كه هيچ كس حتّي خود امامخميني(رحمةاللهعليه) هم نميدانستند كه شاه چگونه ميرود. كمونيستها كه اصلاً اميدي نداشتند؛ فكر ميكردند بايد روسيه بيايد و شاه را ببرد. مذهبيهاي متوسط هم نسبت به سرنگوني نظام شاهنشاهي در شك بهسر ميبردند. انسانهاي مؤمني هم كه به سنت الهي معتقد بودند، ميدانستند كه اگر مردم به واقع شاه را نخواهند و حق را بخواهند شاه ميرود؛ ولي هيچكس در اين كشور نميدانست چگونه و چهموقع شاه ميرود، و در آخر ديديد که شاه رفت. امامخميني(رحمةاللهعليه) ميدانستند كه زمان نابودي روسيه فرارسيده است و در نامه به گورباچف رئيس جمهور شوروي سابق نوشتند: «ديگر بايد سراغ مكتب ماركسيسم لنينيسم را در موزه ها گرفت ». آيتاللهجواديآملي(حفظهالله) ميفرمودند: «وقتي من پيام امامخميني(رحمةاللهعليه) را براي گورباچف ميخواندم، پيام را سطر به سطر ميخوانديم تا آن را به او تفهيم كنيم و مترجم هم ترجمه ميكرد و گورباچف هم دقيق گوش ميداد. وقتي به اينجا رسيديم كه «براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزههاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد»، صورت گورباچف مثل تشتِ خون شد؛ هم از طرفي ادبش زياد بود و ميخواست چيزي نگويد و هم از طرفي تحمل اين خبر برايش سخت بود، چون اين پيام براي آنها توهين بزرگي بود، چراكه معنياش اين بود كه شما ديگر تمام هستيد.» امامخميني(رحمةاللهعليه) تا اينجا را ميفهمند كه استخوانهاي مكتب ماركسيسم لنينيسم خرد شدهاست، ولي نه گورباچف و نه امام(رحمةاللهعليه) و نه بقيه ميدانستند چگونه اين مكتب ميرود. فقط امام(رحمةاللهعليه) ميفهميد که زمانه، زمانة انكشاف نفي ماركسيسم لنينيسم است. آنچه تأكيد داريم اين است كه: با شناختِ عالم بقيةاللّهي، خودش، خودش را به صحنه ميآورد.5 اين است كه شما بايد مواظب باشيد خداي ناكرده در رابطه با ظهور حضرت مثل مسلمانهايي نشويد كه در رابطه با انقلاب اسلامي ميگفتند نميدانيم اصلاً انقلاب ميشود و شاه ميرود يا نه و عملاً هم تا روزي كه شاه نرفته بود خودشان را براي يك نظام اسلامي آماده نكرده بودند. و امروزه هم همينها هستند كه هر روز در اثر تبليغات دشمنان انقلاب فريب ميخورند. يك روز پنير ارزان ميشود، ميگويند نه بابا! جمهوري اسلامي بد نيست، و يك روز که پنير گران ميشود ميگويند نه فايده ندارد، ميگويند راديوهاي بيگانه گفتهاند تا دو هفته ديگر انقلاب اسلامي تمام است. بيست سال است در اين حالت خوف و رجا در حال جان كندناند! چون نميدانند اين انقلاب چگونه و بر چه اساس و سنتي آمده است، فكر ميكنند يك حادثة عادي تاريخي است كه با يك حادثة عادي ديگر ميرود. داستان حضرت طالوت را در قرآن ديدهايد به يهوديهايي كه بنا شد با جالوت بجنگند فرمود: يك نهرآبي جلويمان است خداوند ما را با آن نهر ميآزمايد، هركس از آن بخورد از لشكر من نخواهد بود، و هركس از آن نخورد از من است، مگر آنكه با دست خويش يك مشت از آن برگيرد و بنوشد. اكثراً بدون توجه به سخن طالوت از آن نهر خوردند مگر عدّة كمي، پس سه گروه شدند؛ گروهي كاملاً آب خوردند تا سير شدند؛ حضرت هم به آنها گفت برگرديد. عده كمي هم اصلاً آب نخوردند ، چون حضرت طالوت بهعنوان نايب پيامبرِ آن زمان گفته بود آب نخوريد و يك عده هم يك مشت آب خوردند، چون حكم اولية حضرت اين بود كه آب نخورند و بعد يك مشت از آن را استثناء كرده بودند، اينها هم دنبال حضرت طالوت آمدند و حضرت هم ردشان نكرد. موقع جنگ با جالوت كه شد و سختيهاي جنگ، خود را ظاهر كرد، آنها دو گروه شدند؛ يك عدهاي گفتند «لا طاقَةَ لَنا اليَوْمَ بِجالوُتَ وَ جُنُودِه»6 يعني ما نميتوانيم با جالوت و لشكريانش بجنگيم. اينها همانهايي بودند كه يك كمي آب خوردند و همه ضربه را هم همينها زدند چون روحية لشكر را سست كردند. عدهاي هم با يك روحية سرشار از ايمان و استواري گفتند «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرةً بِإِذنِ الله» يعني اين حرفها چيست؟ چه بسيار اتفاق افتاده است كه به اذن خدا عدّه كمي بر عدّة كثيري غلبه كردهاند، پس ما ميتوانيم بجنگيم. اينها همان كساني بودند كه از آن نهر اصلاً آب نخورده بودند هرچند كم بودند، ولي معادلهشان در پيروزي و شكست اين بود، كه ما ميخواهيم حق پيروز شود. كسانيكه آب خوردند گفتند ما دنبال تو آمديم كه خوش بگذرانيم؛ جالوت را به قتل برسانيم و بهاصطلاح خودمان پول نفت را برداريم! چرا شاه و خواهرش پول نفت را بردارند؟ اينها فكر ميكردند انقلاب و اسلام براي ايناست كه جيبشان پر شود، اينها هميشه با انقلاب مشكل داشته وخواهند داشت. عدهاي هم اين طرف و آن طرف ميافتند؛ كمي مذهبي و كمي بيديناند. اينها هم براي خودشان مضرّاند و واقعاً خيلي از اينها «خَسِرَ الدُّنْيا و الْآخِرَة» ميشوند، و هم براي نظام اسلامي مضرّاند. شما روي اين قضيه كمي فكر كنيد و مواظب باشيد كه از آن مسلمانان نوع دوم انقلاب امامزمان (عج) نشويد. جريان انكشاف ظهور حضرت، درست است که خيلي سخت است، اما امكان فهمش هست و اگر درست فهميديد يكطور ديگر با آن برخورد ميكنيد. ما هم تا حالا چيزي نتوانستيم در رابطه با آن ظهور، خدمتتان بگوييم، فقط تلاش ميكنيم تا بلكه خودتان بتوانيد در خودتان اين عالم انكشاف ظهور را دريابيد كه اين شروع بسيار مباركي است. ظهور؛ مثل ارتباط با خدا انكشاف ظهور، مثل ارتباط با خدا است؛ وقتي كسي خدا را عقلاً و قلباً شناخت، ميبيند كه هست و ميبيند كه ظاهر شد و متوجه ميشود كه عجب! تمام مدت عمرش خدا از همه چيز به او نزديكتر بود، ولي خود را آماده نكرده بود كه حضرت حق برايش ظاهر شود. واقعاً افرادي كه فكر ميكنند خدا دنيا را خلق كرده است ولي در دنيا حضور ندارد و خدا در جايي است غير جايي كه دنيا هست، و دنبال خدا در جاهاي ديگر ميگردند اين افراد هيچ وقت خدا را نمييابند. اينها دنيا را بهعنوان مخلوق و اثر خدا ميبينند و ميگويند خدا هست. اما عده اي با تزكيه و با معرفت ميروند دنبال اينكه خدا را با چشم قلبشان بيابند اينها يكمرتبه ميبينند خدايي كه در سراسر هستي هست، برايشان پيدا شد: آنكه عمري در پي او ميدويدم كو به كو* ناگهانش يافتم با دل نشسته روبهرو وجود مقدس حضرت بقيةالله سراسر عالم را گرفته است، او در همه جاي عالم حيّ و حاضر است و از همة موجودات عالم هم حاضرتر است. پس زمينة ظهور ميخواهد، هرلحظه امكان اين ظهور هست، نميدانيم بهچه شكل؟! ولي ميدانيم مثل انقلاباسلامي كه يكمرتبه با آن روبهرو شديم، يكمرتبه با آن ظهور مبارك تامّ روبهرو ميشويم. مثل ظهور حضرت حق براي دلي كه آماده ظهور شد، خدا هميشه بود ولي ظاهر نبود. حضرت (عج) در عالَم غيب حاضرند، جامعه اگر آماده شد، يكمرتبه با وجود مقدس ايشان روبهرو ميشود. اگر ملت شيعه برسند به وجود معني بقيّةاللهالاعظم؛ يك مرتبه ميبينند ظهور پيدا و محقق شد. تحقق ظهور به شناختش است و شناختش هم بسيار مشكل است ولي شدني است. اولين مشکل ايناست که آنچه ما امروز در جهان داريم، آن نيست که امامزمان (عج) ميخواهند بياورند. روي کلمة «انقلاب» بيشتر فکر کنيد. اينکه ميگويند انقلاب امام زمان (عج)، يعني از ابتدا همه چيز را دگرگون ميكنند. از مسجدها که خراب ميکنند و از کنيسه ها و کليساها و حکومتها گرفته تا چيزهاي ديگر. وقتي ميفرمايند تمام زيورهاي مساجد را بيرون ميريزند، يعني مساجد به هم ميريزد. وقتي حضرت با فكر حاكم بر مساجد مقابله ميكنند، خيلي از اين نظامهاي ارزشي را كه به اسم دين حاكم است، نفي ميكنند. ديگر خودتان حساب بقيه را بکنيد. قرآن خوانهاي زيادي را حضرت ميکشند. قرآن خوانهايي که قرآن را از زاوية انقلاب جهاني امام زمان (عج) نميخوانند، بلکه براي تأييد نظام موجود فرهنگ مدرنيته ميخوانند، اينها حجاب ظهور حضرت بقيةاللهالاعظماند.7 اگر کسي قرآن بخواند و بگويد الحمدلله ما قرآن ميخوانيم ولي فکرش اين باشد که ما را به دشمن چه کار؟ آنها کارشان را بکنند و ما هم قرآن و نمازمان را بخوانيم ، اينها اولين کساني اند که سرشان زده ميشود. عوامل رفع حجاب اگر إنشاءالله اين مقدماتي را كه عرض كرديم؛ آرامآرام نتيجه بدهد و متوجه نظام عالم بقيةالله بشويم، خود اين توجه، باعث رفع حجاب ظهور حضرت بقيةالله ميشود. اگر مردم کمي همت کنند و برسند به حالتي که فقط بقيةاللهالاعظم ميخواهند و چاره دردشان از اول تاريخ تا حال او بوده است، جامعه خيلي زيبا ميشود. يکمرتبه ميبينند بهشدت زمينة ظهور فراهم شده است و يکدفعه ظهور واقع ميشود. شما ديديد همينكه آرامآرام ملت ايران رسيدند به اينكه شاه نميخواهند، يكمرتبه با نظام جمهوري اسلامي روبهرو شدند. دو نوع دينداري در زمان غيبت حالا چطور ميشود که غيبت بقيةالله (عج) شديد ميشود و چکار کنيم که اين غيبت ضعيف شود و ظهور واقع شود؟ غفلت از فرهنگ انتظار و غفلت از آماده شدن براي انقلاب جهاني باعث ميشود که نه قرآن به درد ما بخورد و نه نماز به درد ما بخورد و نه امامزمان (عج) بيايند. قرآن را دو نوع ميشود تفسير کرد؛ يکي اينکه بگوييم قرآن آمده و بناست نظام جهان بشري را زير احكام خود بگيرد و امامزمان (عج) ميخواهند با اين قرآن حکومت جهاني تشکيل دهند. و يک نوع تفسير از قرآن هم اينکه بگوييم الحمدلله قرآن هست و قرآن ميگويد همه بايد با يكديگر خوب باشيم؛ ما بايد با آمريکا هم خوب باشيم، اسرائيل هم جاي خودش باشد، و ما آنها را بهعنوان يک واقعيت بپذيريم. اگر به فکر اينکه اين جهان بايد ويران شود و يک حکومت جهاني الهي بيايد نباشيم ، هم واقعاً از انقلاب امامزمان (عج) محروم ميشويم و هم اينکه عبادات و قرآن خواندنمان به درد نميخورد. الآن در محافل مذهبي دو شكل قرآن خوانده ميشود: يک شكل اينکه اول پذيرفتهاند دنيا همينطور بايد باشد که هست؛ زور، زور آمريکا است، اسرائيل هم باشد، ما هم باشيم، پولدارها هم باشند، فقيرها هم در ادامة فقرشان باشند. اينها قرآن را براي حفظ وضع موجود ميخوانند؛ اين قرآن خواندن بهدرد نميخورد چون در جهت خلاف هدف قرآن است كه ميخواهد برجهان حكومت كند. اگر خواستي قرآن را بفهمي اول بايد به فکر انقلاب جهاني اسلامي امامزمان (عج) باشي، آن وقت اين قرآن براي حفظ وضع موجود نيست، بلکه براي نفي وضع موجود است. آنوقت پيامهايش برايمان ظاهر ميشود و دستوراتش به حركتمان ميآورد، چون هدف را شناختهايم. شكستن شيشة عمر ديو جهانِ امروز همانطور که عرض شد بايد در اول يک «نه» به کل اين عالم -كه عالم ظلمات آخرالزمان است- گفت. شايد بعضي از عزيزان بگويند با اين سن پيري مثل جوانها حرف ميزني! نه اينطور نيست. اين مسئله مثل روز روشن است. يعني شما حساب کنيد اگر کسي ده ماه يا پنج ماه قبل از انقلاب اسلامي ميگفت پيروزي اين انقلاب حتمي است و جنس اين عالم ايناست که اين انقلاب به وقوع بپيوندد، نبايد به او ميگفتند که تو احساساتي هستي، بايد به او ميگفتند دليلت چيست؟ امروز مردم دنيا باورشان نميآيد که ميشود وضع موجود نباشد ـ نه اينکه وضع موجود را ميخواهند ـ ولي چون فکر ميکنند که تغييرش محال است، آنرا ميپذيرند. به قول يکي از دانشمندان؛ کافي است اين تبليغ دائمي که دنيا همينطور که هست بايد باشد از ذهن شما بيرون برود، در آن حال همة دنياي مدرنيته يكمرتبه ويران ميشود. تعبيرشان ايناست که: «بپذيريم که ميشود دنيا غير از اين باشد که هست، همين مسئله را که پذيرفتيد، شيشة عمر اين ديو دروغي جهانِ معاصر ميشکند». ميگويد فرهنگ ظلماني موجود درجهان يک شيشه عمر دارد که بسيار هم نازک است و با يک فکر ميشکند و آن اينکه روشن شود، لازم نيست دنيا همينطور که هست، باشد، همين. حالا شما خودتان بفرماييد که اين مسئله چقدر در شيعه جا دارد؟ امامخميني(رحمةاللهعليه) چقدر تلاش کردند که به ما بفهمانند که ميشود شاه نباشد. حتي بعضي از علماء با امام دعوا ميکردند که آقا! ميخواهي کشور را به هم بريزي؟ به اصطلاح امروزيها ميگفتند: تو چرا خشونت را تئوريزه ميكني؟ اما شاه چگونه رفت؟ همين که ملت به اين رسيدند که ميشود شاه نباشد، شاه رفت. تا يکسال قبلش ميگفتند مگر ميشود شاه نباشد؟ و شاه را همين باورها نگه داشته بود. اسلحه که او را نگه نداشته بود! بلکه همين فکرِ مردم او را نگه داشته بود كه مگر ميشود شاه برود، و خود شاه اين فكر را در ذهنها انداخته بود ولي مردم تصور ميكردند كه اين فكر خودشان است. اين است که ميگوييم: پناه بردن به اين فكر و انديشه كه طوري نيست وضع موجود باقي باشد، پناه بردن به باطل است. حال اگر نماز و قرآن ما براي نفي وضع موجود نباشد ، نماز و قرآن ما باطل است. باطل كه نتيجه نميدهد. شما اگر مسير خانهتان به طرف شمال باشد ولي به طرف ديگر برويد، ميگوييد باطل است، يعني رفتن شما نتيجه نميدهد. اعتقاد به انقلاب جهانيِ الهي، فکر بسيار زيبا و عزيزي است؛ مثل اعتقاد به توحيد و خداست. ولي بايد بهخوبي تبيين شود. پس عرضم ايناست که تسليم وضع موجود شدن، مثل پناه بردن به باطل است. يعني بايد برسيم به اينکه اين فساد جهان حق نيست. يعني بگويي که دولت آمريكا غلط ميکند که با مردم جهان و حتي با مردم آمريكا ظالمانه رفتار ميكند و اگر کسي گفت مگر براي آمريکاييها هم تو نقشه ميکشي بگويي بله! صاحب زمين امام زمان (عج) است؛ بايد همه با يك اعتقاد اسلامي زير نظام الهي امامزمان (عج) باشند و يا اينکه جزيه بدهند. در روايت داريم که در زمان امام زمان (عج)، كساني که مسلمان نشوند - كه اين فقط براي يهود و نصاري هست- بايد جزيه بدهند. يعني بايد زير نظر اسلام باشند و نظر اسلام بر آنها حاکم باشد. (يهود و نصاري تا آخرالزمان هستند، اما نه مستقلاً). صورت خدايي آينده جهان وقتي ما پذيرفتيم که تئوريسينهاي فرهنگ جهان مدرن، بيريشهاند، ديگر مأيوس نميشويم و همين که يأسِ ما از بين رفت، خيلي از کارها درست ميشود. اگر به انقلاب جهانياي که صورت خدايي به جهان ميدهد فکر نشود، دين و اعمال ديني، وسيلهاي ميشود براي ارضاي نفس امّاره؛ چون اميد به بيريشه بودن فاسدان از بين ميرود. ما الحمدلله دلمان خيلي امن است که اين فسادها هر چه زورشان بيشتر شود، بيريشه بودنشان بيشتر آشكار ميشود. و چنين عقيدهاي است که از آن کار ميآيد و ستمگران دنيا نگران همين عقيدهاند. اينها که از آن چهار تا روشنفکري که نماز ميخوانند و ميگويند؛ آمريکا و صهيونيسم هم براي خود اصالت دارند نگران نيستند! نگراني آنها از عقيدهاي است که بگويد کل نظام ستم بيريشه است. لذا اگرکسي معتقد به انقلاب جهاني نباشد، فساد را ميپذيرد؛ نه اينکه بگويد من ميخواهم فاسد باشم، بلکه ميگويد اين فساد بايد باشد و کاري نميشود با آن کرد، و وسيلهاي براي حق جلوهدادن آن ميجويد و آيه و روايت پيدا ميكند تا نظام ليبرال دموكراسي را اسلامي جلوه دهد. (اين ديگر وحشتناک است!) قبل از انقلاب آدمهاي مؤمنِ طاغوتي با نيروهاي مذهبي انقلابي بحث و دعوا ميکردند که چرا با شاه مبارزه ميکنيد؟ و از آيات قرآن دليل ميآوردند که شاه خوب است و بايد باشد. يعني قرآن؛ وسيلة تحقق حقّانيت شاه شده بود! چرا اينها به اين وضع افتاده بودند؟ چون پذيرفته بودند که شاه که نميشود برود، پس بايد باشد و حالا که بايد باشد ، بايد راهي پيدا کنيم که بودنش را شرعي کنيم. مثلاً روايت ميآوردند- روايت درستي هم هست- که اميرالمؤمنين (عج) فرمودهاند: «لابُدَّ لِلنّاس مِن اميرٍ بِرٍّ اَوْ فاجِرٍ»8 يعني جامعه نياز به حاكم دارد، چه آن حاكم نيكوكار باشد و چه گناهكار. پس طبق اين روايت اشکالي ندارد که اميري فاجر حاكم باشد در حاليكه حضرت ميفرمايند: جامعه حاکم ميخواهد، نه اينکه حاکم فاجر را تأييد کنند، بلكه جواب آنها را ميدهند كه ميگويند اصلاً جامعه نياز به حاكميت ندارد. ولي اينها همه چيز را رها کرده و براي توجيه حاكميت شاه ظالم اين روايت را پيدا کرده بودند. اين را به عنوان مثال عرض كردم كه اگر كسي معتقد به نظام جهاني اسلام نباشد، گرفتار چه توجيهاتي ميشود. بايد فراتر از عصر فكر كرد اگر پذيرفتيد که ستم بايد باشد و اگر به حکومت جهاني توحيدي فکر نکرديد، قرآن و روايات را در خدمت توجيه حاکميت ستم قرار ميدهيد، در حالي كه بايد فراتر از عصر فکر کرد. شما ببينيد چه کساني بودند که از پيروزي انقلاب اسلامي شوکه نشدند؟ آنهايي که به بعد از انقلاب اسلامي فکر ميکردند. من گاهي آدمهايي را ميديدم که حسرت دورانديشي و تيزبيني آنها را ميخوردم. مثلا امثال شهيدبهشتي(رحمةاللهعليه) واقعاً يک آدمهاي عجيبي بودند؛ هميشه ميدانستند که خدا براي بعد، يک ذخيره اي برايشان گذاشته است و به آن فکر ميکردند و هميشه هم ميديديد که موفق بودند. مسئله جنگ، در ابتدا به قدري وحشتناک بود که همه ميگفتند: همه چيز رفت! امام(رحمةاللهعليه) همان شب اول - که در بيمارستان قلب بستري بودند- فرمودند: يک ديوانهاي آمده و سنگي انداخته و فرار کرده است؛ کسي که در جريان بود ولي ايمان نداشت، ميگفت: حاج آقا را نگاه کن! عراقيها آمدهاند وفرودگاه مهرآباد را هم زده و رفتهاند، آقا ميگويد ديوانهاي آمده سنگي انداخته و رفته است. حالا کدامشان درست ميگفتند و ميگويند؟ آن روشنفکراني که بعد را نميبينند و ظاهر قضيه را ميبينند و ميگفتند چيزي نماند، يا كساني كه همواره متوجه آن آيندة اميدبخش براي زندگي ديني هستند؟ اين است که نگاه به نهضت امام زمان (عج) يعني بايد هميشه به فراتر از عصر و زمانه فکر کنيم و افراد پيروز هم هميشه اين دسته از افرادند. شما ببينيد گاهي جوّ كلي مردم ميگويد که ديگر فايده ندارد، کسي ديگر به روحانيت اعتنايي نميكند و اسلام هم رفت... . مطمئن باشيد اگر اينها فكر خود را تغيير ندهند، در زندگي به گمراهي ميافتند؛ چون گرفتار جوّ موجود ميشوند. اما اگر کسي متوجه باشد که نه؛ جريان چيز ديگري است و فراتر از عصر، فکر کند، اين فرد چيزهاي ديگري ميبيند. ما در كجاي تاريخ ايستادهايم؟ كسيکه به انقلاب جهاني نميانديشد، دنبال رنگ و لعاب دادن به وضع موجود است و لذا قرآن را در خدمت اهداف ليبرال دموکراسي قرار ميدهد و ميخواهد از قرآن، فرهنگ غرب را استخراج کند و همين باعث ميشود حتي انقلابيوني که انقلاب اسلامي کردند، ولي به انقلاب جهاني امام زمان (عج) فکر نميکنند، خودشان آفت زده شوند. باور کنيد بعضي از همين انقلابيون ديروز، روسياه شدند؛ تا ديروز اهل جنگ و جبهه و مبارزه بودند، ولي الآن به طور وحشتناکي خراب شده اند. چون نتوانستند ادامه اين انقلاب را بفهمند. چون نفهميدند اين انقلاب آمده است كه وضع موجود جهان را نفي كند. اينها ميخواستند ما يك هلند و ژاپن بشويم. پس عرضم اينجاست که حالا شما با سه گروه در دنيا روبهرو هستيد: يک گروه که هيچ تعهدي سرشان نميشود؛ به يک نفر گفتند که آقا اين هندوانه که ميخوري حرام است، گفته بود من براي خنکي اش ميخورم! يعني اينکه من اصلاً نميفهمم حرام و حلال يعني چه. اينها نه آتشياند که جايي را بسوزانند و نه آبي که جايي را تر کنند، تعدادشان هم خيلي زياد است. در انقلاب جهاني امامزمان (عج) اينها تفاله هستند. بحث ما روي دو گروه ديگر است. عدهاي؛ هم معتقد به اسلاماند و هم بهواقع متوجه «توحيد نهايي آخرالزمان»اند؛ يك عده هم در اين وسط، معتقد متوسطاند که بايد اينها بيدار شوند. در جامعه جهاني امروز، كساني هستند که واقعاً آمادهاند، تعهد دارند ولي جهت ندارند. ما بايد انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) را در جهان مطرح کنيم و روي آن بايستيم و بحث کنيم تا يک بيداري عمومي در جهان در اين سطح بهوجود بيايد. ما دليلهاي روايي، فلسفي، عرفانيِ فوقالعاده منطقي و روشن و اميدبخش براي اين مطلب داريم و اين معتقدين متوسط ميتوانند براي ظهور حضرت آماده شوند، و اگر ما جايگاه تاريخي خود را در اين برهه از زمان درست بشناسيم، به انكشاف آن حقيقت بزرگ كمك كردهايم. عالَم امام زمان (عج) يا اوضاع عالم، پس از ظهور آخرين نکتهاي که ميخواهم بحث کنم اين است که شرايط ظهور امام زمان (عج) چيست که اينقدر بايد روي آن وقت گذاشت. مثالي ميزنم: شما ببينيد که عرفا اينقدر سختي ميکشند که حالشان، حال توحيدي شود. حال توحيدي حال عجيبي است؛ يعني ابزارهاي دنيا برايش ساده و سهل ميشود. مثلاً در مورد رزق ميداند که رزّاق، خداست. تلاشش را ميکند ولي دنبال رزق نميدود، قدرت به دست ميآورد ولي اميد به قدرتش ندارد ... . اينها يک حال معنوي فردي است. چرا به اين حالت رسيده است؟ چون قلبش توحيدي شده است. عالَم امامزمان (عج) که نور امام در آن عالَم ميآيد، عالم ديگري است. الآن نصف بيشتر مشکلات ما مگر جز ايناست که عدهاي را حرص گرفته و به جاي اينکه با يک درآمد ساده و يک خانه مكفي بسازند، با چند تا حقوق و چند تا خانه بهسر ميبرند؟ و نتيجهاش هم اين ميشود كه ميبينيم بعضي از جوانها خانه ندارند. همانطور كه براي قلب توحيدي شده، ابزارهاي دنيا ساده ميشود و ديگر حرص و ولع در آن قلب جايي ندارد، در جامعة توحيدي امام زمان (عج)، حالت جامعه، مثل حالت قلبِ يك عارف كامل ميشود. همچنان كه ظهور حضرت حجت (عج) در قلب عارف يكي از مراتب ظهور آن حضرت است، ظهور آن حضرت هم در جامعه شايستة ظهور حضرت يكي از مراتب ظهور آن حضرت است. در رابطه با ظهور آن حضرت در قلب عارف، جناب حافظ در تنها غزلي كه نام حضرتمهدي (عج) را برده است، ميگويد: بيا كه رايت منصورِ پادشاه رسيد* نويدفتح وبشارتبهمهر وماهرسيد جمالبختزرويظفرنقابانداخت* كمال عدل به فريادِ دادخواه رسيـد يعني حالا كه قلب آماده شد كه آن حضرت در آن ظهور كند، حجاب عقب رفت و عدل مهدي (عج) به فرياد دل عارف رسيد. سپهرْ دورخوشاكنونكند، كهماهآمد* جهانبه كامدلاكنونرسد، كه شاهرسيد چون آرزوي دل هر عارف باللّهي همين ظهور است، و لذا ديگر هستي مسيرش، مسير خوشي خواهد بود. ز قاطعانطريق اينزمانشوندايمن* قوافل دل ودانش،كه مرد راه رسيد ديگر با ظهور نور مهدي (عج) در دل عارف، شياطين كه دزدان راهزن و قاطعان طريقاند، از صحنه خارج خواهند شد. عزيز مصر بهرغم برادران غيور* ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسيد تلاش ميلهاي شيطاني كه مانع ظهور حضرت بر قلبها بود، از قعر چاه بيرون آمد، همه حيلهها خنثي شد و آن عزيز ظهور كرد. كجاست صوفي دجّالْ فعلِ ملحد شكل* بگو بسوز كه مهديّ دينپناه رسيد ديگر در اين حالت همة افكار غلطِ به ظاهر ديني و همة عقايد باطلِ در لباس دين بر باد رفت، چون نور مهدي (عج) كه نمايش كامل دين و دينداري است تجلّي يافت. صبابگوكهچههابرسرمدراينغمعشق* زآتش دل سوزان و دود آه رسيد يعني ارزان نبود اين ظهور، بسيار در آتش فراق سوختم تا چنين ظهوري واقع شد. زشوق رويتوشاهابدين اسيرِفراق* همانرسيدكزآتشبهبرگكاهرسيد همة هستيام سوخت تا تو را يافتم، در اسارت فراق تو سعي كردم جز به فكر تو به فكر هيچ چيز نباشم تا اين ديدار حاصل شد. مرو بخواب كه حافظ به بارگاه قبول* ز وِرد نيم شب و درس صبحگاه رسيد جامعهاي هم كه شايستة اين حالات شود، شايستة ظهور «مهديّ دينپناه» خواهد شد. إنشاءالله خدا همه كارة جامعه ميشود اگر قلب مردم با خدا اشباع شود اينقدر حرص و ولع پيدا نميكنند. علت بسياري از مسائل جامعه اين است که جهتگيري و انتخابها غلط است. فضاي توحيدي امامزمان (عج) طوري است که ميگويند گرگ و ميش بر سر يک آبشخوار آب ميخورند، يعني آن روحيه گرگي چنان از بين ميرود که ديگر طلب دريدن ميش را ندارد. الآن مگر گرگها به جان جوانهاي ما و کشور ما نيافتادهاند؟ اينها براي عوض شدنشان يک فضا ميخواهند، تا جهتگيري جامعه بهكلي عوض شود. مولوي شعر زيبايي در اين رابطه دارد. ميگويد اگر خواستي نجات پيدا کني و خدا در جامعه تو حاکم باشد، اول بايد اين«ما» و «منِ» خود را به دست خدا بدهي: جمله مـا و مــن به پيـش او نهيـد* مُلک مُلکِ اوسـت، مُلک او را دهيد چـون فقيـر آييــد انـدر راه راست* شير و صيد شير هم آن شماست فقير يعني اينکه بگويي خدايا کاري ازما براي نجاتمان بر نميآيد، هر چه تو بگويي آن وسيلة نجات ماست. ميگويد اگر خود را در مقابل خدا فقير دانستي و متوجه شدي خدا تو را تنها نگذاشته است و حرص و اضطراب از آينده را از جانت بيرون كردي و بندگي خدا را اصل گرفتي، خدا و تمام مخلوقات او به كمك تو ميآيند. چون نبودي فاني اندر پيش من؟ مولوي ابتدا داستاني ميگويد که يک شيري و روباهي و گرگي به صحرا رفتند و يك گاو و بز و خرگوشي شکار کردند. بعد شير به گرگ گفت اين غذايي را که بهدست آورديم تقسيم کن. گرگ ناشيگري کرد و گفت: قربان! شما که خيلي بزرگيد، اين گاو مال شما باشد. من هم که متوسطم، بز را بر ميدارم و اين روباه هم که کوچک است، خرگوش مال او باشد. شير بسيار عصباني شد، و بالاخره گرگ را کشت. شيرگفت اي گرگ چونگفتي، بگو* چونكه من باشم توگوييما و تو گفت پيشآ، كس خري چون تو نديد* پيشش آمـد پنجه زد او را دريـد چون نبـودي فانـي اندر پيش مـن* فرض آمد مر تـو را گـردن زدن شير روي به روباه کرد و گفت: حالا تو تقسيم کن. بعد از آن رو شيـر بر روباه كرد* گفت اين را بخشكن از بهرخَورد سجدهكرد وگفت: كاين گاو سمين* چاشت خُورْدَتْباشداي شاه مهين ويـن بـُز از بهــر ميــانه روز را* يَخْنِــهاي باشــد شـه پيـروز را و آن دگـر خرگوش بهر شام هم* شبچره، اي شاه با لطف و كرم روباه گفت: شما صبح که سرحال هستيد گاو را بخوريد. ظهر هم بُز را بخوريد و شب هم که ميخواهيد بخوابيد، خرگوش را بخوريد که غذايتان سنگين نباشد. اصطلاح «شير» در عرفان؛ يعني خدا، و عارف متوجه است همه چيز دست خداست و همه هم مال خداست. در اينجا در واقع خداوند به بندة كامل خود كه همهچيز را به خدا نسبت ميدهد، ميگويد: گفت اي روبه تو عدل آموختي* اين چنين قسمت ز که آموختي ازکجـا آموختياين، اي بزرگ؟* گفت اي شاهجهان از حالگرگ گفت که وقتي تو گرگ را دريدي، ما فهميديم بايد يک طور ديگر زندگي کنيم و فهميديم در مقابل تو خودي را ننماييم. گفت چون در عشق ما گشتي گرو* هر سه را برگير و بستان و برو روبها! چون جملگي ما را شــدي* چُونْتْ آزاريم، چون تو، ما شدي چون گرفتي عبـرت از گـرگِ دَني* پس تو روبـه نيستـي، شير مني بعد مولوي خيلي زيبا ميگويد، ميگويد مگر خداوند تمام فرعونها را كه به قدرت و منيّت خود مغرور بودند، چون شيري قدرتمند ندريده است؟ پس: جمله ما و من به پيش او نهيـد* مُلک مُلک اوست، ملـک او را دهيـــد چون فقير آييد اندر راه راست* شيـر وصيدِ شيـر هـم آنِ شمـاست بگوييد که خدايا ما کارهاي نيستيم. اگر شما با فكر و قدرت خودتان بخواهيد آبرويتان را با دهتا خانه و فرش و اينطور چيزها درست کنيد؛ بدبخت ميشويد. اما اگر بگوييد خدايا آبروي فقير را هم تو ميدهي، در آن حال نجات پيدا ميكنيد. چون ديگر خداوند همه امكانات عالم را در اختيار شما ميگذارد. فرمود: «مَنْ كانَ لِلّه، كانَ اللهُ لَه» يعني هركس براي خدا باشد، خدا براي او ميشود. بعد شير به روباه ميگويد حالا که اينطور تقسيم کردي، همهاش را بستان و برو؛ گاو و بز و خرگوش مال تو، (شير و صيد شير هم آن شماست). اين قصهها عموماً بر اساس روايت است. اگر جامعهاي به واقع خدا را همه کاره ديد، با نور توحيد مهدي (عج)، خدا همه کاره اين جامعه ميشود. حالا شما بگوييد که آيا اين جامعه ديگر شکست ميخورد؟ اين مسئله قاعده دارد. عرضم اين بود كه عرفا چگونه روح توحيدي را در شخصيت فردي خود پياده ميکنند و خدا را در همة زندگي خود حاضر مينمايند. حالا حکومت امامزمان (عج) يعني حاکميت همين حالت، منتها در جامعة جهاني. لذاست كه ميگوييم آيندة جهان با ظهور مقدس حضرت مهدي (عج) صورت خدايي پيدا ميكند. انتظارِ منطقي، راهگشا است شما خودتان فکر کنيد. مگر راه ديگري هم هست؟ مگر با اين بخشنامهها بدون نور توحيد ميشود جامعه را اداره كرد؟ بخشنامه ميدهند که ميخواهيم ببينيم کدام اداره بهتر کار ميکند و ملاكهاي عجيب و غريب هم براي آن تعيين ميكنند، بهطوري كه بعضاً بدترين اداره و بدترين مدير امتياز ميآورند! بايد آن نور توحيد بيايد. شرطش هم ايناست که به انتظارِ توحيدِ حضرتمهدي (عج) براي جامعه برنامهريزي کنيم. حال چه حضرت حالا بيايند و چه بعد. اين جهتگيري تنها راه رفع مشكلات خواهد بود، راه ديگري هم نيست. بنده معتقدم که حتي اگر به فکر ظهور مقدس امام مهدي (عج) نباشيم و بخواهيم که جامعه را توحيدي کنيم، بايد حتماً يک افق برين جلويمان باشد و جهتگيري ما بهسوي آن باشد تا فعاليتهايمان همين حالا هم فايده داشته باشد و خداوند آن افق برين را براي ما خلق كردهاست. بنابر همين اصل است كه ائمة ما سلام الله عليه ميگويند: کساني که در انتظار فرجاند، در زمان غيبت نجات پيدا ميکنند. ميفرمايد: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ اَفْضَلُ الْعِبادَة»9 يعني انتظار فرج، افضل عبادات است. و نيز ميفرمايد: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ اَعْظَمِ الْفَرَج»10 يعني منتظر فرج بودن از بالاترين گشايشها است. و يا ميفرمايند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»11 يعني نفس انتظارِ فرج خودش يك نحوه فرج و گشايشي را بهوجود ميآورد. يعني شما امروز به شرطي ميتوانيد درست زندگي کنيد که به فرج فكر كنيد و با اين حالت زندگي را ادامه دهيد و جهتگيري نظام به سوي آن عالم توحيدي باشد وگرنه کافر و بينتيجه ميشويد. اين است که جامعه ما هم اگر فرهنگ امامزمان (عج) را بشناسد و به آن جهت و به آنسو حرکت کند، همين الآن هم مشکلاتش حل ميشود. اگر فرهنگ اجتماعي به خدا وصل باشد - که از طريق انسان معصوم ممکن ميشود- شهرهايمان به آن آباداني که شديداً به دنبالش هستيم ميرسد، و جهان چنين استعدادي را دارد و قولش را هم دادهاند و ما بايد منتظر باشيم و شروع کنيم. حال فكر كن وقتي انتظار فرج اينهمه بركت ميتواند داشته باشد، تحقق آن چهقدر بركت دارد. چراغ هاي هدايت درآخرالزمان در اين باره روايتي را از حضرت علي (عج) عرض ميکنيم که ميفرمايند: «ظلمت آخر الزمان» آن زماني است که از فتنهها نجات پيدا نميکنند، مگر مؤمناني که بينام و نشانند. يعني کساني که ميخواهند طبق فرهنگ امروزِ دنيا شهرت پيدا کنند، اينها از بين ميروند. يعني موضوعاتي که در فرهنگ امروز دنيا مهم تلقي ميشود، در فرهنگ امامزمان (عج) مهم نيست. پس آنهايي که بينام و نشانند و دنياي امروز؛ آنها و تفكراتشان را مهم حساب نميکند، نجات پيدا ميکنند. البته اشتباه نشود؛ در بعضي مواقع قلبهاي ملتها بهسوي کسي تمايل پيدا ميکند که آن بحثش جداست. مثلاً امام خميني(رحمةاللهعليه) نهايتاً وقتي هم راضي شده بودند که مرجع تقليد شوند، گفته بودند که من يک قدم هم براي مرجع تقليدشدن برنميدارم. اين محبوبيتها غير از محبوبيتها و مشهورشدنهاي مطابق فرهنگ مدرنيته است. کساني که در اين فرهنگ و طبق ملاکهاي فرهنگ مدرنيتة دنيا مشهورند، اينها در ظلمت ميروند. ادامه روايت: «اگر در حضور باشند، شناخته نشوند و اگر غايب گردند، کسي سراغ آنها نميرود». اينها را ساده نگيريد؛ شما بدانيد گاهي حرفهايتان خريدار ندارد، چون مطابق نظام ارزشي ظلمت آخرالزمان نيست، نه اينکه حرفهايتان بيخود باشد. پس نبايد بترسيد. بناي شما بايد بر اين باشد که مطابق نور امام زمان (عج)، حرف بزنيد هرچند در ظلمت آخرالزمان اينها خريدار ندارد. چرا ميخواهيم خودمان را واکس بزنيم و مطابق فرهنگ روز جلوه بدهيم؟ به اين شكل در ظلمت ميمانيم. ادامه روايت: «آنها چراغهاي هدايت و نشانههاي روشناند؛ نه مفسدهجو هستند و نه فتنه انگيز. نه در پي اشاعة فحشا ميباشند و نه مردم سفيه و لغوگرايند. ايناناند که خداوند درهاي رحمتش را بهسويشان باز ميکند.»12 تعبيرمن ايناست؛ اين افراد هستند که إنشاءالله نور انکشاف ظهور، اول به قلبشان ميخورد و خداوند سختيها را از قلبشان بر ميدارد. