روزه؛ دريچه اي به عالم معنا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روزه؛ دريچه اي به عالم معنا - نسخه متنی

اصغر طاهرزاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

d


 


روزه؛ دريچه‌اي به عالَم معنا


 


 


 


 


 


اصغر طاهرزاده


1387


 


فهرست مطالب


مقدمه. 7


معني بستن و بازشدن شيطان.. 12


انتظار ما از روزه. 16


روزه‌دار شبيه خدا مي‌شود. 17


بركات روزه. 19


روزه، گرسنگي يا بندگي؟. 21


تقويت تقوي.. 22


گرسنگي؛ پذيراييِ مقدّس خدا!25


روزه؛ خزينة حكمت... 27


روزه؛ دريچة عبادت... 30


آزادي از وَهم.. 31


روزه؛ عامل نجات از وَهم.. 34


حداقلِ غذا، حداكثرِ قدرت... 38


جايگاه دعاي سحر. 46


 


مقدمه


باسمه تعالي


بحث «روزه؛ دريچه‌اي به عالَم معنا» سخنراني استاد طاهرزاده در جمع دانشجويان تربيت معلم است. اين بحث به‌جهت نوع نگاهي كه به روزه و ماه رمضان دارد مورد استقبال زياد قرار گرفت، و لذا بر آن شديم تا به صورتي كه ملاحظه مي‌فرماييد آن را در اختيار علاقمندانِ به اين نوع بحث‌ها قرار دهيم.


خصوصيت اين بحث در توجه كردن به روزه است در رابطه با نقشي كه روزه در ابعاد باطني و قلبي انسان ايفاء مي‌كند.


سخنران سعي دارد دست روزه‌دار را بگيرد و به كمك نيّتِ نابي كه در روزه‌داري‌اش اراده مي‌كند، او را به لايه‌هاي باطنيِ روح و روان و قلبش سير دهد و راه‌هاي ظريف خودشناسي را كه انسانِ روزه‌دار مي‌تواند طي كند، مقابل او قرار دهد.


مي‌گويد: اي انسان! به اندازه‌اي كه در روزه‌داري عزم بلند داشته باشي، روزه براي تو ثمره به همراه خواهد آورد و لذا سعي دارد آن نوع از عزم‌هاي بلندي را كه انسان روزه‌دار مي‌تواند اراده كند، به او متذكر شود.


توجه به روايات و سخنان عرفا در مورد روزه موجب تقويت اراده در روزه‌داري مي‌گردد، لذا با مطالعة روايات مورد بحث، انسان احساس مي‌كند با روزه‌داري خود راه‌هاي گمشده‌اش را مي‌تواند بيابد.


پيشنهاد ما اين است كه سعي شود هر سال قبل از ماه رمضان يك‌بار اين بحث مرور شود تا عزيزان با شعف و شور بيشتري با روزة خود كنار بيايند و اُنس بگيرند.


گروه فرهنگي الميزان


 


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم


«اَلسلام عليك يا عِيدَ اَوْلِياءِ اللهِ»


سلام بر تو اي رمضان، اي عيد دوستان خدا، اي ماه نور و طهارت.


با فرا رسيدن ماه مبارك رمضان، يعني ماه ميهماني خاص خدا، وقت آن رسيده است كه به نفسِ عادت كرده به خوردن بگوييم:






















زين ‌غذاها اندك اندك باز‌بـُر



كين غذاي خر ‌بُوَد ‌ني قوت حُر



تاغذاي‌اصل ‌را قابل شوي



لقمه‌هاي ‌نـور را آكل شـوي



لب‌فروبندازطعام‌وازشراب



سوي‌خوان‌آسماني‌كـن‌شتاب



بهر لقمه‌ گشت لقماني‌گـرو



وقت‌لقمان‌است، اي‌لقـمه‌برو



ما مي‌خواهيم با محبوب حقيقي خود دلدادگي كنيم ولي اين لقمه‌ها ما را از او غافل مي‌كنند، و در اين حالت است كه احساس غربت از محبوب در ما مي‌ميرد و اشك ما -كه علامت دوري همراه با شوق است- خشك مي‌شود. لذا گفت:














تو ‌چه ‌داني قدر‌آب ‌ديدگان



عاشـق‌نـانـي‌چـــوناديدگان



گر تو اين انبان‌ زنان خالي كني



پُر زگوهرهاي ‌اِجْلالي‌ كني



پس اگر انسان طالب گوهرهاي جلال حضرت حق است، بايد انبان شكم را كمي از نان خالي كند.










تا تو تاريك ‌وملول و تيره‌اي



دان‌كه‌بـاديــولعين‌هم‌شيره‌اي



اين عدم نشاط در دينداري، ريشه در شكم پُر دارد كه منشأ وسوسة شيطان مي‌گردد.










طفلِ جان از شيرِ شيطان بازكن



بعد از آنَشْ‌ با مَلَك اَنْباز كن



چنانچه پيامبرf فرمودند: معدة پُر، چراگاه شيطان است.


با اميد به‌ اين‌كه در اين ماه مبارك رمضان، مرتع چراي شيطان را خشك كنيم واز تحريك‌هاي ظلماني شيطان در جان خود، آزاد شويم، و محكم و جانانه در جهت كشف لقمه‌‌‌‌‌‌هاي نور و نورانيت قدم بزنيم. چند نكته‌‌‌‌اي در رابطه با روزه به عرض مي‌رسانيم.


نكتة اول اين‌كه پيامبر اكرمf در خطبة شعبانيه يعني خطبه‌اي كه جهت آمادگي ورود به ماه رمضان بيان فرمودند، مطالب و اسرار عجيبي را بيان كردند كه توجه به سخنان حضرت در ماده‌شدن قلب براي بيشتر بهره‌بردن از ماه مبارك رمضان مؤثر است.


حضرت در ابتداي خطبه از فضائل ماه رمضان سخن گفتند، و بعد ما را متوجه وظايف و اعمال خاص اين ماه مي‌كنند و در انتها مي‌فرمايند: «اي مردم در اين ماه درهاي بهشت باز است، از خداوند بخواهيد آن را بر شما نبندد، و درهاي آتش بسته است از پروردگارتان بخواهيد آن را بر شما باز نگرداند، و شياطين را بسته‌اند، از پروردگارتان تقاضا كنيدكه آنها را بر شما مسلّط نگرداند.»


«ايُّهَا النّاسُ اِنَّ اَبْوابَ الْجِنانِ في هَذا الشَّهْرِ مُفَتَّحَةٌ، فَاسْألُوا رَبَّكُم اَنْ لا يُغَلِّقَها عَلَيْكُم، وَ ابْوابَ النِّيرانِ مُغَلَّقَةٌ، فَاسْألُوا رَبَّكُم اَنْ لا يُفَتِّحَها عَلَيْكُم، وَالشَّياطِينَ مَغْلُولَةٌ فَاسْألُوا رَبَّكُمْ اَنْ لا يُسَلِّطَها عَلَيْكُم».[1]


ملاحظه مي‌فرماييد كه همة درهاي جهنم بسته است، بكوشيد كه عملاً اين درها را به‌روي خود باز نكنيد، و تمام درهاي بهشت باز است بكوشيد كه اين درها را بر خود نبنديد، اين راه را به رايگان از كف ندهيد و براي يك سالِ خود ره‌توشه فراهم كنيد.


معني بستن و بازشدن شيطان


براي روشن شدن معناي اين فرمايش پيامبرf كه شياطين را مي‌بندند شما به حالات خودتان در روزهاي اول ماه مبارك رمضان توجه كنيد. در اين روزها يك حال خاص و يك آمادگي قلبي خاص در خود احساس مي كنيد كه نبايد از اين مطلب ساده بگذريد. اين يك روحانيت قلبي است كه به جهت آن، آمادة بندگي خداوند شده‌ايد. اگر به حالات قلبتان دقت كنيد اين يك آماده شدن براي ارتباط با عالم غيب است تا لطف خداوند بر جانتان ريزش كند. حتي ممكن است خودتان ندانيد كه الآن قلبتان در چه حالي است، ولي ملاحظه مي‌كنيد كه اين روحانيت قلبي را پيامبرf به ما خبر داده‌اند! هميشه اين حالت را نداريد و اين به يك اعتبار به معني باز شدن درهاي بهشت است . و در اين حال مي بينيد وسوسه شيطان در جانتان فعّال نيست، آرمان‌هاي معنوي برايتان مطلوب شده است، مگر كار شيطان وسوسه‌ نيست ؟ ملاحظه كنيد الآن وسوسه‌هاي شيطاني تا حدي كه خودتان آماده باشيد و به دنبال آن نرويد، بر قلبتان حكومت نمي‌كند، در اين ماه چنين حالتي را بر قلب هر بنده‌اي حاكم مي‌كنند و اين لطف خداوند است. سپس پيامبرf مي‌فرمايند: مواظب باشيد شيطاني را كه پروردگارتان بست، باز نكنيد، و درهاي بهشتي را كه باز كرد نبنديد !


باز به خودتان رجوع كنيد: گاهي ممكن است خداي ناكرده در روزهاي آخر ماه مبارك رمضان حالتي برايتان پيش آيد كه احساس كنيد از دست عبادت اين ماه خسته شده‌ايد، اين حالت يعني چه ؟ يعني بهشتي كه براي ما باز كردند و از آن طريق حالتِ ميلِ به بندگي در ما ايجاد شد ، با خوب استفاده‌ نكردن از ماه‌ رمضان، آن بهشت را برروي قلب خود بسته‌ايم!


باز ملاحظه بفرماييد؛ گاهي مواقع نگران فقر خود نيستيد، نگران از اين نيستيد كه نكند از مال دنيا كم به‌دست آورم و اين‌گونه اضطراب‌ها را نداريد اين حالت، معني باز‌كردن دريچة بهشت به قلب شما است و اگر ديديد اين آرامش رشد كرده، بدانيد نگذاشته‌ايد دريچة بهشت بسته شود. اگر ديديد بعد از مدتي دوباره حرص به دنيا در شما پديد آمد و دلتان مي خواهد فقط دنبال دنيا بدويد و دنياي بيشتر را مي‌خواهيد، بدانيد درِ بهشت را به قلبتان بسته‌ايد.


