بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
حامد محمديان خراساني حلم و بردباري براي شنيدن كلام مخالفان يكي ديگر از صفات لازم براي مبلّغ آن است كه از قدرت و تحمّل لازم براي شنيدن سخنان معاندان و مخالفان برخوردار باشد. مبلّغ نبايد هرگز در برابر اظهار نظر ديگران، وقار و متانت خود را از دست بدهد. سخنان مخالفان از دو دسته خارج نيست: يا از روي خيرخواهي و نصيحت است و يا از روي دشمني و كينهورزي. اگر از روي خيرخواهي است كه بايد اين فرصت را مغتنم بداند و او را در شمار بهترين دوستان خود قرار دهد كه: «اَحَبُّ اِخْوَانِي اِلَيَّ مَنْ اَهْدَي اِلَيَّ عُيُوبِي؛ بهترين برادران من كسي است كه عيوبم را به من هديه كند.» خود انتقادپذيري از صفات و خواستههاي ارزشمند اولياي الهي است. در دعاي مكارم الاخلاق ميخوانيم: «اللَّهُمَّ وَفِّقْنِي لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدنِي وَ مُتَابِعَةِ مَنْ اَرْشُدَنِي؛ خدايا! مرا به اطاعت و پيروي كسي كه به راه سداد و صلاح فرا ميخواند و هدايت ميكند، موفق ساز.» اگر سخن مخاطب از روي كينهورزي و عناد باشد، در اين موارد بايد همانند ائمه اطهار عليهم السلام به سخنان او گوش دهد و پس از او به ارائه برهان و دليل بپردازد و او را با استدلالهاي متقن و استوار خود وادار سازد تا قضاوت و نظر اشتباه خود را بپذيرد. پيامبر خدا صلي الله عليه وآله آنقدر به حرف منافقين گوش ميداد كه آنان به قصد آزار و اذيّت پيامبر صلي الله عليه وآله، ايشان را «اُذُنْ» يعني گوش، ناميده بودند. منظورشان اين بود كه پيامبر صلي الله عليه وآله به هر حرفي گوش ميداد: (( وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللهِ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِيمٌ ))؛ (20) «و برخي از منافقان، پيامبر صلي الله عليه وآله را آزار ميدهند و ميگويند: او سراپا گوش است [و به سخن هر كسي گوش مي دهد]. بگو: گوش دادن او به نفع شما است؛ او به خداوند ايمان دارد و مؤمنان را تصديق ميكند و هر كس از شما كه ايمان آورد، ماية رحمت است و آنان كه رسول خدا را اذيّت ميكنند، عذابي دردناك برايشان خواهد بود.» حلم و بردباري در برابر خواستههاي غيرمتعارف اكثر مردم، روحانيّون و طلّاب را امين و ملجأ خود ميدانند و هنگامي كه از ديگران نااميد ميشوند، به نزد طلّاب ميآيند و سفر? دل خود را در نزد آنان ميگشايند و از دردها و مشكلات خود ميگويند و از آنان راهنمايي و كمك ميخواهند. البته انگيزه غالب اين افراد اين است كه صرفاً به دنبال يك همدرد هستند و در برخي موارد از روحاني توقّع حلّ اين مشكل را ندارند. اين اتّفاق با همين انگيزه در محيط روستاها پررنگتر است؛ چرا كه مردم روستا، روحاني اعزامي به آن منطقه را كسي ميدانند كه به مقامات دولتي دسترسي دارد و قادر به حل مشكلات آنان ميباشد. در اين موارد بايد با حلم و بردباري به سخنان آنها گوش دهيم و اگر هم كاري نميتوانيم براي آنان انجام دهيم، سنگ صبوري براي دردهاي آنان باشيم. روزي مرحوم آيت الله حاج شيخ جعفر كاشف الغطاء (رحمة الله عليه) مبلغي پول را بين فقراء اصفهان تقسيم كرد. پس از اتمام پول، به نماز جماعت ايستاد. در بين دو نماز كه مشغول خواندن تعقيبات بود، سيّدي فقير جلو آمد و خود را مقابل امام جماعت رساند و گفت: «اي شيخ! مال جدّم (سهم خمس من) را بده.» مرحوم كاشف الغطاء (رحمة الله عليه) پاسخ داد: «دير آمدي؛ متأسّفانه چيزي باقي نمانده است.» سيّد با كمال جسارت و گستاخي آب دهان به ريش شيخ انداخت. شيخ نه تنها هيچگونه عكسالعملي نشان نداد؛ بلكه به نمازگزاران اعلام كرد كه هر كس ريش شيخ را دوست دارد، به سيّد كمك كند؛ و پولي جمعآوري كرد و به او داد.» (21) نتيجهگيري حلم و بردباري علماء اسلام در مقابل فحشها و ناسزاها، عامل مهمّ نفوذ آنان در قلبهاي مردم و گسترش معارف اسلام بوده است؛ لذا كسي كه قدم در مسير رسولان الهي گذارده است، بايد همانند آنان صبور باشد و با تهمتها، شايعات و نسبتهاي نارواي دشمنان و جاهلان، سنگر تبليغي خود را رها نكند. چه زيبا است كه مبلّغ هميشه اين فراز از دعاي مكارم الاخلاق را با خود زمزمه كند: «وَ اُخَالِفُ مَنِ اغْتَابَنِي اِلَي حُسْنِ الذِّكْرِ وَ اَنْ اَشْكُرَ الْحَسَنَةَ وَ اُغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَةِ؛ (22) [خدايا!] مرا تأييد كن تا با كسي كه غيبت مرا كرده است، با ذكر خير مقابله كنم و شكرگزار خوبيها و عفو كننده بديها باشم.» بنابراين لازم است كه مبلّغان هيچگاه ارزش و شرافت گوهر گرانقيمتي را كه در دست دارند، فراموش نكنند. اين گفتار را با كلامي گوهربار از امام كاظم عليه السلام به يونس بن عبد الرحمن (23) به پايان ميبريم: گاهي مطالب علمي عبد الرحمن براي افراد قابل فهم نبود و مورد انتقاد سخت قرار ميگرفت؛ حتّي او را متهم به كفر ميكردند كه از اين امر به امام شكايت ميكند و امام اينگونه او را دلداري ميدهند: «مَا يَضُرُّكَ اَنْ يَكُونَ فِي يَدِكِ لُؤْلُؤَةٌ يَقُولُ النَّاسُ هِيَ حَصَاةٌ وَ مَا كَانَ يَنْفَعُكَ اَنْ يَكُونَ فِي يَدِكَ حَصَاةٌ فَيَقُولُ النَّاسُ لُؤْلُؤَةٌ؛ (24) اگر در مشت تو جواهري باشد و مردم بگويند كه ريك است، سخن مردم به حال تو زياني نميرساند؛ و اگر در دست تو ريگي باشد و مردم بگويند كه جواهر است، اين هم سودي به حال تو ندارد.»
20) توبه / 61. 21) نشريّه نصيحت، شماره 11، ص 2، 8/6/1372. 22) صحيفه سجاديّه، امام سجاد (عليه السلام)، دفتر نشر الهادي، قم، 1376 ش، ص 92. 23) يونس بن عبد الرحمن از اصحاب خاص امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) بود كه پنجاه و يك حج انجام داده بود و در آخرين حج نيز همراه با امام رضا (عليه السلام) بود. امام، بهشت را براي او ضمانت كرده و او را سلمان فارسي زمان ناميده بود. رجال كشي، دانشگاه مشهد، مشهد، 1348ش، ص 486. 24) همان، ص 488.