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» مقام و تأثير حضرت حجت بسماللهالرحمنالرحيم ? سَلامٌ عَلَي آلِ يس، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَ رَبّانِيَّ آياتِهِ ? ? اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَ دَيّانَ دينِهِ ? ? اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ اللهِ وَ ناصِرَ حَقِّه، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا دَليلَ اِرادَتِهِ ?1 سلام بر همة خانوادة محمّد صلي الله عليه و آله والسلم، سلام بر تو اي دعوت كننده به خدا و تربيتشدة آيات او، سلام بر تو اي دريچة ارتباط با خدا و دينشناسِ دين او، سلام بر تو اي خليفة خدا و مددكار حقّ او، سلام بر تو اي حجّت خدا و رهنماي خواست او. تولّد انسان كامل، قطب دايرة امكان، اِبْنِ نَبَأِ الْعَظيم، امام زمان و حجّت حق را به همة دلهاي باطراوت به نور حضرت و منتظران عدالت آن حضرت تبريك عرض مينماييم. بحثي كه خدمت عزيزان داريم يكي دربارة «مقام حضرت» و ديگري دربارة «تأثير حضرت مهدي (عج)» است. در اين بحث سعي شده است سخنان بزرگان دين و انديشه تا حدّ امكان به صورتي آسان و روان آورده شود تا ببينيم ما شيعيان بر چه مبنايي اين چنين محكم پاي اعتقاد به مقام و تأثير حضرت حجّت (عج) ايستادهايم. از نظر روايت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم در مورد اينكه دين اسلام به چه كسي ختم ميشود، چه در متون روايي شيعه و چه اهل سنّت هيچ مشكلي نداريم. به عنوان مثال احاديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم در كتب اهل سنّت هست كه ميفرمايد: امامان از اهل قريش و از نسل فاطمهزهرا سلام الله عليه هستند كه آن روايات در كتابهايي چون عبقاتالانوار و الغدير جمعآوري شده است و يا احاديثي كه نام هر دوازده امام را برده است كه از آن جمله حديث جابربنعبدالله انصاري است كه از قول پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم نام هر دوازده امام را نقل ميكند تا حسنبنعلي (عج) يعني حضرت امام عسگري (عج) را، بعد حضرت ميفرمايند: و پس از او فرزندش كه نام و كنيه او با نام و كنيه من يكي است، و خداوند او را بر همه جهان حاكم ميسازد و اوست كه از نظر مردم پنهان ميشود و غيبت او طولاني است تا آنجايي كه فقط افرادي كه ايمان آنان استوار و آزموده و عميق است، بر عقيدة خود در مورد امامت او باقي ميمانند.2 بنابراين در اثبات وجود و مقام حضرت در روايات، مشكلي نداريم. آنچه كه در اين جلسه به آن ميپردازيم، دليلهايي در رابطه با مقام و تأثير حضرت حجّت (عج) است. از آنجايي كه نيايش و شعر هم يك نوع تفكّر است و انديشه را بيشتر از روشهاي بحثي وسعت و پرواز ميدهد. اجازه دهيد با زبان نيايش انديشه را به پرواز درآوريم و سپس همين متون را كه به صورت نيايش نوشتهام كمي شرح دهم. خدا را سپاس ميگوييم كه چشم ما را به حاكميت و ظهور كسي عطف كرد كه آرزوي ديدارش ما را بيقرار كرده است، لذا از خدا ميخواهيم كه به حق خود او ما را از ديدار آن منجي عالم محروم مگرداند. اي خداي بزرگ! تو را سپاس كه جهانت را بدون راهنما نگذاشتي و تو را سپاس كه وقتي پيامبرانت سخنانشان را گفتند و رفتند و آخرين پيامبرت هم سخنانش را گفت و رفت، ما را به حال خود رها نكردي، بلكه ما را به سوي اهلبيت معصوم پيامبرت سلام الله عليه راهنمايي كردي و نگذاشتي در فضاي بيسر و سامانيِ بعد از رحلت رسولالله صلي الله عليه و آله والسلم طعمه اختلاف سقيفهسازان شويم و از مقصد باز بمانيم. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم فرمودند: «اِنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَاللهِ وَ عِتْرَتي اَهْلَ بَيْتي ما اِنْ تَمَسَّكْـتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً»3؛ يعني من در بين شما دو چيز گرانبها گذاردم؛ كتاب خدا و اهل بيتم را، تا زماني كه به آن دو تمسّك جوييد، هرگز گمراه نميشويد. اين حديث به حديث ثقلين معروف است. چندين و چندبار حضرت رسولاكرم صلي الله عليه و آله والسلم آن را به صورتهاي مختلف گفتهاند، به همين جهت، به شكلهاي مختلف روايت شده است. بارها رسولاكرم صلي الله عليه و آله والسلم فرمودند: من شما را بعد از خودم سرگردان نميگذارم، كتاب خدا و اهل بيت من با شما هستند و لذا كسي كه واقعاً ميخواهد سيره و سنّت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم را ادامه دهد، از طريق كتاب خدا و اهل بيت معصوم سلام الله عليه ميتواند اين راه را ادامه دهد و تأكيد فرمودند، اين دو - يعني كتاب خدا و اهل بيت من - از هم جداشدني نيستند و لذا همانطور كه خداوند فرمود، قرآن را تا قيامت حفظ ميكنم،4 اهلالبيت سلام الله عليه هم كه از قرآن جداشدني نيستند، تا قيامت باقي هستند. از اينرو ميگوييم كسي كه گفت:«حَسْبُنا كِتابَ الله»5؛ يعني ما را كتاب خدا كافي است، او در واقع كتاب خدا را كنار گذاشت. هنگامي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم در حال احتضار بودند، فرمودند كاغذ و قلمي بياوريد تا چيزي بنويسم تا بعد از من گمراه نشويد كه اين موضوع در جوامع روايي شيعه و سنّي به حديث قرطاس يا يومالخميس مشهور است. در چنين شرايطي بود كه خليفه دوم گفت نيازي به كاغذ و قلم نيست، چون او هذيان ميگويد، كتاب خدا ما را كافي است، 6 در حالي كه قرآن دربارة پيامبر ميفرمايد:«ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي»7؛ يعني پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم از روي هوي و هوس سخن نميگويد و آنچه ميگويد جزء دين خداست. خدا در آيه 23 سوره شوري به پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم دستور ميدهد كه: «قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلّا الْمَوَدَّةَ فِيالْقُرْبي»؛ يعني اي پيامبر! به امّت بگو: من در اِزاي رسالتم از شما هيچ چيز نميخواهم مگر مودّت و محبّت به نزديكانم. و پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم به دستور خدا بارها فرمودند: اهل بيت من را مودّت و محبّت كنيد كه شما را نجات ميدهند. بنابراين پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم به دستور خداوند، چراغهاي هدايت را به ما نماياندند تا بعد از رحلت ايشان به گمراهي و ضلالت گرفتار نشويم و طعمة سقيفهسازان نگرديم. هر چند بسياري از مسلمانان چون حرف پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم را نشنيده گرفتند، گرفتار اختلاف شدند. پس خدا را شكر كه خداوند چشم ما را متوجّه اين خانواده كرد و امروز مثل همة اولياء آرزومند ديدار آخرين نفر از سلسلة هدايتگران معصوم هستيم و در دعاي ندبه ندا سر ميدهيم: «اَيْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْاَوْلِياء؟» يعني كجاست آن وجه حضرت حقّ كه اولياي خدا به سوي او متوجّهاند؟ محروميت بزرگ و پيشگيري از خطر اي خداي بزرگ! تو را سپاس كه پس از شهادت يازده امام معصوم و خطرِ به انتها رسيدن سلسله دوازدهگانه امامان معصوم و هاديان حقيقي، دوازدهمين امام معصوم را زنده و غايب نگه داشتي تا هر كس همّت كرد، لااقل از راهنماييهاي غيبي او محروم نماند. از زمان امامرضا (عج) به بعد خطر از دست دادن ائمه بيشتر وجود داشت، مثلاً امامهادي (عج) گاهي از پشت پرده با مردم سخن ميگفتند، چون هم شرايط خفقان حاكم، اجازه ارتباط امام با مردم را نميداد، هم امام ميخواستند مردم را براي ارتباط غيبي با امامشان آماده كنند. فلسفة غيبت صغري هم همين است كه به تدريج مردم بفهمند در شرايطي كه در دنيا به وجود آمده، بايد از دور و با واسطه - در غيبت صغري – و با وجود غيبي امام در - غيبت كبري - ارتباط داشته باشند. بنابراين دوازدهمين امام با ارتباط غيبي خود، ما را هدايت ميكند و اين موضوع در عين اين كه يك محروميت بزرگ است كه ما نميتوانيم به راحتي با حجّتخدا (عج) ارتباط مستقيم داشته باشيم، از طرف ديگر هم يك لطف الهي است كه خداوند با غايب نمودن حجّت خود، او را از خطر از بين رفتن نجات داد و بشريت را به محروميت كامل گرفتار ننمود. در هر شرايط بايد ديندار بود اي خدا! با يازده امام زندگي صحيح را به ما نماياندي تا بدون الگوي كامل نمانيم و با دوازدهمين امام هدايتهاي غيبيات را بر ما مرحمت فرمودي. الهي شكر! زيرا جان هر انساني با انسان كامل روبهرو است و از او مدد ميگيرد، زيرا كه او صاحب ولايت كامله و خاتم ولايت كليّه است و هر كس بخواهد به مسير ولايت وارد شود، بايد با بُعد غيبياش از آن وجود غيبي مدد بگيرد. خدايا! ما را از هدايتهاي او محروم نگردان. در اينجا نكته اوّل اين است كه شرايط شما در اين دنيا اگر مثل شرايط حضرتعلي (عج) است، بايد مثل ايشان زندگي كنيد و اگر مثل شرايط امام حسن (عج) است، بايد مطابق سيرة امامحسن (عج) زندگي كنيد، و همينطور يازده امام آمدند تا نمونة زندگي صحيح را در شرايط گوناگونِ تاريخ به ما نشان دهند، تا ما بيالگو و اُسوه نباشيم. يعني در هر شرايطي از حاكميت كفر بايد در مسير هدايت بود، چه حكومت معاويهاي باشد، چه يزيدي و چه هارونالرشيدي. بعضيها تصوّر ميكنند اگر شرايط جامعه عوض شد و آنطور كه خواستند، نتوانستند دينداري كنند، بايد از اسلام و مسلماني دست بردارند. در حالي كه هميشه بايد مسلمان بود و بندگي خداي را ادامه داد، همچنانكه با تغيير ابزارها و وسايل زندگي، نبايد مسلماني كنار گذاشته شود. مثلاً رعايت حجاب دستور خداست، حالا وقتي رضاخان حاكم شد و گفت زنها بايد بيحجاب شوند و دستور داد چادرها را از سر زنان بردارند، علما فتوا ميدهند كه زنها از خانههايشان بيرون نيايند تا حجابشان حفظ شود؛ يعني در شريط رضاخاني هم نبايد حجاب، كه حكم خدا است تعطيل شود. امام، مظهر ولايت تشريعي و تكويني خداوند نكته دوم اين است كه يكي از ويژگيهاي امام معصوم، علاوه بر هدايت تشريعي، توانايي هدايت باطني يا هدايت به امر است. خداوند در آيه 73 سوره انبياء دربارة فرزندانِ معصومِ حضرتابراهيم (عج) ميفرمايد: «وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛ يعني ما آنها را اماماني قرار داديم تا به«امر» ما هدايت كنند. علّامه طباطبايي(رحمةاللهعليه) در الميزان ميفرمايند: مقام «امر»، مقام كنفيكون است، چون خدا در آيه 82 سوره يس ميفرمايد: «انَِّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْئاً اَنْ يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُون»؛ يعني امرِ خدا اينگونه است كه هر گاه چيزي را اراده كرد كه بشود، مثل اين است كه بگويد: ايجاد شو و ايجاد ميشود. با توجّه به اين دو آيه كه يكجا ميگويد: امام هدايت به «امر» ميكند و يكجا ميگويد: امر خدا اين است كه اگر بخواهد چيزي بشود، مثل اين است كه بگويد بشو و ميشود. علّامه طباطبايي(رحمةاللهعليه) ميگويد: مقام امام در هدايت انسانها، مقام كن فيكون يعني مقام تحقّق و ايجادِ بدون زمان است. همانطور كه در آيه 54 سوره اعراف ميفرمايد: «اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»؛ يعني خداوند را هم ايجاد زمانمند هست كه به آن «خلق» گويند و هم ايجاد بيزمان كه به آن «امر» گويند. امام هم كه خليفة خداست، مظهر «خلق» و «امر» خداست، يعني هم ولايت تشريعي دارد و هم هدايت به امر يا هدايت تكويني دارد. هم شريعت خدا را براي شما تبيين ميكند، هم با نظر به جان شما، جانتان را با تجلّي فيضهاي الهي تغيير ميدهد. حالا شما در دوران غيبت امام به يك اعتبار از هيچكدام محروم نيستيد، چون يازده امام معصوم دين را براي شما تبيين كردند و هدايت تشريعيِ الهي را براي شما روشن نمودند و هدايتهاي غيبي و باطني هم كه لازمهاش توجّه امامزمان (عج) به قلب شماست كه همين حالا توسط امام غايبِ حيّ حاضر انجام شدني است. لذا شما از وجود غيبي امام از طريق بُعد غيبي خودتان ميتوانيد مدد بگيريد. البته بُعد غيبي شما بايد نوراني شود تا با غيب كلِ در مقام انساني، مرتبط شود. اين كه شنيدهايد در هر زماني رضايت امامزمان (عج) باعث ميشود كه الطاف غيبي الهي به ما برسد، به دليل اين است كه امامزمان (عج) همين كه به قلب ما نظر بفرمايند، ما را از هدايت باطني برخوردار ميكنند. در شرح حال ابراهيم اَدهم كه گويا در خدمت امامسجّاد (عج) يا اماممحمّد باقر (عج) بوده، آمده است كه: روزي امام دست مباركشان را بر شانة او گذاشتند و فرمودند بگو: «لا اِلهَ اِلاّ الله». او هم ميگويد: «لا اِلهَ اِلاّ الله». ميگويد: قبل از اين من بارها «لا اِلهَ اِلاّ الله» گفته بودم، ولي وقتي به مدد امام (عج) آن كلمة طيبه را گفتم، دنيا برايم عوض شد و معني اين ذكر برايم چيز ديگري شد. منظور از نقل اين واقعه، روشن نمودن نحوة تصرّف باطني امام (عج) است. حالا بهره گرفتن از اين نحوة تصرّفِ باطني با غيبت وجود مقدّس امامزمان (عج) از صحنة زندگي شيعيانِ طالب آن حضرت، باز ممكن است، همّت ميخواهد تا شيعيان بتوانند از آن تصرفات مبارك استفاده كنند. انسانيت، يك حقيقت وجودي است باز نكتهاي را كه قبلاً متذكر شدهام به يادتان ميآورم تا بتوانم بحث را ادامه دهم. سؤال من اين است كه از نظر شما انسانيت چيست؟ آيا ظاهر جسماني شما انسانيت شماست؟ يا انسانيت حقيقتي است كه به اصطلاح فلاسفه «مَقُولِ به تشكيك» است؟ يعني وجودي است كه شدّت و ضعف دارد، مثل نور كه شدّت و ضعف دارد. در جاي خود ثابت شده است، چيزي كه شدّت و ضعفبردار است، حقيقت دارد، ولي چيزي كه شدّت و ضعفبردار نيست، مثل آجر و ديوار كه داراي شدّت و ضعف نيستند، اعتباري است و حقيقتي ندارد. فيلسوفان ميگويند: هر چيزي كه تشكيكبردار است، از سنخ وجود است و هر چيزي كه تشكيكبردار نيست، از سنخ ماهيت است. ماهيت هم كه امر عدمي است. به عنوان مثال؛ علم يك حقيقت وجودي است،به همين جهت تشكيكبردار است، يعني شدّت و ضعفبردار است و لذا ميتوان گفت اين شخصْ عالمتر از آن شخص است و هر چيزي كه تشكيكبردار است، يك مقام مطلق و يا شدّيت محض دارد، مثل «علم» كه يك مطلق دارد كه همان علم خداوند است، ولي نميتوان گفت اين ديوار، ديوارتر از آن ديوار است، چون از سنخ وجود نيست. انسانيت نيز يك حقيقت وجودي است و لذا شدّت و ضعف پيدا ميكند، يعني ميتوان گفت انسانيت اين شخص بيشتر از ديگري است. كاملترين مرتبة انسانيت را انسان كامل يا كلُّالانسان يا كون جامع و در زبان دين، امامزمان (عج) ميگويند. هيچ عمل خيري بدون امام پذيرفته نيست متوجه هستيد كه كلّ انسانيت، عين انسانيت است، مثل كلّ شيريني كه «عين شيريني» يا شكر است و هر شيريني به هر چيز برسد، ريشه در «عين شيريني» دارد. لذا هر مرتبه از انسانيت هم به هر كس برسد، از عين انسانيت ميرسد. امام زمان (عج)، عين انسانيت است، پس كسي كه از نظر و توجّه امام زمان (عج) به قلبش محروم است، از انسانيت محروم است، هر چند در ظاهر مؤدّب و منظّم و مرتّب به آداب انساني باشد، ولي او حيوان مؤدّبي است در ظاهري انساني، چون هيچ يك از حركات و افعالش با پشتوانة انسانيت انجام نميگيرد. بعضيها يك گرگ منظماند، مثل آمريكا كه گرگ دورهديده است. انگليسيها مشهور به منظّم بودن هستند، امّا براي چه هدفي؟ براي اينكه آدم شوند يا براي اينكه دنيا را بيشتر بخورند و يا مثل يك خوكِ منظّم شهوتراني كنند؟ پس كاملاً عنايت داشته باشيد كه آدمشدن، فقط در ارتباط با انسان كامل به دست ميآيد، همچنانكه هر شيريني با ارتباط با عين شيريني براي هر چيزي كه بخواهد شيرين باشد، حاصل ميشود. آن نوع مؤدب شدنِ حيواني خيلي فرق ميكند با آدمشدني كه شيعه به دنبال آن است. مباني اعتقادي شيعه بالاتر از اين حرفهاست كه شما نظم اروپاييان را بخواهيد با نظم اهل تقوا يكسان بپنداريد. روح نظم اروپايي، دنياي بيشتر داشتن است و روح نظم اهل تقوا قرب الهي پيدا كردن است از طريق ارتباط با انسان كامل، هر چند ممكن است در ظاهر هر دو نظم، يكسان باشد، ولي يكي در يك انضباط جهتدار قرار دارد و به انسانشدن فكر ميكند و ديگري به دنياي بيشتر دلبسته است و خود را مجهّز ميكند براي هر چه بيشتر از دنيا لذّت بردن و ديگر هيچ. اگر امامزمان (عج) به كسي نظر كردند زندگي او عوض ميشود، يعني آدم ميشود، يعني حركات و سكناتش انساني ميگردد. به عنوان مثال؛ خيلي از انسانها دلرحم هستند و وقتي كودك فقير گرسنة يتيمي را ميبينند، دلشان به رحم ميآيد و حاضرند براي او مقداري پول هم خرج كنند. حالا سؤال اين است كه چرا اين كارها را ميكنند؟ براي رضاي خدا، يا براي اينكه وجدانشان راحت شود؟ اگر براي قرب به خدا اين كارها را ميكند، اين شخص آدم است و با اينكار آدميت خود را تكرار و تقويت و تشديد ميكند. امّا اگر دلش ميسوزد و صرفاً از سر ترحّم اين كارها را ميكند، او مثل بعضي از حيوانات است كه داراي ترحّم هستند. يعني اگر اخلاق و اعمال ما زير پرتو نور انسانيت نباشد، در اسلام پذيرفته نيست. معلوم است كه اگر آتشي به دست شما برسد سريعاً آن را دفع ميكنيد. حالا اگر منظرهاي را ببينيد كه دلتان بسوزد، سريعاً براي رفع اين دل سوختن ، كاري ميكنيد كه دلتان نسوزد؛ مثلاً پولي به فقير ميدهيد تا دل خودتان نسوزد، يعني شما براي دل خودتان كمكي به فقير كردهايد و اين يك ترحّم صرفاً عاطفي است. اگر ميخواهيد آدم شويد، بايد در نظم ديني كار كنيد. هر وقت بر اساس نظم و دستورات ديني كارهايتان را انجام داديد، همان كارهاي هر چند كوچك، شما را در انسانيت شديد ميكند و از حيوانشدن نجات ميدهد، ولي كارهاي بزرگ شما اگر در زير سايه دين نباشد هيچ بركتي ندارد. فقط خوشحالايد كه كار خيري انجام دادهايد و از فشار وجدان راحت شدهايد و اين كار غير از اين است كه زير نظر دستورات جامع يك دين الهي عمل كنيد. ممكن است بر اساس دستورات دين، همان كار را بكنيد كه يك انسانِ صرفاً عاطفي انجام داد، ولي در شرايط تبعيت از دين، عاطفه را در يك دستگاه وسيع انساني سازماندهي كردهايد و نتيجهاش رشد همه ابعاد انساني شما خواهد شد و به انسان كامل نزديك ميشويد و آمادة ارتباط با امام زمانتان ميگرديد. ملاك انسانيت كسي كه با عينالانسان از هيچ جهت تماس نداشته باشد، نه طالب نظر و رضايت آن حضرت ميباشد و نه سعي دارد اعمال و افكار خود را به آن امام معصوم نزديك كند، چنين انساني نه قرآن به دردش ميخورد و نه نبوّت. چون همانطور كه عرض شد؛ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةَ الْجاهِلِيَّة»8 ؛ يعني هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. باز فراموش نكنيد كه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله والسلم اين سخن را زماني فرمودهاند كه دين و قرآن و احكام دين را براي مردم آورده و نماز و روزه و حج را تبيين كردهاند. در چنين شرايطي ميفرمايند: اگر انجام اين اعمال همراه با شناخت امام زمانتان نباشد و مرگتان فرا برسد، بتپرست مردهايد. حالا به اين نكته هم توجّه و دقّت داشته باشيد كه منظور از معرفت به امام زمان، اسم و فاميل و شناخت ظاهري نيست. بلكه امام يك مقام است، همان مقام واسطة فيض. پس اگر اين مقام را نشناسيد و به آن نظر نكنيد، هنوز وارد وادي انسانيت نشدهايد. حال يك موجودي كه قلبش غيرِ انسان است، هر چه نماز بخواند يا قرآن بخواند، چه سودي ميبرد؟ كسي كه به عينالانسان ربط پيدا نكرده، هنوز انسان نشده است تا نماز و روزه و ساير اعمالش معني پيدا كند. امام زمان (عج) عينالانسان است و به اندازهاي كه عينالانسان به شما نظر كند، به همان اندازه واقعاً انسان هستيد. مثل اينكه شما به اندازهاي كه با «عين تري» يعني آب ارتباط داريد، از تري و رطوبت برخورداريد. ممكن است بگوييد شناخت امام زمان (عج) مشكل است. امّا مگر ما شيعيان بدون شناخت امام توانستهايم مشكلاتمان را برطرف كنيم و مگر دنياي متجدّد توانسته است مسائل خودش و بقيّه مردم جهان را حل كند كه بخواهيم خود را از شناخت امامزمان (عج) محروم كنيم. با عدم معرفت به امامزمان (عج) هيچ مشكلي آسان نميشود. و تا حال هم به اندازة معرفت به امامزمان (عج) مسائلمان حل شده است و از مسير انساني به مسير حيواني گرفتار نشدهايم، چون او عينالانسان است و من و شما و همة افراد جامعه بايد به عينالانسان نظر كنيم تا بتوانيم حيات انساني داشته باشيم و تكامل و تعالي انساني پيدا كنيم. و گرنه در مرگِ انسانيت دستو پا ميزنيم و هر روز با تحرّك جديدي كه پيدا ميكنيم، در لجنزار انحراف بيشتر فرو ميرويم. امام؛ مغز عالَم هستي است خدايا! ما ميدانيم جهان از حجّت خالي نميماند و انسان كامل هميشه در عالم هست و بيش از يكي هم نيست. او مغز عالم امكان است و همچنانكه مغز ميوه، اصل ميوه است، انسان كامل هم مغزِ ميوه عالم هستي است و اقرار ميكنيم در اين عصر، انسان كامل حضرت مهدي (عج)، خاتم اولياء، فرزند امام حسن عسكري (عج) است. خدايا! با لطف خودت اين اقرار و شهادت را سرماية نجات دنيا و آخرتمان بگردان. در روايات هم آمده است كه جهان هيچگاه از حجّت خالي نميماند9 و همة اهل سنّت هم امامزمان (عج) را در اسلام قبول دارند و نيز در روايات اهل سنّت هست كه مهدي فرزند فاطمه سلام الله عليه است. امّا اين كه مصداقش كيست و هماكنون حيّ و حاضر وليغايب است، اين را شيعه متوجّه شده است كه حقيقت انسان هماكنون بايد موجود باشد و او به عنوان فرزند حضرت امام حسن عسكري (عج) متولّد شده است، نه اينكه بعداً متولّد شود كه در بحث «نحوة ظهور حضرتحجّت (عج)» دلايل اين موضوع بحمدلله آورده شده است و اين نكتة ارزشمندي است كه بايد متوجّه بود، حقيقت هرچيزي بيش از يكي نيست. به اصطلاحِ فيلسوفان «صِرْفُ الشَّيْءِ لا يَتَثَنّي وَ لا يَتَكَرََّر»؛ يعني صرف و حقيقت هر چيز نه دو تا ميتواند باشد و نه تكرارپذير، و لذا اين عقيده شيعه كه يك امامزمانِ حيِّ حاضر در هستي است كه حقيقت او، حقيقت همة امامان است و آن حقيقت، امروز در جمال پر جلال حضرت مهدي (عج) واقع است، عقيدة دقيق و ذيقيمتي است. امام؛ قلب عالَم هستي است خدايا! اقرار ميكنيم كه قلب انسان، اصل انسان است و قلب، بيش از يكي نيست. انسان كامل يعني امامزمان (عج)، قلب عالم است،10 و همچنانكه قلب، مركز احساسات و شعور آدمي است، امامزمان (عج) شعور كلّ عالم هستي است و همچنانكه انسان هر چه دارد در رابطه با قلبش دارد، ما هر چه از انسانيت بهره داريم، در رابطه با امام زمانمان خواهيم داشت. چون همانطور كه عرض شد؛ اگر كسي شيريني بخواهد، بايد از عين شيريني كه شكر است بگيرد. پس اگر كسي انسانيت بخواهد، بايد انسانيت را از طريق ارتباط و توجّه به عينالانسان بگيرد، چراكه هر لطفي از الطاف خدا، مسير خاصّ خودش را دارد، يعني همانطور كه شيريني از طريق خاصّ خودش كه شكر است به ما ميرسد، انسانيت هم از طريق خاصّ خودش كه عينالانسان است به ما ميرسد و براي همين هم هميشه جهان داراي حجّتالله است تا در هيچ زماني انسان از گرفتن كمال انساني از مسير خاصّ خود محروم نباشد و پس از دقت كامل نسبت به اين نكته و اينكه متوجه طريق خاص انسانيت انسانها بايد بود، نظر شما را به فراز بعدي جلب ميكنيم كه ميگويد: اي خداي بزرگ! شهادت ميدهيم انسان خلاصه كائنات و ميوه درخت عالم وجود است و انسان كامل يعني امام زمان (عج)، زبده و اصل و گوهر آدميت است و انسانيت انسانها همه در تحت قبضة انسان كامل است، زيرا كه او واسطة فيض بين خدا و خلق است و آدميّت ما از انسان كامل سيراب ميشود، همچنانكه بدنمان از طبيعت فربه ميگردد. گفتيم انسانيت انسانها در قبضة امامزمان (عج) است و نه وجود انسانها. وجود ما و وجود امام (عج) و همة موجودات دراثر فيض حقتعالي موجود است، چون او وجود مطلق است. امّا خداوند، امامزمان (عج) را واسطة فيض قرار داده است و به ما هم فرموده است: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوااللهَ وَ ابْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَة»11 ؛ يعني اي مؤمنان! تقوايِ الهي پيشه كنيد و در راستاي به دست آوردن تقواي الهي، به دنبال وسيله و واسطههاي آن تقوا باشيد. آري خدا آب را وسيلة سيراب كردن ما قرار داده است، حالا براي آدم شدن ما امامزمان (عج)، يعني انسان كامل را وسيله قرار داده است، پس بايد او را و مقام امامت او را شناخت و به او عشق ورزيد، چراكه شايستة عشقورزيدن است و او منِ كامل ما انسانها است و همانطور كه وجود ما به واسطة وجود مطلق حق، موجود ميشود، انسانيت ما نيز به واسطة وجود عينالانسان، يعني امامزمان (عج) موجود ميگردد. كمال انساني در همة ابعاد اي خدا! اقرار ميكنيم همچنانكه همه شيرينيها به شكر ختم ميشود كه عين شيريني است و همه تريها به آب ختم ميشود كه عين تري است و تري هر چيز از آب است كه عين تري است، انسانيت هر كس، از انسان كامل است كه عين انسانيت است و آن كس كه با انسان كامل در ارتباط نيست، از انسانيت بيبهره است و حيواني است با همان ادراكات و احساسات حيواني، هر چند نام انسان بر خود نهد. شما ببينيد آيا كمالات شيعيان واقعي را در اين جهان ميتوان با افراد ديگر مقايسه كرد؟ كمالات امام خميني(رحمةاللهعليه) را با چه كسي در جهان معاصر ميتوانيد مقايسه كنيد؟ در طول تاريخ بزرگان و علماي بسياري بودهاند، حكما و عرفايي از يونان قديم تا چين و خاور دور بوده و هستند، آيا ميشود اين همه كمالاتي كه در علماي شيعة واقعي وجود دارد، در آنها ديد؟ ما مرتاضهايي را ميبينيم كه ميتوانند از فاصلة هزاركيلومتري خبر بدهند يا از فردا و فرداهاي دنيايي خبر بدهند، يا قطاري را از حركت متوقّف كنند، مكتبهاي دنيا چنين افرادي را پرورانده است، امّا آيا كمالات اينها اصلاً با كمالات كساني كه سالها تلاش كردهاند مقام امامزمان (عج) را درك كنند و آدم شوند، قابل مقايسه است؟ اين است كه مطمئن باشيد بدون امامزمان (عج) نميتوان آدم شد، ولي ميتوان مرتاضي بسيار قدرتمند شد و يا ميتوان رياضيدان بزرگ يا فيلسوف بزرگ شد، امّا همين مرتاض يا رياضيدان و يا فيلسوف هيچ مقاومتي در مقابل كبر خود ندارد و خودشان هم خوب ميدانند كه هيچ يك از اين علوم در انسانشدنشان نقش حقيقي ندارد. مردم عادي فكر ميكنند اين خيلي مهم است كه كسي بتواند قطاري كه در حال حركت است، با نيروي ارادهاش متوقّف كند. يعني فرهنگ عوام طوري است كه مارگيران و مرتاضان و جادوگران را از پيامبران مهمتر ميدانند و به تعبير ديگر مارگيري و جادوگري را ارزشمندتر از پيامبري ميپندارند. در حاليكه اين كارها براي شيعة واقعي ارزشي ندارد، شيعه، آدمشدن را ميخواهد. براي آدمشدن بايد تمام ابعاد انساني شما به كمال برسد و جهت صحيح پيدا كند، حتّي عاطفهها و احساسات شما جهت صحيح انساني داشته باشد. مثلاً شيعه وقتي پدرش هم رحلت كند، ميگويد: يا حسين! و براي امامحسين (عج) اشك ميريزد. شيعه وقتي حكومتي سركار آيد و ببيند شبيه حكومت امامزمان (عج) نيست، آن حكومت را نميپذيرد. هر چند آن حكومت بخواهد با دادن انواع امكانات اقتصادي و آزاديهاي جنسي او را ارضاء كند، چون شيعه به آدميت فكر ميكند و طالب كمال در همة ابعاد انساني است و اين شعور و توجّه را با نظر مبارك انسان كامل، يعني امامزمان (عج) در خود پيدا كرده است. حاصل معرفت و ارادت به امامزمان (عج) يعني به انسان كامل، يك شعوري است فوق اين شعورهايي كه ساير علوم به انسان ميدهد، چون معرفت به انسان كامل، موجب پديد آمدن صفات و حالاتي است كه به كمك آن صفات و حالات، بندگي خداوند در انسان رشد ميكند، در حاليكه با علم رياضي و فيزيك و شيمي آن حالت حاصل نميشود، به تعبير مولوي در داستان نحوي و كشتيبان، علم محو چيز ديگري است و علم نحو چيز ديگر، علم محو با نظر كسي كه خود عين محوِ حضرت حق است حاصل ميشود. بصيرت حقيقي اي خداي بزرگ! چشم بصير، دنيا را متاع قليل ميبيند و زندگي را فرصتي براي امتحان، و بندگي را فلسفة به زمين آمدن انسان، و قيامت را منزل اصلي، و اينها يافت نميشود مگر براي كسي كه چشم انساني داشته باشد، و چشم انساني با نظر و توجّه انسان كامل يعني امام زمان (عج) بر قلب آدمها ايجاد ميشود، و اين است كه رسولت صلي الله عليه و آله والسلم در جملهاي پر رمز و راز فرمود: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةَ الْجاهِلِيَّة»12. يعني مرگ بدون توجّه به امام زمان (عج) و شناخت او، مرگي است با روح و روان جاهليت، شبيه مردم دوران جاهليت عرب، پس خدايا! نظر امام زمانمان را از قلبهاي ما برمگردان تا دنيا و آخرت را درست ببينيم. خداوند در نظام هستي يك امام زمان (عج) قرار داده است و پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم هم از وجود او خبر داد و فرمود: مردم! بايد آن امام زمان را بشناسيد وگرنه انسانِ جهتدار نخواهيد بود و گرفتار پرستش بت ميشويد و ديگر هيچ بصيرتي نخواهيد داشت و به كلّي معني زندگي را گم ميكنيد، نه معني بودنِ در دنيا را خواهيد فهميد و نه معني رفتن از اين دنيا را. قبلاً عرض شد، حكما روشن كردهاند كه هر چيزي كه مقول به تشكيك باشد، از سنخ وجود است و نه از سنخ ماهيت، و انسانيت شدّت و ضعف برميدارد و مقول به تشكيك است، و لذا از سنخ وجود است، مثل علم و حيات كه تشكيكي است و شدّت و ضعف برميدارد، و گفتيم هر چيز كه شدّت و ضعف برميدارد، يك مادون دارد و يك مافوق، و موجود مادون، وجودش را از مافوق ميگيرد، پس انسانيت هم كه شدّت وضعف برميدارد، يك مافوق دارد كه عين انسانيت يا انسان كامل است و بقيّه هر چند بهره از انسانيت دارند، از انسان كامل ميگيرند و او داراي جميع مراتب و مقامات انساني به صورت تامّ و تمام است. در مقايسه انسان كامل با انسانيت بقيّة انسانها، ميتوان نور بيرنگ را با نور سبز مقايسه كرد؛ نورِ بيرنگ شدّت و ضعف برميدارد، نور بيرنگ چه ضعيف باشد و چه شديد باشد جامع هفت نور است، در عين وحدتِ آن هفت نور در نور بيرنگ؛ ولي نور سبز-چه شديد باشد و چه ضعيف- يكي از هفت نوري است كه در نور بيرنگ هست. ارتباط با امام زمان (عج) هم در عين ارتباط ضعيف و شديد، ارتباط با وجود جامعي است كه همه كمالات انساني را به صورت جامع دارد و مقامش مقام جامعيت اسماء الهي است، ولي حتّي ارتباط با ملائك، ارتباط با حقيقت جامع نيست، چون ملائكه سلام الله عليه هر كدام حامل يكي از اسماء الهي هستند، مثل نور سبز است. پس هر كس هر قدر هم رياضت بكشد، اگر حاصل اين رياضاتش ارتباط با ملائكه هم بشود، به مقام جامعيت انساني دست نمييابد و همه ابعاد انساني او به ثمر نميرسد. امام زمان (عج) حامل جميع اسماء الهي است خدايا! انسان كامل، خليفه توست و همچنانكه خليفه و جانشين هر سلطان به اذن سلطان درِ خزائن سلطان را ميگشايد، مرحمتي فرما تا از طريق امام زمانمان ما به خزائن غيب تو آشنا شويم و از آن گوهرهاي غيبي بيبهره نمانيم. انسان كامل خليفه خداست و قرآن در رابطه با انتخاب او به عنوان خليفه خدا چنين فرمود كه:«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنّي جاعِلٌ فِيالْاَرْضِ خَليفَةً»؛ يعني هنگامي كه پروردگارت به ملائكه گفت: من ميخواهم در روي زمين جانشيني قرار دهم و بالاخره ميفرمايد: «عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ كَلَّها»، يعني كل اسماء را به آدم تعليم نمود، و در واقع خداوند به ملائكه نشان داد آدم ظرفيت پذيرش همة اسماء الهي را دارد. در ارتباط با اين آيه، علماء بهخصوص علامهطباطبايي(رحمةاللهعليه) بحث ميكنند كه مقام خلافت الهي، به آدميت داده شده و خلافت، مقام آدميت است و اين مقام، يك مقام حقوقي است نه شخصي؛ يعني تعليم كل اسماء صرفاً براي شخص حضرت آدم (عج) نبود و ملائكه هم صرفاً مأمور سجده بر شخص حضرت آدم (عج) نبودند تا اين مقام منحصر به شخص حضرتآدم (عج) باشد، چون شيطان نهتنها بر آدم سجده نكرد، بلكه دشمني و گمراه كردن فرزندان آدم را نيز پيشه كرد؟ پس معلوم ميشود كه فرزندان حضرتآدم (عج) چون در مقام آدميتاند، مورد دشمني شيطان قرار دارند13 و شيطان هم دشمن آدميت است، و از آن طرف، ملائكه، برعكسِ شيطان كه بر آدميت سجده نكرد، با تمام وجود بر آدميت سجده كردند. سجده ملائكه بر آدم به معني آدميت، يعني تواضع و تبعيت از آدم؛ يعني ملائكه در تسخير آدمند. نتيجه اينكه؛ ملائكه به مقامي سجده كردند كه اين مقام به طور كامل و تامّ در اختيار ائمه معصومين سلام الله عليه است و امروز امام زمان (عج) صاحب آن مقام است و ملائكه تماماً فرمانبردار امام زمان (عج) هستند و با توجّه به اينكه ملائكه مبادي عالم و خزائن غيبي عالم وجوداند. پس متوجه ميشويم؛ از طريق امام زمان (عج) است كه ميتوانيم با خزائن غيب الهي آشنا و مرتبط شويم و از آن گوهرهاي غيبي بهرهمند گرديم و چشم دلمان را به روي حقايق هستي باز كنيم. ملائكه هر كدام يك بُعدي از حقايق عالم را دارا ميباشند14، يكي در مقام علم است و يكي در مقام حيات است و يكي جلوة اسم مصوِّر خداونداست؛ ولي هيچكدام جامع همه اسماء الهي نيستند، به همينجهت نميتوانند خليفة خدا باشند و تمام اسماء الهي را ظهور دهند. اين انسان كامل است كه جامع و مظهر همة اسماي حُسناي حق است و توان ارائة همة اسماء را دارد. انسان؛ جامع اضداد است، مثلاً صفت رحمت و خشم در انسان جمع است. خدايي كه جامع اضداد است، هم رحمت دارد و هم غضب دارد، خليفهاش هم بايد جامع اضداد باشد. ملائكه نميتوانند مظهر تمام اسماء الهي باشند، به همين جهت اگر شما بخواهيد آدم شويد، كمك ملائكه كافي نيست، چراكه هر كدام از ملائكه يك بعدي و يك جهتي را دارند. آن كسي كه شما را به آدميت ميرساند، آدمِ كلّ است و قرآن در مورد جامعيت آدم فرمود: «عَلَّمَ آدمَ الْاَسْماءَ كُلَّها»15 ؛ خداوند تمام اسماء را به آدم تعليم داد، در حالي كه هر ملكي مظهر يك اسم از اسماء الهي است، حتّي ملائكة مقرّبي مثل اسرافيل و جبرائيل از اين قاعده استثناء نيستند. مثلاً حضرت عزرائيل (عج) صفتِ قابض الهي را دارد، حضرت اسرافيل (عج) صفت احياء و اِماته را دارد. امّا انسان كامل همة صفات الهي را دارد. پس اگر كسي خواست با جميع اسماء الهي ارتباط پيدا كند و خدا را با جميع اسماء الهياش عبادت كند، بايد به انسان كامل نزديك شود كه او حامل همة اسماء الهي است و در راستاي همين معرفت و شعور است كه در هر روز ماه رجب ميخوانيد: «اَلّلهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِمَعانِي جَميعِ ما يَدْعُوكَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِكَ»؛ يعني؛ «پروردگارا! از تو تقاضامندم به حقيقت جميع آنچه اولياي تو، تو را به آن ميخوانند.» يعني حالا كه اولياء و ائمه معصومين، تو را با تمام اسمائت ميشناسند و تو را با همة اسمائت ميخوانند، ما را نيز از تقاضاهايمان محروم مگردان. پس راه ارتباط واقعي با خدا، خدايي كه جامع جميع كمالات است، ارتباط با امام زمان (عج) است، امام زماني كه حامل جميع اسماء الهي است. امام زمان (عج) عامل بقاء عالم بارالها! براي ما روشن است همچنانكه نفسِ انساني واسطة فيض بين عالم ملكوت و بدن خودش است، انسان كامل هم واسطة فيض بين تو و عالم مخلوق است، و همچنانكه نفسِ انسان عامل حيات انسان است، قطب عالم امكان هم عامل بقاء عالم هستي است. خدايا! قلب ما را در اين عقيده محقَّق و متمكّن بگردان. در مقدمه عرض شد كه مقام انسان كامل نسبت به تمام مخلوقات، مقام واسطة فيض است؛ يعني خداوند فيض خود را از طريق انسان كامل به تمام مخلوقات عطا ميكند، مثل مقام نفس شما در تن شماست. يعني نفس شما از عالم ملكوت و عقلتان حقايق را ميگيرد و در بدنتان جاري ميكند. وقتي قلب شما از شرك و اخلاق رذيله سالم باشد، نور ملكوت بر عقلتان جلوه ميكند و از طريق عقل بر زندگيتان جاري ميشود. نفس شما فكر و انديشهاش را از غيب ميگيرد، مگر اينكه شيطان و هوسها در آن قلب وسوسه نموده و نفوذ كنند، پس همانطور كه نفس شما واسطة فيض بين غيب و بدن شماست، امام زمان (عج) هم واسطة فيض بين حضرت حق و كلّ عالَماند. در روايت داريم كه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله والسلم فرمودند: «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطّين»16؛ يعني من پيغمبر بودم در حالي كه حضرت آدم هنوز بين آب و گل بود. و يا حضرت علي (عج) ميفرمايند: «كُنْتُ وَصِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطّين»17؛ يعني وقتي كه من به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم ايمان آوردم و وصيّ آن حضرت قلمداد شدم، حضرت آدم (عج) هنوز بين آب و گل بود. اين گونه روايات ميگويد مقام پيامبر اكرم و ائمه سلام الله عليه فوق خلقت اين دنيا است، كه اصطلاحاً به آن مقام، «مقام نور عظمت»18 گويند. مقام نور عظمت، مقام پيامبر و ائمه سلام الله عليه است كه عالم را تدبير ميكند و واسطة فيض خدا بر عالم امكان است. مقام نور عظمت پيامبر و ائمه سلام الله عليه غير از جسم و بدن و نفس آنهاست. نفس پيامبر و امام از مادرشان شروع ميشود، همان است كه ملاصدرا(رحمةاللهعليه) در رابطه با آن ميگويد: «اَلنَّفْسُ جِسْمانِيَةُ الْحُدُوث وَ رُوحانِيَةُ الْبَقاء»؛ يعني نفس در بستر عالم ماده پديد ميآيد، به عبارت ديگر وجودش از شكم مادر شروع ميشود، ولي به حالت روحاني براي هميشه باقي است.19 امّا مقام «نور عظمت» همان چيزي است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم ميفرمايند: «اَوَّلُ ما خََلَقَ اللهُ نُوري»؛ يعني اوّلين چيزي كه خداوند خلق كرد، نور من بود. و در روايت ديگري، همه ائمه سلام الله عليه ميفرمايند: «كُلُّنا واحِدٌ مِنْ نُورٍ واحِد»20؛ يعني همة ما نور واحدي هستيم، و يا در روايت ديگر ميفرمايند: «كُلُّنا مُحَمَّدٌ»؛ يعني همة ما نور واحد و همه ما نور محمّد صلي الله عليه و آله والسلم هستيم.21 البته بايد در فهم اين مقام و فهم اين روايات دقيق باشيد و زحمت بكشيد. و اگر متوجّه اين روايات و مقامات نميشويد، حداقل سكوت كنيد و انكار نكنيد. وقتي كسي ظرفيت درك اسرار آلمحمّد صلي الله عليه و آله والسلم را ندارد، نبايد براي او اين اسرار را گفت. مرحومكليني(رحمةاللهعليه) در اصول كافي ج1ص275 آورده كه سُدَيْر گفت: من و ابوبصير با حضرت امامصادق (عج) روبهرو شديم در حالي كه حضرت ناراحت بودند از اين كه مردم گمان ميكنند آن حضرت علم غيب دارند و فرمودند: «جز خدا هيچ كس علم غيب ندارد». بعد ميگويد به دنبال حضرت رفتيم و پرسيديم: ولي فداي شما شويم، ما ميدانيم كه حقّاً شما علوم بسيار فراوان داريد، حضرت فرمودند: «آري؛ آن علمي كه باعث شد آصفبنبرخيا، قصر بلقيس را از يمن به خدمت حضرت سليمان بياورد، قطرهاي است در مقابل اقيانوس علم ما». ولي ملاحظه ميفرماييد كه امامان در مقابل مردم عادي كه نميتوانند مقام امام را درك كنند و امام را در حدّ يك بدن و يك روح ميشناسند، هرگز از حقيقت خود سخن نميگويند و حتّي نفرين هم ميكنند بر كسي كه اَسرار آنها را فاش كنند، امّا اگر افرادي را بيابند كه مستعدِ دركِ حقايق امامت باشند، پرده از اسرار خود برميدارند و ما هم بايد همين روش را داشته باشيم وگرنه امامزمان (عج) لطف خاصشان را از ما دريغ ميكنند. گفت: وگر از عام بترسي كه سخن فاش كنـي* سخن خاص نهان در سخن عام بگو ور از آن نيز بترسي هِله چون مرغ چمن* دمبـدم زمــزمــة بـيالف و لام بگــو نقش واسطة فيض بودن امام زمان (عج) خدايا! براي ما روشن شده كه هر انساني از انسان كامل انسانيت خود را ميگيرد تا آدم شود و ما هم آمدهايم در زمين تا آدم شويم، پس به حقيقت امام زمانمان ما را از بهرة لازمي كه بايد از امام زمانمان بگيريم، محروم مگردان. از يك جهت خداوند نزديكترين موجود به مخلوقاتش است و خودش در آيه 186 سورة بقره به پيامبرش فرمود: اگر بندگان من از تو سراغ مرا گرفتند، «فَإنّي قَريبٌ»؛ من كه نزديكم، و نفرمود؛ بگو من نزديكم، يعني حتّي بين ما و پروردگارمان، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله والسلم هم از جهت وجودي فاصله نيست و لذا در هر روز صبح – در دعاي عهد22 - از خدا، كه نزديكترين وجود به ما است، تقاضا ميكنيم كه ما را در زمرة ياران و اطرافيان و ذوبشدگان مولا و سيّدمان حضرت صاحبالزمان قرار بده، از طرف ديگر حالا اگر خواستي به قرب خاص برسي و بين تو و حضرت حق، همة حجابها كنار رود، بايد از طريق ذوبشدن در وجود اقدس صاحبالزمان به چنين درجهاي برسي، يعني از يك جهت خداوند را به كمك ميگيري تا به امام زمان (عج) نزديك شوي و از جهت ديگر امام زمان (عج) را كمك ميگيري تا به آن قرب خاصّ الهي كه مخصوص اولياء الهي هست دست بيابي و بهرة خاص ببري. جدايي جبهة حق از باطل، كمال زندگي زميني خدايا! ميدانيم در نهايت، دنيا بايد شبيه قيامت گردد تا قيامت شروع شود، خاصيت قيامت «وَامْتازُوا الْيَومَ اَيُّهَا الْمُجْرِمُون»23 است، يعني جداشدن كامل حق از باطل. با ظهور حضرتحجّت (عج) نيز جبهة حق با همه ياران تاريخياش و جبهه باطل با همة ظالمان تاريخياش، ظهور ميكند تا نمايش كامل جبهه حق و باطل، ظهور كند و دنيا معني حقيقي خود را بيابد، بارالها! ما را از حاميان پايدار جبهه حق قرار بده و در زمرة سربازان حجّت خود قلمداد بفرما.24 اينكه ظهور حضرت حجّت (عج) را يكي از شرايط تحقّق قيامت ميدانند و به اصطلاح از «اَشْراطُالسّاعَة» ميشناسند، شايد در همين رابطه باشد كه كمال زندگي زميني به جدا شدنِ جبهه حق از جبهة باطل است، تا دنيا شايستگي قيامتي شدن را پيدا كند، مثل كمال يك انسان كه بايد هر چه بيشتر مرز بين بديها و خوبيها را در قلب خود روشن نمايد و بديها را خوبي نپندارد. حال كه تحقّق شرايط جدايي جبهه حق از جبهة باطل در زمين حتمي است و زيباترين مرحله زندگي زميني چنين شرايطي است كه حق و باطل كاملاً از هم جدا شده باشد، جا دارد كه اساسيترين آرزوي هر انساني وارد شدن به چنين شرايطي باشد و از خدا بخواهيم در چنين شرايطي با لطف و كرمش ما را در جبهة كاملاً حقِ امامزمان (عج) قرار دهد تا مزه واقعي زندگي دنيايي را بچشيم و از بهرة حقيقي زندگي زميني برخوردار شويم. اميد به آينده روشن جهان، اميد به واقعيتي مسلّم آري؛ جامعهاي كه متوجّه قطب برين انساني بشود، روزمرّگيهاي اجتماعي افق انديشة او را اشغال نميكند و در تحرّك به سوي حياتي بلند از پاي نمينشيند و ظلم طاغوتها را به عنوان يك واقعيّت پايدار در حيات زميني نميپذيرد و ستم ستمگران، شعلههاي اميدش را خاموش نميكند؛ زيرا كه پذيرفتن ستم در اين دنيا با نظام الهي و سنّت حق نميسازد، آن هم نظامي كه امام زمان (عج) دارد، زيرا كه خداوند آينده اين جهان را تيره و تار قرار نداده، و اميد به آيندهاي روشن، يك خودفريبي نيست، بلكه چشم دوختن به يك واقعيّت مسلّم است، و برعكس، نظر را از حضرت حجّت (عج) و ظهور بابركت و حتمي او برداشتن، فرار كردن از واقعيّت حتمي عالم است، و آن يك نحوه تسليمشدن در برابر يأس و باور ضعيف و خود را به فرسايشِ روزگار سپردن است.25 شما وقتي پذيرفتيد كه خداوند حكيم است و نظامي كه توسط قادري حكيم بهوجود آمده، حتماً اَحسن است و نظام احسن، عاليترين جواب را به نيازهاي انسان ميدهد، آنگاه ميپذيريد كه نظام بشري بدون يك قطب برينِ انساني، امكان ندارد كه بتواند به عاليترين مراتب خود برسد و لذا هرگز هيچ ستمي را در هيچ زاويهاي، اصيل و پايدار نميدانيد تا اميد مقابله با آن و انتظار از بين رفتن آن در شما خاموش شود. وقتي پذيرفتيم نظام عالم اَحْسن است، ميفهميم در نظام اَحْسن انسانها بايد مختار باشند و در راستاي اختيارشان اگر خواستند ظلم كنند، و در حدّي كه فقط به خودشان ثابت شود كه ظلم كردن را خودتان انتخاب كرديد، آزاداند، ولي آنچنان نيست كه بتوانند با ظلم خود سرنوشت نظام عالم و بشريت را در دست گيرند و آينده هر انسان و آينده كلّ جهان را تيره و تار نمايند؛ پس لازمه نظام اَحْسن، بودنِ فرج براي نجات از هر ظلمي است، چه از ظلم فردي و چه از ظلم عميق آخرالزمان.26 انتظار، عامل اميد و پايداري نتيجه انتظارِ منجي معصوم در جامعه بشري اين است كه نميگذارد ما از پويايي بيفتيم و در نتيجه بپوسيم و تسليم رنگ غيرفطري حكومتمداران ظالم گرديم، زيرا دين به ما ميگويد يك زندگي ماوراء اين زندگيها در همين دنيا ممكن است و مناسب روح توست. و لذا تسليم هر فرسايشي به نام زندگياي كه حاكمان غير معصوم پديد آوردهاند، مباش و خود را تسليم اين پوسيدنها مگردان و در جهنّم يأس، بيخود، خود را مسوزان، زيرا كه آرزوي داشتن زندگي مطابق با فطرت، فقط يك آرزو نيست، بلكه يك حقيقت ممكن است كه بالأخره اجتماع، در بلوغ خود با حاكميت انسان كامل اداره ميشود و نبايد ممكن را ناممكن بپنداري و تسليم روزمرّگيها شوي و از عطش - يعني نياز به آب- باز بماني، بدون يافتن آب. چرا ما بايد منتظر باشيم؟ و انتظار چه تأثيري در زندگي ما دارد؟ انتظار كشيدن و منتظر بودن يك فايده و نتيجه بزرگ دارد و آن اين كه خشنودي حضرت حجّت (عج) را به دنبال دارد. اين وعده بزرگ خداست كه يك امام معصوم براي ما ميآيد، حالا اگر ما منتظر امام زمان (عج) باشيم، اوّلاً؛ حرف خدا را قبول كردهايم، ثانياً؛ قدرت اسلام را پذيرفتهايم و به آن ايمان آوردهايم. يعني اسلام قدرت دارد كه يك انسان كامل به صحنه بياورد و به كمك آن حضرت، نور اسلام همه جهان را فراگيرد و عدل را حاكم كند. اين منتظر بودن، دليل دينداري ماست. ولي اگر كسي كوتاه بيايد، معلوم ميشود كه اسلام را هنوز نشناخته است. منتظر بودن يعني پذيرفتن حكم خدا. خود اين مسئله عقيدة پسنديدهاي است. اگر ما منتظر نباشيم، ميگوييم زندگي همين است كه امثال چنگيز و رضاخان و لنين و بوش و ساير ستمگرانِ دنيا، بر ما حاكم شوند. چرا ستمگران و حاكمان ظالم رنگ خود را بر همه مردم و جامعهها زدند ولي نتوانستند شيعه را رنگ بزنند؟ چرا شيعه قدرت مقاومت دارد؟ براي اين كه هر كس هم حاكم شود، شيعه ميگويد ما امام زمان (عج) ميخواهيم. يعني مقاومت شيعه در مقابل ستم و ستمگر با اعتقاد به ظهور امام زمان (عج) زياد ميشود. تجربههاي تاريخي از بهترين عبرتها و ذخيرههايي است كه نشان ميدهد شيعه با «انتظار» نجات مييابد. تاريخ گواه است كه زنان و مردان شيعه به جهت انتظار، رنگ حكومتهاي ستم را به خود نگرفتند. شما مردم مصر يا عربستان را نگاه كنيد، با اينكه مسلمان هستند و در بسياري از جهتهاي اسلامي با ما تفاوت ندارند، ولي چون فرهنگ انتظار در آنها شعلهور نيست، رنگ حاكمان ستمگر را به خود گرفتهاند و دنياپرستي و دنياپرستان را پذيرفتهاند. چه شد كه آتاتورك در تركيه توانست اين همه افكار مردم را تحت تأثير قرار دهد، ولي رضاخان نتوانست ملّت ايران را به رنگ خود دربياورد و مدّتي طولاني بماند؟ هدف رضاخان و آتاتورك هر دو هدم اسلام بود، ولي ملّت ايران چون چشمش به حكومت امام زمانش است، همين عقيده نگذاشت به روزگار مردم تركيه دچار شوند. انتظار باعث ميشود كه اميدمان به يأس مبدّل نشود، ولي اگر ما اهل انتظار نباشيم وقتي ديديم كه دنيا رنگ كفر گرفته است، به خود و ديگران ميگوييم حالا كه همهجا را كفر گرفته است، پس ما هم بايدكافر شويم، ولي كسي كه منتظر است، انديشهاش اين است كه دنيا بيخود رنگ كفر به خود گرفته است، بايد رنگ حق را بگيرد، حتّي اگر اين كفر عالمگير هم شده باشد.27 اگر فرصت داشتيم و اثرات تاريخي انتظار را بررسي ميكرديم، متوجّه ميشديم كه نجات امروز من و شما با عشق به اين انتظار متحقّق ميشود. عشق به حكومت امام زمان (عج) نجاتدهنده است به دو دليل: 1- همين امروز رنگ كفر را نميپذيريم. 2- منتظر هستيم بلكه فردا بيايد و در كنار او باشيم و اين است كه خداي حكيمِ مهربان اين لطف را از ما دريغ نميكند. خطر غفلت از ايدهآلهاي ديني دنياداران اوّل بر ملاكهاي خود پافشاري ميكنند و سپس مطرح ميكنند: «غير از اين ملاكها را مردم نميپذيرند و زمينة پذيرش ايدهآلهاي ديني در مردم نيست، پس دينداران بايد از آرمانهاي خود دست بردارند.» و از اين طريق كفر و ستمِ خود را حاكم ميكنند و مردم را به سوي جهالتي تاريك و سياه ميرانند. انتظارِ منجيِ كامل، باعث ميشود تا مردمِ منتظر در حيلة حيلهگران فرو نروند و از خود در راستاي وفاداري به آرمانهاي اساسي خود مقاومت نشان دهند، زيراكه انسانِ منتظر، آينده را در دست دنيادارنِ دنياپرست نميداند و در نتيجه همين امروز با فرهنگ انتظاري كه در خود فعّال نگه داشته، از افتادن در ورطة گرداب ستمگران نجات مييابد و هضم حيلة دنياداران نميشود و فردا نيز با ظهور منجي عالم(روحيلترابمقدمهالفداء) مقابل آن حضرت نميايستد، بلكه كنار آن حضرت و از سربازان اوست، زيراكه رنگ دنيادارن را به خود نگرفته تا از امام زمانش فاصلة فكري و فرهنگي پيدا كرده باشد. همة هنرِ فرهنگ ستم در طول تاريخ، اين است كه منظرهاي روشن و ايدهآل زندگي را از افقِ انديشة بشر محو كند و او را مشغول وضع موجودي بگرداند كه خود ستمگران پديد آوردهاند، به طوري كه انسانها همان زندگيِ زير سايه ستمگران را زندگي بپندارند و تصوّر كنند زندگي فقط همين است و بس. ولي كافي است كه انسانها متوجّه شوند خداوند براي آنها چيز ديگري را اراده كرده است و طالب آن چيزي باشند كه خداوند براي آنها اراده نموده است و تسليم آن چيزي كه ستمگران به آنها تحميل كردهاند، نشوند، تا تمام هيبت فرهنگ ستم يكباره فرو ريزد و إنشاءالله زمينة ظهور حضرت (عج) هرچه بيشتر فراهم شود. خداوند زندگي ديگري را براي ما اراده كرده است پس منتظر امام زمان (عج) بودن نميگذارد از پويايي بيفتيم و در خود بپوسيم و از حيات خود بهره لازم را نبريم، بلكه متوجّه هستيم يك زندگي، ماوراء اين زندگي معمولي ممكن است محقّق شود، پس چرا تسليم مرگ شويم و زندگيِ سرد و غروبگونه دنيايي را بپذيريم و در جهنّم يأس بميريم؟ در حالي كه جا دارد زنده و پرحرارت و اميدوار، زندگي كنيم و از انتظار باز نايستيم و انتهاي دنيا را تاريك نپنداريم و هماكنون از پاي ننشينيم. آيا سرنوشت كساني را كه در صحنه فرهنگِ انتظار نيامدهاند ملاحظه نكردهايد كه چگونه به راحتي تسليم فرهنگ فاسد فاسدان شدهاند؟ اينكه در آمار آمده است در مرّفهترين كشور جهان يعني سوئد، از هر ده نفر، يك نفر تصميم ميگيرد خودكشي كند -حال يا موفق ميشود و يا نه- و از هر صد نفر، پنجاه نفر به خودكشي فكر كردهاند، ميرساند كه آنچه دنياي امروز براي بشر آورده، جوابگوي آرمان حقيقي بشر نيست، ولي چون فرهنگ غربي امكان آن را نداده است كه جوان سوئدي از زندگي مطلوب خود، آگاهي يابد، تصوّر ميكند زندگي همين است كه او دارد، از طرفي اين نوع زندگي را نميخواهد، پس بهتر است كه خود را از اين زندگي راحت كند. در حالي كه اگر ميدانست خداوند براي او افق ديگري را اراده كرده است، اوّلاً؛ تلاش ميكرد تا آن افق تحقّق يابد و آن را هر چه بيشتر دستيافتني ميكرد، ثانياً؛ چون در راستاي آن هدف متعاليِ بشري، تلاش مينمود، علاوه براينكه از انوار لطيف امام زمانش، همين امروز بهره ميبرد، اميد به اينكه آيندهاي واقعي، امروز او را از يأسي اينچنين جانكاه نجات ميدهد، براي او نهادينه ميشد. انتظار؛ سخن بلند بيداردلاني است كه ندا ميدهند چرا ما اسير فرهنگ باطل دنياداران شويم و خود را ببازيم، دنيا بايد رنگ حق به خود بگيرد و به خود آيد. و در راستاي اين بيداردلي، هر روز، خود را در اردوگاه امام زمانشان احساس ميكنند و در كنار امامشان براي آيندة جهان نقشه ميكشند، به طوري كه با امام معصوم، هماحساس خواهند شد. به همينجهت از حضرت باقر (عج) نقل شده است: اگر كسي قبل از ظهور حضرت بميرد ولي نظرش بر امامش باشد و آن امام و آن مقام را بشناسد، مثل كسي است كه در كنار آن حضرت باشد: «... وَ مَنْ ماتَ عارِفاً لِإِمامِهِ كانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فُسْطاطِهِ»28 يعني هركس بميرد و به مقام امامش آگاه باشد، همچون كسي است كه در كنار امام و در زير خيمهگاه حضرت بهسر برده است. تغيير مبادي ميل همچنانكه خداوند طبيعت و زندگي مادّي را با خورشيد روشن ميكند و اگر ما طالب نور باشيم، بايد خود را در معرض آن قرار دهيم، همان خداوند، امام زمان (عج) را خورشيد جانها قرار داد، اگر جانتان نور معنويت ميطلبد، بايد پنجرة جانتان را به سوي او بگردانيد و دنيا قبلة جانتان نباشد. و خداوند او را بين خود و ما واسطه قرار داد تا جان ما از طريق آن حضرت از رحمت معنوي پروردگار، سيراب گشته و روحاني شود. در روايت داريم محال است كسي آداب شب نيمهشعبان را بهجا آورد و خداوند او را دست خالي برگرداند. با انجام اين اعمال ميبيني كه ذوق انساني پيدا كردي، ميلها و آرزوها و گرايشهايت متعالي ميشود. چيزهاي بيهودهاي كه طلب ميكردي ديگر نميخواهي، سليقهات به سليقة پيامبر و ائمه سلام الله عليه نزديك ميشود. بنا به فرمايش بزرگان «مبادي ميلها عوض ميشود» و شايد لطفي به بزرگي اين لطف براي انسان نباشد كه ميلش هماهنگِ ميل امام معصوم شود و اين عاليترين نتيجهاي است كه با ارتباط و انتظار امام زمان (عج) نصيب شخص منتظر ميگردد، به طوري كه دستورات دين جزء بديهيات عقل عملي او ميشود، همچنانكه بديهيات نظري، مبادي عقل نظري اوست. سالكان مسلّح وقتي روايات ميفرمايند: منتظران حضرت حجّت (عج) اگر در شرق باشند و حضرت در غرب باشد، بدون واسطه، هم حضرت را ميبينند و هم همديگر را؛ متوجّه ميشويم مسلّم از طريق دستگاههاي مدرن امروزي اين ارتباط محقّق نميشود، چراكه استفاده از دستگاههاي مدرن منحصر به شيعيان حضرت نيست، ولي روايت ميفرمايد شيعيان چنين توانايي را دارند و ديگر اين كه روايت ميفرمايد: «منتظران حضرت مهدي (عج) خود را آماده ظهور ميكنند، ولو به يك تير». ميفهميم ياران واقعي حضرت در عين اينكه در سير و سلوك پيشرفت كردهاند و بُعد مكاني و زماني را پشت سر گذاشتهاند، روحية جنگاوريِ خود را نيز حفظ كردهاند؛ يعني ياران واقعي حضرت سالكاني مسلّح هستند. اگر انسان بخواهد ناقص نماند بايد همه ابعادش را رشد دهد، و به پيامبر خدا و ائمه معصومين سلام الله عليه اقتدا كند. به پيامبري اقتدا كند كه در راه سير در عالم معنا تا ارتباط با خدا در معراج، پيش رفته است و در رابطه با دفع ظلم از شمشيرش خون ميچكيد و اين است كه ياران واقعي حضرت چون در تمام ابعادِ انساني خود را رشد دادهاند، سالكان مسلّح ميباشند. انتظار ظهور امامي معصوم در متن حاكميت جهان، يعني اعتقاد به قدرت اسلام؛ چراكه شيعه سخت معتقد است كه اسلام قدرت آن را دارد تا همة جهان را زير سايه انديشه اسلامي اداره كند. خدايا! براي اينكه انسانها درست بينديشند، به آنها بديهياتي را الهام فرمودي كه بدون هيچ تفكّري به راحتي آن را در خود پذيرفتهاند و آن را مباني شناخت خود قرار دادهاند؛ يعني چون به طور بديهي مثلاً؛ ميدانند جمع نقيضين محال است، پس ميفهمند حالا كه روز است، همين حالا، همينجا نميتواند شب باشد. خدايا! براي درست عمل كردن هم اماماني قرار دادي كه عين عمل به حقاند.الهي! ما را آنچنان به آنها نزديك كن كه وجود ما سراسر انجام عمل حق گردد و اين حاصل نميشود مگر با نظر مبارك امام زمان (عج)؛ پس خدايا! قلب مبارك آن حضرت را از ما راضي گردان تا نظر آن حضرت بر قلب ما بيفتد. يا الله! در آخرين فراز يك نكتة دقيقي است كه اجازه دهيد بهطور مختصر شرح دهيم، و آن نكته اين است كه هر انساني يك تعداد بديهياتي در انديشة خود دارد كه آن بديهيات به او كمك ميكنند تا در انديشيدن به خطا نيفتد و همواره براي اثبات صحيحبودن و يا خطابودن انديشهها از آنها كمك ميگيرد. مثل «امتناع اجتماع نقيضين» يعني اينكه انسان بهطور بديهي ميداند دوچيزِ نقيض - مثل هستي و نيستي - نميتواند در يكجا جمع شود. يا به طور بديهي ميدانيم جزء هر چيز از كلّ آن چيز كوچكتر است. اينها موضوعاتي است بديهي و غير اكتسابي كه خداوند بههر كس داده است. اين بديهيات و اوليات را از جايي نياموختهايم، بلكه خداوند براي درست فهميدن به هر انساني لطف كرده است. حالا بايد متوجه بود همانطور كه در انديشه و تفكر، بديهياتي داريم كه عامل هدايت انديشه و عقل نظري است، خداوند براي تشخيص عمل درست از عمل غلط، نيز انسانهايي قرار داده كه عين درست عمل كردناند، يعني معصوماند، تا انسان در عمل به آنها رجوع كند و از خطاي در عمل مصون بماند و بايد از خدا خواست تا ما به آنها نزديك شويم تا در درست عملكردن موفق گرديم. و توجه به چنين مقامي بهعنوان امامزمان (عج) و توجه به چنين نيازي يعني نزديكي به آن حضرت، فلسفة تمام تلاشها و نيايشهاي شيعه است. به اميد به ظهور پيوستن قدرت واقعي اسلام عزيز در كلّ جهان «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» امـام زمـان، مرشدِ حقيقي سالکان راستين بسماللهالرحمنالرحيم ? اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَاللهِ فِي اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَاللهِ فِي خَلْقِه ? ? اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَاللهِ الَّذي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ عَنِ الْمُؤْمِنِيْن ?1 سلام بر تو اي حجّت خدا در زمين، سلام بر تو اي ديدبان الهي در بين خلق، سلام بر تو اي نور خدايي كه هدايتطلبان بهوسيلة آن هدايت يابند و بهكمك آن نور، براي مؤمنين فرج حاصل شود..... سلام بر امام مهدي (عج) كه وسيلة هدايت الهي در سراسر زمين است و هيچ هدايتخواهي را تنها نميگذارد. بعضي از عقايد فوقالعاده دقيق و عميق است و براي رسيدن به آن بايد انديشه را خيلي جلو برد تا بتوان به آن دست يافت. از جمله آن عقايد دقيق، عقيده و توجه به حضور اولياء معصوم الهي در طول تاريخ حيات بشر و عقيده به حضور فعّالِ مقصد اولياء، يعني حضرت بقيةاللهالاعظم است. عنايت به مطالبي كه بنا است در اين بحث مورد ارزيابي قرار گيرد، إنشاءالله ما را متوجه چنين حقيقتي مينمايد، تا بتوانيم از انوار عالية آن وجود مقدس بهرههاي كافي بگيريم. اصل و باطن اولياء معصوم سلام الله عليه، قرآن است به طوري که خود قرآن ميفرمايد: «اِنَّه لَقُرْانٌ کَريمٌ. فِي کِتابٍ مَکنوُنٍ. لا يَمَسُّهُ اِلاّ الْمُطَهَّرون»2 يعني حقيقت قرآن که مکنون و غيرقابل دسترسي است، توسط مطهرون يعني اهلالبيت پيامبر سلام الله عليه قابل دسترسي و لمس است، و لذا اصل و قلب وليّالله يعني ائمه معصومين سلام الله عليه، قرآن است. پس هرچه به مقام ولايت نزديک شويم، به قرآن نزديک شدهايم. در مورد وليّالله، فقط تعبيرها فرق ميکند بدين صورت که چه بگوييم پيامبريا امام زمان يا سيدالشهداء سلام الله عليه، در اصل يک حقيقت است. خود معصومين در مورد اينکه همه داراي يک حقيقت نوري واحدي هستند. ميفرمايند: «خَلْقُنَا واحِدٌ وَ عِلْمُنَا واحِدٌ وَ فَضْلُنَا واحِدٌ وَ كُلُّنَا واحِدٌ عِنْدَاللهِ تَعالي»؛ يعني خلق و ايجاد ما واحد و علم و فضل ما واحد و همة ما در نزد خداوند تعالي واحديم. و بعد راوي از تعداد امامان از امامصادق (عج) سؤال ميكند، حضرت ميفرمايند: «نَحْنُ اِثْناعَشَر هكَذا حَوْلَالْعَرْشِ رَبِّنا عَزّوَجَلَّ فِي مُبْتَداءِ خَلْقِنا، اَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ اَوْسَطُنَا مُحَمَّد وَ آخَرُنا مُحَمَّد»3؛ يعني هر دوازده نفر ما در چنين شرايطي از اول خلقتمان در اطراف عرش پروردگارمان قرار داريم، و اول ما محمّد است و بين ما محمّد است و آخر ما نيز محمّد است. يعني آنها از نظر مقام تفاوتي با وجود مقدس پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم ندارند. يا ميفرمايند: «کُلُّنا واحِدٌ مِنْ نُورٍ واحِدٍ»4 يعني همة ما يكي هستيم، از نوري واحد. اين حرفها که اعتباري نيست، بلكه بيان حقايق عالَم غيب است. شما ميبينيد انسان حالات گوناگون و متنوع دارد، به همين جهت، دين هم با تمام حالات بشر حرف ميزند تا او را به يک مقصد برساند. مقصد يکي است، اما حالات بشر متفاوت است. پس راههايي كه براي رسيدن به آن مقصد يگانه مطرح ميشود، متفاوت است و همة اينها ميخواهند ابعاد تعطيلماندة بشر را پر کنند و او را به يگانة مطلق برسانند. اينجاست که ميبينيد در يکجا ميگويد به امام زمان (عج) متوسل شويد، در جاي ديگر ميفرمايد به نماز و يا قرآن و ... متوسل شويد. عهد با امام زمان (عج) يکي از مواردي که در معارف اسلامي مطرح شده است، تجديد عهد و مداومت بر عرضِ طاعت و تبعيت و ارادت به حضرت حجّت (عج) است. تعبيرهايي که در رابطه با حضرت وارد شده است روي حساب است، تعابيري مثل «وليّعصر»، «بقيّةالله»، «وارث انبياء»، «آيت عظمي»، «قاموس اکبر»، «صاحب غيبت الهي» و «امام زمان» هر کدام از اين تعبيرات وجهي از وجوه حقيقت حضرت (عج) را بيان ميکند.چون بشر با کلماتي زندگي ميکند که ظرفيت محدود دارد و اين کلمات توان نماياندن حقيقت آن مقام عالي غيبي را بهطور كامل ندارد به قول مولوي: يک دهان خواهم به پهناي فلک* تا بگويم وصفِ آن رَشْک مَلَک يعني تمام الفاظ و مفاهيم را بايد يكجا جمع کرد تا بشود از وصف کسي سخن گفت که همطراز همه ملائکه هستي است. اگر اصل مسئله روشن شود که چرا مقام امامزمان (عج) اينهمه در تغذيه جان ما تأثير دارد، آن وقت اين تجديد عهد با حضرت، بهخصوص از طريق دعاي عهد جاي خود را پيدا ميکند و انسان ميبيند چه کار مهمي بايد انجام دهد. گاهي انسان تصور ميکند از کارهاي مهم خود بايد کم کند و به دعاي عهد بپردازد، و حال آن که انسان بايد برسد به جايي که ببيند اين دعا و اين عهدِ با حضرت، چه امر مهمي است و او از آن امر مهم غافل است. براي اين که روشن شود اصل تجديد عهد بسيار اهميت دارد مقدمهاي را خدمتتان عرض ميکنيم. تصور صحيح از مقام امام (عج) در مباحث قبل به حمدالله روشن شد كه حضرت حجّت (عج) عينالانسان است و هرکس هر درجهاي از انسانيّت را كه داراست از عينالانسان دارد. در اينجاست كه بايد تصورتان از عينالانسان يک تصور صحيحي باشد تا کم کم مسئله روشن شود. آري؛ امامزمان (عج) عينالانسان است و عينالانسان يک حقيقت مجردِ غيرمادي است و اصلاً انسانيّت هيچکس ظهور مادي ندارد بلکه اثرش و مشهدش مادي است، عالم مادي مشهد عالم معناست، امّا مجلاي عالم معنا نيست. مثلاً سنگ هيچ خبري از عالم معنا نميدهد يا گرماي خورشيد هيچ بويي از عالم معنا ارائه نميدهد، و اينها بهگونهاي نيستند كه محل ظهور کمالات عالم معنا باشند و بهاصطلاح بگوييم جلوه عالم معنايند. اصلاً عالم معنا چه ربطي به اين چيزها دارد؟! به همين جهت است که عالم ماده را مجلاي عالم معنا نميدانيم. بلکه بيشتر بايد به اين نكته توجه داشت كه عالم ماده و امور مادي، ظلمت و حجاب عالم معناست. انسانِ کلّ يعني حضرت حجّت (عج) انسانيت کلّ است و انسانيت کل هيچگاه مادي نيست و ظهورش را هم شما در ماده نميبينيد، هرچند اثر مبارک آن حضرت همواره عالم ماده را از برکات خود بهرهمند ميکند. تفاوت مَجْلا با مشهد در مورد اينكه انسانيت يك حقيقت معنوي است و بدن انسان ظرف ظهور و مجلاي آن نميتواند باشد، در عين اينكه مشهد و ظرف ظهور آثاري از آن ميتواند باشد، ميتوان خشم را در نفس انسان مثال آورد كه نفس انسان وقتي غضبناك شد، آنطور نيست كه آن غضب معنوي تجلي كند و صورت نازلهاش در بدن آن فرد غضبناك موجود گردد، بلكه آثار آن غضب را شما در چهرة انسان غضبناك ميبينيد. در واقع صورت فرد غضبناك، مشهد و محل شهود آثار آن غضب گشت نه اينكه شما با مرتبهاي از خود غضب روبرو شده باشيد. مولوي هم در مورد ظهور اثر علتهاي غيبي در بدن نكتة خوبي را مطرح ميكند. ميگويد: لطف شاهنشاه جان بيوطن* چون اثر كردهاست اندر كل تن لطفِعقلِخوشنهادِخوشنسب* چون همه تن را در آرد در ادب عشقِ شنگِ بيقرارِ بيسكون* چون درآرد كل تن را در جنون يعني ظاهر حركات و سكنات انساني كه تحت تأثير لطف خدا و عقل و عشق است، مشخص است و آن حقايق معنوي اثر خود را در تن انسان ميگذارد. ولي همانطور كه عرض شد؛ اين غير از تجلّي است، انسانيت يك حقيقت معنوي است و تجليّات آن هم حقايق معنوي هستند كه درجان و نفس انسانها موجود ميشوند و انسانها به اندازهاي كه از حقيقت انسانيت بهره داشته باشند، از حيوانيت دور شده و انسان شدهاند و در آن حال عقل و شهوت و غضب انساني دارند، و آثار انسانيت در بدن ظاهر ميشود و نه اينكه آن انسانيت در بدن نازل شود و شما با وجود نازلة آن روبرو شويد. استدلال و برهان اين مسئله با استفاده از حکمت متعاليه و عرفان در بحث «نحوة حضورحضرتحجت (عج) در هستي» و نيز بحث «مقام و تأثير حضرتحجت (عج)» مطرح شده است، مبني بر اينکه انسانيّت يک حقيقت است و از سنخ وجود و مشکّک است. يعني ذاتي كه شدت و ضعف دارد. و چيزي که مشکّک است از سنخ وجود است، مثل علم که ميتوان گفت اين شخص عالمتر از آن شخص است پس علم، هم ذاتي است كه شدت و ضعف دارد و لذا از سنخ وجود است و به عينالعلم ختم ميشود. انسانيّت هم که تشکيک بردار است و ميتوان گفت اين آقا از آن آقا انسانتر است، از سنخ وجود است و به عينالانسان ختم ميشود. عينالانسان هم يعني کلُّالانسان، آنهم يعني حضرتحجّت (عج) كه إنشاءالله در مباحث قبل به آن عنايت فرمودهايد. نظر به اماممعصوم، عامل نجات از پوچي موضوعي که ميخواهيم در اين جا مطرح کنيم اين است که وقتي متوجه شديم جان انسان، به انسانيّت اوست و انسانيت انسانها از عين الانسان سرچشمه ميگيرد. آنگاه اين نکته معناي خود را پيدا ميکند که نظر به امامزمان (عج)، افق جان را از تسليم شدن به روزمرّگيها و پوچي و بيهدفي ميرهاند و انسان در حقيقت، گمگشتة خود را مييابد. مگر هر کدام از ما نميخواهيم انسان شويم؟ انسان شدن فقط از طريق ارتباط با عينالانسان يعني ارتباط با حضرتحجّت (عج) امکان دارد و محقق ميشود. خداوند هم فقط از طريق امامزمان (عج) است که براي انسان شدنِ ما به ما کمک ميکند. خداوند همانطور که براي الطاف خود مجاري خاص قرار داده، آب را مجراي سيرابي مقدّر کرده و حضرت ميکائيل (عج) را مجراي رزق مقدّر فرموده، امامزمان (عج) را نيز مجراي انسانيّت انسانها مقدّر فرموده است. حقيقت آدميت، ظرف تجلّي همة اسماء الهي ما در رابطه با بحث حضرتحجّت (عج) واقعاً حيرانيم که مطلب را از کجا شروع کنيم و به کجا ختم کنيم، از خود حضرت مدد ميخواهيم تا بتوانيم با يک انضباط فکري عميق و دقيقي مطلب را بيابيم و بيان کنيم. حتماً مستحضريد كه عينالانسان جامعِ جميع اسماء است، چنانچه قرآن فرمود: «وَ عَلَّمَ آدم الْاَسْماءَ کُلَّها»5 يعني خداوند همه اسماء را به آدم تعليم داد. آن وقت روشن است، ذات خداوندي هنگامي که جلوه ميکند با اسماء جلوه ميکند. ذات خداوند در مقام تجلّي، همان «اسم» است. بنابراين مقام آدم، مقام همة اسماء الهي است. نيز در جاي خود روشن است كه جلوه و تجلي اسماء نيز مراتبي دارد. هرقدر مرتبة اين جلوه عاليتر و جامعتر باشد و در مرتبه وجودي شديدتري قرار داشته باشد، آن جلوه جامعتر است، پس وقتي ميفرمايد: همه اسماء براي آدم جلوه کرده، يعني مقام آدم و حقيقت آدم بالاترين مقام در هستي است. يعني اوّلين جلوة حق که همه اسماء الهي با آن متحد شده است، مقام «آدمي» است که ظهور کلّش هم در پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله والسلم است. چنانچه خود حضرت فرمودند: «کُنْتُ نَبِيّاً وَ آدمُ بَيْنَالْماءِ وَ الطّينِ»6 يعني قبل از وجود عيني و خارجيِ حضرت آدم (عج) حضرتمحمد صلي الله عليه و آله والسلم وجود غيبي و معنوي داشته اند. حالا با اين تعبير است که واسطة فيض بودن پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم و ائمه معنا ميشود که اين وساطت يک مقام است نه يک شخص يعني مسئله بيان و طرح يک شخص و يک فرد نيست بلکه موضوع، بيانِ مقامِ جامعِ جميع اسماء الهي است. به همين جهت ائمه سلام الله عليه اصرار دارند رواياتي که متضمّن بيان اين حقايق است براي مردم عادي نگوييد، چون مردم از پيامبر و ائمه سلام الله عليه فقط يک ظاهري را ميبينند ولي يک مقامي را که فوق ملائکه است و هستي در قبضة آن مقام است، نمييابند. مثلاً در حديث قدسي داريم که «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاکَ» يعني اي پيامبر اگر تو نبودي افلاک را خلق نميکردم. مردم عادي از اين حديث در حدّ غايت و هدف آخرين خلقت، مطالبي را درک ميکنند. در حالي که اين حديث هم اشاره به مبدأ دارد و هم غايت. يعني شروع هستي به حضرت است، غايت هستي هم به حضرت است.7 سوالي که اين جا مطرح ميشود اين است که آيا عالَم هستي را براي حضرت خلق کردهاند يا خود حضرت واسطه خلقت بقيه عالم هستند؟ اينكه ميفرمايد: اگر تو نبودي خلقت عالَم نبود؛ يعني عالم را براي تو خلق کرديم يا عالَم را از تو خلق کرديم؟ توجه به مقام واسطة فيض بودن، اين مسئله را حل ميکند. يعني تا مقام حضرت نباشد، بقيه هم نيستند، بقيه موجودات از مقام حضرت ميريزند. دقت كنيد؛ گفتيم از مقام حضرت، و نه شخص او. بنابراين مقام امام بالاتر از اين حرفهاست که ما بخواهيم او را محدود به مکان و زمان و عالم مادي و حتي محدود به عالم ملائک کنيم. ما در شناخت امام (عج) بيشتر، اسيرِ ذهنيتهاي خودمان هستيم، مثل مورچهاي که گمان ميکند خداوند دو شاخک دارد. بشري که محدود به زمان و مکان و خيالات است، مقام امام را محدود به مکان و زمان ميپندارد. امامصادق (عج) ميفرمايند: «حَديثُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا يَحتَمِلُهُ اِلّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِيٌّ مُرسَلٌ اَوْ مُؤمِنٌ اِمْتَحَنَ اللهُ قَلبَهُ لِلْاِيْمانِ»8 يعني حديث ما و فهم مقام و کلام ما، غيرقابل فهم و تحمل است مگر براي ملک مقرب يا پيامبر مرسل يا مؤمني که خداوند قلبش را با ايمان امتحان کرده باشد. پس ملاحظه ميفرماييد که فهم مقام حضرت کار مشکلي است و عموماً مردم امام را در حدّ يک شخص ميشناسند، ولي ملائکه و پيامبران که قدرت درک و فهم آن مقام را دارند، امام را و کلام و موقعيت امام را درک ميکنند. شرط قبول ارشاد از امام (عج) حامل ولايت مطلقه حق، خليفه اعظم حق است. يعني همة کارهاي پروردگار از طريق حضرتحجّت (عج) انجام ميشود. دو نوع خليفه داريم خليفة حقيقي و خليفة اعتباري. وقتي به کسي بگويند تو به جاي ما در اين شهر فرمانروايي کن، او خليفه اعتباري ميشود. خلافت حقيقي يعني حقيقتاً وجودش واسطه بين حق و خلق است يعني تمام کارهاي خدا توسط انسان کامل انجام گيرد، او تکويناً منشأ همة کمالاتي است که حضرت حق اراده کرده است كه به مخلوقاتش برساند. پروردگار هستي تدبير جهان را با اسماء حسناي خود به انجام ميرساند و آن مقامي که جامع همه اسماء حسناي پروردگار است، مقام انسان کامل يا امامزمان (عج) است. اينجاست كه شناخت و فهم اين مقام کارساز است و انسان اگر متوجه اين مقام شد به آن مقام كه مقام حقيقي امامزمان (عج) است، نظر ميکند و آرامآرام ارتباط برقرار مينمايد و از او هدايت ميگيرد و به راههايي دست مييابد که هرگز تصورش را هم نميکرد و در واقع توانسته است امامزمان (عج) را مرشد خود بگيرد، ولي همانطور که ملاحظه کرديد بايد اول مقام آن حضرت را بشناسد تا آداب ارتباط را رعايت کند و اگر مقام امام را نشناسد، با کسي ميخواهد ارتباط برقرار کند که اصلاً وجود ندارد، چون اين امامي که او در ذهن خود ساخته با وجود مقدس حضرت منطبق نيست و بعضاً كاملاً متفاوت است. معني مقام خليفة اعظم حق مقام پيامبراکرم صلي الله عليه و آله والسلم مقام ولايت مطلقه است. پيامبراکرم صلي الله عليه و آله والسلم داراي سه مقام «ولايت» و «نبوت» و «امامت» هستند. يعني اوّل «وليّ» است، بعد «نبيّ» است، بعد «امام» يا وليّالله است، براي اِعمال ولايت خداوند بر مؤمنين. که البته اين تقدّم و تأخّر، تقدّم و تأخّر زماني نيست، بلکه از نظر درجه و رتبه اينطور است، همانطور که حضرت ابراهيم (عج) ابتدا با زدودن جنبههاي نفساني، خود را با حق يگانه کرد و به مقام «ولايت» يا قرب و نزديکي دست يافت و سپس در آن مقام قربِ به حق، به پيامبري مبعوث شد و در مسير پيامبري وقتي از همه امتحانات سرفراز بيرون آمد به مقام«امامت يا وليّ اللهي» رسيد، که بحث ما روي همان امامت است و منظورمان هم از «وليّ الله» همين معني امامت است که محل و مظهر ظهور ولايت حضرت حق است، اين مقام غيرآن مقام ولايت و يا نزديکي اوليه است. حضرتعلي و بقيه ائمه سلام الله عليه داراي مقام ولايت و امامت هستند. آنچه که اصل است «ولايت» است. ولايت يا امامت بين پيامبر و ائمه سلام الله عليه مشترک است. و گفتيم که حامل ولايت مطلقة حق، خليفه اعظمِ حق است و او قطب اعلي است يعني هرچه فيض است از او سرازير ميشود، در واقع او عالَم کبير است، و عالم هستي در مقابل آن حضرت، انسان صغير است. آدم حقيقي اوّلين مخلوق خداست که ظرفيت پذيرش و تجلّي تمام اسماء الهي را دارد. حضرت آدم (عج) به عنوان اولين پيامبر و ابوالبشر يک نمونه از مقام انسان کامل و جلوهاي از مقام خلافت اعظم است، به همين جهت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله والسلم فرمود: «کُنْتُ نَبِيَّا وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطّين»9 يعني من پيامبر بودم و آدم هنوز بين آب و گل بود. حضرت علي (عج) هم ميفرمايند: «کُنْتُ وَصِيًّا وَ آدمُ بَيْنَ الْماءِ وَالطّين»10 يعني قبل از اين که آدم از آب و گل خارج شود من وصي پيامبر بودم و به پيامبر اسلام ايمان آوردم. اين روايات به مقام پيامبرخدا صلي الله عليه و آله والسلم و حضرتعلي (عج) اشاره دارد و يک بحث صراطي است يعني از مو باريکتر و از شمشير تيزتر است. عدهاي از افراد نفهميدند و منکر شدند، عدهاي هم با ادعاي فهم، به کجروي و انحراف و غلوّ کشيده شدند. گفتيم که آدم حقيقي مخلوق اول است و از او در مجالي مختلف به قلم اعلي تعبير ميشود و عالَم هستي از مقام او ظهور مييابد. به تعبيري اوّلين مخلوق، «عقل» است و به تعبيري «روح» است و به تعبيري «نورمحمدي صلي الله عليه و آله والسلم» است. هر يک از اين تعابير جلوهاي و شأني از مقام جامع اسماء الهي يعني انسان کامل را بيان ميکند. تصوري قابل قبول از مقام امام مشکل عمده براي اعتقاد عميق و فعّال در مورد وجود مقدس امامزمان (عج) همين تصورات ماست که نميگذارد مسئله براي ما درست حل شود. به نظر بنده بهترين روش حل مطلب، توجه به موضوع «انسانيّت» است. چون هر کس رويهمرفته بهرهاي از انسانيّت دارد و ميتواند تصور صحيح از آن بكند. به عنوان مثال فرق امام خميني(رحمةاللهعليه) و صدام در انسانيّت است وگرنه در بقيه امور مشترک هستند، هر دو غضب وشهوت دارند اما نتيجة غضب صدام کشتن مردم مظلوم است و نتيجة غضب امامخميني(رحمةاللهعليه) مبارزه با استکبار جهاني و خردکردن دندانهاي استعمار جهاني است، و اساساً انسانيّت هر انساني است که جهت و نتيجة غضب و شهوت او را تعيين ميکند. امامخميني(رحمةاللهعليه) فرمودند اين توهين به مقام حضرت عيسي (عج) است که ميگويند او غضب نداشت و اهل صلح و صفا بود. او غضب حيواني نداشت ولي غضب انساني داشت وگرنه ناقص بود. اين مطلب بايد حل شود که انسانيتْ يک مقام است. آنگاه معناي اين حرفها به خوبي روشن ميشود که ميگويند: آنچه در مقام نزول فيض حق به سالک ميرسد از طريق حضرت امامزمان (عج) است. چون فيض انسانيّت از طريق آن حضرت به شما افاضه ميشود و همة انسانيّت از «عينالانسان» است. پس هرقدر از کمالات حقيقي که مربوط به حقيقت ما يعني بُعد انساني ما است در ما جاري است از طريق امامزمان (عج) بر جان ما جاري ميشود، به شرطي که طلب ما، طلب انساني باشد و توجه ما هم به انسان کامل باشد. همچنانکه اگر جامعه بخواهد به روش انساني آباد شود و بندههاي خدا به واقع احيا گردند بايد انسان کامل ظهور بفرمايند و لذا در دعاي عهد از حضرت حق تقاضا ميکني: «وَاعْمُرِاللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ وَ اَحْيِ بِهِ عِبادَک» خدايا شهرهايت را با نور وجود امامزمان (عج) آباد گردان و بندههايت را با نور وجود حضرت زنده بدار. يکي از راههاي ارتباط با عينالانسان، دعاي عزيز ندبه است. شما در اين دعا ميخوانيد: «اَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْارضِ وَ السَّماءِ» وقتي انسان مينشيند و حساب ميکند ميبيند هيچچيز به دردش نميخورد، نه مال نه رفاه و نه مدرک و نه هيچكدام از اين امكانات دنيايي، ميبيند که فقط انسانيّت به دردش ميخورد که اين هم بستگي دارد به نظر حضرتحجّت (عج) به قلب انسان، اينجاست که از عمق جان ندا سرميدهد: «اَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْارضِ وَ السَّماءِ» اين نداي بندة مضطرّي است که ميگويد اي خدا! کو آن واسطة بين آسمان و زمين؟ که حقايق غيبي عالم معني را به سوي ارض و قلب سالکان سير ميدهد. «اَيْنَ بابُاللهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتي» کجاست آن دريچة الهي که از آن ميتوان به سوي خدا رفت. کو آن دريچه ارتباط من با حق؟ امام (عج)، مسير هدايت انساني ربّ انسان «الله» است. انسانِ کامل، مظهرِ الله است. «الله»، جامع جميع اسماء الهي است. حالا اگر شما از مظهرِ الله در مقام انساني غافل شويد و بخواهيد از طريق اسم و مظهر ديگري به ربّ العالمين توجه کنيد، به هدايت حقيقي که قرب به سوي «الله» است، نرسيدهايد. بهعنوان مثال؛ ربّ گوسفند و ربّ گرگ که جنبة گوسفندي و گرگي آنها را تدبير ميفرمايد، ربّ شما نيست، اگر به ربّ آنها اتصال پيدا کرديد به مسير هدايت انساني نميرسيد، و لذا گمراه ميشويد. حتّي اگر به ربّ ملائکه هم نظر کرديد و در آن متوقف شديد ظرفيت حقيقي خود را به نحو جامع جواب ندادهايد. ولي «الله» که جامع جميع اسماء است، ربِّ انسان است و درضمن ربّ العالمين هم هست، منتها براي هر موجودي از موجودات، اسمي از اسماء الهي، تدبير امر آن موجود را به عهده دارد. حال چون انسان كامل، مظهر جامع جميع اسماء الهي است، ربوبيت ساير موجودات را هم با اسم خاص مربوط به آن موجود بهعهده دارد، پس كل موجودات عالَم، زير نظر حامل اسماء کل، يعني حضرتحجّت (عج) است، که واسطة فيض است. چون کلّ اسماء به مقام انسان تعليم داده شده، از طرفي «الله»، ربّ انسان است که مظهرِآن، انسان کامل است. پس اگر انسان بخواهد تحت تربيت «الله» قرار گيرد و تمام ابعادش تربيت شود، بايد خود را تحت تربيت مظهر اسم جامع، يعني مظهر اسمِ «الله» که انسان کامل است قرار دهد، آن ذات مقدسي كه ظرفيت پذيرش همه اسماء الهي را داشت و لذا همة اسماء را گرفته است. معني رؤيت مقام حضرت (عج) يکي از نکاتي که لازم است با نظر به حضرتحجّت (عج) به قلب خود تفهيم کنيم، احساس فراغ آن حضرت است. شما قبول داريد که ما هيچ چيز نميخواهيم غيرازاين که حضرت به قلب ما نظر کنند تا ما انسان شويم. پس لازم است احساس فراغ و جدايي نظر حضرت را به خود بفهمانيم و در دوري از اين محبوب حقيقي ناله سر دهيم. نکتة دوم اين است که بايد طلب شهود حضرت را داشته باشيم و از طلب شهود غفلت نکنيم. البته به اين مسئله التفات داشته باشيد که حضرتحجّت (عج) انسان کامل است و انسان کامل يک مقام است نه يک جسم. جسم داشتن و شخص بودنِ حضرت فرع قضيه است. چرا که عالم ماده، عالم تعيّنات و تشخّصات است. هر کسي بخواهد در اين عالم ظهور کند بايد تشخّص و جسم داشته باشد و کسي که وجودش ناب است تشخّص او هم ناب است امّا اين وجه، حقيقت امام (عج) و حقيقت پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم نيست. حقيقت پيامبر صلي الله عليه و آله والسلم آن است که فرمود: «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاکَ»، يعني اي پيامبر! اگر تو نبودي، افلاك خلق نميشد. پس مقام حضرت، مقامِ منشأيت همة هستي است. پس به اين مقام و حقيقت بايد توجه داشته باشيد، آنگاه طالب نظر و شهود آن مقام شويد. امام زمان (عج)، انسان کامل، حامل همه اسماء الهي و واسطة فيض الهي و قلم اعلي است. حالا اگر چنين مقامي به شما نظر کند، به قلب و سِرّ شما نظر ميکند. جان شما با چنين مقامي رابطه برقرار خواهد كرد، اين نهايت کمال هر انساني است. کافي است با تمام وجود نظر شما به آن مقام باشد و با تمام وجود نظرتان را از وجودِ محدود خودي و خوديّت آزاد کنيد. آب کوزه چون در آب جو شود* محو در وي گردد و او، جو شود آب كوزه چون نظرش را از کوزه بودنِ خود برداشت و خود را در جوي رها كرد، به واقع متوجه ميشود که به وسعت جوي در آمده است. پس بايد با تمام وجود مشتاق رؤيت حضرت (عج) باشيم و بفهميم رؤيت آن مقام يعني چه. حالا اگر حضرت را رؤيت هم نکرديم حداقلِ مطلب اين است که إنشاءالله قلبمان آماده شده که حضرت به قلب ما نظر کنند. نظر حضرت يک نظر عادي نيست که بتوان از آن صرف نظر کرد. نظر قلبي، کثرت بردار نيست چون مجرّد است و امر مجرّد يک چيزش همهچيز است يعني جامعيّت دارد هر چند شدت و ضعف هم دارد. حالا حضرتحجّت (عج) مطلق تجرّد در مقام انساني است. پس نظر او نظر جامعِ شديدِ مطلقي خواهد بود که جامع همة کمالات ممکنه ميباشد، و با نظر او ميتوان همهچيز را به دست آورد و راهديگري هم وجود ندارد. يعني ميتوان با غيب و با ملائکه ارتباط برقرار کرد ولي از طريقي غير از طريق ارتباط با حضرتحجّت (عج) نميتوان جامع همة كمالاتِ عوالم غيب ومراتب اسماء الهي شد. نظر ملائکه در عين اين که خوب است اما تمام مقصود ما نيست. چرا که ما نميخواهيم مَلَک شويم. ما ميخواهيم آدم شويم و مقام آدميّت مقام اخذ تمام اسماء الهي است و اين مقام را فقط از طريق نظر انسان کامل يعني حضرتحجّت (عج) ميتوان درخواست وتمنّا نمود. همچنانکه براي دستيابي به «تري» بايد از «عين تري» يعني آب کمک گرفت، براي رسيدن به هر درجه از انسانيّت بايد به «عينالانسان» متوسل شد. شهود جمالِ وجه الله شهود جمال حضرت، شهود «وجه الله» است. به اين نکته عنايت داشته باشيد تا ببينيد در فرهنگ شيعه چه گوهرهاي نابي نهفته است و اكثر ما غافليم. گفتيم؛ جمالِ انسان کامل، جمالِ کلّ الاسماء الهي است. کلُّالاسماء، در مقام خداوند، «الله» است و کلّ الاسماء در مقام انساني، حضرتحجّت (عج) است. بنابراين شهودِ جمال حضرتحجّت (عج) شهود جمال «الله» است از طريق آن «وجه الله». به عبارت «وجهالله» توجه داشته باشيد که «وجهالله» غير از «وجهالرّحمن» يا «وجهالرّحيم» است. همة حقيقت جان ما به «عبدالله» بودن ما است پس بايد دنبال «وجهالله» باشيم. «عبدالرحمان» يا «عبدالرحيم» بودن خوب است اما بايد «عبدالله» شد تا بتوان به مقام کلالاسماء نظر کرد و «الله» را عبادت نمود. در دعاي ندبه با توجه به همين شعور است كه ميگوييم: «اَيْنَ وَجْهُ الله الّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْاَوْلياءُ» کجاست آن «وجه اللّه»اي که اولياء حق به سوي او روي ميآورند؟ چون اوّلاً: انسان، «عبدالله» که شد با جميع اسماء الهي ميتواند ارتباط پيدا کند، ثانياً: آن کسي که حامل جميع اسماء الهي است مقام انسان کامل يعني حضرتحجّت (عج) است پس با شهود مقام وجهالهي حضرت، انسان توانسته است با تمام اسماء الهي ارتباط پيدا کند و عملاً از طريق آن حضرت، خدا را به جميع اسماء بشناسد و خدا را با جميع اسماء عبادت کند. بايد متوجه باشيد که اين مقصد و هدف - همانطور که روشن شد- اولاً: خيلي قيمتي و ارزشمند است. ثانياً: ديردسترس است، پس نه بهراحتي بهدست ميآيد، و نه ميتوان قيمتي بر آن گذارد. به قول حافظ: گل عزيز است غنيمت شمريدش صحبت* که به باغ آمد از اين راه و از آن خواهد شد گلِ جمال او، محل جذبه به سوي حق است و در مقام طراوت باغِ بندگيِ ناب الهي، ظهور ميکند. اين تطاول که کشيـد از غـم هـجران بلبل* تا سراپردة گـل نـعـره زنـان خـواهـد شـــد اين مقام با زحمت بهدست ميآيد و شيونها به دنبال خود دارد. کسي که بلبل شد به سوي گل ميرود. بلبل يعني کسي که مقام انسانيّت را حسّ کرده است، درست است كه واجد آن مقام نيست ولي آن مقام را حسّ نموده است. کسي که از سر صدق و صفا با يک گم گشتگي و اشتياق، هر روز صبح جمعه دعاي ندبه را ميخواند، بلبل نعرهزن است، اين شخص نه خسته ميشود و نه چيز ديگري ميخواهد. باز به دعاي ندبه عزيز توجه کنيد، ميخوانيم: «اَللّهُمَّ اَنْتَ کَشّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوي». خدايا تويي برطرف کنندة گرفتاريها و اندوه دلها، به خصوص بزرگترين اندوه، يعني عدم ارتباط با مقام انسان کامل و عدم رؤيت امامزمان (عج). «وَ اِلَيْکَ اَسْتَعْدِي فَعِنْدَکَ الْعَدْوي». خدايا من به تو روي آوردهام و از تو ميخواهم که به داد دلم برسي، چرا که آن کمکهاي سرّي و پنهاني نزد تو است. «وَ اَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْيا» ، و تويي پروردگار آخرت و دنيا، پس همه چيز دست تو است. «فَاَغِثْ يا غياثَ المُسْتَغيثين، عُبَيْدَکَ الْمُبْتَلي»، پس اي فريادرس فريادخواهان به فرياد بندة ضعيف گرفتارِ هجران و فراغ، برس. «وَ اَرِهِ سَيِّدَهُ يا شديدَ الْقُوي» ، و مولا و سيّد او را، اي خداي توانا، به او بنما، تا همة غمها و سوزدلهايش که با ارتباط با آن مقام اعلي برطرف ميشود، برطرف شود. نحوههاي متفاوت رؤيت حضرت (عج) دراين جاست که رؤيت جمالِ پرجلال حضرت حجّت (عج) را طلب ميکند. شما نگوييد ممکن است بخواهيم رؤيت کنيم ولي نيابيم. محال است نيابيد، چرا که ممکن است رؤيت در مقام خيال برايتان محقق نشود ولي در مقام قلبتان محقق شود. اين مقام چيزي نيست که بتوان از آن دل کند و دل را متوجه جاي ديگري نمود. کسي که ميفهمد تمام غم و مصيبتش عدم ارتباط با امام زمانش است و به خدايي هم که کَشّافِ کُرَب و بلوا است، و غمها را برطرف ميكند، ايمان دارد و ميداند غم بندگانش را ميگشايد و ميداند بزرگترين گشايش براي هر کس رفع حجاب بين او و امام زمانش است، با تمام اميد در محضرش ناله سر ميدهد که «فَاََغِثْ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثين» خدايا به فريادم برس و رابطهام را با امام زمانم برقرار فرما. بعضيها ميگويند ما چندين سال دعاي ندبه را خوانديم ولي رؤيت حضرت (عج) نصيبمان نشد. بنده نظرم اين است که محال است انسان امام زمانش را بخواند ولي آن وجود مقدس را نيابد و حضرت (عج) به او نظر نکند. البته ممکن است حضرت (عج) به عقل شما لبيک بگويد، اين جاست که عقل شما نوراني ميشود و راه را از چاه تشخيص ميدهد. ويا به قلبتان لبيک بگويد و قلبتان را نوراني کند و عشقتان به دين و پيامبر و ائمه معصومين سلام الله عليه شديد شود. و ممکن است به قوه خيال شما لبيك بگويد و جمال حضرت (عج) را شهود کنيد و در شور و شعف مباركي وارد شويد. البته گاهي اين مقام شامل مقامات ديگر هم هست. و بعضي وقتها ممکن است جمال ظاهري و صوري حضرت را شهود کنيد اما از بقيه مقامها خيلي بهرهمند نباشيد. بعضيها بدون رؤيت ظاهري، چيزهايي دارند که هرگز در شهود صورت ظاهري حضرت به دست نميآيد. شما نظر مبارک حضرت را جلب کنيد حالا آن نظر به قلب شما بيفتد يا عقل شما و يا خيال شما، هرچه بالاتر، بهتر و اگر نظر مبارک حضرت همه ابعاد وجودي ما را فرا بگيرد که بالاترين لطف است و لطفي از آن افزونتر اينکه با ظهور كلي آن حضرت در جامعة بشري، چشمِ جسمِ انسانها هم به وجود او منوّر شود، به شرطي که رؤيت جسمي مانع رؤيت قلبيِ مقام آن حضرت نگردد. در ادامة دعاي ندبه ناله سر ميدهي که اي خدا! وَ اَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْاَسَي و الْجَوَي، با ديدن روي حضرت، اندوه و سوز دل بندهات را برطرف کن. وَ بَرِّدْ غَلِيلَهُ يا مَنْ عَلَي الْعَرشِاسْتَوَي. جوشش دل اين بندهات را فرونشان و قلب او را خنک گردان، اي خدايي که بر عرشِ هستي، استقرار داري. وَ مَنْ اِلَيْهِ الرُّجعي وَ الْمُنْتَهي. اي خدايي که بازگشت و منتهاي همهچيز به سوي تو و به دست توست. اَللّهُمَّ وَ نَحْنُ عُبَيْدُکَ التائقُونَ اِلي وَلِيّکَ المُذَکِّرِ بِکَ وَ بِنَبِيِّکَ، اي خدا! ما بندگان تو، مشتاق زيارت وليّ تو هستيم که او يادآور تو و پيامبر تو ميباشد. يعني نظر حضرت برقلب ما باعث بيداري دل ما و بازشدن چشم دل ماست به سوي حق و به سوي مقام پيامبر خدا صلي الله عليه و آله والسلم. پس بايد خود را آمادة لقاء و شهود جلوة تامّ جمال و جلال او که جلوة اسم اعظم و وجه اوست کنيم. بركات ظهور اجتماعي حضرت (عج) ما حضرت را در تمامي ابعاد ميخواهيم هم براي قلب و عقل و خيال خودمان، هم براي اجتماع. يکي از ابعاد ظهور حضرت، ظهور براي جامعه است. شما براي بندگي کردن به جهت وجود حيلههاي مکّاران و ظلم ظالمان و ستم ستمگران و انحرافهاي فکري و فرهنگي در جامعه، دغدغههاي فراوان داريد. با ظهور حضرت (عج) در جامعه، اين نگرانيها برطرف ميشود و به راحتي ميتوانيد بندگي خدا را در قلب خود و جامعه محقق کنيد. ظهور حضرت (عج) در جامعه آنچنان شرايطي است که انسانها به کمک نور آن حضرت که همة ابعاد جامعه را دربر خواهد گرفت، وارد عالَم بندگي ميشوند. اين است که يکي از ابعاد عشق ورزيدن به حضرت، دعا براي فرج و ظهور اجتماعي آن حضرت است. دعاي ندبه هم نمونة خوبي براي درخواست فرج است. ما اگر معني ظهور حضرت را درست تصور کنيم، اولاً: متوجه ميشويم زندگي زميني داراي هدف و مقصد فوق العاده ارزشمندي است و تمام انسانهاي بزرگ در تمام طول زندگيشان، از اول دنيا تا حال، توجهشان به آن شرايطي است که شرايط ظهور بقيّةاللهالاعظم است. ثانيا: خود را دائماً براي آن ظهور آماده و در شرايط ظهور، احساس ميکنيم و هيچگاه به کمتر از آن قانع نميشويم.11 شفاعت امام زمان (عج) مطلب ديگري که لازم است به آن توجه شود، موضوع طلب شفاعت از حضرت (عج) است. شفاعت از کلمة شَفْع، يعني متحد شدن است. يعني تلاش کنيم در نور ولايت حضرت قرار گيريم و از آن نور محروم نشويم. در زيارت جامعة کبيره ميخوانيم که «بِکُمْ فَتَحَ اللهُ و بِکُمْ يَخْتِم» يعني خداوند فتح همة بابهاي هدايت را به دست شما قرار داده است و ختم و بستن راههاي انحراف را از طريق وجود شما عملي ساخته است. «فازَ الْفائِـزُونَ بِوِلايَتِکُم» يعني رستگاران، بهواسطة شما رستگار شدند. يعني اگر کسي توانست در زندگي دنيايياش خود را به ثمر برساند به جهت آن بود که شما را به عنوان امام خويش برگزيد و حاکميت شما را به قلب خود رساند و همه ابعاد خود را در اختيار شما قرار داد و شما را شفيع خود گرفت. به عمق معارف دعاها بسيار دقت کنيد تا معناي عميق عبارات را دريابيد. به عنوان مثال به کلمه «ولايت» دقت کنيد که گرفتار تصورهاي غلط و به دنبال آن عقيدة باطل نشويد. امامخميني(رحمةاللهعليه) در پيام «منشور بيداري» ميفرمايند: «ولايتيهاي بي دين که همه را جز خودشان، کافر ميدانند و ولايت را وسيله تکسّب و تعيّش خود کردهاند، بسيار به اسلام ضربه زدند.»12 متأسفانه همين که ميخواهيم عشق به اهل بيت و ولايت معصومين سلام الله عليه را تصور کنيم، حرکات و سکنات افراد مدّعي و بيمحتوا و رياکار به ذهنمان ميآيد و براي دوري از حرکات و افکار آنان، ممکن است بهکلي از مسير ولايت اهلالبيت سلام الله عليه فاصله بگيريم و از محبت و ولايت آن عزيزان محروم و غافل شويم. در حالي كه منظور از پذيرفتن ولايت ائمه معصومين سلام الله عليه نور گرفتن از وجود مقدس آنهاست و اين غير از احساسات سطحي و عوامانه است. در زيارت جامعة کبيره خطاب به ائمه معصومين سلام الله عليه ميگوييم: «اِنْ ذُکِرَ الْخَيْرُ کُنـْتُمْ اَوَّلَهُ وَ اَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأويه وَ مُنْتَهاهُ». يعني اول و آخر و اصل و فرع و معدن و منتهاي خير، شما هستيد. چرا که آنها انسان کاملاند و کمال انسان به انسانيّت اوست. هر انساني، آن وقتي به خيرِ کلّ ميرسد که ابعاد انسانياش تماماً جواب داده شود و جواب آن ابعاد، جز از طريق انسان کامل ممکن نيست. پس هر کسي به واسطه نور ولايت انسان کامل، به کمال و خير خود رسيده است . در روايت قدسي داريم که خداوند ميفرمايد: من به قلب شما نظر دارم نه به ظاهرِ رکوع و سجود شما.13 مولوي اين روايت را در قالب شعر بدين صورت بيان کرده است: گفـت لا يَنْظُـرُ الـي تَصـويـرکُـم* فَـابْتَغُـوا ذَاالْقَلْـب فـي تَدبيـرکُم من زصاحبدل کنم درتو نظر* نه به نقش سجـده و ايثار زر يعني من از طريق يک قلب انسانيِ کامل، شما را ارزيابي ميکنم برويد آن صاحب قلب را جهت امورات خود پيدا کنيد، شما بهقدري که در قلبِ کلّ، جا داشته باشيد، ارزش داريد، من از طريق آنکه دلِ کلّ است در تو نظر و نگاه ميکنم، به رکوع و سجود و بخششهاي تو نظر نميکنم. حال که چنين است تو هم قلب خودت را نسبت به قلب امام زمان (عج) كه قلب كل است، بررسي کن. ببين چقدر به قلب امام (عج) نزديک هستي، قلب هم که زمان و مکان نميخواهد، عشق و ارادت و اطاعت ميخواهد. اصلْ اين است که قلب حضرت (عج) را به دست آوريد، چون حقيقت شما همه قلب است و نه گوشت و استخوان، و اساساً انسان يعني قلب، و هر کس كه قلب ندارد، انسانيّت ندارد و آن کس که عينالانسان است، عينالقلب است. پس هر کس به اندازهاي که به عينالقلب نزديک است از قلب بهره دارد و به همان اندازه حضرت حق به او توجه دارد و از طريق آن قلبي که آورده است به عبادات و اعمال او نظر دارد. رضايت امام (عج) لطف خداست در انتهاي دعاي ندبه از حضرت حق تقاضا ميکني که: «وَ امْنُنْ عَلَيْنا بِرِضاهُ» يعني اي خدا! منّـت بگذار بر ما به اين که امام ما از ما راضي شود و خوشنودي او از ما را، سرماية جان ما بگردان. اين حرف عجيبي است که ما از خدا ميخواهيم بر ما منّت بگذارد و رضايت امام زمان (عج) را بر ما ارزاني دارد. چون ما يک ارتباط مستقيم با خدا داريم و يک ارتباط با امام زمان (عج)، و آنچه ما را نجات ميدهد اين است که با به دست آوردن رضايت آن حضرت، آدم شويم و با جميع اسماء الهي با خدا ارتباط برقرار کنيم. در ابتداي امر با خداوند، بدون واسطه ميتوان ارتباط برقرار کرد، چون خدا از امامزمان (عج) در هستي حاضرتر است - هرکه مجرّدتر است حاضرتر است14- خداوند با دو جلوه با هر کس ارتباط دارد. يک جلوة با واسطه و يک جلوة بيواسطه، چون او واسع عليم است، پس از آن جلوة خدا، که حيّ و حاضر است واز امام هم حاضرتر است ميخواهيم که امام زمان (عج) را از ما راضي کند. ميگوييم خدايا قلب امامزمان (عج) را از ما راضي و خشنود گردان. آنوقت ديگر اين شبهه پيش نميآيد که امامزمان (عج) که واسطة بين ما و خداوند است آيا بهتر نيست که از خود حضرت (عج) بخواهيم که از ما راضي شود. چون ما يک رابطه مستقيم با پروردگار داريم که نجات ما را در رضايت امام (عج) از ما قرار داده است و با ارتباط با امامزمان (عج) و با ايجاد رضايت در قلب مبارکش، ميتوان به خدا نزديک شد و به مقام قرب الهي دست يافت، چون قرب خدا به ما، غير از قرب ما به اوست. و تا قلب امام (عج) از ما راضي نشود، رابطه با خدا، بهعنوان مقصد و مقصود جان هر انسان، ممکن نميشود. پس از يک جهت، خدا از همه چيز به ما نزديکتر است ولي از يک جهت، ما از خدا دور هستيم و اگر بخواهيم به خدا نزديک شويم بايد واسطه کاملي که حامل جميع اسماء الهي است به ما کمک کند. گفت: يار نزديکتر ازمن به من است* اينعجببين کهمن از وي دورم حالا براي اينکه حضرت امامزمان (عج) به ما نظر بفرمايند از آن وجهِ نزديک خدا به همه مخلوقات، کمک ميگيريم و ميگوييم؛ «وَامْنُنْ عَلَيْنا بِرِضَاه» خدايا بر ما منّت بگذار به اينکه امام ما را از ما راضي گرداني. حالا از طريق رضايت قلب مقدس امام، آن وجهِ دورِ خودمان از خدا را، به نزديکي تبديل مينماييم. إنشاءالله. و در ادامه ميگويي: «وَ هَبْ لَنا رَأفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعائَهُ وَ خَيْرَهُ ما نَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِکَ وَ فَوزاً عِنْدَکَ» يعني بر ماببخش رأفت و رحمت و دعا و خير امامزمان (عج) را، آن رأفت و رحمت و دعاي خيري که موجب شود، به وسعت رحمت و رستگاري که نزد تو است، دست يابيم. پس رأفت و رحمت امام (عج) دريچة نيل به سعة رحمت و رستگاري حقيقي است که نزد خدا است. خدايا رأفت امام (عج) را بر ما ارزاني دار. رأفت امام (عج) در جهت انسان شدن است. خدايا توفيقمان بده تا امام به ما نظر کند و ما انسان شويم و در آن حال توانستهايم در درياي بيکران رحمت تو شناوري نماييم و آن رستگاري که نزد تو است و همه مقصد و مقصود انسانها است براي ما مقرر گردد. بهواقع آيا ميشود بشر وارد چنين فرهنگي نشود و به سعة رحمت حق و فوزي که نزد اوست دست يابد؟ بنا به گفتة آيتاللهمحمدشجاعي: «سخن اين است که بايد در دل حضرت راه يافت و در قلب شريف او براي خود جايي پيدا کرد که قلب او فقط قلب است و مورد نظر حق. قلبي که خداي متعال ميخواهد، قلبي که مجلاي جمال و جلالِ حق اوست، قلبي که اصلِ ايجاد و خلقت براي آن است، قلبي که خداوند جمال خود را در آن نهاده و عشق او به خود و جمال خود، عشق به آن را كه آيينة جمال اوست در بردارد، و اين قلب، محبوبِ جناب اوست. هر که به هر اندازه در اين قلب براي خود حساب باز کرده باشد به همان اندازه مشمول نظر خواهد بود و از رأفت حق برخوردار»15 مولوي ميگويد: صـد جـوال زر بـيـاري اي غني* حق بـگويد دل بيـار اي منحني گرزتوراضيست دل،من راضيم* ور ز تو مُعرِض بود اعراضيم ننگرم در تـو در آن دل بـنـگرم* تحفه آنرا آر، ايجـان دربرم با تواوچون است؟هستممنچنان* زير پاي مـادران باشد جنـان مـادر و بابا و اصـل خلق اوسـت* اي خنک آنکس که دل داند ز پوست تو بگويي نک دل آوردم به تـو* گويدت اين دل نيرزد يکتسو آن دليآور که قطب عالم است* جان جان جان جان آدم است از براي آن دل پر نـور و بــرّ* هست آن سلطانِ دلها منتظَر اين قسمت از اشعار مولوي در بحث «امامزمان (عج) قلب عالَم هستي» با کمي شرح بحث شد، ميتوانيد به آن رجوع فرماييد. تمام اين بحث مقدمهاي بود براي اينکه بتوانيم با حضرت (عج) ارتباط برقرار کنيم، اگر مطالبي که عرض شد مورد توجه قرار گيرد انسان با تمام وجود از حضرت حق تقاضا ميکند: «اَللّهُمَّ اَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ وَ الغُرَّةَ الْحَميدَةَ»16 چون ميفهمد طلعت رشيده بودن حضرت يعني چه، و چرا او منشأ طلوع تمام اسماء الهي بر روي زمين است و موجب رشد و به ثمررسيدن همة ساکنان زمين ميشود و ميفهمد آن حضرت جلوهگاه پسنديدة خدا است و تمام زيباييها در جبين مبارک او به ظهور ميرسد. به اميد آنکه خود را همراه در عهد با آن وجود مقدس قرار دهيم و بفهميم با چه مقامي عهد بستهايم و با ظهور او چه زيباييهايي در کل عالم ظاهر خواهد شد. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده معرفت النفس و الحشر گزينشتكنولوژي از دريچه بينش توحيدي علل تزلزل تمدن غرب آشتي با خدا ازطريق آشتي باخود راستين جوان و انتخاب بزرگ روزه ، دريچهاي به عالم معنا ده نكته از معرفت النفس ماه رجب ، ماه يگانه شدن با خدا كربلا، مبارزه با پوچيها زيارت عاشورا، اتحادي روحاني با امام حسين (عج) فرزندم اينچنين بايد بود (شرح نامه31 نهجالبلاغه) فلسفه حضور تاريخي حضرت حجت (عج)