«بهشت»؛ مسير بنده است به سوي خدا، و اين شور و شعفي كه امروز نسبت به بندگي خدا در خود حس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ كنيد اگر پايدارش كنيد فردا در قيامت به‌صورت بهشت ظهور مي‌كند و به‌واقع شما را در خود جاي مي‌دهد. بهشت و جهنم هر دو از قلب ظهور مي‌كند، پس اگر خواستيد ببينيد الآن اگر مُرديد در چه حالي‌‌‌‌‌‌ هستيد، يكي از راه‌هايش اين است كه به قلبتان نظر كنيد و ببينيد در چه حالي است، روي هم رفته حالات قلبي شما، مقام شما را نشان مي‌دهد، اگر قلب شما جهنمي شد و به تعبير قرآن از درون آن جهنم طلوع و ظهور كرده باشد،[2] غضب، احساس فقر و شهوت بر شما حكومت مي‌كند، و لذا پرده‌ها كه عقب رفت خودتان را در جهنم مي‌بينيد. ولي اگر ديديد آرامش، خوش‌بيني به بندگان خدا، حلم، حيا و عفت، روحتان را سيراب كرده، راه بهشت به روحتان باز شده‌ است، و اگر چنين باشد تلاش كنيد، كه اين راه بسته نشود.


نمي‌دانم متوجه شده‌ايد يا نه كه بيشترين فعاليت شيطان اين است تا فيض و بركت‌هاي اين ماه را از شما بگيرد، اگر توجهي بفرماييد مي بينيد كه عموماً در اين ماه اختلافات و دسته‌‌‌بندي‌‌‌ها، وقت‌كشي‌ها و شب‌نشيني‌هاي بي‌محتوي زياد مي‌شود، شيطان به كمك ياران خود در اين ماه اختلاف و فتنه درست مي‌كند، تا توفيق مردم را در استفاده از ماه رمضان بگيرد، يا كم كند. كار شيطان در سلب توفيق از انسان در زمان‌ها و مكان‌هاي مقدس، چيز مهمي است. مثلاً اگر آدم بخواهد در خانه نماز بخواند وسوسه‌هاي شيطان كمتر است، ولي اگر خواست به مسجد برود وسوسه‌هاي شيطاني بيشتر مي‌شود. شيطان وقتي نتوانست ما را از نماز منصرف كند، ما را از نمازِ بهتر، كه همان نماز در مسجد است، محروم مي‌كند، و باز اگر نتوانست، كاري مي‌كند كه در مسجد به آن نتيجة نهايي نرسيم. ماه رمضان هم همين طور است درهاي جهنم بسته است ولي از يك‌جهت هم شيطان بيكار نيست و دنبال فرصت است. اگر شما شروع كرديد به بدي كردن، و مواظب نبوديد كه او همواره بسته بماند و سهل‌انگاري كرديد، آن شيطانِ بسته شده، به‌سوي شما باز مي‌شودو توفيق بسيار بزرگي را از دست مي‌دهيد،‌ و در اين صورت خود شما هستيد كه راه وسوسة شيطان را به قلب خودتان باز كرده‌ايد.[3]


انتظار ما از روزه


اما نكتة دوم اين‌كه: شما از روزه چه انتظاري داريد؟ مي‌خواهيد چه‌چيزي به‌دست آوريد؟ مطلوبتان از روزه چيست كه دنبالش مي‌گرديد؟ اول بايد مطلوب انسان مشخص شود، چون ما از روزه به اندازة مطلوبمان بهره مي‌‌‌گيريم و خداوند به ما بهره مي‌دهد.


مولوي داستان گاوي را نقل مي‌كند كه در تمام شهر بغداد گردش كرد و در عين اين‌كه با آن همه غذاها و خوراكي‌هاي گوناگون روبه‌رو مي‌شد جز پوست خربزه چيزي نمي‌ديد! چرا؟ چون مطلوب جسم و روح گاو، پوست خربزه‌است بقيه چيزها ازنظر او چيزي نيست. مولوي مي‌گويد:














گاو را آري ‌به ‌بغداد ‌ناگهان



بگذرد از اين كَران ‌تا ‌آن ‌كَران



از همه خوب وخوشي‌ها و ‌مزه



او نبينـد غيـر قِشر خـربزه



بعد نتيجه مي‌گيرد كه:










طالـب ‌هـر چيـز اي يار رشيـد



جزهمان‌چيزي‌كه‌مي‌خواهد نديد



عمدة مطلب همين است كه هركس در هر عرصه‌اي دنبال مطلوب خود است و جز آن را نمي‌بيند، حالا در عرصه روزه هم اگر مطلوب ما چيز كمي باشد، از آن حقايق برين روزه كه مطلوب اولياي الهي است محروم خواهيم ماند. پس اول بايد روشن شود از ماه رمضان چه انتظاري مي‌توانيم داشته باشيم، اگر انتظارمان كم باشد بهرة كمي مي‌‌‌گيريم، و اگر همت ما بلند باشد، حقايق عالي نصيب ما مي‌شود. مثل آن گاو كه از آن همه چيز فقط پوسته‌ خربزه را مي‌‌‌خواست. گندم، هم مغز دارد و هم كاه، بايد مطلوب ما فقط كاه نباشد، اگر مغز را بخواهيم كاه هم نصيبمان مي‌شود.


از طريق روزه هم مي‌شود از خداوند دنياي بهتر بخواهيم و هم مي‌‌‌شود مطلوبمان وَجه حق باشــد، يعني «اِبْتِغاءً لِوَجْهِ الله» روزه بگيريم تا خداوند، خودش را به ما بدهد.


روزه‌دار شبيه خدا مي‌شود


در حديث قدسي داريم: «الصَّوْمُ لي وَ اَنَا اُجْزي بِه»[4] مي‌فرمايد: روزه از آن من است و خودم هم جزايش هستم. چون در هيچ عبادتي به اين اندازه بنده شبيه خدا نمي‌شود. انسان از طريق روزه‌داري، ظهوري از غناي حق مي‌گردد، همچنان كه خداوند هيچ نيازي به غذا ندارد، روزه‌دار به نحوي در حدّ خودش شبيه چنين حالتي مي‌شود. اگر حديث «اَنَا اَجزي بِه» باشد، يعني خودم جزايش را مي‌دهم، اين هم مژدة بزرگي است، يعني نتيجة روزه و جزاي روزه‌دار را به واسطه‌ها واگذار نمي‌كنم و به‌واقع اين هم مقام كمي نيست، چون در هر صورت در اين حالت هم كمالات بسيار متعالي را از خدا دريافت مي‌كنيد.


شما در روزه، كمي از گرايش به دنيا منصرف مي‌شويد و در نتيجه يك غناي مختصري نسبت به دنيا در شما پديدار مي‌شود و لذا به يك اعتبار صفتي از صفات عُلياي خداوند يعني صفت «غني» در قلب شما تجلّي مي‌كند و نيازتان به دنيا كم مي‌شود و با خدا مأنوس مي‌گرديد. يعني اگر روزه‌دار همت خود را بلند كند و در طلب حق باشد، نور حق در صفت غني در قلبش مي‌تابد و اين يك نحوه قرب به حق است.


پس اگر از روزه، نور حق خواستيد، همين را به شما مي‌دهند. خودتان را آماده كنيد و همت خود را بلند كنيد تا از روزه مقام بگيريد، اصلاً طوري شود كه مقامتان تغيير كند.


بركات روزه


در روايت از امام‌صادقu داريم؛[5] روزه هوس را مي كُشد «فَالصَّوْمُ يُميتُ هَوَي‌النَّفْس» يكي از امتيازات مؤمنين وارسته اين است‌كه اصلاً گرفتار ميل‌هاي پست نيستند، و روزه چنين هنري را دارد كه دردسر هوسراني را از سر ما بر مي‌دارد. بعـــد ادامــة روايت ايـن اســت: «وَ شَهْوةَ‌الطَّبْعِ» روزه؛ شهوت و ميل‌هاي سركش و افراطيِ طبع و طبيعت و بُعد حيواني شما را مي‌كُشــد.


«وَ فيهِ‌حَياةُ القَلْبِ» و در روزه حيات قلب هست. مگر همة ما نمي‌خواهيم قلبمان بيدار شود و درك و فهممان اوج بگيرد؟ با روزه درك و فهم عوض مي‌شود، آن چيزهايي را كه مفيد نبود و دنبالش بوديم ـ با بيداري قلب ـ ديگر نمي‌خواهيم، و آن چيزهايي را كه مفيد بود و ميلي به آنها نداشتيم، اهميتش در قلبمان روشن مي‌شود و مطلوبمان مي‌گردد. اين‌جاست كه ابزار هدايت را دوست خواهيم داشت نه عوامل ضلالت را. اين‌جاست كه وجود عالَم غيب و ملائكه و قيامت را به نحوي و تا حدي احساس مي‌كنيم. چون وقتي قلب زنده شد، ادراك حقايق عاليه برايش ميسّر مي‌شود، ادراك بيشتر آن حقايق، بستگي به شدت حيات قلب دارد.


«وَ طَهَارَةُ الجَوارِحِ» روزه؛ موجب طهارت اعضاء و جوارح مي‌شود، اعضاي بدن شما از كارهاي زشت باز مي‌ماند. قلب روزه‌دار آنچنان اعضايش را در كنترل دارد كه آن اعضاء به اعمال ناپاك نمي‌افتند، دل انسان بر اعضايش حاكم مي‌شود، نه هوس انسان. ديگر چشم، آن چشمي نيست كه با قصد گناه، نظر كند و يا به چيزي كه توجهِ به آن گناه است، نظر بيفكند.


«وَ عِمارةُ الظّاهِرِ وَ الْبَاطِنِ» روزه؛ هم ظاهر را از سنگيني و بد قواره‌بودن در مي‌آورد، و هم باطن را از ميل‌هاي ظلماني آزاد و نوراني مي‌كند، هم باطن متعادل مي‌شود و هم ظاهر تابع باطن مي‌گردد.


«وَ زِيادَةُ التَّضَرُّعِ» روزه؛ زاري و تضرّع در پيشگاه پروردگار را مي‌افزايد، قلب آدم از قساوت در مي‌آيد و ميل به نيايشِ با حق در آن پيدا مي‌شود.‌‌‌ چون اصل جان ما ملكوتي است و از نيستان عالَم غيب بريده شده است، «ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلين»[6] و بنا به مصلحتي به عالَم ماده و عالَم بدن، هبوط كرده، ولي اين‌جايي نيست، حالا با روزه‌داري، كمي از اين منزل دروغينِ خود فاصله مي‌گيرد، تازه ياد منزل حقيقي و عالَم قربِ با حق مي‌افتد، و ناله و تضرع سر مي‌دهد تا برگشت به آن عالَم را براي خود ممكن كند و راهي به‌سوي آن عالم باز نمايد و ثابت كند هنوز دلش در هواي آن نِيِسْتان عالم قرب است.


روزه، گرسنگي يا بندگي؟


مهم اين است كه ما روزه بگيريم، نه اين‌كه فقط گرسنگي بكشيم، روزه يك نحوه صعود روحاني براي انسان است از دريچة بندگي خداوند، ولي گرسنگي يك عمل بدني است مثل ورزش كه يك عمل بدني است. شما در روزه به يك صعود روحاني نظر داريد منتها از طريق گرسنگي بدن. ولي گاهي ما به‌جاي اين‌كه در مغرب افطار كنيم، در مغرب روزه خود را خراب مي‌كنيم. فرق است بين افطار كردنِ روزه و خراب‌كردن آن. افطار كردن؛ يعني روزه را شكستن. ولي خراب و باطل‌كردن روزه ، يعني غذاهايي را كه در روز نخورده‌اي در فرصتي كه داري، جبران كني، و در واقع آن مقاومت و كنترل روحاني را كه در طي روز در خودت تقويت كردي از دست بدهي.


تقويت تقوي


شايد اسب‌هاي چموش را ديده باشيد كه چقدر سخت است اگر بخواهيم آنها را از جايي به جايي ديگر ببريم. اگر يك لحظه از كنترل آن‌ها غفلت كنيد از دستتان در رفته است، بايد با يك هوشياري و كنترلِ دائمي مواظب آن‌ها باشيد، اگر يك لحظه غفلت كنيد مي بينيد سرِجاي اول برگشته‌اند، و باز بايد از اول كار را شروع كنيد. بعضي‌ها از اول تا آخر ماه ‌رمضان يك روز هم روزه نمي‌گيرند، چون در جهت اصلاح تدريجي خود نيستند ، سي منزل بايد اين اسب چموش را ببري تا إن‌شاءالله در منزل سي‌اُم رام بشود. شهوات و نفسانيات نيز همين‌طور است، اگر سي روز كنترل شوند، آهسته‌آهسته رام مي‌شوند و زير فرمان عقل و شريعت قرار مي‌گيرند. حالا اگر در موقع افطار هوس‌ها را دوباره رها كني، مثل آن اسب چموشي است كه آن را در كنترل خود نياورده‌اي و لذا دوباره سر جاي اولش برمي‌گردد. اگر مقاومتي را كه در طول يك روز با روزه‌داري به‌دست آوردي در هنگام افطار رها كني از آن روزه چيزي عايدت نشده است. پس مواظب باشيد مقاومت شخصي‌تان كه عبارت است از «تقوي»، در موقع افطار گسسته نشود، چرا كه روزه، تقويت قدرت پرهيزكاري است. به‌همين جهت در آخر آيه 183 سوره بقره كه مربوط به روزه است، مي‌فرمايد: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» يعني شايد بتوانيد از طريق روزه متّقي شويد و قدرت پرهيزكاري بيابيد.


به آية روزه نظر كنيد كه مي‌فرمايد:


«يا اَيُّهَاالَّذينَ امَنُواكُتِبَ عَلَيْكُمُ‌الصِّيامُ كَماكُتِبَ عَلَي‌الَّذينَ مِنْ قَبْلِكـُم، لَعَلَّكُـمْ تَتَّقُونَ»[7]


يعني: اي مؤمنان! بر شما روزه را واجب كرديم، همان طور كه بر امت‌‌هاي گذشته واجب نموديم شايد پرهيزكار شويد، و در نتيجه آن روحية مقاومت در مقابل هوس‌ها در شخصيت شما رشد پيدا كند.


ملاحظه كرده‌ايد؛ گاهي اوقات مي‌خواهيد كارهاي خوب و جدّي انجام دهيد ولي نمي‌توانيد. چرا؟ چون قدرت پرهيزكاري شما ضعيف است، مدتي كه روزه گرفتيد كاري را كه نمي‌‌‌‌‌‌توانستيد‌ انجام دهيد و هوس‌‌‌هايتان مانع مي‌‌‌شد، حالا همان كار را مي‌‌‌توانيد انجام دهيد. بعضي مواقع ديده‌ايد كه دلتان مرده است، اصلا معنويت در جانتان خشك شده است، با روزه كه «حيات قلب» است دوباره دل زنده مي‌شود. مولوي چه خوب مي‌گويد:














چشم بندِ آن جهان،‌حلق ‌و ‌دهان



اين ‌دهـان ‌بربند تا بيني‌عيان



تاهوي ‌تازه‌است،ايمان ‌تازه ‌نيست



اين‌دهان ‌جزقفل‌ آن دروازه نيست



يعني: تا هوس در صحنه است ايمان تحرك ندارد ولي اگر دهانت را كنترل كردي، دروازة ايمان بر جانت گشوده مي‌شود، چرا كه اگر دهان كنترل شد، دريچه‌ها‌ي غيب آهسته‌آهسته بر جان انسان باز مي‌شود. براي كساني كه جايگاه گرسنگي و كنترل دهان را در عمل شناخته‌اند، گرسنگي بسيار خوشمزه است. اگر كسي مزة گرسنگي را چشيد از سيري و پرخوري متنفّر مي‌شود. بيخود نيست كه در روايات داريم: خداوند از شكم سير بدش مي‌آيد. ما كساني را مي‌شناسيم، از روزي كه رياضتشان را شروع كرده اند تا آخر عمر يك روز سيرنبوده‌اند.


گرسنگي؛ پذيراييِ مقدّس خدا!


در خبر داريم كه در زمان يكي از پيامبران گذشته، سه نفر از مؤمنين در مسافرتي در محلي شب‌گير شدند، و راه به جايي نبردند، نه محلي براي استراحت و نه قوت و غذايي. بالاخره يكي از آنها گفت،‌ من اينجا يك آشناي دوري دارم مي‌روم شايد بتوانم امشب سربار او شوم. ديگري هم فكر كرد و به يادش آمد يك همكاري اينجا دارد‌، گفت مي‌روم شايد بشود امشب را مهمان او بشوم. سومي هر چه فكر كرد چيزي به‌يادش نيامد. گفت: ما هم مي‌رويم مسجد و مهمان خدا مي‌‌شويم. فردا صبح كه آمدند تا سفر را ادامه دهند، آن دو نفر هر كدام از خوبي‌‌‌‌هاي طعامي كه در شب خوردند و از نوع پذيرايي‌‌ها صحبت كردند ولي سومي گفت: حقيقتش ما مهمان خدا شديم ولي تا صبح گرسنگي كشيديم. به پيامبر آن زمان ندا رسيد برو و به اين مؤمن بگو ، حقيقتاً ما ميزباني تو را پذيرفتيم، و پذيرفتيم كه تو مهمان ما باشي، ولي هر چه گشتيم خورشت و طعامي بهتر از «گرسنگي» نبود كه با آن از تو پذيرايي كنيم.


يعني گرسنگي يك پذيرايي مقدّس است و براي همين هم طعام رمضان گرسنگي است و نتيجة اين گرسنگي «قرآن» است. سفره گرسنگي را پهن مي‌كنند تا قرآن را به قلب‌ها برسانند، آن وقت آيا مي‌شود گرسنگي را چيزي نگرفت و به سادگي از آن گذشت؟‌ يكي از عرفا به شاگردش مي‌گويد‌:


«نفسِ خود را از چه مي‌ترساني، مي‌ترسي گرسنه بماني؟ مترس، زيرا كه تو در نزد خدا خوارتر از آني كه تو را گرسنه دارد، خداوند، محمدfو يارانش را گرسنه داشت».


بزرگي مي‌گويد: « هرگز نشد سير شوم و معصيتي مرتكب نشوم و يا قصد معصيت نكنم».


شايد گمان كنيم ما چنين نيستيم كه سيري موجب معصيت برايمان شود، آخر مگر ما قلبمان را مي شناسيم؟ آن بزرگاني كه اين‌ها را مي گويند ، لايه‌لاية تارهاي قلبشان را مي‌شناسند. مي‌فهمند كجا و چطوري هستند، دانه دانه نَفَس‌‌‌هايشان را مي‌‌‌توانند تفسير كنند.


بزرگي مي‌گويد: «اول بدعتي كه پس از پيامبرf حادث شد، سيري بود.» مي‌فرمايد: «چون شكم مردمان سير شد نَفْسِ آنها سركشي كرد و به سوي دنيا متمايل شد.» شما اين را بدانيد اول چيزي كه با گرسنگي مرتفع مي‌شود و شما از دست آن آزاد مي‌‌شويد «شهوت» است، هم شهوت فَرْج و هم شهوت سخن. در آن حال، نه ميل افراطي به جنس مخالف داريم كه همة فكر و ذكرمان را خرج اين مسئله كنيم، و نه مايليم اين قدر پرحرفي كنيم. البته اين به شرطي است كه خودتان متوجه حساسيت اين مسأله باشيد و طالب آن بشويد، تا انجام آن برايتان آسان شود. شهوت در غذا خوردن اين طوري است كه گاهي بدنتان نياز به غذا ندارد و احساس گرسنگي هم نمي‌كنيد ولي مايليد غذا بخوريد، اين ديگر نياز نيست، بلكه شهوت است. يكي از كارهاي مذموم هم همين است كه انسان سير باشد و غذا بخورد، چرا كه در اين حال به جاي اين‌كه نياز بدني‌اش را برآورده باشد شهوت غذا خوردن را تقويت كرده است.


روزه؛ خزينة حكمت


يك وقت هست كه به خودتان القاء مي‌كنيد چون ما جوانيم ميل به جنس مخالف داريم و نياز طبيعي و ضروري اين‌گونه ميل‌ها را براي خود حس مي‌‌كنيد، اين يك « وَهْم » است. اين وَهم و توهّم و اين نياز اِلقايي و تحميليِ خيالي با گرفتن روزه از رونق مي‌‌افتد، و جدّي نبودنش براي انسان روشن مي‌شود. در همين راستا است كه مي‌فرمايد: «با گرسنگي، شهوت فَرْج و شهوت سخن رفع مي‌شود» هزاران رحمت در همين مطلب آخر نهفته است، چراكه حرف زدنِ افراطي، روح و قلب آدم را نابود مي‌كند.


حرفِ زياد، قلب را پريشان مي‌كند و مانع آرامش و حضور قلب مي‌شود آن وقت روزه باعث سكوت مي‌گردد و در نتيجه قلب به تعادل و هوشياري خود برمي‌گردد . از پيامبرf روايت داريم كه: « اگر اين زياده روي شما در صحبت و بي قيدي و اغتشاش دل‌هاي شما نبود، حتماً آن‌چه من مي‌‌بينم مي‌‌‌ديديد و آن چه مي‌‌شنوم مي‌‌شنيديد.» ملاحظه كنيد پرحرفي چه نعمت بزرگي را از ما مي‌‌‌گيرد و چگونه رابطة ما را با عالم غيب و معني از بين مي‌برد. ديگر اين‌كه «شهوت»، مناجات را مشوّش مي‌كند و باعث مي‌شود شخص، مقصد زندگي را گم ‌كند- پناه به خدا از فراموشي مناجات با خدا- باز در روايت داريم كه روزه خواب را كم و بيداري را افزايش مي دهد، و معلوم است كه زيادي خواب موجب ضايع‌شدن عمر و سختي دل مي‌شود.


از بزرگان داريم كه «گرسنگي كليد در خزانه خداست، به كسي نمي‌دهد مگر آن‌كه را دوست دارد.» يعني تا محبت خدا به بنده‌اش نباشد او را موفق به روزه نمي‌دارد. اهل دلي مي‌گفت: « زيركانِ در دين و دنيا، سودمندتر از گرسنگي نديده‌اند، طالب آخرت را چيزي زيان‌كار تر از خوردن نباشد.» باز از بزرگان داريم: «علم و حكمت را در گرسنگي نهاده‌اند و جهل و معصيت را در سيري.» در حديث از پيغمبرخداf هست:


« ما مَلاُ آدَمِيٌّ‏ وِعاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ، بِحَسَبِ‌بْنِ آدَمَ اَكَلاتٌ يُقِمْنَ صُلْبَهُ، فَاِنْ كانَ لا مَحالَةَ فَثُلْثٌ طَعامٌ وَ ثُلْثٌ شَرابٌ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِه»[8]


يعني براي آدم هيچ ظرفي به اندازة پُربودن شكمش برايش شرّ نيست، به حَسَب آدم بودنش نياز به لقمه‌هايي دارد كه طاقت ادامة زندگي در او باشد، در اين حال، ثلث معده‌اش براي غذا و ثلث آن براي آب و ثلث آن براي نفس كشيدن باشد.


پس ملاحظه مي‌كنيد كه طبق سخن رسول‌خداf يك‌سوم معده بايد از طعام پر شود و نه بيشتر، پس هركس بيش ازاين اندازه براي طعام جا باز كند از حسنات خود كم كرده است و در واقع ازحسنات خود خورده است. فرموده‌اند: « اولياء به گرسنگي وخاموشي و بي‌خوابي وتنهايي، اولياء شده‌اند.» سِرّ همه نيكويي‌ها ميان آسمان و زمين، گرسنگي است و سرّ همه بدي‌ها سيري است، هر كه نفس خود را گرسنه دارد وسوسه‌ها از او منقطع مي‌شود. فرموده‌اند: «اقبال و توجه خدا به بنده، از گرسنگي و بيماري و بلا مي‌باشد.» حكيمي را پرسيدند، نفس را به چه طريق مهار كنيم؟ گفت : به گرسنگي و تشنگي. و نيز فرموده‌اند:


«هيچ كس را خدا مصفّا نگرداند مگر به گرسنگي، و طيّ الارض نكردند مگر به گرسنگي، و خدا ايشان را دوست نگرفت مگر به گرسنگي.» ابوطالب‌مكّي مي‌فرمايد: «مَثَل شكم، مَثَل طبل است، آواز آن به اين خوش است كه سبك و تند و تهي باشد، پس چون جوف خالي باشد، تلاوت خوش‌تر و قيام طولاني‌تر و خواب اندك باشد.»


از بزرگان داريم كه سه‌كس را خدا دوست دارد: «اندك خُور»، «اندك خواب» و «اندك راحت »را.


روزه؛ دريچة عبادت


از پيامبرf روايت داريم: «لِكُلِّ شَيْءٍ بَابٌ وَ بَابُ العِبَادَةِ الصَّوم» يعني هر چيزي را دري است و دريچه عبادت روزه است. پس تا كسي وارد روزه‌داري نشود، به حال و حالت عبادت وارد نشده‌است. چون عالَم عبادت، عالَم خاصي است كه با فكر و مطالعه به‌دست نمي‌آيد. اين روايت مي‌خواهد بفرمايد: تو را با شكم سير به باغ عبادت راه نمي‌دهند. وقتي حالت عبادت در انسان به‌وجود آمد، احساس مي‌كند در مركز هستي جاي دارد، تمام حرص‌ها و اضطراب‌ها از قلب او زدوده مي‌شود، به اصل خود كه بندگي خدا است برمي‌گردد. پس بايد متوجه شد روزه وسيلة ورود به عالم عبادت است و به تبعِ روزه است كه ساير عباداتِ ما حالت و روح عبادت به خود مي‌گيرد.


ملاحظه كرده‌ايد اگر در هنگام سحر، زياد غذا بخوريد، درست نتيجه عكس مي‌گيريد، خوابتان زياد مي‌شود، ذهنتان آن تيزي را كه حاصل روزه است به‌دست نمي‌آورد و خلاصه از نتايج روزه محروم مي‌‌شويد! به ما گفتند روزه بگيريد تا به شما ثابت شود با گرسنگي مي‌توانيد توانا و محكم شويد، البته شرطش اين است كه به خود القاء نكنيد كه چون روزه گرفته‌ام ضعيف شده‌ام، بلكه اگر دقت كنيد متوجه مي‌شويد بيش از گرسنگي، پرخوري علت ضعف و سستي است.


آزادي از وَهم


قديمي‌ها قصه‌اي عبرت‌آموز دارند، مي‌گويند:


بين يك مار و يك زنبور مكالمه‌اي صورت گرفت، زنبور ادعا كرد زهرِ من كشنده‌تر از زهرِ تو است ولي چون هيكلم كوچك‌تر است آدم‌ها باورشان نمي‌آيد كه زهر من مي‌ميراند و چون مُردن را به خودشان القاء نمي‌كنند، زهر من تأثير واقعي‌اش را نمي‌‌كند و اين ترس مردم از هيكل توست كه مردم را مي‌كشد و نه زهر تو. بالاخره بنا شد براي اثبات ادعاي زنبور برنامه‌اي ترتيب دهند. قرار بر اين شد هر دو بروند در كلونِ -قفل قديمي- درِ باغي كمين كنند تا وقتي‌كه باغبان آمد و انگشت خود را داخل كلون كرد كه در را باز كند، روز اول مار انگشت باغبان را نيش بزند و زنبور بيرون بپرد و روز دوم كار را برعكس كنند، همين كار را كردند. در روز اول، باغبان يك مرتبه احساس كرد چيزي دستش را گزيد، دستش را بيرون آورد و ديد زنبوري پر زد و رفت، يك كمي مقاومت كرده ودستش را مكيد و رفت دنبال كارش، پيش خود گفت زنبور بود و چيزي نبود. روز بعد، زنبور نيش زد و مار خودش را از سوراخ نشان داد، باغبان فرياد زد واي! مار دستم را گزيد، و بيهوش شد. البته اين يك قصه است ولي نكته رواني دقيقي در آن نهفته است.


با بيان اين داستان مي خواهيم عرض كنيم بعضي‌ها از ترس گرسنگي مي‌‌ميرند، نه اين‌كه گرسنگي آزارشان دهد، بلكه سيري آزارشان مي‌‌‌دهد، ولي متوجه نيستند. ماه رمضان فرصت خوبي است تا اگر انسان خودش خودش را با القائات ذهني از پا در نياورد، به انسان ثابت شود چقدر با گرسنگي مي‌توان روح را متعالي كرد. بياييد خوتان را به حداقل غذا عادت دهيد، حتي شما جوانان، عصرهاي ماه رمضان ورزش كنيد، كوه‌نوردي كنيد، تا به شما ثابت شود در اوج گرسنگي بسيار قدرتمنديد. به قول مولوي:














قدرت ‌جبريل ‌از مَطبخ نبود



بـود از الطاف خَلاّقِ وَدُود



همچنين ‌هم ‌قدرت ‌اَبدال ‌حــق



هم‌ زحق‌دان، ني ‌زاطعام‌ وطَبَق



يعني پديده هر چه مجرّدتر باشد قدرتش بيشتر است، و نفس انسان موجودي است مجرد و متعالي، و لذا قدرتي بي‌كران دارد ولي چون اسير بدن است براي ما آن قدرت ظهور ندارد. نمونه اين قدرت بي‌كران را شما در حضرت اميرالمؤمنينu مي‌بينيد، همة مردم هم‌عصر آن حضرت متعجب بودند كه ايشان با اين غذاي كم اين‌همه نيرو را از كجا دارد؟ متوجه نبودند كه روح انسان از مقام «روح» كه نزديك‌ترين مخلوق به خدا است تنزّل كرده تا به مرحلة «مِن روحي» رسيده ولي از اصل خود كه حقيقتي است فوق ملائكه منقطع نشده، و روزه مي‌تواند همين را به شما ثابت كند كه مي‌توانيد به غيبِ قدرتمند خود وصل شويد.


روزه؛ عامل نجات از وَهم


اصل روزه يعني منصرف‌شدن از دنيا، و متصل شدن به غيب، الاّ اين كه شيطان نگذارد. شيطان ما را تحريك مي‌كند تا از اصل مسئله محروم شويم، در كجا؟ در «وَهْم». «وَهْم» چيست؟ دروغِ راست‌نما! ديده‌ايد بعضي آدم‌ها از مرده مي‌ترسند. حالا چرا مي‌ترسند؟ مي‌گويند چون مرده است! وقتي زنده بود از او نمي‌ترسيدند، حالا كه مرده است آيا خطرناك‌تر شده يا ازنظر بدني هيچ شده است؟ قبلاً كه زنده بود يك آدم بود، دست و پا داشت، مي‌‌توانست با ما دعوا كند، حالا كه مرده است، هيچ‌كاري نمي‌تواند بكند پس چرا از او مي ترسي؟ چون هيچي است. از چي مي‌ترسي؟ از هيچي! ملاحظه مي كنيد كه ما در خيال خود يك بُعــدي داريـم كـــه «هيچي» را براي ما «چيز» مي‌كند و ما را از آن فراري مي‌دهد و از واقعيت دور مي‌‌‌كند. حالا اگر بگويند آيا حاضري با اين مرده نصف شب توي غسالخانه تا صبح بماني؟ مي‌گويد نه! چرا؟ چون مرده است. مي‌پرسي؛ آيا مرده است يا زنده؟ مي‌گويد مرده است، مي‌گوييم آيا حاضري تنهايي بدون اين مرده در اين غسالخانه تا صبح بخوابي؟ مي‌گويد: باز هم مي‌ترسم اما بهتر از قبل است، حالا اگر بگوييد حاضري با يك نفر آدم زنده، دونفري باهم در غسالخانه تا صبح بمانيد؟ مي‌گويد اين بد نيست. باز تكرار مي‌كنيم، حاضري با يك مرده بخوابي؟ مي‌گويد نه! اين خطرناك است، مي‌گوييم حاضري با اين مرده بخوابي و نصف شب هم مرده زنده شود و تا صبح با هم صحبت كنيد؟ مي‌گويد نه، به هيچ‌وجه، وگرنه‌ من ‌مي‌ميرم.


ملاحظه كنيد اين چه بُعدي از انسان است كه دارد سر انسان كلاه مي‌‌‌گذارد؟ آن وَهْم است. شما يك «عقل» داريد و يك «وهم». «عقل»، واقع‌بين است، ولي «وَهْم»، واقع‌بين نيست و هيچي را چيز مي‌گيرد. شيطان هميشه روي «وَهْم» شما كار مي‌كند، «هيچي» را «چيز» مي‌كند، «چيز» را «هيچي» مي كند.‌ مي‌‌‌گويد: اگر با يك آدم زنده دونفري در غسالخانه تا نصف‌شب بنشينيم صحبت كنيم قابل تحمل است، ولي اگر نصف‌شب مُرده كنار من در غسالخانه زنده شود، من مي‌ميرم، در حالي‌كه اگر مرده زنده شود، تازه مي‌شود مثل حالت اول كه برايت قابل تحمل بود كه با يك آدم ديگر در غسالخانه بنشيني و صحبت كني. ولي «وَهْم» گوشش به اين حرف‌هاي منطقي بدهكار نيست. «وَهْم» اگر در روح ما ميدان گرفت كار ما را عملاً به‌جايي مي‌رساند كه خواهيم گفت: از خدا كاري نمي‌آيد، اما از حقوق آخر ماه كار مي‌آيد. مي‌گويد: اگر حقوقم را ندهند بدبخت مي‌شوم. يعني‌چه بدون حقوق بدبخت مي‌شوي؟ يعني آدم «هيچي» را «چيز» مي‌گيرد، «چيز» را «هيچي» مي‌گيرد. مي‌خواهند روزه بگيريد تا شما اين بُعد دروغ ساز را، خلع قدرت كنيد، و شيطان نتواند ديگر از طريق «وَهْم» شما را به بيراهه بكشاند. در روايت از رسول‌خداf داريم:


«اِنَّ الشَّيْطانَ لَيَجْرِي مِنْ بَنِي‌آدَمَ مَجْرَي الدَّمِ فَضَيِّقُوا مَجارِيَهُ باِلْـجُوعِ.»[9]


يعني شيطان مثل خونِ در بدن شما، در روح شما جاري مي‌‌شود، از طريق گرسنگي جاي او را تنگ كنيد. همچنان‌كه حضرت مي‌فرمايند: « اَلصَّومُ يُسَوِّدُ وَجْهَهُ »[10] يعني روزه موجب سياه ‌رويي شيطان است و ديگر نمي‌تواند انسان را تحت تأثير قرار دهد.


روزه مي‌خواهد به تو بگويد كه «وَهم» را بكُش، اين بهترين نتيجة روزه است. آدم مي‌گويد اگر غذا نخورم مي‌ميرم. آقا! اين گوي و اين ميدان، آرام‌آرام شروع كن، شايد ابتدا، باورت نيايد، وسط ماه‌رمضان به خودت ثابت كن كه اين‌طور نيست كه غذا و شكمِ پر، موجب سلامت و قدرت ما باشد.


در شرح حال پيغمبرf داريم كه: آن‌قدر گرسنگي مي‌كشيدند كه روي شكمشان سنگ مي‌گذاشتند و شال روي آن مي‌بستند كه به معده‌‌‌شان فشار نيايد. چون اگر معده خالي باشد گرسنگي به معده مقداري فشار مي‌آورد، اگر جدار معده به همديگر نزديك بشود، و به‌هم بچسبد فشار گرسنگي كم مي‌شود. آن ‌وقت حضرت اميرالمؤمنينu مي‌فرمايند: وقتي عرصة جنگ سخت‌ مي‌شد به پيامبرf پناه مي‌برديم. يعني اين هم قدرت آن پيامبري كه خود را بيشتر وقت‌ها گرسنه نگه مي‌داشت. در همين نهج‌البلاغه هست كه پيامبرf وقتي در جنگ مي‌‌‌خروشيدند، هيچ‌كس جرأت نمي‌كرد در چشم‌هاي حضرت نگاه كند، از شدت عظمت و خشونت و ابّهت. حتماً شنيده‌ايد؛ در جنگ حُنين، تك و تنها ايستادند در حالي‌كه همه فرار كردند. باز داريم كه امام‌حسنu و امام‌حسينu با آن عظمت، وقتي بچه بودند دلشان براي پدرشان يعني حضرت اميرالمؤمنينu سوخت، نكند پدرشان مريض بشود كه اين‌قدر كم غذا مي‌خورد، درِ كيسة آرد پدرشان را باز كردند و مقداري روغن را با آردها قاطي كردند كه آردها روغني بشود تا بعداً كه نان براي پدرشان مي‌پزند يك كمي هم حضرت روغن خورده باشند، حضرت اعتراض كردند كه اين چه كاري بود كرديد؟


حداقلِ غذا، حداكثرِ قدرت


با روزه و با مطالعه زندگي و سيره معصومينh بايد به شما ثابت شود كه با حداقلِ غذا حداكثرِ قدرت را مي‌توانيد داشته باشيد، به شرطي كه داستان آن باغبان و قضية زنبور و مار فراموش نشود، نگويي نه اين حرف‌ها بي‌خودي است، من اگر خيلي غذا نخورم مي‌ميرم، آن‌وقت مطمئن باش واقعاً مي‌ميري. شما از روزه و انصراف از غذا، حقايق غيبي طلب كنيد تا همان حقايق نصيب شما شود، اصلاً روزه براي همين است. شما موجودي غير مادي هستيد، موجود غير مادي اگر به ماده نظر داشته باشد به اين جهت است كه فعلاً منزلش ماده است، من و شما يك موجود غير مادي هستيم. منزل اصلي‌ موجود غير مادي كجاست؟ مسلّماً منزل اصلي انسان غيب است، شما نظرتان را از اين ماده كم كنيد خودتان را در عالم غيب مي‌بينيد. شما همه جايي هستيد، اما فعلاً نظرتان كجـاست؟ به ماده بدن. حالا اگر بخواهيد خودتان را در عالم غيب حس كنيد بايد نظرتان را از ماده كم كنيد، شما جنستان از جنس غيب است و لذا خودتان را در عالَم غيب حسّ مي‌كنيد. مولوي همين را در اول مثنوي مي‌گويد كه:










بشنو از ني، چون حكايت مي‌كند



از جدايي‌ها شكايت مي‌كند



يعني همة حرف انسان‌ها وقتي در عمق آن بروي، ناله‌اي است از اين‌كه از آن مقام مجرد غيبي جدا شده‌اند. حالا روزه كمك مي‌كند كه لااقل به آن عالَم سري بزنيم.


مي‌فرمايد: «روزه؛ صفاي دل و افروختگي خاطر و تيزي بصيرت مي‌‌آورد» بصيرت آدم تيز مي‌شود، چون حجاب ارتباط با حقايق غيبي‌اش ضعيف مي‌شود. آيا آدم‌هاي پرخور را ديده‌ايد كه هم عمرشان كوتاه و هم انديشه‌شان ضعيف است؟ اين يك قاعده است، يك مسئله علمي است، آدم‌هاي پرخور هم خيلي زود مي‌ميرند، هم آن فرصت رسيدن به تعالي را از دست مي‌دهند و هم كم عقلند. نكتة خوبي از بزرگان داريم، مي‌گويند: « سيري، كُندي ذهن و كوري دل مي‌آورد و گرسنگي، نفسانيت و هوس را خوار مي‌كند و دل را با عالَم سماوي ربط مي‌دهد.»


فرمايش پيامبرf هست كه مي‌فرمايند‌:


«حَيُّوا قُلُوبَكُم بِقِلَّةِ الضِّحْكِ وَ طَهِّرواها بِالجُوعِ، تَصْفُو وَ تَرِقْ»


قلب‌هايتان را زنده نگه داريد به كمي خنده و پاك نگه داريد با گرسنگي، تا صاف و رقيق شود.


اشك شب قدر، از گرسنگي طولاني ماه رمضان به‌دست مي‌آيد، دل بايد رقيق باشد، دلي كه رقيق باشد اشك هم مي‌‌‌ريزد، دلي كه اشك ريخت يعني درِ غيب را دارند برايش باز مي‌كنند، اگر درِ غيب برايتان باز شد اصلاً حرص دنيا را نمي‌خوريد، ادراكتان عوض مي‌شود و نوع تجزيه و تحليلتان از حوادث تغيير مي‌كند. امام خميني«رحمة‌الله‌عليه» يك‌طور انقلاب را مي‌‌‌ديـدند، راديوي بي‌بي‌سي هم يك‌طور مي‌بيند. پيغمبر و امام‌زمان«صلواة‌الله‌عليهما» يك‌جور دنيا را مي‌‌‌بينند و مردم معمولي هم يك‌طور. ان‌شاء‌الله خدا با روزه، يك قلب مورد پسند امام‌زمانg به شما مي‌دهد.


گفته‌اند: «گرسنگي چون رعد است و قناعت چون ابر و حكمت چون باران.» رعد و برق باران مي‌دهد، حكمت يعني؛ دقيق انديشي. مي‌گويد: اگر گرسنگي بكشيد و قناعت پيشه كنيد حكيم مي‌شويد.


از پيامبرf روايت شده است كه: «مَنْ اَجاعَ بَطْنَهُ عَظُمَت فِكْرَتُه‏ُ وَ فَطَنَ قَلْبُهُ» يعني: هر كس شكمش را گرسنه نگه دارد فكرش بلند و قلبش بيدار و تيزبين مي‌گردد.


نه اين كه در افطار آن چه را نخورده است تماماً جبران كند كه در اين حال مزة دينداري را نمي‌چشد، آن‌وقت مي‌گوييد چي شد آمديم توي اين دنيا؟ خدا مي‌گويد آمدي توي اين دنيا كه نوراني و ديندار بشوي، وقتي كه آدم منطبق بر دستور شريعت عمل نكند مزة دينداري را نمي‌چشد و وقتي مزة دينداري را نچشيد فلسفة زندگي دنيايي را نخواهد فهميد. پيامبرf فرمودند: «اگر كسي شكمش را گرسنه نگه دارد، فكرش بزرگ مي‌شود و قلبش زيرك مي‌شود» لذا معني زندگي را مي‌فهمد، گفت:










هركه غافل گشت ازكِشت بهار



اوچه ‌داند قيمت اين روزگار



كسي قيمت و ارزش زندگي را در اين دنيا خواهد فهميد كه فرصت‌هاي به كمال‌رساندن خود را از دست ندهد.


باز روايت داريم: «هر كس سير بخوابــد، قَسِيُّ‌الْقَلب است». واقعاً عرض مي‌كنم سحر ماه رمضان خيلي غذاي سنگين نخوريد، كار زشتي است، نترسيد ضعيف و مريض نمي‌‌شويد. اين شيطان است كه شما را مي‌‌‌ترساند ‌. در اول بحث عرض كرديم؛ روايت داريم: شكمِ پُر چراگاه شيطان است. بياييد غذاي سبك بخوريد و بعد از غذا نخوابيد. با سبك غذاخوردن، خواب بر شما مسلّط نمي‌شود كه مجبور شويد بخوابيد. يك كمي قدم بزنيد، ذهنتان تيز مي‌شود، دعا بخوانيد، درس بخوانيد. به شما عرض مي‌كنم من مطمئنم اگر مقداري از درس‌هاي ديني‌تان، مثل معارف‌اسلامي را در ماه‌رمضان مطالعه بكنيد حتماً ثواب قرآن خواندن را هم مي‌بريد‌، البته جمع آنها بهتر است .


مفاتيح را نگاه كنيد در اعمال شب بيست و يك و بيست و سوم داريم كه: «مَنْ اَحْيَا هاتَيْنِ الَّيْلَتَيْنِ بِمُذاكِرَةِ الْعِلْمِ فَهُوَ اَفْضَلُ» يعني اگر اين دو شب را با مذاكره علمي احيا كنيد و بيدار بمانيد، افضل است، چون در چنين شب‌هايي انديشه و تدبّر در معارف الهي، زمينة ريزش حقايق معنوي را به قلب زياد مي‌كند، و قلب زمينة پذيرش انوار ملائكه و روح را پيدا خواهد كرد. البته اين نكته به آن معني نيست كه از دعاهاي اين دو شب كه راه ارتباط قلب با عالم غيب است، غافل شويد. منظور آن است كه جايي براي تقويت معارف هم باز كنيد.


علامه طباطبايي«رحمة‌الله‌عليه» در جلد آخر الميزان مي‌فرمايد: «تَمَّ الكتاب...في ليلة القدر المباركة‌ الثلاثه والعشرين من ليالي شهر رمضان». يعني؛ علامه«رحمة‌الله‌عليه» در شب قدر تفسيرشان را مي‌نوشتند كه در آن شب تمام كرده‌اند. شما در اين ماه رمضان يكي از چيزهايي كه إن‌شاءالله برايتان منشأ بركت مي‌شود اين است كه كتاب‌هاي معارف اسلامي را عميق بخوانيد، قرآن هم بخوانيد ولي بدانيد شما چون در موضع طلب علم هستيد، خودِ درس خواندن هم برايتان عبادت است، البته اگر براي خدا باشد.


در يكي از سال‌هاي جنگ تحميلي در ماه رجب همراه برادران سپاه پاسداران، خدمت استاد آيت‌الله‌ حسن ‌حسن‌زادة‌آملي«حفظه‌الله‌تعالي» رسيديم، از ايشان سؤال شد كه: حاج آقا! كدام‌يك از اعمال ماه رجب را افضل مي‌دانيد كه اگر خدا توفيق بدهد انجام دهيم؟ ايشان گفتند : « سريعاً اعمال واجبتان را انجام دهيد و برويد كارهاي جنگ را بكنيد، اين كار از همة كارها براي شما واجب‌تر است.» لذا يكي از كارهايي كه در اين ماه براي شما مفيد است، خوبِ خوب خوب كار فكري كردن در معارف ديني است تا بتوانيد در جنگ فرهنگي با دشمنان اسلام هم خودتان را تقويت كرده باشيد، و هم به بقيه كمك كنيد كه ضربه نخورند.


حتماً قرآن بخوانيد ولي سعي كنيد قرآن را بفهميد، در روايت داريم: «اَلا! لاخَيْرَ فِي قَراءَةٍ لَيْسَ فِيها تَدَبُّر»[11] يعني هيچ خيري در خواندني كه در آن تدبّر نباشد، نيست. به جاي اين كه يك سوره را بخوانيد و نفهميد، يك آيه را بخوانيد و بفهميد. اين‌كه گفته‌اند، اگر قرآن بخوانيد اين‌قدر ثواب دارد، يادتان باشد مخاطبان امامu در اين روايت، مردم عرب زبان بودند كه ديگر مشكل فهم قرآن را نداشتند، در حالي كه ما فارسي زبانيم و مشكل فهميدن قرآن داريم. پس ما بايد دو كار بكنيم، هم يك سوره را بخوانيم و هم آن را بفهميم. اين‌كه خوب وقت صرف كنيم تا كمي از قرآن را بفهميم چه اشكالي دارد؟ از اول ماه‌رمضان تا آخر ماه‌رمضان يك سوره را خوب بفهميد و بخوانيد، اين ثوابش حتمي است، اما در اين‌كه يك دور قرآن را ختم كنيد در حالي كه مي‌توانيد بفهميد ولي نفهميد بايد احتياط كرد. بايد به مردم معمولي بگوييم حتي ظاهر قرآن را بخوانيد، يادتان باشد بالاخره خواندن قرآن ثواب دارد، نگاه‌كردن روي خط قرآن هم ثواب دارد. منتها بي‌سواد بايد روي خط قرآن نگاه كند‌، اما شما چي؟ شما در موضع تحصيل‌كرده و طلبه‌ايد. شما بايد وظيفة ديگري را بر خودتان حمل كنيد، شما بايد قرآن را بفهميد، شما مي‌توانيد بفهميد، پس بايد بفهميد، ولي به‌هرحال خواندن قرآن به‌هر صورتش ثواب دارد و اجر مي‌‌بريد.


نكتة ديگري كه لازم مي‌بينم متذكر شوم، اين‌كه در اثر روزه آنچنان درخواست‌هاي انسان متعالي مي‌شود كه خواست خود را با خواست انسان‌هاي متعالي يعني با امامان تا حدّي، يكي مي يابيد. اين دعاها، راز و نياز امامان است با خداي خودشان، ما هم در خود احساس مي‌كنيم كه دلمان مي‌خواهد اين دعاها را بخوانيم، چون مي‌بينيم بهتر از اين نمي‌شود با خدا سخن گفت. دعاهاي اين ماه با تزكيه و استمرار، زبان حال و فرياد جان شما مي‌‌شود، و به مقام اتصال به حق مي‌رسيد «إن‌‌‌شاء‌‌‌الله» و اسماء و صفات حق نُقل و نبات قلب شما مي‌‌‌گردد.


گفت:










درِ لقمه چوبستي، زِ هر حيله برستي



وگـر حرص بنالــد بگيريم كَـــري‌ها



خيلي خوب گفته است، حرص مي‌‌‌گويد آخر گرسنه‌‌‌ام، ما نمي‌‌شنويم و محلش نمي‌‌‌گذاريم، «وگر حرص بنالد، بگيريم كَري‌ها». ديده‌ايد وقتي با كسي حرف مي‌‌‌زنيد، هرچه فرزندتان مي‌گويد بابا، بابا، و مزاحم حرف‌زدن شما مي‌شود محلش نمي گذاريد؟ حالا مي‌خواهيد در ماه‌رمضان با چه كسي حرف بزنيد؟ با خدا، هر چقدر حرص مي‌گويد: آي! من هم هستم، مي‌گوييم نيستي، «وگر حرص بنالد بگيريم كَري‌ها». در رابطه با خدا و از طريق روزه اين‌‌گونه بايد بشويم. خدايا به حق امام‌زمانu ما را از روزه داران قرار بده.


جايگاه دعاي سحر


سعي كنيد اعمال اين ماه را خوب انجام دهيد، مثلاً در دعاي سحري كه از حضرت‌امام‌باقرu نقل شده؛ شما در اين دعا چه مي‌خوانيد ؟ فقط خدا را. ديده‌ايد؛ آدم كسي را كه خيلي دوستش دارد، دلش مي‌خواهد همين‌طور با او حرف بزند، ‌چرا؟ چون حرف زدن با او برايش مطلوب است، چرا؟ چون دوستش دارد، مي‌خواهد با او حرف بزند، صِرف اُنس با او برايش هدف است. خداوند يك كلمه در كوه طور از موسيu پرسيد، اين چيست در دستت؟ گفت: عصايم است « هِيَ عَصَاي»، حضرت‌موسيu ديد دلش مي‌‌‌خواهد باز هم گفتگو را ادامه دهد گفت: «اَتَوَكَّوُا عَلَيْها» به آن تكيه مي‌دهم، ديد باز هم دلش مي‌خواهد حرف بزند گفت: «اَهُشُّ بِهَا عَلَي غَنَمِي» با آن برگ‌ها را براي گوسفندانم مي‌‌‌ريزم، همچنان دلش مي‌خواست چيزي بگويد ديد ديگر چيزي ندارد ولي تمايل حرف زدن دارد گفت: «وَلِيَ فيها مَآرِبُ اُخْري» و با آن كارهاي ديگر هم مي‌‌كنم، چون از همين مصاحبت با حق لذت مي‌‌‌برد. در دعاي سحر شما از خدا چه مي‌‌‌خواهيد؟ در اين دعا، اصلاً چيزي جز ذكر اسماءِ او نمي گوييد، مصاحبت او را مي‌خواهيد.










خلاف طريقت بود اولياء



تمنّا كنند از خدا جز خدا



مي‌گويي: «اَلّلهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِاَبْهاهُ» خدايا من از تو مي خواهم به حق آن گران‌قيمت‌ترين وجود و بهائت «بِاَبْهَاه» وآن هم از خوب خوبهايش و «وَ كُلُّ بَهائِكَ بَهي» و اصلاً همة خوبي‌ها و الطاف قيمتي تو، قيمتي‌‌‌ترين است.


«اللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ مِن جَمالِكَ بِاَجْمَلِهِ وَ كُلُّ جَمَالِكَ جَميلٌ». يعني؛خدايا از تو مي‌خواهم و از جمالت هم مي‌خواهم، آن هم از شديدترين وجه جمالت، در حالي‌كه همة جمالت، شديدترين است و تو وَجه جمال ضعيف نداري.


ملاحظه مي‌‌كنيد همچنان صفات و اسامي و كمالات خداوند را مي‌‌‌شماري، مي‌‌‌گويي:


«الّلهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِعِزَّتِكَ بِاَعَزِّها، وَ كُلُّ عِزَّتِكَ عَزيزَةٌ» خدايا از تو به حقيقت عزّتت و به آن عزيزترين اسمائت مي‌خواهم، و بعد مي‌گويي البته همة اسماء تو عزيز و برتر است. يعني چه؟ ملاحظه مي‌‌كني كه همين مصاحبت مطلوب تو است. تا آخر دعا، اسماء او را مي‌‌شماري و از اين تكرار اسماءِ حضرت حق به شعف مي‌آيي و قلبت را محل ياد او قرار مي‌‌‌دهي.


به جايي مي‌رسي كه در سحرهاي ماه‌رمضان زبان حالت، اين مي‌شود كه:










من هرچه خوانده‌ام همه از ياد برده‌ام



غيراز حديث دوست كه تكرار مي‌كنم



يعني با تكرار اسماء او، جان را متوجه او مي‌كني، و آهسته‌آهسته خود را به او نزديك مي‌بيني، اول بايد نام او را همچنان بر زبان داشت تا آهسته‌آهسته قلب هم با زبان همراهي كند. داريم كه:


























ديد ‌مجنون را يكي صحرا نورد



در ‌ميـان ‌باديـه ‌بنشستـه فـرد



صفحه‌‌‌‌اي از ريگ ‌و انگشتش قلم



بـا صلاي‌ دل‌ همي ‌مـي‌زد رقم



گفت‌كاي‌مجنون شيداچيست ‌اين



مي‌‌‌نويسي نامه، بهر كيست اين



گفـت مشـق نام ليـلي مـي‌كنــم



خاطر خود را تســلّي مي‌‌‌دهـــم



چــون ميسّر نيست برمن كامِ او



عشــق‌بازي مـي‌‌‌كنــم با نـام او



آري! «چون ميسّر نيست بر من كام او» كه بتوانم در مقام فناء و اتحاد با او باشم، با به‌زبان آوردن اسماء مبارك او، قلب خود را به او نزديك مي‌نمايم.


اين اولِ كار است كه بايد اسماء او را در سحرهاي ماه رمضان صدا كني ولي مي‌رسي به جايي كه از عمق جان خواهي گفت:










هرچيز كه ديدم همه بگذاشتني بود



جزيادتواي‌دوست‌كه‌آن‌داشتني بود



باز مي‌آيي جلو و جلو تا جايي كه خواهي گفت:










با صد هزار جلوه برون آمدي كه من



با صد هزار ديده تماشا كنم تو را



ديگر جز او را در سراسر هستي نخواهي يافت، در همة اين اسماء يك چيز را مي‌يابي و يك مطلوب را جستجو مي‌كني، تا جايي كه اين دعاها را مثل يك نسيم مي‌شناسي كه پرده از رخ محبوب برمي‌‌‌‌دارد تا تو بتواني با معبود خود بيشتر ارتباط پيدا كني، گفت:










گر باد نبودي كه سر زلف تو برداشت



آن عارض زيباي تو ما را كه نمودي؟



و روزه، همان نسيم است كه موجب مي‌شود قلب متوجه حق بشود و طالب اُنس با او شود.


به‌هر صورت نقش دعا و استمرار دعا را در اين ماه فراموش نكنيد. فرصت فوق‌العاده‌اي است كه بتوانيم هرچه بيشتر به خدا نزديك و نسبت به آن مقام اعلي آشنا شويم. خدا مي‌داند شايد هديه‌اي بزرگ‌تر از دعاي ابوحمزة‌ثمالي كه مؤمنين در سحر ماه ‌رمضان مي‌خوانند براي روزه‌دار نباشد، فوق‌العاده عالي است، اوج ارتباط انسان را با خدا به انسان مرحمت مي‌كند. -اگر نتوانستيد هر نيمه‌شب همة آن را بخوانيد، لااقل چندصفحة آن‌را بخوانيد و شب بعد، صفحات بعد را بخوانيد.- و بدانيدكه؛ روزه انسان را تا ملاقات با خدا و رؤيت حق جلو مي‌برد.[12]


هنوز مايلم در مورد روزه و نتايج روحاني آن كمي تأكيد كنم تا إن‌شاءالله نفسِ ما، در نزديكي به حقيقت روزه، هرچه بيشتر موفق شود و از اهداف روزه غافل نشود.


امام‌صادقu در كتاب «مصباح‌الشريعه» در باب روزه مي‌‌‌‌‌‌فرمايند‌: شما بايد متوجه باشيد بيمارِ گناهانتان هستيد و مثل يك بيمار كه ميل خوردن و نوشيدن از او سلب مي‌‌‌‌شود و همچنان منتظر است تا سلامتي‌‌‌اش به او برگردد، شما هم بايد قلبتان را متوجه بيماريتان به جهت گناهان و غفلت‌‌‌هايتان بكنيد ، و نخوريد و نياشاميد و همچنان منتظر بمانيد تا از مرض گناهان شفا يابيد .


«... وَ اَنْزِلْ نَفْسَكَ مَنْزِلَةَ الْمَرْضي، لا تَشْتَهِي طَعاماً وَلا شَراباً، مُتَـوَقِّـعاً في كُلِّ لَحْظَةٍ شِفَاءَ كَ مِنْ مَرَضِ الذُّنُوبِ»


يعني در حين روزه‌داري چنين حالتي به خود بگيريد. روزه، روحية مقاومت و خويشتن‌داري را در انسان تقويت مي‌‌‌كند و به‌اصطلاح، انسان زورش به خودش مي‌رسد.


رسول‌خداf مي‌فرمايند:


«الصَّبْرُ نِصْفُ الاِيْمانِ وَ الصَّوْمُ نِصْـفُ الصَّبْرِ»[13] يعني همان‌طور كه پايداري در اعمال ديني، خود نشانه‌اي از حضور ايمان در قلب است و چنين قلبي به نصف از ايمان دست يافته است و بايد ايمان خود را با معارف بيشتر و اخلاق حسنه كامل كند، كسي هم كه وارد روزه‌داري شود به نصف صبر دست يافته است و منوّر به مقداري از ايمان گشته و قلبش در اعمال ديني‌اش به صحنه آمده است. چرا كه ممكن است ما تسليم دستورات و اخبار دين شده باشيم، ولي قلبمان وارد ادراك و احساس حقايق دين نشده باشد. براي اين‌كه قلب وارد چنين ميداني شود، از ابتدا بايد بنا را بر اين بگذاريم كه در دينداري بايد پايداري نمود و از اين طريق نصف راه را طي كرده‌ايم. حال اگر وارد روزه‌داري شديم، نصف از اين ميدان صبر را طي خواهيم كرد و خيلي سريع قلبمان وارد ادراك و احساس حقايق دين مي‌شود.


در روايت از رسول‌خداf داريم: خداوند مباهات و افتخار مي‌‌كند در نزد ملائكه به جهت جوان اهل عبادت، و مي فرمايد: « اي جوان كه به جهت رضايت من شهوتت را ترك كردي و جوانيت را خرج بندگي من كردي، منزلت تو نزد من همانند مقام بعضي از ملائكه من است. » يعني اين جوان روحية ملائكه را پيدا كرده است.


«اِنَّ ‌اللهَ ‌تَعالي يُباهِي مَلائِكَتَهُ بِالشَّابِ العابِدِ، فَيَقُولُ اَيُّهَا‌ الشَّابُ التّارِكُ شَهْوَتَهُ لِاَجْلِي‌ الْمُبْذِلُ شَبَابَهُ ‌لي، اَنْتَ عِنْدي كَبَعْضِ مَلائِكَتي»[14]


و اين مقام كمي نيست كه انسان از طريق عبادت و ترك شهوات و ميل‌ها، وارد عالم ملائكه شود، عالَمي فوق جسم و جسمانيات و زمين و زمان، چنين جواني آينده و گذشته برايش چون زمان حال روشن مي‌گردد و ديگر نگران آيندة خود نيست.


شما زكات مال را مي‌دهيد تا مال پاك شود و بتوانيد در آن تصرف كنيد و براي شما بركت داشته باشد. روزه، عيناً چنين كاري را با بدن شما مي‌كند، كه بدن شما با روزه‌داري در خدمت شما قرار مي‌گيرد و شما اسير شهوات آن نخواهيد شد و به‌همين جهت هم در روايت از پيامبرf داريم: «وَ لِكُلِّ شَيءٍ زَكاةٌ وَ زَكاةُ الاَبْدانِ الصِّيام»[15] حالا چنين بدني در اختيار ما است، نه اين‌كه ما در اختيار آن باشيم.


پس به‌همين جهت است كه گفته شده: « زيركان در دين و دنيا سودمندتر از گرسنگي نديده‌اند» و داريم كه: « در قيامت عملي ديده نشود فاضل‌‌‌تر از ترك غذاي اضافي.» چنانچه سيرة پيامبر و ائمهh را ملاحظه كنيد متوجه مي‌شويد كه آن عزيزان، زمينة نخوردن‌ها را براي خودشان بيشتر فراهم مي‌كردند و نه زمينة خوردن‌ها را.


عرض شد كه از پيامبرخداf داريم كه هيچ ظرف پُري براي آدم مثل شكم پر، مضر و پر شرّ نيست. «مَا مَلَأُ آدَميُّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِه»[16] چون شكم پر، روح را از جهت صلاح به‌‌جهت فساد سوق مي‌دهد و انسان ديگر مصالح خود را گم مي‌كند.


اصلاً وقتي نور ايمان بر جان تابيد و انسان از ايمان حرارت گرفت ديگر دوست ندارد از پر خوري لذت بگيرد، روح مؤمن زير بار نمي‌رود كه چون غافلان، سفرة دل را در اختيار هوس بگذارد تا هرقدر خواست در آن بريزد.


در روايت از رسول‌خداf داريم كه يكي از نشانه‌هاي مؤمن و منافق همين است كه منافق جرأتِ بسيار خوردن دارد و مؤمن نه. حضرت مي‌فرمايند: «المُؤْمِنُ يَأكُلُ في مِعاءٍ وَاحِدٍ وَ الْمُنَافِقُ يَأكُلُ في سَبْعَةِ اَمْعَاءٍ.»[17]يعني؛ مؤمن با يك شكم مي‌خورد و منافق با هفت شكم. وقتي نور ايمان در قلب نيفتد، حرص و شهوت شعله مي‌كشد و خوردن، بهانه براي خاموش‌كردن اين حرص و شهوت مي‌شود، در حالي كه با خوردن، حرص و شهوت فرو نخواهد نشست، مثل اين است كه بخواهيم با دادن هيزم بيشتر به آتش، آتش را سير كنيم. ولي وقتي نور ايمان در قلب تجلّي كرد، اعتنايي به حرص و شهوت نمي‌كند كه بعداً بخواهد با خوردن، آن را اشباع كند.


پيامبرf فرمود: «اَدِيمُوا قَرْعَ بابِ الْجَنَّةِ يَفْتَحْ لَكُمْ» يعني پيوسته در بهشت را بكوبيد تا براي شما باز شود. ‌«قُلْتُ: وَ كَيْفَ نُديمُ قَرْعَ بابِ الْجَنَّة؟» پرسيدم: چگونه درِ بهشت را بكوبيم؟


«قالَ: بِالْجُوعِ وَ الظَّمَإِ»:[18] حضرت فرمودند: با گرسنگي و تشنگي. چون وقتي براي رضاي هوس، غذا و نوشيدني نخورد، روح را از زمين و زميني‌بودن آزاد مي‌كند و جهت الهي خود را باز مي‌يابد.


در روايت داريم: « اِنَّ اَبْغَضَ النَّاسِ اِلَي‌الله تَعالي اَلْمُتَّخِمُونَ الْمَلَأُ»[19]مبغوض‌ترين مردم نزد خدا، آنهايي هستند كه معده‌هاي پُر دارند تا آن حدي كه تُخَمِه-ترش- كرده باشند.


فرمود: ترك نكرد بنده خوردن لقمه‌اي كه اشتهاي خوردنش را دارد، مگر اين‌كه براي او درجه‌اي در بهشت است. «وَ مَا تَرَكَ عَبْدٌ اَكْلَةً يَشْتَهيها اِلاّ كانَتْ لَهُ دَرَجَةٌ فِي الْجَنَّةِ.»[20]


يكي از عرفا مي‌‌‌گويد: «عبادت؛ پيشه‌اي است كه دكان آن تنهايي است و بهاي آن گرسنگي است.» يعني در جايگاهي خلوت و با حالت گرسنگي انسان مي‌تواند به عالَم عبادت دست يابد.


داريم كه لقمان به پسرش نصيحت كرد كه: « اي پسرم، هر گاه كه معده‌ات پر شد، فكرت به‌ خواب مي‌رود و حكمتت گنگ مي‌‌‌شود، و اعضايت از توانايي براي عبادت باز مي‌ايستد».


«يا بُنَيَّ اِذَا اِمْتَلَأتِ‌الْمِعْدَةُ، نامَتِ الفِكْرَةُ وَ خَرَسَتِ الْحِكْمَةُ وَ قَعَدَتِ الاَعْضاءُ عـنِ العِبادَةِ.»[21]


به‌هر صورت ما نمي‌خواهيم بيش از اين وقت عزيزان گرفته شود، ولي لازم است به كتاب‌‌‌‌هاي اخلاق در مورد روزه و جوع، رجوع كنيد و با مراجعة دائمي به‌ آنها روزبه‌روز ارادة خود را در توجه به روزه، تقويت كنيد و نگذاريد روزه از دستتان برود و از آن نتايج بلندي كه مي‌توانيد به‌دست آوريد خود را محروم كنيد، زيرا رهايي از خود، كه حاصل روزه است چيز كمي نيست كه بتوانيد به آن نظر نداشته باشيد، بايد از دست خود آزاد شده و اگر از دست خود آزاد شديد، عيدِ آزادي از دست خود، يعني عيد فطر بر شما مبارك باد.


گفت:


















رقص‌آن‌جاكن ‌كه‌ خود را بشكني



پنبـه را از ريش شهوت بـركنـي



رقص و جولان بر سر ميدان كنند



رقص‌ اندر خون‌خود مردان كنند



چون‌رهند از دست‌خود دستي‌زنند



چون‌‌جهند‌‌‌‌از‌نقصِ‌خود‌رقصي‌كنند



اميدواريم اين سرور و شاديِ از خود وارستن، به آن انتهايِ وارستگي برسد و در اين ماه به موفقيت كامل دست بيابيد. إن‌شاء‌الله


اَلّلهُمَّ اجْعَلْنَا مِنَ الصّائِمِينَ لَكَ


اَلّلهُمَّ اجْعَلْنَا مِنَ الْقَائِمِينَ لَكَ


خدايا! در شب‌هاي قدر آنچه به اوليائت مرحمت مي‌فرمايي به فضل و كرمت از ما دريغ مدار.


خدايا! قلب امام زمان عزيزg را از ما راضي و خشنود بگردان.


خدايا! فرج پُربركتش را تسريع بفرما.


خدايا! در شب‌هاي پربركت اين ماه، ما را موفق به «قيام» و «ذكر» و «قرائت» بگردان.


خدايا! شيطانِ بسته را بر قلب ما باز مگردان و بهشت باز شده را مبند.


«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»


 


آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده



  • معرفت النفس و الحشر (ترجمه و تنقيح اسفار جلد 8 و 9)

  • گزينش‌‌تكنولوژي ‌از دريچه ‌بينش ‌توحيدي

  • علل تزلزل تمدن غرب

  • آشتي با خدا ازطريق ‌آشتي‌ باخود راستين‌

  • جوان و انتخاب بزرگ

  • ده نكته از معرفت النفس

  • ماه رجب ، ماه يگانه شدن با خدا

  • كربلا، مبارزه با پوچي‌ها (جلد 1و2)

  • زيارت‌ عاشورا، اتحادي‌ روحاني‌ با امام حسينu

  • فلسفه حضور تاريخي حضرت حجتg

  • مباني معرفتي مهدويت

  • از برهان تا عرفان (شرح برهان صديقين و حركت جوهري)

  • جايگاه رزق انسان در هستي

  • زيارت آل يس، نظر به مقصد جان هر انسان

  • فرهنگ مدرنيته و توهّم

  • دعای ندبه، زندگی در فردايي نورانی

  • معاد؛ بازگشت به جدّي‌ترين زندگي


·         بصيرت فاطمه‌زهراi



  • جايگاه و معني واسطه فيض


 


[1]- جهت بررسي مفصّل خطبه حضرت به بحث «ماه رمضان و نحوه برخورد با آن» مراجعه فرماييد.


[2] - «نارُ‌اللهِ الْمُوْقَدَه، اَلَّتي تَطلَِّعُ عَلَي الْاَفْـئِدَةِ»، سوره همزه، آيات 6 و 7.


[3] - در روايت داريم؛ شيطانِ عصيانگر بسته مي‌شود ولي شيطان وسوسه‌گر مي‌ماند. يعني وسوسه هست ولي روح انسان از آن متأثر نمي‌شود تا اراده كند تحت تأثير آن وسوسه آن عمل نمايد.


[4]- مَن لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 75.


[5]- مصباح الشريعه، باب روزه.


[6]- سوره تين، آيه 5.


[7]- سوره بقره، آيه 183.


[8] - بحار، ج 63، ص 330.


[9] - مهجة‌البيضاء، ج 2، كتاب اسرارالصّيام، ص 125(اكثر روايات موجود در بحث، از كتاب اسرارالصيام مهجة‌البيضاء و احياء‌العلوم باب‌هاي آداب اَكل و صوم و جوع آورده شده است.)


[10]- كافي، ج 1، ص 63.


[11] - كافي، ج 1، ص 36.


[12]- براي ادامه اين موضوع مي‌توانيد به نوشتار «روزه، دريچه رؤيت» رجوع فرماييد.


[13]- مهجة‌البيضاء، ج2، ص 121، كتاب اسرار الصيام.


[14]- مجموعه ورّام، ج 1، ص 37، با كمي تفاوت.


[15]- كافي، ج 4، ص 62.


[16] - بحار، ج 63، ص 330.


[17]- وسائل‌، ج 24، ص 240.


[18] - مجموعه ورّام، ج 1، ص 101.


[19] - مجموعه ورّام، ج 1، ص 102.


[20] - همان.


[21]- همان.

/ 1